۲٬۴۹۵
ویرایش
Alireza k h (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
Alireza k h (بحث | مشارکتها) (افزودن لینک و عکس) |
||
| خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
'''عزیز رضایی'''، معروف به «مادر رضایی» یا «مادر رضاییهای شهید»، با نام اصلی '''زهرا نوروزی'''، متولد ۱۹۲۹ میلادی (۱۳۰۸ خورشیدی) در تهران، یکی از برجستهترین چهرههای مقاومت سازمانیافته ایران و مادر شهیدان سازمان مجاهدین خلق ایران است. او که همچنان در مسیر مبارزه فعال است و نقش کلیدی خود را در تاریخ معاصر ایران، به ویژه در نبرد با دو دیکتاتوری پهلوی و جمهوری اسلامی ایفا کرده است. عزیز رضایی در جوانی ازدواج کرد و ۹ فرزند به دنیا آورد. با ورود پسرش احمد به فعالیتهای سیاسی در دهه ۱۹۵۰، زندگی خانواده او تغییر کرد و وارد مسیر پرخطر مقاومت شد. عزیز پنج فرزند (سه پسر و دو دختر) و دو داماد خود را در جریان سرکوبهای رژیم شاه و شیخ از دست داد. پسرانش، احمد، رضا، و مهدی، به دلیل عضویت در سازمان مجاهدین خلق (که در سال ۱۹۶۵ تأسیس شد) هدف ساواک قرار گرفتند؛ مهدی در سال ۱۹۷۲ تیرباران شد و رضا و احمد در درگیریهای خیابانی کشته شدند. دخترش صدیقه نیز در سال ۱۹۷۵ حین تلاش برای فرار از دستگیری ساواک به قتل رسید. خود عزیز رضایی نیز بین سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۷ توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. او تحت شکنجههای وحشیانهای قرار گرفت که آثار آن پس از گذشت بیش از ۵۰ سال، همچنان بر کف پاهای نحیفش باقی مانده است. شکنجههایی از جمله شلاق مکرر، آویزان شدن از مچ پا، حبس انفرادی، و کوبیدن سیگار روشن بر دستش، او را تا مرز بیهوشی پیش برد، اما او مقاومت کرد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ و روی کار آمدن | '''عزیز رضایی'''، معروف به «مادر رضایی» یا «مادر رضاییهای شهید»، با نام اصلی '''زهرا نوروزی'''، متولد ۱۹۲۹ میلادی (۱۳۰۸ خورشیدی) در تهران، یکی از برجستهترین چهرههای مقاومت سازمانیافته ایران و مادر شهیدان [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] است. او که همچنان در مسیر مبارزه فعال است و نقش کلیدی خود را در تاریخ معاصر ایران، به ویژه در نبرد با دو دیکتاتوری پهلوی و جمهوری اسلامی ایفا کرده است. عزیز رضایی در جوانی ازدواج کرد و ۹ فرزند به دنیا آورد. با ورود پسرش احمد به فعالیتهای سیاسی در دهه ۱۹۵۰، زندگی خانواده او تغییر کرد و وارد مسیر پرخطر مقاومت شد. عزیز پنج فرزند (سه پسر و دو دختر) و دو داماد خود را در جریان سرکوبهای رژیم شاه و شیخ از دست داد. پسرانش، احمد، رضا، و مهدی، به دلیل عضویت در سازمان مجاهدین خلق (که در سال ۱۹۶۵ تأسیس شد) هدف ساواک قرار گرفتند؛ مهدی در سال ۱۹۷۲ تیرباران شد و رضا و احمد در درگیریهای خیابانی کشته شدند. دخترش صدیقه نیز در سال ۱۹۷۵ حین تلاش برای فرار از دستگیری ساواک به قتل رسید. خود عزیز رضایی نیز بین سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۷ توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. او تحت شکنجههای وحشیانهای قرار گرفت که آثار آن پس از گذشت بیش از ۵۰ سال، همچنان بر کف پاهای نحیفش باقی مانده است. شکنجههایی از جمله شلاق مکرر، آویزان شدن از مچ پا، حبس انفرادی، و کوبیدن سیگار روشن بر دستش، او را تا مرز بیهوشی پیش برد، اما او مقاومت کرد. پس از [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ۱۳۵۷]] و روی کار آمدن [[روحالله خمینی|خمینی]]، عزیز رضایی به دلیل نگرانی از