۷٬۳۴۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
از دیگر شکنجه های مرسوم در ساواک، آویزان کردن بود؛ یعنی کف پای ما را شلاق میزدند و دو سه روز همین طور از دست آویزان می کردند تا خون کف پای مان جمع شود. دوباره شلاق می زدند و پای ورم کرده ما پر از خون می شد. بعد از آن هم ما را دور زندان بدو می بردند. | از دیگر شکنجه های مرسوم در ساواک، آویزان کردن بود؛ یعنی کف پای ما را شلاق میزدند و دو سه روز همین طور از دست آویزان می کردند تا خون کف پای مان جمع شود. دوباره شلاق می زدند و پای ورم کرده ما پر از خون می شد. بعد از آن هم ما را دور زندان بدو می بردند. | ||
ناخن کشیدن: حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان شاه می گوید: ابتدا ناخنهای دست راستم را کشید و بعد دست چپ را. یادم هست کف اتاق سفید کاملا قرمز شده بود و من از درد زیاد بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم دیدم که مرا به تختی بسته اند. بعد دوباره شروع کردند به شکنجه دادن. یکی از شکنجهگرها خودکار لای انگشتهایم گذاشت و دیگری انگشتانم را شکست. آن موقع اسم این کار را اشکلک گذاشته بودند.» | ناخن کشیدن: حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان شاه می گوید: ابتدا ناخنهای دست راستم را کشید و بعد دست چپ را. یادم هست کف اتاق سفید کاملا قرمز شده بود و من از درد زیاد بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم دیدم که مرا به تختی بسته اند. بعد دوباره شروع کردند به شکنجه دادن. یکی از شکنجهگرها خودکار لای انگشتهایم گذاشت و دیگری انگشتانم را شکست. آن موقع اسم این کار را اشکلک گذاشته بودند.»<ref>[https://www.bartarinha.ir/fa/news/535155/%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AC-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D9%88%D8%A7%DA%A9-%DA%86%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF شکنجه های رایج در زندانهای ساواک]</ref> | ||
شکنجه زنان: ساواک معمولا در برخوردهایش با زنان تلاش می کرده تا ابتدا آنها را شکنجه روحی دهد. تهدید به تجاوز هم یکی از رایجترین مسائل در بازجوییها بوده است. در کلانتریها، اغلب پلیس، زندانیان جوان یا بانوان را با رکیکترین کلمات تهدید می کرد. | شکنجه زنان: ساواک معمولا در برخوردهایش با زنان تلاش می کرده تا ابتدا آنها را شکنجه روحی دهد. تهدید به تجاوز هم یکی از رایجترین مسائل در بازجوییها بوده است. در کلانتریها، اغلب پلیس، زندانیان جوان یا بانوان را با رکیکترین کلمات تهدید می کرد. | ||
[[پرونده:شلاق زدن به کف پا.jpg|جایگزین=شلاق زدن به کف پا از شکنجههای رایج|بندانگشتی|شلاق زدن به کف پا از شکنجههای رایج]] | |||
=== دردناک ترین شکنجه === | === دردناک ترین شکنجه === | ||
از نظر خود شکنجهگران مهمترین و دردناکترین انواع شکنجهها همان شلاق زدن به کف پاست .معمولا از ترکه های نازک درختانی مانند بید، انار و گلابی یا ترکه های بافته شده از ساقه های گندم و جو و کتان و لیف خرما و کنف و نخ های بافته به هم از لیف و کتان و ابریشم و چرم و پوست تا سیم های نازک مسی و سربی تا کابل برق چند لایه و تاب داده یا افشان استفاده میشد. برای دردناکتر شدن، سر شلاق ها را سرب می بستند که در اثر برخورد با کمر زخمهای عمیقی ایجاد کند. | از نظر خود شکنجهگران مهمترین و دردناکترین انواع شکنجهها همان شلاق زدن به کف پاست .معمولا از ترکه های نازک درختانی مانند بید، انار و گلابی یا ترکه های بافته شده از ساقه های گندم و جو و کتان و لیف خرما و کنف و نخ های بافته به هم از لیف و کتان و ابریشم و چرم و پوست تا سیم های نازک مسی و سربی تا کابل برق چند لایه و تاب داده یا افشان استفاده میشد. برای دردناکتر شدن، سر شلاق ها را سرب می بستند که در اثر برخورد با کمر زخمهای عمیقی ایجاد کند. | ||
