سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
  به طورکلی, ”درس“های انقلاب کوبا و بسی بیش از درسهای انقلاب کوبا, ”درس“های انقلاب چین و جمعبندی از این ”درس“ها, که به نام اندیشة مائوتسه دون تبلیغ و ترویج میشد, تاٌثیر انکارناپذیری بر دیدگاه مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان گذاشته بود, که نه در  مکتب مبارزات سیاسی و صنفی پرورش یافته بودند و نه شناخت ژرف و گسترده ای از جامعه خود داشتند» (جُنگی دربارة زندگی و آثار جزنی, ص۴۰۳,  مقالة ناصر مهاجر).
  به طورکلی, ”درس“های انقلاب کوبا و بسی بیش از درسهای انقلاب کوبا, ”درس“های انقلاب چین و جمعبندی از این ”درس“ها, که به نام اندیشة مائوتسه دون تبلیغ و ترویج میشد, تاٌثیر انکارناپذیری بر دیدگاه مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان گذاشته بود, که نه در  مکتب مبارزات سیاسی و صنفی پرورش یافته بودند و نه شناخت ژرف و گسترده ای از جامعه خود داشتند» (جُنگی دربارة زندگی و آثار جزنی, ص۴۰۳,  مقالة ناصر مهاجر).


  گروه جزنی معتقد به کار در شهر و روستا بودند. بهباور آنها, «چون هدف از اولین اقدامات مسلّحانه, تغییر فضای سیاسی جامعه و بهطورکلی تبلیغ مسلّحانه است, عملیات مسلّحانه در روستا و شهر میتوانند یکدیگر را کامل کنند و گذشته از آن, وجود سلولهای مسلّح در کوه و شهر, بهمثابه یک عامل حمایتکنندة تاکتیکی, میتواند مورد استفاده قرارگیرد... جنبش روستایی میتواند کادرهایی را که در شهر امکان ادامة مبارزه ندارند, بهخود جلب کنند و با اجرای عملیات مسلّحانه, قوای دشمن را در مناطق وسیعی بهخود مشغول دارد و این مناطق را بهطوروسیعی ”سیاسی“ کند. همچنین, جنبش چریکی شهری با برهمزدن نظم شهرها, میتواند قسمتی از قوای دشمن را تجزیه کرده و سیستم عصبی دشمن را نیز مورد آسیب قراردهد...» (بیژن جزنی, تاریخ سی ساله, تهران ۱۳۵۷, ص۱۰).
  گروه جزنی معتقد به کار در شهر و روستا بودند. به باور آنها, «چون هدف از اولین اقدامات مسلّحانه, تغییر فضای سیاسی جامعه و به طورکلی تبلیغ مسلّحانه است, عملیات مسلّحانه در روستا و شهر میتوانند یکدیگر را کامل کنند و گذشته از آن, وجود سلولهای مسلّح در کوه و شهر, به مثابه یک عامل حمایت کنندة تاکتیکی, میتواند مورد استفاده قرارگیرد... جنبش روستایی میتواند کادرهایی را که در شهر امکان ادامة مبارزه ندارند, به خود جلب کنند و با اجرای عملیات مسلّحانه, قوای دشمن را در مناطق وسیعی به خود مشغول دارد و این مناطق را به طور وسیعی ”سیاسی“ کند. همچنین, جنبش چریکی شهری با برهم زدن نظم شهرها, میتواند قسمتی از قوای دشمن را تجزیه کرده و سیستم عصبی دشمن را نیز مورد آسیب قراردهد...» (بیژن جزنی, تاریخ سی ساله, تهران ۱۳۵۷, ص۱۰).


 گروه جزنی (گروه جنگل) برای آغاز مبارزه مسلحانه جنگل گیلان را برگزیده بود, امّا, گروه احمدزاده جنگ چریکی شهری را ترجیح میداد.
 گروه جزنی (گروه جنگل) برای آغاز مبارزه مسلحانه جنگل گیلان را برگزیده بود, امّا, گروه احمدزاده جنگ چریکی شهری را ترجیح میداد.


 حمید اشرف, که در جریان بحثهای دو گروه بود, در جزوة «جمعبندی سه ساله» (که در سال ۵۳ نوشته شد و حاویِ جمعبندی رویدادهایی است که تا شهریور ۵۱ روی داده‌است) نوشت: «گروه احمدزاده سازماندهی کوه را عملی نمیدانست و معتقد بود که تنها با انرژی ذخیرهشدة ناشی از جنگ شهری میتوان کار گروه را سازمان داد و بهراستی امکانات آنها هم اجازه اقدام منظّمی را در این زمینه نمیداد. زیرا, ذخایر تجربی بسیار کمی در این زمینه داشتند... ما میخواستیم پس از توافق تئوریک, امکانات را مطرح کنیم. فرماندهی دستة کوهستان (رفیق صفایی), که اینک آمادة اجرای طرحهای پیش بینی شده بود, پیشنهاد شروع عملیّات را میداد... مرتّباً, فشار میآورد که زودتر با این گروه بهتوافق عملی برسیم. ولی, گروه احمدزاده, شروع عملیات در کوه را, وابسته بهشروع عملیات در شهر میکرد» (جمعبندی سه ساله, تهران, ۱۳۵۷, ص۹۷).
 حمید اشرف, که در جریان بحثهای دو گروه بود, در جزوة «جمعبندی سه ساله» (که در سال ۵۳ نوشته شد و حاویِ جمعبندی رویدادهایی است که تا شهریور ۵۱ روی داده‌است) نوشت: «گروه احمدزاده سازماندهی کوه را عملی نمیدانست و معتقد بود که تنها با انرژی ذخیره شدة ناشی از جنگ شهری میتوان کار گروه را سازمان داد و به راستی امکانات آنها هم اجازه اقدام منظّمی را در این زمینه نمیداد. زیرا, ذخایر تجربی بسیار کمی در این زمینه داشتند... ما میخواستیم پس از توافق تئوریک, امکانات را مطرح کنیم. فرماندهی دستة کوهستان (رفیق صفایی), که اینک آمادة اجرای طرحهای پیش بینی شده بود, پیشنهاد شروع عملیّات را میداد... مرتّباً, فشار می آورد که زودتر با این گروه به توافق عملی برسیم. ولی, گروه احمدزاده, شروع عملیات در کوه را, وابسته به شروع عملیات در شهر میکرد» (جمعبندی سه ساله, تهران, ۱۳۵۷, ص۹۷).


