دکتر علی شریعتی

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
علی شریعتی
دکترعلی.JPG
شناسنامه
زادروز۷ آذر ۱۳۱۲
زادگاهسبزوار، ایران
تاریخ مرگ۲۹ خرداد ۱۳۵۶
محل مرگانگلستان
تحصیلاتلیسانس رشته‌ی ادبیات و دکترای رشته‌های جامعه‌شناسی و تاریخ ادیان از دانشگاه سوربن فرانسه
دیناسلام
اطلاعات سیاسی

دکتر علی شریعتی، با نام اصلی علی مزینانی (زاده‌ی ۲ آذر سال ۱۳۱۲ - روستای کاهک مزینان، سبزوار) نویسنده، جامعه‌شناس، تاریخ‌شناس، پژوهش‌گر دینی و از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی بود. استاد محمدتقی پدر دکتر علی شریعتی استاد دانشکده الهیّات و معارف اسلامی مشهد بود؛ و علی شریعتی در کلاس‌های پدرش به‌کسب علم می‌پرداخت. وی در سال ۱۳۲۷، به عضویت در کانون نشر حقایق اسلامی، که پدرش پایه‌گذار آن بود، درآمد و از طریق آن با مبانی اسلام آشنایی بیشتری یافت. دکترعلی شریعتی پس از پایان تحصیلات در دانش‌سرا به معلمی که علاقه‌ی زیادی به‌آن داشت پرداخت. وی در سال ۱۳۳۷، پس از دریافت مدرک لیسانس در رشته‌ی ادبیات برای ادامه‌ی تحصیل عازم فرانسه شد. دکتر علی شریعتی مدافع نهضت ملی ایران بود. او در سال ۱۳۴۰ به سازمان آزادی‌بخش الجزایر پیوست. علی شریعتی مقاله‌ای به نام «به‌کجا تکیه کنیم» را در یکی از نشریات فرانسه منتشر کرد؛ و مقاله‌ی شعرچیست؟ ژان پل سارتر را نیز ترجمه و در پاریس منتشر نمود. وی به‌علت فعالیت در سازمان آزادی‌بخش الجزایر دست‌گیر و در پاریس برای مدتی زندانی شد. دکترعلی شریعتی پس از دریافت مدرک دکترا از دانشگاه سوربن فرانسه در رشته‌های جامعه‌شناسی و تاریخ ادیان به ایران بازگشت. علی شریعتی در سال ۱۳۴۸ به تدریس و سخن‌رانی در حسینیه‌ی ارشاد تهران دعوت شد که مورد استقبال قرار گرفت. بسیاری از سخنرانی‌های او در حسینیه ارشاد به صورت کتاب و نوار منتشر شد. در سال ۱۳۵۲، رژیم شاه حسینیه‌ی ارشاد را تعطیل و علی شریعتی را روانه‌ی زندان کرد. وی پس از ۱۸ ماه از زندان آزاد شد؛ اما هم‌چنان تحت نظر ساواک بود. دکترعلی شریعتی در اردیبهشت ۱۳۵۶، به بلژیک سفر کرد و از آنجا عازم انگلستان شد. وی سرانجام در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶، در انگلستان به‌طرز مشکوکی درگذشت. از دکترعلی شریعتی آثار بسیاری به‌جا مانده است که برخی از آن‌ها عبارتند از: فاطمه فاطمه است، زن مسلمان، تفسیر نوین، بازگشت، کویر، حسین وارث آدم، تشیع علوی و تشیع صفوی، حج، و…

دکترعلی شریعتی، به لحاظ فکری مسلمان بود اما با بسیاری از برداشت‌های کهنه از اسلام مخالف بود او تأثیر بسیاری بر نسلی از جوانان زمان خود گذاشت اما بسیاری از همان جوانان پا را از وی فراتر گذاشتند و به ابعاد عمیق تر و رادیکالتری در شناخت اسلام رسیدند. آن‌ها اندیشه‌های دکتر شریعتی را تنها یک آغاز درفهم اسلام اصیل می‌دانستند. از همین نظرگاه بود که سازمان مجاهدین خلق ضمن احترام به او، تعمیق و اصلاح برداشت دکتر شریعتی از مفاهیم اسلام راستین در حوزه‌ی نفی استثمار را ضروری و غیر قابل اجتناب اما پاسخ به این مساله در سطح ارائه شده توسط دکتر شریعتی را ناکافی می‌داند.

زندگی علی شریعتی

دکتر علی شریعتی به مزاح می‌گویند زندگی من به دوره‌های پنج ساله تقسیم شده است. به این معنی که هر کاری را شروع کرده ام در پنج سال به اتمام رساندم یا بهم خورده و فصل جدیدی را شروع کردم. مثلاً ۵ سال در فرانسه، ۵ سال معلمی و وقف دانشگاه، ۵ سال کنفرانس‌ها و تحقیقات، ۵ سال خفقان زندگی و نویسندگی.

او خود در این باره می‌گوید:

«زندگی من مجموعاً، عبارت است از چندین برنامه‌ی پنج ساله. همیشه کاری را شروع می‌کرده‌ام و به اوج می‌رسانده‌ام و آخر پنج سال درهم می‌ریخته؛ هر بار از سر: از اول نوجوانی تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دکترمحمد مصدق و آغاز دیکتاتوری، پنج سال. از این دوره تا تشکیل نهضت مقاومت ملی مخفی، که از ۱۳۳۷ به هم خورد و دست‌گیر شدیم، پنج سال. از ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۳، در اروپا پنج سال. از ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۹، دوره‌ی خاص آوارگی و زندان و مقدمه‌چینی و زمینه‌سازی دانشکده، پنج سال. دوره‌ی کنفرانس‌های دانشگاه‌ها و ارشاد، پنج سال، تا ۱۳۵۱. پس از آن، زندان و خانه‌نشینی و خفقان پنج سال.»[۱]

دکتر علی شریعتی در سال ۱۳۳۷ با بی بی فاطمه با نام دیگر پوران شریعت رضوی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج فرزندان او احسان، سوسن، سارا و مونا شریعتی بود.

تحصیلات دکتر علی شریعتی

جوانی و نوجوانی دکترعلی شریعتی
جوانی و نوجوانی دکترعلی شریعتی

دکترعلی شریعتی دوه‌ی ابتدایی را در دبستان ابن یمین و دوره‌ی دبیرستان را در دبیرستان فردوسی مشهد گذراند. او پس از سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم)، به دانش‌سرای مقدماتی تربیت معلم رفت؛ و علاوه بر خواندن دروس دانش‌سرا در کلاس‌های پدرش نیز علم می‌آموخت. او پس از اتمام تحصیلات در دانش‌سرا به شغل معلمی پرداخت. علی شریعتی در سال ۱۳۴۴، به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد وارد و در رشته‌ی ادبیات فارسی مشغول تحصیل شد؛ و در همین سال بایکی از هم‌کلاسی‌های خود به نام پوران شریعت رضوی ازدواج کرد. او در دوران تحصیل در دانشکده ادبیات به انتشار آثاری مانند: ترجمه ابوذر غفاری، ترجمه نیایش اثر الکسیس خ. کارل مبادرت کرد؛ و هم‌چنین مقاله‌های تحقیقی نیز در این زمینه نوشت. وی در سال ۱۳۳۷، موفق به اخذ مدرک لیسانس در رشته‌ی ادبیات فارسی شد؛ و به‌خاطر کسب رتبه‌ی شاگرد اولی، برای ادامه‌ی تحصیل اعزام به فرانسه شد. علی شریعتی در فرانسه به تحصیل علوم جامعه‌شناسی، مبانی علم تاریخ، تاریخ ادیان و تاریخ و فرهنگ اسلامی پرداخت و در این دوران با استادان بزرگی هم‌چون لویی ماسینیون، جورج گوروویچ، هانری لوفور و ژان پل سارتر آشنا و از آنان بهره برد. وی در سال ۱۳۴۲، مدرک دکترای خود را در رشته‌های جامعه‌شناسی و تاریخ ادیان از دانشگاه سوربن فرانسه دریافت کرد.[۲]

دانشگاه سوربن

ژیلبر لازار استاد راهنمای دکترعلی شریعتی و استاد راهنمای همسراو پوران شریعت رضوی، در دانشگاه سوربن در دوره‌ی دکترا بود. ژیلبر لازار، تصحیح متن فارسی کتاب فضائل بلخ، اثر صفی‌الدین بلخی و ترجمه‌ی آن به فرانسه را برای رساله‌ی دکترا به علی شریعتی پیشنهاد کرد. وی هرچند که علاقه‌ای به موضوع رساله‌ی خود نداشت؛ اما در سال ۱۳۴۲، تز دکترای خود را در ۱۵۵ صفحه به زبان فرانسه و با عنوان فضائل بلخ ارائه نمود و موفق به اخذ مدرک دکترا شد.[۳]

دکترعلی شریعتی پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۴۴ از طرف اداره فرهنگ مشهد به‌عنوان دبیر انشاء کلاس چهارم دبستان در یکی از روستاهای مشهد استخدام شد که با توجه به سطح تحصیلات او پیشنهاد مناسبی نبود اما وی که در این دوران بیکار بود آن را پذیرفت

او پس از آن در دبیرستان به‌تدریس پرداخت و سرانجام به‌عنوان استادیار تاریخ وارد دانشگاه مشهد شد.[۲]

مبارزه و فعالیت‌های سیاسی

دکترعلی شریعتی

در سال ۱۳۳۶، به‌خاطرحمایت نهضت مقاومت ملی از دکتر محمد مصدق و اعتراض به معاملات نفتی، چند تن از اعضای نهضت در تهران و مشهد، از جمله دکترعلی شریعتی و پدرش، دست‌گیر شدند. شریعتی به مدت یک ماه در زندان قزل‌قلعه‌ی تهران حبس شد.[۴]

دکتر علی شریعتی که در سال ۱۳۳۸ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت در آنجا به جوانان نهضت ملی ایران پیوست.

به‌دنبال کشته شدن پاتریس لومومبا، رهبر آزادی‌خواهان کنگو، تظاهراتی از طرف سیاه‌پوستان در مقابل سفارت بلژیک در پاریس برگزار شد. علی شریعتی در این تظاهرات شرکت کرد؛ و توسط پلیس فرانسه دست‌گیر و به زندان سیته منتقل شد. در آغاز، دولت فرانسه قصد اخراج وی را از آن کشور داشت؛ ولی با حمایت قاضی دادگاه فرانسه، اجرای حکم اخراجش به حال تعلیق درآمد.[۴]

پیوستن به سازمان آزادی‌بخش الجزایر

علی شریعتی در سال ۱۳۴۰ به سازمان آزادی‌بخش الجزایر پیوست. او مقاله‌ای به نام به‌کجا تکیه کنیم را در یکی از نشریات فرانسه منتشر کرد؛ و مقاله‌ای از ژان پل سارتر به‌نام شعرچیست؟ را نیز ترجمه و در پاریس منتشر نمود. وی به‌علت فعالیت در سازمان آزادی‌بخش الجزایر دست‌گیر و زندانی شد. علی شریعتی در جریان همین فعالیت‌ها با حمله پلیس فرانسه مصدوم شده و به مدت ۳ هفته در بیمارستان بستری شد. او در زندان پاریس با «گیوز» مصاحبه‌ای انجام داد که در سال ۱۹۶۵، در توگو چاپ گردید.[۲]

تأسیس جبهه ملی دوم

دکتر علی شریعتی پس از فوت مادرش به ایران رفت اما مجددا به پاریس بازگشت. علی شریعتی با کمک دوستانش در سال ۱۳۴۱، جبهه‌ی ملی ایران (جبهه‌ی ملی دوم)، را در خارج از کشور پایه‌گذاری کرد. سپس مسئولیت انتشار مجله‌ی جبهه‌ی ملی به او واگذار شد و مدتی مسئول مجله‌ی ایران آزاد بود. علی شریعتی مقالات خودش را در این مجله با نام مستعار شمع، که از سه حرف اول نام خانوادگی و نامش تشکیل شده بود امضا می‌کرد (شریعتی، مزینانی، علی). وی در همین سال از پایه‌گذاران نهضت آزادی در خارج کشور بود.[۴]