وضعیت مجاهدین و نفوذ فرصتطلبان، مستقیماً به خمینی هشدار داد. با شروع سرکوبها توسط رژیم جدید، دخترش آذر، که همسر موسی خیابانی بود و ششماهه باردار، در سال ۱۹۸۲ در حمله سپاه کشته شد. او در همان سال به خارج از کشور مهاجرت کرد. عزیز رضایی در ۹۴ سالگی، همچنان شاه و شیخ را «دو روی یک سکه» و خمینی را «وارث بلامنازع [[محمدرضا پهلوی|شاه]]» میداند و خود را سربازی برای مسعود و مریم رجوی معرفی میکند. عزیز رضایی به عنوان یک اسطوره مقاومت شناخته میشود که نقشش نه تنها به عنوان یک مادر، بلکه به عنوان مرکز اخبار و روحیه مبارزاتی در شرایط سخت بود. | ||
رائول روئیز (Raul Ruiz)، از نمایندگان کنگرهی آمریکا پس از دیدار با عزیز رضایی در پاریس و مشاهدهی آثار شلاقهای ساواک شاه بر کف پای در یکی از جلسههای کنگرهی آمریکا به تاریخ ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵ (۲۹ آبان ۱۴۰۴) خطاب به حضار گفت: «امروز بهپا خاستهام تا شجاعت و فداکاری عمیق زنی را گرامی بدارم که داستانش نماد مبارزه پایدار برای آزادی و کرامت انسانی در ایران است». | |||
اطلاعات این مقاله برگرفته از مصاحبه «هالی مک کی» با «عزیز رضایی» (مندرج در سایت HOTAIR به تاریخ ۲۵ آوریل ۲۰۲۵)، دیدار مریم رجوی با عزیز در خانهی عزیز در پاریس در اردیبهشت ۱۴۰۲ و نیز گفتوگوی سیمای آزادی با مادر رضاییهای شهید و فاطمه رضایی در ۱۲ بهمن ۱۳۹۶ است. | اطلاعات این مقاله برگرفته از مصاحبه «هالی مک کی» با «عزیز رضایی» (مندرج در سایت HOTAIR به تاریخ ۲۵ آوریل ۲۰۲۵)، دیدار مریم رجوی با عزیز در خانهی عزیز در پاریس در اردیبهشت ۱۴۰۲ و نیز گفتوگوی سیمای آزادی با مادر رضاییهای شهید و فاطمه رضایی در ۱۲ بهمن ۱۳۹۶ است. | ||
== نام و پیشینه == | == نام و پیشینه == | ||
عزیز رضایی، که نام اصلی او زهرا نوروزی است، در سال ۱۹۲۹ میلادی در تهران متولد شد. | عزیز رضایی، که نام اصلی او زهرا نوروزی است، در سال ۱۹۲۹ میلادی در تهران متولد شد. با خلیل رضایی ازدواج کرد و اولین فرزند از ۹ فرزندش را به دنیا آورد؛ پسری به نام حسن که مدت کوتاهی پس از تولد بر اثر ذاتالریه درگذشت. این تراژدی، سرآغاز سلسلهای از درد و رنجهایی بود که زندگی عزیز و خانوادهاش را در طول دهههای بعد تحت تأثیر قرار داد. به گفته عزیز، ایران در آن دوران کشوری زیبا بود، اما فقط برای ثروتمندان، و نه برای اکثریت قریب به اتفاق مردم، که همین موضوع زمینه ساز انقلاب شد. او در آپارتمان کوچک خود در حومه پاریس، خاطرات سالهای سخت مقاومت را زنده نگاه داشته است. او که در زمان مصاحبهها ۹۴ ساله (در آوریل ۲۰۲۳) یا ۹۶ ساله (با توجه به تاریخ مصاحبه دیگر) بود، همچنان به عنوان نمادی از ایستادگی شناخته میشود.<ref name=":0">[https://wncri.org/fa/%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d9%87%d8%a7%d9%84%db%8c-%d9%85%da%a9-%da%a9%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%b9%d8%b2%db%8c%d8%b2-%d8%b1%d8%b6%d8%a7%db%8c%db%8c/ مصاحبه «هالی مک کی» با «عزیز رضایی»]</ref> <ref name=":1">[https://iran-efshagari.com/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%85-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%A6%DB%8C/ دیدار خانم مریم رجوی با مادر رضائی های شهید در خانه ”عزیز“ پاریس -۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲]</ref> <ref name=":2">[https://hotair.com/ed-morrissey/2025/04/12/guest-essay-one-womans-harrowing-tale-of-torture-under-the-shah-sheds-light-on-irans-dark-history-n3801697 Guest Essay: One Woman's Harrowing Tale of Torture Under the Shah Sheds Light on Iran's Dark History]</ref> | ||