 در دیماه ۴۹, دو گروه بر سر تنظیم برنامة مبارزات آینده بهتوافق رسیدند و ازجمله, بر این توافق شد که گروه احمدزاده ـ پویان چندتن از اعضایش را برای اعزام بهجنگل آماده کند. در این راستا, احمد فرهودی در بهمن ۴۹, به جنگل اعزام شد و بهدستة چریکی جنگل بهفرماندهی صفایی فراهانی پیوست.
 در دی ماه ۴۹, دو گروه بر سر تنظیم برنامة مبارزات آینده به توافق رسیدند و ازجمله, بر این توافق شد که گروه احمدزاده ـ پویان چندتن از اعضایش را برای اعزام به جنگل آماده کند. در این راستا, احمد فرهودی در بهمن ۴۹, به جنگل اعزام شد و به دستة چریکی جنگل به فرماندهی صفایی فراهانی پیوست.


== رستاخیز سیاهکل ==
== رستاخیز سیاهکل ==
[[پرونده:رستاخیز سیاهکل.jpg|بندانگشتی|۱۹ بهمن سالروز رستاخیز سیاهکل]]
[[پرونده:رستاخیز سیاهکل.jpg|بندانگشتی|۱۹ بهمن سالروز رستاخیز سیاهکل]]
''' ''' سرانجام,  در ۱۹بهمن سال ۱۳۴۹ (۸فوریه ۱۹۷۱) «تعرّض انقلابی» قلب «وحشت و اختناقی» را که بر جامعه چیره بود, نشانه رفت و «مبارزة مسلّحانه که طی چندین سال در شرایط دشوار تدارک یافته بود, با حملة یک دستة چریک بهپاسگاه ژاندارمری سیاهکل آشکار شد. ما این واقعه را نقطة آغاز جنبش مسلّحانه میشناسیم... این رستاخیزی بود که بهقریب بیست سال عقبنشینی جنبش رهاییبخش پایان داد و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد... میتوان گفت که درست پیش از رستاخیز سیاهکل, مردم و جریانها و محفلهای مخالف رژیم, بر اثر قدرت نمایش رژیم, در نومیدی بهسرمی بردند. در این شرایط بود که رستاخیز سیاهکل درخشید... سیاهکل در شرایط سکون و خفقان و در اوج نومیدی مردم, سکوت را شکست و رژیم را که در اوج قدرتنمایی و ثبات ظاهری بود, بهمبارزه طلبید...» (پیشاهنگ و توده, بیژن جزنی, انتشارات خسرو, ص۴۵).
''' ''' سرانجام,  در ۱۹بهمن سال ۱۳۴۹ (۸فوریه ۱۹۷۱) «تعرّض انقلابی» قلب «وحشت و اختناقی» را که بر جامعه چیره بود, نشانه رفت و «مبارزة مسلّحانه که طی چندین سال در شرایط دشوار تدارک یافته بود, با حملة یک دستة چریک به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل آشکار شد. ما این واقعه را نقطة آغاز جنبش مسلّحانه میشناسیم... این رستاخیزی بود که به نزدیک به  بیست سال عقب نشینی جنبش رهاییبخش پایان داد و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد... میتوان گفت که درست پیش از رستاخیز سیاهکل, مردم و جریانها و محفلهای مخالف رژیم, بر اثر قدرت نمایش رژیم, در نومیدی به سرمی بردند. در این شرایط بود که رستاخیز سیاهکل درخشید... سیاهکل در شرایط سکون و خفقان و در اوج نومیدی مردم, سکوت را شکست و رژیم را که در اوج قدرت نمایی و ثبات ظاهری بود, به مبارزه طلبید...» (پیشاهنگ و توده, بیژن جزنی, انتشارات خسرو, ص۴۵).


=== رستاخیز سیاهکل به روایت «حمید اشرف» ===
=== رستاخیز سیاهکل به روایت «حمید اشرف» ===
 گروه جنگل مجموعاً ۲۲نفر بودند. شماری از آنها برای شناسایی و عملیّات بهکوه رفتند: «گروه یا دستهٌ کوه». بقیّه در شهر ماندند: «گروه شهر».
 گروه جنگل مجموعاً ۲۲نفر بودند. شماری از آنها برای شناسایی و عملیّات به کوه رفتند: «گروه یا دستهٌ کوه». بقیّه در شهر ماندند: «گروه شهر».


  گروه کوه، بهفرماندهی علیاکبر صفایی در روز ۱۵شهریور ۱۳۴۹، از درّهٌ مکار در نزدیکی چالوس، کار شناسایی منطقه را، از نظر جغرافیایی و نظامی، از شرق بهغرب، آغاز کردند. «قرار بود بلافاصله پس از تکمیل شناسایی ابتدایی، که امکان تحرّک حسابشده را بهدستهٌ کوهستان میداد، عملیات نظامی آغاز شود؛ بهصورت حمله بهیک پاسگاه و خلع سلاح آن. افراد موظّف بودند بدون درنگ منطقه را ترک گویند تا از عکسالعمل احتمالی دشمن مصون بمانند.  
  گروه کوه، به فرماندهی علی اکبر صفایی در روز ۱۵شهریور ۱۳۴۹، از درّهٌ مکار در نزدیکی چالوس، کار شناسایی منطقه را، از نظر جغرافیایی و نظامی، از شرق به غرب، آغاز کردند. «قرار بود بلافاصله پس از تکمیل شناسایی ابتدایی، که امکان تحرّک حساب شده را به دستهٌ کوهستان میداد، عملیات نظامی آغاز شود؛ به صورت حمله به یک پاسگاه و خلع سلاح آن. افراد موظّف بودند بدون درنگ منطقه را ترک گویند تا از عکس العمل احتمالی دشمن مصون بمانند.  


     این واضح بود که بلافاصله پس از اولّین عمل چریکی، روستاییان که هنوز درک روشنی از دستهٌ چریکی ندارند، واکنش موافقی نشان نخواهند داد، بلکه، تداوم در عملیّات نظامی است که میتواند، بهتدریج، روستاییان یک منطقه را تحت تاٌثیر قرار دهد و آنها را بهحمایت معنوی و سپس، مادی وادار سازد.
     این واضح بود که بلافاصله پس از اولّین عمل چریکی، روستاییان که هنوز درک روشنی از دستهٌ چریکی ندارند، واکنش موافقی نشان نخواهند داد، بلکه، تداوم در عملیّات نظامی است که میتواند، به تدریج، روستاییان یک منطقه را تحت تاٌثیر قرار دهد و آنها را به حمایت معنوی و سپس، مادی وادار سازد.


هدف گروه بهطورخالص و ساده، ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربهزدن بهدشمن بهمنظور درهمشکستن اتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشاندادن تنها راه مبارزه، یعنی مبارزهٌ مسلّحانه خلق میهنمان بود. گروه با توجّه بهاین موضوع که ممکن است در هرلحظه از عمل نابود شود، کار خود را آغاز کرد...
هدف گروه به طورخالص و ساده، ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربه زدن به دشمن به منظور درهم شکستن اتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه، یعنی مبارزهٌ مسلّحانه خلق میهنمان بود. گروه با توجّه به این موضوع که ممکن است در هرلحظه از عمل نابود شود، کار خود را آغاز کرد...


