کاربر:Safa/4صفحه تمرین

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۸:۴۱ توسط Safa (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

شکرالله مشکین فام ، زاده ی بجنورد، دانشجوی دانشکده ادبیات مشهد، زندانی سیاسی زمان شاه و نظام جمهوری اسلامی، از سال ۱۳۵۰، که وارد دانشگاه شد فعالیت سیاسی خود را شروع کرد، وی در سال ۱۳۵۳، به علت فعالیت هایش توسط ساواک شاه دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت و در زندان در ارتباط با مجاهدین قرار گرفت، وی بعد از دوران زندان به مبارزه خود علیه نظام سلطنتی شاه ادامه داد، پس از سرنگونی شاه، از طرف سازمان مجاهدین خلق، مسئول شاخه معلمین در مشهد شد، سرانجام در روز ۳۱ فروردین ۱۳۵۹، با حمله سپاه پاسداران به پایگاه مجاهدین در مشهد با اصابت گلوله به شهادت رسید و مراسم تشییع پیکر وی با شرکت ۱۰۰ هزار نفر از مردم مشهد برگزار گردید.

آغاز فعالیت های سیاسی

شکرالله مشکین فام، که او را «شکور» صدا می زدند، دوران دبیرستان را در دبیرستان هدایت مشهد گذراند و سپس وارد دانشکده‌ی ادبیات (علی شریعتی) مشهد شد. او از بدو ورودش به دانشگاه وارد مبارزات دانشجویی شد. برادر شکرالله در دوران دانشکده، به ویژه در سالهای ۵۲ – ۵۱، از گردانندگان اصلی انجمن کتاب بود.

اثر ژرف مبارزات مسلحانه و به خصوص سازمان مجاهدین خلق ایران، عمق بیشتری به دیدگاه های شکرالله نسبت به مبارزه مسلحانه داد و باعث شد راه خود را برای مبارزه هموار‌تر سازد، به ویژه که در آن برهه از زمان، مبارزات دانشجویی با مبارزه مسلحانه فراز دیگری به خود می گرفت.[۱]

دستگیری و زندان شکرالله مشکین فام

شکرالله مشکین فام در پی قدم گذاشتن به میدان مبارزه مسلحانه در سال ۱۳۵۳، توسط سواک شاه دستگیر شد؛ او تحت شکنجه قرار گرفت تا اینکه ارتباطش با مجاهدین خلق بر قرار شد. ساواک شاه حساسیت زیادی روی شکرالله نشان می داد؛ اول به دلیل نام فامیلی او که مشکین فام بود، چون فکر می کردند وی، برادر رسول مشکین فام از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق است؛ دوم به دلیل اعلامیه هایی که ساواک شاه از او گرفته بود و نخستین بار بود که در مشهد توزیع شده بود، ساواک گمان می کرد که شکرالله از شاخه‌ی سازمان مجاهدین در مشهد می باشد چون در آن سال‌ها تشکیلات هواداران مجاهدین از بزرگترین قسمتهای جانبی سازمان مجاهدین بود که گستردگی زیادی داشت؛ و به همین خاطر او را زیر شکنجه شدید قرار داده بودند. شکور، بعد از دوران زندان، باز به دانشکده برگشت و در همین دوران بود که او برای درک بیشتر درد و رنج کارگران زحمتکش در یکی از مرغداری‌های مشهد شروع به کار کرد و در عین حال در تماس با برادران خود، همچنان در مبارزه شرکت داشت و مبارزات دانشجویی را علیه شاه سازماندهی می کرد. وی پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، فعالانه و به طور حرفه ای در صف مجاهدین خلق در مشهد، به مبارزات خود ادامه داد تا به آرمانهای توحیدی جامه‌ عمل بپوشاند. شکور به خاطر پخش اعلامیه‌ها و کتابهای سازمان مجاهدین و همچنین کتابهای ممنوع شده دستگیر شده بود.[۲]

شهادت شکرالله مشکین فام

شکرالله مشکین فام، عاقبت در روز ۳۱ فروردین سال ۱۳۵۹، با یورش پاسداران به پایگاه مجاهدین، شاخه‌ی خراسان، به ضرب گلوله در خیابان بهشت مشهد به شهادت رسید.همسر شکرلله می گوید: « شکرالله مداوم از اشتیاقش به شهادت صحبت می کرد و آرزو داشت که یاسر (فرزند ۴ ساله شکرالله مشکین فام) یک مجاهد بشود». [۳]

سند پزشک قانونی

سند پزشک قانونی ذیل ، گواهی قتل مجاهد خلق، شکرالله مشکین فام است که یک سال بعد از سرنگونی شاه، با هجوم پاسداران به دفتر مجاهدین در شهر مشهد با شلیک گلوله پاسداران به شهادت رسید (در سند پزشک قانونی قید شده است).