== آغاز مسیر مقاومت و پیوند با سازمان مجاهدین خلق == | == آغاز مسیر مقاومت و پیوند با سازمان مجاهدین خلق == | ||
در اوایل دهه ۱۹۵۰، پس از کودتای ۱۹۵۳ (که توسط سیا و امآی۶ حمایت شد و محمد مصدق را سرنگون و شاه را به قدرت مطلق بازگرداند)، درد و رنج ملت ایران افزایش یافت. در همین دوره، پسرش احمد در دبیرستان وارد فعالیتهای سیاسی اپوزیسیون شد، و به گفته عزیز، «آن زمان بود که زندگی ما واقعاً تغییر کرد». جرم اصلی فرزندان او، عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران بود؛ گروه اپوزیسیونی که در سال ۱۹۶۵ تشکیل شد و هدف اصلی سرکوب ساواک قرار گرفت. ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) نیروی پلیس مخفی قدرتمندی بود که پس از تثبیت قدرت شاه شکل گرفت و به طور وحشیانهای هرگونه مخالفت با دولت را سرکوب میکرد. خانه عزیز رضایی در تهران به نوعی تبدیل به مرکزی برای خانوادههایی شده بود که عزیزانشان توسط نیروهای شاه زندانی یا کشته شده بودند، و برای آنها امید و آرامش جمعی فراهم میکرد. همچنین، از آنجا که سازمان مجاهدین در خفا فعالیت میکرد و مرجع دیگری برای کمکهای مالی و امکاناتی هواداران وجود نداشت، خانوادههای هوادار به عزیز مراجعه میکردند و او تبدیل به کانونی برای حمایت از سازمان شد. | در اوایل دهه ۱۹۵۰، پس از کودتای ۱۹۵۳ (که توسط سیا و امآی۶ حمایت شد و [[دکتر محمد مصدق|محمد مصدق]] را سرنگون و شاه را به قدرت مطلق بازگرداند)، درد و رنج ملت ایران افزایش یافت. در همین دوره، پسرش احمد در دبیرستان وارد فعالیتهای سیاسی اپوزیسیون شد، و به گفته عزیز، «آن زمان بود که زندگی ما واقعاً تغییر کرد». جرم اصلی فرزندان او، عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران بود؛ گروه اپوزیسیونی که در سال ۱۹۶۵ تشکیل شد و هدف اصلی سرکوب ساواک قرار گرفت. ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) نیروی پلیس مخفی قدرتمندی بود که پس از تثبیت قدرت شاه شکل گرفت و به طور وحشیانهای هرگونه مخالفت با دولت را سرکوب میکرد. خانه عزیز رضایی در تهران به نوعی تبدیل به مرکزی برای خانوادههایی شده بود که عزیزانشان توسط نیروهای شاه زندانی یا کشته شده بودند، و برای آنها امید و آرامش جمعی فراهم میکرد. همچنین، از آنجا که سازمان مجاهدین در خفا فعالیت میکرد و مرجع دیگری برای کمکهای مالی و امکاناتی هواداران وجود نداشت، خانوادههای هوادار به عزیز مراجعه میکردند و او تبدیل به کانونی برای حمایت از سازمان شد. | ||
وی در دوران مبارزاتی، به دلیل برخورداری از این نقش کانونی، به عنوان «مرکز اخبار» و «مرکز روحیه» برای نیروهای مقاومت شناخته میشد. <ref name=":3">[https://www.youtube.com/watch?v=mqdbiocBZLQ یوتیوب مریم رجوی- دیدار با مادر رضاییهای شهید در خانه وی در فرانسه در اردیبهشت ۱۴۰۲]</ref> <ref name=":4">[https://www.youtube.com/watch?v=nbITHnsiTBQ یوتیوب سیمای آزادی- گفتوگو با مادر رضاییهای شهید و خواهر مجاهد فاطمه رضایی - قسمت دوم] </ref> | وی در دوران مبارزاتی، به دلیل برخورداری از این نقش کانونی، به عنوان «مرکز اخبار» و «مرکز روحیه» برای نیروهای مقاومت شناخته میشد. <ref name=":3">[https://www.youtube.com/watch?v=mqdbiocBZLQ یوتیوب مریم رجوی- دیدار با مادر رضاییهای شهید در خانه وی در فرانسه در اردیبهشت ۱۴۰۲]</ref> <ref name=":4">[https://www.youtube.com/watch?v=nbITHnsiTBQ یوتیوب سیمای آزادی- گفتوگو با مادر رضاییهای شهید و خواهر مجاهد فاطمه رضایی - قسمت دوم] </ref> | ||