   گروه احمدزاده متّکی بر تجارب و تئوری انقلاب برزیل، پیشنهاد سازماندهی جنگ چریکی شهری را میداد و معتقد بود که جنبش باید اول در شهر دوربگیرد و سپس، کار در روستا، متّکی بهمبارزهٌ دورگرفتهٌ در شهر، آغاز گردد و در این مرحله مبارزه، بهطورعمده، از شهر بهروستا منتقل گردد.
   گروه احمدزاده متّکی بر تجارب و تئوری انقلاب برزیل، پیشنهاد سازماندهی جنگ چریکی شهری را میداد و معتقد بود که جنبش باید اول در شهر دور بگیرد و سپس، کار در روستا، متّکی به مبارزهٌ دورگرفتهٌ در شهر، آغاز گردد و در این مرحله مبارزه، به طورعمده، از شهر به روستا منتقل گردد.


    امّا، گروه جنگل پیشنهاد آغاز مبارزهٌ همزمان در شهر و روستا را میداد. دلیل ما، خصلت تبلیغی مبارزهٌ مسلّحانه در آغاز کار بود. ما معتقد بودیم که کار در شهر و روستا، درصورتامکان، باید شروع شود، البتّه، بهتقدّم عملیات در شهر معتقد بودیم، ولی، این تقدّم، ازنظر ما، فقط، جنبهّ تاکتیکی داشت و بهمنظور آماده کردن افکار عمومی برای جذب و تاٌثیرپذیری بیشتر از عمل کوه بود. درحالی که این تقدّم زمانی از نظرگاه رفقای گروه احمدزاده جنبهٌ استراتژیک داشت.
    امّا، گروه جنگل پیشنهاد آغاز مبارزهٌ همزمان در شهر و روستا را میداد. دلیل ما، خصلت تبلیغی مبارزهٌ مسلّحانه در آغاز کار بود. ما معتقد بودیم که کار در شهر و روستا، درصورت امکان، باید شروع شود، البتّه، به تقدّم عملیات در شهر معتقد بودیم، ولی، این تقدّم، ازنظر ما، فقط، جنبهّ تاکتیکی داشت و به منظور آماده کردن افکار عمومی برای جذب و تاٌثیرپذیری بیشتر از عمل کوه بود. درحالی که این تقدّم زمانی از نظرگاه رفقای گروه احمدزاده جنبهٌ استراتژیک داشت.


    بههرحال، تماس دو گروه در سراسر پاییز ۴۹ بهبحثهای تئوریک گذشت...
    به هرحال، تماس دو گروه در سراسر پاییز ۴۹ به بحثهای تئوریک گذشت...


   رفیق صفایی، فرمانده دستهٌ کوهستان، که اینک آمادهٌ اجرای طرحهای پیشبینی شده بود، پیشنهاد شروع عملیات را میداد. بالاَخصّ، او بر امکانات سربازگیری از طریق گروه احمدزاده حساب میکرد... لذا، مرتّباً فشار میآورد که زودتر با این گروه بهتوافق برسیم.  بالاخره، در اوایل زمستان ۴۹ این مهم حاصل شد و توانستیم بر سر این موضوع که <nowiki>''</nowiki>کار در کوه را هماکنون باید سازمان داد<nowiki>''</nowiki> بهتوافق برسیم. ولی، گروه احمدزاده شروع عملیات در کوه را وابسته بهشروع عملیات در شهر میکردند و معتقد بودند که <nowiki>''</nowiki>دستهٌ کوهستان باید منتظر سازماندهی کادرهای شهری و آمادگی آنها برای عمل بماند<nowiki>''</nowiki>. ولی ما بههمزمانی معتقد بودیم زیرا، دستهٌ کوهستان آمادهٌ اجرای طرح پیشبینی شده بود و اگر عمل را طبق نقشهٌ قبلی شروع نمیکرد با دشواریهایی روبهرو میشد. این دشواریها، عمدتاً، عبارت بود از:  
   رفیق صفایی، فرمانده دستهٌ کوهستان، که اینک آمادهٌ اجرای طرحهای پیش بینی شده بود، پیشنهاد شروع عملیات را میداد. بالاَخصّ، او بر امکانات سربازگیری از طریق گروه احمدزاده حساب میکرد... لذا، مرتّباً فشار میآورد که زودتر با این گروه به توافق برسیم.  بالاخره، در اوایل زمستان ۴۹ این مهم حاصل شد و توانستیم بر سر این موضوع که <nowiki>''</nowiki>کار در کوه را هم اکنون باید سازمان داد<nowiki>''</nowiki> به توافق برسیم. ولی، گروه احمدزاده شروع عملیات در کوه را وابسته به شروع عملیات در شهر میکردند و معتقد بودند که <nowiki>''</nowiki>دستهٌ کوهستان باید منتظر سازماندهی کادرهای شهری و آمادگی آنها برای عمل بماند<nowiki>''</nowiki>. ولی ما به همزمانی معتقد بودیم زیرا، دستهٌ کوهستان آمادهٌ اجرای طرح پیش بینی شده بود و اگر عمل را طبق نقشهٌ قبلی شروع نمیکرد با دشواریهایی روبه رو میشد. این دشواریها، عمدتاً، عبارت بود از:  


۱ـ امکان بروز خطرِ ناشی از طولانیشدن مدت شناسایی و احتمال برخورد نادلخواه با قوای ژاندارمری.
۱ـ امکان بروز خطرِ ناشی از طولانی شدن مدت شناسایی و احتمال برخورد نادلخواه با قوای ژاندارمری.


۲ـ پایینآمدن روحیه کادرهای کوه ناشی از انتظار نامحدود.
۲ـ پایین آمدن روحیه کادرهای کوه ناشی از انتظار نامحدود.


   بنا بر این دلایل، فرماندهی کوه صلاح را در آغاز نبرد میدید، بالاَخصّ این که بر اثر طولانیشدن مباحثات در شهر، نسبت بهثمربخشی عملی و سریع این مباحثات بیاعتماد شده بود... دیگر ادامهٌ حرکت بهشکل قبل برای دستهٌ کوهستان امکان نداشت یا باید بهشهر بازمیگشتند و یا این که باید برنامهٌ عملیاتی را آغاز مینمودند...  
   بنا بر این دلایل، فرماندهی کوه صلاح را در آغاز نبرد میدید، بالاَخصّ این که بر اثر طولانی شدن مباحثات در شهر، نسبت به ثمربخشی عملی و سریع این مباحثات بی اعتماد شده بود... دیگر ادامهٌ حرکت به شکل قبل برای دستهٌ کوهستان امکان نداشت یا باید به شهر بازمیگشتند و یا این که باید برنامهٌ عملیاتی را آغاز مینمودند...  


