کاربر:Hampiman/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:


تا اینجا وارد صفحات اصلی شد


.....................................................................................................................................................
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>'''کارهای قبلی :اسطوره های شاهنامه'''>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
 
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>'''کارهای قبلی :اسطوره های شاهنامه تمام شده آماده چک'''>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>


۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲
۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲


'''زال'''('''تولد''': از قهرمانان افسانه ای در شاهنامه فردوسی-'''مرگ''':به جادوی یکی ازجادوگران بهمن پس از سالیان دراز اسارت از دنیا می‌رود)''زال، پسر سام و نوه نریمان، سردودمان خاندان رستم دستان بود.'' در بدو تولد به دلیل سپید بودن همه موهای بدنش تولد او را به فال بد می‌گیرند و بدستور پدرش «سام» او را در پای کوی رها کردند که مرغ افسانه ای سیمرغ بر بالی آن لانه داشت، از دیدن تنهایی وگرسنگی کودک او را به نزد خویش برد و بپرورد و این آغاز دوستی سیمرغ با زال و پسرش رستم می‌شود. . .
'''زال'''('''تولد''': از قهرمانان افسانه ای در شاهنامه فردوسی-'''مرگ''':به جادوی یکی ازجادوگران بهمن پس از سالیان دراز اسارت از دنیا می‌رود)<ref name=":3">[https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/manoochehr/sh2/ داستان زال در «گنجور»]</ref>''زال، پسر سام و نوه نریمان، سردودمان خاندان رستم دستان بود.'' در بدو تولد به دلیل سپید بودن همه موهای بدنش تولد او را به فال بد می‌گیرند و بدستور پدرش «سام» او را در پای کوی رها کردند که مرغ افسانه ای سیمرغ بر بالی آن لانه داشت، از دیدن تنهایی وگرسنگی کودک او را به نزد خویش برد و بپرورد و این آغاز دوستی سیمرغ با زال و پسرش رستم می‌شود. . .<ref>[http://www.asemooni.com/text/story/zal-and-phoenix-in-shahnameh داستان زال و سیمرغ شاهنامه(سایت آسمونی)]</ref>


== تولد زال با موی سپید ==
== تولد زال با موی سپید ==
خط ۲۵: خط ۲۲:
و تنها عیب او این است که مویش سپید است.
و تنها عیب او این است که مویش سپید است.


سام دلاور، پس از شنیدن خبر دایه، از تخت به زیر آمد و به «پرده سرای» نزد «نگار» ش «نوبهار» رفت.
سام دلاور، پس از شنیدن خبر دایه، از تخت به زیر آمد و به «پرده سرای» نزد «نگار» ش «نوبهار» رفت.<ref>[https://tablehattar.com/index.php/adabiat/25-2016-04-27- داستان زال پدر رستم -(عبدالعلی معصومی)]</ref>


وقتی فرزند سپیدموی را دید، «از جهان، یکسره، ناامید» شد و «بترسید، سخت، از پیِ سرزنش» و همین ترس از سرزنش دیگران، او را از «راه دانش» به در برد و «منش» او را دگرگون کرد و «سوی آسمان سربرآورد» و از «دادار» «فریادخواست» و گفت:
وقتی فرزند سپیدموی را دید، «از جهان، یکسره، ناامید» شد و «بترسید، سخت، از پیِ سرزنش» و همین ترس از سرزنش دیگران، او را از «راه دانش» به در برد و «منش» او را دگرگون کرد و «سوی آسمان سربرآورد» و از «دادار» «فریادخواست» و گفت:
خط ۳۷: خط ۳۴:
«از این ننگ بگذارم (=رهاکنم) ایران زمین
«از این ننگ بگذارم (=رهاکنم) ایران زمین


نخوانم برین بوم و بر، آفرین».
نخوانم برین بوم و بر، آفرین».<ref>[https://hambastegimeli.com/ديدگاه-ها/طبله-عطار/55026-داستانهای-شاهنامه-فردو داستانهای شاهنامه فردوس-سایت همبستگی ملی]</ref>


سام، برای زدودن این «ننگ» از دامان خاندانش «بفرمود» تا فرزند نورسیده را برداشتند و در دامنهٔ البرزکوه، که در آن سیمرغ لانه داشت و «آن خانه از خلق بیگانه بود»، تنها و بی‌پناه، رهاکردند و بازگشتند.
سام، برای زدودن این «ننگ» از دامان خاندانش «بفرمود» تا فرزند نورسیده را برداشتند و در دامنهٔ البرزکوه، که در آن سیمرغ لانه داشت و «آن خانه از خلق بیگانه بود»، تنها و بی‌پناه، رهاکردند و بازگشتند.
خط ۵۵: خط ۵۲:
و دایه یی دلسوز به یاریش گماشت.
و دایه یی دلسوز به یاریش گماشت.


