کاربر:Ehsan/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱٬۰۱۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۴ سپتامبر ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
در برداشت اولیه  می‌توان کنار گذاشتن خانواده را یک پدیده‌ی دشوار اما قابل درک توصیف نمود. همچنانکه بسیاری از مبارزان در طول تاریخ از دلبستگی‌های خود در راستای اهدافی که داشته‌اند دل کنده‌اند.  
در برداشت اولیه  می‌توان کنار گذاشتن خانواده را یک پدیده‌ی دشوار اما قابل درک توصیف نمود. همچنانکه بسیاری از مبارزان در طول تاریخ از دلبستگی‌های خود در راستای اهدافی که داشته‌اند دل کنده‌اند.  


چنین تفسیری از طلاق همگانی در سازمان مجاهدین خلق ایران اگر چه درست ، اما کافی نیست و به اندازه‌ی لازم به عمق نمی‌رود. این درحالی است که هدف مجاهدین از کنار گذاشتن خانواده نه فقط، چشم پوشیدن بر یک دلبستگی معمول، بلکه آغاز یک مبارزه ایدئولوژیک یعنی نبردی در دنیای اندیشه، با جنسیت‌گرایی بود. به همین دلیل است که طلاق همگانی، تازه ابتدای راهی است که مجاهدین آغاز کرده‌اند. پس از آن اعضاء سازمان مجاهدین در آموزش‌ها و کلاس‌هایی که مریم رجوی مسئولیت آنرا پذیرفته است، مبارزه با این اندیشه را به عنوان، یک مانع در مسیر آزاد شدن انرژی‌های پنهان خود در راستای مبارزه،‌ آغاز می‌کنند. حلقات بعدی انقلاب ایدئولوژیک از جمله اجرایی کردن هژمونی زنان در این سازمان از جمله گام‌های دیگری است که در سال‌های بعد برداشته می‌شود.   
چنین تفسیری از طلاق همگانی در سازمان مجاهدین خلق ایران اگر چه درست ، اما کافی نیست و به اندازه‌ی لازم به عمق نمی‌رود. به عبارت دیگر هدف مجاهدین خلق از کنار گذاشتن خانواده، نه فقط چشم پوشیدن بر یک دلبستگی معمول، بلکه آغاز یک مبارزه ایدئولوژیک یعنی نبردی در دنیای اندیشه، با جنسیت‌گرایی بود. به همین دلیل است که طلاق همگانی، تازه ابتدای راهی است که مجاهدین آغاز کرده‌اند. پس از آن اعضاء سازمان مجاهدین در آموزش‌ها و کلاس‌هایی که مریم رجوی مسئولیت آنرا پذیرفته است، مبارزه با این اندیشه را به عنوان، یک مانع در مسیر آزاد شدن انرژی‌های پنهان خود در راستای مبارزه،‌ آغاز می‌کنند. حلقات بعدی انقلاب ایدئولوژیک از جمله اجرایی کردن هژمونی زنان در این سازمان از جمله گام‌های دیگری است که در سال‌های بعد برداشته می‌شود.   


=== هژمونی زنان ===
=== هژمونی زنان ===
یکی دیگر از حلقات انقلاب ایدئولوژیک جاری کردن هژمونی زنان در این سازمان است. به لحاظ عملی و اجرایی این حلقه از انقلاب ایدئولوژیک به این معنی است که  تمامی مردان یا مستقیما و  یا با واسطه تحت فرماندهی زنان قرار می‌گیرند. ازین پس برخلاف گذشته یک مرد هرگز نمی‌تواند مسئول یک زن باشد اما عکس آن یعنی هژمونی زن بر مرد در تمامی سطوح این سازمان جاری می‌شود.
یکی دیگر از حلقات انقلاب ایدئولوژیک جاری کردن هژمونی زنان در این سازمان است. به لحاظ عملی و اجرایی این حلقه از انقلاب ایدئولوژیک به این معنی است که  تمامی مردان یا مستقیما و  یا با واسطه تحت فرماندهی زنان قرار می‌گیرند. ازین پس برخلاف گذشته یک مرد هرگز نمی‌تواند مسئول یک زن باشد اما عکس آن یعنی هژمونی زن بر مرد در تمامی سطوح این سازمان جاری می‌شود.