     دستهٌ کوهستان در دو برنامهٌ دو ماهه و یک ماه و نیمه، از درّهٌ چالوس تا منطقهٌ خلخال، و از درّهٌ چالوس تا منطقهٌ رامیانی، واقع در شرق مازندران، را شناسایی کرده و اینک آماده عمل بودند. روحیهٌ عالی داشتند و بهصورت مردان جنگل، محکم و مقاوم و با تجربه شده بودند.  
     دستهٌ کوهستان در دو برنامهٌ دو ماهه و یک ماه و نیمه، از درّهٌ چالوس تا منطقهٌ خلخال، و از درّهٌ چالوس تا منطقهٌ رامیانی، واقع در شرق مازندران، را شناسایی کرده و اینک آماده عمل بودند. روحیهٌ عالی داشتند و به صورت مردان جنگل، محکم و مقاوم و با تجربه شده بودند.  


    فرماندهی کوه اعلام داشت که در نیمهٌ دوم بهمن عملیات را آغاز خواهد کرد.  
    فرماندهی کوه اعلام داشت که در نیمهٌ دوم بهمن عملیات را آغاز خواهد کرد.  


    در نیمهٌ اول دیماه، یکی از کادرهای گروه جنگل ـغفور حسن پورـ که افسر وظیفه بود و بههمیندلیل، وظایف گروهیش بهدیگران داده شده بود، بهعللی غیر از ارتباط با گروه جنگل دستگیر شد. او اطلاعات وسیعی نسبت بهافراد گروه کوچک ما داشت. پس از بیست روز شکنجه، که بالاخر، منجر بهشهادت او در زیر شکنجه شد، اعترافاتی کرد. این اعترافات، سرنخ دستگیری سایر افراد گروه جنگل شد... آنها در شهر غافلگیر شده و دستگیر شدند.  در روز ۱۳بهمن حملهٌ تدارک شدهٌ سراسری سازمان امنیّت بهگروه ما شروع شد. در فاصلهٌ ۲۴ساعت سه نفر در گیلان و پنج نفر در تهران دستگیر شدند و در روزهای بعد، دو تن دیگر در تهران دستگیر شدند.  از کلّ کادرهای شهریِ گروه جنگل فقط پنج نفر باقی ماندند و شبکهٌ شهری ما از همپاشید. در این زمان دستهٌ کوهستان که با یک عنصر شایسته از گروه احمدزاده ـ رفیق فرهودی ـ تفویت شده بود و تعدادشان به۹ نفر رسیده بود، از منطقهٌ شرقی مازندران، از طریق جادهٌ اتومبیلرو بهمنطقهٌ سیاهکل منتقل شده بودند و در ارتفاعات جنوبی سیاهکل ـکوهستانهای دیلمـ مستقر شده و آمادهٌ عملیات بودند.  
    در نیمهٌ اول دیماه، یکی از کادرهای گروه جنگل غفور حسن پورـ که افسر وظیفه بود و به همین دلیل، وظایف گروهی اش به دیگران داده شده بود، به عللی غیر از ارتباط با گروه جنگل دستگیر شد. او اطلاعات وسیعی نسبت به افراد گروه کوچک ما داشت. پس از بیست روز شکنجه، که بالاخر، منجر به شهادت او در زیر شکنجه شد، اعترافاتی کرد. این اعترافات، سرنخ دستگیری سایر افراد گروه جنگل شد... آنها در شهر غافلگیر شده و دستگیر شدند.  در روز ۱۳بهمن حملهٌ تدارک شدهٌ سراسری سازمان امنیّت به گروه ما شروع شد. در فاصلهٌ ۲۴ساعت سه نفر در گیلان و پنج نفر در تهران دستگیر شدند و در روزهای بعد، دو تن دیگر در تهران دستگیر شدند.  از کلّ کادرهای شهریِ گروه جنگل فقط پنج نفر باقی ماندند و شبکهٌ شهری ما از هم پاشید. در این زمان دستهٌ کوهستان که با یک عنصر شایسته از گروه احمدزاده ـ رفیق فرهودی ـ تفویت شده بود و تعدادشان به۹ نفر رسیده بود، از منطقهٌ شرقی مازندران، از طریق جادهٌ اتومبیل‌رو به منطقهٌ سیاهکل منتقل شده بودند و در ارتفاعات جنوبی سیاهکل کوهستانهای دیلم مستقر شده و آمادهٌ عملیات بودند.  


در ۱۶بهمن در جنگلهای جنوبی سیاهکل با رفقای دستهٌ کوهستان تماس گرفتیم و ضربههای وارده را بهاطلاع آنها رساندیم.  نه ما و نه آنها، هنوز از دستگیری رفیقی که در کوهپایههای سیاهکل معلم بود ـرفیق نیّریـ که محل انبارک آذوقه را در  آن منطقه میدانست، مطّلع نبودیم [او در زیر شکنجهٌ شدید محل انبارک، واقع در قلّهٌ کاکوه سیاهکل را گفت و بعدها در دادگاه بهحبس ابد محکوم شد]. او اطلاع نداشت که دستهٌ کوهستان در سیاهکل موضع گرفته‌است. ما مطرح ساختیم که بهزودی او (نیّری) دستگیر خواهد شد. بنابراین، رفقای کوه تصمیم گرفتند که یکی از افراد خود را نزد او بفرستند و او را فراری دهند.  
در ۱۶بهمن در جنگلهای جنوبی سیاهکل با رفقای دستهٌ کوهستان تماس گرفتیم و ضربه های وارده را به اطلاع آنها رساندیم.  نه ما و نه آنها، هنوز از دستگیری رفیقی که در کوهپایه‌های سیاهکل معلم بود رفیق نیّری که محل انبارک آذوقه را در  آن منطقه میدانست، مطّلع نبودیم [او در زیر شکنجهٌ شدید محل انبارک، واقع در قلّهٌ کاکوه سیاهکل را گفت و بعدها در دادگاه به حبس ابد محکوم شد]. او اطلاع نداشت که دستهٌ کوهستان در سیاهکل موضع گرفته‌است. ما مطرح ساختیم که به زودی او (نیّری) دستگیر خواهد شد. بنابراین، رفقای کوه تصمیم گرفتند که یکی از افراد خود را نزد او بفرستند و او را فراری دهند.  


