پینوشه
آگوستو خوزه رامون پینوشه اوگارته، (زادهٔ ۲۵ نوامبر ۱۹۱۵ در والپاریزو – درگذشتهٔ ۱۰ دسامبر ۲۰۰۶ در سانتیاگو)، معروف به اگوستو پینوشه، پدرش از کارمندان دولت و از طبقهی متوسط از نسل شهرنشینان مهاجر فرانسوی بود که صد سال قبل به شیلی آمده بودند.
پینوشه در ۱۸ سالگی وارد آکادمی جنگ ارتش شیلی شد و ۴ سال بعد به عنوان ستوان فارغالتحصیل شد. در دوران نظامیگری خود شاهد هیچ جنگی نبود و بالاترین منصبی که داشت فرماندهی بازداشتگاه کمونیستهای شبلی بود. پینوشه تا سال ۱۹۶۸که به درجهی سرتیپی ارتقاء یافت ۵ کتاب در بارهی جنگ و سیاست نوشت.
اگوستو پینوشه یک ماه پس از انتصاب به سمت فرماندهی ارتش، توسط آلنده، در رأس یک کودتای نظامی در یازده سپتامبر ۱۹۷۳ دولت سوسیالیست سالوادور آلنده، رئیسجمهور مردمی شیلی را سرنگون نمود و سپس به عنوان یک دیکتاتور بیرحم، بدون هرگونه انتخابات دمکراتیک، به مدت ۱۷ سال بر مردم این کشور حکومت کرد. از روز اول، دولتِ کودتا شروع به دستگیری و انتقال هزاران نفر از فعالان کارگری و چپگراها به ورزشگاه ملی سانتیاگو کرد و بسیاری را کشت. بر طبق گزارشات و بررسیهای متعدد، در زمان حضور پینوشه در راس قدرت، بین ۱۲۰۰ تا ۱۳۰۰ نفر کشته، حدود ۸۰۰۰۰ نفر بازداشت و تقریباً ۳۰۰۰۰ نفر شکنجه شدند. در سال ۲۰۱۱، آمار رسمی کشتهشدگان و مفقودشدگان ۳۰۶۵ نفر اعلام شد.[۱]
پینوشه در نوامبر ۲۰۰۶ مسؤولیت آنچه که در دوران او انجام شد پذیرفت ولی هرگز به خاطر آن محاکمه نشد. در سال ۲۰۰۴ معلوم شد او درگیر یک اختلاس ۲۷ میلیون دلاری بوده است.[۲]
پینوشه در سال ۱۹۹۰ قبل از ترک موقعیت خود، تلاش کرد با وضع قوانین ویژهی حقوقی، از هر گونه حسابرسی و تعقیب قانونی مصون بماند اما سرانجام دادگاه عالی شیلی با لغو مصونیت حقوقی وی پینوشه را به خاطر قانونشکنی محاکمه کرد.
اگوستو پینوشه سرانجام در ۱۰ دسامبر ۲۰۰۶ در سن ۹۱ سالگی در سانتیاگو درگذشت.[۳]
بیوگرافی پینوشه
آگوستو پینوشه در ۲۵ نوامبر ۱۹۱۵ در شهر بندری والپاریزو واقع در شیلی به دنیا آمد. پدرش ورا و مادرش آولینا در حدود قرن نوزده میلادی به شیلی مهاجرت کرده بودند و از جمله مهاجرین فرانسوی الاصل محسوب میشدند. او مدارس ابتدایی و راهنمایی (مرحله دوم تحصیل) را در صومعه سن رافائل در شهر والپاریزو گذراند. در سال ۱۹۳۷ به هنگ چاکابوکو در پارگوته نام نویسی کرد و دو سال بعد در سال ۱۹۳۹ با درجه ستوان ای به هنگ میپون که پادگانش در شهر والپاریزو بود نقل مکان کرد و در سال ۱۹۴۰ به مدرسه سواره نظام بازگشت. در سال ۱۹۴۳ با لوسیا هریارت ازدواج کرد. پینوشه پنج فرزند، سه دختر (آینز لوچیا، ماریا ورونیکا، جاکولین ماری) و دو پسر (آگوستو اوسوالدو و مارکو آنتونیو) داشت.
