میرزا حسن رشدیه
میرزا حسن رشدیه، (زادهی ۱۴ تیر ۱۲۳۱ در محله چرنداب تبریز، درگذشت ۱۸ آذر ۱۳۲۳ در قم) پدر مدارس نوین ایران بود. میرزا حسن رشدیه، پس از تحصیلات ابتدایی در مکتبخانه، مقدمات صرف و نحو و فقه را آموخت سپس با راهنمایی پدرش و اساتید دیگر از کتب علمی و اخلاقی مانند: انوار سهیلی، جامع عباسی شیخبهایی، معراجالسعاده... استفاده کرد و به لباس روحانیت در آمد. رشدیه به دلیل هوش سرشار مورد توجه عموم و برجستهگان قرار گرفت و در ۲۲ سالگی به امامت جماعت یکی از مساجد اطراف تبریز رسید. در یکی از وعظهایش به تمجید اجباری از ولیعهد وقت پرداخت، اما زود پشیمان شد و از امامت مسجد کنار کشید. بعد از این واقعه به مطالعهی اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران پرداخت.
با خواندن مقالهای در روزنامه اختر که از هر هزار اروپایی ده نفر بیسواد و از هر هزار ایرانی ده نفر باسواد است انقلابی در او پدید آمد و از آنجا که ریشه خرافات و بدبختیهای مردم را بیسوادی میدید، به تحقیق دربارهی شیوههای مدرن آموزش پرداخت.
در جوانی به بیروت رفت و ۲ سال در مدرسه فرانسوی زبان آن به تحصیل پرداخت و از رفتن به نجف منصرف شد. در همین دوران با شیوههای نوین آموزش آشنا شد. در سال ۱۲۶۲ با تاسیس نخستین مدرسه به سبک نوین تعلیم مدرن الفبا را در مدارس ایروان شروع کرد. در همین شهر با ناصرالدین شاه ملاقاتی داشت که از او درخواست تاسیس مدارس ایرانی را کرد و با شنیدن بدگوییهای اطرافیان شاه که این مدارس جوانان را متجدد و یاغی میکند از پیشنهاد خود پشیمان شد اما ناامید نشد و به تبریز رفت و با سرمایه شخصی و میراث پدری نخستین مدرسه را در سال ۱۲۶۶ تاسیس کرد. مرتجعین و مکتبداران قدیم این کار او را تحمل نکرده و مردم را بر علیه او شوراندند. با اینکه دروس حوزوی خوانده بود و لباس روحانی هم داشت متهم به بابیگری و فرنگیمابی شد و چند مدرسهی او تخریب و غارت شد. پس از این ماجرا ناچار به ترک تبریز و رفتن به تهران شد و در تهران مدرسهای به نام رشدیه تاسیس کرد و اولین کتاب درسی را نوشت. گرایش رشدیه به مشروطه و حمایتش از تاسیس مدارس دخترانه و انتشار روزنامه و شبنامه علیه استبداد بیشترین مخالفتها از طرف طبقات حاکم و کارگزارنش را علیه او برمیانگیخت. در سالهای پایانی عمر در فکر تاسیس مدرسهای مخصوص نابینایان بود که بدلیل فقر مالی نتوانست عملی کند.
رشدیه، ۲۷ جلد کتاب درسی برای سوادآموزان فارسیزبان نوشت. چندین مدرسه در تبریز و تهران و شهرهای دیگر بنیان نهاد که بیشتر آنها را در همان زمان تعطیل یا ویران کردند. پیش از او نیز کسانی بودند که در این راه قدم برداشتند؛ اما هیچکدام پشتکار او را نداشتند. سرانجام نیز به قم تبعید شد و در ۹۳ سالگی در ۲۱ آذر ۱۳۲۳ مصادف با ۲۵ ذی حجه ۱۳۶۳ قمری در نهایت فقر و عسرت درگذشت.
