۲۰۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
| تاریخ مرگ = ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ | | تاریخ مرگ = ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ | ||
| محل مرگ = | | محل مرگ = | ||
| علت مرگ = ترور در جریان قتلهای | | علت مرگ = ترور در جریان قتلهای زنجیرهای | ||
| محل زندگی = | | محل زندگی = | ||
| مختصات محل زندگی = | | مختصات محل زندگی = | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
|لقب = | |لقب = | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
| پیشه = | | پیشه =شاعر و نویسنده و دبیر | ||
| سالهای نویسندگی = | | سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
|تخلص =سحر | |تخلص =سحر | ||
|فیلم ساخته بر اساس اثر= | |فیلم ساخته بر اساس اثر= | ||
| همسر = | | همسر =روحانگیز سلطانینژاد | ||
| شریک زندگی = | | شریک زندگی = | ||
| فرزندان = | | فرزندان = کارون، اروند و ارس | ||
|تحصیلات = لیسانس ادبیات | |تحصیلات = لیسانس ادبیات | ||
|دانشگاه = | |دانشگاه = | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
'''حمید پورحاجیزاده''' شاعر و دبیر ادبیات کرمانی، متخلص به '''«سحر»''' (زاده ۱۳۲۹ در روستای بزنجان از توابع بافت - درگذشته ۳۱ شهریور ۱۳۷۷) یک دگراندیش معترض بود که در قتلهای سیاسی موسوم به «قتلهای زنجیرهای» همراه پسر ۹ سالهاش کارون به قتل رسید. | '''حمید پورحاجیزاده''' شاعر و دبیر ادبیات کرمانی، متخلص به '''«سحر»''' (زاده ۱۳۲۹ در روستای بزنجان از توابع بافت - درگذشته ۳۱ شهریور ۱۳۷۷) یک دگراندیش معترض بود که در قتلهای سیاسی موسوم به «قتلهای زنجیرهای» همراه پسر ۹ سالهاش کارون به قتل رسید. | ||
حمید در سال ۱۳۲۹ در بافت به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، لیسانس ادبیات خود را در کرمان دریافت کرد. او در شعر و نوشتن دستی پرتوان داشت ولی بهدلیل مطالب اعتراضی، کتابهایش مجوز چاپ نمیگرفت و چند سال نیز تبعید شد. | |||
در نهایت حمید پورحاجیزاده همراه با کودک ۹سالهاش کارون، شب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ مجموعاً با ۴۳ ضربه چاقو بهطرز دلخراشی به قتل رسیدند. وزارت اطلاعات نهایتاً قتل را «یک اشتباه ساده» خواند، اما مسئولیت قتل را نپذیرفت! | در نهایت حمید پورحاجیزاده همراه با کودک ۹سالهاش کارون، شب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ مجموعاً با ۴۳ ضربه چاقو بهطرز دلخراشی به قتل رسیدند. در این قتل فجیع، حمید با ۲۷ و کارون با ۱۶ضربه چاقو قطعه قطعه شدند. وزارت اطلاعات نهایتاً قتل را «یک اشتباه ساده» خواند، اما مسئولیت قتل را نپذیرفت! | ||
== زندگینامه پورحاجیزاده == | == زندگینامه پورحاجیزاده == | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
== زندگی حرفهای == | == زندگی حرفهای == | ||
[[پرونده:کارون ومادرش.jpg|بندانگشتی|کارون ومادرش]] | |||