در اواخر سال ۱۹۴۵ به هنگ کاراپانگو پیوست که در شمال شهر ایکویکه مستقر شده بود. در سال ۱۹۴۸ به دانشگاه جنگ وارد شد اما به دلیل اینکه جوانترین مامور نظامی بود وظیفه سرویس رسانی به منظقه زغالسنگ لوتا را بر عهده او گذاشتند، تحصیلاتش نیمهکاره ماند. سال بعد دوباره به دانشگاه جنگ برگشت. پس از ارتقاء به ریاست ستاد مرکزی در سال ۱۹۵۱، به عنوان استاد در دانشگاه جنگ، جغرافیای جنگی و ژئوپولتیک تدریس میکرد. به عنوان سردبیر مجله سین آگویلاس (یک هزار عقاب) نیز فعالیت داشت. اوایل سال ۱۹۵۳ با بالاترین رتبه، برای دوسال او را به هنگ رانکاگوا در آریکا فرستادند و در همان زمان به درجه پروفسوری نائل شده و به سانتیاگو برای تصاحب پست جدید نقل مکان کرد.
در سال ۱۹۵۶ به عنوان سازمانده ماموریت نظامی، برای همکاریهای بیشتر در دانشگاه جنگ برگزیده شد این انتخاب را گروهی از افسران جوان ترتیب داده بودند که او مجبور به معلق گذاشتن تحصیلش در رشته حقوق برای انجام این وظیفه شد. این ماموریت سه سال و نیم به طول انجامید در طی این سه سال و نیم او بیش از پیش به تدریس در رشتههای ژئوپلتیک، جغرافیای نظامی و سیاستهای اطلاعاتی پرداخت. در اواخر سال ۱۹۵۹ به شیلی بازگشت و او را به دفتر مرکزی ارتش شیلی فرستادند که در آنتوفاگستا قرار داشت. در ادامه او توانست به قائم مقامی دانشگاه جنگ برسد. در سال ۱۹۶۸ ابتدا به عنوان فرمانده ستاد در لشکر دوم شیلی خدمت کرد سپس به عنوان فرمانده کل لشکر ششم در ایکویکو گماشته شد.
در سال ۱۹۷۱ به فرماندهی کل لشکر (فرمانده کل لشکر سانتیاگو) رسید. پینوشه توسط خود سالوادور النده در سال ۱۹۷۳ به عنوان فرمانده کل لشکر برگزیده شد و این درست چند ماه قبل از این بود که کودتا به وقوع بپیوندد و آلنده از حکومت خلع گردد.
آگوستو پینوشه ژنرالِ راست گرا که در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، علیه دولت مردمی سالوادور آلنده در شیلی کودتا کرد، یک ماه قبل از آن توسط "سالوادور آلنده" رئیس جمهور وقت شیلی به عنوان رئیس نیروهای مسلح خود منصوب شدهبود اما پینوشه با بهرهجویی از این موقعیت به سازماندهی یک کودتا علیه آلنده مبادرت کرد. پینوشه طی سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰ حاکم مطلق و مستبد شیلی و فرمانده کل ارتش شیلی از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۸ بود. او همچنین رئیس خونتای دولتی شیلی بین سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۱ بود.