== داغ شهیدان زیر چکمههای رژیم شاه == | == داغ شهیدان زیر چکمههای رژیم شاه == | ||
عزیز رضایی در مجموع پنج فرزند (سه پسر و دو دختر) و دو داماد خود را در اثر سرکوبهای هر دو رژیم شاه و شیخ از دست داد؛ چهار نفر در دوران شاه و سه نفر در دوران نظام ولایت فقیه شهید شدند. | |||
عزیز رضایی در مجموع پنج فرزند (سه پسر و دو دختر) و دو داماد خود را در اثر سرکوبهای هر دو رژیم شاه و شیخ از دست داد؛ چهار نفر در دوران شاه و سه نفر در دوران | |||
مهدی رضایی: او در ماه مه ۱۹۷۲ دستگیر شد و شکنجههای وحشتناکی را تحمل کرد. ساواک او را روی نیمکتی میخواباند و زیر آن را گرم میکرد تا فلز داغ شود و پوستش بسوزد، همچنین ناخنهایش را کشیدند. پس از سه ماه، مهدی با فریب ساواک توانست دادگاه خود را علنی کند، اتفاقی که نادر بود. او قول داده بود علیه مجاهدین سخن بگوید، اما در عوض، رفتار وحشتناک با خود و تعهدش به دفاع از فقرای کشور را فاش کرد. این اقدام خشم دولت شاه را برانگیخت و در نتیجه، مهدی رنجهای شدیدتری متحمل شد. عزیز به یاد میآورد که آخرین بار که پسر نحیف خود را در آغوش کشید، به او گفت: «امیدوارم خدا از تو مراقبت کند و من به تو افتخار میکنم». مهدی در سن ۱۹ سالگی تیرباران شد. | [[مهدی رضایی]]: او در ماه مه ۱۹۷۲ دستگیر شد و شکنجههای وحشتناکی را تحمل کرد. ساواک او را روی نیمکتی میخواباند و زیر آن را گرم میکرد تا فلز داغ شود و پوستش بسوزد، همچنین ناخنهایش را کشیدند. پس از سه ماه، مهدی با فریب ساواک توانست دادگاه خود را علنی کند، اتفاقی که نادر بود. او قول داده بود علیه مجاهدین سخن بگوید، اما در عوض، رفتار وحشتناک با خود و تعهدش به دفاع از فقرای کشور را فاش کرد. این اقدام خشم دولت شاه را برانگیخت و در نتیجه، مهدی رنجهای شدیدتری متحمل شد. عزیز به یاد میآورد که آخرین بار که پسر نحیف خود را در آغوش کشید، به او گفت: «امیدوارم خدا از تو مراقبت کند و من به تو افتخار میکنم». مهدی در سن ۱۹ سالگی تیرباران شد. | ||
احمد و رضا رضایی: احمد که از دوران دبیرستان وارد فعالیت سیاسی شده بود، در شرایطی مشابه درگیری خیابانی با ساواک کشته شد. رضا نیز پس از ماهها شکنجه و فرار نهایی از زندان، در ۱۵ ژوئن ۱۹۷۳ در درگیری خیابانی با ساواک به قتل رسید. | [[احمد رضایی]] و [[رضا رضایی]]: احمد که از دوران دبیرستان وارد فعالیت سیاسی شده بود، در شرایطی مشابه درگیری خیابانی با [[ساواک]] کشته شد. رضا نیز پس از ماهها شکنجه و فرار نهایی از زندان، در ۱۵ ژوئن ۱۹۷۳ در درگیری خیابانی با ساواک به قتل رسید. | ||
صدیقه رضایی: او در سال ۱۹۷۵ هنگام تلاش برای فرار از دستگیری توسط ساواک، به ضرب گلوله کشته شد. | صدیقه رضایی: او در سال ۱۹۷۵ هنگام تلاش برای فرار از دستگیری توسط ساواک، به ضرب گلوله کشته شد. | ||
| خط ۷۲: | خط ۷۳: | ||
== آسیبهای ماندگار از شکنجههای شاه == | == آسیبهای ماندگار از شکنجههای شاه == | ||
[[پرونده:آثار شکنجه ساواک بر پای عزیز رضایی.jpg|جایگزین=آثار شکنجهی ساواک بر پای عزیز رضایی|بندانگشتی|آثار شکنجهی ساواک بر پای عزیز رضایی]] | [[پرونده:آثار شکنجه ساواک بر پای عزیز رضایی.jpg|جایگزین=آثار شکنجهی ساواک بر پای عزیز رضایی|بندانگشتی|آثار شکنجهی ساواک بر پای عزیز رضایی|300x300پیکسل]] | ||
