غلامرضا خسروی

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غلامرضا خسروی
زندانی سیاسی غلامرضا خسروی.jpg
زادروز۱۳۴۴
آبادان
درگذشت۱۱ خرداد ۱۳۹۳
زندان رجایی‌شهر کرج(گوهردشت)
علت مرگاعدام
ملیتایرانی
شناخته‌شده برایزندانی سیاسی

غلامرضا خسروی سوادجانی (متولد ۲۴ تیر ۱۳۴۴، آبادان - اعدام ۱۱ خرداد ۱۳۹۳، زندان رجایی‌شهر کرج) زندانی سیاسی است که در سال که سال‌ها در زندان‌های رژیم ایران به سر برد. وی یکبار در سال ۱۳۶۰ و بار دیگر در سال ۱۳۸۶ دستگیر شد. اتهام او همواره اتهاماتی چون، فعالیت‌های سیاسی و تشویش اذهان عمومی، فعالیت‌ علیه جمهوری اسلامی، همکاری با سازمان مجاهدین خلق بود او هنگامی که در سال ۸۶ به ۶ سال زندان محکوم شده بود پس از گذراندن ۳ سال از محکومیت خود در زندان مجددا با حکم محاربه و سپس اعدام مواجه شد.[۱] غلامرضا خسروی در سال ۱۳۹۳ در حالی که هیچ‌گونه اعتراضی به حکم اعدام خود نداشت آن را پذیرفت و به دار آویخته شد.

غلامرضا خسروی به دلیل ویژگی‌های رفتاری و اخلاقی و مواضع سیاسی‌اش، در میان همه‌ی فعالان سیاسی و فعالان حقوق بشر که مدتی در زندان به سر برده‌اند، شهرتی خاص داشت. به همین دلیل اعدام او منجر به واکنش‌های بسیاری در محافل سیاسی ایران و رسانه‌های مختلف گشت که تا سال‌ها ادامه داشت. از وی نامه‌ها، فایل‌های صوتی مختلفی نیز به جا مانده است و شبکه‌های رسانه‌یی ویدئو‌های بسیاری در مورد وی تولید کرده‌اند.

زندگی نامه

غلامرضا خسروی سوادجانی فرزند قلی در یک خانواده کارگری متولد شد. در دانشگاه پیام نور رشته شیمی تحصیل کرد. وی متاهل و در هنگام اجرای حکم اعدام دارای یک پسر ۱۶ ساله بود. او متخصص عملیات جوشکاری و نصب تجهیزات صنعتی بود و در این زمینه ۱۷ سال سابقه و تجربه در صنایع مختلف (فولاد، شیمیایی، نفت و گاز، چوب و کاغذ، فراساحلی، پتروشیمی و مس …) داشت.

غلامرضا خسروی همچنین فعالیت‌های هنری چون نواختن ساز و خطاطی می‌پرداخت که اغلب آن‌ها را در دوران زندان فراگرفته بود.

غلامرضا خسروی به همراه فرزندش
غلامرضا خسروی به همراه فرزندش

فعالیتهای سیاسی

در سال ۵۷ و اوج انقلاب ضد سلطنتی با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا و وارد فعالیتهای سیاسی شد. بعد از پیروزی انقلاب ارتباط خود را با سازمان مجاهدین به ارتباطی مداوم و پیوسته ارتقا داد و در نهاد دانش آموزی سازمان مشغول به فعالیت شد.محل فعالیتهای وی در شهرهای آبادان، نورآباد ممسنی و کازرون بود. در مردادماه سال ۶۰ به دلیل همین ارتباط دستگیر شد. [۲]

غلامرضا خسروی سال ۸۶ به اتهام همکاری با شبکه‌ تلويزيونی سازمان مجاهدين خلق در کرمان بازداشت و به سه سال حبس قطعی و سه سال حبس تعليقی محکوم شد.