پینوشه در اولین روز کودتا، هزاران تن را که عمدتاً از فعالان کارگری بودند بازداشت و به ورزشگاه ملی سانتیاگو منتقل کرد و بسیاری از آنها را به قتل رساند. بر اساس گزارشات متعدد، از ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ بیش از ۴۰۰۰ نفر به قتل رسیدند و ۱۰۰۲ تن از قربانیان ناپدیدشدگانی هستند که تاریخ مرگشان نامعلوم است و خانوادههای آنها هنوز در پی خاکسپاری آنها هستند. نام بسیاری از قربانیان روی دیوار گورستان عمومی شهر سانتیاگو نوشته شده است.[۴]
دیکتاتوری ۱۷ ساله پینوشه با رفراندوم جنجالی قانون اساسی در سال ۱۹۸۰ قانونی شد. در سال ۱۹۸۸ همهپرسی دیگری برگزار شد که در آن ۵۶% از رأیدهندگان مخالف ادامه فعالیت پینوشه به عنوان رییس جمهور بودند که این امر منجر به برگزاری انتخابات دموکراتیک برای ریاست جمهوری و کنگره شد. بعد از دست دادن مقام رییس جمهوری، پینوشه تا سال ۱۹۹۸ به عنوان فرمانده کل ارتش شیلی فعالیت خود را ادامه داد تا اینکه از مقام خود استعفا داد و بر طبق قانون اساسی ۱۹۸۰، سناتور مادامالعمر شد. با این حال، پینوشه در بازدید خود از لندن در تاریخ ۱۰ اکتبر ۱۹۹۸ تحت حکم جلب بینالمللی در ارتباط با موارد متعدد نقض حقوق بشر بازداشت شد. بعد از دادگاهی حقوقی، او به دلیل بیماری آزاد شد و در مارس ۲۰۰۰ به شیلی بازگشت. در سال ۲۰۰۴، قاضی خوان گوزمان ناپیا تایید کرد که پینوشه از سلامت کافی برخوردار است تا مورد محاکمه واقع شود و دستور حبس خانگی وی را صادر کرد. در زمان مرگ پینوشه در سال ۲۰۰۶، حدود ۳۰۰ اتهام مجرمانه به خاطر موارد متعدد نقض حقوق بشر در طول ۱۷ سال حکومت وی، و همچنین فرار مالیاتی و اختلاس در حین و بعد از دوران حکومت بر علیه وی در جریان بود. او متهم بود که حداقل ۲۸ میلیون دلار را به طور غیر قانونی جمعآوری کرده بود.
دیکتاتوری بیرحم نظامی، که توسط قدرتهای غربی مانند ایالات متحده و بریتانیا حمایت میشد، تحت تأثیر اقتصاددانان نئولیبرال با اندیشه بازار آزاد که اکثریت آنها در دانشکده اقتصاد دانشگاه شیکاگو تحصیل کرده بودند و به شیکاگو بویز (پسران شیکاگو) معروف بودند، اصلاحات اقتصادی از جمله تثبیت واحد پول، کاهش تعرفهها، بازگشایی بازارهای شیلی به روی معاملات جهانی، ایجاد محدودیت برای اتحادیههای کارگری، خصوصیسازی امنیت اجتماعی، و خصوصیسازی صدها صنعت تحت کنترل دولتی را اجرا کرد.
در حقیقت استانداردهای زندگی برای اکثریت قریب به اتفاق مردم افت کرد و همراه با کاهش دستمزدها بخشی از هزینههای مراقبتهای بهداشتی، آموزشی و مسكن قطع شد. هر کارگری که تلاش میکرد مقاومت کند، زندانی، شکنجه، کشته یا ناپدید میشد.
این سیاستها منجر به پدیدهای شد که از آن با عنوان “معجزه شیلی” یاد میکنند، ولی منتقدان معتقدند که سیاستهای دولت به طرز چشمگیری نابرابری اقتصادی در جامعه را افزایش داد، و برخی بحران اقتصادی ۱۹۸۲ در این کشور را ناشی از همین سیاستها میدانند. شیلی در دهه ۱۹۹۰، سالهایی از رونق اقتصادی را در آمریکای لاتین داشت هر چند کارشناسان در مورد اینکه آیا اصلاحات پینوشه در این موضوع نقش داشت یا نه نظرات متضادی دارند.