پایه گذاری نهضت آزادی ایران

دکتر علی شریعتی پس از مدتی در پاریس با افرادی چون ابراهیم یزدی، بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده و چمران ارتباط برقرار کرد و در سال۱۳۴۱ سازمان نهضت آزادی ایران را در خارج از کشور بنیان گذاشت. شریعتی در جریان کنگره‌ی جبهه ملی ایران در اروپا در ویس‌بادن (آلمان فدرال) در اوت ۱۹۶۲، به‌عنوان سردبیر نشریه فارسی‌زبان ایران آزاد، ارگان جبهه ملی ایران خارج از کشور در اروپا انتخاب شد. نخستین شماره‌ی این روزنامه پس از سردبیری علی شریعتی در ۱۵ نوامبر ۱۹۶۲ منتشر گردید. این نشریه دیدگاه‌های مبارزان روشنفکر ایرانی در خارج و نیز واقعیت‌های مبارزات مردم ایران را منعکس می‌کرد و ارگان رسمی جبهه ملی ایران در اروپا بود.[۵]

حسینیه ارشاد

دکتر علی شریعتی در کنار همسرش پوران شریعت‌رضوی و فرزندانش
دکتر علی شریعتی در کنار همسرش پوران شریعت‌رضوی و فرزندانش

دکترعلی شریعتی در سال ۱۳۴۸، به حسینیه ارشاد دعوت شد و پس از مدتی مسئولیت امور فرهنگی حسینیه را به‌عهده گرفت؛ و به‌تدریس جامعه‌شناسی مذهبی، تاریخ شیعه و معارف اسلامی پرداخت. در همین دوران او با تحلیل تاریخ، چهره‌ها و شخصیت‌های بزرگ اسلام را معرفی کرد. از این دوران زندگی شریعتی می‌توان به عنوان مهم‌ترین دوران زندگی او یاد کرد. سخنرانی‌های او بسیار مورد استقبال قرار گرفت و تأثیرات زیادی در فضای جامعه آن روزگار داشت. برخی از کتاب‌های وی متن همان سخنرانی هاست. نوارهای باقی مانده از آن سخنرانی ها نیز به اشکال مختلف در سراسر ایران منتشر می‌شدند.[۲]

سخنرانی‌های وی در حسینیه ارشاد (۱۳۴۸ تا ۱۳۵۱)، به‌ویژه مورد استقبال جوانان و دانشجویان قرار گرفت. چنان‌که در درس‌ها و سخنرانی‌های دکتر شریعتی بیش از ۵ هزار نفر شرکت می‌کردند.

به‌دنبال اعدام چند تن از جوانان انقلابی توسط رژیم شاه، از جمله مسعود احمدزاده، مجید احمدزاده و امیر پرویز پویان که هر دو مارکسیست بودند، دکتر علی شریعتی دو سخنرانی با عنوان شهادت و پس از شهادت، در حسینیه‌ی ارشاد و مسجد جامع نارمک ایراد کرد. در سخنرانی پس از شهادت، اشاراتی به در خون تپیدن مبارزان و دعوت مردم به قیام شده است. پس از این سخنرانی، تظاهراتی در اطراف مسجد صورت گرفت و پلیس تعدادی را دست‌گیر کرد و دکتر شریعتی متواری شد.[۴]

در قسمتی از اسناد ساواک آمده است که شاه گفت:

«ریشه‌ی همه‌ی این‌ها [معترضان]، به حسینیه‌ی ارشاد منتهی می‌شود… اغلب مارکسیست‌های اسلامی [مسلمانان مبارز (سازمان مجاهدین خلق)]، سرنخشان از همان حسینیه‌ی ارشاد سرچشمه می‌گیرد.»[۶]

دشمنی آخوندها با شریعتی در همراهی با ساواک

شریعتی با روحانیت به شکل جاافتاده و سیستماتیک آن مخالفت داشت. شریعتی بارها تاکید می‌کند که در اسلام بجای روحانی عالم دینی وجود دارد:

«من، روحانیت را با علمای اسلامی یکی نمی‌گیرم، بلکه متضاد می‌بینم. در اسلام، ما دستگاهی، طبقه‌ای یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاح خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما عالم داریم در برابر غیر عالم نه روحانی در برابر جسمانی» (م.آ.20- ص119) «آقا روحانی است. یعنی مصرفش چیست؟ متفکر اسلامی است؟ نه. عالم اسلامی است؟ نه. سخنران اسلامی است؟ نه. نویسنده یا مترجم اسلامی است؟ نه. پس چیست؟ ایشان یکپارچه نور است، مقدس است. شخصیت دینی است. آبروی دین است» (م.آ.9- ص193).

او باز در جای دیگر می‌گوید:

«[در اسلام] سازمانی به نام روحانیت(Clerge) نیست و کسی روحانی حرفه‌ای نمی‌شود. در اسلام میان مردم و خدا واسطه نیست، هر کسی مستقیما با او در تماس است.» (م.آ.22- ص198) «در اسلام روحانی نداریم، عالم داریم. رابطه آنان با مردم رابطه عالم و عامی و متخصص و غیرمتخصص است نه مقدس و غیر مقدس، متبرک و غیرمتبرک، روحانی و مادی، مرید و مراد.» (م.آ.4- ص390) «روحانی بارها گفته‌ام، که هم مفهومش و هم مصداقش و هم لفظش از فرنگ آمده خیلی هم تازه! همراه فکل و کراوات و دیگر مظاهر غربزدگی»(م.آ.7- ص101)[۷]

آخوندها و ملاهای آن زمان دوشادوش ساواک با علی شریعتی به مخالفت برخاستند. آن‌ها در سخنرانی‌ها و منابر دکتر علی شریعتی را فردی منحرف و منکر امامت و ولایت معرفی می‌کردند. آخوندها تا حد تکفیر او پیش رفته بودند و بعضی که او را ضد شیعه و سنی مذهب معرفی می‌کردند شایع کرده بودند که او در حسینیه ارشاد دست بسته نماز می‌خواند و شهادت به امیرالمومنین را از اذان و اقامه حذف کرده است!

مرتضی مطهری که به عنوان یک آخوند باسواد در زمان شاه مطرح بود و از مورد اعتمادهای خمینی نیز بود انتقادات تندی را متوجه شریعتی ساخته یود. ناظران در آن زمان معتقدند این انتقادات بخشی ناشی از رقابت شهرت بین او و شریعتی بخصوص در میان جوانان می‌باشد. او حملات تیزش را در نامه‌ای که به خمینی نوشته و تحت نام «نامه‌های تاریخی استاد مطهری به امام خمینی» به چاپ رسیده است نشان داده است. او در قسمتی از این نامه نوشته است:

«کوچک‌ترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاه‌های ظلم و جور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد [و] مدعی شد که ملک و مالک و ملا و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشته‌‌اند.»...«و خدا می‌داند که اگر خداوند نبود از باب «ویمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین» در کمین او نبود او در ماموریت خارجش چه بر سر روحانیت و اسلام می‌آورد.»[۷]

مطهری در قسمتی دیگر از نامه خودش می‌نویسد:

«عجباً! می‌خواهند با اندیشه‌‌هایی که چکیده افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشه‌های ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست ضدخدا و عقاید دورکهایم جامعه‌شناس ضدمذهب است، اسلام نوین بسازند، پس وعلی‌الاسلام السلام»[۷]

او همچنین در قسمتی دیگر از نامه‌اش با لحنی تهدیدآمیز نوشته است:

«خوب است اطلاع داشته باشید که در ماههای آخر عمر شریعتی بنده مکرر وسیله اشخاص مختلف به او پیغام دادم که د رنوشته های تو مطالبی هست برضد اسلام و لازم است اصلاح شود، من حاضرم در حضور جمعی صاحبنظر و یا تنها، هر طور که خودت مایل باشی، به تو ثابت کنم، اگر ثابت شد خودت آنها را ولو به نام خودت نه، به نام من اصلاح کن و شان تو بالا خواهد رفت والا مجبورم از تو صریحا و مستدل انتقاد کنم و برایت گران تمام خواهد شد.»[۸]

علاوه بر مطهری آخوندها و مراجع بسیاری در آن زمان علیه شریعتی مواضع شدید تا حد تکفیر او گرفته‌اند:

در مرحله اول واعظان برخی مساجد تهران علیه شریعتی وارد میدان شدندکه مشهورترین آنها شیخ قاسم اسلامی،شیخ محمد علی انصاری، حسین روشنی و ابراهیم انصاری زنجانی بودند. به این جمع شیخ احمد کافی، واعظ و مداح مشهور مهدیه تهران را نیز باید اضافه کرد. آنان شریعتی را متهم به سنی‌گری، وهابی‌گری و مخالفت با اصول شیعه می‌کردند. در یکی از اسناد ساواک آمده است:« سید رضا صدر، امام جماعت مسجد امام حسین واقع در میدان شهناز، ضمن صحبت‌های خصوصی گفته است من از آیت‌الله خوانساری پرسیدم رفتن معممین به حسینیه ارشاد چه صورتی دارد؟ او گفت با این برنامه‌هایی که دارند رفتن به آنجا صلاح نیست. آنگاه اضافه نموده علت این موضوع این است که دکتر شریعتی و چند نفر دیگر علیه مذهب شیعه در آنجا صحبت می‌کنند.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج1-ص397)[۷]

شیخ احمد کافی از منبری‌های معروف زمان شاه حسینیه ارشاد را «حسینیه اضلال» معرفی می‌کرد و شیخ قاسم اسلامی تفکرات شریعتی را به وهابیون نسبت می‌داد.

شریعتی در پاسخ به همین اتهامات با اشاره به «لا» که به خط کوفی پشت کتابهایش نقش بسته بود و به عنوان نمادی از کتابهای شریعتی معروف شده بود گفت:‌ آمده‌اند «لا»ی کوفی را در دستگاه شیمی آلی استحمار تجزیه کرده‌اند و از آن عمر و ابوبکر و عثمان درآورده‌اند.

اوایل شهریور 1351، مخالفان مذهبی شریعتی موفق شدند که اولین فتوای رسمی علیه حسینیه ارشاد را بگیرند...با انتشار این فتاوی رسمی، زمینه تعطیلی ارشاد فراهم شد و در همان آبان‌ماه 1351حسینیه ارشاد تعطیل گردید[۷]

به این ترتیب هنگامی که شاه تصمیم به تعطیلی حسینیه ارشاد گرفت، زمینه‌های کافی از طرف آخوندها برای این امر فراهم شده بود. در واقع بسته شدن حسینیه ارشاد خاسته‌ی مشترک آخوندها و شاه باهم بود. اسدالله علم در یادداشت‌های خود می‌نویسد که شاه به او گفته:

«چند روز پیش به تو گفته بودم که ملاها دارند کارهایی انجام می‌دهند. دیدید که خودتان مجبور شدید حسینیه‌ی ارشاد را ببندید.»

