امیرحسین آریانپور
امیرحسین آریانپور (۱۳۰۳–۱۳۸۰ ش. / ۱۹۲۵–۲۰۰۱ م.) از نظریهپردازان برجسته و چهرههای مؤثر در شکلگیری علوم اجتماعی و جامعهشناسی دانشگاهی در ایران است. او افزون بر نقش آموزشی، از حیث تألیف، ترجمه، فرهنگنویسی و نیز کوشش در معرفی جریانهای نوین تفکر اجتماعی جایگاهی متمایز دارد. آریانپور در فضایی فرهنگی و ادبی رشد کرد و تحصیلاتش را در حوزهی فلسفه، جامعهشناسی و علوم انسانی در ایران، لبنان، انگلستان و آمریکا دنبال نمود. تنوع جغرافیایی و فکریِ تحصیلات او موجب شد که رویکردی ترکیبی و چندرشتهای به مباحث اجتماعی شکل گیرد؛ رویکردی که بر مطالعهی همزمان ساختارهای اجتماعی، تاریخ اندیشه، هنر و زبان استوار بود.
آریانپور از نظر نظری گرایشهای روشنی به ماتریالیسم تاریخی و جامعهشناسی مارکسیستی داشت، با اینحال آثارش لزوماً محدود به بازتولید آموزههای مارکسیستی نیست؛ بلکه نوعی «خوانش بومیشده» از نظریهی اجتماعی ارائه میدهد که در آن تلاش میکند مفاهیم غربی را با زمینهی تاریخی و فرهنگی ایران پیوند دهد. وی در دوران پهلوی با نظام سلطنتی مخالف بود و بههمین دلیل از شغل برکنار شدو فعالیتهای آموزشیاش چندبار با وقفه مواجه شد و او را به دانشکده الهیات تبعید کردند.
آریانپور در حوزهی آموزشی، یکی از مهمترین تدریسکنندگان جامعهشناسی در دانشگاه تهران طی دهههای ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ بود و نقش مهمی در تربیت نسل بعدی اساتید علوم اجتماعی ایفا کرد. آثار او -از جمله جامعهشناسی هنر، زمینه جامعهشناسی، در آستانه رستاخیز و روانشناسی از دیدگاه واقعگرایی - به کرّات چاپ شده و نقشی پایدار در مطالعات فرهنگ، هنر و جامعه در ایران داشتهاند.
علاوه بر آثار منتشرشده، پروژهی فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی به چهار زبان نیز از تلاشهای ماندگار اوست که هرچند بهطور کامل منتشر نشد، اما حجم گستردهی یادداشتها و فیشهای باقیمانده نشاندهندهی دامنهی حیرتانگیز پژوهشهای اوست.
زندگینامه و زمینهی خانوادگی
امیرحسین آریانپور در هشتم اسفند ۱۳۰۳ در تهران زاده شد. او در ۱۸ سالگی، یعنی در سال ۱۳۲۱، در مسابقات بوکس خراسان و در سال ۱۳۲۳ در مسابقات وزنهبرداری چندملیتی خاور نزدیک، اول شد.خانوادهی او فضایی فرهنگی داشتند و در برخی منابع آمده است که پیوندهای خانوادگی او با چهرههای شناختهشدهی ادبیات معاصر، از جمله سهراب سپهری، در شکلگیری ذوق ادبی و زبانی او بیتأثیر نبوده است. آریانپور از همان سالهای نوجوانی با ادبیات فارسی و زبانهای خارجی آشنا شد و بعدها که تحصیلات دانشگاهی را آغاز کرد، تواناییاش در زبانهای انگلیسی، فرانسه، آلمانی و عربی مسیر پژوهشی او را بسیار گسترش داد.