خونتای نظامی
شورای مخفی نظامی پس از کودتا تشکیل شد. اعضای اصلی آن ژنرال پینوشه از ارتش و نیروی زمینی، آدمیرال ژوزه تریبیو مارینو از نیروی دریایی، ژنرال گستاوو لینت از نیروی هوایی و ژنرال کیسر ماندوزا از پلیس ملی شیلی بودند. این شورای نظامی به عنوان یک نهاد قانونی و شاخهای از دولت محسوب میشد. با قدرتگیری خونتای نظامی، قانون اساسی و مجلس معلق شدند.
پینوشه بسرعت خود را به عنوان «رهبر ملی» در شورای نظامی تثبیت کرد. در تاریخ ۱۷ اکتبر ۱۹۷۴ رسماً خود را رئیس جمهور شیلی خواند. ژنرال لینت نماینده نیروی هوایی به رقابت با پینوشه پرداخت ولی پینوشه او را وادار به بازنشستگی اجباری کرد و ژنرال فرناندو را به جایش برگزید.
پینوشه در سال ۱۹۸۰ یک همه پرسی به منظور تصویب قانون اساسی جدید برگزار کرد. این قانون اساسی پست ریاست جمهوری را کاملاً در اختیار پینوشه قرار داد. همچنین قوانین دیوان محکمه و سازمان اطلاعات و امنیت شیلی را در قانون اساسی گنجاند.
در سال ۱۹۸۶ سازمان اطلاعات و امنیت شیلی هشتاد تن انواع اسلحههای سبک و سنگین از یک مرکز ماهی گیری کوچک در کاریزال باجو کشف کرد. این زرادخانه توسط آلمان شرقی و شوروی برای کمک به مقاومت شیلی ارسال شده بود. در ماه سپتامبر، همان سال در یک ترور نافرجام علیه پینوشه، پنج تن از محافظین او کشته شدند و پینوشه جان سالم به در برد.
شیوههای سرکوب
یکی از روشهای رایج اعدام توسط رژیم کودتا این بود که غیرنظامیان را از هلیکوپتر به داخل اقیانوس یا از بالای کوههای آند پایین بیندازند.
بسیاری از زندانیان ، على الخصوص زنان و همچنین مردان، مورد تجاوز منظم و سوء استفاده جنسی از سوی نگهبانان قرار می گرفتند. علاوه بر تجاوز توسط نگهبانان، برخی از زنان با استفاده از سگ، موش و عنکبوت مورد آزار قرار میگرفتند و برخی مجبور به برقراری رابطه جنسی با اعضای خانواده خود میشدند.
بسیاری از فرزندان کشته شدگان به کلیسای کاتولیک واگذار شده یا به فرزندخواندگی پذیرفته شدند، در حالی که بچهها یا از وضعیت والدینشان بی خبر میماندند یا به آنها گفته میشد که پدر و مادرشان را طی حادثهای از دست دادهاند.
قتل ویکتور خارا
ويكتور خارا Victor Jara در ۱۹۳۲ در روستايی فقير در شيلی به دنيا آمد. مادرش خواننده ترانههای محلی بود و به خاطر همين از همان دوران كودكی با شعر و موسيقی آشنا شد. در دوران نوجوانی به همراه خانوادهاش به سانتياگو مهاجرت كرد. پس از گذراندن سربازی به دانشگاه رفت و در رشته موسيقی سنتی شيلی به تحصيل پرداخت. و بعد از آن به يك شاعر و خواننده محبوب در بين مردم شيلی تبديل شد. شعرهايی برگرفته از رنج و سختی مردم فقير را میخواند كه ويكتور خارا روزی بخشی از آنها بود.
