کاربر:Khosro/صفحه تمرین پرسنل ارتش

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

پرسنل ارتشی هوادار مجاهدین خلق ایران در قیام ۲۲ بهمن پس داده بودند، با شروع مبارزه‌ی مسلحانه‌ی سراسری  مجاهدین خلق ایران علیه نظام جمهوری اسلامی در مقطع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به بعد، پا به میدان مبارزه مسلحانه علیه رژیم ایران نهاد، در آن شرایط رژیم ایران حساسیت زیادی نسبت  به فعالیت‌های پرسنل در داخل پادگان‌ها به خرج می‌داد و آن‌ها را تحت مراقبت قرار داده بود. این فعالیت‌ها از شرکت مستقیم در عملیات مسلحانه گرفته، تا تهیه‌ی سلاح و مهمات برای رزمندگان مجاهد خلق، و ادامه‌ی کار توضیحی وآگاهی‌بخش در سطح پادگان‌ها و مراکز نظامی و جبهه‌های جنگ را شامل می‌گردید که به چند نمونه از آنها اشاره می شود:

  • شرکت گسترده پرسنل نظامی مجاهد خلق در عملیات پرواز بزرگ، که از پایگاه یکم شکاری پادگان مهرآباد در تهران صورت گرفت و به‌عنوان یک اقدام تهور آمیز تاریخی و به‌عنوان سرفصلی در انقلاب نوین ایران جای گرفت.
  • طراحی و عملیات شورش پادگان لویزان که به کشته شدن ده‌ها تن از فرماندهان و مهره‌های سرسپرده رژیم ایران و از جمله سرهنگ بدرخواهان، سرهنگ سعادت‌یار، و رؤسای دوائر تفتیش و سرکوب به‌اصطلاح عقیدتی سیاسی از قبیل: نصر، شقاقی، بامداد،  مومنی و ... در مقر ستاد فرماندهی نیروی زمینی در تهران گردید.
  • اعدام انقلابی فرمانده‌ی کل ژاندارمری جنوب، سرهنگ سپهری و زخمی نمودن دو تن دیگر در میدان صبحگاه پادگان ژاندارمری اهواز.
  • انجام شناسائی‌های مربوط به اعدام انقلابی چند تن از سران و رؤسای دوائر سرکوب،عقیدتی ــ سیاسی، نیروی دریایی تهران.
  • اعدام انقلابی رئیس دایره‌ی سرکوب، عقیدتی ــ سیاسی پادگان نیروی هوائی شیراز.
  • اعدام انقلابی تعدادی از جاسوسان، بازجوها، و شکنجه‌گران زندان جمشیدیه و دادستان ارتش.
  • انفجار در مرکز فرستنده‌های پارازیت بر روی رادیو٬٬ صدای مجاهد٬٬.
  • انفجار پادگان قلات در اردیبهشت سال ۱۳۶۲، توسط پرسنل نظامی که به‌صفوف سازمان مجاهدین در کردستان پیوستند.
  • چندین مورد انفجار بمب در ارگان‌های جاسوسی رژیم ایران در داخل پادگان‌ها و از جمله ۴ مورد انفجار در مراکز اطلاعات و ارشاد و انجمن به اصطلاح اسلامی پایگاه یکم هوائی.
  • چندین فقره مصادره‌ و ضبط سلاح و مهمات و بیسیم از پادگان‌های لاهوتی (باغشاه سابق)، قصر فیروزه در تهران و پادگان‌های مشهد و شیراز، علاوه بر این‌ها، تاکنون صدها تن از پرسنل مردمی ارتش به‌ویژه به‌دنبال پیام‌های مسعود رجوی، جبهه‌های جنگ و پادگان‌ها را ترک گفته و به صفوف نیروهای مجاهدین در شهرها و جنگل و کردستان پیوسته‌اند.

برای ملاحظه‌ی گوشه‌ای از دامنه فعالیت‌های انقلابی پرسنل هوادار مجاهدین در فاز نظامی، به گزارش تیرباران ۵ تن از پرسنل مجاهد خلق به همراه همسر یکی از آن‌ها در شیراز ، که در روزنامه خبر شیراز، همراه با کلیشه‌ی آن، منعکس شده است اشاره می‌شود که همین خبر نیز در روزنامه کیهان ۱۷ اسفند ۱۳۶۱ نیز به چاپ رسیده است:

اعدام ۶ نفر از پرسنل ارتشی سازمان مجاهدین خلق

به‌حکم دادگاه انقلاب اسلامی ارتش فارس و با تائید شورای‌عالی قضائی ۶ تن از اعضای شاخه نظامی سازمان مجاهدین خلق محکوم به اعدام شدند و حکم صادره در مورد نامبردگان به مرحله اجراء در آمد، روابط عمومی دادگاه فارس اسامی و موارد اتهام معدومین را بشرح زیر اعلام کرد:

  1. قاسم غفوری فرزند نجف‌قلی با نام‌های مستعار رسول فرزند محمد و جمشید، جرائم نام‌برده باین شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین و نگه‌داری اسلحه و مهمات مسروقه از پادگان شماره ۴۵ ، مسئول جذب نیرو از ارتش برای سازمان مجاهدین، سببیت در شهادت برادر محی و مجروحیت سردار اعظمی در اثر انفجار بمب در پایگاه هوائی شیراز، داشتن خانه تیمی و زندگی در خانه‌های تیمی متعدد.
  2. محمد رضا مهدی زاده فرزند عبدالحسین با نام مستعار هوشنگ. جرائم نام‌برده باین شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین در شهرستان‌های مشهد، تهران، شیراز و مسئول تیم میلیشیا در بخش فنی. .. سازمان مجاهدین، مسئول کل امکانات جذب نیروی از ارتش برای سازمان مجاهدین در شیراز، معاون مسئول بخش نظامی مجاهدین در شیراز، مسئول جمع‌آوری اخبار و اطلاعات از پادگان‌های نظامی برای سازمان مجاهدین، زندگی در خانه تیمی همراه با متهم ردیف اول.
  3. مسعود مکارم فرزند عبدالحسین با نام مستعار هوشنگ، جرائم نام‌برده به‌این شرح است: فعالیت وسیع برای سازمان مجاهدین و مسئول جذب نیرو که در این رابطه تعداد ۲۸ نفر از پادگان‌های شیراز را به سازمان مجاهدین وصل نموده بود، زندگی در خانه‌های تیمی متعدد و هم‌چنین گذاشتن منزلش در اختیار افراد رده بالای سازمان مجاهدین، شرکت در طرح انفجار بمب در پایگاه هوائی که منجر به کشته شدن و مجروحیت ۲ نفر گردید.
  4. عبدالکریم گلریز فرزند گل‌علی با نام مستعار رحیم، جرائم نام‌برده به‌این‌شرح است: فعالیت وسیع برای سازمان مجاهدین، مسئول پخش اعلامیه و نشریه و جمع‌آوری کمک‌های مالی برای سازمان در سطح پایگاه هوائی، بمب‌گذاری و مباشرت در ایجاد حادثه انفجار که منجر به کشته شدن محسنی و مجروح شدن اعظمی گردید.
  5. فریدون جهانی فرزند شکرالله با نام مستعار داود و رسول، موارد جرم نام‌برده نیز به‌این شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین، مسئول پخش اعلامیه و جمع‌آوری کمک مالی در سطح پایگاه نگه‌داری بمب در منزلش به‌مدت چند روز که بعداً در حادثه جنایت‌آمیز پایگاه هوائی به‌کار رفت و منجر به کشته شدن و مجروح شدن محسنی و  اعظمی گردید. در اختیار گذاشتن اتومبیل شخصی خود برای سازمان مجاهدین که در اثر درگیری اتومبیل مزبور آتش گرفت.
  6. پروانه خاجیانی قطب‌آبادی فرزند محمد حسن با نام مستعار محبوبه ادیانی همسر متهم ردیف اول. جرائم نام‌برده نیز به‌این شرح است: فعالیت بسیار وسیع برای سازمان مجاهدین و مسئول جذب نیرو برای سازمان مجاهدین در مدارس شهرهای جهرم، فسا، داراب، نی ریز، استهبان، مسئول تیم‌های سیاسی و تبلیغاتی برای سازمان مجاهدین در شهرهای داراب و استهبان و مسئول گوهر ادب‌آواز که آیت‌الله دستغیب و یاران او را به شهادت رساند، مسئول عملیات تخریب میلیشیای سازمان مجاهدین در شیراز، زندگی کردن در خانه‌های تیمی همراه با همسرش و نگه‌داری اسلحه و مهمات.

