صمد بهرنگی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۴٬۱۷۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۸ سپتامبر ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵۴: خط ۱۵۴:


درگذشت صمد بهرنگی بسیار پرحاشیه شد از سویی خانواده صمد وبرادرش و جلال آل احمد و اشرف دهقانی معتقدند که حضور صمد بهرنگی در آن موقع در ارس به همراه افسری نظامی مشکوک است. از سوی دیگر همان افسر که امروز بنام حمزه فراهتی او را می شناسیم مدعی است که صمد بدلیل عدم آشنایی با شنا و حفظ خود روی آب غرق شده است.<ref>مقاله صمد و افسانه عوام از جلال آل احمد و کتاب از آن سالها حمزه فراهتی و کتاب راز مرگ صمد از اشرف دهقانی</ref>
درگذشت صمد بهرنگی بسیار پرحاشیه شد از سویی خانواده صمد وبرادرش و جلال آل احمد و اشرف دهقانی معتقدند که حضور صمد بهرنگی در آن موقع در ارس به همراه افسری نظامی مشکوک است. از سوی دیگر همان افسر که امروز بنام حمزه فراهتی او را می شناسیم مدعی است که صمد بدلیل عدم آشنایی با شنا و حفظ خود روی آب غرق شده است.<ref>مقاله صمد و افسانه عوام از جلال آل احمد و کتاب از آن سالها حمزه فراهتی و کتاب راز مرگ صمد از اشرف دهقانی</ref>
'''نوشته بهروز دهقانی در باره صمد بهرنگی'''
«ال چکمه ین ال چکمز        گرک جان چکه دردی»
ساده تر از او نمی شود زندگی کرد.برای زنده ماندن به هر چیزی قناعت می کرد اما برای زنده بودن هیچ چیزی را نمی پذیرفت:هیچ نوع آداب و سنت و قرارداد از پیش معینی را،مگر آنکه به معیار سود و زیان خلق خورده باشد،نمی پذیرفت.و اینکه دکتر ساعدی در موردش نوشته«آزمون تنها معیار زندگی اش بود»،در مورد همه چیز صحت داشت.روش بزرگ زندگی صمد، ایمان بزرگی بود که به زندگی و آینده داشت.
  نه بدبین بود و نه خوش بین،که واقع بین بود. زندگی آینده مثل چیز قابل لمسی جلوی چشمانش بود. خودش می گفت ممکن است ما آن را نبینیم، حتی فرزندانمان. اما به هر حال نمی توان واقعیت را انکار کرد. از این رو کمتر برای بزرگسالان می نوشت که به فکر سود و زیان و ناو و نانند،برای کودکان می نوشت که آینده متعلق به ایشان است.
  کوهی بود با بدنی همچون کاه. در برخورد اول هیچ کس نمی فهمید که در این بدن لاغر چه قدرت اراده عظیمی نهفته است. کسانی که دستخوش هر بادند و  مثل آب خوردن،وجدان خود را به اجاره می دهند،از اینکه صمد به هیچ روی فریفته پول و مقام نمی شد،متحیر بودند.جای او کنار بخاری و پشت میز در طبقه پنجم فلان اداره نبود. میان مردم عادی کوچه و بازار، بچه ها، دهاتیها،خود را آسوده حس می کرد. مثل ماهی توی آب.
  شاید او را بهتر از جلیل،قهوه چی آخیرجان، نشود تعریف کرد که می گفت:«صمد از آدمهای این زمانه نیست.»
  از زندگی شهری مد روز به شدت متنفر بود.از روشنفکربازی،حرفهای قلمبه، هنر خیلی مدرن،از کسانی که ادای زندگی طبقه متوسط شهری را در می آورند. از جوانانی که مهمترین مساله دور و برشان را نمی فهمند،اما از ماشینیزم انتقاد می کنند به شیوه روشنفکران فرنگی یا فرنگی مآب. جوانان تحصیل کرده شهری سر هیچ و پوچ به هم می پرند. مهمترین مساله ای که ذهنشان را مشغول می کند این است که فلان شعر یا نمایش نامه با معیاری که ایوت و یونسکو و بکت داده اند مطابق است یا نه. حرفشان آلوده به غرض و حسادت است. در پوچی و بیهودگی و بی هدفی زندگی می کنند و به خیال خود کار دارند.
  صمد نمی توانست در چنین جایی بماند،از این رو به روستا رو کرد که با صفا و همتش، دردها را می شود شفا داد.
  کار ادبی و هنری برای او وسیله ای بود برای رسیدن به هدف بزرگش. در همه قصه ها و مقاله هایش با مردم عادی و بچه ها حرف می زد.آن هم با زبان مردم ساده کوچه و بازار و روستا.
  در «افسانه محبت» گل لاله خود را قربانی زمین و مردم می کند که تخم گل در نیفتد و با مرگ سرخ خود به زمین زندگی دوباره می دهد. دریغ از لاله ام با داغ سینه اش! دریغ از صمد!
  چناری که به طوفان سر خم نکرد،به تبری شکست و مردی که نخواست در خوشیهای تهران غرق شود،در آبهای ارس غرق شد..۱۳۴۷


=== مطالب نوشته شده در باره صمد بهرنگی ===
=== مطالب نوشته شده در باره صمد بهرنگی ===
۸٬۴۳۸

ویرایش

منوی ناوبری