خط ۵۵: | خط ۵۷: | ||
این شکنجه بدینسان است که زندانی را بهروی تختخواب آهنی مخصوص درازکش محکم میبندند بطوریکه فقط دوکف پای اسیر از میان کند تخت بیرون است شلاق کابل برق است که سایزهای مختلف در قطر و طول دارد. شکنجهگر در فرود آوردن کابل بهکف پای زندانی تخصص دارد ، شلاق زدن آغاز میشود. تعداد ضربات نامعلوم است و نامعلوم تر از آن تعداد دفعاتی است که زندانی باید شلاق بخورد. | این شکنجه بدینسان است که زندانی را بهروی تختخواب آهنی مخصوص درازکش محکم میبندند بطوریکه فقط دوکف پای اسیر از میان کند تخت بیرون است شلاق کابل برق است که سایزهای مختلف در قطر و طول دارد. شکنجهگر در فرود آوردن کابل بهکف پای زندانی تخصص دارد ، شلاق زدن آغاز میشود. تعداد ضربات نامعلوم است و نامعلوم تر از آن تعداد دفعاتی است که زندانی باید شلاق بخورد. | ||
در عوض همهی اینها وضع کف پا معلوم است. زخمها شکفته میشوند، خونمردگیهای شدید بهوجود میآید، ورم میکند. راه رفتن بدترین عذاب است و باید راه رفت ، چارهای نیست. چریکهایی بودهاند که کف پایشان در اثر این شکنجه بیش از ده سانت ورم کرد و زخمهای آن شکافت، مانند اصغر بدیعزادگان از « مجاهدین خلق » | در عوض همهی اینها وضع کف پا معلوم است. زخمها شکفته میشوند، خونمردگیهای شدید بهوجود میآید، ورم میکند. راه رفتن بدترین عذاب است و باید راه رفت ، چارهای نیست. چریکهایی بودهاند که کف پایشان در اثر این شکنجه بیش از ده سانت ورم کرد و زخمهای آن شکافت، مانند اصغر بدیعزادگان از « مجاهدین خلق ». | ||
چریکهایی بودهاند که تمامی پوست و گوشت کف پایشان ریخت و استخوانهای کف پایشان بهوضوح آشکار شد، مانند همایون کتیرایی از سازمان «چریکهای آرمان خلق ». علاوه بر آن پیوسته کند و زنجیر به دست و پایش بسته بودند و حتی هنگام حرکت دادن او همانند دوران ناصرالدین شاهی طوقهای آهنین به مچ پا و دستش میانداختند و با زنجیرآنها را بههم میبستند بهطوری که نه میتوانست گامهای بلند بردارد و نه دستهایش را که از پشت بهپایش بسته بودند تکانی دهد، افزون بر اینها طوقی نیز بر گردنش میانداختند که به زنجیری وصل بود این زنجیر را مأمور حرکت دادن او از پشت بهدست میگرفت. | |||
علیاصغر بدیعزادگان را ساعتها با اجاق برقی سوزاندند. متجاوز از یک ماه اورا شکنجه میکردند و سپس او را به پشت خواباندند. یکبار برای مدت ۵ ساعت مداوم ا ورا میسوزاندند، سوختن چنان ادامه یافت تا ازپوست و گوشت گذشت و به نخاع رسید. او را بههمان وضع در سلول انداختند و در را بهرویش بستند، زخمهایش چرک کرد و چرکها انباشته شدند تعفن چرک و پوسیدگی سلول را پر کرد بهطوری که زندانیان دیگر داشتند خفه میشدند. او دمر در کف سلول افتاده بود، زخم چرک در پشتش گسترش مییافت و عمیق میشد. در یک چنین حالی او را برای بازجوئی میبردند ولی پاهایش بر روی زمین کشیده میشد، در یک چنین حالی او را برای بازجویی میبردند ولی پاهایش حرکت نمیکردند و لذا دونفر زیر بغلش را میگرفتند ودر حالی که پاهایش برروی زمین کشیده میشد اورا بهاتاق بازجوئی میبردند. سه بار او را مورد عمل جراحی قرار دادند.<ref>[https://article.mojahedin.org/i/news/156134 آخرین شب شهید بنیانگذار اصغر بدیع زادگان از زبان سردار خیابانی]</ref> | |||