سیمرغ بر قله البرزکوه لانه داشت و روزی برای یافتن طعمه یی برای بچه‌های گرسنه اش به پرواز درآمد
سیمرغ بر قله البرزکوه لانه داشت و روزی برای یافتن طعمه یی برای بچه‌های گرسنه اش به پرواز درآمد<ref>[https://article.tebyan.net/231829/ستیز-کهنه-و-نو-در-داستان-زال ستیز کهنه و نو در داستان زال-سایت تبیان(زهره سمیعی'''-''' اکرم نعمت‌اللهی]</ref>


«یکی شیرخواره خروشنده دید» که:
«یکی شیرخواره خروشنده دید» که:
خط ۱۴۹: خط ۱۴۶:
اگر تو نزد من باشی «درخور» من است امّا «ترا آن از این بهتر است».
اگر تو نزد من باشی «درخور» من است امّا «ترا آن از این بهتر است».


سیمرغ پس از این گفتگو پری از پرهایش را به او داد و گفت اگر به دشواری و سختی گرفتارشدی، این پر را در آتش بیفکن، من بی درنگ نزد تو خواهم آمد و به یاریت خواهم شتافت. سیمرغ، سپس، «دستان سام» را برداشت و او را نزد پدر برد.
سیمرغ پس از این گفتگو پری از پرهایش را به او داد و گفت اگر به دشواری و سختی گرفتارشدی، این پر را در آتش بیفکن، من بی درنگ نزد تو خواهم آمد و به یاریت خواهم شتافت. سیمرغ، سپس، «دستان سام» را برداشت و او را نزد پدر برد.<ref name=":1">[http://cafe-dastan.ir/شاهنامه-به-زبان-نثر-قسمت-ششم/ شاهنامه به زبان نثر (قسمت ششم)-توسط پرنیان پورشاد]</ref>


وقتی چشم سام به پسرش افتاد و «سراپای کودک بدید» و دریافت که «همی تخت و تاج شهی را سزید»، دلش از شادی «چون بهشت برین» شد و «بر آن پاک فرزند، کرد آفرین» و گفت: پسرم، «دل، نرم کن» و «گذشته مکن یاد و دل، گرم کن». من با «خدای بزرگ» پیمان بستم که از این پس، «دل بر تو هرگز ندارم سترگ» (=با تو تندخویی نکنم):
وقتی چشم سام به پسرش افتاد و «سراپای کودک بدید» و دریافت که «همی تخت و تاج شهی را سزید»، دلش از شادی «چون بهشت برین» شد و «بر آن پاک فرزند، کرد آفرین» و گفت: پسرم، «دل، نرم کن» و «گذشته مکن یاد و دل، گرم کن». من با «خدای بزرگ» پیمان بستم که از این پس، «دل بر تو هرگز ندارم سترگ» (=با تو تندخویی نکنم):
خط ۱۹۳: خط ۱۹۰:
سوی دشمنان، با سران سپاه».
سوی دشمنان، با سران سپاه».


سام، سپس، رو به زال کرد و گفت: «داد و دِهش گیر و آرام جوی» و بدان که «زابلستان، خان تست» و «جهان، سر به سر، زیر فرمان تست»
سام، سپس، رو به زال کرد و گفت: «داد و دِهش گیر و آرام جوی» و بدان که «زابلستان، خان تست» و «جهان، سر به سر، زیر فرمان تست»<ref name=":2">[https://www.tablehattar.com/index.php/adabiat/26-2016-04-27-08-32-42 داستان زال و رودابه - (عبدالعلی معصومی)]</ref>


«دل روشنت، هرچه خواهد به کار
«دل روشنت، هرچه خواهد به کار
خط ۲۴۷: خط ۲۴۴:
۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴ '''پایان نوشتار زال و سیمرغ''' ۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴
۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴ '''پایان نوشتار زال و سیمرغ''' ۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴


'''سیاوش پسر کیکاووس'''('''تولد''':از شخصیت‌های افسانه‌ای شاهنامه فردوسی '''مرگ''':با دسیسه‌های گرسیوز از چشم افراسیاب افتاد، تنها ماند و کشته شد) سیاوش فرزند کاووس، شاه خیره سر کیانی است که پس از تولد، رستم او را به زابل برده، رسم پهلوانی، فرهیختگی و رزم بزم بدو می‌آموزد. در بازگشت، سودابه، همسر کاووس شاه، به سیاوش دل می‌بندد اما او که آزرم وحیا و پاکدامنی و عفاف آموخته‌است، تن به گناه نمی‌سپارد و به همین دلیل از جانب سودابه متهم می‌شود. سیاوش برای اثبات بی گناهی خویش از میان آتش می‌گذرد و از این آزمایش سرافراز بیرون می‌آید. پس از چندی، (برای دور ماندن از وسوسه‌های سودابه و خیره سری‌های کاووس) داوطلبانه از جانب پدر برای مقابله با افراسیاب به سوی توران زمین می‌رود. افراسیاب گروگان‌هایی را به نزد او می‌فرستد و سیاوش صلح را می‌پذیرد. از دیگر سو، کاووس از سیاوش می‌خواهد که گروگان‌ها را بکشد اما سیاوش نمی‌پذیرد و به توران پناه می‌برد. در آن جا با حریره، دختر پیران ویسه (وزیر خردمند افراسیاب) و فرنگیس، دختر افراسیاب ازدواج می‌کند. از حریره فرود و از فرنگیس، کی خسروزاده می‌شود. سیاوش دو شهر گنگ دژ و سیاوش گرد را در توران بنا می نهد.
'''سیاوش پسر کیکاووس'''('''تولد''':از شخصیت‌های افسانه‌ای شاهنامه فردوسی '''مرگ''':با دسیسه‌های گرسیوز از چشم افراسیاب افتاد، تنها ماند و کشته شد<ref>[https://parsiandej.ir/سیاوش-و-مرگ-دلخراشش/ سیاوش و مرگ دلخراشش-پارسیان‌دژ]</ref>) سیاوش فرزند کاووس، شاه خیره سر کیانی است که پس از تولد، رستم او را به زابل برده، رسم پهلوانی، فرهیختگی و رزم بزم بدو می‌آموزد. در بازگشت، سودابه، همسر کاووس شاه، به سیاوش دل می‌بندد اما او که آزرم وحیا و پاکدامنی و عفاف آموخته‌است، تن به گناه نمی‌سپارد و به همین دلیل از جانب سودابه متهم می‌شود. سیاوش برای اثبات بی گناهی خویش از میان آتش می‌گذرد و از این آزمایش سرافراز بیرون می‌آید. پس از چندی، (برای دور ماندن از وسوسه‌های سودابه و خیره سری‌های کاووس) داوطلبانه از جانب پدر برای مقابله با افراسیاب به سوی توران زمین می‌رود. افراسیاب گروگان‌هایی را به نزد او می‌فرستد و سیاوش صلح را می‌پذیرد. از دیگر سو، کاووس از سیاوش می‌خواهد که گروگان‌ها را بکشد اما سیاوش نمی‌پذیرد و به توران پناه می‌برد. در آن جا با حریره، دختر پیران ویسه (وزیر خردمند افراسیاب) و فرنگیس، دختر افراسیاب ازدواج می‌کند. از حریره فرود و از فرنگیس، کی خسروزاده می‌شود. سیاوش دو شهر گنگ دژ و سیاوش گرد را در توران بنا می نهد.


پس از مدتی به تحریک گریسوز، میانهٔ سیاوش و افراسیاب به تیرگی می‌گراید و سرانجام خون او در غربت و بی گناهی ریخته می‌شود.
پس از مدتی به تحریک گریسوز، میانهٔ سیاوش و افراسیاب به تیرگی می‌گراید و سرانجام خون او در غربت و بی گناهی ریخته می‌شود.<ref>[http://adabiat-h.blogfa.com/post/21 خلاصه داستان سیاوش-]</ref>


== زندگی و مرگ سیاووش ==
== زندگی و مرگ سیاووش ==
سیاوش پسر کیکاووس، پرورده دامان رستم، جهان پهلوان ایران زمین بود و جوانی یگانه و بی همتا. سودابه همسر کاووس، که زنی بود فتنه جو و هوسباز، دلبسته سیاوش شد و تلاش بسیار کرد که او را به خود رام کند و با او دَمساز شود، اما، سیاوش به خواهش او تن نداد و خشم و کین سودابه را برانگیخت.
سیاوش پسر کیکاووس، پرورده دامان رستم، جهان پهلوان ایران زمین بود و جوانی یگانه و بی همتا. سودابه همسر کاووس، که زنی بود فتنه جو و هوسباز، دلبسته سیاوش شد و تلاش بسیار کرد که او را به خود رام کند و با او دَمساز شود، اما، سیاوش به خواهش او تن نداد و خشم و کین سودابه را برانگیخت.<ref>[http://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/literature_verse/c5c1210758359p1.php/کاووس-و-سودابه-سودابه-و-سیاوش کاووس و سودابه، سودابه و سیاوش-آفتاب آنلاین]</ref>


