سیدحسین فاطمی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱۳٬۱۶۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۸ دسامبر ۲۰۱۷
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۶: خط ۹۶:


فاطمي از زخم اين گلوله جان به دربرد و پس از چندماه بستري شدن در بيمارستان نجميّة تهران, در شهريور 1331, از بيمارستان بيرون آمد.
فاطمي از زخم اين گلوله جان به دربرد و پس از چندماه بستري شدن در بيمارستان نجميّة تهران, در شهريور 1331, از بيمارستان بيرون آمد.
== وزیر خارجه و سخنگوی دولت ==
دکتر فاطمی در اوايل مهر 31 وزير خارجه و سخنگوي دولت دكتر مصدق شد.
دكتر فاطمي در روز 11 مهر گزارشي درباره «اقتصاد بدون نفت» به مجلس ارائه داد و در 21مهر كودتايي را عليه دولت مصدّق, كه توسط ميدلتون (كاردار سفارت انگليس), سرلشكر زاهدي, سيدضياءالدّين طباطبايي, اسدالله علم, سرلشكر حجازي, سرتيپ آريانا و با همكاري دكتر مظفّر بقايي در حال شكل‌گيري بود, افشاكرد.
پس از افشا و خنثي شدن اين  كودتا در 24مهر, گزارشي از مصدق درباره قطع رابطه با انگليس از راديو ايران خوانده شد.
روز 30مهر دكتر فاطمي, وزير خارجه دولت مصدق, ضمن يادداشتي به سفارت انگليس, تصميم ايران مبني بر قطع رابطه سياسي ايران و انگليس را اعلام كرد.
== فاطمی و کودتای ۲۵ مرداد ==
شب كودتاي 25مرداد32,  دكتر فاطمي و دو تن ديگر از اعضاي دولت مصدق توسط گارد شاه دستگير شدند. در يورش گارد به منزل دكتر فاطمي, همسر او نيز دستگير شد. پس از بازداشت سرهنگ نصيري, رئيس گارد سلطنتي, كه حامل فرمان عزل دكتر مصدق بود, توطئه كودتاي 25مرداد خنثي شد و شاه به بغداد گريخت.
روز 25مرداد فاطمي به دستور دكتر مصدق كاخ مرمر و سعدآباد را مهر‌و‌موم كرد و به سفير ايران در بغداد تلگرامي براي بازداشت شاه فرستاد.
عصر همان روز 25مرداد, در ميتينگي كه در ميدان بهارستان تشكيل شد, دكتر فاطمي در سخنراني‌اش, كه از راديو ايران هم پخش شد, خواستار لغو نظام سلطنتي شد و در سرمقاله «باختر امروز», در عصر همان روز, نوشت:<blockquote>«دربار در تمام طول ده سال اخير قبله گاه هرچه دزد... هرچه واخورده اجتماع بوده... و از همه بدتر, تنها تكيه گاه خارجيان و نقطة اتّكاي سفارت انگليس, اين دربار گند و كثيف بوده است. ديگر بايد به دوازده سال توطئه... دوازده سال اَغراض و شهوات اجنبي خاتمه داد... بي اعتنايي به سرنوشت ميليونها مردم تا همينجا كافي است».</blockquote>
[[پرونده:BakhtarEmroozNewspaper.jpg|جایگزین=روزنامه باختر امروز شماره پس از کودتای ۲۵ مرداد|بندانگشتی|
روزنامه باختر امروز شماره پس از کودتای ۲۵ مرداد
]]
فاطمي در سرمقاله روز 26مرداد باختر امروز, شاه را «سردسته خيانتكاران» و «جوان هوسباز» ناميد كه كودتاي خائنانة 25مرداد را براي «خفه كردن صداي ملّت», «نابودكردن حكومت ملي», «فروش وطن و تجديد عهد اسارت و مرگ استقلال و محو حاكميت مملكت» پي‌ريزي كرد. در آن سرمقاله, خطاب به شاه نوشت:<blockquote>«ملت ايران تشنه انتقام است و  ميخواهد ترا, كه به هيچچيز او اِبقا نكردي, در روي ميز متّهمين دادگاه و آن گاه بر چوبه دار ببيند...»</blockquote>و در سرمقاله روز 27مرداد هم نوشت: <blockquote>«انگليسيها هنوز خيال ميكردند از دربار بي شرم, از دربار منفور, از دربار دشمن ملت... كاري ساخته است و فراريِ بغداد براي آخرين نفس خواهد توانست جنبش مردم قهرمان ما را جلو پايِ لُردان غارتگر قرباني كند و مزد اين خيانت عظيم به منافع و استقلال و آزادي مردم خويش را يكبار ديگر از ايشان بستاند».</blockquote>
== دستگیری ==
دكتر فاطمي پس از كودتاي 28مرداد32, مخفي شد. دولت نظامي زاهدي براي پيداكردن او جايزه تعيين كرد. فاطمي در روز 6 اسفند32, در  خانه‌اي در ميدان تجريش (كوچه رضاييه), به دستور سپهبد علوي مقدم, رئيس شهرباني و توسط سرگرد مولوي, افسر فرمانداري نظامي, دستگير شد و به فرمانداري نظامي (شهرباني) برده شد و نصيري, بي درنگ, با بي سيم دستگيري فاطمي را به شاه, كه در  «كوشك نصرت» بود, خبرداد.