    در روز ۱۹بهمن ـکه برای حمله به پاسگاه ژاندارمری انتخاب شده بودـ رفیق هادی بندهخدا از کوه پایین آمد تا در دهکدهٌ شاغوزلات، معلم جوان دهکده ـرفیق نیّریـ را ببیند و از خطری که او را تهدید میکند، مطّلعش ساخته و او را فراری دهد. غافل از این که ضربه از شهر بهآنجا هم سرایت کرده و ژاندارمری خانهٌ نیّری را در محاصره دارد. بههرحال رفیق هادی بندهخدا در دهکدهٌ شاغوزلات، پس از یک درگیری بهدست دشمن اسیر میشود. رفقایی که در ارتفاعات بودند با صدای تیراندازی از واقعه مطّلع میشوند و قرار میشود طبق قرار قبلی، حمله را شروع کنند و ضمناً رفیق زندانی را هم آزاد کنند».
    در روز ۱۹بهمن که برای حمله به پاسگاه ژاندارمری انتخاب شده بود رفیق هادی بنده خدا از کوه پایین آمد تا در دهکدهٌ شاغوزلات، معلم جوان دهکده رفیق نیّری را ببیند و از خطری که او را تهدید میکند، مطّلعش ساخته و او را فراری دهد. غافل از این که ضربه از شهر به آنجا هم سرایت کرده و ژاندارمری خانهٌ نیّری را در محاصره دارد. به هرحال رفیق هادی بنده‌خدا در دهکدهٌ شاغوزلات، پس از یک درگیری به دست دشمن اسیر میشود. رفقایی که در ارتفاعات بودند با صدای تیراندازی از واقعه مطّلع میشوند و قرار میشود طبق قرار قبلی، حمله را شروع کنند و ضمناً رفیق زندانی را هم آزاد کنند».


 گروه کوهستان «در شامگاه ۱۹بهمن از مواضع خود خارج شدند و پس از تصاحب یک اتوبوس کوچک در جادهٌ سیاهکل ـ لونک بهسیاهکل حمله کردند... در این حمله، تمام سلاحهای پاسگاه ـکه عبارت از ۹ قبضه تفنگ امیک و برنو و مسلسل بود، تصاحب گردید. در این عمل معاون پاسگاه سیاهکل و فرد دیگری کشته شدند و رفقا بدون دادن تلفات بهارتفاعات جنوبی عقبنشینی کردند (رفیق زندانی در پاسگاه نبود. رئیس پاسگاه او را بهرشت برده بود).
 گروه کوهستان «در شامگاه ۱۹بهمن از مواضع خود خارج شدند و پس از تصاحب یک اتوبوس کوچک در جادهٌ سیاهکل ـ لونک به سیاهکل حمله کردند... در این حمله، تمام سلاحهای پاسگاه که عبارت از ۹ قبضه تفنگ ام یک و برنو و مسلسل بود، تصاحب گردید. در این عمل معاون پاسگاه سیاهکل و فرد دیگری کشته شدند و رفقا بدون دادن تلفات به ارتفاعات جنوبی عقب نشینی کردند (رفیق زندانی در پاسگاه نبود. رئیس پاسگاه او را به رشت برده بود).


  از ۱۹بهمن تا ۸ اسفند۴۹، دستهٌ کوهستان مورد حملهٌ متمرکز نیروهای دشمن قرار گرفتند». آن «نه جوان فداکار» «بدون مهمّات کافی» بهمحاصرة دشمنی افتادند که تمامی راه‌های خروجی جنگل را, کاملاً, بسته بود. آنها با «سه قبضه مسلسل, نُه قبضه کلت و مقادیری نارنجک و مواد منفجره», بهکام تمساحی افتادند که برای دریدن آنها دندان تیز کرده بود.
  از ۱۹بهمن تا ۸ اسفند۴۹، دستهٌ کوهستان مورد حملهٌ متمرکز نیروهای دشمن قرار گرفتند». آن «۹ جوان فداکار» «بدون مهمّات کافی»با «سه قبضه مسلسل, نُه قبضه کلت و مقادیری نارنجک و مواد منفجره» به محاصرة دشمنی افتادند که تمامی راه‌های خروجی جنگل را, کاملاً, بسته بود.


     از آن جایی که نیّری در زیر شکنجه، محل انبارک آذوقه در قلهٌ کاکوه را ـکه با کمک خود او ایجاد شده بودـ گفته بود، «دشمن عمدهٌ نیروی خود را در حوالی کاکوه بسیج کرده بود و با استفاده از همه نوع تجهیزات، بالاَخص، هلیکوپتر، چهار نفر از رفقای کوه را، که بهمنظور برداشت آذوقه بهمحل رفته بودند، بهمحاصره درآورد. موقعیّت طبیعی نیز مناسب نبود. بهعلّت زمستان درختان جنگلی برگ نداشتند و از نظر نظامی این یک عامل منفی برای چریک کوه محسوب میشد و امکان استفاده از هلیکوپتر را بهدشمن میداد.  
     از آن جایی که نیّری در زیر شکنجه، محل انبارک آذوقه در قلهٌ کاکوه را که با کمک خود او ایجاد شده بودـ گفته بود، «دشمن عمدهٌ نیروی خود را در حوالی کاکوه بسیج کرده بود و با استفاده از همه نوع تجهیزات، بالاَخص، هلیکوپتر، چهار نفر از رفقای کوه را، که به منظور برداشت آذوقه به محل رفته بودند، به محاصره درآورد. موقعیّت طبیعی نیز مناسب نبود. به علّت زمستان درختان جنگلی برگ نداشتند و از نظر نظامی این یک عامل منفی برای چریک کوه محسوب میشد و امکان استفاده از هلیکوپتر را به دشمن میداد.  