در سال ١٩٧٠ سالوادور آلنده كانديدای حزب اتحاد مردمی در انتخابات رياست جمهوری به پيروزی رسيد. ويكتور كه از طرفداران او بود و پيش از انتخابات براي حمايت از او در استاديوم سانتياگو كنسرت بزرگی اجرا كرد.
صبح ١١ سپتامبر ١٩٧٣ ژنرال پینوشه با پشتیبانی مجلس شیلی و دیوان عالی کشور كودتا کرد و هواپيماهای ارتش به كاخ رياست جمهوری حمله كردند و آنجا را بمباران كردند. آلنده کشته شد، ارتش با طرفداران او درگیر شد و بسیاری از مردم سانتياگو به خيابان آمده بودند و میجنگيدند. تعداد دستگير شدگان آنقدر زياد شده بود كه سينماها و سالنهای ورزشی هم به بازداشتگاه تبديل شده بودند. ويكتور خارا هم به همراه جمعی از دانشجويان دستگير شد و به استاديوم سانتياگو منتقل شد. در آنجا ٥ هزار نفر زندانی شده بودند كه اكثرا دانش آموزان، دانشجويان و جوانان شهر سانتياگو بودند.
ویکتور خارا شاعر، موزیسین و خوانندهی چپگرای شیلیایی و از طرفداران سالوادور آلنده، از جملهی بازداشتشدگان مستقر در ورزشگاه سانتیاگو بود که به شیوهی بسیار وحشیانه و ضد انسانی توسط نظامیان به شهادت رسید. یکی از افسران پینوشه خطاب به ویکتور که جزو زندانیان حاضر در ورزشگاه بود گفته بود: «شنیدهام آواز میخوانی. میخواهم که همین جا برای ما بخوانی» ویکتور خارا نیز درخواست گیتار کرده و شروع به نواختن و خواندن سرود مشهور «ما پیروزیم» نمود. افسر نظامی که خشگمین شده بود فرمان شکستن انگشتان هر دو دست ویکتور خارا را داد و سپس با تمسخر رو به او کرده و گفت حالا گیتار بزن. ویکتور خارا با شجاعت رو به جمعیت درخواست کرد که بازداشت شدگان او را همراهی کنند و در این هنگام همه نفرات حاضر در استادیوم با بالا بردن دستها شان شروع به خواندن و همراهی خارا نمودند. این حرکت موجب خشم نظامیان شد و در واکنش به این عمل متهورانه، ویکتور خارا را به رگبار گلوله بسته و به شهادت رساندند. بعدها جسد تير باران شده او گوشه خيابان پيدا شد.
آخرین ترانهٔ او که حکم وصیتنامهاش را داشت، بر روی تکهای از روزنامه نوشته شده بود و توسط یکی از افرادی که از استادیوم شیلی جان به در برد، به دست همسرش رسید:
پنج هزار نفر این جاییم/ در این بخش کوچک شهر/ چه دشوار است سرودی سر دادن/ آنگاه که وحشت را آواز میکنیم/ وحشت آنکه زندهام/ وحشت آنکه میمیرم / خود را در انبوه این همه دیدن/ میان این لحظههای بیشمار ابدیت/ که در آن سکوت و فریاد هست/ لحظه پایان آواز.