پرسنل ارتشی مجاهدین علیه جنگ افروزی‌های رژیم ایران

نقش پرسنل انقلابی ارتش در مبارزه با سیاست جنگ‌طلبانه رژیم ایران و تبلیغات آن در ارتش به‌عنوان نقطه‌ی برجسته‌ای در کارنامه‌ی مبارزات هوداران مجاهدین در پادگان‌ها و جبهه‌ها است. این پرسنل در زمان تهاجم عراق و اشغال بخش‌هائی از خاک ایران، در جبهه‌ها حضور داشت، و شهدائی نیز تقدیم راه دفاع از میهن نمود، اما از ۳۰ خرداد به بعد و به‌ویژه با شروع توسعه‌طلبی‌های خمینی و پافشاری‌اش بر ایده‌ی موسوم به صدور انقلاب، دیگر جنگ ویرانگر، خصیصه‌ی ضد‌ملی و ضد‌میهنی پیدا کرد؛ و تنها در خدمت خمینی قرار گرفت. جنگی که منجر به کشتار هزاران هزار نوجوان و تباه شدن امکانات، ثروت‌ها و سرمایه‌های مملکت و  نیز تجهیزات و تدارکات نظامی شد. بر این اساس پرسنل مردمی ارتش و مجاهد خلق، در مبارزه علیه جنگ‌طلبی خمینی، فعالانه پیام صلح و آزادی، را به‌درون صفوف ارتش، پادگان‌ها و جبهه‌ها برد و همه جا بر در و دیوار نوشت و در میان کلیه‌ی نیروها، اعم از افسر و درجه‌دار و سرباز، گسترش داد. پرسنل انقلابی ارتش و هسته‌های مقاومت مجاهدین در ارتش، چه در ٬٬ هفته‌ی صلح٬٬ چه هم‌زمان با دیگر فعالیت‌های سیاسی ــ اجتماعی سازمان، همراه با رزمندگان مجاهد در سراسر کشور، از طریق پخش اطلاعیه و تراکت، فضای ضد جنگ و اختناق و ضد ارتجاع را در پادگان‌ها و مراکز محل خدمت خود، هم‌واره فعال نگاه داشتند. رژیم ایران با تقویت دائمی سپاه پاسداران، ازجمله از طریق تأسیس وزات‌خانه برای آن، از این نهاد به‌عنوان اهرمی برای مهار ارتش و کاهش قدرت و حیطه‌ی فعالیت و وظایف نیروهای هوایی، زمینی، دریایی، شهربانی و ژاندارمری استفاده کرد؛ و هرازگاهی ارتشیان مجاهد خلق را چه با انتقام‌جویی و چه زهر چشم گرفتن از دیگران، به جوخه‌های اعدام می‌سپارد و یا زندان‌های ارتش را از آن‌ها پر می‌نمود.

پرسنل ارتش مردمی اهم از افسران، درجه داران، همافران و سربازان هوادار سازمان مجاهدین خلق در دوره‌ی حاکمیت جناح‌های رژیم ایران، ضمن گسترش روزافزون، در کنار سازمان مجاهدین به مبارزه پرداختند؛ و به‌ویژه پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، با تقدیم شهدای بسیار، بر پیوند خود استوار ماندند. هزاران پرسنل ارتشی مجاهد که در سیاه‌چال‌ها، شکنجه‌گاه‌ها، در زندان‌های جمشیدیه، قصر فیروزه، و ... مقاومت کردند؛ و با وجود فشارهایی که از سوی نظام جمهوری اسلامی بر روی آن‌ها و خانواده‌هایشان وارد می‌آمد، سر تسلیم و سازش فرود نیاوردند. به چند تن از پرسنل ارتشی اعدام شده توسط جمهوری اسلامی ذیلاً اشاره می‌شود.

سرهنگ انقلابی مجاهد شهید اسماعیل فرخنده (فرخ)

مجاهد شهید سرهنگ اسماعیل فرخنده فرمانده‌ی پدافنده هوائی پایگاه مهرآباد، از برجسنه‌ترین پرسنل ارتش بود که سوابق طولانی او در زمینه‌ی مخالفت آشکار در برابر امرای ارتش شاهنشاهی و نظام جمهوری اسلامی، برای بسیاری از پرسنل نیروی هوائی شناخته شده است.

شهید اسماعیل فرخنده از ابتدا‌ی سال ۱۳۵۹، به‌طور مستقیم در ارتباط با سازمان مجاهدین قرار گرفت. اوکه پس از پشت سر گذاشتن تجربه‌ی برخی نیروهای سیاسی، سرانجام به مجاهدین رسیده و اهداف و آرمان‌های آنان را ایده‌آل خود یافت، به فعالیت در ارتباط با سازمان پرداخت. دو سه ماه پس از اجرا‌ی عملیات  پرواز بزرگ از پایگاه یکم شکاری و به‌دنبال موج دست‌گیری پرسنل هوادار سازمان، سرهنگ فرخنده نیز که چهره‌ی شناخته شده‌ای بود دستگیر شد. وی در داخل زندان هم یکی از فعال‌ترین افراد بند افسران زندانی بود که مسئولیت جمع‌آوری کمک‌های مالی و رسانیدن اخبار مقاومت به سایر زندنیان را به‌همراه مجاهد شهید ستوان هادی‌بیگی بر عهده داشت. اسمعاعیل فرخنده، سرانجام پس از یک و نیم سال اسارت و مقاومت در زندان، در بهار ۱۳۶۲، به جوخه‌ی اعدام سپرده شد و به شهادت رسید. از وی ۲ کودک خردسال به نام‌های بهارک و سمیه به‌جای مانده است.

همافر انقلابی مجاهد شهید حسن قربانی (مهدی)

یک از همرزمان مجاهد شهید حسن قربانی می‌گوید:

«در خیابان گرگان و محلات اطراف آن، کمتر کسی بودکه حسن را نشناسد. ویژیگی‌های مردمی، دلسوزی‌ها و احساس مسئولیتش نسبت به همسایه‌ها و آشنایان و اخلاق پسندیده‌اش در برخورد با همه‌ی کسانی‌که به‌نحوی با آن‌ها ارتباط داشت، او را از سال‌ها قبل به‌عنوان چهره‌ای مردمی و قطب شناخته شده و محبوبی در بین اهالی، مشهور ساخته بود. اما مهم‌تر از همه‌ی این‌ها، فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی او بر علیه رژیم شاه، چه به‌صورت افشاگری تا قبل از اوجگیری قیام، وچه بعدها به شکل راه‌اندازی تظاهرات، پخش اعلامیه و... بود که او را بیش از پیش محبوب و مشهور ساخت. روزهای قیام، حسن قربانی که از توانایی‌های مصادره شده از پادگان‌های رژیم شاه را بین جوانان پرشور محل توزیع کرد و سپس با حمله به کلانتری خیابان گرگان، در تسخیر آنجا نقش مهمی ایفا نمود. شجاعت، جسارت و از خود‌گذشتگی حسن در آن روزها زبانزد شده بود. او بی باکانه می‌جنگید و راه باز می‌کرد و کینه و نفرتی را که سال‌ها از رژیم غارتگر و ظالم شاه در دل داشت، به خشمی انقلابی بدل ساخته بود که در نبرد جسورانه‌اش با دشمن، متجلی می‌شد...»

مجاهد شهید همافریکم حسن قربانی پرسنل ارتش، بلافاصله پس از پیروزی قیام، در صدد ارتباط با سازمان مجاهدین خلق برآمد. او از طریق برادر مجاهدش، شهید محمد قربانی، دانشجوی دانشگاه علم و صنعت، با آرمان‌ها و اهداف مجاهدین آشنا شده بود و به امید فعالیت هرچه پربارتر و پرثمرتر در جهت تحقق اهداف سازمان، ابتدا در ارتباط با انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاه علم و صنعت (هواداران سازمان) به‌فعالیت پرداخت و پس از مدتی در ارتباط مستقیم با نهاد ارتش سازمان قرار گرفت. بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، و آغاز مقاومت انقلابی مسلحانه، از آن‌جا که مجاهد شهید حسن قربانی به‌دلیل فعالیب‌های انقلابی مستمرش، برای مأموران نظام جمهوری اسلامی، عنصری شناخته شده بود، به‌همراه خانواده‌اش به زندگی مخفی روی آورد و در یکی از پایگاه‌های مقاومت مجاهدین مستقر شد. طی مدت استقرار حسن در پایگاههای مقاومت و تا لحظه‌ی شهادتش، مسئولیت‌های مختلفی از جمله تهیه‌ی پایگاه‌های مناسب، تهیه‌ی تدارکات فنی، سلاح، مهمات و... به‌عهده داشت. روز ۲۳ تیرماه ۱۳۶۱، پایگاه محل اقامت حسن و تعدادی دیگر از یاران مجاهدش و از جمله یکی دیگر از پرسنل انقلابی ارتش، مجاهد شهید محمدجواد شاهرودی مورد تهاجم پاسداران و مأموران دادستانی انقلاب قرار گرفت. شدت مقاومت مجاهدین حاضر در پایگاه به حدی بود که پس از ساعت‌ها درگیری، مزدوران دشمن توان نزدیک شدن به پایگاه را نیافتند و پایگاه را با گلوله‌های آرپی‌جی، در هم کوبیدند و به آتش کشیدند. به این ترتیب در پایان این نبرد، تن‌ها پیکرهای بی‌جان و سوخته شده‌ی مجاهدین حسن قربانی و همسرش نزهت خجسته، حسین قربانی،کودک خردسال حسن و نزهت، محمد قربانی ، غنچه حسینی برزی همسر محمد و محمدجواد شاهرودی، به‌دست پاسداران افتاد که گواهی تسلیم ناپذیری مجاهدین بود.