تحصیل رسمی او در حوزهی فلسفه و علوم انسانی ابتدا در دانشگاه تهران آغاز شد. در دههی ۱۳۲۰ و اوایل دههی ۱۳۳۰، او در محیطی درس میخواند که در آن اندیشههای جدید غربی، از اگزیستانسیالیسم تا مارکسیسم، در ایران بهتدریج ترجمه و تدریس میشد. آریانپور در این سالها در کلاسهایی شرکت کرد که متفکرانی چون بدیعالزمان فروزانفر، محمود حسابی و برخی استادان خارجی در آن تدریس میکردند. همین تنوع آموزشی بعدها در رویکرد چندرشتهای او کاملاً مشهود است.[۱]
تحصیلات دانشگاهی و شکلگیری دستگاه فکری
پس از پایان تحصیلات در ایران، آریانپور مدتی در دانشگاه آمریکایی بیروت به ادامهی تحصیل پرداخت و سپس برای دورههایی از آموزش تخصصی جامعهشناسی، فلسفه و زبانشناسی به انگلستان و ایالات متحده رفت. آشنایی او با فضای آکادمیک کمبریج و پرینستون باعث شد با جریانهای اصلی جامعهشناسی - از دورکیم و وبر تا مکتب فرانکفورت - از نزدیک آشنا شود. او در کنار مطالعات نظری، به روششناسی علوم اجتماعی علاقهی ویژهای نشان داد و همین گرایش بعدها در آثارش کاملاً نمود یافت.
آریانپور اگرچه در جوانی گرایشهای مارکسیستی داشت، اما نگاهش به جامعهشناسی صرفاً در چارچوب ایدئولوژیک باقی نماند. او با وجود پایبندی به برخی مفاهیم ماتریالیستی، در آثارش کوشید به تحلیل اجتماعی ـ فرهنگی بافت ایران توجه کند و مفاهیم نظری را بهگونهای تفسیر کند که برای مطالعهی فرهنگ ایرانی سودمند باشد. بنابراین میتوان گفت دستگاه فکری او ترکیبی از نظریهی مارکسیستی، تحلیل تاریخی، روششناسی تطبیقی و توجه به ماهیت فرهنگی جوامع بود.[۲]
رویکرد نظری
آریانپور بیش از هر چیز بهعنوان یک نظریهپرداز اجتماعی با گرایش ماتریالیستی شناخته میشود. او در درسگفتارها و نوشتههایش بر این اصل تأکید میکرد که برای فهم پدیدههای فرهنگی و هنری باید سازوکارهای اجتماعی، اقتصادی و تاریخی را شناخت. در همین چارچوب بود که کتاب مشهور «جامعهشناسی هنر» را نوشت؛ اثری که در آن هنر بهعنوان محصول شرایط اجتماعی بررسی میشود و هنرمند نه «نابغهی جدا از جامعه» بلکه «کنشگری در بستر تاریخی» تلقی میگردد.
از نظر او تحلیل هنر، ادبیات و زبان باید از سطح زیباشناختی صرف فراتر میرفت و نیروهای اجتماعی مؤثر بر آنها آشکار میشد. این نگرش، او را در میان نخستین کسانی قرار داد که جامعهشناسی هنر را بهطور نظاممند در ایران طرح کردند. همین اثر بعدها در مدارس هنری و دانشگاهها بارها تدریس شد و همچنان در حوزهی جامعهشناسی هنر در ایران مرجعیت دارد.
در کنار این رویکرد، آریانپور در آثار دیگری همچون «در آستانهی رستاخیز» به تحلیل تاریخی و مفهوم «دینامیسم تاریخ» پرداخت. او تحولات جوامع را نتیجهی حرکتهای ساختاری میدانست و نقش نیروهای اجتماعی را فراتر از نقش افراد برجسته مینشاند.
برخی منتقدان او را متأثر از مارکسیسم کلاسیک میدانستند و معتقد بودند که تحلیلهایش بیش از حد بر عوامل مادی و طبقاتی تکیه دارد؛ اما در مقابل، برخی پژوهشگران معاصر، استدلال کردهاند که آریانپور تلاش داشت دستگاهی نظری بسازد که برای تحلیل جامعهی ایران، و نه صرفاً بازتاب نظریههای اروپایی، مناسب باشد.[۳]
فعالیتهای دانشگاهی و نقش آموزشی
بیتردید مهمترین عرصهی تأثیرگذاری آریانپور دانشگاه بود. او سالها در دانشگاه تهران به تدریس جامعهشناسی، فلسفه و روش تحقیق پرداخت و شاگردان بسیاری تربیت کرد. گزارشهای مطبوعاتی و یادنامههای منتشرشده در رسانهها و نیز یادداشتهایی از شاگردانش نشان میدهد که شیوهی تدریس آریانپور بر پایهی گفتوگو، نقد و تحلیل و دعوت به مطالعهی گسترده بود.
