۸٬۸۲۸
ویرایش
(اصلاح سجاوندی، اصلاح املا، اصلاح نویسههای عربی) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۶۶: | خط ۲۶۶: | ||
{{ب|زشهوت در گذر چون نیست مطلوب|که اصل جمله محبوب است محبوب}} | {{ب|زشهوت در گذر چون نیست مطلوب|که اصل جمله محبوب است محبوب}} | ||
{{ب|اگر کشته شوی در راه او زار|بسی زان به که در شهوت گرفتار}}{{پایان شعر}} | {{ب|اگر کشته شوی در راه او زار|بسی زان به که در شهوت گرفتار}}{{پایان شعر}}عطار نیشابوری با نگرشی متفاوت از بسیاری از عرفا وجه تمایز آدمی و ملائک را عشق نمیداند. چرا که به عقیدهی او، فرشتهگان نیز پس از سجده بر آدم، وجودشان بهعشق آغشته گشت و دانند که عشق چیست: | ||
تا ملک کردند آدم را سجود عشقشان یک ذره آمد در وجود | تا ملک کردند آدم را سجود عشقشان یک ذره آمد در وجود | ||
خط ۲۸۸: | خط ۲۸۷: | ||
{{ب|گر نگشتی نقش پر او عیان|این همه غوغا نبودی در جهان}} | {{ب|گر نگشتی نقش پر او عیان|این همه غوغا نبودی در جهان}} | ||
{{ب|این همه آثار صنع از فَر اوست|جمله انمودار نقش پَر اوست}}{{پایان شعر}} | {{ب|این همه آثار صنع از فَر اوست|جمله انمودار نقش پَر اوست}}{{پایان شعر}}موضوع دیگر، مرتبت عقل و عشق در مجموعهی آثار عطار نشابوری است که هرجا که از قلمرو معشوق سخن به میان میآید، عقل در آنجا تحقیر میشود. در این قلمرو عقل دود است و عشق آتش، چنانکه عطار خود میگوید: {{شعر}}{{ب|ماهی از دریا چو به صحرا فتد|میتپد تا بوک در دریا فتد}} | ||
{{شعر}}{{ب|ماهی از دریا چو به صحرا فتد|میتپد تا بوک در دریا فتد}} | |||
{{ب|عشق اینجا آتش است و عقل دود|عشق کامد در گریزد عقل زود}}{{پایان شعر}} | {{ب|عشق اینجا آتش است و عقل دود|عشق کامد در گریزد عقل زود}}{{پایان شعر}} | ||
خط ۳۱۱: | خط ۳۰۸: | ||
{{ب|عقل اگر از خمر، ناپیدا شود|کی به سرّ امر قل بینا شود}} | {{ب|عقل اگر از خمر، ناپیدا شود|کی به سرّ امر قل بینا شود}} | ||
{{ب|عقل را قل باید و امر خدای|تا شود هم رهبر و هم رهنمای}}{{پایان شعر}} | {{ب|عقل را قل باید و امر خدای|تا شود هم رهبر و هم رهنمای}}{{پایان شعر}}و باز در جای دیگر گوید:{{شعر}}{{ب|مرد دین شو محرم اسرار گرد|وز خیال فلسفی بیزار گرد}} | ||
{{شعر}}{{ب|مرد دین شو محرم اسرار گرد|وز خیال فلسفی بیزار گرد}} | |||
{{ب|نیست از شرع نبی هاشمی|دورتر از فلسفی یک آدمی}} | {{ب|نیست از شرع نبی هاشمی|دورتر از فلسفی یک آدمی}} | ||
خط ۳۳۲: | خط ۳۲۶: | ||
گرمرد رهی میان خون باید رفت از پای فتاده سرنگون باید رفت | گرمرد رهی میان خون باید رفت از پای فتاده سرنگون باید رفت | ||
تو پای به راه در نه وهیج مپرس | تو پای به راه در نه وهیج مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت<ref name=":7">سیمای آزادی</ref> | ||
== داستان دیوانگان در اشعار عطار == | == داستان دیوانگان در اشعار عطار == | ||
خط ۳۳۹: | خط ۳۳۳: | ||
زان که گر تو عاقل آیی سوی من رنج بسیاری خوری در کوی من | زان که گر تو عاقل آیی سوی من رنج بسیاری خوری در کوی من | ||
لیک اگر دیوانه آیی در شمار | لیک اگر دیوانه آیی در شمار هیچکس را با تو نبود هیچ کار<ref name=":5" /> | ||
با بررسی چند نونه از داستان دیوانگان عطار نیشابوری، میتوان دریافت که این دیوانگان بیشتر در قبرستانها و بر سر گورها، در ویرانهها و گریزان از مردم، سوار بر چوب، آئینه بهدست، بر روی پل و معابر دیده میشوند. حال باید دید که این اماکن چه رموزی را در دیوانگان عطار تداعی مینمایند. گورستان نماد و رمز این است که سرانجام کشتی تن خواهد شکست؛ و انسان چون به این نقطه رسد کار او تسلیم است و جز تسلیم چارهای ندارد. گورستان نقطهی جدا شدن روح و جان از جسم و تعلقات مادی است. این مرحله، برای دیوانهی عطار نیشابوری، مرحلهای با ارزش و دوست داشتنی است. چرا که جان او که از تعلقات مادی به دور بوده است، فقط در این مرحله است که به