پسنل انقلابی مجاهد شهید محمد جواد شاهرودی(شهاب)

محمد جواد شاهرودی (زاده ۱۳۳۶ – مشهد) در سال‌های آخر دبیرستان که مصادف با سال‌های قیام بود، فعالانه در حرکت‌های مردمی شرکت داشت و طی همین فعالیت‌ها با مجاهدین خلق و اهداف و آرمان‌های آن‌ها آشنا شد. جواد پس از پیروزی قیام وارد دانشکده‌ی افسری شد و دوره‌های ویژه‌ی تکاوری را با موفقیت کامل پشت سر گذاشت. او که از ابتدا با تائید و صلاحدید سازمان به این‌کار روی ‌آورده بود، به فراگیری فنون مختلف نظامی می‌پرداخت و توانست درکمترین مدت، اکثر آموزش‌های مخصوص گروه معروف به کلاه سبزها را فرا گیرد و در بسیاری از رشته‌ها از جمله تیراندازی، عبور از موانع، جنگ‌های انفرادی و .... رتبه‌ی اول را در بین تمامی افراد دیگر که حدود ۵۰۰ تن بودند، به‌دست آورد. طی این مدت، جواد اتاق کوچکی در یکی از محلات فقیرنشین تهران اجاره کرده بود و آنجا پس از فراغت از آمورش‌های طاقت‌فرسای نظامی، بکار مطالعاتی و فراگیری آموزش‌های لازم که از جانب مسئولینش به‌ او داده می‌شد، می‌پرداخت. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، و آغاز نبرد انقلابی مسلحانه‌ی مجاهدین بر علیه رژیم جمهوری اسلامی، مجاهد شهید محمدجواد شاهرودی بنابه رهنمود سازمان، زندگی مخفی خود را در کنار یاران مجاهدش آغاز کرد. او با اندوخته‌ای پربار از فنون و آموزش‌های نظامی، قدم به مرحله‌ی جدیدی در زندگی خود گذاشت، مرحله‌ای که طی آن توانست این اندوخته‌ها را در جهت پیشبرد اهداف سازمان به‌کار گیرد و ضربات  بر نظام جمهوری اسلامی وارد سازد.

یکی از همرزمان جواد شاهرودی خاطره‌ای از او را چنین نقل می‌کند:

« یک روز در نزدیکی پایگاهمان درگیری بین یک واحد رزمنده‌ی مجاهد با پاسداران پیش آمد. صدای تیراندازی را می‌شنیدیم. درگیری گسترده شده بود و واحد عملیاتی هنوز در حلقه محاصره‌ی دشمن قرار داشت. از طرف دیگر مرتباً به نیروهای دشمن اضافه می‌شد و چندین واحد از پاسداران در کوچه‌های اطراف مستقر شده و منطقه را کاملاً به محاصره در آورده بودند. از ابتدای در‌گیری ،٬٬ شهاب٬٬ که فرمانده پایگاه بود فرمان آماده‌باش داد و ما در حالی‌که همگی مسلح و آماده بودیم، از طریق صامت و دیده‌بانی، ماجرا را تعقیب می‌کردیم. چهره‌ی خشمگین و برافروخته‌ی شهاب را در آن روز فراموش نمی‌کنم. او به‌دلیل حفاظتی و امنیتی و برای جلوگیری از آلوده شدن و لورفتن پایگاه نمی‌توانست از پایگاه خارج شود و لذا مرتب قدم می‌زد و در حالیکه اسلحه‌اش را در دست می‌فشرد، گفت که اگر می‌توانستم بیرون بروم، به آنها معنی در افتادن با مجاهد را می‌فهماندم . براستی، هم برای شهاب و هم برای همه‌ی ما سختی آن لحظات به سنگینی کوه بود ...»

سرانجام عصر ۲۳ تیر ۱۳۶۱، پایگاه شهاب و دیگر یارانش در منطقه‌ی شمس‌آباد تهران به محاصره‌ی رژیم ایران درآمد. شهاب فرمانده‌ی پایگاه دو بار توانست حلقه‌ی محاصره را بشکافد اما در محلی دورتر مجدداً به محاصره دشمن افتاد. سرانجام پس از درهم کوبیده‌شدن پایگاه توسط گلوله‌های آرپی‌جی۷، پایگااه به اشغال پاسداران درآمد. مقاومت شهاب و یارانش در آن درگیری، تاثیر زیادی بر روی ساکنین خانه‌های اطراف و مردمی که شاهد ماجرا بودند، داشت و تا مدت‌ها بعد نیز ، همه از مجاهدینی که بی‌باکانه می‌جنگیدند ، صحبت می‌کردند.

سرباز انقلابی مجاهد شهید سعید نعیمی برچلوئی(ساسان)

مجاهد شهید سعید نعیمی زاده ۱۳۳۸ – تهران، از دوران دبیرستان فعالیت‌های سیاسی خود را در جریان قیام مردم بر علیه رژیم دیکتاتوری شاه آغاز کرد. سعید به‌همراه دیگر جوانان مبارز محل، شبانه‌روز به‌تکثیر و پخش اعلامیه، شعارنویسی بر در و دیوار، راه‌اندازی تظاهرات مشغول بود و در روز ۲۱ بهمن نیز در تسخیر پادگان‌های نظامی رژیم شاه شرکت کرد.

سعید نعیمی، بعد از پیروزی اتقلاب فعالیت خود را در رابطه با سازمان مجاهدین از طریق هم‌کاری با انجمن ۲ خرداد آغاز کرد. در شهریور ۱۳۵۸، سربازی رفت و در زمانی که دوره‌ی آموزشی را می‌گذرانید، به همراه دیگر سربازان، در اعتراض به افزایش دوران خدمت سربازی، پادگان را به اعتصاب و اعتراض کشانید. سعید پس از پایان دوره‌ی آموزشی به تهران منتقل شد. او در تهاجم  پاسداران و فالانژها به انجمن جوانان میثاق که منجر به شهادت میلیشیای مجاهد ناصر محمدی شد، به‌شدت مجروح شدکه پس از انجام عمل جراحی، مدت زیادی بستری بود.

سعید نعیمی در ادامه‌ی انجام خدمت سربازی در پادگان لویزان، به فعالیت‌های خود ادامه می‌داد. او آن‌زمان در اتباط با بخش نظامی سازمان مجاهدین خلق بود و طبق خطوط و رهنمودهای ارائه شده از سوی مسئولین خود در این بخش ضمن ایجاد ارتباط نزدیک با دیگر سربازن و پرسنل هوادار سازمان در پادگان لویزان موفق شد چندین بار به‌طور گسترده و سراسری اعلامیه‌های سازمان را در پادگان توزیع نماید. این اقدامات شدیداً خشم مأموران به اصطلاح انجمن ضداسلامی را برانگیخته بود و آن ها درصدد شناسائی و دستگیری عاملین آن بودند.

مجاهد شهید سعید نعیمی در جریان تظاهرات و راهپیمایی اعتراضی پرسنل پادگان در روزهای قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، دستگیر شد. او در زندان با روحیه بالا در سازماندهی در زندان نقش بسزایی داشت. وی پس از ۴ ماه اسارت، با اجرای طرح دقیق موفق به فرار از زندان شد و پس از برقراری ارتباط با سازمان مجاهدین، در کنار دیگر همرزمانش در یکی از پایگاه‌های مقاومت به کار و فعالیت مشغول شد. او همواره می‌گفت: « ما که در ۳۰ خرداد و ۵ مهر ۱۳۶۰، درجمع یارانمان که اکنون بسیاری از آنان به شهادت رسیده‌اند نبودیم، باید از این به بعد رسالتی را که آنان بر دوش می‌کشیدند، به انجام برسانیم».

سعید نعیمی برچلوئی در جریان عملیات موفقیت‌آمیز پرسنل نظامی مجاهد خلق در پادگان لویزان نقش بسزایی داشت و در این رابطه زحمات بسیاری کشید. سعید نعیمی سرانجام ۶ ماه پس از آن و در شهریور ۱۳۶۱، به‌دنبال تهاجم  پاسداران به یکی از پایگاه‌های مقاومت مجاهدین به شهادت رسید.

