منوّرالفکر
منوّرالفکر، اصطلاحی بود که در تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران اواخر قاجار و دوران مشروطه به گروهی از اندیشمندان، فعالان و اصلاحطلبانی اطلاق میشد که با تأثیرپذیری از اندیشههای نوگرایانه، خواهان دگرگونی در ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران بودند. این واژه نخست در فضای روشنفکری قفقاز و عثمانی رواج یافت و در ایران، بهویژه در آذربایجان و تهران، در جریان انقلاب مشروطه معنایی خاص پیدا کرد. احمد کسروی در دو اثر مهم خود ــ تاریخ هیجدهسالهٔ آذربایجان (چاپ نخست: ۱۳۲۳ش) و تاریخ مشروطهٔ ایران (چاپ نخست: ۱۳۲۵ش) ــ این اصطلاح را مکرراً به کار برده و آن را در بستر فعالیتهای آزادیخواهان و تجددطلبان توضیح داده است.
معنای اصطلاح
«منوّرالفکر» ترکیبی عربی به معنای «روشنفکر» است. در سدهٔ نوزدهم و اوایل سدهٔ بیستم، با گسترش تماسهای ایران با روسیه، عثمانی و اروپا، این تعبیر برای اشاره به کسانی بهکار میرفت که افکارشان متأثر از آموزههای نوگرایانهٔ غربی یا اصلاحطلبیهای اسلامی بود. کسروی توضیح میدهد که اینان با مشاهدهٔ پیشرفتهای غرب، ایران را به ترک جمود و پذیرش قانون، مدرسه، آزادی و صنعت دعوت میکردند (کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ۱۳۲۵).
جایگاه در انقلاب مشروطه
در جریان انقلاب مشروطه، «منوّرالفکران» از جمله نیروهای اصلی در برپایی مجلس و جنبش آزادیخواهی به شمار میرفتند. کسروی در تاریخ هیجدهسالهٔ آذربایجان نشان میدهد که منوّرالفکران تبریز نقشی محوری در سازماندهی انجمنها، انتشار روزنامهها و بسیج مردم برای مقاومت در برابر استبداد صغیر داشتند (کسروی، تاریخ هیجدهساله آذربایجان، ۱۳۲۳). او از چهرههایی چون ثقهالاسلام تبریزی و حاجی میرزا حسن رشدیه به عنوان نمونههای این جریان یاد میکند.
تفاوت با دیگر گروهها
به روایت کسروی، منوّرالفکران با دو طیف دیگر از نیروهای مشروطهخواه تفاوت داشتند: نخست روحانیان آزادیخواه که اصلاحات را بیشتر از منظر شریعت میدیدند، و دوم بازرگانان و اصناف که از جنبهٔ اقتصادی درگیر بودند. منوّرالفکران اما بیش از هر چیز حامل اندیشههای جدید، کتابها و مطبوعات ترجمهای و نیز شعارهای سیاسی نوین بودند. به گفتهٔ کسروی، اصطلاح «منوّرالفکر» برای آن روزگار معادل همان چیزی است که بعدها در ایران «روشنفکر» نامیده شد (کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ۱۳۲۵).
نقد کسروی
اگرچه کسروی اهمیت منوّرالفکران را در آگاهسازی مردم و رهبری جنبش آزادیخواهی میپذیرد، در عین حال به نقد آنان نیز میپردازد. او یادآور میشود که بسیاری از منوّرالفکران، به دلیل ناآشنایی عمیق با شرایط بومی ایران، گاه اندیشههایی خام یا ناکارآمد را تبلیغ میکردند و همین موجب برخی نابسامانیها در عمل شد (کسروی، تاریخ هیجدهساله آذربایجان، ۱۳۲۳).
بررسی در پژوهشهای بعدی
پژوهشگران دیگری نیز به بررسی جایگاه منوّرالفکران پرداختهاند:
- فریدون آدمیت در اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده (۱۳۴۹) و فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت (۱۳۵۶)، این اصطلاح را در پیوند با جریان انتلجنسیا در روسیه و قفقاز تحلیل میکند.
- هما ناطق در ایرانیان و اندیشهٔ تجدد (۱۳۷۷) به کارکرد مفاهیم «منوّرالفکر» و «روشنفکر» در مطبوعات مشروطه پرداخته است.
- یرواند آبراهامیان در ایران بین دو انقلاب (۱۳۷۷، ترجمه فارسی) جایگاه این گروه را در کنار نیروهای اجتماعی دیگر مشروطه توضیح میدهد.
- جواد طباطبایی در زوال اندیشهٔ سیاسی در ایران (۱۳۷۳) به دگرگونی اصطلاحات سیاسی از جمله «منوّرالفکر» اشاره کرده است.
جمعبندی
اصطلاح «منوّرالفکر» در تاریخنگاری کسروی و دیگر پژوهشگران بازتابی از آغاز دورهای است که اندیشهٔ نو در ایران به نیرویی سیاسی و اجتماعی بدل شد. این واژه، پلی میان مفهوم سنتی «عالم» و اصطلاح مدرن «روشنفکر» به شمار میرود و مطالعهٔ آن نشان میدهد که چگونه انقلاب مشروطه صحنهٔ برخورد و آمیزش جریانهای سنتی و نوگرا بود.
منابع
- کسروی، احمد. تاریخ هیجدهسالهٔ آذربایجان. تهران: امیرکبیر، ۱۳۲۳ش.
- کسروی، احمد. تاریخ مشروطهٔ ایران. تهران: امیرکبیر، ۱۳۲۵ش.
- آدمیت، فریدون. اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده. تهران: سخن، ۱۳۴۹.
- آدمیت، فریدون. فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت. تهران: پیام، ۱۳۵۶.
- ناطق، هما. ایرانیان و اندیشهٔ تجدد. تهران: طرح نو، ۱۳۷۷.
- آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب. ترجمهٔ احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی. تهران: نشر نی، ۱۳۷۷.
- طباطبایی، جواد. زوال اندیشهٔ سیاسی در ایران. تهران: کویر، ۱۳۷۳.
- کاتوزیان، محمدعلی همایون. ایرانیان: جامعهٔ کوتاهمدت و بینش تاریخی. ترجمهٔ محمدرضا ابوالقاسمی. تهران: مرکز، ۱۳۸۰.
- آجودانی، ماشاءالله. مشروطهٔ ایرانی. تهران: اختران، ۱۳۷۷.