     فداییان کوهستان مدت ۴۸ ساعت با قوای متمرکز دشمن پیکار کردند و آنگاه که مهمّاتشان بهپایان رسید، دو نفرشان با دستزدن بهعمل فدایی با انفجار نارنجک خودشان را با چندین تن از عوامل دشمن نابود کردند و دو  نفر دیگر که رمقی نداشتند، دستگیر شدند...  بدین ترتیب،  از دستهٌ۹نفری کوهستان ۷نفر [علیاکبر صفایی فراهانی, غفور حسنپور اصیل, احمد فرهودی, هوشنگ نیّری, هادی بندهخدا لنگرودی, اسکندر رحیمی و عباس دانش بهزادی] بهاسارت دشمن درآمدند و دو تن [محمدرحیم سمایی و مهدی اسحاقی]  در جنگل بهشهادت رسیدند.   در مجموع، از افراد ۲۲نفری گروه جنگل ـدر کوه و شهرـ جمعاً، ۱۷نفر دستگیر شدند که از این ۱۷نفر ۱۳نفر [صفایی فراهانی, غفور حسنپور, هادی بندهخدا, احمد فرهودی, هوشنگ نیّری, اسکندر رحیمی, جلیل انفرادی, عباس دانش, محمدهادی فاضلی, اسماعیل معینی, شعاعالدّین مشیّدی, ناصر سیفدلیل صفایی و محدّث قندچی] در تاریخ ۲۶ اسفند ۴۹ تیرباران شدند» (تحلیل یک سال مبارزهٌ چریکی در شهر و روستا، حمید اشرف، از انتشارات سازمانهای جبههٌ ملی ایران ـ خارج از کشورـ بخش خاورمیانه، صفحات ۸تا ۲۶).
     فداییان کوهستان مدت ۴۸ ساعت با قوای متمرکز دشمن پیکار کردند و آنگاه که مهمّاتشان به پایان رسید، دو نفرشان با دست زدن به عمل فدایی با انفجار نارنجک خودشان را با چندین تن از عوامل دشمن نابود کردند و دو  نفر دیگر که رمقی نداشتند، دستگیر شدند...  بدین ترتیب،  از دستهٌ۹نفری کوهستان ۷نفر [علی اکبر صفایی فراهانی, غفور حسنپور اصیل, احمد فرهودی, هوشنگ نیّری, هادی بنده خدا لنگرودی, اسکندر رحیمی و عباس دانش بهزادی] به اسارت دشمن درآمدند و دو تن [محمدرحیم سمایی و مهدی اسحاقی]  در جنگل به شهادت رسیدند. در مجموع، از افراد ۲۲نفری گروه جنگل در کوه و شهر جمعاً، ۱۷نفر دستگیر شدند که از این ۱۷نفر ۱۳نفر [صفایی فراهانی, غفور حسنپور, هادی بنده خدا, احمد فرهودی, هوشنگ نیّری, اسکندر رحیمی, جلیل انفرادی, عباس دانش, محمدهادی فاضلی, اسماعیل معینی, شعاع الدّین مشیّدی, ناصر سیف دلیل صفایی و محدّث قندچی] در تاریخ ۲۶ اسفند ۴۹ تیرباران شدند» (تحلیل یک سال مبارزهٌ چریکی در شهر و روستا، حمید اشرف، از انتشارات سازمانهای جبههٌ ملی ایران ـ خارج از کشورـ بخش خاورمیانه، صفحات ۸تا ۲۶).


=== ادامه راه قهرمانانهٔ سیاهکل ===
=== ادامه راه قهرمانانهٔ سیاهکل ===
از گروه ۲۲ نفرة جنگل, فقط، پنج تن زنده و آزاد باقی ماندند.
از گروه ۲۲ نفرة جنگل, فقط، پنج تن زنده و آزاد باقی ماندند.


گروه احمدزاده نیز در آن زمان یک تیم شهری سازمان داده بود که با حمله بهکلانتری قُلهک در روز ۱۴فروردین۱۳۵۰,  مسلسل نگهبان کلانتری را بهغنیمت گرفتند.
گروه احمدزاده نیز در آن زمان یک تیم شهری سازمان داده بود که با حمله به کلانتری قُلهک در روز ۱۴فروردین۱۳۵۰,  مسلسل نگهبان کلانتری را به غنیمت گرفتند.


 پنج نفر باقیمانده از گروه جنگل, در پگاهِ روز ۱۸فروردین ۱۳۵۰ سرلشکر ضیاء فَرسیو,  رئیس ادارهٌ دادرسی ارتش, را در یک محکمهٌ انقلابی محاکمه و او را بهاتّهام اعدام رفقایشان بهمرگ محکوم کردند و یک واحد از رزمندگان فدایی بهفرماندهی اسکندر صادقنژاد حکم اعدام وی را در سحرگاه همان روز بهمورد اجرا گذاشتند.
 پنج نفر باقیمانده از گروه جنگل, در پگاهِ روز ۱۸فروردین ۱۳۵۰ سرلشکر ضیاء فَرسیو رئیس ادارهٌ دادرسی ارتش, را در یک محکمهٌ انقلابی محاکمه و او را به اتّهام اعدام رفقایشان به مرگ محکوم کردند و یک واحد از رزمندگان فدایی به فرماندهی اسکندر صادق نژاد حکم اعدام وی را در سحرگاه همان روز اجرا کردند.


چریکهای فدایی خلق پس از این دو عملیات آمادگیشان را برای ادامة راه شهیدان فدایی در اطلاعیهیی اعلام کردند: «...هرجا ظلم هست, مقاومت و مبارزه هم هست... ما فرزندان انبوه زحمتکشانی هستیم که در طول صدها سال با افشاندن خونشان بهما یاد دادهاند که چگونه میتوان بهآزادی و زندگی شرافتمندانه دست یافت... مبارزة چریکی شروع شده‌است... یورش قهرمانانة چریکهای از جان گذشته بهپاسگاه سیاهکل در گیلان باردیگر, بهروشنی تمام, نشان میدهد که مبارزة مسلّحانه تنها راه آزادی مردم ایران است. ما چریکهای فدایی خلق با حمله بهپاسگاه کلانتری قُلهک و اعدام فرسیوی جنایتکار نشان دادیم که راه قهرمانانة سیاهکل را ادامه خواهیم داد...» (حقایقی دربارة جنبش جنگل و حماسة سیاهکل, چریکهای فدایی خلق, ص۲۵).
چریکهای فدایی خلق پس از این دو عملیات آمادگیشان را برای ادامة راه شهیدان فدایی در اطلاعیه‌ای اعلام کردند: «...هرجا ظلم هست, مقاومت و مبارزه هم هست... ما فرزندان انبوه زحمتکشانی هستیم که در طول صدها سال با افشاندن خونشان به ما یاد دادهاند که چگونه میتوان به آزادی و زندگی شرافتمندانه دست یافت... مبارزة چریکی شروع شده‌است... یورش قهرمانانة چریکهای از جان گذشته به پاسگاه سیاهکل در گیلان باردیگر, به روشنی تمام, نشان میدهد که مبارزة مسلّحانه تنها راه آزادی مردم ایران است. ما چریکهای فدایی خلق با حمله به پاسگاه کلانتری قُلهک و اعدام فرسیو جنایتکار نشان دادیم که راه قهرمانانة سیاهکل را ادامه خواهیم داد...» (حقایقی دربارة جنبش جنگل و حماسة سیاهکل, چریکهای فدایی خلق, ص۲۵).


در اواخر فروردین ۱۳۵۰ بازماندگان گروه جنگل و گروه مسعود  احمدزاده درهم ادغام شدند. از پیوند آن دو, «چریکهای فدایی خلق» پدیدآمد.  
در اواخر فروردین ۱۳۵۰ بازماندگان گروه جنگل و گروه مسعود  احمدزاده درهم ادغام شدند. از پیوند آن دو، «چریکهای فدایی خلق» پدید آمد.  