سروان انقلابی مجاهد شهید مسعود علائی

سروان علائی رئیس کلانتری آبکوه مشهد بود. او را غالب زندانیان سیاسی رژیم شاه که در زندان‌های تهران بودند، به‌خوبی می‌شناسند. او یکی از افسران شهربانی بودکه مدت‌ها در بند زندانیان سیاسی زندان قصر کار می‌کرد. وی ضمن تماس و برخورد نزدیک با زندانیان سیاسی و به‌ویژه اسرای مجاهد خلق، تحت تاثیر افکار و آرمان‌های توحیدی، روابط انقلابی و مقاومت و آن‌ها قرار گرفته بود؛ و تلاش می‌کرد تا با آن‌ها، به شناخت بهتر و کامل‌تری از سازمان برسد. پس از آزادی زندانیان سیاسی و پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، سروان مسعود علائی همچنان ارتباط خود را با مجاهدین حفظ کرد. او این‌بار فرصت یافته بود تا با شرکت در مراسم و سخنرانی‌ها و مطالعه‌ی کتاب‌ها و نشریات سازمان، آشنایی بیشتری با مجاهدین پیدا کند.

در جریان کاندیداتوری مجاهد مسعود رجوی در انتخابات ریاست جمهوری و اوج‌گیری حملات نظام جمهوری اسلامی علیه مجاهدین و به‌ریژه مسئول اول سازمان مجاهدین خلق مسعود رجوی، سروان مسعود علائی نامه‌ای برای نشریه‌ی مجاهد ارسال کرد و ضمن آن با شرح مشاهدات خود از مقاومت مجاهدین اسیر به‌ویژه مسعود رجوی، به کینه‌ی رژیم شاه نسبت به او اشاره کرد. سروان علائی در این نامه که در نشریه مجاهد شماره‌ی ۲۱ به چاپ رسید، نوشته بود:

« ... اخیرا اعلامیه‌هایی مشاهده شده است که در آن به سازمان انقلابی مجاهدین و به‌خصوص مجاهد حماسه‌آفرین و تحسین برانگیز مسعود رجوی که با مقاومت قهرمانانه‌ی خود در داخل زندان، نشان دادکه چگونه یک مسلمان می‌تواند با نیروی ایمان به خداوند یکتا، تمام نیروهای اهریمنی را درهم بشکند، حمله‌هایی شده است. از آن جمله که چرا مسعود رجوی اعدام نشده است و یا در داخل زندان شکنجه نشده است. من به‌عنوان یک زندانبان زندان سیاسی که به هیچ دسته و گروهی بستگی ندارم، آن‌چه را که به چشم خویش در زندان قصر دیده‌ام و بنابر اصل دفاع از حقیقت تصمیم گرفتم تا صحنه‌های فراموش نشدنی که جزو لحظات خوب و بد زندگیم می‌باشد و خود شخصاً نظاره‌‌گر آن صحنه‌ها و لحظات بودم و آن‌را حقیقت می‌دانم، به اطلاع عموم برسانم... »

سروان مسعود علائی پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، و آغاز موج اعدام‌ها و کشتار مجاهدین توسط رژیم جمهوری اسلامی، که در آن موقع درجه‌ی سرگردی‌اش رسیده بود ولی به خاطر کینه‌ای که  از او داشتند، به وی ابلاغ نمی‌کردند. او تلاش می‌کرد تا بیش از پیش به یاران مجاهدش کمک و یاری برساند. او اسلحه و ماشین شخصی‌اش را در اختیار تیم‌های عملیاتی گذاشته بود. پس از مدت‌ها استفاده این امکان، یک‌بار حین یک درگیری، شماره‌ی ماشین او برای مأموران  لو رفت و به این ترتیب از آن‌جا که سوابق او نیز برای دشمن روشن بود، بنا به رهنمود مسئولین مخفی شد، اما پس از مدتی دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت. مأموران او را از ابتدا از سایر زندانیان مجاهد جدا و دور نگه‌داشتند و با اعمال شکنجه‌های جسمی و روحی تلاش داشتند علاوه بر کسب اطلاعات از او، مقاومت او را در هم شکسته و وی را به پای میز مصاحبه و ابراز ندامت بکشانند. اما او مقاومت می‌کرد و هیچگاه حاضر نشد تن به تسلیم و سازش با رژیم خمینی بدهد و سرانجام در سال ۱۳۶۱، پس از تحمل شکنجه‌های فراوان، به جوخه اعدام سپرده شد.

درجه دار ارتش فیروز رحیمی مطلق (حاجی)

فیروز رحیمی مطلق از دوران دبیرستان و در ارتباط با تعدادی از دوستان خود، مطالعه‌ی کتب سیاسی ــ اجتماعی را آغاز کرد. او طی دوران قیام ضد سلطنتی در حرکت‌های مردمی شرکت می‌کرد و در همین دوران با سازمان مجاهدین خلق و اهداف آن آشنا گردید. فیروز رحیمی پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی بلافاصله با سازمان مجاهدین خلق ارتباط برقرار کرد. او به‌عنوان نماینده‌ی درجه‌داران پایگاه یکم، گردان هاک، در رهبری حرکت‌های اعتراضی آنان در مقاطع مختلف نقش داشت. در جریان تظاهراتی که در آخرین روزهای فاز سیاسی در سال ۱۳۶۰، در اعتراض به گسترش جو سرکوب، از سوی پرسنل هوادار سازمان مجاهدین ترتیب یافته بود، شناسایی شد؛ اما توانست قبل از دست‌گیری توسط گروه ضربت، از پایگاه خارج شود و از همان زمان زندگی مخفی خود را آغاز کرد. طی دوران زندگی مخفی فیروز و چند تن دیگر از مجاهدین در کارهای تدارکاتی و تهیه‌ی امکانات نظامی و صنفی و ... مشغول بودند. او در چندین شناسا‌یی عملیاتی در رابطه با مزاکز نظامی رژیم جمهوری اسلامی شرکت داشت. از شهریور ۱۳۶۱، به‌دنبال جان باختن و دست‌گیری تعدادی از دوستان فیروز، ارتباط او با سازمان قطع شد. سرانجام در یکی از روزهای آبان ۱۳۶۱، حین تردد در یکی از خیابان‌های تهران‌پارس توسط یک واحد گشتی نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی شناسایی شد. حین فرار، فیروز رحیمی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و زخمی شد. او برای اینکه به دست نیروهای امنیتی نیفتد، ضامن نارنجک را کشید و به شهادت رسید.

داوود محمدقاسمی کارمند دارائی ارتش

داوود محمدقاسمی کارمند دارائی ارتش بود. او بدلیل فعالیت‌ در رابطه با سازمان مجاهدین خلق، در تابستان ۱۳۶۰، دست‌گیر شد. داوود محمدقاسمی طی ۶ ماهی که در زندان جمشیدیه اسیر بود، کارمندان اسیر هوادار مجاهدین را متشکل ساخت. داوود دو بار طی دوران اسارت به دادگاه ارتش رفت و هر دو بار در مقابل ری‌شهری و دیگر مأموران دادستانی انقلاب ارتش، از مواضع سازمان مجاهدین دفاع کرد. پس از گذشت دو هفته از دادگاه دوم، حکم انتقال داوود به زندان اوین، رسماً به وی ابلاغ شد. پس از انتقال داوود محمدقاسمی به زندان اوین او را به سلول انفرادی منتقل کردند و سرانجام در زمستان ۱۳۶۱، در زندان اوین اعدام شد.

ستوان‌یکم فریدون شعبانی

شعبانی (زاده ۱۳۳۴ – تهران)، ستوان یکم ارتش و افسر هوابرد در پادگان شیراز بود. فریدون شعبانی تا تابستان ۱۳۶۰، فعالیت سیاسی مشخصی نداشت. وی از طریق تعدادی از افراد فامیل و آشنایان خود و از جمله پسر‌عمه‌اش، مجید کیایی که هوادار مجاهدین خلق بود، در جریان مسائل سیاسی قرار می‌گرفت. پس از آغاز موج شکنجه و کشتار مجاهدین خلق توسط جمهوری اسلامی او هوادار مجاهدین شد. او در آن روزها می‌گفت :

« دیگر زندگی بس است و باید وارد مبارزه شد و مبارزه کرد ... دیگر وقت جنگ با ضدخلق است...»