وی سپس از زندان رفسنجان به تهران منتقل شده و در سال ۱۳۸۸ باری دیگر در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به رياست قاضی پيرعباسی محاکمه شد. و دادگاه انقلاب وی را به اتهام «محاربه» به اعدام محکوم کرد.[۳]

از بدو دستگیری در تاریخ ۵ اسفند ماه ۱۳۸۶ تا ۲۵ تیرماه ۱۳۹۰ چهل ماه را در سلول های انفرادی بازداشتگاهای مختلف بدون هیچ گونه امکانات رفاهی و انسانی با سالی ۲ ملاقات و بدون حق تلفن سپری کرد. در نهایت به بند ۳۵۰ و به جمع سایر زندانیان سیاسی منتقل شد. [۲]

غلامرضا خسروی پیش از دستگیری
غلامرضا خسروی پیش از دستگیری

اعدام

تلاشهای گسترده‌یی در سطح داخلی و خارجی جهت توقف اعدام غلامرضا خسروی به‌عمل آمد ازجمله:

عفو بین‌الملل در تاریخ ۳۱ می ۲۰۱۴ برای توقف اعدام غلامرضا خسروی بیانیه مطبوعاتی و فراخوان داد. عفو بين الملل تصريح کرده است، غلامرضا خسروی برخلاف قوانين بين المللی و همچنين قوانين جمهوری اسلامی از حق دادگاهی «عادلانه» برخوردار نبوده است.[۳]

هم‌چنین ۲۲۲ تن از فعالان سیاسی، مدنی، هنری و حقوق‌بشری داخل کشور با امضای نامه‌یی از نهاد‌ها و سازمانهای بین‌المللی خواستند تا مانع اعدام غلامرضا خسروی شوند ولی در نهایت وی سحرگاه روز یازدهم خرداد ۱۳۹۳ اعدام شد.

در روز اعدام غلامرضا خسروی، خدابخشی معاون دادستانی تهران، شخصاً در صحنه اعدام در زندان گوهردشت کرج حضور داشته است و در همان روز به خانواده این شهید گفته است بله او را اعدام کردیم.

خدابخشی طی دوران بعد و قبل از یورش به بند ۳۵۰ او ین یکی از مسئولان اطلاعات و برخورد با زندانیان سیاسی بوده است.[۴]

بر اساس گزارشات رسیده از زندانی یکی از مأموران زندان مرکزی گوهردشت برای دیگر زندانیان صحنه‌ی اعدام غلامرضا خسروی را تعریف کرده و گفته است که او هنگام رفتن به بالاری دار شعار می‌داد:

«مرگ بر اصل ولایت‌فقیه، مرگ بر خامنه‌ای، درود بر رجوی»[۵]

نامه ها

نامه غلامرضا خسروی به مریم رجوی
نامه غلامرضا خسروی به مریم رجوی

غلام رضا در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ طی نامه‌ای به خانم رجوی نوشت:

«رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت خواهر مجاهد مریم رجوی 

با سلام و درودهای بیکران 

پس از ۱۵روز و با بازگشت از سلولهای ۲۴۰به بند ۳۵۰ از سلول‌های ۲۴۰ اوین، در جریان تلاشهای مستمر و پیگیر شما در حمایت از حقوق زندانیان مظلوم و بی‌دفاع و آسیب دیده از یورش وحشیانه مزدوران رژیم ضدبشری آخوندی قرار گرفتم. 

لذا برخود دیدم تا از همه مجاهدت‌های شما و سایر خواهران و برادران مجاهدم و اعضا و وابستگان شورای ملی مقاومت تشکر و قدردانی نمایم.

باشد تا این رنج‌ها و شکنجها ره به پیروزی نهایی مردم ایران که همانا استقرار دموکراسی و آزادی است باز نماید. 

سلام بر خلق ـ سلام بر آزادی 

فرزند کوچک خلق قهرمان ایران ـ غلامرضا خسروی ۱۱اردیبهشت ۱۳۹۳». [۶]

واکنش‌ها به اعدام غلامرض خسروی

سازمان مجاهدین خلق ایران در واکنش به اعدام غلامرضا خسروی با صدور اطلاعیه‌ای اعدام غلامرضا خسروی را محکوم نموده و آن را عملی وحشیانه توصیف کرد. این سازمان با برگزاری مراسم مختلف در کشورهای مختلف یاد این زندانی سیاسی را گرامی داشت.