در واپسین روزهای زندگی، چنین وصیت کرده بود:
«مرا در محلی به خاک بسپارید که هر روز شاگردان مدارس از روی گورم بگذرند و از این بابت روحم شاد شود»
تاریخچهی زندگی میرزا حسن رشدیه
میرزا حسن رشدیه، فرزند ملامهدی تبریزی از روحانیون معروف تبریز و مادرش سارا خانم نوه صادقخان قشقایی بود که با تمام خانوادهاش به فرمان فتحعلیشاه کشته شدند. میرزا حسن رشدیه پس از تحصیلات ابتدایی در مکتبخانه، مقدمات صرف و نحو و فقه را آموخت سپس با راهنمایی پدرش و اساتید دیگر از کتب علمی و اخلاقی مانند: انوار سهیلی، جامع عباسی شیخبهایی، معراجالسعاده... استفاده کرد و به لباس روحانیت در آمد. رشدیه به دلیل هوش سرشار مورد توجه عموم و برجستگان قرار گرفت و در ۲۲ سالگی به امامت جماعت یکی از مساجد اطراف تبریز رسید. در این موقعیت بود که روزی در منبر از حرام بودن اطاعت از حاکم ظالم سخن میگفت، ناگهان با مظفرالدین میرزای ولیعهد مواجه شد که از شکار بازمیگشت و میخواست در مسجد نماز بخواند، او سخنش را برگرداند و به تمجید از ولیعهد پرداخت، وی را اعدلالناس خواند؛ و مردم را به اطاعت از او ترغیب کرد. پس از این واقعه از کرده خود پشیمان شد و از ادامه کار منصرف شد. ابتدا میخواست برای ادامه تحصیلات به نجف اشرف برود اما به واسطه آشنایی با روشنفکران زمان از طریق مطالعه روزنامه حبلالمتین و اختر و ثریا به توصیه پدر از این امر هم منصرف شد.
با خواندن مقالهای در روزنامه اختر که از هر هزار اروپایی ده نفر بیسواد و از هر هزار ایرانی ده نفر باسواد است انقلابی در او پدید آمد و از آنجا که ریشه خرافات و بدبختیهای مردم را بیسوادی میدید، به تحقیق دربارهی شیوههای مدرن آموزش پرداخت.
در جوانی به کشورهای تحت تصرف عثمانی و از جمله دارالمعلمین بیروت رفت و ۲ سال در مدرسه فرانسوی زبان آن به تحصیل پرداخت و از رفتن به نجف منصرف شد. در همین دوران با شیوههای نوین آموزش آشنا شد. با پیشنهاد برادر مادریش حاجآخوند که اهل ایروان بود در سال ۱۲۶۲ با تاسیس نخستین مدرسه به سبک نوین تعلیم مدرن الفبا را در مدارس ایروان شروع کرد.
با تألیف کتاب درسی وطن دیلی (زبان مادری) به زبان آذربایجانی، اولین کتاب آموزش زبان ترکی به روش مدرن را نوشت، این مدرسه چهار سال دایر بود. در آن زمان در ترکیه عثمانی به دبستان رشد میگفتند و به مکانی که مدرسه در آن دایر بود رشدیه، به این ترتیب میرزاحسن تبریزی که موسس مدرسه به شکل نوین در ایروان بود به مدیر رشدیه معروف شد.
۴ سال پس از تاسیس مدرسه میرزا حسن تبریزی با کمک اولیای دانشآموزان، شاگردانش را با لباس های متحدالشکل در سر مسیر راه بازگشت ناصرالدین شاه از سفر دومش به اروپا قرار داد، و با به اهتزاز درآوردن پرچم ایران توجه پادشاه را جلب کرد و در انتهای خطابهاش با این جمله:
«سوغاتی را که ایرانیان از آستان ملک پاسبان پدر تاجدار انتظار دارند اجازهی تأسیس اینگونه مدارس در ایران است»
از شاه تقاضا کرد برای تغییر اصول تعلیم و تربیت در ایران که آرزوی دیرینهاش بود به ایران برود. به این ترتیب با موافقت شاه در بازگشت به ایران، رشدیه نیزهمراه شاه شد. ناصرالدینشاه هر روز رشدیه را احضار و در مورد مدرسه سوالاتی میکرد، رشدیه جوان و بیتجربه، منافع مدرسه را به طور جامع شرح میدهد. شاه هم که احداث مدرسه را بر خلاف منافع سلطنت خود میبیند، رشدیه در نخجوان گذاشته و به ماموران میسپارد تا رسیدن او به تهران نگهش دارند. میرزا حسن میخواهد به ایروان باز گردد اما به فرمان شاه مانع میشوند. به ناچار پس از مدت مقرر پس از بسته شدن مدرسهاش در ایروان، به تبریز باز میگردد.