علم می‌گوید: «من گفتم که همین دو- سه روزه حسینیه‌ی ارشاد را می‌بندیم.»[۹]

پس از آزادی شریعتی از زندان در سال ۱۳۵۲ نیز آخوندهای زیادی او را تکفیر کرده و بر ضد او فتوا صادر کردند. آیت الله سید ابوالحسن قزوینی، آیت الله سید کاظم مرعشی و بعدها آیات ابوالقاسم خویی، شهاب الدین مرعشی نجفی، شاهرودی، عبدالله شیرازی،... از این جمله‌اند.[۷]

بازداشت و زندان

دکترعلی شریعتی، روی هم رفته، ۵ بار و مجموعا نزدیک به ۲ سال بازداشت و زندانی شد. بازداشتگاه او در مشهد و ماکو، و زندان او در تهران و پاریس و خوی و رضاییه بود. هم‌چنین او، ۲ سال و دو ماه، از آغاز سال ۱۳۵۴ تا اردیبهشت ۱۳۵۶، تحت نظر ساواک بود. وی هم‌چنین به مدت ۹ ماه، از آبان ۱۳۵۱ تا تیرماه ۱۳۵۲، به‌صورت مخفیانه زندگی می‌کرد. دکتر شریعتی در سال ۱۳۴۳، در هنگام بازگشت به ایران در مرز بازرگان دست‌گیر شد؛ و او را به اداره‌ی ساواک ماکو و سپس به زندان خوی بردند؛ و پس از آن به زندان رضاییه منتقل شد. سرانجام وی را به تهران روانه کردند و مدت یک ماه در زندان قزل‌قلعه حبس شد.[۴]

در مهرماه سال ۱۳۵۳، ساواک که از محبوبیت دکترعلی شریعتی با خبر و آگاه شده بود، او را تحت شکنجه روحی و جسمی قرار دادند؛ و می‌خواستند وی را وادار به هم‌کاری نموده و برایش شوی تلویزیونی درست کنند. اما پاسخ علی شریعتی این بود:

«اگر خفه‌ام کنند سازش نخواهم کرد وحقیقت را قربانی مصلحت خویش نمی‌کنم»[۱۰]

خاطره فضل الله مجاهدین

آرم سازمان مجاهدین خلق، دارای یک آیه است:

فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما: خداوند مجاهدین و برخاستگان را بر نشستگان برتری داده و پاداشی نیکو می‌دهد.

گفته می‌شود که ساواک که از این مساله بی‌اطلاع بود با دیدن عبارت فضل الله المجاهدین، تصور کرده بود که این عبارت نام یک فرد است. در بازجویی هنگامی که از دکترعلی شریعتی پرسیده می‌شود آیا فضل الله مجاهدین را می شناسی او جواب می‌دهد خیر! اما علی قاعدین را می‌شناسم!

زندگی مخفیانه

زندگی مخفی دکتر علی شریعتی

دکترعلی شریعتی از آبان‌ماه ۱۳۵۱ تا تیرماه ۱۳۵۲، به زندگی مخفی روی آورد و در منزل یکی از بستگان خود در سرآسیاب دولاب تهران پنهان شد. ساواک در این یک سال به‌دنبال وی بود. پس از تعطیلی حسینیه ارشاد، متن سخنرانی‌های دکتر شریعتی با اسم مستعار به‌چاپ می‌رسید. در تیرماه ۱۳۵۲، ساواک، پدر علی شریعتی و سپس برادر همسر او را دست‌گیر کرد و به زندان اوین انداخت تا دکتر علی شریعتی مجبور شود خود را معرفی کند. او در مهرماه ۱۳۵۲ خود را به مرکز ساواک تهران معرفی کرد.

پس از آن روز به‌مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت و سپس از زندان آزاد شد؛ چون شاه به‌خاطر فشارهای بین‌المللی و درخواست وزیر فرهنگ الجزایر، دریافت که ماندن علی شریعتی در زندان بیش از آزادی او می‌تواند به شهرت و محبوبیت او اضافه کند. رژیم شاه همه راه‌های فعالیت‌های سیاسی و مبارزه‌ی اجتماعی را بر او بسته بود، حسینیه ارشاد تعطیل و او را از تدریس در دانشگاه محروم کرده بود. مبارزه و فعالیت مخفی هم عملاً امکان‌پذیر نبود. ساواک وی را تحت نظر داشت و هر روز حلقه‌ی این محدودیت‌ها را تنگ‌تر می‌کرد. علی شریعتی خود در این باره می‌گوید:

«ظاهراً آزاد هستم و از قید اسارت، به اصطلاح رهایی یافته‌ام؛ ولی آنچه مسلم است نوع زندانم تغییر کرده و از زندان دولتی به زندان خانه منتقل شده ام».

دکترعلی شریعتی پس از ۲ سال، خسته از شرایط وضعیتش تصمیم به خروج از ایران و هجرت می‌گیرد. با این وجود او ممنوع الخروج بود و نمی‌توانست از کشور خارج شود در نتیجه با تلاش‌های بسیار سرانجام توانست با گرفتن پاسپورتی با اسم فامیلی علی مزینانی از کشور خارج و عازم بروکسل شود.[۳]

درگذشت دکتر علی شریعتی

دکترعلی6.JPG

در سال ۱۳۵۶دکترعلی شریعتی که در ایران تحت فشار بود و حتی از سخنرانی در حسینیه ارشاد نیز منع شده بود پس از آزادی از زندان تصمیم گرفت از کشور خارج شود. اما او ممنوع الخروج و تحت نظر بود. او چند راه برای خروج خود در نظر گرفت. گرفتن دعوتنامه‌ای رسمی از مقامات دانشگاهی الجزایر برای تدریس در آن‌جا، خروج مخفیانه از مرز، گرفتن پاسپورت با نامی دیگر. دوستان دکتر شریعتی هر سه راه را بررسی کردند.

سرانجام آن ها متوجه شدند که نام خانوادگی او در اصل، و چنان‌که در شناسنامه‌اش بود، مزینانی است یا شریعتی مزینانی است. از این‌رو دکتر شریعتی از راه سوم را انتخاب کرد؛ و با تدابیر ویژه‌ای به نام علی مزینانی پاسپورت گرفت. دکترعلی شریعتی در ۲۶ اردیبهشت سال ۱۳۵۶، با پاسپورت جعلی به بلژیک سفر کرد؛ و از آن‌جا به انگلستان رفت. او در انگلستان قصد داشت همسر و فرزندانش را نیز از ایران خارج کند. در این میان چند روز به فرانسه رفت و سپس در ۲۶ خرداد به انگلستان برگشت و منتظر خانواده‌اش ماند که قرار بود ۲۸ خرداد عازم انگلستان شوند.

چند روز پس از هجرت دکتر شریعتی از کشور، ساواک از غیبت او مطلع شد. ساواک در اواسط خرداد بالاخره متوجه شد که دکتر علی شریعتی با گذرنامه‌ی علی مزینانی از کشور خارج شده است.

ساواک برای مجبور کردن علی شریعتی به بازگشت و یا امتیاز گرفتن از خروج همسر وی ممانعت به عمل آورد و او را ممنوع‌الخروج کرد. اما دو فرزند نوجوانش، سوسن و سارا، به مقصد انگلستان و پیوستن به پدرشان از ایران خارج شدند.

در ۲۸ خرداد دو فرزند دکتر شریعتی به لندن رسیدند و شریعتی در فرودگاه از آن‌ها استقبال کرد؛ و از آن‌جا به محل اقامتشان رفتند.

تنها یک روز بعد به شکلی غافلگیرانه ساعت هشت صبح یکشنبه ۲۹ خرداد جسد دکترعلی شریعتی در آستانه‌ی در ورودی اتاقش، در حالی که پنجره آن باز بود، پیدا شد. جسد به پشت افتاده و بینی او سیاه و باد کرد بود.[۴]

تشییع پیکر دکتر علی شریعتی

علت رسمی مرگ علی شریعتی، انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب اعلام شد. گروهی مرگ او را به‌دلیل نداشتن پیشینه‌ی بیماری قلبی وعدم کالبدشکافی و اعلام نتیجه‌ی سریع و هم‌چنین خبرداشتن سفارت ایران در لندن از مرگ وی قبل از اعلام رسمی خبر، مشکوک دانستند.[۵]

روزنامه‌های اطلاعات و کیهان، پس از چند روز سکوت درباره‌ی درگذشت علی شریعتی، در ۳۱ خرداد اعلام کردند که مرحوم دکتر علی شریعتی که برای درمان ناراحتی چشم و کسالت قلبی خود به انگلستان رفته بود، در آن‌جا بر اثر سکته‌ی قلبی درگذشت.[۱۱]این در حالی است که دکتر شریعتی در طول عمر خود هرگز به پزشک قلب مراجعه نکرده بود. ضمن این‌که وی برای کسالت قلبی نیز به انگلستان نرفته بود؛ چرا که او پس از آزادی از آخرین زندان، نواری از ضربان قلبش توسط دکتر محمود فرهودی استاد دانشگاه علوم پزشکی، برداشته شد. نتیجه‌ی کار دیوگرافی نشان داد که علی شریعتی از ناحیه‌ی قلب کاملاً سالم است.[۴]

هم‌چنین در روزنامه‌ی کیهان دوم تیر آمده بود: دکتر شریعتی از مدتی قبل از بیماری قلبی در رنج بود و سرانجام در ۲۹/۳/۱۳۵۶ بر اثر آخرین حمله‌ی قلبی بدرود حیات گفت.[۱۲]

یک تیم از اعضای ساواک، به سرپرستی یک افسر امنیتی، برای تحویل‌گیری پیکر دکتر شریعتی و انتقال آن به ایران، وارد لندن شدند. طرح رژیم شاه این بود که پیکر علی شریعتی را در برنامه‌ی دولتی و با حضور مقامات رسمی کشور به ایران حمل کنند و با احترام صوری، خود را بی‌گناه نشان دهند؛ ولی با هوشیاری خانواده و دوستان دکتر شریعتی و دانشجویان خارج از کشور و اعضای نهضت آزادی ایران در خارج از کشور، طرح و نقشه‌های رژیم شاه نقش بر آب شد؛ و وکیل احسان شریعتی از دولت انگلیس خواست که پیکر پدرش را به مأموران ایران تحویل ندهند.

پیکر دکترعلی شریعتی در بعدازظهر جمعه سوم تیرماه ۱۳۵۶، غسل داده و کفن شد. سپس در ۵ تیر پیکرش را از لندن به دمشق منتقل کردند؛ و پس از طواف در حرم حضرت زینب (س) در کنار حرم آن حضرت به‌خاک سپردند.[۴]

اندیشه‌های دکترعلی شریعتی

Hhe259.jpg

دکترعلی شریعتی با این‌که یکی از متفکرین مسلمان بود؛ رویکردی منتقدانه نسبت برداشت‌های کهنه از اسلام داشت. او به‌طور خاص به تشیع صفوی یعنی دینی که در خدمت حکومت است اشاره می‌کرد و آن را مظهر سنت مسخ شده می‌دانست. دینی که همراه با اسارت، خرافه، تقلید و جبرگرایی است. علی شریعتی هم‌چنین از نگاه سطحی به مدرنیته نیز انتقاد می‌کرد و معتقد بود که راه پیشرفت و ترقی ملت‌های شرقی، متفاوت از راهی است که غرب پیموده‌است. البته استفاده آگاهانه از تجربیات مدرنیته در غرب را درست می‌دانست.