حاجی زاده از دوره نوجوانی فعالیتهای ادبی خود را شروع کرد و جوائز متعددی را از مسابقات ادبی کسب کرد. او در دوره جوانی در شیراز با کوشش خود انجمن ادبی کاخ جوانان شیراز را تشکیل داد. به گفته خواهرش (نویسنده و از اعضای کانون نویسندگان ایران) او در دهه ۵۰ شمسی از چهره های شناخته شده ادبی بود. صدای ایشان در سالهای پیش از انقلاب، از برنامه دفتر شعر رادیو کرمان پخش می شد.(اطلاعات ۱۱ مهر ۱۳۷۷، روزآنلاین ۲۰ آذر ۱۳۹۰) پس از انقلاب به مرور منزوی شد و دیگر به هیچ انجمن ادبی نمی رفت. مدتی از شغل معلمی تعلیق شد و پس از شروع بکار مجدد، به شهر کهنوج از مناطق بد آب و هوای استان کرمان تبعید شد. بنا به اطلاعات موجود، آقای حاجی زاده انگیزه ای برای چاپ آثارش نداشت و سالهای آخر زندگیش را در سکوت و انزوا سپری کرد. آثارش را فقط بصورت شفاهی برای دوستان و شاگردانش می خواند. یک ماه پیش از کشته شدنش، تعدادی از اشعارش را برای چاپ آماده کرده بود که اغلب آنها پس از مرگش در مجموعه شعر «کارون در من است» به چاپ رسید. از آقای حاجی زاده آثار تحقیقی و ادبی متعددی به جا مانده است که از جمله می توان به مجموعه سه جلدی تاريخچه ی افيون و مشاهير ترياکی، فرهنگ فولکلور بزنجان و لک،کولی عاشق نمی شود، سرود گمشده، پدر بی تو در نهایت شب و مقدار زیادی شعر و آثار تحقیقی اشاره کرد.<ref name=":0">حمید حاجیزاده ([https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-7014/hamid-hajizadeh-pur-hajizadeh پورحاجیزاده])</ref> | حاجی زاده از دوره نوجوانی فعالیتهای ادبی خود را شروع کرد و جوائز متعددی را از مسابقات ادبی کسب کرد. او در دوره جوانی در شیراز با کوشش خود انجمن ادبی کاخ جوانان شیراز را تشکیل داد. به گفته خواهرش (نویسنده و از اعضای کانون نویسندگان ایران) او در دهه ۵۰ شمسی از چهره های شناخته شده ادبی بود. صدای ایشان در سالهای پیش از انقلاب، از برنامه دفتر شعر رادیو کرمان پخش می شد.(اطلاعات ۱۱ مهر ۱۳۷۷، روزآنلاین ۲۰ آذر ۱۳۹۰) پس از انقلاب به مرور منزوی شد و دیگر به هیچ انجمن ادبی نمی رفت. مدتی از شغل معلمی تعلیق شد و پس از شروع بکار مجدد، به شهر کهنوج از مناطق بد آب و هوای استان کرمان تبعید شد. بنا به اطلاعات موجود، آقای حاجی زاده انگیزه ای برای چاپ آثارش نداشت و سالهای آخر زندگیش را در سکوت و انزوا سپری کرد. آثارش را فقط بصورت شفاهی برای دوستان و شاگردانش می خواند. یک ماه پیش از کشته شدنش، تعدادی از اشعارش را برای چاپ آماده کرده بود که اغلب آنها پس از مرگش در مجموعه شعر «کارون در من است» به چاپ رسید. از آقای حاجی زاده آثار تحقیقی و ادبی متعددی به جا مانده است که از جمله می توان به مجموعه سه جلدی تاريخچه ی افيون و مشاهير ترياکی، فرهنگ فولکلور بزنجان و لک،کولی عاشق نمی شود، سرود گمشده، پدر بی تو در نهایت شب و مقدار زیادی شعر و آثار تحقیقی اشاره کرد.<ref name=":0">حمید حاجیزاده ([https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-7014/hamid-hajizadeh-pur-hajizadeh پورحاجیزاده])</ref> | ||