غلامرضا خسروی در جوانی
غلامرضا خسروی در جوانی

پیام مریم رجوی

مریم رجوی در این رابطه گفت:

مریم رجوی، شهادت قهرمانانه مجاهد خلق غلامرضا خسروی سوادجانی پس از تحمل 12سال اسارت و شکنجه در زندانهای رژیم آخوندی را به خانواده و بستگان داغدارش، به همه مجاهدین و اعضای خانواده بزرگ مقاومت ایران و به زندانیان سیاسی و همبندان مقاوم او تسلیت و تهنیت گفت و افزود:

رژیم پلید یزیدی، عامدانه در سالروز میلاد امام حسین، به اعدام زندانی مقاوم و قهرمان غلامرضا خسروی از نوادگان و رهروان راستین راه تاریخی سید الشهدا «منادی هیهات منا الذله» مبادرت کرد.

اعدام برای انتقام از زندانیان بند 350 و دیگر زندانیان مقاوم در همه زندانهای رژیم در خرداد ماه در آستانه 30خرداد صورت گرفت. شکنجه‌گران اوین او را محرک اصلی اعتراض و خیزش زندانیان مقاوم بند 350 می‌دانستند. از این پیشتر غلامرضا خسروی چندین بار در معرض اعدام قرار گرفته بود اما هر بار به‌خاطر اخطارها و اعتراضات بین‌المللی و نگرانی رژیم از برانگیختگی افکار عمومی متوقف شد. دژخیمان خامنه‌ای اجرای این حکم جنایتکارانه را پس از حمله وحشیانه به او و دیگر زندانیان سیاسی بند350 اوین، ابلاغ کرده بودند.

غلامرضا خسروی و فرزندش

این است نشانه اعتدال و میانه‌روی در ولایت یزیدی آخوندها که می‌خواهند با اعدام و کشتار مجاهدین در اشرف و لیبرتی و اوین و گوهردشت و دیگر زندانها، رژیم زهر خورده و درهم شکسته را بر سرپا نگهدارند. اما نمی‌دانند که این خونهای به ناحق ریخته، شعله‌های مقاومت پایدار مردم ایران را فروزانتر و روز سرنگونی رژیم یزیدی آنها را هر چه نزدیکتر می‌کند.

مریم رجوی بر ضرورت محاکمه بین‌المللی سران رژیم آخوندی که بقای حاکمیت نامشروع خود را در سرکوب و شکنجه و اعدام می‌بینند تأکید کرد و گفت: اعدامهای فزاینده در ایران گواه این حقیقت است که هیچ مذاکره و معامله‌یی با این رژیم نباید و نمی‌تواند حقوق‌بشر و حقوق بنیادین مردم ایران را تحت الشعاع قرار دهد. اتخاذ تدابیر مؤثر بین‌المللی برای توقف اعدامها و بایکوت کامل این رژیم نامشروع که هیچ حرمتی برای کرامت انسانی مردم ایران و برای التزامات و قانون بین‌المللی قائل نیست، بیش از هر زمان دیگر ضرورت دارد.[۷]

نامه های مجید اسدی

مجید اسدی
مجید اسدی

مجید اسدی، هنرمند، مترجم و نویسنده زندانی در بخش‌هایی از نامه‌ای در رابطه با اعدام غلامرضا خسروی چنین می‌نویسد:

به همراه سه تن دیگر جزء آخرین نفراتی بود که پس از بیست روز انفرادی وارد بند شد. با سری تراشیده و چهره‌ای تکیده ناشی از اعتصاب غذا، ناگهان در برابرمان ظاهر شد. تبسمی به‌لب داشت و با هم وارد اتاق شدیم. زخم‌های به‌جا مانده از باتونهای گارد در ۲۸فروردین هنوز بر تن‌اش خودنمایی می‌کرد. در همان ساعت اول شرح تمام اتفاقات آن بیست روز بارها از زبان این و آن برایش بازگو می‌شد، از خسارتهایی که وارد کرده بودند، اموالی که غارت شده بود، از کبودی و جراحتها، سخن‌ها میرفت. در آن حین وقتی شنید که عده‌یی از هموطنان به نشانه همبستگی با زندانیان، سرهای خود را تراشیده‌اند با این‌که تا آن لحظه ساکت و آرام تنها به صحبت‌ها گوش می‌داد، اما به ناگهان با دستپاچگی بلند شد و به هواخوری رفت. وقتی برگشت گفت باید پیام تشکری خطاب به مردم بنویسم.