دکتر علی شریعتی همچنین آرمان‌های برابری خواهانه داشت اما درباره سوسیالیسم می‌گفت:

«سوسیالیسم راستین، که جامعه‌ای بی‌طبقه می‌سازد، بدون مذهب ممکن نیست. زیرا انسان‌ها اگر به مرحله‌ای از رشد اخلاقی و کمال معنوی نرسند که بتوانند به‌خاطر برابری انسان‌ها از حق خود چشم پوشند و به مرحله‌ی ماوراء مادی «ایثار» برسند، جامعه‌ای برابر را نمی‌توان ساخت. زیرا حق‌ها هرگز برابر نیست و ماتریالیسم، جبراً به اندویدوآلیسم می‌انجامد و برعکس، مذهب نیز تا جامعه‌ای از بند افزون‌طلبی مادی و استثمار و تضاد طبقاتی رها نشده است، نمی‌تواند تحقق یابد. چه، تنها در چنین جامعه‌ای است که انسان رها شده از بند تنازع مادی، مجال آن را می‌یابد که از بیماری شئ شدن در نظام ماشینیسم و سرمایه‌داری و یا از خود بیگانه شدن در برابر بت پول و مصرف و گرگ‌ومیش شدن در رابطه‌ی طبقاتی نجات یابد.»[۵]

دکترعلی شریعتی در قسمتی از کتاب پدر، مادر، ما متهمیم! نوشته است:

«... اسلام این جور نیست، من فقط یک عقیده علمی و مسئولیت انسانی است که رابطه‌ام را با دین حفظ کرده والا، از دین نه ارتزاق می کنم، نه حیثیت می گیرم و نه موقعیت اجتماعی، بلکه به‌خاطر عقاید مذهبی‌ام به همه این‌ها صدمه می‌خورد؛ ولی من به عنوان یک حقیقت (نه مصلحت شغلی و اجتماعی و اقتصادی) معتقد شده‌ام، و مثل تو هم روشن‌فکرم، به آن هدف‌ها و شعارهای تو هم معتقدم، من هم دنبال این هستم که تبعیض و ظلم را ریشه کن بکنیم، آزادی انسان را تأمین بکنیم، دنبال مذهبی هستم که فقر را و تضاد طبقاتی را براندازد، به دنبال مذهبی هستم که به انسان‌ها در همین دنیا نجات و آزادی دهد، و دنبال مسئولیتی هستم که در همین جهان زندگی و فرهنگ و کمال برای همه فراهم آورد؛ و دنبال مذهبی هستم که ترازوی عدالت را در جامعه امروز، پیش از مرگ بر پا دارد، و برای همین هم هست که مسلمانم، و برای همین هم هست که شیعه‌ام…»[۱۳]

دکترعلی شریعتی در مبارزه علیه استبداد نوشته‌است:

«امام حسین (ع) همیشه زنده است و هرچند سال یک‌بار قیام می‌کند و ندای «هل من ناصر ینصرنی» خود را سر می‌دهد و بر علیه استبداد مبارزه می‌کند…»[۱۴]

علی شریعتی معتقد بود که وقتی مردم یک کشور از وضع موجود ناراضی هستند به کمک رهبری یک انسان عالم، دست به‌قیام می‌زنند و انقلابی به وجود خواهند آورد؛ اما به‌محض این‌که انقلاب به پیروزی رسید آن نظام انقلابی به‌قدرت رسیده و می‌خواهد خودش را در جامعه حفظ کند و فساد آن نظام پس از پیروزی بر همگان آشکار خواهد شد. این نظام اهداف بلندمدت خویش را فراموش می‌کند؛ و برای چه و به‌چه دلیل قیام کرده را فراموش کرده است. این نظام برای حفظ خود هر حرکت انقلابی را شورش می‌خواند. در حالی‌که انقلابی که در گذشته خود انجام داده و خود به قدرت رسیده است را درست می‌داند.[۱۵]

آثار دکترعلی شریعتی

کتاب فاطمه فاطمه است

دکترعلی شریعتی آثار بسیاری در زمینه اسلام‌شناسی و شیعه‌شناسی دارد. اکثر کتاب‌های وی گردآوری و سخن‌رانی‌های تحریریافته او در حسینیه‌ی ارشاد، دانشگاه‌ها، و یا مجموعه‌ای از مقالات و نوشته‌های پراکنده او هستند که توسط مرکز نشر آثار دکترعلی شریعتی به‌صورت مجموعه آثار در ۳۶ جلد پس از مرگ او به چاپ رسیده است.[۵]

مهمترین آثار او عبارتند از:

  • با مخاطب های آشنا
  • خودسازی انقلابی
  • ابوذر
  • بازگشت
  • فاطمه، فاطمه است
  • ما و اقبال
  • تحلیلی از مناسک حج
  • شیعه
  • نیایش
  • تشیع علوی و تشیع صفوی
  • جهت گیری طبقاتی در اسلام
  • تاریخ تمدن (۲جلد)
کتاب، پدر، مادر، ما متهمیم
  • هبوط در کویر
  • تاریخ و شناخت ادیان (۲جلد)
  • اسلام‌شناسی (درس های حسینه‌ی ارشاد، ۳جلد)
  • حسین وارث آدم
  • چه باید کرد؟
  • زن
  • مذهب علیه مذهب
  • جهان بینی و ایدئولوژی
  • انسان
  • انسان بی‌خود
  • علی حقیقتی بر گونه اساطیر
  • بازشناسی هویت ایرانی اسلامی
  • روش شناخت اسلام
  • میعاد با ابراهیم
تشیع علوی و تشیع صفوی
  • اسلام‌شناسی (سخن‌رانی‌های دانشگاه مشهد)
  • ویژگی های قرون جدید
  • هنر
  • گفتگوهای تنهایی (۲جلد)
  • امت و امامت
  • نامه‌ها
  • آثار گونه‌گون (۲جلد)
  • آثار جوانی (۲جلد)[۳]

علی شریعتی در سال ۱۳۴۰، مقاله‌ای تحت عنوان "مرگ فرانتس فانون‌" را در پاریس منتشر کرد.[۲]

کتاب‌های دکتر علی شریعتی از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶، از سوی رژیم شاه گمراه کننده و ممنوع اعلام شد؛ و در پی آن از کتاب‌خانه‌ها جمع‌آوری گردید. پس از این تا اواسط سال ۱۳۵۶، به کتاب‌های وی اجازه‌ی چاپ داده نمی‌شد و با نام‌های مستعار علی علوی، علی سبزواری، علی سربداری، علی شریفی، علی مزینانی، علی زمانی، علی سبزواری زاده، شیخ علی اسلام‌دوست، محمدعلی آشنا، محمدعلی اثنی‌عشری، محمدعبدالخطیب مصری، م. رفیع‌الدین، شمع، احسان خراسانی، رضا پایدار، کمال‌الدین مصباح و… چاپ می‌شد.[۴]

نقدها و یادبودها

دکترعلی شریعتی را در ادبیات معاصر معلم شهید می‌نامند؛ و از زمان انقلاب ضدسلطنتی تاکنون یادبودهای بسیاری به یاد وی برگزار و اجرا شده است. هم‌چنین از آن زمان نقدها و تجلیل‌های فراوانی پیرامون آثار، اندیشه و تأثیراتی که او بر چند دهه‌ی معاصر ایران گذاشته وجود دارد.[۳]

کتاب‌های بسیاری درباره‌ی دکترعلی شریعتی نوشته و منتشر شده‌است. برخی از این کتاب‌ها عبارتند از: مردی از خاکستان (طاها حجازی)، شریعتی در جهان (حمید احمدی)، میعاد با علی (حسن یوسفی اشکوری)، پیغام زخم (پرویز خرسند)، شریعتی متفکر فردا (هاشم آغاجری)، بار دیگر شریعتی (سیدقاسم یاحسینی)، تبارشناسی عقلانیت مدرن (محمدامین قانعی‌راد) و چندین کتاب دیگر.[۵]

اظهارات مجاهدین درباره‌ی شریعتی

رادیو مجاهد.JPG

سازمان مجاهدین خلق ایران، در پی سئوالاتی که در رابطه با دکتر علی شریعتی شده بود؛ اظهارات خود را در سال ۱۳۶۴، در رادیو مجاهد پخش کرد که متن این برنامه رادیویی عیناً در زیر آورده شده است. لازم به یادآوری است، نقاطی که کلمه یا جمله‌ای نامفهوم بوده، به‌جای آن نقطه چین(…) گذاشته شده است.

متن اظهارات رادیو مجاهد

اخیراً صدای مجاهد نامه‌هایی دریافت داشته است که طی آن‌ها، برخی از هواداران سازمان سئوالاتی را پیرامون دیدگاه‌های فکری مرحوم دکتر علی شریعتی و موضع مجاهدین در این رابطه مطرح کرده اند، آنان به‌خصوص در زمینه تنظیم رابطه با وابستگان به خط فکری مرحوم شریعتی پرسش نموده‌اند و مشخصاً خواسته‌اند که در مورد تفاوت‌های میان ایدئولوژی مجاهدین و نظرگاه‌های مرحوم دکتر شریعتی توضیحاتی داده شود. ابتدا لازم است یادآوری کنیم که در زمینه تنظیم رابطه با کسانی که خود را وابسته به جریان فکری دکتر شریعتی می‌دانند، مانند همه افراد و جریانات دیگر، قبل از هر چیز می‌بایست مواضع و نحوه برخورد با آنان با اصول مبارزاتی ناظر بر مرحله کنونی، یعنی چگونگی برخوردشان با مبارزه انقلابی مسلحانه و آلترناتیو انقلابی شورای ملی مقاومت را مد نظر قرار داد. یعنی پایه تنظیم رابطه را بایستی بر این اساس قرار دادکه آیا آنان با مبارزه انقلابی مسلحانه به‌عنوان اصل مبنایی حاکم بر مبارزات مردم ما، در مقطع حاضر هم‌کاری می‌کنند یا آن را تخطئه نموده و با آن ضدیت می‌ورزند، که در این صورت عناصر ارتجاعی محسوب می‌شوند. هم‌چنین باید دید که در رابطه با آلترناتیو شورای ملی مقاومت به مثابه تجسم عینی اصل وحدت یعنی شرط کافی برای پیروزی انقلاب نوین مردممان چه موضعی دارند؟ آیا در شمار حامیان این آلترناتیو و نیروی محوری آن هستند، یا در شمار کسانی می‌باشند که شورا شکنی و مجاهد زدایی را پیشه خود قرار داده‌اند و عملاً به ارتجاع خون‌خوار خمینی خدمت می‌کنند. به‌خصوص که وابستگان به جریان فکری مرحوم دکتر شریعتی، افراد گوناگون و مختلفی را در بر می‌گیرند و یک جریان مشخص و یک‌دست نیستند و گاه افراد مرتجع، روشن‌فکرنما و بریده از خلق و مبارزه یافت می‌شوند که ادعا می‌کنند، پیرو افکار مرحوم دکتر شریعتی هستند. حال آن‌که در نحوه برخوردشان با ارتجاع حاکم و مجاهدین هیچ شباهتی بین آنان و مرحوم شریعتی که به پیام آوری خون شهدا افتخار می‌نمود ودر همین رابطه از مبارزه مسلحانه مجاهدین و نقش پیشتاز آنان حمایت می‌کرد دیده نمی‌شود.

