لویی آلتوسر

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
لویی آلتوسر
لویی آلتوسر.jpg
زادروز ۲۳ مهر ۱۲۹۷ (۱۶ اکتبر ۱۹۱۸)
الجزایر
مرگ ۲ مرداد ۱۳۷۹
کرج فردیس
جایگاه خاکسپاری فرانسه
رویدادهای مهم کودتای ۲۸ مرداد، انقلاب ضدسلطنتی
شریک(های)
زندگی
هلن ریتمن
دانشگاه اکول نرمال سوپریور
دلیل سرشناسی فیلیسوف برجسته‌ی مارکسیسم ساختارگرا
اثرگذاشته بر فلاسفه‌ی پس از خود


لویی آلتوسر (متولد ۱۶ اکتبر ۱۹۱۸- الجزایر درگذشته در ۲۲ اکتبر ۱۹۹۰) فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی است که مفهوم مارکسیسم ساختارگرا (structural Marxism) را بسط و گسترش داد. از جمله بنیان‌های نظری او این است که هر نظام اجتماعی باید صورت‌بندی‌های اجتماعی خود را از نو بسازد. به این معنا که روابط تولید و نیروهای تولید اگرچه مرتبط به پیشینه‌ی خود هستند اما نتیجه‌ی آن نیستند. یکی دیگر از بنیان‌های نظری و جنجالی او مربوط به انسان است. لویی‌ آلتوسر انسان‌ را صاحب آزادی و اختیار کامل نمی‌داند. وی معتقد است که انسان‌ها تا حد بسیار زیادی وابسته به شرایط اجتماعی و غیرشخصی و مبارزات طبقاتی عصر خویش هستند.[۱] لوئی آلتوسر به عنوان یک مارکسیست‌ساختارگرا، مارکسیسم ارتدکس و مارکسیسم رسمی عصر استالین، و مارکسیسم هگلی و همچنین اومانیستی(مکتب فرانکفورت) را زیر سوال می‌برد. او به شدت از نظام کمونیستی شوروی انتقاد می‌کرد و استالین را به تحریف کردن‌های اصولی متهم می‌کرد که مارکس «کاپیتال» را بر اساس آن بنا کرده بود.[۲] با نزدیک شدن شوروی به فروپاشی پس از روی کار آمدن خروشف، لویی آلتوسر تلاش کرد مجددا روحیه و پتانسیل انقلابی را به مارکسیسم بازگرداند. آلتوسر از آثار لنین و آنتونیو گرامشی تأثیر پذیرفته بود. به ویژه آموزه‌های آنان در باره سلطه (hegemony) و نظریه‌های آن درباره رابطه متقابل و تعاملی بین زیربنای اقتصادی و روبنای فرهنگی جامعه، تأثیر ژرفی بر اندیشه پخته آلتوسر به جای گذاشت.[۳]

زندگی‌نامه لوئی آلتوسر

لوئی آلتوسر در الجزایر متولد شد. مادر او دختر یک کشاورز فقر از منطقه‌ی موو در مرکز فرانسه بود که برای جنگل‌بانی به الجزایر آمده بود. پدر وی اهل منطقه‌ی آلزاس بود که در سال ۱۹۷۱ به فرانسه آمده بود. آلزاس منطقه‌ای در شمال شرقی فرانسه است که با آلمان و سوئیس هم‌مرز است. لوئی آلتوسر تا سال ۱۹۸۰ در الجزایر زندگی می‌کرد.او مدتی در مارسی و سپس در لیون زندگی کرد. لوئی آلتوسر در جوانی به حزب کمونیست پیوست. و در سال ۱۹۴۸ به دلیل فعالیت های سیاسی خود از دانشگاه اخراج شد. لوئی آلتوسر در سال ۱۹۴۸ با هلن رینو، فیلسوف و مترجم فرانسوی، ازدواج کرد. رینو در ترجمه آثار مارکس و انگلس به فرانسوی نقش مهمی داشت. آلتوسر و رینو صاحب دو فرزند شدند. با این حال، لوئی آلتوسر در سال ۱۹۵۵ دکترای فلسفه خود را دریافت کرد.[۴] زندگی مشترک آلتوسر و رینو به دلیل مشکلات روحی و روانی آلتوسر، با چالش‌های زیادی مواجه بود. لوئی آلتوسر در سال ۱۹۸۰ همسرش را به قتل رساند و به جرم قتل به ۱۰ سال زندان محکوم شد. با این حال، او پس از گذراندن ۵ سال از دوران محکومیت خود، به دلیل بیماری روانی از زندان آزاد شد.[۵]

بنیان‌های نظری آلتوسر

ساختارگرایی

لوئی آلتوسر، فیلسوف فرانسوی، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های مارکسیسم ساختارگرا است. او در تفسیر خود از مارکسیسم، از مفاهیم و ایده‌های ساختارگرایی استفاده کرد و به این ترتیب، رویکردی نوین به تحلیل جامعه و تاریخ ارائه داد.