بعدها بود که فهمیدم چرا رغبتی نداشت تا از اموال به‌یغما رفته و ضربات باتون حرفی بزند. آخر از آن جنس نبود که مرغ خاطرش صید دام چنین وسوسه‌هایی شود و با آرمانش کسب و کار راه بیندازد و وجه آن را نقدا از مردم طلب کند، بلکه به‌خوبی می‌دانست که نبرد با خصم خدا و خلق تنها با شراره‌های عشقی بیکران نسبت به مردم روشن می‌ماند و عشق، قبل از هر چیز فدا کردن خویش است و این‌گونه با نفی خویش، خود را در برابر همه رنجها و آلام مردم، شریک و متعهد می‌یافت.

پس از بازگشت اش از انفرادی، بی‌آن که بداند جلاد در کمین نشسته و فرصت اندکی در این دنیا برایش مانده، به‌طرز شگفت‌آوری انسان دیگری شده بود. فعال‌تر، سرشارتر و پرشورتر از قبل به‌دیگران می‌پرداخت. نظم تازه‌یی در رفتارش دیده می‌شد که پیش از آن سابقه نداشت. دقیقه‌ها از شتاب کارهایش جا می‌ماندند. نرمش و انعطاف‌اش در قبال اشتباهات افراد بعضاً آدم را کلافه می‌کرد تا این‌که یک‌بار در توضیح عملکرد خود گفت: «پیامبر برای این رحمه للعالمین بود که رحمت اش بی‌دریغ به همه می‌رسید». و به این طریق، خطاهای دیگران را با عشق و رحمتی یکسویه جبران می‌کرد.

انسان خود‌به‌خودی، برخورد با هر مانع و راه‌بندی را یک شکست تلقی می‌کند و گرایشی قوی در او وجود دارد که می‌خواهد شکست را به‌مثابه همان چشم‌انداز یا فرجام کار تفسیر کند و بدینسان اسیر و وامانده در چنگ تندباد حوادث به‌هر سو بی‌اختیار پرتاب می‌شود و خسته و مأیوس چشم می‌دوزد تا مگر معجزه‌ای از راه فرا برسد و کاری کند! غافل از آن که آرمان و چشم‌انداز در اثر معجزه پدید نمی‌آیند، بلکه این معجزه است که از آرمان و چشم‌انداز متولد می‌شود. از این رو بگیر و ببند و سرکوب ۲۸فروردین برخلاف روند معمول و خواست آمران و مجریان آن نه تنها او را با خود نبرد و جابه‌جا نکرد، بلکه مصمم‌ترش ساخت. به‌طوری که با چیدن صحنه تازه‌یی از رزم، همزمان آخرین تابلوی زندگی‌اش را داشت کامل می‌کرد. در آن ایام به‌شدت صمیمی‌تر شده بود و برای تلطیف فضا هر روز با بذله‌گویی همه را برای لحظاتی دور هم جمع می‌کرد و حسابی می‌خنداند. کرم و سخاوتش هم گل کرده بود ولی آن بخشش‌ها قسمت کوچکی از چیزی بود که به چشم می‌آمد. دستکاری ناشیانه‌اش در دفتر حساب و کتاب مخارج اتاق، این موضوع را پس از رفتن‌اش به‌خوبی گواهی می‌داد. گویا با این کار می‌خواست خودش را بیشتر به چالش بکشد تا بارش سبک‌تر و دست و دلش برای هر اقدامی گشوده‌تر و رهاتر باشد.

جایی در انجیل این‌طور آمده که: «در حقیقت اگر دانه گندمی که در زمین افتاده نمیرد تنها خواهد ماند و اگر بمیرد محصول بسیار خواهد داد».

به‌راستی آن کس که هر لحظه در آرمان بلندش می‌میرد و ذوب می‌شود، در امتداد زمان تکثیر خواهد شد و در گردش ایام تناور می‌گردد. تابلوی شورانگیزی که غلامرضا خسروی در ۱۱خرداد ۹۲ به پایان رساند، تصویر پویا و ماندگاری از این معناست که در سینه تاریخ حک شد. از بذر کانون شورشی ۳۵۰ اوین، زندان به زندان، کوچه به کوچه و شهر به شهر هزار کانون شورشی و عصیان رویید و برخاست و به‌بار نشست تا بر جباریت و جاهلیت دوران بشورد و بشوراند و طرح چشم‌انداز میهنی عاری از غارت و ستم را بر پرده سیاسی اجتماعی ایران به تصویر کشد.

