برتولت برشت
اویگن برتولت فریدریش برشت، (Eugen Berthold Friedrich Brecht) زادهی دهم فوریه ۱۸۹۸ در آگسبورگ آلمان، نویسندهی انقلابی چپ، نخستین تلاشهای ادبی وی بهصورت شعر و نمایشنامه در سالهای تحصیل در دبیرستان و پانزدهسالگی بود. برشت در سال ۱۹۱۷ به تحصیل فلسفه در دانشگاه مونیخ پرداخت، اما یکترم بعد رشتهی تحصیلی خود را به پزشکی تغییر داد. مدت کوتاهی پسازآن، در جریان ناآرامیهای انقلاب ۱۹۱۸ آلمان، از تحصیل دست کشید و بهعنوان بهیار به خدمت سربازی رفت. برشت از سال ۱۹۱۷ وارد رابطهای عاطفی با پائولا شد که حاصل آن پسری بنام فرانک بود که در جریان جنگ جهانی دوم در جبههی شرقی حین جنگ بنفع نازیها کشته شد.[۱]
در همین سالهاست که او عقاید سوسیالیستی پیدا کرد. سالهای ۱۹۲۲ و ۲۳ دو نمایشنامه "بال" و "آوای طبلها" از او بر صحنه رفت و با اقبال مردم سبب شهرت او شد و تئاتر مونیخ نیز با او قرارداد همکاری بست و برشت شغلی ثابت یافت. سال ۱۹۲۴ به برلین نقل مکان کرد و دوران شکوفایی برشت در تئاتر برلین آغاز شد.
سال ۱۹۳۴ با روی کارآمدن نازیها او شبانه از آلمان گریخت و به دانمارک رفت. با آغاز جنگ جهانی دوم ناچار شد به استهکلم برود و در ادامه به هلسینکی و مسکو رفت و سرانجام سر از کالیفرنیای آمریکا درآورد.
سال ۱۹۴۷ بهدلیل فعالیتهای کمونیستی مورد سوءظن کمیتهی فعالیتهای ضد آمریکایی قرار گرفت و بازجویی شد. فردای بازجویی او آمریکا را ترک کرد و به زوریخ رفت و پس از رد درخواست تابعیت از طرف دولت اتریش به آلمان شرقی رفت و تا پایان عمر در برلین شرقی زندگی کرد.[۲]
از کتابها و نمایشنامههای بسیار برشت میتوان به "دایره گچی قفقازی"، "ترس و نکبت رایش سوم"، "دکان نانوایی" "زندگی گالیله" اشاره کرد.
برشت در این ایام طرفدار جناح چپ سوسیال دمکراسی آلمان و در شهر آگسبورگ عضو شورای کارگران و سربازان بود. سرانجام در شامگاه ۱۴ آگوست ۱۹۵۶ به علت بیماری قلبی مزمن درگذشت و در گورستان برلین میته دفن گردید.
برتولت برشت، بیش از یک قرن در صدر مکتب ادبی سوسیالیسم و کمونیسم قرار دارد و بعنوان یکی از بزرگترین کارگردانان صاحب سبک دنیا در تئاتر شناخته میشود.
تاریخچه زندگی برتولت برشت
اویگن برتولد برشت، متولد دهم فوریه ۱۸۹۸ در خانوادهای مرفه در آگسبورگ آلمان، پدرش کاتولیک و کارمند کارخانه کاغذسازی بود که بعدها مدیرعامل آنجا شد. مادرش پروتستان و مذهبی بود که به همراه مادربزرگ برشت روی او در کودکی تاثیر زیادی داشت. به همین دلیل وی با کتاب مقدس در همان زمان آشنا شد که بعدها در قلم وی تاثیر گذاشت.
