جمشید آموزگار

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جمشید آموزگار
جمشید آموزگار.JPG
زادروز۱۳۰۲
تهران
درگذشت۱۳۸۷
آمریکا- واشنگتن دی‌سی
ملیتایرانی
پیشهوزیر کشور -دبیرکل حزب رستاخیز- نخست وزیر دوران پهلوی
سال‌های فعالیت۱۳۳۷ تا ۱۳۵۷
نقش‌های برجستهنماینده ایران در سازمان اوپک -نخست وزیر ایران در دوران پهلوی
دورهدهه‌ی ۳۰ تا۶۰ شمسی

جمشید آموزگار

جمشید آموزگار (۱۳۰۲–۱۳۸۷)، یکی از برجسته‌ترین رجال سیاسی و تکنوکرات رژیم پهلوی، در سال‌های پایانی سلطنت محمدرضا شاه نقش مهمی در سیاست و اقتصاد ایران ایفا کرد. او که به دلیل تحصیلات غربی و نزدیکی به دربار و قدرت‌های خارجی، به‌ویژه ایالات متحده، به سرعت در ساختار سیاسی رژیم پیشرفت کرد، در دوره نخست‌وزیری‌اش (مرداد ۱۳۵۶ تا شهریور ۱۳۵۷) با چالش‌های متعددی از جمله سرکوب گسترده مخالفان سیاسی، به‌ویژه گروه‌های چپ و سازمان مجاهدین خلق ایران، و اتهامات فساد مالی مواجه شد. این اتهامات و سیاست‌های ناکارآمد او به تشدید نارضایتی‌های عمومی و تسریع در سقوط رژیم پهلوی کمک کرد.

کودکی و زندگی اولیه

جمشید آموزگار در سال ۱۳۰۲ در تهران، در خانواده‌ای سرشناس و با نفوذ به دنیا آمد. پدرش، حبیب‌الله آموزگار، از رجال برجسته دوره قاجار و پهلوی بود که در مناصب مختلفی از جمله نمایندگی مجلس و وزارت خدمت کرده بود. این پیشینه خانوادگی به او امکان دسترسی به آموزش باکیفیت و ارتباطات سیاسی قوی را داد. او در کودکی در تهران بزرگ شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در مدارس معتبر پایتخت، از جمله دارالفنون، به پایان رساند. علاقه او به علوم و مهندسی از همان سنین جوانی آشکار بود و همین موضوع او را به سوی تحصیلات عالی در خارج از کشور سوق داد. در اواخر دهه ۱۳۱۰، آموزگار برای ادامه تحصیل به ایالات متحده رفت و در دانشگاه‌های معتبر این کشور در رشته‌های مهندسی و اقتصاد تحصیل کرد. این تجربه نه تنها دانش فنی او را تقویت کرد، بلکه او را با فرهنگ و ساختارهای سیاسی غرب آشنا کرد و زمینه‌ساز ورودش به حلقه تکنوکرات‌های نزدیک به دربار پهلوی شد.

مسئولیت‌ها و دوره‌های کاری

آموزگار پس از بازگشت به ایران، به دلیل تحصیلات غربی و ارتباطات خانوادگی، به سرعت وارد ساختار سیاسی و اقتصادی رژیم پهلوی شد. او در مناصب مختلفی از جمله وزارت کار، وزارت دارایی، وزارت کشور و نخست‌وزیری خدمت کرد. همچنین به عنوان نماینده ایران در سازمان اوپک نقش مهمی در مذاکرات نفتی ایفا کرد و در افزایش قیمت نفت در دهه ۱۳۵۰ تأثیرگذار بود. این موفقیت‌ها جایگاه او را به عنوان یکی از مهره‌های کلیدی رژیم پهلوی تقویت کرد.[۱][۲]