زندانی سیاسی مجید اسدی

زندان گوهردشت / بهار ۹۹

مجید اسدی در مطلب دیگری در مورد غلامرضا خسروی می‌نویسد:

سارتر می‌گوید:«انسان با اضطراب‌ زاده می‌شود و می‌میرد، چرا که زندگی او پیوسته موقوف به مرگ است.»

ولی وجود او به تنهایی برای ابطال این حکم سارتر کافی بود. هیجان او برای زندگی و عطش حیرت آورش برای آموختن، آن هم وقتی که در یک قدمی مرگ قرار داشت، محیط اش را یک‌سره دچار تناقض می‌کرد.

بعضا ساعتها فرانسه می‌خواند و تمرین ساز می‌کرد. تا جایی پیش رفته بود که پس از یک سال از شروع مشق ساز، یک روز «پارتیتور» قطعه‌ای را برایم آورد و گفت ببین درست است؟ پرسیدم کدام قطعه است؟ گفت «سرود مرگ ظالمان». وقتی چک کردم و دیدم درست نوشته است میخکوب شدم! از شدت ذوق بی‌اختیار اشکم جاری شد. بعدها به خودش گفتم انتظارم این بود که دست کم دو سال دیگر طول بکشد تا به این نقطه برسی اما نگذاشتی خیلی منتظر بمانم.

جدیت و اخلاصش آن‌قدر او را با آرمانش یگانه کرده بود که وقتی می‌گفت: «اگر مرگ من، مردم را حتی به اندازه یک سر سوزن هم که شده به آزادی نزدیک کند، همین برایم کافی است»، دیگر همه درست یقین می‌کردند که این حرفها شعار و شعر نیست. شاید ترس، یا خساست، حسد و تکبر از آن جهت هم خون و هم خانه باشند که جملگی انسان را در انزوای تاریک درونش دفن می‌کنند، راه انطباق او را با واقعیت می‌بندند و سرچشمه‌های جوشان سرشار عشق و عواطف انسانی را نسبت به دیگران، در او می‌خشکانند. اما وجود او به کلی آنتی‌تز ترس بود و بی‌آن که بخواهد کباده شجاعت بکشد، در خرد کردن ترس دیگران و ارعاب شکنی بی‌همتا بود. سرمایه و توان آن را هم از خزانه مقاومت، عشق و اعتماد یکسویه‌اش به آدمهای دور و بر هزینه می‌کرد. چرا که به‌خوبی می‌دانست وقتی با نفی خود، دیگران را اثبات کنی، راه جنایت بسته و دریچه‌های آزادی بر روی همگان گشوده خواهد شد. زمانی که دشمن غدار با مانور جنایت و اعدام، انسان‌ها را شعبه شعبه، پراکنده و از هم دور می‌کند دیگر ترس و بی‌اعتمادی مجال تکثیر و جولان می‌یابد و درست در اینجاست که عنصر «فدا» روح تکه‌تکه شده جمع و جامعه را دوباره ترمیم و جلاد خدعه‌گر را برای همیشه خلع‌سلاح و مغلوب می‌کند. این همان کاری بود که او می‌کرد: «فدای بی‌وقفه!»

سالها انفرادی و زیر حکم اعدام بودن، دست و پایش را مطلقاً نمی‌بست و در حالی که یک راه باریکه «جان به در بردن به شرط تسلیم و التماس» همواره پیش رویش باز بود اما هر لحظه مصمم‌تر می‌شد. هیچگاه به شرایط موجود تن نمی‌داد. می‌گفت: «یک‌سال در انفرادی با آت و آشغالهای ظروف غذا، یک سفره هفت سین تهیه کردم و چیدم. یکی از نگهبانها کمی بعد از تحویل سال، پنجره سلولم را باز کرد و وقتی چشمش به آن هفت سین ساده و ابتکاری افتاد، ناگهان زار زار گریست و گفت: «به خدا که بیگناهی و جای تو زندان نیست...» یک بار الگویی از یک کلاه درآورد و از روی آن بالای صد کلاه دوخت و به بچه‌های بند هدیه داد. دیدن خوشحالی دیگران برایش یک دنیا ارزش داشت و به‌خصوص این جور وقتها تازه آدم می‌فهمید که معنای وارستگی چیست. طوری که روزی از سر سفره ناهار، غذا نخورده بدو بدو سمت هواخوری می‌رفت که نیمه راه با هم تلاقی کردیم و فوراً «دوزاریم» افتاد و به شوخی بهش گفتم: باز « قربون صدقه» کی داری میری؟!