در بازگشت به ایران نخستين مدرسه نوين را در سال ۱۲۶۶شمسی در محله ششگلان تبريز بنا نهاد. اين مدرسه در مدت زمان کوتاهی با استقبال مردم روبرو شد و موجب واکنش شدید مکتبداران و سنتگرایان قرار گرفت. با اینکه میرزا حسن در کسوت روحانی بود، روحانیون متعصب تبریز وی را تکفیر و او را بابی نامیدند و حکم به انهدام مدرسه رشدیه دادند. [۱] با حمله به مدرسه و تخریب آن رشدیه فرار کرده به مشهد رفت. در آنجا مدرسه جدیدی تآسیس کرد و مجددأ مورد حمله متعصبین و اشرار قرار گرفت. اینبار نیز رشدیه را به سختی کتک زده و دستش را میشکنند. به دنبال این وقایع رشدیه هر بار مصممتر در مکانی دیگر مدرسه تاسیس میکند بین سالهای ۱۲۶۶ و ۱۲۷۳ شمسی نه بار مدرسه میسازد و هر بار با کار شکنیها و دسيسههای متعصبین و بدانديشان این مدارس بسته میشوند. حتی يكی از شاگردان جان خود را از دست میدهد و خودش بارها مورد حمله قرار میگیرد و به سختی آسیب میبیند ولی باز ادامه میدهد.
در ملاقاتش با ناصرالدینشاه از او درخواست کرد تا مدارسی در ایران تأسیس کند ولی با شنیدن بدگوییهای اطرافیان شاه که میگفتند این مدارس جوانان را متجدد و یاغی میکند، از پیشنهاد خود پشیمان شد، اما ناامید نشد و به تبریز رفت و با سرمایه شخصی و میراث پدری نخستین مدرسه را در سال ۱۲۶۶ تاسیس کرد. مرتجعین و مکتبداران قدیم این کار او را تحمل نکرده و مردم را بر علیه او شوراندند. با اینکه دروس حوزوی خوانده بود و لباس روحانی هم داشت متهم به بابیگری و فرنگیمابی شد و چند مدرسه او تخریب و غارت شد. پس از این ماجرا ناچار به ترک تبریز و رفتن به تهران شد و در تهران مدرسهای به نام «رشدیه» تاسیس کرد و اولین کتاب درسی را نوشت. او میگفت فرزندان ایران زمین، علاوه بر گلستان و مختارنامه و قرآن باید کتابهای علمی نیز بخوانند. رشدیه بر همین مبنا به تنوع کتابهای درسی افزود و کلاسهای درس را با آوردن تخته سیاه و میز و نیمکت متحول کرد. تاثیر دیگر این کار رشدیه عمومی کردن آموزش و سوادآموزی و خارج کردن این امور از انحصار نخبگان و طبقات مرفه بود. گرایش رشدیه به مشروطه و حمایتش از تاسیس مدارس دخترانه و انتشار روزنامه و شبنامه علیه استبداد بیشترین مخالفتها از طرف طبقات حاکم و کارگزارنش را علیه او برمیانگیخت. میرزا حسن رشدیه، در انقلاب مشروطه بسیار فعال بود و پس از به توپ بستن مجلس و آغاز استبداد محمدعلی شاهی، هفت ماه به کلات مشهد تبعید شد. پس از عزل محمدعلی شاه به تهران بازگشت و در سالهای پایان در فکر تاسیس مدرسهای مخصوص نابینایان بود که بدلیل فقر مالی نتوانست عملی کند.