در اتاقهای بازجویی، عزیز رضایی مقاومت بینظیری از خود نشان داد. او میگفت که نه به کسی پول داده و نه از کسی پول گرفته است و تنها یک مادر خانهدار بوده که فرزندانش راه خود را انتخاب کردهاند. بازجوی او، منوچهری، برای درهم شکستن او، عکسهایی از فرح، شاه و ولیعهد را روی میز میگذاشت. | در اتاقهای بازجویی، عزیز رضایی مقاومت بینظیری از خود نشان داد. او میگفت که نه به کسی پول داده و نه از کسی پول گرفته است و تنها یک مادر خانهدار بوده که فرزندانش راه خود را انتخاب کردهاند. بازجوی او، منوچهری، برای درهم شکستن او، عکسهایی از فرح، شاه و ولیعهد را روی میز میگذاشت. | ||
| خط ۸۰: | خط ۸۱: | ||
== نقش پس از انقلاب و رویارویی با خمینی == | == نقش پس از انقلاب و رویارویی با خمینی == | ||
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و آزادی زندانیان، خانه عزیز تبدیل به مرکز مجاهدین شد. مسعود رجوی و دیگر مجاهدینی که از زندان قصر آزاد شدند، ابتدا به خانه عزیز آمدند. | پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و آزادی زندانیان، خانه عزیز تبدیل به مرکز مجاهدین شد. [[مسعود رجوی]] و دیگر مجاهدینی که از زندان قصر آزاد شدند، ابتدا به خانه عزیز آمدند. | ||
در سال ۱۳۵۷، پس از ورود خمینی به ایران، عزیز رضایی به عنوان مادر شهیدان به محل اقامت او در مدرسه رفاه دعوت شد. خمینی تصور میکرد که خانوادههای شهدا به دنبال خانه و امکانات معیشتی هستند. اما عزیز با اطمینان کامل به او پاسخ داد که «ما هیچ نیاز مالی یا خانه احتیاج نداریم». تنها نگرانی عزیز، وضعیت «این بچههایمان» (اشاره به مجاهدین) بود و از خمینی خواست که فرصتطلبان اطراف او را نگیرند و جای مجاهدینی که برای آزادی ایران مبارزه کردند را اشغال نکنند. او از وضعیتهایی که در ماههای قبل دیده بود، به خمینی گفت. خمینی از حرفهای عزیز ناراحت شد و با لحن تندی پاسخ داد که «اینطور نیست و نمیشود». او متوجه شد که خمینی انتظار چنین حرفهایی را از طرف او نداشته است. در نتیجه، خمینی برنامه شام با خانواده عزیز را به هم زد و پسرش احمد اعلام کرد که «آقا حالش خوب نیست» و رفت. عزیز قبل از این دیدار، این حرفها را به دختر خمینی نیز زده بود، اما میخواست آنها را مستقیماً به خود او بگوید.<ref name=":3" /> <ref name=":4" /> | در سال ۱۳۵۷، پس از ورود خمینی به ایران، عزیز رضایی به عنوان مادر شهیدان به محل اقامت او در مدرسه رفاه دعوت شد. خمینی تصور میکرد که خانوادههای شهدا به دنبال خانه و امکانات معیشتی هستند. اما عزیز با اطمینان کامل به او پاسخ داد که «ما هیچ نیاز مالی یا خانه احتیاج نداریم». تنها نگرانی عزیز، وضعیت «این بچههایمان» (اشاره به مجاهدین) بود و از خمینی خواست که فرصتطلبان اطراف او را نگیرند و جای مجاهدینی که برای آزادی ایران مبارزه کردند را اشغال نکنند. او از وضعیتهایی که در ماههای قبل دیده بود، به خمینی گفت. خمینی از حرفهای عزیز ناراحت شد و با لحن تندی پاسخ داد که «اینطور نیست و نمیشود». او متوجه شد که خمینی انتظار چنین حرفهایی را از طرف او نداشته است. در نتیجه، خمینی برنامه شام با خانواده عزیز را به هم زد و پسرش احمد اعلام کرد که «آقا حالش خوب نیست» و رفت. عزیز قبل از این دیدار، این حرفها را به دختر خمینی نیز زده بود، اما میخواست آنها را مستقیماً به خود او بگوید.<ref name=":3" /> <ref name=":4" /> | ||
== شهادت آذر رضایی و مهاجرت عزیز == | == شهادت آذر رضایی و مهاجرت عزیز == | ||