مردادماه ۱۳۶۰، فریدون شعبانی با چند نفر از هم‌کارانش در پادگان شیراز هسته‌ی مقاومت تشکیل داد و سپس تصمیم گرفت اسلحه‌خانه‌ای را که در اختیار آن‌ها بود به نفع سازمان مجاهدین خلق مصادره کنند. به‌دنبال انجام موفقیت‌آمیز این عملیات، فریدون مخفی شد و همراه با دیگر دوستان خود به مبارزه‌ ادامه داد. سرانجام پس از ماهها فعالیت، در سال ۱۳۶۱، دست‌گیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت. فریدون شعبانی پس از ۹ ماه مقاومت در زیر انواع شکنجه، سرانجام به شهادت رسید.

همافر نیروی هوایی مسعود صادق‌نیا(صادق)

مسعود صادق‌نیا در تهران پس از پایان تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۴۹، وارد نیروی هوایی شد؛ و در گردان الکترونیک پایگاه یکم شکاری مشغول کار گردید. مسعود در جریان قیام بهمن ۱۳۵۷، شرکت داشت و همراه با سایر هم‌کاران خود در ترتیب دادن افشاگری‌ها و تظاهرات در پایگاه یکم و میدان آزادی فعال بود. مسعود صادق‌نیا پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی با مراجعه به ستاد مرکزی سازمان مجاهدین خلق در تهران، در صدد برقراری ارتباط با سازمان برآمد و در اوایل سال ۱۳۵۹، در ارتباط با تیم‌های پرسنل هوادار در پایگاه یکم مهرآباد قرار گرفت. یکی از مسئولیت‌های مسعود، تکثیر و پخش اعلامیه‌های سازمان بود.

مسعود در تظاهرات اعتراضی خردادماه ۱۳۶۰، در پایگاه یکم نقش داشت؛ پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، به‌دنبال تصفیه و دست‌گیری تعدادی از هواداران سازمان، مسئولیت‌های بیشتری برعهده‌ی او قرار گرفت. او عملیات کار گذاری ۲ بمب صوتی در قسمت اطلاعات و ارشاد پایگاه یکم شکاری را انجام داد.

بعد از عملیات پرواز مسعود رجوی از تهران به پاریس، نام مسعود صادق‌نیا در لیست تصفیه‌شدگان قرار گرفته بود؛ به‌ویژه پس از عملیات انفجار بمب صوتی، حساسیت روی او بیشتر شد. او از آذرماه ۱۳۶۰، به زندگی مخفی روی آورد و در کنار دیگر مجاهدین به نبرد برعلیه جمهوری اسلام پرداخت. در شهریورماه ۱۳۶۱، در یک درگیری که منجر به شهادت چند تن از یاران مسعود شد، او دستگیر گردید و بلافاصله پس از انتقال به زندان جمشیدیه و سپس اوین تحت شکنجه و بازجویی قرار گرفت. مسعود صادق‌نیا تا مردادماه ۱۳۶۲، تحت شکنجه قرار داشت و سرانجام در ۶ مرداد ۱۳۶۲، به‌همراه با ۷ تن دیگر از همافران هوادادار مجاهدین به شهادت رسید.                                                                 

همافر نیروی هوایی علیرضا مسعودی (مسعود)

علیرضا مسعودی طی دوران قیام ضدسلطنتی، با مطالعه‌ی کتاب‌ها و دفاعیات شهدای مجاهد، با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و به همراه تعداد دیگری از هم‌کاران و دوستان خود از جمله همافریکم رضا بزرگان‌فرد در راهپیمایی‌ها و حرکت‌های اعتراضی مردمی و سپس تسخیر پادگان‌ها و مراکز نظامی رژیم شاه شرکت داشت. پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، علیرضا در ارتباط با دیگر همافران هوادار سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت. با آغاز مقاومت مسلحانه پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، او رابط بین سازمان مجاهدین و پرسنل ارتشی مخفی هوادار سازمان و خانواده‌های آنان بود و توانست ارتباطات زیادی را برقرار نماید. علیرضا مسعودی یک‌بار در شهریورماه ۱۳۶۰، از طرف مأموران اطلاعات و ارشاد پایگاه یکم شکاری احضار شد تا درباره‌ی ارتباطات خود با همافر مجاهد رضا بزرگان‌فرد پاسخ دهد. علیرضا طی این بازجویی خود را عادی و غیرسیاسی نشان داد و آزاد شد. چندی بعد به‌دلیل شناخته‌شدگی و حساسیتی که مأموران روی او داشتند، توسط گروه ضربت پایگاه دست‌گیر و به زندان جمشیدیه منتقل شد. علیرضا مسعودی طی دوران زندان و بازجویی، شکنجه‌های زیادی را متحمل شد اما هیچ اطلاعاتی به مأمورین نداد. او تلاش می‌کرد تا با خبرگیری از وضعیت دیگر زندانیان، اطلاعات لازم را از طریق همسرش که به ملاقاتش می‌رفت به سازمان مجاهدین، برساند. علیرضا مسعودی طی ملاقاتی به همسرش گفت:

«ما را شدیداً تحت فشار و شکنجه قرار داده‌اند تا طی مصاحبه تلویزیونی، عملیات پرواز (پرواز مسعود رجوی از تهران به پاریس) را محکوم کنیم و آن‌ها هم تبلیغات کنند که همه‌ی عاملین این طرح را دست‌گیر کرده‌ایم... به بچه‌ها بگو خیال‌شان از جانب ما راحت باشد، تازه اول کار است و ما تا پایان و لحظه‌ی شهادت مقاومت می‌کنیم...»

علیرضا مسعودی سرانجام در زمستان ۱۳۶۱، به شهادت رسید

همافر نیروی هوایی ابراهیم عزیزی روزبهانی (اکبر)

ابراهیم عزیزی روزبهانی همزمان با تحصیل، برای تامین معاش خانواده‌ی خود به کارگری می‌پرداخت. او طی این سال‌ها از نزدیک با درد و محنت توده‌های زحمتکش آشنا شده بود. ابراهیم عزیزی در ارتباط با خانواده‌های زندانیان سیاسی شهر بروجرد، به سوی مبارزه با رژیم شاه روی آورد و در قیام مردم علیه حکومت پهلوی شرکت کرد.

ابراهیم عزیزی در سال ۱۳۵۰، وارد نیروی هوایی شد؛ و دوره‌ی همافری را سپری کرد. پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، از جمله‌ نخستین همافرانی بود که با سازمان مجاهدین خلق ارتباط برقرار کرد و از پائیز سال ۱۳۵۸، با تیم‌های پرسنل هوادار سازمان در پایگاه یکم شکاری مهرآباد به فعالیت مشغول شد. وی تا قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، سه بار محل زندگی‌اش را به‌خاطر مسائل امنیتی عوض کرد. تک اطاق اجاره‌ای او، به‌طور شبانه‌روزی مرکز کار تیمی بود که مسئولیت تایپ و تکثیر ده‌هاهزار نسخه تراکت و عکس و اطلاعیه‌های مربوط به درجه‌داران و همافران هوادارسازمان و پرسنل ارتشی هوادار مجاهدین را به عهده داشت. او در راهپیمایی‌های گسترده‌ی درجه‌داران در پایگاه یکم، فرودگاه مهرآباد، زندان جمشیدیه، تظاهرات پرسنل در مقابل دادگاه ارتش و تحصن درجه‌داران و پرسنل ارتشی در دانشگاه تهران، نقش داشت، او به‌دلیل فعالیت‌های گسترده‌، تحت کنترل و مراقبت مأموران رژیم جمهوری اسلامی بود. در اواسط فروردین‌ماه ۱۳۶۰، به‌خاطر پخش و نصب اطلاعیه‌های سازمان مجاهدین خلق دست‌گیر و به زندان جمشیدیه منتقل گردید. هم تیم‌های او محل زندگی ابراهیم را از هر گونه مدرک سازمانی پاکسازی کردند. دادگاه ارتش نتوانست مدرک مهمی دال بر فعالیت او بدست آورد و لذا او را به ۴ سال زندان محکوم نمود و ابراهیم در تابستان ۱۳۶۰، به زندان قزل‌حصار کرج منتقل شد. با راه افتادن موج دست‌گیری و شکنجه‌ی پرسنل نظامی هوادار سازمان مجاهدین، به‌ویژه پرسنل نیروی هوائی، پس از انجام عملیات پرواز بزرگ(پرواز مسعود رجوی از تهران به پاریس)، ابراهیم عزیزی که دوران محکومیت خود را می‌گذراند، مجددا تحت شکنجه قرار گرفت. سرانجام پس از پایان دادگاه تعدادی از همافران به اتهام شرکت در عملیات پرواز، و صدور حکم اعدام برای آن‌ها، ابراهم عزیزی روزبهانی نیز در ۶ مرداد ۱۳۶۲، به‌همراه ۷ همافر دیگر، به جوخه اعدام سپرده شد.