در ۱۶ سالگی برتولت برشت جنگ جهانی اول آغاز شد، این جنگ ابتدا روی وی تاثیر هیجانی داشت اما با دیدن همنسلان مجروح و خونینش مقالهای بر ضد جنگ نوشت که تا آستانه اخراج از مدرسه پیش رفت. سال ۱۹۱۷ به توصیه پدرش دورهی پزشکی دانشگاه مونیخ را آغاز کرد تا با این بهانه از جنگ دور بماند. در همین ایام درام را نزد آرتور کوتشر آموخت و پس از بازگشت به آکسبورگ در سال ۱۹۱۸ به ارتش فراخوانده شد. و بعنوان نیروی امدادگر وارد میادین جنگ شد اما جنگ یک ماه بعد تمام شد. حین جنگ، در بیمارستانهای ارتش از مشاهده اوضاع دردناک و محیط خفقانآور بیمارستان صحرایی تجربه تلخی بدست آورد و هر گونه احساس ناسیونالیستی را نادر و دروغین خواند و صاحب روحی پرخاشگر شد.[۳]
در سال ۱۹۱۹ در انقلاب دموكراتيك شرکت کرد که آن نیز دچار شکست شد . شکست این نهضت و پریشانی محیط بعد ازجنگ به برشت خشونت کلام و نیشخند تند و تیزی بخشید که در اولین اشعارش پیدا شد. در این مدت به سرودن شعر پرداخت وشعرهای خود را همراه با نواختن گیتار میخواند. این اشعار بعدها در اولین دیوان تغزلی برشت با عنوان کتاب دعای خانگی آماده شد، شامل پنجاه موعظه که در ۱۹۲۷ منتشر شد.
بعد از آن برشت به نمایشنامهنویسی مشغول شد که آنها نیزحاصل روح مضطرب و سرشار از عصيان او بود. در بیست سالگی نمایشنامه معروف خود بعل را نوشت. بعل خدای اساطیری شرقی بود و مظهر قساوت که بعضی از صفات نویسنده را مانند بیاعتنائی به قراردادهای کهن اخلاقی و اجتماعی آشکار میکرد. دومین نمایشنامه برشت آوای طبلها در شب در ۱۹۱۹ نوشته شد.
آوای طبلها در شب در ۱۹۲۲ در مونیخ روی صحنه رفت و به دریافت جایزه کلایست نائل شد نمایشنامه در جنگل شهرها در ۱۹۲۳ در مونیخ اجراشد. موضوع آن تلاش دو انسان است برای نزديك شدن به یکدیگر، تلاشی چون پیکاری سخت که خاصل آن نابودی دو طرف است.
برتولت برشت در ۱۹۲۴ در برلین ساکن شد و در رمینه: تئاتر، اپرا، شعر، داستان کوتاه، مقاله و نقد هنری به فعالیت پرداخت و در تئاتر آلمان به عنوان مشاور ادبی مشغول شد. با فلسفه مارکس آشنا شد و درباره تئاتر سیاسی تجربههائی بدست آورد و با موسیقیدانانی چون کورت وایل همکاری خود را آغاز کرد.
نمایشنامه آدم آدم است را در ۱۹۲۶ بر صحنه آورد که در آن اولین بار موضوع تغییر و تحول بشر را مطرح کرده بود، تحول شخصیت آدمی بود. برشت معتقد است که همه چیز در جهان دگرگون میشود و هیچ شخصیتی ثابت نمیماند. آدم آدم است نخستین نمایشنامهای است که برشت به وسیله آن مستقیما با تماشاگر ارتباط برقرار میکند. برش در این نمایشنامه از حکومتهای امپراتوری و جامعه سرمایهداری هجو تندی ساخته است. در ۱۹۲۶ اپرای سه پولی در برلین به نمایش درآمد که کورت وایل آهنگ آن را ساخته بود.
این نمایشنامه اقتباسی بود از «اپرای گدا» اثر جان کی که پیروزی بزرگی در آلمان و خارج از آن بدست آورد و موجب شهرت جهانی برشت شد. قهرمان نمایشنامه فردی است به نام مکی مسر که برای موفقیت در هر کار، اگر چه کارهای ناشایست باشد، هشیاری و تیز بینی را شرط اصلی میداند. پس با بزرگان مینشیند، بزرگی میآموزد و خود را از هر جهت آماده میسازد، آنگاه با موقعشناسی و زیرکی به دزدی و جنایت دست میزند، بی آنکه هرگز در حین عمل دیده شود، در اخر نیز که گرفتار میشود و محکوم به اعدام میشود، در آخرین لحظه از طرف ملکه انگلستان بخشوده میشود.