با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، امیدها برای زندگی بهتر به سرعت از بین رفت. رژیم جدید شروع به سرکوب و اعدام گسترده اعضای مجاهدین خلق کرد. در ۸ فوریه ۱۹۸۲ (بهمن ۱۳۶۰)، دختر عزیز، آذر | با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، امیدها برای زندگی بهتر به سرعت از بین رفت. رژیم جدید شروع به سرکوب و اعدام گسترده اعضای مجاهدین خلق کرد. در ۸ فوریه ۱۹۸۲ (بهمن ۱۳۶۰)، دختر عزیز، [[آذر رضایی]]، که ۲۰ سال داشت و شش ماهه باردار بود، در حمله سپاه پاسداران به همراه ۱۸ نفر دیگر به شهادت رسید. آذر، همسر [[موسی خیابانی]] و مجاهدی پرشور بود که نامههای بسیار زیبایی از عشق به مبارزه علیه آخوندهای دین فروش از خود بر جای گذاشت. | ||
با اوجگیری سرکوبها، عزیز رضایی که احساس میکرد «بمب ساعتی در حال تیکتاک است»، در آوریل ۱۹۸۲ (فروردین ۱۳۶۱) به ترکیه گریخت و سپس به اسپانیا و فرانسه نقل مکان کرد تا فعالیتهایش را در تبعید ادامه دهد.<ref name=":4" /> <ref name=":0" /> <ref name=":2" /> | با اوجگیری سرکوبها، عزیز رضایی که احساس میکرد «بمب ساعتی در حال تیکتاک است»، در آوریل ۱۹۸۲ (فروردین ۱۳۶۱) به ترکیه گریخت و سپس به اسپانیا و فرانسه نقل مکان کرد تا فعالیتهایش را در تبعید ادامه دهد.<ref name=":4" /> <ref name=":0" /> <ref name=":2" /> | ||
| خط ۱۰۵: | خط ۱۰۶: | ||
== سخنان عزیز رضایی در بارهی مهدی رضایی == | == سخنان عزیز رضایی در بارهی مهدی رضایی == | ||
<blockquote>مهدی سال ۱۳۵۱ در درگیری دستگیر شد. قرصش را میخورد اما اثر نکرده بود، سلاحش را میکشد که آن هم گیر کرده عمل نمیکند. بعد از دستگیری چهار ماه زیر شدیدترین شکنجهها بود ملاقات هم نمیدادند تا یک شب خواب دیدم و فکر کردم شاید ملاقات بدهند... من با سایر فرزندانم رفتم کمیته. مهدی را با دو مأمور ساواک آوردند. با آن که خیلی شکنجه شده بود اما با خنده شروع به صحبت کرد و روحیه خیلی بالایی داشت و گفت آخرین تیر ترکشم را هم میکشم. گفتهام دادگاهم علنی باشد و آقاجون و محسن را آزاد کنند. نگهبانان هم خیلی تحت تأثیر او بودند حتی بازجوهای وحشی در مقابلش زانو زده التماس میکردند که فقط یک کلمه هم که شده بگوید ولی مهدی با آنکه همه امکانات آن دوران سخت سازمان را میدانست اما قهرمانانه همه اسرار سازمان را در سینه حفظ کرده و حتی یک هم کلمه نیز درباره آنها فاش نکرده بود.<ref name=":4" /></blockquote> | <blockquote>[[پرونده:سخنان عزیر رضایی در باره مهدی رضایی.jpg|جایگزین=مهدی رضایی|بندانگشتی|مهدی رضایی]]مهدی سال ۱۳۵۱ در درگیری دستگیر شد. قرصش را میخورد اما اثر نکرده بود، سلاحش را میکشد که آن هم گیر کرده عمل نمیکند. بعد از دستگیری چهار ماه زیر شدیدترین شکنجهها بود ملاقات هم نمیدادند تا یک شب خواب دیدم و فکر کردم شاید ملاقات بدهند... من با سایر فرزندانم رفتم کمیته. مهدی را با دو مأمور ساواک آوردند. با آن که خیلی شکنجه شده بود اما با خنده شروع به صحبت کرد و روحیه خیلی بالایی داشت و گفت آخرین تیر ترکشم را هم میکشم. گفتهام دادگاهم علنی باشد و آقاجون و محسن را آزاد کنند. نگهبانان هم خیلی تحت تأثیر او بودند حتی بازجوهای وحشی در مقابلش زانو زده التماس میکردند که فقط یک کلمه هم که شده بگوید ولی مهدی با آنکه همه امکانات آن دوران سخت سازمان را میدانست اما قهرمانانه همه اسرار سازمان را در سینه حفظ کرده و حتی یک هم کلمه نیز درباره آنها فاش نکرده بود.<ref name=":4" /></blockquote> | ||
== نقش عزیز رضایی در فرار موفقیتآمیز رضا رضایی از چنگال ساواک == | == نقش عزیز رضایی در فرار موفقیتآمیز رضا رضایی از چنگال ساواک == | ||
| خط ۱۱۱: | خط ۱۱۲: | ||
== سخنان عزیز رضایی در بارهی احمد رضایی == | == سخنان عزیز رضایی در بارهی احمد رضایی == | ||