== پیشبینی قتل خودش == | == پیشبینی قتل خودش == | ||
شاید بتوان دلانه این سخن را مطرح کرد که این غزل از حمید پورحاجیزاده، پیش بینی قتلی بوده است که سراغش آمد؛ انگار او انتظار قاتلان را میکشید که در قالب غزل زیر سروده بود: «آخر ای خنجر مردمکش بیگانهپرست/ خوش نشستی به تنم در شب خنجر شکنان»<ref name=":1">حمید پورحاجی [http://sherepaak.com/234842/%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%BE%D9%88%D8%B1%D8%AD%D8%A7%D8%AC%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87 زاده]</ref> | شاید بتوان دلانه این سخن را مطرح کرد که این غزل از حمید پورحاجیزاده، پیش بینی قتلی بوده است که سراغش آمد؛ انگار او انتظار قاتلان را میکشید که در قالب غزل زیر سروده بود: «آخر ای خنجر مردمکش بیگانهپرست/ خوش نشستی به تنم در شب خنجر شکنان»<ref name=":1">حمید پورحاجی [http://sherepaak.com/234842/%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%BE%D9%88%D8%B1%D8%AD%D8%A7%D8%AC%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87 زاده]</ref> | ||
[[پرونده:حمید و کارون.JPG|بندانگشتی|حمید و کارون]] | |||
رفتم از کوچه اندیشه برون سر شکنان | رفتم از کوچه اندیشه برون سر شکنان | ||
خط ۸۳: | خط ۸۴: | ||
در دلم میشکند خنجر ساغر شکنان | در دلم میشکند خنجر ساغر شکنان | ||
[[پرونده:حمید و برادرش.jpg|بندانگشتی|حمید و برادرش]] | |||
و نه خاری ز دل خسته من کس نگرفت | و نه خاری ز دل خسته من کس نگرفت | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۶: | ||
ارس روایت اروند را اینگونه کامل میکند: «مامان فکر کرد بابا سکته کرده. پای بابا را گرفت و به من گفت هنوز گرم است، زنگ بزنیم اورژانس بیاید. گفتم نه مامان، بابا و کارون را کشتند.»<ref>قتلهای زنجیرهای وزارت [https://www.radiofarda.com/a/30968233.html اطلاعات]</ref> | ارس روایت اروند را اینگونه کامل میکند: «مامان فکر کرد بابا سکته کرده. پای بابا را گرفت و به من گفت هنوز گرم است، زنگ بزنیم اورژانس بیاید. گفتم نه مامان، بابا و کارون را کشتند.»<ref>قتلهای زنجیرهای وزارت [https://www.radiofarda.com/a/30968233.html اطلاعات]</ref> | ||
== شرح کوتاه | == شرح کوتاه درباره قتلهای زنجیرهای == | ||
قتلهای زنجیرهای به مجموعهای از ناپدیدشدنها و قتلهای فراقضایی نویسندگان و دگراندیشان سیاسی گفته می شود که عمدتا در دهه هفتاد شمسی اتفاق افتادند. در دی ماه ۱۳۷۷ وزارت اطلاعات با انتشار بیانیه ای مسولیت ۴ قتل از این نوع (داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده) را بر عهده گروه خودسری در این وزارتخانه گذاشت اما هیچ توضیحی درباره علل قتل و چگونگی قتل دهها نفر از دگراندیشان و نویسندگان نداد. تعدادی از ماموران وزارت اطلاعات که متهم به قتل چهار نفر ذکر شده بودند، بازداشت شدند. در تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۷۸ اعلام شد که متهم اصلی، سعید امامی در زندان خودکشی کرده است. بنا