اصول کلیدی ساختارگرایی آلتوسر:

  • تاکید بر ساختارها: آلتوسر معتقد بود که ساختارهای اجتماعی، مانند نظام اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک، نقشی تعیین‌کننده در شکل‌دهی به روابط و مناسبات اجتماعی دارند. این ساختارها، که عموماً از دید انسان پنهان هستند، بر نحوه تفکر و عمل انسان‌ها Einfluss می‌گذارند.
  • نفی سوژه: برخلاف مارکسیسم سنتی که بر نقش سوژه (انسان) در تاریخ و جامعه تاکید می‌کرد، آلتوسر معتقد بود که سوژه، محصول ساختارها است. به عبارت دیگر، انسان‌ها در چارچوب ساختارهای اجتماعی موجود شکل می‌گیرند و هویت و آگاهی آنها توسط این ساختارها تعیین می‌شود.
  • تئوری ایدئولوژی: آلتوسر یکی از مفصل‌ترین نظریه‌ها را در مورد ایدئولوژی ارائه داده است. او ایدئولوژی را به عنوان سیستمی از باورها و ارزش‌ها می‌داند که توسط طبقه حاکم برای حفظ سلطه خود بر جامعه ترویج می‌شود. ایدئولوژی، به نظر آلتوسر، به انسان‌ها وانمود می‌کند که روابط اجتماعی موجود، طبیعی و عادلانه هستند.

دستگاه‌های ایدئولوژیک

به باور لوئیس آلتوسر، مارکسیسم که بر تئوری ماتریالیسم دیالکتیکی استوار است، نه ایدئولوژی بلکه علم محسوب می شود. از نظر او علوم دور از دسترس ایدئولوژی هستند.[۶]

  • دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت از نظر لویی آلتوسر دو بخش هستند
    • دستگاه‌های سرکوبگر: این دستگاه‌ها شامل ارتش، پلیس و زندان‌ها هستند و از طریق خشونت و زور، سلطه طبقه حاکم را حفظ می‌کنند.
    • دستگاه‌های ایدئولوژیک: این دستگاه‌ها شامل مدرسه، خانواده و رسانه‌ها هستند و از طریق ایدئولوژی، سلطه طبقه حاکم را حفظ می‌کنند.

زیربنا و روبنا

لویی آلتوسر معتقد است که زیربنا و روبنا دارای استقلال نسبی هستند هر چند در تحلیل نهایی اقتصاد تعیین‌کننده خواهد بود. آلتوسر رابطه زیربنا و روبنا را رابطه‌ای دوطرفه و ناموزون می‌داند. از این‌رو، روبنا هیچگاه انعکاس صرف زیربنا نیست و در این مفهوم از استقلال نسبی برخوردار است.[۷]

دیدگاه آلتوسر به مارکس

لوئی آلتوسر معتقد بود دوران پختگی مارکس از سال‌هایی پس از ۱۸۴۰ آغاز می‌شود. پیش از آن وی تحت تأثیر ایدئولوژی انسان‌گرایانه‌ی زمان خود بوده است. او میان مارکس جوان و دوران پس از آن تفاوتی آشکار قائل بود. آلتوسر فرضیه تغییر و تحول چشم‌گیر در اندیشه‌ی مارکس را مطرح کرد. یک گسست معرفت‌شناختی که تقریبا از زمان نگارش «ایدئولوژی آلمانی» و تزهایی درباره‌ی فوئرباخ آغاز شده است و در کتاب سرمایه (Capital) به اوج خود رسیده است.

دل‌مشغولي آلتوسر در دخالت‌های نظری‌اش [مجادلات درون حزبی] تأکید بر ادعاهایی در تأیید نوشته های دوران پختگی ماركس، مانند سرمایه (Capital) است در مقابل نوشته های دوره جوانی او، دوره به اصطلاح انسان گرایانه (humanist) در اوایل دهه ۱۸۴۰، مانند دستنوشته های اقتصادی و فلسفی که مربوط به سال ۱۸۴۴ است. آلتوسر برای مقابله با رواج این گونه آثار عمدتا هگلی در میان مارکسیست های انسان‌گرای فرانسوی، فرضیه وجود تغییر و تحولی چشم‌گیر در اندیشه مارکس در میانه دهه ۱۸۴۰ را مطرح کرد؛ شکاف یا «گستی معرفت شناختی» تقریبا از [زمان نگارش] ایدئولوژی آلمانی (The German Ideology) و تزهایی درباره فوئر باخ (Theses on Fuerbach) به بعد، که نشانگر رشد و بلوغ رسیدن مارکس در مقام نظریه پردازی «علمی» است. تا قبل از ۱۸۴۵ تفکر مارکس در قید و بند مفاهیم ایدئولوژیک زمانه اش بوده؛ پس از ۱۸۴۵ به نقد علمی ایدئولوژی خود و مشخص کردن کاستی ها و تضادهای درونی آن پرداخته است.


در نظریه اجتماعی آلتوسر، روبنای فرهنگ را سلسله ای از این گونه «عمل‌ها» تشکیل می دهد که به صورت های مختلف سیاسی، ایدئولوژیک یا نظری هستند و در رابطه ای دیالکتیکی با زیربنای اقتصادی قرار دارند. آلتوسر با الهام از گرامشی این رابطه را تأثیرگذاری متقابل و تعاملی تلقی می کند که در آن زیربنا و روبنا بر یکدیگر تأثیر می گذارند، حال آنکه در اندیشه سنتی تر مارکسیستی زیربنا [بر روبنا] چیره و مسلط است. آلتوسر «خودمختاری نسبی» روبنا را مطرح می کند که «فقط در آخرین دم» (نظریه ای که نسبت مبهم باقی مانده است) تحت سلطة زیربنا قرار می گیرد. لذا رخدادهای روبنایی همان اندازه ممکن است وضعیتی انقلابی ایجاد کنند که رویدادهای زیربنایی، چرا که در آرایش اجتماعی بسیار ممکن است که روبنا حلقه ضعیف یا «مشمول جبر مضاعف» باشد: این مطلب همان نظريه‌ی «جبرگرایی مضاعف» آلتوسر است


منابع