پس از اعدام فرسیو, شاه بهناصر مقدم, مدیر کل ادارة سوم ساواک, دستور داد فعالیتهای ساواک, شهربانی, ارتش و ژاندارمری را برای خشکاندن ریشة «خرابکاران» و جلوگیری از پیوستن دانشجویان بهآنان, یککاسه کند. در پی این «فرمان ملوکانه», «کمیتة مشترک ضدّ خرابکاری» زیر نظر پرویز ثابتی و ناصر مقدم, با الگوبرداری از کمیتههای مشابه در آمریکای لاتین پدیدآمد.
پس از اعدام فرسیو, شاه به ناصر مقدم, مدیر کل ادارة سوم ساواک, دستور داد فعالیتهای ساواک, شهربانی, ارتش و ژاندارمری را برای خشکاندن ریشة «خرابکاران» و جلوگیری از پیوستن دانشجویان به آنان, یک کاسه کند. در پی این «فرمان ملوکانه», «کمیتة مشترک ضدّ خرابکاری» زیر نظر پرویز ثابتی و ناصر مقدم, با الگوبرداری از کمیته‌های مشابه در آمریکای لاتین پدیدآمد.


در خرداد ۱۳۵۰, خانهیی که امیرپرویز پویان, اسکندر صادقینژاد و رحمت پیرونذیری در آن بودند, بهمحاصره نیروهای ساواک درآمد. این سه چریک فدایی, دلاورانه, جنگیدند و هر سه در این نبرد نابرابر جان باختند.
در خرداد ۱۳۵۰, خانه‌ای که امیرپرویز پویان, اسکندر صادقی نژاد و رحمت پیرونذیری در آن بودند, به محاصره نیروهای ساواک درآمد. این سه چریک فدایی, دلاورانه, جنگیدند و هر سه در این نبرد نابرابر جان باختند.


در پاییز سال ۱۳۵۰, تنها دو تیم عملیاتی باقی مانده بود که آن دو نیز بهلحاظ مالی و تسلیحاتی, بهشدّت, در تنگنا بودند: یکی, بهفرماندهی حمید اشرف و متشکّل از شیرین معاضد (فضیلت کلام), صفّاری آشتیانی و عباس جمشیدی رودباری؛ و دیگری, بهفرماندهی حسن نوروزی و متشکّل از احمد زیبرم, علی اکبر جعفری و فرّخ سپهری.
در پاییز سال ۱۳۵۰, تنها دو تیم عملیاتی باقی مانده بود که آن دو نیز به لحاظ مالی و تسلیحاتی, به شدّت, در تنگنا بودند: یکی, به فرماندهی حمید اشرف و متشکّل از شیرین معاضد (فضیلت کلام), صفّاری آشتیانی و عباس جمشیدی رودباری؛ و دیگری, به فرماندهی حسن نوروزی و متشکّل از احمد زیبرم, علی اکبر جعفری و فرّخ سپهری.


در اسفند ۱۳۵۰, مسعود احمدزاده, یک سال پس از رخداد سیاهکل, بهجوخة اعدام سپرده شد. در همان ماه اسفند, بهجز مسعود احمدزاده, شماری از رزمندگان فدایی, در سه نوبت, بهجوخه اعدام سپرده شدند: عباس مفتاحی, مجید احمدزاده,  اسدالله مفتاحی, حمید توکّلی, سعید آریان, غلامرضا گَلَوی, بهمن آژنگ, علینقی آرش, حسن سرکاری, مهدی سُوالونی, عبدالکریم حاجیان سهپله, مناف فلکی, علیرضا نابدل, یحیی امینینیا, جعفر اردبیلچی, اصغر عربهریسی و اکبر موٌیّد.
در اسفند ۱۳۵۰, مسعود احمدزاده, یک سال پس از رخداد سیاهکل, به جوخة اعدام سپرده شد. در همان ماه اسفند, به جز مسعود احمدزاده, شماری از رزمندگان فدایی, در سه نوبت, به جوخه اعدام سپرده شدند: عباس مفتاحی, مجید احمدزاده,  اسدالله مفتاحی, حمید توکّلی, سعید آریان, غلامرضا گَلَوی, بهمن آژنگ, علینقی آرش, حسن سرکاری, مهدی سُوالونی, عبدالکریم حاجیان سه پله, مناف فلکی, علیرضا نابدل, یحیی امینی نیا, جعفر اردبیل‌چی, اصغر عرب‌هریسی و اکبر موٌیّد.


''' '''
''' '''
خط ۱۹۳: خط ۱۹۳:


== سال ۵۳ سال «فرود بیژن» ==
== سال ۵۳ سال «فرود بیژن» ==
بیژن جزنی «اصلاً اهل کپیهبرداری و آیهپردازی نبود و بهمعنیدقیقکلمه, یک مارکسیست خلّاق بود. برای او مارکسیسم, نه ”شریعت جامد“ که ”رهنمونِ عمل“ بود. او بهما عدم دنبالهروی از قطبهای جهانی و حفظ استقلال, تکیه بر شرایط داخلی و دفاع از منافع مردم ایران, مبارزه برای دموکراسی و سوسیالیسم را آموخت و میتوان او را پرچمدار این اندیشهها در جنبش کمونیستی ایران دانست» (جُنگی دربارة زندگی و آثار بیژن جزنی, مقالة مهدی سامع, ص۱۴۴).
بیژن جزنی «اصلاً اهل کپی برداری و آیه پردازی نبود و به معنی دقیق کلمه, یک مارکسیست خلّاق بود. برای او مارکسیسم, نه ”شریعت جامد“ که ”رهنمونِ عمل“ بود. او به ما عدم دنباله‌روی از قطبهای جهانی و حفظ استقلال, تکیه بر شرایط داخلی و دفاع از منافع مردم ایران, مبارزه برای دموکراسی و سوسیالیسم را آموخت و میتوان او را پرچمدار این اندیشه ها در جنبش کمونیستی ایران دانست» (جُنگی دربارة زندگی و آثار بیژن جزنی, مقالة مهدی سامع, ص۱۴۴).


 این ویژگی بیژن جزنی در دورهیی که «مارکسیستهای وطنی», بهطورعمده, به«کپیهبرداری» مشغول بودند و بهایی چندان بهاصل «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» نمیدادند, قابل تحمل نبود و از این رو, او را   در زندان زیر فشارهای مضاعف قرار میدادند. این فشارها در سالهای ۵۲ـ ۵۳ شدیدتر شده بود.
 این ویژگی بیژن جزنی در دوره‌ای که «مارکسیستهای وطنی», به طورعمده, به«کپی برداری» مشغول بودند و بهایی چندان به اصل «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» نمیدادند, قابل تحمل نبود و از این رو, او را   در زندان زیر فشارهای مضاعف قرار میدادند. این فشارها در سالهای ۵۲ـ ۵۳ شدیدتر شده بود.