سرگرد حسین فیروزثانی

سرگرد حسین فیروزثانی رئیس رکن چهار مرکز زرهی شیراز از هوادارن سازمان مجاهدین خلق بود. او در کمک به جمع‌آوری امکانات نظامی برای سازمان مجاهدین فعالیت می‌کرد. وی به‌خاطر حفظ مسائل امنیتی، با تشکیلات هواداران داخل پایگاه ارتباطی نداشت.

پس از بر ملا شدن ارتباط سرگرد فیروز‌ثانی با سازمان مجاهدین خلق و به‌ ویژه نقش او در تهیه‌ی امکانات نظامی، او را در اسفند ۱۳۶۰، اعدام کردند.

در مراسم صبح‌گاه اول اسفند ۱۳۶۰، ارشادی رئیس دایره‌ی سیاسی ــ ایدئولوژیک ارتش طی سخنانی به تهدید و ارعاب پرسنل می‌پردازد و می‌گوید:

«سرگرد حسین فیروزثانی به جرم طرف‌داری از مجاهدین و دادن اسلحه و تی.ان.تی به آن‌ها اعدام شد. رئیس دادگاه می‌گفت به احتمال ۹۰ درصد این مواد منفجره در ترور آیت‌الله دستغیب استفاده شده‌اند»

   همافر مجاهد شهید یعقوب چوداری خامنه (بابک)

مجاهد شهید یعقوب چوداری پس از اتمام دوره‌ی متوسطه و گذراندن دوره‌های آموزشی در ایران و آمریکا، در گردان الکترونیک پایگاه یکم شکاری مهرآباد مشغول بکار شد. او از آگاهی سیاسی برخوردار بود و قبل از قیام ۱۳۵۷، نیز در تظاهرات و سخنرانی‌های مختلفی که  علیه رژیم شاه برگزار می‌شد، شرکت می‌نمود. پس از انقلاب ضدسلطنتی از طریق آشنایی با تعدادی از پرسنل هوادار سازمان مجاهدین و نیز شرکت در سخنرانی‌ها و مراسم سازمان، بیشتر با اهداف و آرمان‌های مجاهدین آشنا گردید و فعالیت‌های خود را در ارتباط با تیم‌های پرسنل هوادار سازمان در آن پایگاه آغاز کرد. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، با وجود حساسیت رژیم جمهوری اسلامی روی او، توانست با هوشیاری به‌عنوان رابط میان پرسنل هوادار و مسئولش که مخفی بود، عمل کند و در انتقال خطوط به پرسنل فراری و نیز جذب کمک‌های مالی و تدارکاتی فعال بود. پس از انفجار مراکز جاسوسی رژیم در پایگاه یکم، یعقوب چوداری دست‌گیر و به زندان جمشیدیه منتقل شد. او طی پیامی از داخل زندان به همرزمانش گفته بود: « به بچه‌ها بگوئید مقاومت کنند، از من نتوانستند کوچکترین اطلاعی بدست آورند»

سرانجام در روز ۶ مرداد ۱۳۶۲، مأموران جمهوری اسلامی، یعقوب چوداری و ۶ تن دیگر از یاران مجاهدش را به جوخه‌ی اعدام سپردند.

قسمتی از آخرین نامه‌ی مجاهد شهید یعقوب چوداری خامنه به خانواده‌اش در آستانه‌ی اعدام

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم

انا لله وانا الیه راجعون

«با سلام گرم برای همسر عزیزم که بهار عمر من در زندگی بود. امیدوارم که در این مدت زندگی که با هم بودیم، از من نرنجیده باشی. اکنون که آخرین لحظات زندگی کوتاه را می‌گذرانم، یک‌بار دیگر از محبت‌ها و خدمات جبران ناپذیر شما یعنی همسر عزیز و پدر و مادر گرامیم صمیمانه تشکر می‌کنم. هر چند که دوری از عزیزان بسیار دردآور است، امیدوارم که خداوند به شما صبر وتحمل عنایت کند. همسر مهربانم، امیدوارم که برای سپیده هم پدر و هم مادر خوبی باشی و سپیده تورا الگوی خود قرار دهد. همسر عزیزم تو قلب من و سپیده، چشم من بود. به سپیده جان بگو پدرش چقدر تورا و او را دوست داشت. پدر و مادر گرامیم چیزی ندارم به شما بگویم فقط می‌توانم از زحماتی که برای من کشیدید، تشکر کنم... همسر عزیزم، پدر و مادر گرامیم خیلی حرف‌ها می‌خواهم بزنم، اما قلمم روان نیست و فقط از شما تشکر و سپاس می‌کنم به خاطر زحماتی که برای من کشیدید... همگی‌تان را به خدای بخشنده می‌سپارم و دوباره سلام مرا به همه‌ی فامیل و دوستان و آشنایان برسانید...

با قلبی آکنده از عشق به همسرم، با قلبی آکنده از محبت به دخترم، با قلبی آکنده از لطف و مهربانی به پدر و مادر و وبرادر و خواهرانم.

۶/۵/۶۲/ یعقوب چوداری‌خامنه»

پیشمرگه شهید مجاهد خلق ستوان دوم محمد حسین معیری(کاوه)

ستوان دوم محمدحسین معیری از سال ۱۳۵۹، در پلیس راه سنندج ــ کرمانشاه مشغول به‌کار بود. در آن‌جا علی‌رغم جوّ شدید خفقان و سرکوب، او هیچ‌گاه خود را تسلیم فرماندهان سرسپرده رژیم جمهوری اسلامی نکرد و در جمع هم‌کارانش به افشای سیاست‌های ارتجاعی رژیم حاکم پرداخت و با تعدادی از هم‌کاران خود، جمع کوچکی از هواداران سازمان مجاهدین خلق را تشکیل داد.

او فعالانه به روستائیانی که در محاصره اقتصادی بودند و پاسداران مانع از رسیدن سوخت و خواربار به آنها می‌شدند؛ کمک می‌کرد و در این رابطه چندین بار با مأموران خمینی درگیری پیدا کردم. در همین رابطه او از احترام و محبوبیت خاصی در نزد روستائیان برخوردار بود. پس از آغاز نبرد مسلحانه، حسین معیری با تقبل مخاطرات بسیار توانست مقداری سلاح و مهمات از محل خدمتش خارج ساخته و به برادران مجاهدش برساند. سرانجام خود نیز در مهرماه ۱۳۶۰، با اجرای یک طرح دقیق با مصادره‌ی ۲ قبضه سلاح ژ­­۳ و یک قبضه کلت و ۱۶۰ هزار تومان یول، محل خدمتش را ترک کرده و به صفوف پیشمرگان مجاهد خلق پیوست. پس از آن محمد حسین معیری در چند رشته عملیات موفقیت‌آمیز علیه مأموران خمینی شرکت کرد. وی سرانجام در حماسه‌ی ٬٬دوشان٬٬ در روز ۲۴ فروردین ۱۳۶۱، پس از نبرد و مقاومتی که منجر به هلاکت تعدادی از مأموران دشمن شد، در کنار برادرش، پیشمرگه‌ی مجاهد خلق کاظم معیری به شهادت رسید. او در دفترش نوشته بود:

« در این چنگ که ما شروع کرده‌ایم، بخاطر صلح مبارزه می‌کنیم، ما با تبسمی بر لب خواهیم مرد، زیرا این مرگ در راه زیباترین هدف‌هاست».