اما در رابطه با مواضع و افکار مرحوم دکتر علی شریعتی که آثار و نوشته‌جات او منعکس است، بایستی خاطر نشان کنیم که از نظر مبارزاتی و سیاسی، افتخار و نقطه قوت مرحوم شریعتی در این بود که در قبال رژیم منفور آریامهری و در قبال آخوندهای ارتجاعی و به‌قول خودش صفوی، ایستادگی می‌نمود واز مبارزه انقلابی مسلحانه مجاهدین حمایت می‌کرد. او با موضع‌گیری‌های ضد ارتجاعی‌اش تحجر و سنت‌گرایی آخوندهای قشری را شدیداً مورد حمله قرار می‌داد و متقابلاً از جهاد مسلحانه و بن‌بست‌شکنانه مجاهدین خلق ایران، البته در کادر سخنرانی‌ها و فعالیت علنی دفاع می‌کرد و خلاصه نقش پشت جبهه‌ای فرهنگی داشت. مرحوم شریعتی کار خودش را اساساً یک فعالیت تبلیغی و آگاه‌گرانه و هدف آن را رساندن پیام خون شهیدان و مجاهدان پیشتاز می‌دانست. پیشتازانی که فقط از آن‌ها می‌توان انتظار داشت، در جریان نبرد مسلحانه و سازمان‌یافته رو در رو، به‌بهای خون زنگار از چهره ایدئولوژی انقلابی اسلام بشویند و به تدوین یک دستگاه منسجم نظری و عقیدتی که راهگشای مبارزاتی و حل و فصل کننده‌ی مسائل و معضلات متعدد آن در پهنه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی و تشکیلاتی باشد، توفیق یابد. چرا که به‌خوبی می‌دانیم که بدون یک ایدئولوژی منسجم انقلابی هرگز نمی‌توان جنبش انقلابی و سازمان انقلابی را حفظ و رهبری نمود و آن را به پیش برد. پس طبیعی است که اصولاً نمی‌توان و نباید انتظار تدوین و پالایش یک چنین دستگاهی را از مرحوم دکتر شریعتی داشته باشیم و مجاهدین نیز هرگز چنین انتظاری را از این مبلغ و سخنران عالیقدر که خودش نیز ادعای رهبری یک جنبش و یا سازمان انقلابی مسلح و مردمی را نمی‌کرد، نداشتند. حال آن‌که مجاهدت‌های نظری و کار تئوریک چندین ساله و مستمر مجاهدین و نظرگاه‌های ایدئولوژیک آنان در قبال مسائل اساسی فلسفه و تاریخ و جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی که توسط بنیان‌گذار کبیر مجاهدین محمد حنیف نژاد، پایه‌ریزی و توسط رهبر عقیدتی مجاهدین برادر مجاهد مسعود رجوی به‌بهترین نحو تکمیل گردید. مبانی نظری یک ایدئولوژی تمام عیار انقلابی را برای آغاز و پیشبرد یک جنبش انقلابی و اجتماعی فراهم آورده و در عمل بیست ساله انقلابی و تشکیلاتی مجاهدین نیز به اثبات رسانده است. مبانی نظری عمیق و منسجمی که به‌تمام مسائل و معضلات یک مبارزه دراز مدت انقلابی و تاریخی پاسخ می‌دهد. بدیهی است که دستاوردها و تلاش‌های عقیدتی به‌مثابه جنبشی اجتماعی با بیست سال کار مبارزاتی پیش‌تازانه – تشکیلاتی، مسلحانه و دست‌جمعی در متنی از خون و آتش و شکنجه که گذران هر روز و هر ساعت و هر لحظه آن نیازمند پشتوانه مشخص ایدئولوژیکی است، با اسلوب‌ها و نظریه‌پردازی‌های به اصطلاح روشن‌فکرانه سرا پا متفاوت است؛ بنابراین بسیار واضح و روشن است که بین ایدئولوژی اسلام انقلابی مجاهدین که با سرافرازی تمام از پس ضربه خائنانه اپورتونیست‌های چپ‌نما در سال ۱۳۵۴ بیرون آمده با آنچه از افکار و نقطه نظرها و کار فردی مرحوم دکتر شریعتی برداشت می‌شود، تفاوت‌های عمیق و کیفی در کلیه زمینه‌ها وجود داشته باشد که آن دو را به مثابه دو درک ایدئولوژیک کاملاً متفاوت، اصولاً غیرقابل مقایسه می‌سازد؛ و ما هم در صدد مقایسه نیستیم. زیرا مقایسه فقط وقتی می‌توانست حتی بطور صوری موضوعیت داشته باشد که برداشت‌های مرحوم دکتر شریعتی از اسلام بتواند تا به آن‌جا بالغ شود که کسوت یک حرکت تشکیلاتی انقلابی و راه‌گشا و مسلحانه بپوشد و آنگاه با همه خطرات و ضرباتی که مجاهدین مواجه شده‌اند مواجه شود تا در محک تجربه معلوم شود که به‌کجا می‌رود و به‌کجا می‌رسد و چه مواضع مشخص سیاسی و اجتماعی و استراتژیکی اتخاذ می‌نماید. بگذریم که به‌دلیل متعدد تاریخی و تجربی یک چنین بلوغی برای برداشت‌های مذبور متصور نیست و این را از عملکرد دو وضع و حال مدعیان امروزی پیروی از خط مرحوم دکتر شریعتی نیز می‌توان دریافت. از این رو ضمن تقدیر از مواضع مبارزاتی ضد آریامهری و ضد ارتجاعی مرحوم شریعتی، بایستی صرفاً به‌لحاظ محتوایی در مقابل سئوالات شنوندگان عزیز تصریح کنیم که به‌لحاظ عقیدتی و در رابطه با برداشت‌های ایدئولوژیک از اسلام بین ایدئولوژی توحیدی مجاهدین و نظرگاه‌های مرحوم شریعتی که البته به‌هیچ وجه مجموعه منسجمی هم نیست تفاوت‌های عمیق و بنیادین وجود دارد. بدیهی است که توضیح و تشریح این تفاوت‌های ایدئولوژیک در برنامه محدود ما نمی‌گنجد و نیازمند بحث مفصل‌تری است؛ اما در حدی که هواداران ارسال کننده‌نامه بتواند حداقل از مواضع کلی مجاهدین در این باره اطلاع یافته و در برخورد با موارد مشخص نتایج لازم را بگیرند بدون این‌که بخواهیم دو پدیده غیرقابل مقایسه را با هم مقایسه کنیم، مختصراً به مرزها و تفاوت‌های کیفی ایدئولوژی مجاهدین اشاره می‌کنیم:

مجاهدت چندین ساله بنیانگذاران مجاهدین و به‌ویژه شهید محمد حنیف نژاد برای آغاز یک مبارزه انقلابی مسلحانه و سازمان یافته و مکتبی بر اساس ایدئولوژی انقلابی اسلام که در مراحل بعد، از سوی برادر مجاهد مسعود رجوی پیگیری و تکمیل گردید؛ به تدوین مبانی نظری و ایدئولوژی جامعی راه برده است که اسلام و توحید واقعی را که یکی نیز بیشتر نیست با مرزها و حصارهای مشخص چه از مکاتب انقلابی با نظرگاه فلسفی ماتریالیستی و چه ازهمه انواع اسلام‌هایی که نهایتاً حامی نیروها و طبقات استثمارگر (رو به نفی جامعه) است جدا می‌کند، از این‌رو در ایدئولوژی مجاهدین مترقی‌ترین برداشت‌ها و تفکرات مذهبی رایج، به‌ویژه از نظر مضمون اجتماعی و اقتصادی آن‌ها مورد بررسی قرار گرفته و عدم کارایی آن‌ها به لحاظ ناتوانی در ارائه یک برنامه و خط مشی جامع برای محو استثمار و برآورده کردن نیازهای تئوریک و ایدئولوژیک یک جنبش انقلابی روشن شده است. در همین راستا است که ماهیت تفکراتی که به طُرق مختلف، اسلام را با مثابه یک راه میانه یا راه سرمایه‌داری و سوسیالیزم مطرح می‌کنند نیز مورد انتقاد قرار می‌گیرد. از نظر مجاهدین اسلام مکتبی است که با اتکاء بر بالنده‌ترین طبقات اجتماعی برروی محور ترقی و تکامل عالی‌ترین و بالاترین جایگاه را در صدر کلیه مکاتب مترقی و انقلابی حائز است. در حالی که کلیه برداشت‌هایی که اسلام را به‌عنوان یک راه حل بینابینی در تقابل دیدگاه‌های استثماری و ضد استثماری معرفی می‌کند. در حقیقت دارای جوهر و خصیصه راست و ارتجاعی می‌باشند و به لحاظ اجتماعی نهایتاً و به درجات مختلف در خدمت طبقات و قشرها استثمارگر قرار می‌گیرند و از اینرو هرگز نمی‌توان این قبیل دیدگاه‌ها را اسلام انقلابی و توحید واقعی شمرد. کما این‌که در اولین صفحه متن کتاب امام حسین که از نخستین متون عقیدتی منتشر شده سازمان است دیدگاه‌هایی که مبلغ اسلام، راه سوم و اسلام بین سرمایه داری و کمونیزم است صریحاً رد شده و در مورد برداشت‌هایی که عدالت مورد نظر قرآن را از مضمون و سمت و سوی طبقاتی آن تهی می‌کند نیز تصریح شده است که وقتی در نظام قرآن سخن از عدالت اجتماعی و با مساوات میرود هرگز نباید… فوق طبقات تداعی شود اما مرحوم شریعتی در برداشت‌های تئوریک خود با نفی بسیاری از حقایق جامعه‌شناسی علمی بالاخص نقش مبنایی مبارزه طبقاتی در دینامیزم حرکت و تکامل اجتماعی فرمول اسلام = مارکس… را برای معرفی دیدگاه اجتماعی اسلام ابداع کرده بود. او با ارائه این فرمول در واقع اسلام را نظریه‌ای بین جامعه گرایی مارکس اقتصاددان و فیلسوف مدافع سرمایه‌داری معرفی می‌کرد؛ حال آن‌که می‌دانیم این وسط‌گرایی دقیقاً به معنی قراردادن اسلام در بین دیدگاه‌های استثماری و ضد استثماریست که… و بالمال خصوصیت ضد بهره‌کشانه اسلام را مخدوش ساخته و به آن بار و… بهره‌کشانه می‌دهد؛ چرا که در حقیقت بین استثمار و نفی استثمار راه سومی وجود ندارد. هر موضعی در وسط این دو، از جمله تمامی مفاهیم مواضع سوسیالیزم خرده بورژوایی و بورژوایی، قویاً ناپایدار است؛ و به هر حال دیر یا زود، عملاً به جانب راه رشد استثماری سمت‌گیری می‌کند. این‌جا است که تفاوت‌های بسیار عمیقی بین ابعاد و تأثیرات مبارزات ضد ارتجاعی مجاهدین و کوشش‌های ضد ارتجاعی سایرین مشخص می‌شود این بدان خاطر است که بین درک عمیقاً ضد بهره کشانه و ضد ارتجاعی مجاهدین با هرگونه درک استثماری و ارتجاعی از اسلام، مرزهای خدشه ناپذیر و استوار وجود دارد. اما در نظرگاه‌های مرحوم شریعتی یک چنین مرزبندی انقلابی و توحیدی عمیقی هرگز وجود ندارد و به‌همین دلیل، تلاش‌های ارزنده ضد ارتجاعی علیه آخوندهای دین فروش عمق و دامنه محدودی پیدا می‌کند و می‌تواند بنیادهای تئوریک طبقاتی و ارتجاعی از اسلام را در هم بریزد. اگر چه به نسبت آن‌ها، یک قدم مثبت مترقی به جلو محسوب می‌شود، ولی به اعتبار تأکید بر راه سوم و راه میانه هرگز نمی‌تواند خود را از قید وبند استثمار و بهره‌کشی به‌طور تاریخی رها سازد. در صورتی‌که همه مسلمانان و پیروان راستین علی به خوبی می‌دانندکه در جامعه کمال مطلوب قرآنی و اسلامی از قید و بندها و… شرک‌آمیز استثماری، هیچ خبری نیست و بشارت بزرگ امام دوازدهم، حضرت ولی عصر، دست یافتن به جامعه‌ای است آزاد و عاری از طبقات و بهره‌کشی و هر گونه تبعیض و ستم که تنها مسیر و منتهی‌الیه پیشرفت هدف‌دار تاریخ است. حال بین این هدف عالی و دنیای استثمار و بهره‌کشی موضع میانه و بینابینی اتخاذ نمودن و به دنبال راه سوم گشتن، بسا از حقیقت ناب توحید به‌دور است و دقیقاً به همین دلیل مجاهدین که نه در حرف و شعار و سخنرانی، بلکه در عمل روز و در برنامه عملی سیاسی، چنین هدف متعالی را پی‌گیری نموده و در راه جامعه بی‌طبقه توحیدی، جان می‌بازند و همه وصیت‌نامه‌های آن‌ها به این مهردرخشان مزین است. همه برداشت‌ها و تفکرات و دعاوی به اصطلاح توحیدی که این سر منزل متعالی برای فرزند انسان را منکر بوده و عملاً چه مستقیم و چه غیر مستقیم نفی کند را در ردیف توحیدی بی‌محتوا با کارایی و بردی بسیار محدود و با ملغمه‌ای شرک‌آمیز ارزیابی می‌کند، در این تفکرات، گاه به تقلید از مجاهدین، از جامعه بی‌طبقه توحیدی نیز سخن گفته می‌شود؛ لیکن از آن‌جا که این شعار برعنصر عینی اجتماعی نفی استثمار، یعنی قانونمندی‌ها و مبانی لازم برای حرکت به سمت جامعه بی‌طبقه توحیدی… نیست، عملاً محتوا و کارکرد سیاسی و اجتماعی ندارد. حال به‌خوبی می‌توان فهمید که درک جامع انقلابی و ضد بهره‌کشانه مجاهدین، که فی‌الواقع مبین توحید واقعی و اسلام اصیل محمدی است، چه گونه و بر اساس چه امتیاز برجسته‌ای مبانی تئوریک پیشبرد یک مبارزه دراز مدت سازمان‌یافته و رهایی‌بخش را فراهم نموده و به مسائل مبتلا به آن پاسخ گفته است. بدون یک چنین درک انقلابی و مردمی، بدون یک چنین دستگاه منسجم عقیدتی که بر درک محضر توده‌های محروم مردم در پرتو ایدئولوژی انقلابی اسلام بنا شده باشد، مجاهدین تا کنون در بحبوبه نبردهای سرنوشت سازشان محققاً نابود شده بودند و یا به کناری خزیده و آیه یأس و تسلیم می‌خواندند و هرگز قادر نبودند در سیاه‌ترین دوران تاریخ ایران، حرمت اسلام مردمی را در برابر خمینی دجال حفاظت کنند. برادر مجاهد مسعود رجوی، در همین باره در جمع‌بندی نخستین سال نبرد مسلحانه انقلابی گفته است:

