کاربر:Javad/7صفحه تمرین
اصولگرایی، اصولگرا در لغت به معنی کسی است که به اصل و اساس در همهی موقعیتها پایبند است و موضوعاتی را شامل میشود که مشمول مرور زمان نمیشود در تعریفی دیگر اصولگرا کسی است که بر بنیادهای فکری_اعتقادی ایدئولوژی خود پایبند است.
ترجمه و معنی أصول در فرهنگ لغت عربی-فارسی
أَصْل [عمومی] أَصْل : ج أُصُول : پايه و بن هر چيزى ؛ « قَعَدَ في اصْلِ الْجَبَل »: در پائين كوه نشست ، آنچه كه در برابر فرع يا شاخه است ؛ « اصل الشّجرة »: ريشه درخت ، پدر ، مصدر ؛ « لَا اصْلَ لَهُ وَ لَا فَصْل »: نه اصل و نژادى دارد و نه فصل و تبار ؛ « اصْلًا »: در آغاز ، در ابتدا ، هرگز ، قطعا ؛ « ما فعلتُهُ اصلًا »: من هرگز آن كار را نكرده ام .
قانونٌ أصول المحاكمات [عمومی] آيين دادرسي ، آيين محاكمات
کلمات مرتبط
ماصِل الاصولي الاصولية اصل أَصْل استاصل
کلمات نزدیک
متن اصلی معنی
اتجاهُ أصولي [عمومی] گرايش اصولي ، اصولگرايي ، گرايش بنيادي ، رويكرد اصولي .
اصولگرا
واژهنامه آزاد
اصولگرا یعنی کسی که رسالت خود را در حفظ اصول جهان بینی پذیرفته شده اش می یابد. پس مهمترین کار یک اصولگرا، شناخت و تبیین اصول و دفاع منطقی از آن است. در تفکر اصولگرایی فرد می کوشد ابتدا مبانی و اصول فکری خود و دیگران را تبیین و تصحیح نماید و سپس به شاخه و برگها برسد و آن را تحلیل و توصیف نماید. و با این دستاورد، توصیه ها و گزاره های انشایی و قانونی بسازد و احیانا اشتباهات و مشکلات را برطرف سازد.
اصولگرايي fundamentalism
اگر به فرهنگهاي سياسي نظري بياندازيم اثري از واژة «اصولگرايي» در آنها نمي يابيم در عوض به كلمة بنيادگرايي بر مي خوريم كه تعبير مثبت آن، به معناي اصولگرايي كه امروزه در عرف سياسي ما بكار مي رود نزديكتر است.
بنياد گرايي داراي دو معناي متفاوت مي باشد كه در نقطة مقابل هم قرار دارند. در معناي نخست كه بيشتر با عنوان فارسي «اصولگرايي» از آن ياد مي شود عبارت است از اصولي بودن اعتقادات، باورها و تمسّك به آنها. در معناي ديگر كه بيشتر بار ارزشي منفي دارد بنياد گرايي مساوي با نهاد قشري گري و تمسّك به ظواهر مي باشد.[5]
اصولگرايي كه در عرف سياسي كشور ما متداول شده است اصطلاح جديدي است كه قبلاً به اين شكل سابقة كاربرد نداشته است. طبق اين تعبير اصولگرايان افرادي هستند كه معتقد به يك سلسله آرمانها و عقايد مقدسي هستند كه اين عقايد ريشه در مذهب و دين آنها دارد و آنها حاضر نيستند بر سر اين اصول معامله و يا از آنها عدول كنند. براي مثال مسالة دفاع از حقوق فلسطينيان و به رسميت نشناختن اسرائيل در نظام جمهوري اسلامي ايران يك مسألة اصولي نظام بشمار مي آيد كه مسئولان حاضر نيستند بر سر اين مسأله با كسي معامله كنند. در واقع اصولگرايان هرهري مذهب نيستند كه هر روز به يك رنگي در بيايند. بلكه افرادي هستند كه حاضرند بر سر اعتقادات و اصول صحيح خود فداكاري بكنند.
طرح اصولگرايي از جانب مقام معظم رهبري در شرايطي صورت گرفت كه بعضي افراد براي خوشايند غربي ها از مواضع انقلابي و بعضي اعتقادات سابق خود دست بردارند. لذا طرح اين مسأله از جانب رهبري عملاً باعث شد خط و خطوط اين عده از بقيّه جدا شود و ياران واقعي نظام كه حاضر به فداكاري براي اصول و مواضع انقلابي خود هستند. در يك جبهة واحد بنام جبهة «اصولگرايان» متشكّل شوند.
در نتيجه: اصول گرايي يعني ايستادگي روي عقايد و آرمانهايي كه ريشه در دين و مذهب دارد و عدم عدول از اين اصول. بنابراين هر كس كه داراي چنين روحيه و اعتقادي هست بدون شك جزو اصول گرايان خواهد بود.