  • وزیر کار (۱۳۳۷)
  • وزیر کشاورزی (۱۳۳۸)
  • وزیر بهداری(۱۳۴۲)
  • وزیر دارایی (دوره‌های مختلف)
  • وزیر کشور (۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶)
  • دبیرکل حزب رستاخیز ایران (۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷)
  • نخست‌وزیر ایران (۶ مرداد ۱۳۵۶ تا ۴شهریور ۱۳۵۷)

جمشید آموزگار: تکنوکراتی در قلب طوفان سیاسی و اقتصادی پهلوی

در سال‌های پایانی رژیم پهلوی، جمشید آموزگار یکی از چهره‌های کلیدی بود که با وعده‌های اصلاحات اقتصادی و سیاسی پا به صحنه گذاشت، اما در نهایت در گرداب بحران‌های اجتماعی و سیاسی غرق شد. او که با تحصیلات غربی و نزدیکی به دربار و قدرت‌های خارجی به سرعت در ساختار رژیم بالا آمده بود، در مقام نخست‌وزیر و وزیر دارایی و کشور، نقشی تعیین‌کننده در تحولات ایران ایفا کرد. اما سیاست‌هایش، از ریاضت اقتصادی گرفته تا سرکوب بی‌رحمانه مخالفان، نه تنها نتوانست رژیم را نجات دهد، بلکه به تسریع سقوط آن کمک کرد. او وعده‌های بسیاری مثل فضای باز سیاسی و احترام به آزادی بیان به مردم داد و حتی ۳۴۳تن از زندانیان سیاسی را نیز آزاد کرد اما در عمل فضای سیاسی بسته‌تر شد و اقدامات سرکوبگرانه افزایش یافت.[۳]

در جست‌وجوی نظم اقتصادی: سیاست‌های ریاضت و ناکامی‌ها

آموزگار، که در دانشگاه‌های آمریکا درس اقتصاد و مهندسی خوانده بود، با کوله‌باری از ایده‌های مدرن به ایران بازگشت. او در دهه ۱۳۵۰، در اوج درآمدهای نفتی ایران، با هدف مهار تورم سیاست‌های ریاضتی سختی را به اجرا درآورد. بودجه وزارتخانه‌ها کاهش یافت، خریدهای تسلیحاتی محدود شد و برخی پروژه‌های عمرانی که می‌توانستند به توسعه کشور کمک کنند، کنار گذاشته شدند. هدف او ساده بود: کنترل تورم و تثبیت اقتصاد. اما این سیاست‌ها، در جامعه‌ای که از نابرابری‌های عمیق رنج می‌برد، به جای ثبات، رکود اقتصادی و کاهش قدرت خرید مردم را به دنبال داشت. کارگران و طبقات متوسط، که زیر فشار افزایش هزینه‌های زندگی کمر خم کرده بودند، به خیابان‌ها آمدند و خشم خود را فریاد زدند. تلاش‌های او برای کنترل قیمت‌ها و مبارزه با گرانفروشی نیز به جایی نرسید.[۴][۵]

در حالی که آموزگار وعده تثبیت حقوق کارکنان و مهار قیمت‌ها را می‌داد، سیاست‌های متناقضی مثل آزادسازی قیمت‌ها و افزایش دستمزدها، برنامه‌هایش را به بن‌بست کشاند. افزایش مالیات‌ها و قطع کمک‌های مالی، جرقه اعتراضات گسترده‌ای را زد. این تصمیمات، که شاید در اتاق‌های جلسات دربار منطقی به نظر می‌رسیدند، در خیابان‌های ایران به خشم و نارضایتی دامن زدند.

درخشش در اوپک، تاریکی در داخل

یکی از نقاط قوت کارنامه آموزگار، نقش او در سازمان اوپک بود. به عنوان نماینده ایران، او با مهارت در اجلاسیه‌های اوپک شرکت کرد و در افزایش قیمت جهانی نفت نقش مهمی ایفا نمود. این موفقیت، جایگاه ایران را در بازار جهانی نفت تقویت کرد و درآمدهای کلانی به خزانه رژیم سرازیر شد. اما این درخشش بین‌المللی، در داخل کشور با سوءمدیریت و فساد گسترده در پشت پرده شد. اسناد تاریخی نشان می‌دهند که در وزارت دارایی تحت مدیریت آموزگار، رشوه‌خواری، تبعیض مالیاتی و تخصیص غیرقانونی قراردادها به نزدیکان دربار به امری عادی تبدیل شده بود. این فساد، اعتماد عمومی به رژیم را بیش از پیش فرسود و زمینه را برای اعتراضات گسترده‌تر فراهم کرد.