به هر حال فراموش نکنیم که در آخرین تحلیل سرچشمه همه پیشرفت‌های ما و سرچشمه امید و اعتمادی که امروز توده مردم بی‌دریغ نثار ما می‌کنند، همین چتر عقیدتی و اخلاقی ماست. توانایی و قدرت آتش ما، البته بسیار کارا و قاطع و برنده است؛ اما در تحلیل نهایی، این قدرت عقیدتی و… و روحی و خصایص اخلاقی است که در چارچوب سازمان و تشکیلات به قدرت عمل انقلابی و توانایی آتش منجر می شود. ما هرگز نمی‌خواستیم که در مسیر یک ساله، اساساً تنها باشیم، ای کاش که همه مدعیان مرد میدان بودند، ما از همه دعوت کردیم و باز هم می‌کنیم و از آن‌ها استقبال می‌کنیم. اما چه می‌شود کرد که در سیاه‌ترین و تاریک‌ترین مقطع تاریخ ایران – تا آن‌جایی که به یک سال گذشته برمی‌گردد – سخن از رزم و ایمان، در صحنه سراسری را بیش از همه، در مجاهدینی دیدیم که بیش از هر چیز مدیون ایدئولوژی انقلابی و توحیدی خودشان هستند و نهایتاً بر اساس شعار تاریخی «جامعه بی‌طبقه توحیدی» برانگیخته شده‌اند. البته این هم هست که برداشت‌ها و کار روشن‌فکری و روشن‌گرانه فردی، ولو در چارچوب تبلیغ و خطابه، و حتی در همان چارچوب راه سوم و راه میانه که مرحوم دکتر شریعتی مدافع آن بود، اگر چنان‌چه خود دکتر شریعتی عمل می‌کرد، در راستای مبارزه انقلابی رهایی‌بخش علیه طاغوت زمان باشد؛ طبعاً مفید و تکمیل کننده است ولی اگر از مبارزه انقلابی با طاغوت جبار زمانه فاصله بگیرد، چنان‌چه امروزه برخی از مدعیان پیروی از شریعتی رفتار می‌کنند، نه‌تنها هیچ سرانجامی ندارد، بلکه به درجه‌ای که با مبارزه انقلابی مسلحانه، فاصله گرفته و یا در مقابل آن باشد جنبه ارتجاعی خواهد داشت. رهروان چنین مسیری در صورت بریدن از خلق و اتخاذ مواضع ضدانقلابی نیز در می‌غلتند، کسانی که امروز در ضدیت با میارزه انقلابی مسلحانه و در ضدیت با مجاهدین، با به ابتذال کشاندن، محتوا و مفاهیم پوچ و حاشیه‌نشینانه خود را خروش موحد می‌نامند و یا آقای احسان (طبری) و دارو دسته‌ای که در خارجه، بریدگی خود از مبارزه و حاشیه‌نشینی و پرت و پلاهای مبتذل راست‌گرایانه و ارتجاعی علیه مبارزه انقلابی مسلحانه را تحت عنوان مضحک «مشی آگاهی‌بخش» تبلیغ می‌کنند، در این شمارند. هرگز نباید این قبیل جوجه روشن‌فکران حاشیه‌نشین و پر مدعا را که از نام نیک مرحوم شریعتی برای توجیه راست‌گرایی و بی‌عملی و برای توجیه بریدگی از خلق و لغزخوانی بر علیه مبارزه مسلحانه انقلابی سؤاستفاده می‌کنند را نظیر آن مرحوم تلقی کرد. درست است که دکتر شریعتی توان شرکت در مبارزه مسلحانه را نداشت و آن را از عهده خود خارج می‌دانست، اما آن مرحوم با هوشیاری و صداقت، فعالیت روشن‌گرانه و فرهنگی خود را بر محور مشی انقلابی مسلحانه و با تحلیل پیشتازان مجاهد آن انجام می‌داد. دکتر شریعتی اساساً وظیفه خود را رساندن پیغام خون شهیدان مبارز و انقلاب می‌شمرد و نسبت به آنان ابراز خضوع و فروتنی می‌نمود. او در یکی از سخنرانی‌هایی که تلویحاً در رابطه با تیرباران اعضای مرکزیت مجاهدین توسط دژخیمان شاه ایراد کرد؛ با اشاره به شهادت سیدالشهداء و یارانش و با اشاره تلویحی به شهادت مجاهدین چنین گفت:

«خواهران و برادران، اکنون شهیدان مرده‌اند و ما مرده‌ها، زنده هستیم، شهیدان سخنانشان را گفتند و ما کرها مخاطبشان هستیم، آن‌ها که گستاخی آن را داشتند که وقتی نمی‌توانستند زنده بمانند، مرگ را انتخاب کنند، رفتند و ما بی‌شرمان ماندیم، ما مسئول این هستیم که با این میراث عزیز شهداء و مجاهدانمان و امامان و راهبرانمان و ایمانمان و کتابمان، امتی نمونه بسازیم.»

ملاحظه می‌کنید که مرحوم شریعتی این‌گونه در برابر شهداء و مجاهدان، اظهار شرمندگی و خضوع می‌کند، خود را به آنان مدیون میداند و از آنان در شمار راهبران و امامان یاد می‌کند، حال آن‌که سوءاستفاده کنندگان از نام نیک شریعتی که خود را به اصطلاح موحدین انقلابی می‌خوانند و امثال آقای احسان و دارو دسته با کمال پُررویی و وقاحت در حاشیه میدان خونین مبارزه‌ای که صدها برابر آن زمان، شهید و اسیر برجای گذاشته، لم داده‌اند و با پرت و پلاگویی‌های سخیف و مبتذل ارتجاعی می‌خواهند به مجاهدین و رزمندگان رشید و جان بر کف مقاومت انقلابی درس انقلاب و مبارزه ضد ارتجاعی و ضد امپریالیستی بیاموزند و از این نیز فرا رفته و گاه هم‌صدا و همگام با تبلیغات‌چیان رژیم خون‌آشام آخوندی بر دیپلماسی انقلابی شورای ملی مقاومت و انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین می‌تازند؛ و انتظار دارند که سازمان رهبری‌کننده انقلاب نوین ایران با همه رزمندگان و شهداء و اسیرانش از یک مشت کودک تن‌پرور خارجه نشین و یاوه‌سرایی‌های مبتذلشان ایدئولوژی و استراتژی و سیاست فرا گیرد. اما درست بر خلاف این افراد که از خلق و انقلاب بریده‌اند و در خندق تن آسایی و جهالت و سرگردانی، ادعای رسالت آگاهی‌بخش می‌کنند. مرحوم دکتر شریعتی از مبارزه و جهاد حسینی حمایت می‌کرد و می‌گفت:

«اگر رهبری نباشد اگر هدف نباشد و اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن برگرد خانه خدا یا خانه… وقتی در صحنه نبرد حق و باطل نیستی، وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه‌ات نیستی، هرکجا که می‌خواهی باش، چه به نماز ایستاده باشی و چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است… که حسین را تنها گذاشتند و از حضور و شرکت و شهادت غایب شدند. این‌ها همه با هم برابرند.»