به گفته وکلای قربانیان، چندین صفحه از اعترافات امامی نیز از پرونده قتل های زنجیره ای حذف شده بود. با این حال، بنا به تحقیقات مستقل و اعترافات متهمان، حذف دگراندیشان-که ابعاد واقعی آن هنوز روشن نیست- بیش از یک دهه سیاست رسمی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است. نام آقای حاجی زاده بعنوان یکی از قربانیان قتلهای زنجیره ای برای نخستین بار در بهمن ۱۳۷۸ در هفته نامه پیام هاجر ذکر شد. در دی ماه ۱۳۷۸ نیز گزارشگر ویژه سازمان ملل خواستار رسیدگی مقامات جمهوری اسلامی به قتل بیش از ۵۰ تن از دگراندیشان سیاسی شد: « …از مسئولین خواسته شد که این پرونده گسترده تر شود و مرگ مشکوک بیش از ۵٠ نفر از دگراندیشان سیاسی را، که از سال ١٣٧٣ به بعد کشته شده بودند، در برگیرد، از جمله، قتل سه کشیش مسیحی که توسط دولت به سازمان مجاهدین خلق نسبت داده شد، کشته شدن علمای اهل سنت و رشته بمب گذاریهایی که موجب مرگ مخالفان سیاسی در اروپا گردید.»<ref name=":0" /> | [[پرونده:کارون حاجی زاده.jpg|جایگزین=کارون حاجی زاده فرزند حمید حاجی زاده|بندانگشتی|کارون حاجی زاده فرزند حمید حاجی زاده]]قتلهای زنجیرهای به مجموعهای از ناپدیدشدنها و قتلهای فراقضایی نویسندگان و دگراندیشان سیاسی گفته می شود که عمدتا در دهه هفتاد شمسی اتفاق افتادند. در دی ماه ۱۳۷۷ وزارت اطلاعات با انتشار بیانیه ای مسولیت ۴ قتل از این نوع (داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده) را بر عهده گروه خودسری در این وزارتخانه گذاشت اما هیچ توضیحی درباره علل قتل و چگونگی قتل دهها نفر از دگراندیشان و نویسندگان نداد. تعدادی از ماموران وزارت اطلاعات که متهم به قتل چهار نفر ذکر شده بودند، بازداشت شدند. در تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۷۸ اعلام شد که متهم اصلی، سعید امامی در زندان خودکشی کرده است. بنا به گفته وکلای قربانیان، چندین صفحه از اعترافات امامی نیز از پرونده قتل های زنجیره ای حذف شده بود. با این حال، بنا به تحقیقات مستقل و اعترافات متهمان، حذف دگراندیشان-که ابعاد واقعی آن هنوز روشن نیست- بیش از یک دهه سیاست رسمی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است. نام آقای حاجی زاده بعنوان یکی از قربانیان قتلهای زنجیره ای برای نخستین بار در بهمن ۱۳۷۸ در هفته نامه پیام هاجر ذکر شد. در دی ماه ۱۳۷۸ نیز گزارشگر ویژه سازمان ملل خواستار رسیدگی مقامات جمهوری اسلامی به قتل بیش از ۵۰ تن از دگراندیشان سیاسی شد: « …از مسئولین خواسته شد که این پرونده گسترده تر شود و مرگ مشکوک بیش از ۵٠ نفر از دگراندیشان سیاسی را، که از سال ١٣٧٣ به بعد کشته شده بودند، در برگیرد، از جمله، قتل سه کشیش مسیحی که توسط دولت به سازمان مجاهدین خلق نسبت داده شد، کشته شدن علمای اهل سنت و رشته بمب گذاریهایی که موجب مرگ مخالفان سیاسی در اروپا گردید.»<ref name=":0" /> | ||
== نوشتههای حمید پورحاجیزاده == | == نوشتههای حمید پورحاجیزاده == | ||
خط ۱۳۹: | خط ۱۴۰: | ||