برتولت برشت در این اپرا تحت تأثیر فرانسوا ويون شاعر فرانسوی قرار گرفته و موسیقی نیز در توفیق آن سهم مهمی داشته است. در۱۹۲۷ برشت و وایل در جشنواره بادن کمدی موزیکال ماهاگونی را عرضه کردند و در ۱۹۳۰ آن را توسعه داده و در سه پرده با عنوان عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی بر صحنه آوردند.
این نمایشنامه بحران اقتصادی اروپا را در آن زمان و قدرت شیطانی پول را نشان میدهد. برشت در ۱۹۲۸ با هلنه وایگل، هنر پیشه اتریشی ازدواج کرد که پیوسته برای او همسری دلسوز و فداکار بود. از ۱۹۲۹ برشت به جریان مارکسیسم نزديك شد و از آن برای خلق يك رشته نمایشنامههای آموزشی و ارشادی الهام گرفت. این نمایشنامهها اغلب کوتاه و تك پردهای بود و بر حسب سن شاگردان مورد نظر نویسنده تغییر میکرد، شاگردانی که بر حسب تصادف ممکن بود جزو بازیگران یا تماشاگران باشند.
برتولت برشت پس از آن با کمک دوستان و همسرش گروهی نمایشی تشکیل داد که هدفش به اجرا در آوردن آثار شخصی او به دلخواه بود و او خود میتوانست در عین حال نویسنده و کارگردان و مربی گروه باشد. نخستین بار از داستان «مادر» اثر ماکسيم گورکی اقتباسی آزاد کرد که نمایش آن چندین بار از طرف مقامات سانسور قطع گردید.
برشت به سبب روش ضد نازی و ضد هیتلری در ۱۹۳۳، ناچار به ترک وطن شد. آثارش در آلمان سوزانده شد و تابعیت آلمانی او گرفته شد. در این میان برشت بهترین آثارش را در یك سلسله مجموعه نمایشی با عنوان کلی تحقیقات، منتشر کرد. بعد از خروج از آلمان، ابتدا به فرانسه رفت و در آنجا نمایشنامه تفنگهای ننهکارار را نوشت که نمایشنامهای تک پردهای بود برای داوطلبان آلمانی جنگ اسپانیا، پس از فرانسه، برشت به دانمارك رفت و زندگی فعالانهای در سیاست شروع کرد، با مهاجران آلمانی رابطه ایجاد کرد و از وضع داخلی کشورش اطلاعاتی بدست آورد.
ابعاد شخصیت برتولت برشت
روی هم رفته این آثار برشت را میتوان به سه دوره تقسیم کرد: در دوره اول آثار برشت پرجلوه و سرشار از واقعیت بود و در مجموع به طور خارقالعاده غنی، مانند ترانهها، منظومهها، حكايتها، تفسيرها و حرکات نمایشی به معنی خاص بودند. در دوره دوم، دهه سی، برشت به نمایشنامههای آموزشی مشغول بود که حالتی جدی و خشکتر داشت، با عمق بسیار در اصول عقاید و اندیشهها همراه بود. دوره سوم، دوره ادغام نظریهها و فرضیههاست که در شاهکارهای بزرگش نمودار میگردد، شاهکارهائی که بیشتر در کشورهای اسکاندیناوی پایان یافت.
تئاتر برشت تئاتر مبارزه است و جنبه اصولی و ارشادی آن بر جنبه تفریحی غالب است. برشت تئاتر حماسی را جانشین تئاتر دراماتيك و سنتی کرد که هدفش برانگیختن قوه خیال تماشاگر و افسون او بوده است .
برشت رابطه خود را با قوه افسونگری نمایش قطع میکند تا بتواند روح قضاوت و نقد را در تماشاگر به کار اندازد. در نظر برشت بهترین نمایشنامه آن نیست که پیچیدگی فراوان داشته و صحنهها فقط برای آن ساخته شده باشد که در حین بازی گره به کار بیندازد و سرانجام گرهگشائی کند، بهترین صحنهها آن است که به خودی خود و جداگانه ارزشمند باشد.
از اینجاست که برشت فنون خاصی را در نمایش به کار میبرد که بر زمینه تأثیر تغییر محیط قرار گرفته باشد و به طور مداوم قوه خیال تماشاگر را از کار بیندازد. برشت توده مردم و تماشاگر را در نمایش همراه میکند و از آنان مردمی منتقد و نکته بین میسازد، دور از هر گونه صحنه آرائی فریبنده او نمایشی را خلق میکند که تصویرگری نکتهها در آن حرف نخست را بزند.