یک | علیرضا نابدل در هنگام دستگیری از ناحیه شکم چندین تیر خورد ولی شهید نشد بیهوش شد، او را بدون درنگ به بیمارستان شهربانی بردند و بی آنکه کمترین کوششی برای درمانش کنند بازجوئی را آغاز کردند. بازجوئی همراه با شکنجه. شکنجهگران میکوشیدند تا در مرحلهی گذار از بیهوشی و رسیدن بههوش از او حرف بکشند. با شکنجههای نوین و تحریک زخمی که از تیرخوردن برداشته بود دوباره او را بیهوش میکردند. بی ثمر بود. | ||
یک مورد هم عطاپور (حسینزاده) از شکنجهگران زمان شاه با خبر دستگیری علیرضا نابدل سراسیمه خود را به شهربانی رساند و با قهقهه تمسخرآمیز همه را کنار زد و گفت تنها ۲۰ شلاق کافی است او را به حرف آورد، تعداد ضربات از ۶۰ گذشت ولی او بیهوش و بیحرکت بود. حسینزاده بارها نابدل را با اینکه بازجوییهایش تمام بود بیهیچ بهانهای به تخت میبست و شلاق میزد و قهقهه سر میداد. اتاقی که نابدل در آن بود هرگز تهی نمیماند یا پاسبانی برای پاسداری در آن بود یا بازجویانی برای بازجویی. تنها کاری که برای او کردند این بود که سر انجام زخمش را بخیه زدند. نابدل وقتی در یک غفلت نگهبان دست به خودکشی با پرتاب از طبقه سوم به پایین زد به مردنش تمام نشد ولی شکمش ترکید و دستش شکست، او برای شهید شدن با چنگهای خود رودههایش را از میان شکاف شکمش بیرون میکشید، میکوشید تا آنها را بگسلد ولی نگهبانان امانش ندادند، یکبار دیگر او را گرفتند و یکبار دیگر بهمان بیمارستان یعنی بهمان شکنجه خانهاش بردند. | |||
==== شکنجههای روحی ==== | ==== شکنجههای روحی ==== | ||
شکنجههای روحی نیز انواع فراوان دارد. در مجموع فضای ایجاد شده در زندانها خود نوعی شکنجه روحی است که پیشاپیش توسط زندانبانان طراحی میشود. به عنوان مثال صدای ناله و فریاد زندانیانی که در حال شکنجه هستند همواره به گوش دیگران میرسد. بسیاری اوقات این فریادها و ناله ها بر روی نوار ضبط شده و پخش می شوند تا زندانیان تصور کنند افرادی در حال شکنجه شدن هستند. | |||
[[پرونده:شکنجه روانی.jpg|جایگزین=شکنجه روانی در زندانهای ایران|بندانگشتی|شکنجه روانی در زندانهای ایران]] | |||
از انواع دیگر آن عبور از دالانهای تاریک و نمور و از جایی که جوی خون روان است تا اتاقهایی که از آلات شکنجه و پارچههای خونین و اجساد پاره پاره غرقه در خون انباشته است... | از انواع دیگر آن عبور از دالانهای تاریک و نمور و از جایی که جوی خون روان است تا اتاقهایی که از آلات شکنجه و پارچههای خونین و اجساد پاره پاره غرقه در خون انباشته است... | ||
تلاش برای تسلیم زندانی با سخنوری و دل خالی کردن مثلا بدین معنی که برای او یک خطابه بلند بالا در باره زنش می خوانند که چرا اورا بدبخت میکنی؟ که او چه گناهی کرده است؟ که چرا حاضر نیستی بهکانون گرم خانواده خود بروی؟ و ... | تلاش برای تسلیم زندانی با سخنوری و دل خالی کردن مثلا بدین معنی که برای او یک خطابه بلند بالا در باره زنش می خوانند که چرا اورا بدبخت میکنی؟ که او چه گناهی کرده است؟ که چرا حاضر نیستی بهکانون گرم خانواده خود بروی؟ و ... | ||