آریانپور یکی از نخستین استادانی بود که روششناسی پژوهش را بهصورت درس مستقل در ایران تدریس کرد. کتاب «آیین پژوهش» نیز از همین تجربهها برآمده است. او دانشجویان را تشویق میکرد که نهتنها نظریه بخوانند، بلکه از میدان اجتماعی نیز داده جمع کنند؛ گرچه در زمان او جامعهشناسی تجربی هنوز به شکل امروزینش در ایران رواج نیافته بود.
یکی از وجوه برجستهی نقش آموزشی او علاقهی فراوانش به زبانشناسی و فرهنگنویسی بود. آریانپور زبان را کلید فهم فرهنگ میدانست و پروژهی عظیم فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی به چهار زبان را آغاز کرد؛ پروژهای که هزاران فیش و یادداشت برای آن تهیه کرد. اگر این فرهنگنامه کامل میشد، به احتمال زیاد یکی از مهمترین فرهنگهای علوم اجتماعی در ایران محسوب میگشت.[۴]
مخالفت با نظام شاهنشاهی و جریانهای راست ارتجاعی
امیرحسین آریانپور پس از بازگشت از آمریکا به ایران، آریانپور در دانشکدههای مختلف به تدریس جامعهشناسی، فلسفهی اجتماعی و روش تحقیق پرداخت. ولی هربار به علت تندروی و «اهانت به شاه و آمریکاییها» از شغل برکنار شدفعالیتهای آموزشیاش چندبار در دوران دیکتاتوری پهلوی با وقفه مواجه شد؛ بههمین علت او را به دانشکده الهیات تبعید کردند. هدف این بود که هم دستش از دانشکده علوم اجتماعی و ادبیات کوتاه شود و هم همواره با روحانیانی مانند مرتضی مطهری درگیر باشد. در یکی از درگیریها دانشجویی متعصب با چاقو به او حمله برد و آریانپور با شجاعت ورزشکارانه چاقو را از چنگ مهاجم در آورد و او را از کلاس بیرون انداخت. آریانپور آشکارا میگفت که هدفش از تدریس گسترش «شور انقلابی» در میان جوانان است.
در ساختن و کاربرد واژههای تازه در زبان فارسی استاد بود و بسیاری از واژههای رایج در علوم نظری دستاورد اوست. ماندگارترین کارش گردآوری ۳۰۰ هزار واژه برابرنهاده برای یک «فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی» است.
در نظام سلطنتی زندانیان سیاسی بیت پایانی مثنوی معروف او را بر دیوار زندانها مینوشتند:
یکی از بزرگترین تلاشهای علمی او پروژهی «فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی» بود؛ اثری چندزبانه که بنا بر برآوردهای موجود، شامل حدود سیصد هزار مدخل و برابرنهاده میشد. این اثر عظیم هرچند بهصورت کامل منتشر نشد، اما یادداشتها و فیشهای بهجایمانده از آن نشاندهندهی دامنهی وسیع کار پژوهشی اوست و از آن بهعنوان یکی از بلندپروازانهترین طرحهای فرهنگنویسی در علوم انسانی ایران یاد میشود.