از نظر برشت توده وسیع مردم خود واقعیت زندگی اجتماعی و سیاسی است که در تئاتر وارد میشود و ناچار است شعور و ادراك خود را به کار اندازد، اما باید گفت که برشت هر جا نمایش را در معرض خطر موعظه سیاسی یا اجتماعی میبیند، بلافاصله به آن رنگی واقع بینانه و طبیعی و ساده میبخشد و این قدرت ناشی از ادراك خاص او در پرداخت و فنون بازی و صحنه است که وقتی با نبوغ نویسندگی او ترکیب میشود، او را بزرگترین نمایشنامهنویس معاصر آلمان میکند. وی به تاریخ ۱۴ اوت ۱۹۵۶ در برلین شرقی از دنیا رفت. [۴]
سخنان برتولت برشت
- ریشهی اعتقاد، از آنجا خشک میشود، که بخواهند تحمیلش کنند.
- باید نسبت به خطاهای گذشتهٔ خود بیرحم بود .باید هر از گاهی حرکت را متوقف کنیم، به گذشته خود بنگریم و با ذرهبین انتقاد به ضعفها، ندانم کاریها و اشتباهات بیرحمانه بتازیم، آنچنان که دشمن خوشحال گردد فکر کند ما به زمین خوردهایم اما به زمین خوردن ما، از زمین نیرو گرفتن است تا غولآسا قد برافرازیم.
- آنها کتاب قانون و نظام دارند، آنها زندان و قلعه دارند، آنها قضات و زندانبان دارند که پول هنگفت میگیرند و به هر کاری تن در میدهند، آنها مطبوعات و چاپخانه دارند تا با ما بستیزند و دهانمان را ببندند، آنها کشیش و پروفسور دارند که پول هنگفت میگیرند به هر کاری تن در میدهند،به راستی باید از حقیقت چنین به هراس آیند؟
- گالیله: به خلاف تصور همگان، جهان با عظمت با همه صورتهای فلکیش به دورِ زمین ناچیز ما نمیگردد. ساگردو: پس یعنی همهی اینها فقط ستاره است؟ پس خدا کجاست؟ گالیله: مقصودت چیست؟ ساگردو: خدا ! خدا کجاست؟ گالیله: آن بالا نیست. همانطور که اگر موجوداتی در آن بالا باشند و بخواهند خدا را در اینجا پیدا کنند، در زمین گیرش نمیآورند. ساگردو: پس خدا کجاست؟ گالیله: من که در الهیات کار نکردهام. من ریاضیدانم. ساگردو: قبل از هر چیز تو آدمی. و من از تو میپرسم که در دستگاه دنیایی تو، خدا کجاست؟ «گالیله: یا در ما یا هیچجا»
- حقیقت بزرگ عصر ما (که تنها شناخت آن کافی نیست، اما بدون شناخت آن نمیتوان هیچ حقیقت مهم دیگری را یافت) این است که قاره ما در بربریت فرو میرود، زیرا مناسبات مالکیت بر وسایل تولید با خشونت قابل دوام است. چه فایده دارد با شهامت چیزی بنویسیم که این نتیجه از آن ناشی شود که وضعیتی که در آن فرو میرویم بربریت است (چیزی که حقیقت دارد)، اگر که روشن نباشد که چرا ما در این موقعیت قرار گرفتهایم؟
...هرکس که امروز بخواهد با دروغ و جهالت مبارزه کند و به «بیان» حقیقت دست یازد، باید اقلاً بر پنج مشکل چیره شود. باید شهامت «بیان» حقیقت را داشته باشد، حتی اگر همهجا سرکوب شود. باید از درایت شناخت حقیقت برخوردار باشد، حتی اگر در همهجا بر آن سرپوش گذاشته شود. باید هنر به کار بردن حقیقت را بهعنوان یک سلاح داشته باشد؛ و توان شناخت وانتخاب کسانی که حقیقت در دستانشان مؤثر واقع میشود؛ و همچنین تدبیر و زرنگی لازم برای اینکه حقیقت را در میان آنان ترویج کند. این دشواریها برای کسانی که تحت شرایط فاشیسم مینویسند عظیمند؛ اما برای آنهایی هم که تحت تعقیب یا در حال فرارند و حتی برای کسانی نیز که در کشورهای آزاد بورژوایی مینویسند وجود دارند.