از جمله شیوههای روانی یکی هم این است که پلیس میکوشد تا بهزندانی حالی کنند که دارویی به تازگی در آمریکا کشف شده است که هرکس بخورد ارادهاش مختل میشود و همه چیز را میگوید. پس از یک دوره تبلیغ و تلقین دربارهی این داروی عام المنفعه سرانجام دارویی را بهزندانی میخورانند تا همه چیز را بگوید. البته این دارو کمی گیج کننده است ولی بههیچ وجه دارای چنان اعجازی نیست، زیرا اصولاً چنین داروی معجزه آسایی هنوز تهیه نشده است. بدیهی است اگر چنین کیمیایی ساخته شده بود دیگر این همه افزار و کارمند شکنجهگر | از جمله شیوههای روانی یکی هم این است که پلیس میکوشد تا بهزندانی حالی کنند که دارویی به تازگی در آمریکا کشف شده است که هرکس بخورد ارادهاش مختل میشود و همه چیز را میگوید. پس از یک دوره تبلیغ و تلقین دربارهی این داروی عام المنفعه سرانجام دارویی را بهزندانی میخورانند تا همه چیز را بگوید. البته این دارو کمی گیج کننده است ولی بههیچ وجه دارای چنان اعجازی نیست، زیرا اصولاً چنین داروی معجزه آسایی هنوز تهیه نشده است. بدیهی است اگر چنین کیمیایی ساخته شده بود دیگر این همه افزار و کارمند شکنجهگر ضروری نبود. | ||
از قربانیان شکنجهی روانی میتوان از «اشرف دهقانی» نام برد. او را پس از دستگیری به زیر انواع شکنجهها بردند که بیان بسیاری از آنها امکانپذیر نیست .چندان خون از او رفت که ناچار به تزریق خون شدند ، از این راه نتیجهای بهدست نیامد برادرانش را که او بسیار دوست میداشت بدون اینکه هیچگونه آگاهی و دخالتی در کار «اشرف» داشته باشد را گرفتند و در کنار اتاق او شکنجه کردند. برادرش را وادار کردند که با فریاد و التماس از او بخواهد که همه چیز را بگوید و او دائماً از میان اشک و زاری استغاثه میکرد «اشرف بگو» «اشرف بگو» ولی اشرف باز سکوت کرد. | |||
جدا ساختن و انفرادی دادن به زندانی شیوهی دیگر شکنجهگران است. پلیس میخواهد به چریک تلقین کند که در جهان تنهاست، هر کس در گرداگردش است دشمن است و میکوشد تا بدینسان پیوند او را با رفقایش ببرد و با یکدستی زدن به او از او حرف درآورد. حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان ساواک درباره شکنجههای سلول انفرادی توضیح میدهد: «معمولا اتاقها یک در یک بود. باز دو نوع اتاق وجود داشت که گاهی میشد زندانیان را در آنها جابجا کرد. اتاقی بسیار تاریک و اتاقی کاملا سفید که تمام مدت چراغی با ولتاژ بالا در آن روشن بود تا زندانی نتواند بخوابد. زندانبانها برای این که شخص را اذیت کنند در فواصل مختلف زندانی را از جا بلند میکردند و از او می خواستند خودش را معرفی کند. معمولا هم این اتفاق زمانی میافتاد که زندانی خواب بود. با این کار روحیه زندانی را به هم میریختند. حالا تصور کنید در چنین اتاقی و چنین شرایطی بخواهند شما را شکنجه هم بدهند. مثلا خیلی وقتها در را برای دستشویی رفتن باز نمیکردند و ما مجبور بودیم همانجا قضای حاجت کنیم یا گاهی از طرف آنها بود. مثلا بازجو به اتاق می آمد و شروع می کرد روی ما یا در اطراف غذای ما ادرار کردن». | جدا ساختن و انفرادی دادن به زندانی شیوهی دیگر شکنجهگران است. پلیس میخواهد به چریک تلقین کند که در جهان تنهاست، هر کس در گرداگردش است دشمن است و میکوشد تا بدینسان پیوند او را با رفقایش ببرد و با یکدستی زدن به او از او حرف درآورد. حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان ساواک درباره شکنجههای سلول انفرادی توضیح میدهد: «معمولا اتاقها یک در یک بود. باز دو نوع اتاق وجود داشت که گاهی میشد زندانیان را در آنها جابجا کرد. اتاقی بسیار تاریک و اتاقی کاملا سفید که تمام مدت چراغی با ولتاژ بالا در آن روشن بود تا زندانی نتواند بخوابد. زندانبانها برای این که شخص را اذیت کنند در فواصل مختلف زندانی را از جا بلند میکردند و از او می خواستند خودش را معرفی کند. معمولا هم این اتفاق زمانی میافتاد که زندانی خواب بود. با این کار روحیه زندانی را به هم میریختند. حالا تصور کنید در چنین اتاقی و چنین شرایطی بخواهند شما را شکنجه هم بدهند. مثلا خیلی وقتها در را برای دستشویی رفتن باز نمیکردند و ما مجبور بودیم همانجا قضای حاجت کنیم یا گاهی از طرف آنها بود. مثلا بازجو به اتاق می آمد و شروع می کرد روی ما یا در اطراف غذای ما ادرار کردن». | ||
خط ۸۰: | خط ۸۲: | ||
از دیگر شیوهها این است که برای به زانو در آوردن زندانی شکنجهگر میکوشد تا نقطه ضعفی از اسیر بیابد و درست برروی آن فشار آورد و این نقطه ضعف هرچه باشد فرقی نمیکند اهانت میکند و اثرات آنرا میسنجد. میزند و به ثمرات آن دقیق میشود، تهدید میکند و دربارهی آن میاندیشد. به تطمیع چنگ میزند. به مسائل خانوادگی متوسل میشود. از طریق مسائل جنسی وارد میشود، در این زمینه راه وارونه را نیز میرود حتی به جماع و لواط با زندانی میپردازد. ساواک متخصصینی نیز تربیت کرده است. سازمان امنیت اشخاص مهیب و بد قیافهای را استخدام کرده و بهآنها میآموزد که چگونه با رفتارخود دل زندانی را خالی کنند... | از دیگر شیوهها این است که برای به زانو در آوردن زندانی شکنجهگر میکوشد تا نقطه ضعفی از اسیر بیابد و درست برروی آن فشار آورد و این نقطه ضعف هرچه باشد فرقی نمیکند اهانت میکند و اثرات آنرا میسنجد. میزند و به ثمرات آن دقیق میشود، تهدید میکند و دربارهی آن میاندیشد. به تطمیع چنگ میزند. به مسائل خانوادگی متوسل میشود. از طریق مسائل جنسی وارد میشود، در این زمینه راه وارونه را نیز میرود حتی به جماع و لواط با زندانی میپردازد. ساواک متخصصینی نیز تربیت کرده است. سازمان امنیت اشخاص مهیب و بد قیافهای را استخدام کرده و بهآنها میآموزد که چگونه با رفتارخود دل زندانی را خالی کنند... | ||
== شکنجه در جمهوری اسلامی == | |||
== شکنجه در | |||
در زمان خمینی، سرکوب از اشکال ساده خیابانی آن، مانند چماقداریها و حمله به تظاهرات و میتینگهای مخالفان، رفته رفته سمت و سوی سازماندهانهای پیدا کرد. کمیتههای انقلاب اسلامی و بازداشتگاههای مخفی شکنجه به راهافتاد و زندانها دایر شدند. از این نقطه ضرورت تربیت بازجو و شکنجهگر مطرح گردید. اما فقدان این کادرها باعث شد افرادی «همهکاره»های نظام شوند،که در صحنه اجتماعی آنها را لومپن می خواندند و یا از آنها که در مبارزه در زمان شاه کوتاه آمده بودند، استفاده میکرد. از همان ابتدا پست مدیریت زندانٰها به جریان مؤتلفه سپرده شد و لاجوردی از میان آنها مسئولیت زندانیان سیاسی را به عهده گرفت. «دادستانی انقلاب مرکز» با بازجویان و شکنجهگرانش حاصل تلاشهای لاجوردی بود. بعضی از آنها که در دهه ۶۰ بیشترین شکنجه ها را در زندانها بر عهده داشتهاند عبارتند از: ابوالفضل حاج حیدری، احمد قدیریان، محمد داوودآبادی (مهرآئین)، حسین ابراهیمی (پیشوا)، مرتضی صالحی (صبحی)، آخوند