همگی فاتحه رفتن خود میخوانند | همگی فاتحه رفتن خود میخوانند | ||
[[پرونده:حمید و ۳ پسرش.jpg|بندانگشتی|حمید و ۳ پسرش]] | |||
در دیاری که عرق لکه دامان گل است | در دیاری که عرق لکه دامان گل است | ||
خط ۱۶۹: | خط ۱۷۰: | ||
== عکس العمل مقامات رسمی == | == عکس العمل مقامات رسمی == | ||
[[پرونده:روح انگیز سلطانینژاد، همسر حمید حاجیزاده.jpg|بندانگشتی|روحانگیز سلطانینژاد، همسر حمید حاجیزاده]] | |||
مقامات هیچگاه مسئولیت این قتل را بطور رسمی و علنی قبول نکردند. خانواده آقای حاجی زاده قابل اطمینان و کامل بودن تحقیقات را زیر سئوال برده است. ابتدا از سوی رئیس اداره آگاهی کرمان و بازپرس ویژه قتل به خانواده آقای حاجی زاده گفته شد که این قتل نمی تواند با انگیزه های شخصی انجام شده باشد. بنا به روایت خواهر قربانی، بازرس ویژه پرونده تاکید کرده بود که این درجه از شقاوت در بچه های کرمان نمی تواند باشد و قاتلان از تهران آمده اند. وی همچنین متعجب بوده که چرا لیست مسافران پروازهای تهران به کرمان در روز قبل و بعد چک نشده است. خانواده هیچگاه از نتیجه تحقیقات مقامات کرمان آگاه نشدند. چند روز پس از قتل، رئیس اداره آگاهی کرمان و بازپرس پرونده حاضر به دیدار خانواده نشدند و اعلام کردند که پرونده به بن بست خورده است. (مصاحبه با صدای آمریکا، ۱مهر ۱۳۹۲) در آذرماه سال ۱۳۷۷، با قتل داریوش فروهر و پروانه فروهر، محمد مختاری و جعفر پوینده پرونده قتلهای زنجیره ای گشوده شد. با این حال، پیگیریهای متعدد خانواده آقای حاجی زاده از وزارت اطلاعات، ریاست جمهوری، نهاد رهبری و حجت الاسلام نیازی رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح و کمیته تحقیق و تفحص مجلس، برای بررسی قتل آقای حاجی زاده در این پرونده بدون نتیجه ماند.به گفته فرخنده حاجی زاده، در سال ۱۳۷۸ از سوی وزارت اطلاعات به خانواده اعلام شد که قتل آقای حاجی زاده یک «اشتباه ساده» بوده و به آنها پیشنهاد دریافت دیه و اعلام رضایت داده شد. این پیشنهاد از طرف خانواده رد شد. پیگیری پرونده از سوی خانواده همراه با فشارهای امنیتی و اجتماعی متعددی از جمله احضار، بازجویی و ممنوع الخروجی بوده است. در سال ۱۳۸۷ مقامات امنیتی فرخنده حاجی زاده را در آستانه بازنشستگی تحت فشار قرار می دهند که کتبا اعلام کند که مقصر قتل آقای حاجی زاده آنها نبوده اند. به گفته فرخنده حاجی زاده با گذشت سالها از قتل آقای حاجی زاده و پسرش، هنوز هم اجازه برگزاری مراسم سالگرد به خانواده داده نمی شود. (روزآنلاین ۲۰ آذر۱۳۹۰ و وبلاگ کارون)<ref name=":0" /> | مقامات هیچگاه مسئولیت این قتل را بطور رسمی و علنی قبول نکردند. خانواده آقای حاجی زاده قابل اطمینان و کامل بودن تحقیقات را زیر سئوال برده است. ابتدا از سوی رئیس اداره آگاهی کرمان و بازپرس ویژه قتل به خانواده آقای حاجی زاده گفته شد که این قتل نمی تواند با انگیزه های شخصی انجام شده باشد. بنا به روایت خواهر قربانی، بازرس ویژه پرونده تاکید کرده بود که این درجه از شقاوت در بچه های کرمان نمی