قطعه شعری از پیشمرگه‌ی شهید مجاهد خلق، ستوان دوم معیری

اینک که فصل بهار است و فصل رویش گل

مردان رزم را

                در بند می‌کشند

                               بر دار می‌کشند

اینک، دگر بهار فصل حماسه و رزم سرخ است

            فصل رها شدن

                     فصل شکستن دیوارهای جهل

                    فصل نبرد با دشمن خلق

اینک دگر بار بهار

پیوند دیگری است با توده‌های خلق

سرباز انقلابی مجاهد شهید حمید تن‌قطار(حیدر) چریک جنگل

مجاهد شهید حمید تن‌قطار در اواخر سال ۱۳۵۸، هنگامی‌که دوران سربازی خود را در تهران می‌گذرانید، رابط دیگر سربازان افراد محل خدمتش با سازمان مجاهدین خلق بود. او همراه یاران خود فعالانه در پخش و توزیع اعلامیه‌ها و نشریات سازمان و تبلیغ مواضع سازمان فعالیت می‌کرد. در اوایل سال ۱۳۶۰، با افزایش دست‌گیری هواداران سازمان مجاهدین، حمید اجباراً محل خدمتش را ترک کرد و به شهر زادگاهش لاهیجان بازگشت و در آن‌جا به فعالیت مشغول شد. او با انجام مسئولیت‌هایش، به‌سرعت مدارج ترقی را طی کرد و فرماندهی تیم‌های میلیشیای دانش‌آموزان لاهیجان بر عهده‌ی او قرار گرفت. پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، به‌دلیل شناخته‌شدگی، حمید به لنگرود منتقل شد و به‌عنوان مسئول نظامی این شهر، مسئولیت‌هایش را به‌عهده گرفت؛ اما در مردادماه در یک پایگاه دست‌گیر و به سپاه لاهیجان منتقل شد. مجاهد شهید حمید تن‌قطار پس از ماه‌ها مقاومت در برابر شکنجه‌های شکنجه‌گران، در دی‌ماه همان سال به‌همراه یکی از همرزمانش با اجرای یک طرح موفق‌آمیز از زندان سپاه گریخت و پس از یک ماه توانست مجدداً با یاران مجاهد خود ارتباط برقرار نموده و به همرزمانش در جنگل بپیوندد. حمید در جنگل در عملیات متعددی شرکت داشت و به‌دلیل شایستگی‌ها و توانائی‌های بسیاری که از خود نشان داد، به‌عنوان یکی از فرماندهان تیم‌های عملیاتی انتخاب شد. سرانجام در ۱۵ خرداد۱۳۶۱، حمید تن‌قطار طی یک درگیری در جنگ‌های رامسر زخمی شد. یک روز بعد هنگامی که قصد داشت خود را به شهر برساند، دست‌گیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت. و بالاخره در روز۲۲ خرداد ۱۳۶۱، در محل دادسرای رامسر تیرباران شد.