در حدود ساعت 2بعد از ظهر, دكتر فاطمي را, درحالي كه دستبند به دستهاي او زده بودند, براي انتقال به زندان, از پله هاي غربي شهرباني, كه در آن زمان فرمانداري نظامي بود, با چند سرباز مسلّح پايين آوردند.
 دكتر فاطمي در روي آخرين پله شهرباني بود كه يازده نفر چاقوكش, كه با دو جيپ پليس از محله هاي سيدنصرالدّين و سنگلج به محل آورده شده بودند, به او يورش بردند. این گروه به سردستگي شعبان جعفري, كه به شعبان بي‌مخ معروف بود  توسط سپهبد علوي مقدّم, رئيس كل شهرباني, و سرتيپ نصيري, فرمانده گارد شاه, , بسيج شده بودند تا در جلو شهرباني, فاطمي را ترور كنند.
 وقتي چند ضربه چاقو بر پيكر دكتر فاطمي فرود آمد, خواهرش سلطنت فاطمی از راه رسيد و خود را سپر برادر كرد و چند ضربه ديگرچاقو بر پيكر او وارد شد و در كنار پيكر  برادرش, بيهوش به زمين درغلتيد. فداكاري خانم سلطنت فاطمي, برادرش را, موقتاً,  از مرگ نجات داد.
دكتر فاطمي تا تيرماه 1333 در بيمارستان شماره يك ارتش بستري بود, سپس, در حالي كه هنوز زخم‌هايش خونچكان بود, به زندان لشكر2 زرهي برده شد كه در آن برخي از سران جبهه ملي, مانند دكتر شايگان, دكتر صديقي, مهندس رضوي  نيز زنداني بودند.
ورود فاطمي مجروح در آن جمعي كه منتظر آزادي بودند, ولوله‌اي ايجاد كرد. «زندانيان جبهه ملي عموماً, از سخنراني شديداللحن او در ميتينگ 25مرداد انتقاد ميكردند» و آن را «مظهر بي احتياطي و خروج از دايره اعتدال ميشمردند و بالنّتيجه, اين اقدامات را موجب انحراف و شكست نهضت قلمداد ميكردند».  دراین‌باره محمد مکری می‌نویسد:<blockquote>«دكتر فاطمي را با برانكارد از آمبولانس پياده كردند. سُرُم فيزيولوژي به دستهايش وصل بود. با همان وضع او را به اتاق رو به روي اتاق ما بردند... پرده حصيري نسبتاً زُمختي درمقابل درِ آن اتاق آويزان كردند كه از بيرون داخل اتاق ديده نشود و برخلاف معمول نگهباني درمقابل پنجره و نگهباني در مقابل در ورودي اتاق او گماردند و به اين‌ترتيب معلوم شد كه به سختي او را تحت مراقبت گرفته‌اند... حالش واقعاً تعريفي نداشت, ولي نشاني از ضعف اراده در او ديده نمي‌شد. معده‌اش تقريباً هيچ چيز را تحمل نمي‌كرد, امّا, اراده‌آش مثل كوه استوار و روحيه‌اش بسيار خوب بود. بايد با كمال فروتني اقرار كنم كه هيچ كس را با  اين استواري و استحكام در زندان نديده بودم... به واقع, او نادره مردي بود»<ref>«[http://www.adabestanekave.com/book/khaterat_man_az_dr_hossein_fatemi_1.pdf خاطرات من از زنده ياد دكتر حسين فاطمي]», نوشته مُكري, ص38</ref> </blockquote>
== محاکمه ==
در هفته آخر مرداد33, در حالي كه دكتر فاطمي از زخم‌هايي كه بر پيكر داشت, به شدّت رنج مي‌برد و  خون استفراغ مي‌كرد, محاكمه اش در «دادگاه» ارتش آغاز شد. او را با برانكارد به جلسات «دادگاه» مي‌بردند. محاكمه او بصورت مخفی بود.