سودابه فتنه گر برای بدنام کردن سیاوش دست به نیرنگی شگفت زد و «بزد دست و جامه بدرّید پاک ـ به ناخن دو رخ را همی کرد چاک» و فریاد برآورد و یاری طلبید.
سودابه فتنه گر برای بدنام کردن سیاوش دست به نیرنگی شگفت زد و «بزد دست و جامه بدرّید پاک ـ به ناخن دو رخ را همی کرد چاک» و فریاد برآورد و یاری طلبید.
خط ۲۹۶: خط ۲۹۳:
پیران ویسه، وزیر آشتی جوی افراسیاب، تا مرز ایران و توران، به پیشواز سیاوش شتافت و او را به مهربانی پذیره شد.
پیران ویسه، وزیر آشتی جوی افراسیاب، تا مرز ایران و توران، به پیشواز سیاوش شتافت و او را به مهربانی پذیره شد.


چندی بعد، سیاوش با فرنگیس، دختر افراسیاب، پیوند همسری بست و شهر «سیاوش گِرد» را پی افکند و زیستگاه خود قرار داد.
چندی بعد، سیاوش با فرنگیس، دختر افراسیاب، پیوند همسری بست و شهر «سیاوش گِرد» را پی افکند و زیستگاه خود قرار داد.<ref>[http://www.daneshju.ir/forum/showthread.php?t=90374 خون سیاوش-سایت علمی دانشجو-]</ref>


او با جَریره، دختر پیران ویسه نیز ازدواج کرد و از او پسری آورد به نام «فُرود».
او با جَریره، دختر پیران ویسه نیز ازدواج کرد و از او پسری آورد به نام «فُرود».
خط ۳۳۸: خط ۳۳۵:
به فرمان گرسیوز، «گُروی» تشت زرین پر از خون را به زمین ریخت و همان دم از آن خون گیاهی رویید که به آن «خون سیاوشان» میگویند.
به فرمان گرسیوز، «گُروی» تشت زرین پر از خون را به زمین ریخت و همان دم از آن خون گیاهی رویید که به آن «خون سیاوشان» میگویند.


در «سوگ سیاوش» مردم سراسر «ایران» سوگوار شدند. رستم از شنیدن این خبر از هوش برفت و پس از به هوش آمدن، بیتاب و خشمگین، به سراپرده کاووس شاه دوید و سودابه نیرنگکار را با خنجر از پای افکند و بر آن شد که از کشندگان سیاوش انتقامی سخت بگیرد.
در «سوگ سیاوش» مردم سراسر «ایران» سوگوار شدند.<ref>[https://www.hambastegimeli.com/ديدگاه-ها/38927-2013-01-03-09-11-24 سوگ سیاووش و سوگ عاشورا در فرهنگ ایران-سایت «همبستگی ملی»عبدالعلی معصومی]</ref> رستم از شنیدن این خبر از هوش برفت و پس از به هوش آمدن، بیتاب و خشمگین، به سراپرده کاووس شاه دوید و سودابه نیرنگکار را با خنجر از پای افکند و بر آن شد که از کشندگان سیاوش انتقامی سخت بگیرد.<ref>[http://www.sid.ir/FileServer/JF/61413830406 خوانشی زیباشناسانه از مرگ در شاهنامه(مرگ سیاووش) pdf]</ref>


۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵
۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵


'''کیخسرو پسر سیاوش'''(از اسطوره‌های شاهنامهٔ فردوسی که در توران بدنیا آمد - پدرش سیاوش و مادرش فرنگیس و نوادهٔ کیکاووس پادشاه ایران زمین) پس از بر زمین ریختن خون سیاوس افراسیاب قصد جان فرزند بدنیا نیامده سیاوش را نیز داشت و فرنگیس همسر سیاوش را شنکج‌ها داد که فرزند بیندازد ولی «پیران ویسه» فرنگیس را نجات داد تا کیخسرو را بدنیا آورد، اما افراسیاب مادر و فرزند را در زندان «گنگ دژ» محبوس کرد. گیو پهلوان ایرانی ۷ سال بدنبال رهایی آندو بود تا توانست فرانکیس و کیخسرو را به ایران بیاورد. در ایران بر سر جانشینی پادشاه بین پهلوانان اختلاف بود تا اینکه کیخسرو لیاقت‌ها نشان داد و پس از کیکاووس به تخت پادشاهی نشست. سپس برای گرفتن انتقام به توران لشکر کشید و افراسیان را بسختی شکست داد. . کیخسرو در شاهنامه به اسطوره دادگری تبدیل شد و ازجمله به تورانیان امان داد و اظهار داشت که «هر بد که به خود نمی‌پسندم، بر دیگران روا نخواهم داشت»
'''کیخسرو پسر سیاوش'''(از اسطوره‌های شاهنامهٔ فردوسی که در توران بدنیا آمد - پدرش سیاوش و مادرش فرنگیس و نوادهٔ کیکاووس پادشاه ایران زمین) پس از بر زمین ریختن خون سیاوس افراسیاب قصد جان فرزند بدنیا نیامده سیاوش را نیز داشت و فرنگیس همسر سیاوش را شنکج‌ها داد که فرزند بیندازد ولی «پیران ویسه» فرنگیس را نجات داد تا کیخسرو را بدنیا آورد، اما افراسیاب مادر و فرزند را در زندان «گنگ دژ» محبوس کرد. گیو پهلوان ایرانی ۷ سال بدنبال رهایی آندو بود تا توانست فرانکیس و کیخسرو را به ایران بیاورد. در ایران بر سر جانشینی پادشاه بین پهلوانان اختلاف بود تا اینکه کیخسرو لیاقت‌ها نشان داد و پس از کیکاووس به تخت پادشاهی نشست. سپس برای گرفتن انتقام به توران لشکر کشید و افراسیان را بسختی شکست داد. . کیخسرو در شاهنامه به اسطوره دادگری تبدیل شد و ازجمله به تورانیان امان داد و اظهار داشت که «هر بد که به خود نمی‌پسندم، بر دیگران روا نخواهم داشت»<ref>[https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/kkhosro/sh1/ پادشاهی کیخسرو ۶۰ سال بود-گنجور]</ref>


== کیخسرو پسر سیاوش ==
== کیخسرو پسر سیاوش ==
خط ۳۵۷: خط ۳۵۴:
گودرز، پهلوان ایرانی، پسرش گیو را برای یافتن کیخسرو و مادرش فرنگیس روانه توران کرد.
گودرز، پهلوان ایرانی، پسرش گیو را برای یافتن کیخسرو و مادرش فرنگیس روانه توران کرد.


گیو هفت سال جستجو کرد تا سرانجام آن دو را یافت و با خود به ایران برد.
گیو هفت سال جستجو کرد تا سرانجام آن دو را یافت و با خود به ایران برد.<ref>[http://www.mabanoo.ir/آمدن-کیخسرو-به-ایران/ آمدن کیخسرو به ایران ۱۷-سایت مابانو«بانوی ایران زمین»]</ref>


در ایران «بر سر جانشینی او و فریبرز، پسر کیکاووس، میان پهلوانان اختلاف افتاد و سرانجام قرار نهادند هرکس دژ بهمن را بگشاید سزاوار پادشاهی است.
در ایران «بر سر جانشینی او و فریبرز، پسر کیکاووس، میان پهلوانان اختلاف افتاد و سرانجام قرار نهادند هرکس دژ بهمن را بگشاید سزاوار پادشاهی است.
خط ۳۶۳: خط ۳۶۰:
کیخسرو که فرّ کیان همراه او بود دژ بهمن را گشاد و آنگاه به کین خون پدر به جنگ افراسیاب رفت و او را بکشت» («فرهنگ فارسی»، دکتر محمد معین). کیکاووس او را به جانشینی خود برگزید و پس از کیکاووس به تحت شاهی کیانی تکیه زد.
کیخسرو که فرّ کیان همراه او بود دژ بهمن را گشاد و آنگاه به کین خون پدر به جنگ افراسیاب رفت و او را بکشت» («فرهنگ فارسی»، دکتر محمد معین). کیکاووس او را به جانشینی خود برگزید و پس از کیکاووس به تحت شاهی کیانی تکیه زد.