این جملات جهت‌گیری مرحوم شریعتی را نشان داد. حال آن‌که مدعیان پیروی از شریعتی امثال به اصطلاح موحدین انقلابی و آقای احسان و دارودسته که در بحبوحه نبرد خونین و بی‌امان مجاهدین با یزید دوران خمینی خون‌آشام و با سوءاستفاده از چتر اعتبار و احترامی که مقاومت ایران به‌قیمت خون پنجاه هزار شهید و رنج و شکنج ده‌ها هزار اسیر در صحنه بین‌المللی کسب نموده، فضای حاشیه نشینی سیاسی و حقوق پناهندگی به‌دست آوردند و با انتشار گاه به گاه آش در هم حوشی از ذهنیات مضحک و سطحی در اوراقی به‌نام خندق و خروش موحد به لنگ و لگد زدن به مجاهدین و مشی انقلابی مسلحانه می‌پردازند و بریدگی و راست‌گرایی خود را با اباطیل مسخره‌ای نظیر مرحله آگاهی‌بخش کنونی توجیه می‌کنند. به اعتقاد این افراد گویا مشکل اصلی مردم ایران ناآگاهی است و گویا مردم هنوز خمینی را نمی‌شناسند و لذا بایستی اسلحه و نبرد انقلابی را کنار گذاشت و به‌جای آن گوش به اراجیف یک مشت بزدل گریخته از میدان و حرافی و وراجی آن‌ها سپرد. مسخره این‌جاست که بچه‌های مزبور برای توجیه تن‌پروری و سرباز زدن از انجام کوچک‌ترین وظایف مبارزاتی در شرایطی قمپزهایی نظیر «مرحله آگاهی‌بخش کنونی» به‌معنی ناآگاه تلقی کردن مردم دم می‌زنند؛ که نه فقط مردم بلکه افکار عمومی مردم اقصی نقاط جهان نیز به ماهیت ضد بشری و عدم مشروعیت مطلق رژیم خمینی پی برده‌اند و شاهدیم که بیش از پنجاه دولت به یک‌باره جنایات ضد بشری خمینی را در مجمع عمومی سازمان ملل متحد محکوم می‌کنند. امروز حتی کودکان خردسال در دور افتاده‌ترین نقاط کشور نیز برای پلیدی‌ها و خیانت‌ها و جنایت‌ها و دروغگویی‌های بلاهت‌بار منتظری و رفسنجانی و آخوندهای خمینی صفت مضمون و لطیفه می‌سازند؛ ولی حضرات به بهانه این‌که می‌خواهند این مردم را آگاه کنند و در حقیقت برای گریز از مبارزه انقلابی از مشی آگاهی‌بخش دم می‌زنند و به انتشار نوشته‌ها و مطالبی می‌پردازند که بی‌سوادی و ناآگاهی مفرط و آنارشیسم فکری آن‌ها را واقعاً مشمئزکننده می‌سازد، تازه با دکان درست کردن از نام مرحوم شریعتی برای خود رسالت اخص عقیدتی نیز قائلند البته این کار یعنی استفاده از نام و آثار دکتر شریعتی بر علیه مجاهدین و جنبش مسلحانه انقلابی و سرمایه‌گذاری بر روی نارسایی‌های عقیدتی نقطه نظرات مرحوم شریعتی که طبعاً نمی‌توان او را معصوم و عاری از خطا و اشتباه قلمداد کرد، کار تازه‌ای نیست. قبلاً هم از جانب ساواک و مطبوعات رژیم شاه و هم از جانب برخی از سردمداران درجه دوم و تبلیغات جبار رژیم خمینی تلاش‌های زیادی برای استفاده از نوشته‌جات و جنبه‌های بینابینی آثار و مواضع مرحوم شریعتی علیه مجاهدین صورت گرفته است، کما این‌که در دوره رژیم شاه به‌دنبال کودتای اپورتونیستی چپ‌نمایان در درون سازمان مجاهدین خلق ایران و به‌منظور بهره‌برداری از فضای راست و تردیدآمیزی که در آن هنگام بر جوانان حاکم بود، اسلام، انسان، مارکسیسم را در چند شماره خود به چاپ رساند. در همان زمان ساواک طی بخش‌نامه‌ای به شعبه‌های مختلف دستور داده بود که دیگر از پخش کتب دکتر شریعتی جلوگیری نکنند و آن‌ها را برای مقابله با مارکسیست‌های اسلامی، مورد استفاده قرار دهند. به‌طور خلاصه باید گفت که مرحوم شریعتی خود با موضع‌گیری علیه رژیم شاه و آخوندهای ارتجاعی و با حمایت از مبارزه مسلحانه انقلابی و مجاهدین، نقاط مثبت مبارزاتی و ضد ارتجاعی، نظرگاه‌های خود را فعال و برجسته می‌ساخت، حال آن‌که چه رژیم شاه و ساواک و چه برخی از تبلیغات… و پرچم‌داران درجه دوم رژیم خمینی و چه افراد راست‌گرا و بریده از مبارزه‌ای نظیر آقای احسان و دارودسته و به اصطلاح موحدین انقلابی هر یک به نحوی نارسایی‌های بینابینی نظرگاه‌های مرحوم شریعتی را فعال و برجسته و بارز می‌سازند و به سود مقاصد خود از آن بهره‌برداری می‌کنند. ساواک با انتشار نوشته‌جات دکتر شریعتی می‌خواست که از آن برای مقابله و سرکوب مجاهدین و به‌گفته شاه «مارکسیست‌های اسلامی» استفاده کند. خمینی‌چیان کوشش کردند که از این‌طریق نیز برای اثبات منافق بودن مجاهدین بهره‌برداری کند و برخی از مدعیان کنونی راه و خط دکتر شریعتی نیز می‌کوشند تا با سنگر گرفتن در پشت نام نیک دکتر شریعتی از نقاط بینابینی و نقاط ضعف آثار او تحت عنوان مسخره مشی آگاهی‌بخش تن‌پروری و لغزخوانی‌های راست‌گرایانه و ارتجاعی خود را توجیه کنند… جملگی به مرحوم شریعتی نیز… می‌کنند. چرا که نام نیک دکتر شریعتی محصول جنبه‌های مبارزاتی و محصول حمایت و جانب‌داری او از مبارزه مسلحانه و مجاهدان پیشتاز است. او خود به تفاوت کلی بین تلاش‌ها و خدمات مبارزاتی و فرهنگی خودش و مبارزه انقلابی مسلحانه به پرچم‌داری سازمان مجاهدین خلق ایران اذعان داشت وافتخار می‌کرد و می‌گفت:

«هر انقلابی دو چهره دارد، خون و پیام، و هر کسی اگر مسئولیت‌پذیرفتن حق را کرده است و هر کس که می‌داند مسئولیت شیعه بودن یعنی چه، مسئولیت‌آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند که در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه‌جای زمین که همه صحنه‌ها کربلا و همه ماه‌ها محرم و همه روزها عاشورا باید انتخاب کند، یا خون را یا پیام را یا حسین بودن را یا زینب بودن را یا آن‌چنان مردن را یا این‌چنین ماندن را، اگر نمی‌خواهد از صحنه غایب باشد. آن‌ها که رفتند کاری کردند و آن‌ها که ماندند باید کاری زینبی کنند؛ وگر نه یزیدیند.»

ملاحظه می‌کنید که مرحوم شریعتی خود تکلیف کسانی را که در بحبوحه نبرد خونین مجاهدین با یزید دوران خمینی از میدان در رفته و نه اهل خون هستند و نه اهل پیام، پیشاپیش روشن کرده است. بدیهی است کسانی که با سوءاستفاده از نام دکتر شریعتی در خارجه زندگی روزمره را می‌گذرانند و به تن‌پروری اشتغال دارند و با محافل خمینی‌گرا مرتبطند و بستگانشان نیز به سادگی بین داخل و خارج کشور، آمد و شد می‌کنند؛ هرگز نمی‌توانند پیام بریدگی و راست‌گرایی روشن‌فکرانه را به مردم ایران و رزمندگان مقاومت به‌عنوان پیام خون غالب کنند. هر چند که روی آن عنوان مشی‌آگاهی‌بخش و خروش موحد بگذارند. کما این‌که حضور رهبری انقلاب نوین مردم ایران بالاخص برادر مجاهد مسعود رجوی در فرانسه با پشتوانه انبوه رزمندگان و اسیران و شهداء مجاهد خلق و در رأس همه آن‌ها اشرف و موسی، هرگز توجیه کننده گریز زبونانه این افراد و امثال آنان از مبارزه و انقلاب نبوده و نخواهد بود. باید یادآوری کنیم که طرح قمپزهایی نظیر مشی‌آگاهی‌بخش و مرحله آگاهی‌بخش کنونی در ضدیت با مبارزه مسلحانه و در برابر حقانیت مبارزه انقلابی مسلحانه از موضع ارتجاعی و به‌منظور جلوگیری و ضدیت با مبارزه انقلابی تحت هر جمله‌بندی مضحک و مسخره‌ای که عنوان شود هیچ تازگی ندارد. در صدر مشروطه نیز مرتجع و مستبد قهاری نظیر عین‌الدوله و ناصرالملک که به قول کسروی در انگلستان درس خوانده و دین‌داری هم از خود… دستور داد که نامه‌ای به مرحوم طباطبایی بنویسد و به او چنین گوید که مشروطه برای ایران هنوز زود است و… را به فزونی دبستان‌ها کوشید و به مدرسه‌ها که هست سامانی داد و بدین‌سان مردم را برای مشروطه خواهی آماده گردانید. در واقع عین‌الدوله و ناصر الملک هم در چهارچوب مشی آگاهی‌بخش خودشان مثل به اصطلاح موحدین انقلابی و گردانندگان نشریه خندق که در فرنگ، ماهی چند ورق و اغلب در ضدیت با مجاهدین منتشر می‌شود، مردم مظلوم و به‌جان آمده و حق‌طلب و آگاه را نادان و ناآگاه می‌شمردند. ناصرالملک جوشش انقلابی و حق‌طلبانه مردم را بر خط مشی به اصطلاح آگاهی‌بخش خود در نامه‌اش خطاب به مرحوم طباطبایی و عموم مشروطه خواهان این‌چنین تخطئه می‌کند:

«خیلی افسوس و غصه می‌خورم وقتی میبینم از شدت شوق و عجله که در علاج این مریض دارید، نمی‌دانید به کدام معالجه دست بزنید و از کدام دوا شروع بفرمایید که به حال مریض مفید باشد چون… رفع مرض و عود صحت را در رفتار چست و چالاک مریض می‌دانید. این بی‌چاره مریض که قادر به حرکت نیست مدت‌هاست غذایی به معده‌اش داخل نشده، به بدنش نرسیده و رمق حرکت و قدرت تکلم ندارد؛ تازیانه برداشته کتکش می‌زنیدکه بدود و از خندق جست و خیز نماید و این بدبختی که بواسطه… ونخوردن غذا همه روده‌هایش خشکیده و امعاء و احشایش از کار افتاده، یک ران شتر نیم‌پخته به دهانش فرو می‌کنیم که ببلعد. امروز تقاضای مجلس… و اصرار در ایجاد قانون مساوات و دم زدن و حریت و عدالت کامله در ایران (آن‌طوری‌که در تمام ملل متمدنه سعادتمند وجود دارد) همان حکایت تازیانه زدن و ران شتر تپانیدن است. این حرف‌ها که در همه جای دنیا عصاره سعادت و شرافت و افتخار است به عقیده بنده در ایران امروز ما یه هرج و مرج و خرابی و ذلت و عدم امنیت و هزاران مفاسد دیگر خواهد بود. زیرا که برای استقرار و اجرای ترتیبات جدید هنوز علم و استعداد نداریم. برای تغییر اوضاع حالیه و اختیار و طرز و ترتیبات جدید، عالم لازم داریم (یعنی عالم به علوم عصر جدید) والله عالم لازم داریم، بالله عالم لازم داریم، به قرآن عالم لازم داریم، به پیغمبر عالم لازم داریم، به مرتضی علی عالم لازم داریم، به اسلام به کعبه به دین به مذهب، عالم لازم داریم، عالم لازم داریم، عالم لازم داریم!»

ملاحظه می‌شود که برای تخطئه مجاهدین صدر مشروطه و این‌که آن‌ها نیز سلاح بر زمین بگذارند مرتجعین قهار در آن زمان، نیز به فرمول عالم نداریم و باید اول آگاهی ببخشیم و مردم را آگاه کنیم، استناد می‌کردند. نویسنده تاریخ مشروطه نیز خود در رابطه با مشی آگاهی‌بخش و مرحله آگاهی‌بخش کنونی مورد نظر عین الدوله و ناصرالملک مینویسد:

این بهانه‌ای می‌بود که بدخواهان همیشه پیش آورندی و به بدخواهی خود رخت و لباس و پوشش دوراندیشی و نیک‌خواهی پوشیدندی.

لازم است یادآوری کنیم که نویسنده تاریخ مشروطه در رابطه با واکنش طباطبایی در قبال نامه‌ای که ناصرالملک به دستور عین‌الدوله برای او نوشته بود و طی آن از قضا، خیلی هم به‌تمجید و به‌تعریف مصلحتی از طباطبایی و بینایی او در کار از این‌جا پیدا است که فریب چنین نامه‌ای را نخورد و سستی به خود راه نداد.