همانطور که گفته شد، پس از طلاق همگانی اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران، آنها تحت اشراف و آموزش‌های مریم رجوی نبردی تمام عیار را با تمامی ویژگی‌های رفتاری و کرداری که سرچشمه‌ی آن جنسیت‌زدگی است، آغاز می‌کنند.  
==== تبعیض مثبت، استخراج نیروی انسانی با هژمونی زنان ====
همانطور که گفته شد، پس از طلاق همگانی اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران، آنها تحت اشراف و آموزش‌های مریم رجوی نبردی تمام عیار را با تمامی ویژگی‌های رفتاری و کرداری که سرچشمه‌ی آن جنسیت‌زدگی است، آغاز می‌کنند. از دیدگاه مجاهدین، اندیشه‌ی جنسیت زده که بر مالکیت مرد بر زن استوار است، رابطه‌ای دیرینه و چندهزارساله است که کلیشه های رفتاری خاصی را بر زنان و مردان حاکم کرده و آنها را از بروز دادن توانایی‌های واقعی و شکوفایی استعدادهای انسانی شان محروم کرده است. در مردان یک خوی کاذب و غیر انسانی مهاجم و قدرت پسندانه ایجاد کرده و در زنان نوعی اندیشه ی پوشالی که منجر شده آنها خود را ضعیف، شکننده، نیازمند دیگری و مشروط به مرد، ببینند. این رابطه آنچنان در طول هزاران سال تعمیق،‌ تشویق و فرهنگ سازی شده است که در اغلب ایدئولوژیها بخصوص ایدئولوژی ارتجاعی آخوندها بخشی از واقعیت و سرشت مرد و زن جلوه داده می شود. درست از همین روست که مجاهدین در مبارزه با جریان ارتجاعی حاکم بر ایران که « تفکر زن ستیزی» هسته‌ی مرکزی اندیشه‌اش را قوام داده، خود را ملزم به نبرد 


واقعیت این است که با رهبری زنان، مردان نیز جای واقعی خود را پیدا میکنند. حقیقت انسانی یک مرد در انسان دیدن مرد و زن است. او باید خود را انسان ببنید و نه موجودی که می بایست در ویترین جامعه به انتخاب کالای مورد نظر خود(زن) پرداخته و مالک آن شود. همچنین زن باید خود را انسان ببنید و نه مملوکی که باید در ویترین جامعه خود را به بهترین شکل عرضه کرده تا توسط خریداری انتخاب شده و به اسارت بیاید. 
بر این اساس مجاهدین به این نتیجه‌ میرسند که برای غلبه بر این اندیشه‌ی چندهزارساله‌ و به عبارتی برای آنکه برای آنکه بر خوی مردسالارانه غلبه کرده و از سوی دیگر اندیشه‌ی خودضعیف‌پندارانه‌ی زنان را برطرف سازند، باید این رابطه را معکوس کرده و تا از میان رفتن این اندیشه‌ بر مدار جدیدی حرکت کنند. به این ترتیب انرژی‌های انسانی آزاد شده و زن و مرد هویت واقعی خود را باز می‌شناسند. واقعیت این است که با رهبری زنان، مردان نیز جای واقعی خود را پیدا میکنند. حقیقت انسانی یک مرد در انسان دیدن مرد و زن است. او باید خود را انسان ببنید و نه موجودی که می بایست در ویترین جامعه به انتخاب کالای مورد نظر خود(زن) بپردازد. همچنین زن باید خود را انسان ببنید و نه مملوکی که باید در ویترین جامعه خود را به بهترین شکل عرضه کرده تا توسط خریداری انتخاب شود. این جهش در جهت معکوس، درست به اندازه ی عمق تاریخ چند هزارساله ی مردسالاری عجیب و شگفت آور است. آنچنان که مجاهدین در حال حاضر موجودیت خود و سازمانشان را مدیون انقلاب درونی و جاری کردن هژمونی زنان میدانند.  