جامعه ایران در آن سال‌ها در آستانه انفجار بود. نابرابری‌های اقتصادی، فشارهای اجتماعی و سرکوب‌های سیاسی، گروه‌های مختلف از کارگران تا روشنفکران را به هم پیوند داد. سیاست‌های ریاضتی آموزگار، به جای آرام کردن اوضاع، به اتحاد بازندگان اقتصادی و اجتماعی منجر شد و وضعیت پیشاانقلابی را در کشور رقم زد.[۶][۷][۸]

در قلب قدرت: نزدیکی به شاه و وعده‌های پوچ
جمشید آموزگار در دربار

آموزگار نه تنها یک تکنوکرات تحصیل‌کرده بود، بلکه به لطف نزدیکی‌اش به محمدرضا شاه و عضویت در حزب رستاخیز، به یکی از مهره‌های اصلی رژیم تبدیل شد. در سال ۱۳۵۶، وقتی شاه او را به نخست‌وزیری منصوب کرد، انتظار داشت که این تکنوکرات خوش‌سابقه بتواند با اصلاحات نمایشی و جذب برخی مخالفان میانه‌رو، رژیم را از بحران نجات دهد. اما این امید به سرعت رنگ باخت. آموزگار وعده «فضای باز سیاسی» داد، اما در عمل، فضای سیاسی ایران تنگ‌تر و خفقان‌آورتر شد. سرکوب‌ها نه تنها کاهش نیافت، بلکه با شدت بیشتری ادامه یافت.

او با حمایت سفارت آمریکا و نزدیکان دربار، سیاست‌هایی را پیش برد که بیشتر به نفع شاه و قدرت‌های خارجی بود تا مردم ایران. این نزدیکی به غرب، که از تحصیلات و ارتباطات او در آمریکا ریشه می‌گرفت، باعث شد تا سیاست‌هایش از مطالبات واقعی جامعه ایران فاصله بگیرد. در وزارت کشور و سپس در نخست‌وزیری، او با تکیه بر ساواک و نیروهای امنیتی، مخالفان را با شدت سرکوب کرد. گروه‌های چپ، مانند سازمان چریک‌های فدایی خلق، و گروه‌های پیشرو مذهبی، به‌ویژه سازمان مجاهدین خلق ایران، هدف اصلی این سرکوب‌ها بودند.[۹]

سرکوب بی‌رحمانه مخالفان: از مجاهدین تا تظاهرات خیابانی

دوران نخست‌وزیری آموزگار با موجی از سرکوب‌های خونین همراه بود. سازمان مجاهدین خلق ایران، به یکی از خطرناک‌ترین دشمنان رژیم تبدیل شده بود، تحت فشار شدید ساواک قرار گرفت. رهبران این سازمان، از جمله محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن و علی‌اصغر بدیع زادگان، یا اعدام شده بودند یا در زندان‌های رژیم تحت شکنجه‌های وحشیانه قرار گرفتند. عملیات‌های ساواک، که تحت نظارت مستقیم آموزگار انجام می‌شد، با هدف ریشه‌کن کردن این گروه‌ها طراحی شده بود، اما نتیجه معکوس داد. سرکوب‌ها خشم عمومی را شعله‌ور کرد و به جای تضعیف، به رادیکال‌تر شدن مبارزات منجر شد.