آثار برتولت برشت
- بعل
- آوای طبل در شب
- در جنگل شهر
- مادر
- ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی
- دایره گچی قفقازی
- زن نیک ایالت سچوان
- ننه دلاور و فرزندان او
- زندگی گالیله
- ترس و نکبت رایش سوم
- کله گردها و کله تیزها
- استثناء و قاعده
- آنکه گفت آری و آنکه گفت نه
- اپرای سه پولی
- آدم آدم است
- عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی
- محاکمهٔ ژان دارک در روان
- تفنگهای ننه کارار
- کسب و کارهای آقای ژولیوس سزار
- گزیده اشعار برتولت برشت
- دربارهی تئاتر
- شویک در جنگ جهانی دوم
- نمایشنامههای آموزشی
- هرگز نگو هرگز
- قیل
- توراندخت یا کنگره توجیهگرها
- مرگ چزاره مالانستا
- سقراط زخمی
- آقای نخستوزیر
مروری بر آثار برتولت برشت
برشت را همه به نمایشنامهها و قدرت بالای او در کارگردانی تئاتر میشناسند. شاید اگر علاقمند تئاتر بوده باشید و در یکی از کلاسهای مربوط به بازیگری تئاتر رفته باشید ، حتما واژه ی متد برشت به گوشتان خورده است و در باب آن چیزهای بسیاری شنیدهاید. اما برشت، علاوه بر قدرت بالا در زمینهی تئاتر، یک شاعر بینظیر نیز بود. او شعرهای بسیار ماندگاری گفته است که شاید در ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد، اما در تاریخ ادبیات جهان شعرهای بسیار ارزندهای میباشند. در ادامه شعری از او را با هم میخوانیم تا با این وجه از زندگی ادبی او آشنا شویم.
در حیاط
درخت آلویی هست!
درختی کوچک؛
که کسی باورش ندارد!
دستی به او نمیرسد؛
نردهها احاطهاش کردهاند.
دلش میخواهد رشد کند
درخت کوچک!
آری،
دلش میخواهد رشد کند؛
و برای کسی مهم نیست
سهم اندکش از آفتاب!
چه کسی باور میکند
آلو بودن درخت را
وقتی یک دانه آلو ندارد؟
اما تو میتوانی؛
وقتی متوجه برگهایش باشی!
شعری دیگر از برتولت برشت:
امروز فقط حرفهای احمقانه بیخطرند
گره بر ابرو نداشتن، از بیاحساسی خبر میدهد،
و آنکه میخندد، هنوز خبر هولناک را نشنيده است.
اين چه زمانه ايست که
حرف زدن از درختان عين جنايت است
وقتی از اين همه تباهی چيزی نگفته باشيم!
کسی که آرام به راه خود میرود گناهکار است
زيرا دوستانی که در تنگنا هستند
ديگر به او دسترس ندارند.
...
در دوران آشوب به شهرها آمدم
زمانی که گرسنگی بيداد میکرد.
در زمان شورش به ميان مردم آمدم
و به همراهشان فرياد زدم....
عمری که مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت.
خوراکم را ميان معرکهها خوردم
خوابم را کنار مردهها خفتم
عشق را بهايی ندادم
و از طبيعت بیصبرانه گذشتم
عمری که مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت.
آهای آيندگان، شما که از دل گردابی بيرون میجهيد
که ما را بلعيده است.
وقتی از ضعفهای ما حرف میزنيد
از زمانه سخت ما هم چيزی بگوييد.
به ياد آوريد که ما بيش از کفشهامان کشور عوض کرديم.
و نوميدانه ميدانهای جنگ طبقاتی را پشت سر گذاشتيم،
آنجا که ستم بود و اعتراضی نبود.
منابع
- ↑ سایت طاقچه بیوگرافی برشت
- ↑ سایت کتابراه زندگینامه برتولت برشت
- ↑ وبلاگ محمدرضا تیموری
- ↑ کتاب برتولت برشت نوشته مارتین اسلین ترجمه حسن ملکی صفحه ۱۲ تا ۱۵