رابطه مالک و مملوک رابطه ی دیرینه و چند هزار ساله ایست که انرژی های ، هم زنان و هم مردان را قفل کرده،آنها را از بروز دادن توانایی های واقعی و شکوفایی استعدادهای انسانی شان محروم کرده است. در مردان یک خوی کاذب و غیر انسانی مهاجم و قدرت پسندانه ایجاد کرده و در زنان نوعی اندیشه ی پوشالی که منجر شده آنها خود را ضعیف، نیازمند دیگری و مشروط به مرد، ببینند. این رابطه آنچنان در طول هزاران سال تعمیق،‌تشویق و فرهنگ سازی شده است که در اغلب ایدئولوژیها بخصوص ایدئولوژی ارتجاعی آخوندها بخشی از واقعیت و سرشت مرد و زن جلوه داده می شود. این ایدئولوژی اصطلاحا ایدئولوژی جنسیت نامیده میشود. یعنی اندیشه ای که اصالت را به جنس انسان (زن یا مرد) میدهد و نه به انسان بودن انسان.
مریم رجوی در این رابطه میگوید: <blockquote>براي  واژگوني نظام تبعيض جنسي و تغيير بنيادين در سياستهاي آن،  زنان  بايد براي يك دوران، هژموني سياسي را در دست بگيرند. هدف و مضمون  هژموني زنان، تضمين برابري و ريشه‌كن كردنِ ستم جنسي است، نه تعويض مردسالاري با زن‌سالاري. از همين‌رو، تمامي الزامها و تمامي پيامدهايش، درست به‌عكس نظام كنوني، خصلتي رهاييبخش دارد و فوران نيروهاي آزادشده در اثر رفع اين ستم، مي‌تواند بن‌بستهاي امروز جامعه‌ی بشري را بگشايد و نظامي نوين را در تمامي  مناسبات انساني ـ‌‌چه در درون جوامع و چه در سطح بين‌المللي‌‌  شكل دهد. به اين ترتيب، زنان نشان خواهند داد كه اگرچه خود در طي قرون و اعصار، با سهمگين‌ترين ستم تاريخ مواجه بوده‌اند، ولي اينك، در عصر شكوهمند رهايي زن، صداي همه‌ی سركوب‌شدگان تاريخ را به اوج مي‌رسانند</blockquote> 
 
برای تصحیح این رابطه چند هزارساله ی مالک و مملوکی، برای آنکه بر خوی مهاجم مردسالارانه غلبه کرده و اندیشه ی خودضعیف پندارانه ی زن را برطرف ساخته، ایدئولوژی جنسیت را کنار بزنیم، باید آنرا معکوس کرده و تا  ازمیان رفتن این اندیشه برمدار جدیدی هدایت کنیم. به این ترتیب آنچنان که مجاهدین نیز آنرا تجربه کرده اند، انرژی های انسانی آزاد شده و هم مرد وهم زن هویت واقعی خود را بازمیشناسند. به دلایل بالاست که مردان مجاهد با افتخار هژمونی زنان را پذیرفته اند، چرا که انسانیت و تکامل فکری ورفتاری خود را در آن می بینند. یک جهش بزرگ در اندیشه که بسرعت خود را در عمل و پراتیک روزمره نشان داده و آنها را در جنگ با این رژیم نیز مستحکمتر میکند. هر مرد و زن مجاهد بخوبی این پدیده را درک و لمس کرده اند. این جهش در جهت معکوس، درست به اندازه ی عمق تاریخ چند هزارساله ی مردسالاری  بلند و شگفت آور است. آنچنان که مجاهدین در حال حاضر موجودیت خود و سازمانشان را مدیون انقلاب درونی و جاری کردن هژمونی زنان میدانند.


بنابراين پيروزی جنبش ضروری برابری طلبی زنان نه در تقابل ميان زن و مرد که تنها از طريق همراهی بی قيد و شرط بخش آگاه مردان و اعتماد به نفس زنان ، امکان پذير است . بدون اين همکاری و همراهی از ميان " فمينيزم ضد مرد" انتظار بيرون آمدن هر چيزی را می توان داشت الا برابری ! به همين اعتبار در پهنه اجتماعی ، همان قدر که " فمينيزم " ، به مفهوم جنبش برای سازماندهی مستقل زنان در راستای احقاق حقوق پايمال شده خود در جوامع مرد سالار ، ضروری و حمايت کردنی است ، به همان اندازه نيز تفسير " ضد مرد " آن به مثابه يک حرکت ضد انقلابی که حاصل آن چيزی جز تضعيف صفوف جبهه خلق و بازکردن يک جبهه انحرافی به نفع دشمن نمی باشد ، طرد کردنی و شايسته ايزولاسيون است .
بنابراين پيروزی جنبش ضروری برابری طلبی زنان نه در تقابل ميان زن و مرد که تنها از طريق همراهی بی قيد و شرط بخش آگاه مردان و اعتماد به نفس زنان ، امکان پذير است . بدون اين همکاری و همراهی از ميان " فمينيزم ضد مرد" انتظار بيرون آمدن هر چيزی را می توان داشت الا برابری ! به همين اعتبار در پهنه اجتماعی ، همان قدر که " فمينيزم " ، به مفهوم جنبش برای سازماندهی مستقل زنان در راستای احقاق حقوق پايمال شده خود در جوامع مرد سالار ، ضروری و حمايت کردنی است ، به همان اندازه نيز تفسير " ضد مرد " آن به مثابه يک حرکت ضد انقلابی که حاصل آن چيزی جز تضعيف صفوف جبهه خلق و بازکردن يک جبهه انحرافی به نفع دشمن نمی باشد ، طرد کردنی و شايسته ايزولاسيون است .

منوی ناوبری