[[پرونده:احمد رضایی از فرزندان عزیز رضایی.jpg|جایگزین=احمد رضایی|بندانگشتی|300x300پیکسل|احمد رضایی]] | |||
عزیز رضایی درباره شهادت اولین فرزند خود احمد، اولین شهید سازمان مجاهدین خلق میگوید:<blockquote>احمد سال پنجاه شهید شد که بعد از فرار رضا بود. نباید سر قرار میرفت چون یک قرار احتیاط بود. رضا هم به او گفته بود نرود اما احمد در جوابش میگوید خون ما باید ریخته شود تا راه باز شود و رفته بود سر قراری که با دوستش در چهار راه غفاری داشت که یکهو میبیند در محاصرهاند و شروع به تیراندازی میکند تا دوستش را فرار دهد و بعد که تیرش تمام میشود عمدا بهحالت تسلیم میایستد تا مأموران ساواک برای دستگیری به او نزدیک شوند. آن وقت نارنجکش را میکشد... در رادیو گفتند در چهار راه غفاری یک خرابکار کشته شده. آن موقع رضا از زندان فرار کرده و با مهدی مخفی بودند. صبح روز بعد من چند بسته برای پدر و محسن که در زندان بودند درست کردم که به آنجا بروم. تاکسی گرفتم و به راننده که گفتم قزل قلعه، پرسید زندانی داری؟ گفتم بله. پرسید مواد داشته؟ گفتم نه، سیاسی بوده، گفت خدا به فریادت برسد. گفتم آن کسی که دیروز سر چهار راه غفاری کشته شد پسر من بوده، پسر ۲۴ ساله مرا کشتهاند. راننده دوباره گفت خدا به دادت برسد. آنوقت خانمی که در تاکسی بود رو کرد به من که خوب چرا این کارها را میکنند که هم خودشان و هم دیگران را به کشتن بدهند که راننده تاکسی در جوابش گفت: خوب به خاطر من، به خاطر تو، به خاطر خلق و امیدوارم که یک روز با مشتهایمان در زندان را باز کنیم. بعد که رسیدیم جلوی زندان، راننده هم پیاده شد و ایستاد به تماشا که جمعیت زیادی از خانوادههای زندانیان سیاسی که مقابل زندان جمع بودند تا چشمشان به من افتاد یکهو همگی گریهکنان آمدند بطرف من، اما من به آنها گفتم احمد سفارش کرده که بعد از شهادت او مبادا کسی گریه کند. تازه شماها باید انتقام اینها را هم بگیرید. آن روز به هرحال بهمن ملاقات ندادند اما جمعیت با من به خانه ما آمد و مراسمی گرفتیم. شهادت احمد در یازدهم بهمن ۱۳۵۰، یک روز برفی خیلی سرد بود و جریان آن را روزنامههای عصر نوشته و رادیو هم خبرش را پخش کرد که ولولهای انداخت میان مردم و خون احمد از سال پنجاه به بعد راه مبارزه را باز کرد. | عزیز رضایی درباره شهادت اولین فرزند خود احمد، اولین شهید سازمان مجاهدین خلق میگوید:<blockquote>احمد سال پنجاه شهید شد که بعد از فرار رضا بود. نباید سر قرار میرفت چون یک قرار احتیاط بود. رضا هم به او گفته بود نرود اما احمد در جوابش میگوید خون ما باید ریخته شود تا راه باز شود و رفته بود سر قراری که با دوستش در چهار راه غفاری داشت که یکهو میبیند در محاصرهاند و شروع به تیراندازی میکند تا دوستش را فرار دهد و بعد که تیرش تمام میشود عمدا بهحالت تسلیم میایستد تا مأموران ساواک برای دستگیری به او نزدیک شوند. آن وقت نارنجکش را میکشد... در رادیو گفتند در چهار راه غفاری یک خرابکار کشته شده. آن موقع رضا از زندان فرار کرده و با مهدی مخفی بودند. صبح روز بعد من چند بسته برای پدر و محسن که در زندان بودند درست کردم که به آنجا بروم. تاکسی گرفتم و به راننده که گفتم قزل قلعه، پرسید زندانی داری؟ گفتم بله. پرسید مواد داشته؟ گفتم نه، سیاسی بوده، گفت خدا به فریادت برسد. گفتم آن کسی که دیروز سر چهار راه غفاری کشته شد پسر من بوده، پسر ۲۴ ساله مرا کشتهاند. راننده دوباره گفت خدا به دادت برسد. آنوقت خانمی که در تاکسی بود رو کرد به من که خوب چرا این کارها را میکنند که هم خودشان و هم دیگران را به کشتن بدهند که راننده تاکسی در جوابش گفت: خوب به خاطر من، به خاطر تو، به خاطر خلق و امیدوارم که یک روز با مشتهایمان در زندان را باز کنیم. بعد که رسیدیم جلوی زندان، راننده هم پیاده شد و ایستاد به تماشا که جمعیت زیادی از خانوادههای زندانیان سیاسی که مقابل زندان جمع بودند تا چشمشان به من افتاد یکهو همگی گریهکنان آمدند بطرف من، اما من به آنها گفتم احمد سفارش کرده که بعد از شهادت او مبادا کسی گریه کند. تازه شماها باید انتقام اینها را هم بگیرید. آن روز به هرحال بهمن ملاقات ندادند اما جمعیت با من به خانه ما آمد و مراسمی گرفتیم. شهادت احمد در یازدهم بهمن ۱۳۵۰، یک روز برفی خیلی سرد بود و جریان آن را روزنامههای عصر نوشته و رادیو هم خبرش را پخش کرد که ولولهای انداخت میان مردم و خون احمد از سال پنجاه به بعد راه مبارزه را باز کرد. | ||
| خط ۱۱۶: | خط ۱۱۹: | ||
== سخنان عزیز دراجلاس چهلمین سالگرد تأسیسی شورای ملی مقاومت ایران == | == سخنان عزیز دراجلاس چهلمین سالگرد تأسیسی شورای ملی مقاومت ایران == | ||
<blockquote>سلام به مریم عزیزم و با سلام به اعضای محترم شورای ملی مقاومت ایران! آغاز چهلمین سال تاسیس شورای ملی مقاومت ایران را به همه شما تبریک میگویم. خیلی خوشحال هستم که در این جلسه با شکوه از من دعوت شد که شرکت کنم. این شورا نقطه امید مردم ایران است و ادامه بیش از ۱۰۰ سال مبارزه مردم ایران برای رسیدن به آزادی است. من میدانم مسعود و مریم عزیزم چقدر برای استواری شورا و سازمان مجاهدین زحمت کشیدند و خون همه شهدا و رنج اسرا را این چنین به بار و ثمر نشاندند. | <blockquote>[[پرونده:مریم رجوی و عزیز رضایی.jpg|جایگزین=مریم رجوی و عزیز رضایی|بندانگشتی|323x323پیکسل|مریم رجوی و عزیز رضایی]]سلام به مریم عزیزم و با سلام به اعضای محترم [[شورای ملی مقاومت ایران|شورای ملی مقاومت]] ایران! آغاز چهلمین سال تاسیس شورای ملی مقاومت ایران را به همه شما تبریک میگویم. خیلی خوشحال هستم که در این جلسه با شکوه از من دعوت شد که شرکت کنم. این شورا نقطه امید مردم ایران است و ادامه بیش از ۱۰۰ سال مبارزه مردم ایران برای رسیدن به آزادی است. من میدانم مسعود و مریم عزیزم چقدر برای استواری شورا و سازمان مجاهدین زحمت کشیدند و خون همه شهدا و رنج اسرا را این چنین به بار و ثمر نشاندند. | ||
کهکشان عظیم امسال دراین شرایط سخت نشان داد که این مقاومت درچه قلهای هست. الحمدالله که امروز همه زحمات درراه ثمر دادن است و گسترش کانونهای شورشی در شهرهای ایران گواه این است. من نمیخواهم زیاد صحبت کنم ولی باید این حقیقت را بگویم. | کهکشان عظیم امسال دراین شرایط سخت نشان داد که این مقاومت درچه قلهای هست. الحمدالله که امروز همه زحمات درراه ثمر دادن است و گسترش کانونهای شورشی در شهرهای ایران گواه این است. من نمیخواهم زیاد صحبت کنم ولی باید این حقیقت را بگویم. | ||
| خط ۱۹۳: | خط ۱۹۶: | ||
== شعر رضا رضایی خطاب به عزیز پس از شهادت مهدی رضایی == | == شعر رضا رضایی خطاب به عزیز پس از شهادت مهدی رضایی == | ||
[[پرونده:رضا رضایی - ۲.jpg|جایگزین=رضا رضایی|بندانگشتی|300x300پیکسل|رضا رضایی]] | |||
شعری سرودهی رضا رضایی خطاب به مادرش، عزیز پس از شهادت برادر کوچکش مهدی رضایی که با صدای خودش آن ضبط و ارسال کرده است.<blockquote>'''به یاد برادر مجاهدم مهدی شهید''' | شعری سرودهی رضا رضایی خطاب به مادرش، عزیز پس از شهادت برادر کوچکش مهدی رضایی که با صدای خودش آن ضبط و ارسال کرده است.<blockquote>'''به یاد برادر مجاهدم مهدی شهید''' | ||