آریانپور افزون بر آثار علمی، اشعار و نوشتههای ادبی نیز داشت. در میان آثار منظوم او، مثنویای با مطلع «آفتاب زندگی تابنده باد» شهرت یافت و در دورهی پیش از انقلاب، برخی زندانیان سیاسی بیت پایانی آن را بر دیوار سلولها مینوشتند:
«آفتاب زندگی تابنده باد
چشم ما بر طلعت آینده باد»[۵]
کتابها و آثار منتشرشده
فهرست آثار آریانپور گسترده است و نسخهی کامل آن تاکنون منتشر نشده، اما مهمترین آثار شناختهشدهی او عبارتاند از:
جامعهشناسی هنر
زمینه جامعهشناسی
روانشناسی از دیدگاه واقعگرایی
آیین پژوهش
پروژهی «فرهنگ تفصیلی علوم اجتماعی»
دشمن مردم و ایبسن آشوبگرای
بزرگ مردان تاریخ
تاریخ تمدن ویل دورانت (جلد سوم، ترجمه)
دو منطق: ایستا و پویا
در آستانه رستاخیز ـ رساله ای در باب دینامیسم تاریخ
سیر فلسفه در ایران (ترجمه)
فرویدیسم: با اشاراتی به ادبیات و عرفان
فرهنگ چهار زبانه (فارسی، انگلیسی، فرانسه، آلمانی)
طبیعت، حیات، منشاء و تکامل آن [۱] [۶]
نسبت با سیاست و مناقشههای فکری
آریانپور بهطور کلی به جریانهای چپ و ادبیات مارکسیستی نزدیک بود، اما منابع مستقل تأکید میکنند که او را نمیتوان صرفاً یک فعال سیاسی دانست؛ بلکه او بیش از هر چیز یک متفکر و مدرس بود. با اینحال، فضای سیاسی دهههای ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ به گونهای بود که بسیاری از استادان دانشگاه در معرض برچسبگذاری ایدئولوژیک قرار میگرفتند و آریانپور نیز از این قاعده مستثنا نبود.
در دههی ۱۳۵۰ مباحثههای فکری بین او و برخی چهرههای دینی و یا روشنفکران غیردینی نیز ثبت شده است. این مجادلات خصوصاً دربارهی نقش ایدئولوژی، دین و طبقه در تحلیل اجتماعی شکل گرفتند. آریانپور در این مواجهات معمولاً از تحلیل طبقاتی و ماتریالیستی دفاع میکرد.
در عین حال، دیدگاههای او در سالهای بعد از انقلاب ضدسلطنتی کمتر مجال بروز عمومی یافت، اما آثارش همچنان در دانشگاهها تدریس میشدند و بسیاری از دانشجویان دههی ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ با متون او آشنا شدند.
میراث علمی و جایگاه او در تاریخ جامعهشناسی ایران
میراث آریانپور را میتوان در سه محور بررسی کرد:
۱) نقش آموزشی
او از ستونهای اصلی نهادینهسازی رشتهی جامعهشناسی در ایران بود. نسل بزرگی از اساتید و پژوهشگران علوم اجتماعی شاگرد مستقیم یا غیرمستقیم او هستند.
۲) آثار نظری
کتابهایی مانند «جامعهشناسی هنر» و «زمینهی جامعهشناسی» همچنان از منابع مهم در دانشگاههای ایراناند. سبک تحلیل او - ترکیبی از جامعهشناسی تاریخی، فلسفهی اجتماعی و نقد فرهنگی - رویکردی خاص و متمایز ایجاد کرد.
۳) پروژههای پژوهشی بلندمدت
بهویژه فرهنگ علوم اجتماعیِ چندزبانه که اگرچه منتشر نشد، اما در تاریخ تفکر دانشگاهی ایران نمونهای کمنظیر از کوششِ فردی در تدوین دانش اجتماعی است.
در ارزیابی نهایی، آریانپور را میتوان یکی از مهمترین چهرههای «گذار» در علوم اجتماعی ایران دانست؛ کسی که بین سنت ادبی ـ فلسفی ایرانی و جامعهشناسی مدرن پیوند برقرار کرد.[۳]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ایرانکتاب. معرفی «امیرحسین آریانپور»
- ↑ امیرحسین آریانپور؛ جامعهشناسی نامی و احیاگر اندیشه اجتماعی
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ Iranica Online. “ARYANPUR, AMIR-HOSAYN.” Encyclopaedia Iranica
- ↑ Mohin, Baqer. “Obituary: Amir Hossein Aryanpour.” The Guardian, 3 August 2001
- ↑ استاد مارکسیست دانشکده الهیات
- ↑ دایرة المعارف روشنگری