خاطراتی از شکرالله مشکین فام

شکرالله در سال ۱۳۵۴ پس از ضربه اپورتونیست‌ها به سازمان مجاهدین خلق، قبل از انتقال به مشهد، دانشجوی علوم دانشگاه تهران بود، وی همراه با چند تن از دوستان خود که از همدان به تهران آمده بودند و رابطشان هم محمد علی توتونچیان بود به کوه نوردی جهت نشست می روند و آموزش سنگ نوردی بهانه نشست بود و کارت معتبر هم از سازمان کوه نوردی داشتند و با این برنامه ریزی احتمال دستگیری را خیلی کم ارزیابی کرده بودند؛ مجاهد خلق مسعود انتظاری با این که از همه کوچکتر بود، مسئولیت نشست را به عهده داشت و در عمل از توانمند ی بیشتری برخوردار بود و همه را کاملاً توجیه کرده بود. در کنار سخره ای دور هم دیگر نشسته بودند و طوری طناب ها و وسایل خود را چیده بودند که انگار در حال تمرین صخره نوردی هستند، در حالی که گرم صحبت بودند به ناگهان شکرالله بلند می شود و از صخره بالا می رود و آهسته می گوید، دارند می آیند و محاصره شدیم، همه هاج و واج به اطراف نگاه می کردند و اثری از کسی نبود ولی به کار معمولی و عادی مشغول صخره نوردی شدند و یک نفر آموزش می داد، هیچ خبری نبود و همگان در شک این وضعیت بودند که یک دفعه متوجه شدند که واقعاً در محاصره هستند، مامور ساواک سر رسید اما اوضاع آنقدر معمولی بود که صحبتی از سیاسیت نکرد و با دیدن کارت کوه نوردی و برخورد عادی یکی از نفرات گروه، محل را ترک کردند، در واقع هوشیاری به موقع شکرالله که مسئول امنیت گروه بود در آن روز همه را نجات داد؛ بعدها از او سئوال کردند که از کجا فهمیدی که محاصره شدیم؟ شکرالله توضیح می دهد که از دور در حاشیه کوره راهی کبوتری هراسان از روی تخمش به هوا پریده بود. سئوال شد که حالا از کجا متوجه شدی که کبوتر روی تخم بوده!؟، شکرالله می گوید کبوتر از جایش که بلند شد، زیاد دور نرفت بلکه نشست و دوباره با هراس و آهسته به سمت آشیانه خود رفت و پس از مقداری، دیگر جلوتر نرفت و فقط سرک می کشید و من اطمینان پیدا کردم که کسی آنجا است. شکور با هر مسئولیتی که به او داده می شد، سریع وحدت پیدا می کرد و تا انتها به نحو احسن آن را انجام می داد، در واقع او حلال مشکلات بود. در ماه های آخر سال ۱۳۵۶، شاه تعدادی از آخوندها را به شهرهای سیستان و بلوچستان تبعید کرده بود، آخوندهایی امثال خلخالی، علی تهرانی، ناصر مکارم شیرازی، معادی خواه، علی خامنه ای، حجتی کرمانی و املشی از این دسته بودند، مکارم شیرازی پس از زمان کوتاهی نامه‌ای به فرح پهلوی می نویسد که علیا حضرتا، من کتابم برنده جایزه سلطنتی شده است و چرا تبعیدم کرده اید، و درخواست عفو و بخشش!، ایشان کتاب (فیلسوف نماها) را در بررسی و نقد نظرگاه کمونیست ها نوشته بود که بسیار باب میل بارگاه سلطنتی بود. دکتر علی شریعتی در مورد کتاب این آخوند گفته بود:

«شما برنده‌ی جایزه سلطنتی بهترین کتاب سال علیه مارکسیست ها و سر دبیر مجله ارگان رسمی حوزه‌ی دینی قم و مرد کتاب و مدافع نسل جوان و مترجم و ناشر و ناقد. چگونه؟ نمی دانید که اصلاً نقد خوردنی است یا پوشیدنی که لااقل بتوانید تظاهر به نقد کنید».

با این نامه‌ی مکارم شیرازی، شایعه شده بود که آخوندها‌ی دیگر هم زیر پاهایشان شل شده. بر اساس این بود که در عید سال ۱۳۵۷، از دانشگاه مشهد، ، دانشگاه تهران و بوعلی همدان، دوازده نفر از دانشجویان به سیستان و بلوچستان جهت سر زدن به آخوندهای تبعید شده، روانه شدند تا شاید بتوانند از بریدگی آنها به سهم خود جلوگیری کنند. از این ۱۲ نفر، به جز محمد حسین توتونچیان که راوی این خاطرات است و یک نفر دیگر که پس از انقلاب راه زندگی خودش را رفت، باقی  توسط نظام جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند.[۴]

منابع