میهن, همسر جزنی, حال و روز او را در این سالها اینگونه توصیف میکند: در سالهای ۵۳ ـ ۵۲, «در روزهای ملاقات گاهی بیژن را بسیار آشفته میدیدم. وقتی با همان زبان مخصوص خودمان علت را جویا میشدم, مختصراً از مشکلات ناشی از درگیری با سایر دیدگاه‌ها سخن میگفت و از چپروهایی که او را متّهم میکردند که تودهیی است. یک روز هم هنگام صحبت بهشوخی سرش را بهپایین خم کرد و گفت: همین دو تا شویدی هم که بر سر من مانده, بهزودی از دست ”پروچینی“ها خواهد ریخت. بعضی مواقع هم با خواندن شعری درد دلش را بیان میکرد:”من از بیگانگان هرگز ننالم...“» (جُنگی دربارة آثار... ص۷۳).  
مهین, همسر جزنی, حال و روز او را در این سالها اینگونه توصیف میکند: در سالهای ۵۳ ـ ۵۲, «در روزهای ملاقات گاهی بیژن را بسیار آشفته میدیدم. وقتی با همان زبان مخصوص خودمان علت را جویا میشدم, مختصراً از مشکلات ناشی از درگیری با سایر دیدگاه‌ها سخن میگفت و از چپروهایی که او را متّهم میکردند که توده‌ای است. یک روز هم هنگام صحبت به شوخی سرش را به پایین خم کرد و گفت: همین دو تا شویدی هم که بر سر من مانده, به زودی از دست ”پروچینی“ها خواهد ریخت. بعضی مواقع هم با خواندن شعری درد دلش را بیان میکرد:”من از بیگانگان هرگز ننالم...“» (جُنگی دربارة آثار... ص۷۳).  


«سال ۱۳۵۳, سال فراز جنبش چریکی در بیرون زندان, و سال فرود بیژن در درون زندان بود. در ماه‌های پایانی این سال, دیگر بیژن تنها مانده بود و جز چند تن از یاران وفادارش, کسی در کنارش نمانده بود. فضای بند تبآلود بود. از جنب و جوش پیشین هم خبری نبود. غباری از شکّ و دو دلی و بیاعتمادی, بر یقین و یکدلی و اعتماد آغازین نشسته بود. ماٌموران زندان هم هشیار بودند و فشار بر زندانیان را فزونی بخشیده بودند. نسبت بهجزنی و یارانش هم بیش از پیش حساّس شده بودند. بهاین نتیجه رسیده بودند که با رهبری چریکها در بیرون زندان سروسرّی دارد و برای پیشبرد برنامههای آنها, در درون زندان, تشکیلاتی بهوجود آورده‌است. گمان داشتند که اگر جزنی و یارانش را سر بهنیست کنند, در جهت نیستی ”چریکها“ گام مهمّی برداشته اند. بهاین دلیل, طرح کشتارشان را ریختند...
«سال ۱۳۵۳, سال فراز جنبش چریکی در بیرون زندان, و سال فرود بیژن در درون زندان بود. در ماه‌های پایانی این سال, دیگر بیژن تنها مانده بود و جز چند تن از یاران وفادارش, کسی در کنارش نمانده بود. فضای بند تب آلود بود. از جنب و جوش پیشین هم خبری نبود. غباری از شکّ و دو دلی و بی اعتمادی, بر یقین و یکدلی و اعتماد آغازین نشسته بود. ماٌموران زندان هم هوشیار بودند و فشار بر زندانیان را فزونی بخشیده بودند. نسبت به جزنی و یارانش هم بیش از پیش حساّس شده بودند. به این نتیجه رسیده بودند که با رهبری چریکها در بیرون زندان سروسرّی دارد و برای پیشبرد برنامه های آنها, در درون زندان, تشکیلاتی به وجود آورده‌است. گمان داشتند که اگر جزنی و یارانش را سر به نیست کنند, در جهت نیستی ”چریکها“ گام مهمّی برداشته اند. به این دلیل, طرح کشتارشان را ریختند...


بیژن جزنی تا زمانی که زنده بود بهچالشی جدّی کشیده نشد و دیدگاه‌هایش مورد نقد و بررسی سنجشگرایانه قرار نگرفت؛ نه در نوشتار و نه در جریان یک مناظرة جدّی در درون زندان. بهسبک و سیاق ناپسندی ـکه میشناسیمـ امّا, پشت سرش حرف میزدند و پچپچ میکردند؛ همه, جز هوادارانش. حرفها و پچپچها, بیشتر, دور و بر مسائل شخصی بود و خصلتی. (رفیق خصوصیّات و خُلقیّات بوژوایی دارد. بهسر و وضعش میرسد و پس از اصلاح ادوکلن میزند. شکمپرور است. اهل ریاضتکشی نیست. زن و بچّه هم دارد و...) و این حرفها و برچسبها, در روزگاری که چپ روی و تندروی غوغا میکرد و در همه زمینههای زندگی فردی و اجتماعی ”ارزش“ بود, بر نیروی جوانان سرد و گرم روزگار نچشیده, ناپخته و نافرهیخته, بیتاٌثیر نبود. و این چنین بود که دیگر جوانها بهسوی جزنی نمیآمدند. از او دوری میگزیدند و بهداشتن مناسبات رسمی با ”رفیق“ اکتفا میکردند» (جُنگی دربارة زندگی و آثار بیژن جزنی, مقالة ناصر مهاجر, ص۴۱۴).
بیژن جزنی تا زمانی که زنده بود به چالشی جدّی کشیده نشد و دیدگاه‌هایش مورد نقد و بررسی سنجش‌گرایانه قرار نگرفت؛ نه در نوشتار و نه در جریان یک مناظرة جدّی در درون زندان. به سبک و سیاق ناپسندی که میشناسیم امّا, پشت سرش حرف میزدند و پچ‌پچ میکردند؛ همه, جز هوادارانش. حرفها و پچ‌پچها, بیشتر, دور و بر مسائل شخصی بود و خصلتی. (رفیق خصوصیّات و خُلقیّات بوژوایی دارد. به سر و وضعش میرسد و پس از اصلاح ادوکلن میزند. شکم‌پرور است. اهل ریاضت کشی نیست. زن و بچّه هم دارد و...) و این حرفها و برچسبها, در روزگاری که چپ روی و تندروی غوغا میکرد و در همه زمینه های زندگی فردی و اجتماعی ”ارزش“ بود, بر نیروی جوانان سرد و گرم روزگار نچشیده, ناپخته و نافرهیخته, بی‌تاٌثیر نبود. و این چنین بود که دیگر جوانها به سوی جزنی نمی آمدند. از او دوری میگزیدند و به داشتن مناسبات رسمی با ”رفیق“ اکتفا میکردند» (جُنگی دربارة زندگی و آثار بیژن جزنی, مقالة ناصر مهاجر, ص۴۱۴).


== انتقامجویی وحشیانه ==
== انتقامجویی وحشیانه ==
۱٬۰۴۸

ویرایش

منوی ناوبری