محسن دعاگو، عزت شاهی(رئیس کمیته مرکز بهارستان)، حاج مهدی کربلایی، مجتبی حلوایی، حاج داوود رحمانی و... . همزمان شکنجهگران دیگری در ضد اطلاعات سپاه پاسداران شکل میگیرد که بیشتر دانشجویان خط امامی و یا عناصر همفکر خمینی در دانشگاهها بودند. در سال۶۰ تعدادی از آنها بهاوین رفته و بازجویان بند۲۰۹ نامیده میشوند. اینها تحصیلکردگانی بودند که درک و فهم بیشتر سیاسی و پیچیدگیهای فکری، آنها را از رقبای دادستانی متمایز میکرد. اگر دار و دستهی دادستانی انقلاب عمدتاً از مؤتلفه بودند، اینها بیشتر از عناصر «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بودند. در سالهای بعد با تشکیل وزارت اطلاعات، تعداد زیادی از این شکنجهگران به وزارت اطلاعات منتقل شدند. بسیاری دیگر از این عده در سالهای بعد از ۶۷، لباس اصلاحات به تن کرده و در مشاغل مختلف دولتی به کار مشغول شدند. محمد شریعتمداری (وزیر بازرگانی کابینه خاتمی)، محسن آرمین، محمد شریفزاده (محمدی، مسئول تیم ضربت بند۲۰۹ و مدیر کل معاونت امنیت داخلی وزارت اطلاعات در زمان خاتمی)، موسی واعظی (زمانی)، مسعود یا صالح (اسم مستعار) از این نمونه شکنجهگران هستند. | در زمان خمینی، سرکوب از اشکال ساده خیابانی آن، مانند چماقداریها و حمله به تظاهرات و میتینگهای مخالفان، رفته رفته سمت و سوی سازماندهانهای پیدا کرد. کمیتههای انقلاب اسلامی و بازداشتگاههای مخفی شکنجه به راهافتاد و زندانها دایر شدند. از این نقطه ضرورت تربیت بازجو و شکنجهگر مطرح گردید. اما فقدان این کادرها باعث شد افرادی «همهکاره»های نظام شوند،که در صحنه اجتماعی آنها را لومپن می خواندند و یا از آنها که در مبارزه در زمان شاه کوتاه آمده بودند، استفاده میکرد. از همان ابتدا پست مدیریت زندانٰها به جریان مؤتلفه سپرده شد و لاجوردی از میان آنها مسئولیت زندانیان سیاسی را به عهده گرفت. «دادستانی انقلاب مرکز» با بازجویان و شکنجهگرانش حاصل تلاشهای لاجوردی بود. بعضی از آنها که در دهه ۶۰ بیشترین شکنجه ها را در زندانها بر عهده داشتهاند عبارتند از: ابوالفضل حاج حیدری، احمد قدیریان، محمد داوودآبادی (مهرآئین)، حسین ابراهیمی (پیشوا)، مرتضی صالحی (صبحی)، آخوند محسن دعاگو، عزت شاهی(رئیس کمیته مرکز بهارستان)، حاج مهدی کربلایی، مجتبی حلوایی، حاج داوود رحمانی و... . همزمان شکنجهگران دیگری در ضد اطلاعات سپاه پاسداران شکل میگیرد که بیشتر دانشجویان خط امامی و یا عناصر همفکر خمینی در دانشگاهها بودند. در سال۶۰ تعدادی از آنها بهاوین رفته و بازجویان بند۲۰۹ نامیده میشوند. اینها تحصیلکردگانی بودند که درک و فهم بیشتر سیاسی و پیچیدگیهای فکری، آنها را از رقبای دادستانی متمایز میکرد. اگر دار و دستهی دادستانی انقلاب عمدتاً از مؤتلفه بودند، اینها بیشتر از عناصر «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بودند. در سالهای بعد با تشکیل وزارت اطلاعات، تعداد زیادی از این شکنجهگران به وزارت اطلاعات منتقل شدند. بسیاری دیگر از این عده در سالهای بعد از ۶۷، لباس اصلاحات به تن کرده و در مشاغل مختلف دولتی به کار مشغول شدند. محمد شریعتمداری (وزیر بازرگانی کابینه خاتمی)، محسن آرمین، محمد شریفزاده (محمدی، مسئول تیم ضربت بند۲۰۹ و مدیر کل معاونت امنیت داخلی وزارت اطلاعات در زمان خاتمی)، موسی واعظی (زمانی)، مسعود یا صالح (اسم مستعار) از این نمونه شکنجهگران هستند. | ||