سطله بیرحمانه‌اش بر خود و لگامی که بر توسن سرکش قوای خود به خودش درونش می‌زد، سبب شده بود تا بر پیرامونش سیطره و نفوذ و درکی عمیق داشته باشد. آن‌گونه که بودنش برای همه وحدت‌بخش و برای آن فضا، امیدآفرین و تلطیف کننده بود. در شکل عرف و معمول، برای حل مسائل و اختلافات میان افراد، قبل از هر چیز به خود آنان رجوع می‌شود. اما روح مسئولش او را متعهد می‌ساخت تا برای حل مسائل، ابتدا خود را مستقل از هر چیز و هر کس قربانی کند و از دادن تخت محل خوابیدنش تا سهم غذا و آبرویش، ذره‌یی به خود رحم نمی‌کرد! از «دیده شدن» و «ویژه شدن» به‌شدت گریزان بود و نیک می‌فهمید که این کار تا کجا می‌تواند او را «ذهنی» کند و به فساد کشد. از این‌رو همیشه در هر مراسمی، دورافتاده‌ترین نقطه را برای نشستن برمی‌گزید و هیچگاه اجازه نداد تا کسی بفهمد که همواره چندین بسته وسایل ضروری اولیه می‌خرد و کنار می‌گذارد و به زندانیان تازه ورودی که غریب و گمنام و بی‌بضاعت بودند، پنهانی می‌دهد. رازی که پس از غیاب همیشگی‌اش برملا شد!

روز ۲۸فروردین ۹۳(پنجشنبه سیاه) زمانی که همه چیز خبر از فاجعه‌ای محتوم می‌داد، کمی قبل از یورش گارد، در حالی که قرآنی در دست داشت، وسط اتاق ایستاده و رو به حاضرین گفت: « هر کسی مختار است بماند یا برود. ماندن در اتاق ممکن است بهای سنگینی داشته باشد. هر کس خارج شود، عزت و آبرویش پیش همه ما محفوظ خواهد بود و کسی حق ملامت و سرزنش او را ندارد. ولی من، حتی اگر همه از اینجا خارج شوند، باز هم خواهم ماند!» صمیمیت این حرفها چنان جرأت و اعتمادی بخشید که همه زنگارهای تردید به رنگ حماسه درآمد. چند روز قبل از آن به من گفته بود «دفعه پیش که اعتراضی شکل گرفت، احساس می‌کنم موقع شعار دادن، صدایم آنطور که باید بلند و قوی نبود. این بار باید جبران کنم.» با آن که هیچکس به این جملات و انتقادات باور نداشت اما روح عصیانگرش به این چیزها قانع نبود و می‌خواست زمین و زمان و خویشتن خویش را به کلی علیه خصم لجوج مردم ستیز بشوراند.

آن روز صبح به‌خاطر تب و آنفولانزای شدید وقتی به خود آمدم و از جایم برخاستم، متوجه شدم که او را صدا زده‌اند. با شتاب و عجله در میان حلقه بهت و سکوت تعدادی از بچه‌ها داشت لباس بر تن می‌کرد و آماده می‌شد. کفش هایش را جلوی در جفت کرد و با کمی مکث، برای آخرین وداع به سمت ما برگشت. در آن حین به ناگاه تبسمی عمیق و رها بر چهره‌اش نشست. هیچگاه آن لبخند را فراموش نخواهم کرد. سیمای فاتحانه مردی که بر نعش دشمن خویش می‌نگریست. دستگاه خلیفه جور با همه قاضیان دروغین و مفتشان درنده‌اش می‌خواستند تا او را در ورطه آشوب و تشویش مرگ به کرنش وادارند،‌ اما راز گشوده آن لبخند، بشارت تسخیر مرگ و پیروزی یک آرمان بود در اتمسفر «نتوانستن» ها، وقتی جاده پیروزی این‌گونه هموار می‌شود و در قلب تاریخ امتداد می‌یابد، پس چرا در آن لحظه شورانگیز فتح بالاترین قله حیات خویش لبخند پیروزی بر لب ننشاند؟!