کیخسرو پادشاهی دادگر بود و همواره به نیکی کردن سفارش می‌کرد. از جمله، پس از پیروزی برکشندهٔ پدرش، افراسیاب تورانی، دشمن‌ترین دشمن اساطیری ایران زمین، خطاب به «مهترِ بانوانِ» افراسیاب و «دختران» او، که از او امان خواسته بودند، گفت:
کیخسرو پادشاهی دادگر بود و همواره به نیکی کردن سفارش می‌کرد. از جمله، پس از پیروزی برکشندهٔ پدرش، افراسیاب تورانی، دشمن‌ترین دشمن اساطیری ایران زمین، خطاب به «مهترِ بانوانِ» افراسیاب و «دختران» او، که از او امان خواسته بودند، گفت:<ref>[http://asre-nou.net/1385/mehr/17/m-se-bazi.html محمود کویر-سه بازی از شاهنامه-آیین قدرت و رسم مدارا]</ref>


«هر آن چیز کان نیست مارا پسند»، «نیارم کسی را همان بد به روی»
«هر آن چیز کان نیست مارا پسند»، «نیارم کسی را همان بد به روی»
خط ۴۴۳: خط ۴۴۰:
درم داد و آبادکردش ز گنج
درم داد و آبادکردش ز گنج


ز داد و ز بخشش نیامد برنج».
ز داد و ز بخشش نیامد برنج».<ref>[http://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/3541-keikhsore-korosh.html شباهت‌های اسطوره کیخسرو با کوروش-برگرفته از مجلهٔ ایران‌شناسی-سایت «ایران‌بوم»]</ref>


کیخسرو پس از ۶۰ سال پادشاهی، کناره گیری کرد و به نیایش یزدان پرداخت و سرانجام در کوه‌های «البرز» در میان برف و بوران جان داد. کیخسرو فرزندی نداشت، از این رو، لُهراسب را که از نسل کیقباد بود، به جانشینی برگزید. لهراسب بلخ را پایتخت خود قرار داد. او نیز مانند کیخسرو شیفته نیایش و ستایش یزدان است. پسر او گشتاسب در پی رنجشی که از پدر به دل گرفت، به روم رفت و با دختر قیصر روم (کتایون) پیوند همسری بست و با یاری قیصر به ایران لشکرکشی کرد. لهراسب بی هیچ مقاومتی، زِمام امور پادشاهی را به پسرش سپرد و خود به آتشکده بلخ، که خود او ساخته بود، رفت و به نیایش یزدان پرداخت.
کیخسرو پس از ۶۰ سال پادشاهی، کناره گیری کرد و به نیایش یزدان پرداخت و سرانجام در کوه‌های «البرز» در میان برف و بوران جان داد. کیخسرو فرزندی نداشت، از این رو، لُهراسب را که از نسل کیقباد بود، به جانشینی برگزید. لهراسب بلخ را پایتخت خود قرار داد. او نیز مانند کیخسرو شیفته نیایش و ستایش یزدان است. پسر او گشتاسب در پی رنجشی که از پدر به دل گرفت، به روم رفت و با دختر قیصر روم (کتایون) پیوند همسری بست و با یاری قیصر به ایران لشکرکشی کرد. لهراسب بی هیچ مقاومتی، زِمام امور پادشاهی را به پسرش سپرد و خود به آتشکده بلخ، که خود او ساخته بود، رفت و به نیایش یزدان پرداخت.<ref>[http://www.mehremihan.ir/iranian-stories/79-shahnameh-stories/851-%D9%86%D8%A7%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%DA%A9%DB%8C%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88-%D9%88-%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%A7%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D9%84%D9%87%D8%B1%D8 ناپدید شدن کیخسرو و آغاز پادشاهی لهراسب-سایت «مهر میهن»]</ref><ref>[https://parsseh.com/19484/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B3%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%AB%D8%B1-%D9%88%D8%AF%D8%A7%D8%B9.html وداع کیخسرو با مردم و سپردن تاج وتخت به لهراسب-Parsseh]</ref>


ــ
ــ
خط ۴۵۲: خط ۴۴۹:


۱ـ «منتخب شاهنامه، محمدعلی فروغی و حبیب یغمایی، چاپ دوم، ص۴۰۶.
۱ـ «منتخب شاهنامه، محمدعلی فروغی و حبیب یغمایی، چاپ دوم، ص۴۰۶.
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
<references group="https://tablehattar.com/index.php/adabiat/25-2016-04-27-08-25-48" />
<references group="https://tablehattar.com/index.php/adabiat/25-2016-04-27-08-25-48" />
۷۳۵

ویرایش

منوی ناوبری