۸٬۸۲۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۸۰: | خط ۴۸۰: | ||
{{ب|دل کز تو بوی یابد در گلستان نپوید|جان کز تو رنگ گیرد خود در جهان نگنجد}} | {{ب|دل کز تو بوی یابد در گلستان نپوید|جان کز تو رنگ گیرد خود در جهان نگنجد}} | ||
{{ب|آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد|مسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد}} | {{ب|آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد|مسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد}} | ||
خط ۴۸۵: | خط ۴۸۶: | ||
{{ب|جان داد دل که روزی در کوت جای یابد|نشناخت او که آخر جای چنان نگنجد}} | {{ب|جان داد دل که روزی در کوت جای یابد|نشناخت او که آخر جای چنان نگنجد}} | ||
{{ب|آن دم که با خیالت دل را ز عشق گوید|عطار اگر شود جان اندر میان نگنجد}}{{پایان شعر}} | {{ب|آن دم که با خیالت دل را ز عشق گوید|عطار اگر شود جان اندر میان نگنجد}}{{پایان شعر}} | ||
<ref name=":8" /> | <ref name=":8" /> | ||
{{شعر}}{{ب|عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت|مرغ جان را نیز چون پروانه بال و پر بسوخت}} | |||
{{ب|عشقش آتش بود کردم مجمرش از دل چو عود|آتش سوزنده بر هم عود و هم مجمر بسوخت}} | |||
{{ب|زآتش رویش چو یک اخگر به صحرا اوفتاد|هر دو عالم همچو خاشاکی از آن اخگر بسوخت}} | |||
{{ب|خواستم تا پیش جانان پیشکش جان آورم|پیش دستی کرد عشق و جانم اندر بر بسوخت}} | |||
{{ب|نیست از خشک و ترم در دست جز خاکستری|کاتش غیرت درآمد خشک و تر یکسر بسوخت}} | |||
{{ب|دادم آن خاکستر آخر بر سر کویش به باد|برق استغنا بجست از غیب و خاکستر بسوخت}} | |||
{{ب|آگفتم اکنون ذرهای دیگر بمانم گفت باش|ذرهی دیگر چه باشد ذرهای دیگر بسوخت}} | |||
{{ب|بخشای بر غریبی کز عشق مینمیرد|کفر و ایمانش نماند و مؤمن و کافر بسوخت}}{{پایان شعر}} | |||
غزل شماره ۲۲ | |||
{{شعر}}{{ب|هر که در راه حقیقت از حقیقت بینشان شد|مقتدای عالم آمد پیشوای انس و جان شد}} | |||
{{ب|هر که مویی آگه است از خویشتن یا از حقیقت|او ز خود بیرون نیامد چون به نزد او توان شد}} | |||
{{ب|آن خبر دارد ازو کو در حقیقت بیخبر گشت|وان اثر دارد که او در بینشانی بی نشان شد}} | |||
{{ب|تا تو در اثبات و محوی مبتلایی فرخ آن کس|کو ازین هر دو کناری جست و ناگه از میان شد}} | |||
{{ب|گم شدن از محو، پیدا گشتن از اثبات تا کی|مرد آن را دان که چون مردان ورای این و آن شد}} | |||
{{ب|هر که از اثبات آزاد آمد و از محو فارغ|هرچه بودش آرزو تا چشم برهم زد عیان شد}} | |||
{{ب|هست بال مرغ جان اثبات و پرش محو مطلق|بال و پر فرع است بفکن تا توانی اصل جان شد}} | |||
{{ب|تن در اثبات است و جان در محو ازین هر دو برون شو|کانک ازین هر دو برون شد او عزیز جاودان شد}} | |||
{{ب|آنکه بیرون شد ازین هر دو نهان و آشکارا|کی توان گفتن که این کس آشکارا یا نهان شد}} | |||
{{ب|تا خلاصی یافت عطار از میان این دو دریا|غرقهی دریای دیگر گشت و دایم کامران شد}}{{پایان شعر}} | |||
غزل شماره ۲۵۷ | غزل شماره ۲۵۷ | ||
{{شعر}}{{ب|هنگام صبوح آمد ای هم نفسان خیزید|یاران موافق را از خواب برانگیزید}} | |||
{{ب|یاران همه مشتاقند در آرزوی یک دم|می در فکن ای ساقی از مست نپرهیزید}} | |||
{{ب|جامی که تهی گردد از خون دلم پر کن|وانگه می صافی را با درد میامیزید}} | |||
{{ب|چون روح حقیقی را افتاد می اندر سر|این نفس بهیمی را از دار در آویزید}} | |||
{{ب|خاکی که نصیب آمد از جور فلک ما را|آن خاک به چنگ آرید بر فرق فلک ریزید}} | |||
{{ب|یاران قدیم ما در موسم گل رفتند|خون جگر خود را از دیده فرو ریزید}} | |||
{{ب|عطار گریزان است از صحبت نا اهلان|گر عین عیان خواهید از خلق بپرهیزید}}{{پایان شعر}} | |||
غزل شماره ۳۷۷ | غزل شماره ۳۷۷ | ||
{{شعر}}{{ب|ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش|بر در دل روز و شب منتظر یار باش}} | |||
{{ب|دلبر تو دایما بر در دل حاضر است|رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش}} | |||
{{ب|دیدهی جان روی او تا بنبیند عیان|در طلب روی او روی به دیوار باش}} | |||
{{ب|ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس|پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش}} | |||
{{ب|نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال|لیک تو باری به نقد ساختهی کار باش}} | |||
{{ب|در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن|تو به یکی زندهای از همه بیزار باش}} | |||
{{ب|گر دل و جان تو را در بقا آرزوست|دم مزن و در فنا همدم عطار باش}}{{پایان شعر}} | |||
غزل شماره ۴۱۸ | غزل شماره ۴۱۸ | ||
{{شعر}}{{ب|عقل کجا پی برد شیوهی سودای عشق|باز نیابی به عقل سر معمای عشق}} | |||
{{ب|عقل تو چون قطرهای است مانده ز دریا جدا|چند کند قطرهای فهم ز دریای عشق}} | |||
{{ب|خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد|هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق}} | |||
{{ب|گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا کنی|راست بود آن زمان از تو تولای عشق}} | |||
{{ب|ور سر مویی ز تو با تو بماند به هم|خام بود از تو خام پختن سودای عشق}} | |||
{{ب|عشق چو کار دل است دیدهی دل باز کن|جان عزیزان نگر مست تماشای عشق}} | |||
{{ب|دوش درآمد به جان دمدمهی عشق او|گفت اگر فانیی هست تو را جای عشق}} | |||
{{ب|جان چو قدم در نهاد تا که همی چشم زد|از بن و بیخش بکند قوت و غوغای عشق}} | |||
{{ب|چون اثر او نماند محو شد اجزای او|جای دل و جان گرفت جملهی اجزای عشق}} | |||
{{ب|هست درین بادیه جملهی جانها چو ابر|قطرهی باران او درد و دریغای عشق}} | |||
{{ب|تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب|گشت ز عطار سیر، رفت به صحرای عشق}}{{پایان شعر}} | |||
غزل شمارهی ۴۴۹ | غزل شمارهی ۴۴۹ | ||
{{شعر}}{{ب|جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد|رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد}} | {{شعر}}{{ب|جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد|رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد}} |
ویرایش