دكتر فاطمي پيش از محاكمه اش در نامه‌اي به دكتر مصدق نوشت: «آرزو دارم كه نفس‌هاي آخر زندگي‌ام نيز در راه نهضت و سعادت هم‌وطنانم باشد... در دادگاه ما مي‌توانيم بسياري از حقايق را فاش كنيم, داغ باطله بر كُنسرسيوم و حاميان او بزنيم... يا مثل رياحي طلب عفو و بخشش كنيم... زير  بار شِقّ آخري, هرگز, بنده نخواهم رفت»<ref>«[http://ketab.ir/modules.php?name=News&op=pirbook&bcode=1592264 با چشمي گريان, تقديم با عشق]» (شرح حال و آثار دكتر فاطمي),
ص85.
</ref>
فاطمي در «دادگاه» از عزم خود براي مبارزه در راه جنبش ملي سخن گفت و از دکتر مصدق «مرد بزرگي كه پنجاه سال امتحان تقواي سياسي و شرف و مردانگي داده بود», دفاع كرد.
در روز يكشنبه, 17مهرماه 1333, در آخرين جلسه محاكمه فرمايشي, حكم اعدام او صادر شد.
== اعدام ==
سحرگاه روز چهارشنبه 19آبان 1333, دو مأمور ـ سرتيپ آزموده (دادستان ارتش) و تيمور بختيار (فرماندار نظامي) ـ براي اجراي حكم اعدام به سلول دكتر فاطمي در زندان لشكر  2زرهي رفتند. آزموده از دكتر فاطمي خواست اگر وصيّتي دارد بگويد و افزود: «تو كه مكرّر ميگفتي من از مرگ اِبايي ندارم و مرگ حقّ است...» دكتر فاطمي بدون واهمه از مرگي كه تا چند لحظه ديگر به سراغش مي آمد, در پاسخش, گفت: «آري, مرگ حق است و من از مرگ اِبايي ندارم؛ آن هم چنين مرگ پرافتخاري. من ميميرم كه نسل جوان ايران از مرگ من درس عبرتي گرفته و با خون خود از وطنش دفاع كرده و نگذارد جاسوسان اجنبي بر اين كشور حكومت نمايند».
آخرین كلامش  اين بود: «... مرگ بر دو قسم است: مرگي در رختخواب ناز ... [و] مرگي در راه شرف و افتخار. و من خداي را شكر ميكنم كه در راه مبارزه با فساد شهيد ميشوم و... با شهادتم در اين راه, دين خود را به ملت ستمديده و استعمارزده ايران ادا كرده‌ام و اميدوارم سربازان مجاهد نهضت, همچنان, مبارزه را ادامه دهند».
 فاطمی هنگامي كه به تيرك اعدام بسته شد, سه بار فرياد زد: «زنده باد دكتر مصدق, پاينده باد ايران».
سرتیپ آزموده, در مصاحبه مطبوعاتي درباره آخرين لحظات زندگي دكتر فاطمي گفته بود: <blockquote>«در آن موقع روحيه اش به قدري قوي بود كه اگر كسي... از جريان اوضاع اطلاع نداشت, هرگز باور نميكرد اين شخص كسي است كه چند دقيقة ديگر بايد تيرباران شود»<ref>«زندگينامه و مبارزات سياسي دكتر حسين فاطمي» نصرالله شیفته ص399</ref></blockquote>   سرانجام, دكتر فاطمي, با هشت گلوله سربي تیرباران شد. او به هنگام مرگ 37سال داشت. او را بنا به وصيّتش, در مزار شهيدان  30تير 1331, در ابن بابويه, به خاك سپردند.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱٬۰۰۵

ویرایش

منوی ناوبری