گروه‌های چپ‌گرا، به‌ویژه چریک‌های فدایی خلق، نیز از این سرکوب‌ها در امان نماندند. دستگیری‌های گسترده، شکنجه‌های طولانی و اعدام‌های صحرایی، بخشی از استراتژی رژیم برای خاموش کردن صدای مخالفان بود. اما این اقدامات، که با دستور مستقیم آموزگار و با هماهنگی ساواک اجرا می‌شد، تنها به افزایش حمایت مردمی از این گروه‌ها منجر شد.

اعتراضات خیابانی نیز در این دوره به اوج خود رسید. تظاهرات ۱۹ دی ۱۳۵۶، که در قم، شکل گرفت، و تظاهرات ۲۹ بهمن تبریز، که به یادبود کشته‌شدگان قم برگزار شد، با سرکوب خونین نیروهای امنیتی مواجه شد. این رویدادها، که صدها کشته و زخمی بر جای گذاشت، نشان‌دهنده عمق بحران در دوره آموزگار بود واعلام حکومت نظامی در شهرهایی مانند اصفهان، نقطه اوج این بحران‌ها بود که نهایتاً به استعفای آموزگار در شهریور ۱۳۵۷ منجر شد.[۸] [۱۰]

تلاش‌های نافرجام برای نجات رژیم

آموزگار در آخرین ماه‌های نخست‌وزیری‌اش تلاش کرد با مذاکره با برخی مخالفان میانه‌رو و ارائه وعده‌های اصلاحی، رژیم را از سقوط نجات دهد. او با تغییرات سطحی و سیاست‌های نمایشی سعی کرد رضایت دربار و حمایت آمریکا را حفظ کند، اما این تلاش‌ها در برابر خشم عمومی و اتحاد گروه‌های مخالف، از مذهبی‌ها تا چپ‌گراها، بی‌فایده بود. انتخابات تحت کنترل دربار، که او در مقام وزیر کشور و نخست‌وزیر بر آن نظارت داشت، نه تنها مشروعیت رژیم را افزایش نداد، بلکه به دلیل فقدان شفافیت، خشم مردم را بیشتر کرد.

در نهایت، آموزگار نتوانست طوفان انقلاب را مهار کند. او که زمانی به عنوان تکنوکراتی خوش‌فکر وارد صحنه شده بود، در گرداب ناکارآمدی، فساد و سرکوب غرق شد. داستان استعفای آموزگار در شهریور ۱۳۵۷، داستان مردی امیدوار بود که در تلاش برای حفظ نظم کهنه، خود به بخشی از فروپاشی تبدیل شد.[۹]

پایان دوران و خروج از ایران

با شدت گرفتن اعتراضات و ناتوانی در کنترل بحران‌ها، آموزگار در شهریور ۱۳۵۷، از نخست‌وزیری و دبیرکلی حزب رستاخیز استعفا داد. به دلیل بیماری همسرش، ایران را ترک کرد و به ایالات متحده مهاجرت نمود. پس از انقلاب اسلامی، اموال او مصادره شد و نامش در فهرست افراد ممنوع‌الخروج قرار گرفت.

پایان زندگی

جمشید آموزگار پس از مهاجرت به آمریکا، زندگی کم‌فروغی را به دور از سیاست ایران ادامه داد. او در ایالات متحده، به‌ویژه در واشینگتن دی‌سی، اقامت گزید و به فعالیت‌های محدودی در حوزه مشاوره اقتصادی پرداخت. با وجود اتهامات فساد و نقشش در سرکوب مخالفان، هیچ‌گاه به طور رسمی در دادگاه‌های بین‌المللی یا ایرانی محاکمه نشد. آموزگار در سال ۱۳۸۷ در سن ۸۵ سالگی در آمریکا درگذشت. اطلاعات کمی درباره جزئیات زندگی شخصی او در سال‌های پایانی در دسترس است، اما گزارش‌ها نشان می‌دهند که او تا پایان عمر از بازگشت به ایران یا اظهارنظر درباره نقش خود در رژیم پهلوی خودداری کرد.[۱۱]

منابع