رشدیه در شعر نیما یوشیج
نیما یوشیج، چهار سال پس از درگذشت رشدیه، در رثای او و همگامانش سرود:
یاد بعضی نفرات
روشنَم میدارد:
اعتصام یوسف،
حسن رشدیه.
قوّتم میبخشد
ره میاندازد
و اجاقِ کهنِ سردِ سَرایم
گرم میآید از گرمی عالیدَمِشان.
نام بعضی نفرات
رزقِ روحم شده است.
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جرئتم میبخشد
روشنم میدارد[۲]
امینالدوله که مردی روشن بود در زمانی که کارگزار آذربایجان شد از رشدیه حمایت کرد. معروف است که امینالدوله به رشدیه گفته بود:
«اگر بخواهم به مملکت خدمت کنم، توسعه فکر شما اولین قدم اقدامات من خواهد بود».
در سال ۱۳۱۵ امینالدوله در تهران به صدارت رسید و بلافاصله رشدیه را به تهران دعوت کرد، اولین دبستان رشدیه در تهران در این سال در باغ کربلایی عباسعلی با حمایت امینالدوله افتتاح شد.[۳] شش ماه از عمر مدرسه گذشته بود که امینالدوله از صدارت عزل و تبعید شد و اتابک به جای وی منصوب شد. با روی کار آمدن اتابک و بعد از او عبدالمجید میرزا عینالدوله که از نظر رشدیه خائن و وطنفروش بودند گرفتاریهای رشدیه از نو شروع شد و فعالیتهای وی ابعاد سیاسی به خود گرفت.
در این دوران جهت روشنگری، دست به انتشار شبنامه زد. در این شبنامهها علاوه بر شرح مظالم عینالدوله و عمال زیر دست او و فشارهای طاقتفرسای حکومت، از مردم برای گرفتن حقوق حقه خود و مقاومت و بریدن زنجیرهای اسارت دعوت میکرد.
در سال ۱۲۷۴ رشدیه جلد اول کتاب «کفایةالتعلیم» را برای درس فارسی و املای شاگردان چاپ کرد، در آخر کتاب صفحات ویژهای چاپ کرد به نام «تنبیهالغافلین یا ارشادالطالبین» که اسم معاهدهای است بین مدیر مکتب رشدیه و اجزای مکتب رشدیه که در سههزار جلد به طبع رسید و چند ماه بعد به چاپ دوم در پنجهزار جلد رسید و به سرعت فروش رفت.
نظر شیخفضلالله نوری در بارهی مدارس جدید
ناظمالاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» میگوید:
«شیخ فضلالله نوری در مجلسی به من گفت: ای ناظمالاسلام، تو را به حقیقت اسلام قسم میدهم آیا مدارس جدید خلاف شرع نیست؟ آیا ورود به این مدارس مصادف اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟ مدارس را افتتاح کردید، آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟»[۴]
نظر تقیزاده در بارهی رشدیه
تقیزاده که خود از شاگردان دوره اول مدرسه رشدیه تبریز بود دربارهاش گفت:
«آقای رشدیه، تنبیهالغافلین شما نه تنها اولین درس مشروطیت و آزادیطلبی بود، بلکه آخرین درس مشروطیت و آزادی هم همان است».
رشدیه از حُسن استقبال مردم در استقبال از کتاب کفایتالتعلیم آنچنان به وجد آمد که در صدد انتشار روزنامه برآمد. با مشکلات بسیار امتیاز مجله مصور مکتب را گرفت. نخستین شماره در سال ۱۲۷۴ هجری شمسی منتشر شد. چنانچه از نامش پیداست در ظاهر مربوط به مکتب و امور مربوط به آن بود ولی دست کمی از کتاب «تنبیهالغافلین یا ارشادالطالبین« نداشت و در همه جا ادب و احترام ظاهر کاملا حفظ میشد. پس از مدتی عینالدوله به ستوه آمد و رشدیه را به همراه دو تن دیگر مجدالاسلام کرمانی (ناشر و نویسنده روزنامه ادب) و میرزاآقای اصفهانی که در حبلالمتین کلکته مینوشت را دستگیر و به کلات تبعید کرد.