سوی جانان پرواز خواهد کرد. دیوانهی عطار معتقد است حتی از قبرستان به سوی شهر رفتن، کار بیهوده ای است؛ چرا که سبب درازی راه و مسیر بازگشت خواهد شد. مگر نه این است که عاقبت اینجا باید برگشت و مگر نه این است که تنها این نقطه، سکوی پرواز به سوی جانان است. دیوانهی عطار نیشابوری بهدور از تعلقات و وابستگیهای دنیوی، در این نقطه منتظر نشسته است. | با بررسی چند نونه از داستان دیوانگان عطار نیشابوری، میتوان دریافت که این دیوانگان بیشتر در قبرستانها و بر سر گورها، در ویرانهها و گریزان از مردم، سوار بر چوب، آئینه بهدست، بر روی پل و معابر دیده میشوند. حال باید دید که این اماکن چه رموزی را در دیوانگان عطار تداعی مینمایند. گورستان نماد و رمز این است که سرانجام کشتی تن خواهد شکست؛ و انسان چون به این نقطه رسد کار او تسلیم است و جز تسلیم چارهای ندارد. گورستان نقطهی جدا شدن روح و جان از جسم و تعلقات مادی است. این مرحله، برای دیوانهی عطار نیشابوری، مرحلهای با ارزش و دوست داشتنی است. چرا که جان او که از تعلقات مادی به دور بوده است، فقط در این مرحله است که به سوی جانان پرواز خواهد کرد. دیوانهی عطار معتقد است حتی از قبرستان به سوی شهر رفتن، کار بیهوده ای است؛ چرا که سبب درازی راه و مسیر بازگشت خواهد شد. مگر نه این است که عاقبت اینجا باید برگشت و مگر نه این است که تنها این نقطه، سکوی پرواز به سوی جانان است. دیوانهی عطار نیشابوری بهدور از تعلقات و وابستگیهای دنیوی، در این نقطه منتظر نشسته است. | ||
خط ۴۳۳: | خط ۴۲۷: | ||
شیخ بهایی در کتاب معروف خود کشکول، این واقعه را چنین تعریف میکند که وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید، اهالی نیشابور را قتلعام کردند و ضربت شمشیری توسط یکی از مغولان بر دوش شیخ عطار خورد که شیخ با همان ضربت از دنیا رفت؛ و نقل کردهاند که چون خون از زخمش جاری شد عطار دانست که مرگش نزدیک است. با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت: | شیخ بهایی در کتاب معروف خود کشکول، این واقعه را چنین تعریف میکند که وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید، اهالی نیشابور را قتلعام کردند و ضربت شمشیری توسط یکی از مغولان بر دوش شیخ عطار خورد که شیخ با همان ضربت از دنیا رفت؛ و نقل کردهاند که چون خون از زخمش جاری شد عطار دانست که مرگش نزدیک است. با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت: | ||
در کوی تو رسم سرفرازی این است مستان تو را کمینه بازی این است | |||
برخی سال کشته شدن عطار نیشابوری را ۶۳۲ هجری – قمری، دانستهاند؛ و برخی دیگر | برخی سال کشته شدن عطار نیشابوری را ۶۳۲ هجری – قمری، دانستهاند؛ و برخی دیگر سال ۶۲۷،<ref name=":0" /> | ||
[[پرونده:مرقد عطار1.JPG|جایگزین=مرقد عطار نیشابوری|بندانگشتی|200x200پیکسل|مرقد عطار نیشابوری]] | [[پرونده:مرقد عطار1.JPG|جایگزین=مرقد عطار نیشابوری|بندانگشتی|200x200پیکسل|مرقد عطار نیشابوری]] | ||
برخی نیز گفتهاند که عطار نیشابوری در سال ۶۱۸ یا ۶۱۹ و یا ۶۲۶ کشته شده است.<ref name=":1" /> | برخی نیز گفتهاند که عطار نیشابوری در سال ۶۱۸ یا ۶۱۹ و یا ۶۲۶ کشته شده است.<ref name=":1" /> | ||
خط ۴۴۵: | خط ۴۳۹: | ||
== گزیدهای از دیوان عطار نیشابوری == | == گزیدهای از دیوان عطار نیشابوری == | ||
[[پرونده:گزیده.jpg|جایگزین=گزیدهی دیوان عطار نیشابوری|بندانگشتی|295x295پیکسل|گزیدهی دیوان عطار نیشابوری]] | [[پرونده:گزیده.jpg|جایگزین=گزیدهی دیوان عطار نیشابوری|بندانگشتی|295x295پیکسل|گزیدهی دیوان عطار نیشابوری]] | ||
{{شعر}}{{ب|جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد|رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد}} | {{شعر}}{{ب|جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد|رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد}} |
ویرایش