شاید سرّی در میان بود که پنج سال پیش، غلامرضا خسروی، درست در روز میلاد امام حسین، پیامبر آزادی، جاودانه شد و خونش در امتداد خون حسین، رفت تا در رگ کوچه پس کوچه‌های این میهن اسیر و در قلب کانون‌های شورشی جاری شود و کاخ و عمارت ستم را از بیخ و بنیان برکند.

زندانی سیاسی مجید اسدی

خرداد ۹۸– زندان گوهردشت

غلامرضا خسروی سوادجانی
غلامرضا خسروی سوادجانی

پیام تسلیت پدر ندا آقا سلطان

پدر ندا آقا سلطان پس از اعدام غلامرضا خسروی در آستانه پنجمین سالگرد شهادت اعدام غلامرضا خسروی را به خانواده‌ی او تسلیت گفت و اعدام او را را نشانه یی از ضعف و زبونی حاکمان خونریز نظام پلید جمهوری اسلامی دانست.[۸]

انجمن‌ها و جوامع

جمعی از مهندسان کرمانشاه و سنندج

زندانیان سیاسی از زاهدان و تهران

جوانان قائمشهر

کارکنان ایران خودرو - تعدادی از خانواده‌های شهدا سالیان اخیر.... [۶]

واکنش‌های بین‌المللی

روزنامه تایمز لندن: «گروه‌های حقوق‌بشری اعدام یک مبارز برجسته اپوزیسیون در ایران را - که به‌رغم اعتراضها و فراخوانهای قبلی حکومت تهران برای لغو این حکم صورت گرفت محکوم کردند.» 

روزنامه لس‌آنجلس تایمز: «حکومت ایران یک زندانی مرتبط با گروه برجسته اپوزیسیون را به‌رغم فراخوان عفو بین‌الملل اعدام کرد». 

خبرگزاری فرانسه: «روز دوشنبه، یک روز بعد از اعدام یک زندانی سیاسی که به‌رغم نگرانی‌های بین‌المللی حلق‌آویز شد، ایالات متحده مجدداً نگرانی خود را نسبت به تعداد «بالای» اعدامها در ایران ابراز کرد». 

واشینگتن فری بیکون: «به گفته منابع نزدیک به غلامرضا خسروی، مقامهای رژیم ایران در آوریل ۲۰۱۲حکم حبس ابد او را به اعدام تغییر دادند و بعد از این‌که خسروی حاضر نشد طی مصاحبه‌های علنی، سازمان مجاهدین خلق ایران را محکوم کند، روز یکشنبه (حکم اعدامش را) به‌اجرا گذاشتند. [۶]

دیگر واکنش‌ها به اعدام غلامرضا خسروی

بیانیه ۱۸عضو سنای اسپانیا

اجلاس رسمی مجلس اعیان انگلستان

محکومیت دولتهای آلمان و آمریکا

۴گزارشگر ویژه سازمان ملل مربوط به حقوق‌بشر - عفو بین‌الملل....

حمایت انجمن‌های خارج کشور

انجمن حمایت از زندانیان سیاسی (هلند)

انجمن مدافعان حقوق زندانیان سیاسی در ایران

غلامرضا خسروی در حال تماس از داخل زندان

انجمن علیه شکنجه و اعدام

انجمن فرهنگ و هنر... 

واکنش وزارت خارجه ایران

وزارت‌ خارجه حکومت جمهوری اسلامی در واکنش به‌ هشدار وزارت‌ خارجه آمریکا بعد از اعدام غلامرضا خسروی جرمهای بی‌اساس جدیدی در توجیه اعدام غلامرضا خسروی مطرح کرد.[۴]

برخی از خطاطی‌های غلامرضا خسروی

منابع