اسامی و مشخصات ۱۲۵ تن از شهدای پرسنل ارتشی مجاهد خلق

ردیف نام نام فامیل درجه و رسته تاریخ شهادت محل شهادت نحوه‌ی شهادت
۱ منوچهر آزادگان ستوان یکم نیروی زمینی دی‌ ۱۳۶۱ شیراز تیرباران
۲ مرادعلی الفتی ستوان دوم ژاندارمری فروردین ۱۳۵۹ پادگان جلدیان ترور به وسیله‌ی انفجار بمب
۳ منصور ارجمندی سرباز نیروی زمینی زمستان ۱۳۶۰ زاهدان تیرباران
۴ محمد اشرف پور همافر دوم نیروی هوایی آبان ۱۳۶۲ تهران تیرباران
۵ حسین اللهیاری استوار یکم ژاندارمری زمستان ۱۳۶۰ ــــ ترور
۶ اصغر اورک کارمند مرکز تعمیرات ارتش بهمن ۱۳۶۰ تهران تیرباران
۷ داوود بشیری کارگر کارخانه‌ی جنگ‌افزارسازی شهریور ۱۳۶۰ تهران تبرباران
۸ اصغر بیک آبادی دانشجوی تکنسین دریایی مرداد ۱۳۶۰ رشت درگیری
۹ زعفر باجور دانشجوی دانشکده افسری نیروی زمینی ۱۳۶۱ تهران تیرباران
۱۰ احمد بوشی همافر یکم نیروی هوایی ۶ مرداد ۱۳۶۲ تهران تیرباران
۱۱ رضا بزرگان‌فرد همافر یکم نیروی هوایی ۲۷ تیر ۱۳۶۱ تهران انفجار بمب در خانه‌ی تیمی
۱۲ ایرج برنگی همافر دوم نیرویی هوایی ۶ مرداد ۱۳۶۲ تهران تیرباران
۱۳ ماشاءالله پورطرف درجه‌دار نیروی دریایی ۱۴ مهر ۱۳۶۰ بندر عباس تیرباران
۱۴ سیاوش پاک بین گارد شهربانی ۱۳ مهر ۱۳۶۱ تهران تیرباران
۱۵ علی‌اکبر پنجی‌پور سرباز نیروی زمینی مرداد ۱۳۶۰ زاهدان تیرباران
۱۶ خسرو پناه سرباز نیروی زمینی ۱۵ شهریور ۱۳۶۲ تهران تیرباران
۱۷ محمود پورغلامی - پورمرادی سرباز نیروی زمینی بهمن ۱۳۶۰ تهران زیر شکنجه
۱۸ عنایت‌الله تفکری سروان نیروی زمینی زمستان ۱۳۶۲ اهواز تیرباران
۱۹ حمیدرضا توکل مقدم دانشجوی دانشکده‌ی افسری نیروی زمینی ۸ آذر ۱۳۶۲ تهران تیرباران
۲۰ جمشید تقی‌زاده - ۱۳۶۱ آمل تیرباران
۲۱ عباس ترابی ستوان دوم وظیفه مرداد ۱۳۶۰ زاهدان تیرباران
۲۲ حمید تن‌قطار سرباز نیروی زمینی ۲۲ خرداد ۱۳۶۱ رامسر تیرباران
۲۳ محمد تاروخی گروهبان وظیفه تیر ۱۳۶۰ - -
۲۴ جمال تقی‌بیک سرباز نیروی زمینی ۱۰ شهریور ۱۳۶۲ تهران تیرباران
۲۵ فریدون جهانی همافر یکم نیروی هوایی فروردین ۱۳۶۲ تویسرکان حلق‌آویز
۲۶ یعقوب چوداری خامنه همافر دوم نیروی هوایی ۶ مرداد ۱۳۶۲ تهران تیرباران
۲۷ علی حدادی ستوان دوم نیروی زمینی ۱۵ مهر ۱۳۶۰ اصفهان تیرباران
۲۸ سیروس حسن‌نژاد دانشجوی افسری ۶ شهریور ۱۳۶۱ جنگلهای رامسر درگیری
۲۹ محمدحسین حسینی سرهمافر سوم نیروی هوایی ۶ مرداد ۱۳۶۲ تهران تیرباران
۳۰ قاسم حسینی - مهر ۱۳۶۱ تهران تیرباران
۳۱ مهدی حجتی سرباز ۱۳۶۰ مشهد تیرباران
۳۲ - حمیدی کارمند مرکز تعمیرات ارتش بهمن ۱۳۶۰ تهران تیرباران
۳۳ غلامرضا خسروآبادی ستوان دوم نیروی زمینی مهر ۱۳۶۱ مشهد تیرباران
۳۴ حسن خان‌محمدی دانشجوی افسری ۵ مهر ۱۳۶۰ بهشهر تیرباران
۳۵ نامدار داراب‌پور سروان شهربانی دی ۱۳۶۱ شیراز تیرباران
۳۶ مختار دورآهکی سرباز نیروی زمینی - بوشهر تیرباران
۳۷ حمید دانا سرباز نیروی زمینی ۲۶ دی ۱۳۶۲ زندان همدان خلق‌آویز
۳۸ امان‌الله داریوش سرباز نیروی زمینی ۲۲ مهر ۱۳۶۲ بم تیرباران
۳۹ جمشید رحمتی دانشجوی پزشکی دانشکده افسری زمینی ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تهران درگیری
۴۰ محمد رضاخالو افسر بهداری نیروی زمینی - کرمانشاه ترور
۴۱ رسول رنجبر کارگر مهمات سازی دی ۱۳۶۰ - تیرباران
۴۲ محمدعلی رجایی استوار۲ پایگاه نهم بندرعباس، نیروی هوایی تابستان ۱۳۶۱ فکه ترور در جبهه‌ی جنگ
۴۳ - رجبی ستوان یکم نیروی هوایی - - ترور در جبهه‌ی جنگ
۴۴ محمدعلی رضایی استوار دوم نیروی هوایی ۱۳۶۱ شیراز تیرباران
۴۵ سیدعلی رستمی همافر دوم، متخصص کامپیوتر هاگ - هوایی اسفند ۱۳۶۱ تهران تیرباران
۴۶ فیروز رحیمی‌مطلق گروهبان یکم نیروی هوایی ۲۲ آبان ۱۳۶۱ تهران درگیری
۴۷ - رفعتی گروهبان یکم پلیس شهربانی - قزوین ترور
۴۸ جعفر رضایی سرباز نیروی زمینی تابستان ۱۳۶۱ بندر عباس تیرباران
۴۹ رضا رضایی سرباز نیروی زمینی - تهران تیرباران
۵۰ وحید رفیعی خوانساری سرباز نیروی زمینی ۱۹ اسفند ۱۳۶۰ تهران تیرباران
۵۱ علیرضا زمانی نیروی زمینی اول شهریور۱۳۶۰ اسلام آباد تیرباران
۵۲ قاسم زینایی سرباز نیروی زمینی ۴فروردین ۱۳۶۱ شیراز درگیری
۵۳ - زندی سروان نیروی زمینی اسفند ۱۳۶۰ شیراز تیرباران
۵۴ محمد سرافراز استوار نیروی دریایی ۱۱دی ۱۳۶۱ بندر عباس -
۵۵ ناصر سیما راصل کارمند نیروی هوایی ۹ مرداد ۱۳۶۰ تبریز -
۵۶ حسین سلطانی کارمند تعمیرات ارتش - تهران تیرباران
۵۷ فرهود سادگی سرباز نیروی زمینی ۱۳۶۰ اراک تیرباران
۵۸ - سبز قبا سرباز نیروی زمینی نیمه دوم ۱۳۶۰ شیراز تیرباران
۵۹ سید جواد سجادیان گروهبان یکم هوایی بهار۱۳۵۹ پایگاه یکم هوایی تهران ترور هنگام پست
۶۰ خسرو شریفی راد سرهنگ تکاور نیروی زمینی ۲ شهریور۱۳۶۲ شیراز تیرباران
۶۱ فریدون شعبانی ستوان یکم هوابرد نیروی زمینی ۱۳۶۲ شیراز تیرباران
۶۲ محمد جواد شاهرودی تکاور نیروی زمینی ۲۳تیر۱۳۶۱ تهران درگیری
۶۳ حمید شمس‌الدینی گروهبان یکم کلاه سبز نیروی زمینی ۲۷مهر۱۳۶۰ تهران درگیری
۶۴ فاطمه شایسته کارمند ارتش ۱۳۶۰ مشهد تیرباران
۶۵ سیاوش شمس گروهبان یکم نیروی زمینی (هوانیروز) ۱۳۵۸ اصفهان ترور
۶۶ - صفوی زاده هنرجوی همافری نیروی هوایی تابستان ۱۳۶۰ کرمان درگیری
۶۷ محمود(مسعود) ضعا نما تکنسین صنایع هواپیمایی ۱۵فروردین۱۳۶۲ تهران تیرباران
۶۸ مسعود صادق نیا همافر یکم ۶مرداد ۱۳۶۲ تهران تیرباران
۶۹ احمد رضا صابری سرباز نیروی زمینی فروردین ۱۳۶۲ بندرگز تیرباران
۷۰ غلامرضا صالحی سرباز نیروی زمینی فروردین ۶۰ سلماس درگیری
۷۱ امرالله ضیائی سرباز نیروی زمینی شهریور ۶۰ زاهدان
۷۲ طاهرزاده سرباز نیروی زمینی آبان ۶۱ شیراز درگیری
۷۳ یدالله عباسپور ستوان دوم شهربانی ۲۵ تیر ۶۱ اردبیل تیرباران
۷۴ حمزه عسگری درجه‌دار نیروی زمینی مهر ماه ۶۰ انزلی درگیری
۷۵ ابراهیم عزیزی روزبهانی همافردوم نیروی هوایی ۶ مرداد ۶۱ تهران تیرباران
۷۶ مسعود علائی سروان شهربانی ۱۳۶۱ مشهد تیرباران
۷۷ عباس عظیمی دانشجوی افسری نیروی زمینی - بهران تیرباران
۷۸ قاسم غفوری همافر نیروی هوایی ۱۶اسفند۱۳۶۱ شیراز تیرباران
۷۹ مسعود فرنیا سرباز نیروی زمینی اوایل ۱۲۶۱ قوچان تیرباران
۸۰ حسام‌الدین فرهنگ سرباز نیروی زمینی اردیبهشت۱۳۶۱ جنوب ترور در جبهه
۸۱ اسماعیل فرخنده سرهنگ ۲ خلبان نیروی هوایی فروردین۱۳۶۲ تهران شکنجه و تیر باران
۸۲ حسین فیروز ثانی سرگرد نیروی زمینی ۴اسفند۱۳۶۰ شیراز تیرباران
۸۳ علی فتح کریمی سرباز نیروی زمینی ۱۰اردیبهشت۱۳۶۰ شهرکرد درگیری
۸۴ منصور قطبی سرباز نیروی زمینی ۴اردیبهشت۱۳۶۲ تهران زیر شکنجه
۸۵ مهدی قندهاری سرباز نیروی زمینی ۱۳۶۲ گرگان تیر باران
۸۶ ابراهیم قلی پور گنجگاه ستوان دوم نیروی زمینی ۱۸خرداد۱۳۶۱ کردستان حین مأموریت
۸۷ حسن قربانی گرکانی همافر یکم نیروی هوایی ۲۳تیر۱۳۶۱ تهران درگیری در خانه‌ی تیمی
۸۸ علی اکبر کمالان همافر دوم نیروی هوایی ۶مرداد۱۳۶۲ تهران تیرباران
۸۹ مسعود کریمی - ۲۴مرداد۱۳۶۰ تهران تیرباران
۹۰ ناصر کریمی سرباز نیروی زمینی بهار۱۳۶۱ همدان تیرباران
۹۱ اصغر کنعانی ستوان دوم نیروی زمینی مهر۱۳۶۱ لنگرود درگیری
۹۲ بهمن کاظمی ستوان دوم نیروی زمینی - گیلان درگیری
۹۳ فرهاد کیوانی‌فر دانشجوی افسری نیروی زمینی شهریور ۱۳۶۰ تهران تیرباران
۹۴ عبدالکریم گلریز همافر نیروی هوایی اسفند۱۳۶۱ شیراز تیرباران
۹۵ پرویز گلبادی سرباز نیروی زمینی بهمن۱۳۶۱ تهران -
۹۶ محسن گلکار سرباز وظیفه تیر۱۳۶۰ تهران درگیری
۹۷ مهدی گل محمدی سرباز نیروی زمینی آذر۱۳۶۰ اراک تیرباران
۹۸ مصطفی مهاجری - ۱۱مهر۱۳۶۰ اصفهان تیرباران
۹۹ محمود معصومی استواریکم نیروی هوایی تیر ۶۱ تهران تیرباران
۱۰۰ زلفعلی محمدپور(قادری) ۳ آذر ۶۰ ساری تیرباران
۱۰۱ اسفندیار موسی‌پور گروهبان یکم وظیفه نیروی زمینی ۶ شهریور ۶۰ جنگل رامسر درگیری
۱۰۲ محمود میرزایی سرباز نیروی زمینی ۱۱ مهر ۶۰ اصفهان تیرباران
۱۰۳ محمدی زمستان ۶۰ تهران تیرباران
۱۰۴ عباس مسرت سرباز وظیفه مرداد ۶۰ کاشان تیرباران
۱۰۵ محمدرضا مهدی‌زاده گروهبان وظیفه‌ی نیروی زمینی ۱۶ اسفند ۶۱ شیراز تیرباران
۱۰۶ قاسم مولودی‌زاده یزدی کارمند هلیکوپترسازی آذر ۶۱ تهران تیرباران
۱۰۷ علی مهرآیین سرباز نیروی زمینی بهار ۶۱ ارومیه تیرباران
۱۰۸ سیدمهدی ملاحی سرباز نیروی زمینی ۱ اردیبهشت ۶۱ شیراز درگیری
۱۰۹ حسن میرعظیمی سرباز وظیفه تهران درگیری
۱۱۰ داوود محمدقاسمی کارمند دارایی ارتش زمستان ۶۰ تهران تیرباران
۱۱۱ جمشید مهرجو تکنیسین صنایع هوایی بهمن ۶۰ تیرباران
۱۱۲ معسود(سعید) مکارم سروان نیروی زمینی اسفند ۶۱ شیراز تیرباران
۱۱۳ محمدحسین معیری ستوان ۲ ژاندارمری پلیس راه ۲۴ فروردین ۶۱ سنندج(دوشان) درگیری
۱۱۴ علی‌اکبر مردانی ستوان ۳ پلیس شهربانی فارسجین ترور
۱۱۵ جواد علی مرادی ستوان دوم تیرباران
۱۱۶ علیرضا مسعودی همافریکم نیروی هوایی ۶ مرداد ۶۲ تهران تیرباران
۱۱۷ حسین میرزاقاسمی دانشجوی دانشکده افسری تهران تیرباران
۱۱۸ علی‌اصغر مسعودی گروهبان دوم نیروی هوایی ۱ دی ۶۰ مشهد تیرباران
۱۱۹ سعید نعیمی سرباز نیروی زمینی شهریور ۶۱ تهران درگیری
۱۲۰ کورش نگهداری سرباز نیروی زمینی ۲ اردیبهشت ۶۱ سنندج درگیری
۱۲۱ پرویز نیک‌طالعان سرباز نیروی زمینی ۹ آذر ۶۲ تهران
۱۲۲ سیدحسین اسکویی نیرومند سرباز نیروی زمینی ۲۴ خرداد ۶۱ آبادان شکنجه و تیرباران
۱۲۳ یوسف وهمنیان سرباز نیروی زمینی فروردین ۶۱ بندرگز تیرباران
۱۲۴ وحید کارمند مرکز تعمیرات ارتش بهمن ۶۰ تهران تیرباران
۱۲۵ داریوش همتیان سرباز نیروی زمینی اسفند ۶۲ اهواز تیرباران