در دوران شاه نیز، مرتجعین خانه‌نشین و به قول قرآن، قاعدین و نظایر انجمن‌هایی که هم اکنون بسیاری از سردمداران آن در خدمت رژیم خمینی هستند، از مشی آگاهی‌بخش دم می‌زدند و مبارزه انقلابی مسلحانه را، تخطئه می‌کردند و مجاهدین… را به انجام کارهای زودرس و نسنجیده متهم می‌ساختند. داستان سیدالشهداء و امام مجاهدان حسین (ع) و خورده‌گیران بر او که جملگی، از مرحله آگاهی‌بخش و مشی آگاهی‌بخش دم می‌زدند، نیز برای همه روشن است و مرحوم شریعتی نیز، در این رابطه سخنرانی‌ها و نوشته‌های روشنگرانه‌ای به عمل آورده است. خلاصه کنیم، بین برداشت‌های مرحوم دکتر علی شریعتی، که عملاً و به طور اجتماعی اسلام را راه‌حلی بین رشد استثماری و راه رشد ضد استثماری معرفی می‌کند و اسلام اصیل انقلابی که به اعتقاد مجاهدین خلق ایران بر اساس تئوری تکامل و با تکیه بر بالنده‌ترین طبقات اجتماعی، نفی تاریخی و کامل استثمار را مد نظر دارد، تفاوت عمیق و بنیادین وجود دارد. مرحوم دکتر شریعتی خود، با اتخاذ مواضع مبارزاتی و ضد ارتجاعی و با حمایت از مجاهدین، نقاط مثبت و مترقیانه افکار و نظرگاه‌هایش را در جهت خلق و انقلاب فعال و بارز می‌ساخت. حال آن‌که مدعیان کنونی پیروی از خط دکتر شریعتی در پشت نام نیک آن مرحوم پنهان می‌شوند و از جنبه‌های بینابینی و نقاط ضعف برداشت‌های او برای توجیه راست‌گرایی ارتجاعی و تن‌پروری و بریدگی از مبارزه تحت عنوان مشی‌آگاهی‌بخش سوء استفاده می‌کنند. مجاهدین خلق ایران، اسلام را نه فقط در شعار، بلکه با ارائه یک تبیین منسجم نظری و با ارائه ظرفیت راه گشایانه و همه‌جانبه، عملی و انقلابی در صدر مکاتب ضد بهره‌کشانه قرار می‌دهند، اما در نظرگاه مرحوم شریعتی، مانند همه برداشت‌های بینابینی مشابه آن، اسلام در فرمول «مارکس - ...» یعنی مکتبی بین سرمایه‌داری و سوسیالیزم، معرفی می‌شود و از جوهر اصلی انقلابی و رهایی‌بخش اجتماعی خود تهی می‌گردد و لاجرم به درجات مختلف،... راست و استثمارگرانه پیدا می‌کند، حال آن‌که مجاهدین اسلام را بسا بالاتر از مارکسیزم، در صدر محور انقلاب و ترقی و به مثابه راه اول و نه راه سوم یا راه میانه می‌نگرند و حقانیت خود را در قبال کودتای خائنانه اپورتونیستی سال ۵۴ در داخل سازمانشان نیز به اثبات رسانده‌اند. به این معنی که مطابق تئوری‌های ماتریالیستی، مجاهدین همان روز می‌باید، شقه شده و نیمی به راست می‌رفتند و نیم دیگر، مارکسیست می‌شدند؛ اما جریان عمل انقلابی و تلقی توحیدی ناب مجاهدین به اثبات رساند که مکتبی و بامی بالاتر از حرف اپورتونیست‌ها و تلقی ماتریالیستی آن‌ها نیز وجود دارد، والا مجاهدین به راست می‌رفتند و به‌هیچ وجه مرد میدان مبارزه با خمینی دجال نیز نبودند؛ که البته توضیح پیرامون این حقیقت، مستلزم بحث مبسوط دیگری است. البته جنبه‌های مبارزاتی و وجوه ارزشمند و بسیار مثبتی که به‌طور نسبی در فعالیت‌های روشنگرانه و ضد ارتجاعی مرحوم شریعتی وجود دارد و در مبارزه مرحوم شریعتی، با اباطیل آخوندهای مرتجع و خمینی صفت و ایستادگی او در برابر رژیم آریامهری و در حمایت دکتر شریعتی، از مبارزه مسلحانه و پیشتازان مجاهد خلق، خود را نشان می‌دهد. هرگز نبایستی تحت‌الشعاع نقائص و نارسایی‌های ایدئولوژیک افکار او فراموش شود، بلکه پیوسته باید به خاطر آن از مرحوم دکتر شریعتی تجلیل و تقدیر نمود. به یاد داریم که مرحوم دکتر شریعتی، مجاهدین پیشتاز و بنیانگذار کبیر سازمان را با صداقت و خضوع، این‌چنین مورد خطاب قرار می‌داد:

«ای قائم به قسط در زمین، ای خصم ستمگر، یار مظلوم، ای مجاهد مسلمان، ای خود ساخته بر خلق وخوی خدا، وارث انبیاء، برتر از پیامبران بنی‌اسراییل، انسان محمدواری که باید شاهد حق زمان و شهید خلق جهان باشی، ای حنیف نژادی که از طواف عشق، سعی آب، منزل آگاهی و خود آگاهی و منای رمی… شرک و شهادت اسماعیل باز می‌گردی و لوای فلاح بخش توحید ابراهیم و پیام قرآن و ذوالفقار علی را با خویش داری و کوزه‌ای از آب زمزم، سوغات آوردی»

این‌ها عبارات مرحوم شریعتی در تجلیل از مجاهدین و مبارزات انقلابی آنان بود، اما بیهوده‌گویان و راست گرایانی که با سوء استفاده از نام نیک شریعتی، برای خود دکان بازکرده‌اند و در خارج کشور، تحت عنوان مرحله آگاهی‌بخش کنونی، به توجیه بی‌عملی و لغزخوانی بر علیه مجاهدین و مواضع انقلابی مسلحانه مشغولند، پس باید در تنظیم رابطه، حساب آن‌ها را از حساب مرحوم دکتر علی شریعتی جدا کرد. هم‌چنین باید توجه… که در اعلامیه‌هایی که گاه با امضای سازمان موحدین انقلابی و یا هواداران موحدین انقلابی در خارجه پخش می‌شود، به‌نحو مرموزی چنین وانمود می‌شود که گویا، این اطلاعیه‌ها، قبلاً در داخل کشور وسیعاً پخش شده است. فی‌المثل اطلاعیه‌ای پخش می‌شود که در پایان آن سه امضاء به ترتیب زیر، نوشته شده است:

هواداران موحدین استان خوزستان، تکثیر مجدد، از هواداران موحدین انقلابی استان اصفهان باز تکثیر از هواداران موحدین در اروپا. بدین ترتیب حاشیه نشینان بریده از مبارزه در خارج کشور با استفاده از این شیوه‌های تبلیغاتی و مبتذل، می‌خواهند وانمود کنندکه گویا اطلاعیه مزبور ابتدا در خوزستان و سپس در اصفهان و پس از آن در اروپا پخش شده است. بدین وسیله آنان سعی دارند که بر گریز خود از میدان عمل سرپوش بگذارند و به‌طور مرموز و گنده‌گویی‌های آکنده از دروغ، چنین وانمود کنند که گویا در استان‌های مختلف کشور، کارهایی انجام میدهند؛ بنابراین هسته های مقاومت و هواداران مجاهدین هرگز نباید فریب این‌گونه نیرنگ‌ها و بلوف‌ها را بخورند. بگذریم از این‌که مضمون اطلاعیه‌های مزبور چیزی جز تبلیغ راست‌گرایی و بریدگی از مبارزه انقلابی تحت عنوان مشی آگاهی‌بخش نمی‌باشد. در خاتمه دو نکته تشکیلاتی مهم را نیز از سوی فرماندهی واحدها و هسته‌های مقاومت برای کلیه هسته‌ها و رزمندگان مجاهد، در هرکجای کشور که هستند خاطر نشان می‌کنیم. این نکات ناشی از تجارب چهار سال نبرد خونین انقلابی مسلحانه با رژیم ضد بشری خمینی و عملکرد کسانی است که با سوء استفاده از نام مرحوم شریعتی، خود را در صوف هسته‌های رزمنده مجاهد خلق، جا زده و تا کنون امکانات زیادی را نیز به هدر داده‌اند.

نکته اول: این‌که نمونه‌های متعدد و زیادی ضمن چهار سال گذشته، وجود داشته که افرادی خود را به ظاهر مجاهد معرفی کرده و با استفاده از امکانات سازمان و هواداران آن، علی‌الظاهر به‌منظور وصل با مجاهدین و نبرد با خمینی به کردستان یا خارج از کشور آمده اند؛ ولی بعداً که به جای امنی رسیده‌اند، پی از استفاده از امکانات سازمانی که امکانات خلق و انقلاب است، و پس از… یک سری اطلاعات، هویت واقعی خود را تحت عنوان این‌که طرفدار شریعتی بوده‌اند، فاش ساخته و سپس به زندگی عادی روی آورده و خواستار زندگی در خارجه شده‌اند. حال آن‌که اگر از آغاز دروغ نمی‌گفتند، لااقل زحمت کمتری بر دوش مجاهدین… می‌نمودند و برای مدتی در صفوف مجاهدین نیز، جای رزمندگان واقعی را اشغال نمی‌کردند؛ بنابراین به این قبیل افراد و هم‌چنین به افراد سایر گروه‌هایی که به قصد فرصت‌طلبی و استفاده از امکانات خلق و انقلاب، در جهت منافع شخصی‌شان، خود را با دروغ‌گویی در داخل یا خارج کشور، مجاهد با هوادار مجاهدین معرفی کرده‌اند، باید گفت اگر باری از جنبش برنمی‌دارید، لااقل خاری پای آن نباشید.

نکته دوم: درباره کسانی است که در داخل هسته‌ها و روابط مجاهدین در داخل کشور، ابتدا خود را به همین ترتیب دروغین مجاهد معرفی می‌کنید و پس از مدتی معلوم می‌شود که توانایی و کشش ایدئولوژیکی مبارزه انقلابی را نداشته و به‌جای ابراز صداقت و بیان این‌که تحمل مبارزه انقلابی را ندارند، شروع به مسئله سازی و تلف کردن وقت و انرژی دیگر رزمندگان هسته نموده و ناصادقانه به لغزخوانی‌های تئوریک، تحت عنوان مشی‌آگاهی‌بخش به‌جای مبارزه انقلابی با تمسک به‌طرف‌داری از دکتر شریعتی می‌پردازند و می‌خواهند به‌جای مبارزه حسینی به‌قول خودشان، مبارزه به اصطلاح زینبی را رواج دهند. در حالی که به این قبیل مدعیان کار به‌اصطلاح زینبی که چه در خارج از کشور و چه در داخل کشور، نام مطهر حضرت زینب کبری را نیز، پوش ضعف‌ها و درماندگی‌ها و ناتوانی‌های عقیدتی و ایدئولوژیکی خود می‌سازند، باید گفت حضرت زینب در پرتوی حضرت حسین و مشی زینبی در پرتو مشی سرخ حسینی، معنا و مفهوم پیدا می‌کند، والا آنچه باقی می‌ماند تعزیه گردانی و روضه‌خوانی و شکلک در آوردن‌های روی حوضی است. از این رو، مسئولین و فرماندهان هسته‌های انقلابی مجاهد خلق، باید توجه کنند که به‌محض ملاحظه این‌گونه سوء استفاده‌های مزورانه از نام مطهر حضرت زینب یا زین‌العابدین در داخل هسته‌ها و مناسبات مجاهدین، با قاطعیت تمام، مریض ایدئولوژیکی مربوطه را از روابط خود، کاملاً تصفیه نموده و کنار بگذارند.[۱۶]

منابع

  1. با مخاطبهای آشنا، مجموعه آثار ۱، ص ۲۶۲
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ زندگینامه دکترعلی شریعتی - سایت دکترعلی شریعتی
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ بیوگرافی دکتر علی شریعتی - سایت پرورش افکار
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ ۴٫۷ ۴٫۸ بیوگرافی دکتر علی شریعتی - پایگاه تخصصی سیاست بین‌الملل
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ بیوگرافی دکتر علی شریعتی - سایت تصویر زندگی
  6. مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۳ - ص ۳۴۸، ۳۴۹، ۳۵۶
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ پرتال جامع علوم انسانی
  8. نامه تاریخی استاد مطهری به خمینی - انتشارات صدرا
  9. یادداشت‌های علم (چاپ اول: تهران، انتشارات مازیار و معین، 1377)، ج 2، ص 389.
  10. زندگی‌نامه دکتر علی شریعتی - سایت باشگاه نویسندگان
  11. روزنامه کیهان، ۳۱ خرداد ۱۳۵۶
  12. روزنامه کیهان، دوم تیرماه ۱۳۵۶
  13. کتاب پدر، مادر، ما متهمیم!
  14. کتاب حسین وارث آدم
  15. زندگینامه دکتر علی شریعتی - سایت مقاله سرا
  16. رادیو مجاهد، درباره معلم شهید شریعتی و پویندگان راه معلم؛ ۲۳ دیماه ۱۳۶۴