اصولگرايان به طور خلاصه افرادي هستند که به مباني و ارزشهاي "انقلاب اسلامي" اعتقاد دارند. انقلابي که نه فقط در عرصه هاي سياسي و تغيير رژيم حکومتي صورت گرفته، بلکه يک حرکت بزرگ فکري و ارزشي را در قرن بيستم پايهگذاري کرده است. شايد بتوان در يک برداشت کلي و اجمالي، حرکت اصولگرايي را که ريشه در عمق مباني تفکر حضرت امام خميني دارد، به سه بخش کلي تقسيم نمود:
الف: اصولگرايان به قدرت، توانايي، قابليت مباني و آموزههاي ديني براي ادارهي جامعه و حکومت اعتقاد دارند. جامعهي موردنظر اصولگرايان يک محيط "اخلاقي" و يا "اخلاق مذهبي" صرف نيست. بلکه آنان اعتقاد دارند که ميتوان با ظرفيتسازي، بسياري از فضائل ديني و خواستههاي شارع مقدس را در عرصههاي گوناگون اجتماعي اجرا نمود. اين جريان سترگ با شروع انقلاب اسلامي، در سطح دولت و ملت به طور همزمان آغاز گرديد و تحولات بنيادين براي اجراي احکام الهي در ميان دولت و ملت پديدار شد. اگرچه در سالهاي بعد اندکي فاصله ميان اين دو سطح به وجود آمد اما اين واقعيت که با گذشت سي سال از تولد حکومت ديني در جامعه ايراني، تفکر اسلام سياسي توانست اين تئوري را که عرفيگرايي خطري عمده براي حکومتهاي ديني ميباشند، را به چالش بکشد به حقيقتي غيرقابل انکار تبديل نمود.
بنابراين، وجه تمايز بنيادين "اصولگرايي" با ديگر تفکرات، اعتماد و اعتقاد آنان به جامعهاي است که با اتکا به دستورات الهي در تمامي عرصهها اداره مي شود و اين فرآيند با عرفيگرايي به مخاطره نميافتد اگرچه مراقبت دايمي براي آن لازم است. تئوري "ولايت مطلقه فقيه" که ريشه در جان فقه شيعه دارد يکي از بزرگترين عوامل مقابله با عرفيگرائي است و مصلحتگرايي اسلامي تفاوت اصولي با عرفيسازي جامعه دارد زيرا مصلحتگرائي نيز برخاسته از آموزههاي ديني و در همين چهارچوب است.
ب: در بعد فرهنگي، اصولگرايان تقابل آشکاري با ارزشهاي فرهنگي بيگانه و خصوصا فرهنگ سلطه در زمان معاصر که بر مبناي تئوريهاي اومانيستي و ليبراليستي بنا شده است، دارند. اصولگرايان به شدت با ادغام و پذيرش ارزشهاي فرهنگي جهاني مقابله مينمايند. زيرا خاستگاه فکري اين فرهنگ را با اصول تفکر ديني و جهانبيني حاکم بر آن در تضاد ميبينند. خطر نفوذ فرهنگ سلطه با گسترش وسايل ارتباط جمعي، دائما رخ مينمايد و با راندن آن از دروازه، از پنجره وارد ميشود.
اگرچه "اصولگرايي" با تکيه بر مباني اسلامي خود، تعاريف خاصي از برخي ارزشهاي رايج مانند آزادي - حقوق بشر - ابراز عقيده - دموکراسي - و غيره دارد و نگاه او بر اين واژهها، "نفي مطلق" نيست اما بدبيني شديدي نيز نسبت به اين واژهها به دليل ترويج آنها توسط حاملان ايدئولوژي اومانيستي و غربي دارد. اصول گرايان به دليل جهانبيني الهي، حقيقت آزادي و حقوق بشر را نزد خود مييابند زيرا نگاه آنان به مقولهي "انسان" با ديدگاه غربي آن به شدت متفاوت است وآنچه را خالق جهان و انسان تبيين کرده است را به مصلحت بشريت ميدانند. التبه حوزههاي تداخلي قابل توجهي نيز در نگاه به آزادي و دموکراسي و حقوق بشر ميان اين دو تفکر وجود دارد اما دواير غيرمتداخل غير قابل انکاري نيز دارند.
خلاصه آنکه اصولگرائي در حوزهي فرهنگي، چالشهاي سترگي با تفکر موسوم به اصلاحطلبي از حيث مباني نظري و نوع مواجهه با فرهنگ و مغرب زمين دارد.
ج: بعد سوم تمايز اصولگرايي يا جريانات ديگر "جنبه اعتقادي" است. منطق اصولگرايي در چند زمينه با ديگر جريانات تمايز دارد:
1- اتکا به اعتقاد ملي و توليد داخلي و حمايت از آن در مقابل هجوم سرمايههاي بيگانه.
2- مقابله جدي در مقابل ادغام در ساختار نظام اقتصاد بينالمللي
3- حساسيت در مورد ايجاد فاصلهي طبقاتي زياد ميان فرهنگهاي جامعه و عدالت اقتصادي.
4- حساسيت فراوان در مورد فساد اقتصادي و رانتخواري و ايجاد ثروتهاي بادآورده.