تواند باشد و قاتلان از تهران آمده اند. وی همچنین متعجب بوده که چرا لیست مسافران پروازهای تهران به کرمان در روز قبل و بعد چک نشده است. خانواده هیچگاه از نتیجه تحقیقات مقامات کرمان آگاه نشدند. چند روز پس از قتل، رئیس اداره آگاهی کرمان و بازپرس پرونده حاضر به دیدار خانواده نشدند و اعلام کردند که پرونده به بن بست خورده است. (مصاحبه با صدای آمریکا، ۱مهر ۱۳۹۲) در آذرماه سال ۱۳۷۷، با قتل داریوش فروهر و پروانه فروهر، محمد مختاری و جعفر پوینده پرونده قتلهای زنجیره ای گشوده شد. با این حال، پیگیریهای متعدد خانواده آقای حاجی زاده از وزارت اطلاعات، ریاست جمهوری، نهاد رهبری و حجت الاسلام نیازی رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح و کمیته تحقیق و تفحص مجلس، برای بررسی قتل آقای حاجی زاده در این پرونده بدون نتیجه ماند.به گفته فرخنده حاجی زاده، در سال ۱۳۷۸ از سوی وزارت اطلاعات به خانواده اعلام شد که قتل آقای حاجی زاده یک «اشتباه ساده» بوده و به آنها پیشنهاد دریافت دیه و اعلام رضایت داده شد. این پیشنهاد از طرف خانواده رد شد. پیگیری پرونده از سوی خانواده همراه با فشارهای امنیتی و اجتماعی متعددی از جمله احضار، بازجویی و ممنوع الخروجی بوده است. در سال ۱۳۸۷ مقامات امنیتی فرخنده حاجی زاده را در آستانه بازنشستگی تحت فشار قرار می دهند که کتبا اعلام کند که مقصر قتل آقای حاجی زاده آنها نبوده اند. به گفته فرخنده حاجی زاده با گذشت سالها از قتل آقای حاجی زاده و پسرش، هنوز هم اجازه برگزاری مراسم سالگرد به خانواده داده نمی شود. (روزآنلاین ۲۰ آذر۱۳۹۰ و وبلاگ کارون)<ref name=":0" /> | ||
== اظهارات خانواده == | == اظهارات خانواده == | ||
خانواده آقای حاجی زاده که در جستجوی عدالت در چارچوب جمهوری اسلامی تلاش کرده بودند، بر این باورند که از رسیدن به عدالت محروم شده اند. آنها توجه عموم را به تناقضات اساسی در اظهارات مسئولین پرونده، عدم دسترسیشان به اسناد و شواهد، و عدم توجه و رسیدگی قضایی به پرونده ایشان علی رغم مراجعات مکرر، جلب کردهاند.بنابرگفته نزدیکانش، آقای حاجی زاده، برخی از اعضای خانواده اش را از تهدید خود مطلع کرده بود و بخشی از نوشته و کتاب هایش را نیز به منزل یکی از خویشان انتقال داده بود. به خانواده اش گفته بود که باید مدتی به جایی بروم که کسی از من خبر نداشته باشد.(فرم الکترونیکی) به گفته فرخنده حاجی زاده، چند ماه پیش از قتل آقای حاجی زاده و در نمایشگاه کتاب تهران، یکی از دوستانش از در خطر بودن حمید گفته بود. همچنین در یکی از بازجویی ها به یکی دیگر از دوستان آقای حاجی زاده گفته شده بود که او چند هفته قبل از قتلش در تهران به دیدار داریوش فروهر رفته است.