حرکت بسوی دمکراسی
در سال ۱۹۸۸پس از دیدار پاپ ژان پل دوم رهبر کاتولیکهای جهان از شیلی، رفراندومی برای انتخاب دوباره پینوشه به ریاست جمهوری برای یک دورهی ۸ ساله برگزار شد. در این همه پرسی اگر پینوشه رای «آری» میآورد، میتوانست تا سال ۱۹۹۷ در موضع خود باقی بماند ولی اگر «نه» میآورد، میبایست تا پایان دوره ریاست جمهوری خود بماند و بعد از آن یا دوباره کاندید ریاست جمهوری و یا مجلس بشود.[۳]
به سرعت تبلیغات سیاسی برای «نه» گفتن در کشور به راه افتاد. کمپینهای بزرگ به همراه گروههایی که دوباره منسجم شده بودند برپا شد و در این کمپینها، حزبهای سوسیالیست، سوسیال دمکرات، رادیکال و.. دیگر گروهها بودند نهایتا در تاریخ ۵ اکتبر ۱۹۸۸ «نه» در مقابل «بله» با ده درصد اختلاف (نه = ۵۵٫۹۹٪ و بله = ۴۴٫۱٪) به پیروزی رسید. احزاب متحد شده پاتریکیو آیلوین مخالف آلنده را تایید کردند. در سال ۱۹۸۹ رفراندوم قانون اساسی با رای قاطع (۹۱٫۲۵٪) پیروز شد و در دسامبر همان سال پاتریکیو آیلوین در انتخابات ریاست جمهوری با ۵۵٫۱۷٪ در مقابل کمتر از ۳۰٪ رای پینوشه پیروز شد.[۵]
پینوشه تا سال ۱۹۹۸ در پست فرماندهی کل نیروهای نظامی باقی بود. پینوشه در سال ۱۹۹۸ در انگلستان دستگیر و توسط یک قاضی اسپانیولی به نام بالتازار گارزون محاکمه شد.
انعکاسات کودتای پینوشه
آریل دورفمن شیلیایی، استاد برجستهی ادبیات و یک تبعیدی است که در کتاب «شکستن طلسم وحشت» از پینوشه، جنایات و محاکمه او میگوید. او که ده سال پس از کودتای شیلی به کشورش بازگشت خاطرات خود را از دوران محاکمه و روزهای آخر پینوشه در این کتاب نوشته است:
«گذشتهٔ او و بریدهروزنامهها را بالا و پایین میکردم بلکه از مردی که زمام امور شیلی را به دست گرفته بود رد پایی پیدا کنم - مردی که میتوانست بدون هیچ تکلفی بگوید که در آن کشور، بدون خبردار شدن او برگ هم به زمین نمیافتد. دنبال سرنخ میگشتم و تقریباً هیچچیز دستگیرم نشد، انتظارش را نداشتم. وقتی زندگینامهٔ خودنوشتش را میخواندم - کودکیِ سبکبارش در دههٔ ۱۹۲۰ در بندر والپارایزو، شیطنتهای دوران دانشجوییاش در دانشگاه افسری دههٔ ۱۹۳۰، سه کتاب مهجورش دربارهٔ ژئوپولتیک که در آنها حتی یک کلام حرف جنجالبرانگیز یا موضعگیری سیاسی به چشم نمیخورد، کارنامهٔ نظامی کسالتبار و بیحادثهاش - نمیتوانستم این حس را کنار بزنم که داشته پنهان میشده، تمام عمرش شاید حتی از خودش داشته پنهان میشده، از بچگی یاد گرفته که به هیچکس، شاید حتی به آینهٔ روبهرویش یا به همسرش هم نگوید که واقعاً کیست، نگوید که روزی میتواند چه کسی بشود.»
جملاتی از آگوستو پینوشه
ثروتمندان کسانی هستند که تولید ثروت میکنند، و باید با آن ها به خوبی رفتار کنی تا به تولید ثروت ادامه دهند.
تنها راه حل مسئله حقوق بشر، فراموشی است.
گاهی وقتها دموکراسی باید در خون شسته شود.
من دیکتاتور نیستم، فقط چهرهای ترشرو دارم.
منابع
- ↑ سایت بی بی سی کودتای نظامی شیلی
- ↑ تعقیب پینوشه از تاریخدان الکسی کوزنتسوف
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ مقاله کریستوفر مینستر، پینوشه دیکتاتور شیلی
- ↑ کتاب انقلاب و ضد انقلاب در شیلی نوشتهی میخاییل بویارسکی
- ↑ دویچه وله فارسی چهلمین سالروز کودتای نظامی پینوشه در شیلی