ميرزا حسن رشديه در اواخر عمر با خانوادهاش به قم رفت، مدرسهاش را در مجاورت تکیه ملامحمود دایر کرد و اطفالی را که اکثرا فقیر و بیبضاعت بودند دعوت کرده و بر طبق میلش دبستانی بپا کرد. علاوه بر مدیریت، کلاس اول را خود اداره می کرد. در قم در همان مدرسه، کلاس مخصوصی هم برای تدریس به نابینایان گشود و به طرز خاصی به آنان تعلیم میداد.
رشدیه، ۲۷ جلد کتاب درسی برای سوادآموزان فارسیزبان نوشت. چندین مدرسه در تبریز و تهران و شهرهای دیگر بنیان نهاد که بیشتر آنها را در همان زمان تعطیل یا ویران کردند. پیش از او نیز کسانی بودند که در این راه قدم برداشتند؛ اما پشتکار او را نداشتند. سرانجام نیز به قم تبعید شد و در ۹۲ سالگی در فقر و عسرت درگذشت.
میرزا حسن رشدیه در ۱۸ آذر ۱۳۲۳ شمسی در ۹۲ سالگی درگذشت.
و چنین وصیت کرد:
«مرا در محلی به خاک بسپارید که هر روز شاگردان مدارس از روی گورم بگذرند و از این بابت روحم شاد شود».
تالیفات میرزا حسن رشدیه
۲۷ اثر از میرزا حسن رشدیه بر جای مانده است، آثاری چون:
- وطن دیلی
- تحفه الصبیان
- بدایه التعلیم
- هدايه التعليم
- نهایه التعلیم
- کفایه التعلیم
- تاریخ شفاهی
- صد درس
- کلمات قصار برای کلاس دوم
- اخلاق و اصول عقاید
- اصول عقاید یا اتحاد بشر
- امثال لقمان
- المشتقات
- تنبيه الغافلين
- ارشاد الطالبين
- شرعیات ابتدایی و جغرافیای شفاهی از مهمترین آنها به شمار میرود.
میرزا حسن رشدیه، روزنامههایی به نام مکتب و تهران هم منتشر میکرد.[۵]
خاطراتی از یهدخت رشدیه
بهدخت رشدیه نوه میرزاحسن رشدیه به نقل از همسر رشدیه مینویسد:
«مادرم که سالهای آخر عمر رشدیه با او در یک منزل زندگی میکرده میگفت: یک شب سرد آقا از بیرون آمد، دیدیم عبا به د وش ندارد سوال کردیم شما چرا عبا ندارید؟ گفت: گدایی را سر راه دیدم پول نداشتم عبایم را به او دادم. همچنین تعریف میکرد، وقتی آقا حقوق میگرفت پاکت حقوقش را به همسرش میداد و میگفت: خانم این اژدها را از من دور کن.»[۶]
گاهشمار زندگی میرزا حسن رشدیه
- ۱۲۳۱ - تولد در محله چرنداب تبریز
- ۱۲۵۹ - آغاز سفرهای رشدیه برای تحصیل به کشورهای تحت تصرف عثمانی، مصر، لبنان و در آخر به ایروان در ارمنستان
- ۱۲۶۲ - تاسیس نخستین مدرسه ایرانی برای مسلمانان قفقازی، به کمک حاجی آخوند برادر ناتنی میرزا حسن رشدیه (رشدیه، ۱۳۷۰، ص ۲۰)
- ۱۲۶۶ - تاسیس اولین مدرسه در مسجدی در شهر تبریز و آموزش کودکان با اسلوب جدید و صدور حکم تکفیر وی و تکرار اتفاقات فرار رشدیه به شهرهای مختلف و تاسیس مدارس جدید.