(مصاحبه با روز، یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۰)خانواده حاجی زاده اعتراضها و اظهارات خود را به صورت عمومی و در قالب مصاحبه، کتاب و یادداشت منتشر کرده اند و بارها به تناقضات اظهارات مسئولان و فشارهای امنیتی و اجتماعی وارده بر خانواده اشاره کرده اند. فرخنده حاجی زاده در مصاحبه با روز آنلاین می گوید: | خانواده آقای حاجی زاده که در جستجوی عدالت در چارچوب جمهوری اسلامی تلاش کرده بودند، بر این باورند که از رسیدن به عدالت محروم شده اند. آنها توجه عموم را به تناقضات اساسی در اظهارات مسئولین پرونده، عدم دسترسیشان به اسناد و شواهد، و عدم توجه و رسیدگی قضایی به پرونده ایشان علی رغم مراجعات مکرر، جلب کردهاند.بنابرگفته نزدیکانش، آقای حاجی زاده، برخی از اعضای خانواده اش را از تهدید خود مطلع کرده بود و بخشی از نوشته و کتاب هایش را نیز به منزل یکی از خویشان انتقال داده بود. به خانواده اش گفته بود که باید مدتی به جایی بروم که کسی از من خبر نداشته باشد.(فرم الکترونیکی) به گفته فرخنده حاجی زاده، چند ماه پیش از قتل آقای حاجی زاده و در نمایشگاه کتاب تهران، یکی از دوستانش از در خطر بودن حمید گفته بود. همچنین در یکی از بازجویی ها به یکی دیگر از دوستان آقای حاجی زاده گفته شده بود که او چند هفته قبل از قتلش در تهران به دیدار داریوش فروهر رفته است.(مصاحبه با روز، یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۰)خانواده حاجی زاده اعتراضها و اظهارات خود را به صورت عمومی و در قالب مصاحبه، کتاب و یادداشت منتشر کرده اند و بارها به تناقضات اظهارات مسئولان و فشارهای امنیتی و اجتماعی وارده بر خانواده اشاره کرده اند. فرخنده حاجی زاده در مصاحبه با روز آنلاین می گوید: | ||
[[پرونده:اروند و ارس برادران کارون پس از سالیان.PNG|بندانگشتی|اروند و ارس برادران کارون پس از سالیان]] | |||
«بعد از کشته شدن حمید و کارون، در یک کلام بگویم که ما غیر مجاز شدیم. در عرصه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مشکلات و تنگناهای بسیاری به وجود آمد و فقط زندانی خانه های خودمان هستیم. زندانی درون خودمان و انگار که خط بطلانی بر ما کشیده اند. ما در تنهایی، وحشت و بی کسی ماندیم و با چنگ و دندان سعی کردیم ثابت کنیم که حمید ما تکه تکه شده که کارون 9 ساله ما تکه تکه شده.... خیلی بی رحمانه بود له له میزدیم برای ذره ای همدردی اما حتی سعی میکردند در خانواده ما شکاف ایجاد کنند.»( روزآنلاین ۲۰ آذر ۱۳۹۰)نوشته ای از وبلاگ پسر آقای حاجی زاده ۱۵ سال بعد از کشته شدنش:«نه ولی میترسم امشب باهاش حرف بزنم و ازم دلخور باشه که چرا ۱۵ سال قبل همین موقعها نبودم که نه خودشو که کارونشو از دست اونا در بیارم که نتونن کارونشو قصابی کنن درست جلوی چشماش که بعدها تا همیشه این برامون سوال باشه که کدوم یکی رو اول کشتن و بعد با گریه بگیم فرقی نمیکنه هر کدوم که اول باشن برا اون یکی زجر آور بوده و بعد دوباره از مهربونیش ببارم و بگم نه کارون بچه بوده و کمتر میفهمیده خدا کنه اول بابامو کشته باشن که ندیده باشه کارونش چقدر چاقو خورده. اصلا من میترسم میترسم بمیرم نه اینکه از مردن بترسم نه میترسم بمیرم و اون دنیا کارون رو ببینم و ازم بپرسه پس تو کجا بودی و من اونجا هم همش بمیرم و بمیرم و بمیرم و جواب نداشته باشم. کاشکی میشد خودمو میزدم به خریت شاید سالها زنده باشمو تا اون موقع که من میمیرم یادشون رفته باشه شایدم اگه برم کلا نپرسن این چیزارو و فقط بغلم کنن و بگن خیلی دلشون برام تنگ شده بود آره همینه خودم میدونم همینو میگن پس اگه اینطوره چرا هنوز من زنده ام؟ نکنه اونا اونجا دلشون تنگ شده باشه برام و من اینجا دارم میگردم و هی مینویسم فلان سال گذشت و من هنوز.... به هر حال من هنوز زنده ام و دارم مینویسم مینویسم از پدری که دیگه نیست از برادری که خیلی وقته نیست میدونم که امشب هم درست مثل ۱۵ سال گذشته خواب نمیرم یا خیلی دیر خواب میرم و میشینم و لحظه هارو میشمارم حد و حدود اون ساعتای لعنتی رو و هی میگم الان بوده؟ یا الان یا الان یا الان ؟؟؟ و بمیرم از خجالت که من کجا بودم و چرا نبودم. | «بعد از کشته شدن حمید و کارون، در یک کلام بگویم که ما غیر مجاز شدیم. در عرصه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مشکلات و تنگناهای بسیاری به وجود آمد و فقط زندانی خانه های خودمان هستیم. زندانی درون خودمان و انگار که خط بطلانی بر ما کشیده اند. ما در تنهایی، وحشت و بی کسی ماندیم و با چنگ و دندان سعی کردیم ثابت کنیم که حمید ما تکه تکه شده که کارون 9 ساله ما تکه تکه شده.... خیلی بی رحمانه بود له له میزدیم برای ذره ای همدردی اما حتی سعی میکردند در خانواده ما شکاف ایجاد کنند.»( روزآنلاین ۲۰ آذر ۱۳۹۰)نوشته ای از وبلاگ پسر آقای حاجی زاده ۱۵ سال بعد از کشته شدنش:«نه ولی میترسم امشب باهاش حرف بزنم و ازم دلخور باشه که چرا ۱۵ سال قبل همین موقعها نبودم که نه خودشو که کارونشو از دست اونا در بیارم که نتونن کارونشو قصابی کنن درست جلوی چشماش که بعدها تا همیشه این برامون سوال باشه که کدوم یکی رو اول کشتن و بعد با گریه بگیم فرقی نمیکنه هر کدوم که اول باشن برا اون یکی زجر آور بوده و بعد دوباره از مهربونیش ببارم و بگم نه کارون بچه بوده و کمتر میفهمیده خدا کنه اول بابامو کشته باشن که ندیده باشه کارونش چقدر چاقو خورده. اصلا من میترسم میترسم بمیرم نه اینکه از مردن بترسم نه میترسم بمیرم و اون دنیا کارون رو ببینم و ازم بپرسه پس تو کجا بودی و من اونجا هم همش بمیرم و بمیرم و بمیرم و جواب نداشته باشم. کاشکی میشد خودمو میزدم به خریت شاید سالها زنده باشمو تا اون موقع که من میمیرم یادشون رفته باشه شایدم اگه برم کلا نپرسن این چیزارو و فقط بغلم کنن و بگن خیلی دلشون برام تنگ شده بود آره همینه خودم میدونم همینو میگن پس اگه اینطوره چرا هنوز من زنده ام؟ نکنه اونا اونجا دلشون تنگ شده باشه برام و من اینجا دارم میگردم و هی مینویسم فلان سال گذشت و من هنوز.... به هر حال من هنوز زنده ام و دارم مینویسم مینویسم از پدری که دیگه نیست از برادری که خیلی وقته نیست میدونم که امشب هم درست مثل ۱۵ سال گذشته خواب نمیرم یا خیلی دیر خواب میرم و میشینم و لحظه هارو میشمارم حد و حدود اون ساعتای لعنتی رو و هی میگم الان بوده؟ یا الان یا الان یا الان ؟؟؟ و بمیرم از خجالت که من کجا بودم و چرا نبودم. | ||
ویرایش