- ۱۲۷۳ - تاسیس مدرسه در محله لیلآباد شهر تبریز
- ۱۲۷۴ تا ۱۲۷۵ - انتصاب امینالدوله به پیشکاری آذربایجان و بازگشت رشدیه به ایران و حمایت امینالدوله از رشدیه و در نتیجه موفقیت و پیشرفت مدرسه رشدیه
- ۱۲۷۵ تا ۱۲۷۶ - انتخاب امینالدوله به صدراعظمی و احضار رشدیه به تهران و تشکیل انجمن معارف و آغاز کار مدارس ابتدایی جدید در تهران با حمایت دولت
- ۱۲۷۷ - افزایش تعداد مدارس جدید (در مقطع ابتدایی)، عزل امینالدوله از صدراعظمی که رشدیه یکی از حامیان اصلی خود را از دست داد.
- ۱۲۷۷ - در صدارت امینالسلطان واختلاف رشدیه با انجمن معارف؛ اعیان و اشراف از ترس صدراعظم فرزندانشان را از مدرسه رشدیه خارج کردند و فشار برای تعطیلی مدرسه
- افزایش یافت که با حمایت شیخهادی نجمآبادی مدرسه به کارخود ادامه داد.
۱۲۸۰ - سفر رشدیه به حج برای در امان ماندن از دست ماموران حکومتی و بازگشت به تهران با توجه به منحل شدن مدرسه رشدیه در تهران و بهتر شدن وضعیت، وی برای تحصن به شهر قم رفت. کینه امینالسلطان با رشدیه سبب رشد مخالفتها با رشدیه شد و امینالسلطان تصمیم به تبعید وی به اردبیل گرفت که بنا به دلایلی عملی نشد.
۱۲۸۱ - وفات شیخ هادی نجمآبادی از حامیان اصلی رشدیه
۱۲۸۲ - انتخاب عبدالمجید میرزا عینالدوله به صدراعظمی و دائر شدن مجدد مدرسه رشدیه
۱۲۸۲ - مرگ امینالدوله یکی دیگر از حامیان اصلی رشدیه
۱۲۸۳ - تاسیس مدرسه جدید رشدیه به نام «مکتب رشدیه» زیرا نام مدرسه رشدیه در انجصار امینالدوله (و بازماندگانش) بود.
۱۲۸۴ - تبعید رشدیه به کلات و با عزل عینالدوله از مقام صدراعظمی و انتصاب میرزا نصرالله مشیرالدوله وی مشهد دعوت شد و پس از مدتی از آنجا به دیدار عبدالرحیم طالبوف در روسیه رفت.
۱۲۸۵ - تاسیس مدرسه حیات جاوید به مدیریت میرزا حسن رشدیه
۱۲۸۶ - انتشار روزنامه تهران به مدیریت و صاحب امتیازی میرزا حسن رشدیه
۱۲۹۰ - استخدام رشدیه در وزارت معارف به سمت بازرس مدارس
۱۲۹۲ - انتصاب رشدیه به سمت امانت اوقاف و ریاست اوقاف قزوین
۱۲۹۶ - انتصاب رشدیه به سمت ریاست معارف گیلان
۱۳۰۲ - بازنشستگی رشدیه و تقاضای درخواست تاسیس دبستان در رشت و مهاجرت به تهران
۱۳۰۸ - درخواست تاسیس مدرسه در اردبیل (به درخواست اهالی آن شهر)
۱۳۱۵ - تاسیس مدرسه شش کلاسه در شهر قم
۱۳۲۳ - وفات در انزوا و فقر در قم[۵]
منابع
- ↑ کتاب تاریخچه مدارس تبریز گردآوری رضا امین سبحانی صفحه ۴۳
- ↑ وبلاگ شعر فارسی
- ↑ کتاب زندگینامه پیر معارف رشدیه نوشته فخرالدین رشدیه صفحه ۳۹
- ↑ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان صفحه ۳۲۲ نشر آگاه
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ سایت میرزا حسن رشدیه
- ↑ یادداشتهایی از بهدخت رشدیه نوه میرزا حسن رشدیه