یپرم خان

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
یپرم خان
یپرم خان ارمنی.jpg
اطلاعات کلی
نامیپرم
نام کاملیپرم داویدیان گانتاکتسی
منصبفرمانده فوج مجاهدین ارمنی در دوران مشروطه
لقبیپرم خان ارمنی
شناخته شدهاز انقلابیون و رهبران نظامی فاتح تهران در دوران مشروطه
دورهقاجاریه

یپرم خان یا یپرم خان ارمنی با نام اصلی یپرم داویدیان گانتاکتسی (زاده ۱۲۴۴ یا ۱۲۴۷ خورشیدی در یکی از توابع گنجه واقع در جمهوری آذربایجان امروزی - مقتول در ۱۲۹۱ خورشیدی در نزدیکی همدان) از انقلابیون و رهبران نظامی جنبش مشروطه که در دوران استبداد صغیر و بعد از آن در نبردهای متعددی علیه نیروهای مخالف مشروطه شرکت کرد.[۱]

در تایید یا رد شخصیت وی نظرات متناقضی وجود دارد ولی ظاهرا بعد از پیروزی جنبش مشروطه اختلافاتی با سایر رهبران از جمله ستارخان داشت و عامل حکومتی خلع سلاح مجاهدان در پارک اتابک بوده است. وی در جریان یکی از جنگ‌های دوران مشروطه، به هنگام عزیمت از همدان به کرمانشاه به قتل رسید.[۲]

زندگی‌نامه یپرم‌خان

او از جوانی به خاطر روحیه ماجراجویی با گروه‌های مسلح آشنایی پیدا کرد و وارد عرصه مبارزه و فعالیت علیه سیاست‌های ضد ارمنی امپراتوری عثمانی شد.[۱]

در آغاز به رزمندگان ارمنی که می‌خواستند از مرزهای روسیه تزاری بگذرند و با عثمانیان نبرد کنند پیوست؛ ولی روسها دستگیرش کردند و به اردوگاه‌های کار اجباری در سیبری تبعیدش کردند. او به گونه‌ای شگفت‌انگیز از اردوگاه مرگبارش گریخت. نخست خود را به ژاپن رساند و پس از گذراندن راهی دراز به ایران آمد و دوباره به ارمنستان رفت و به داشناک‌ها پیوست. داشناک‌ها گروهی از ارمنیان بودند که برای استقلال ارمنستان می‌جنگیدند.

در سال ۱۲۷۹ خورشیدی یپرم از طرف فرقه داشناک برای تشکیل حزب در گیلان مأموریت یافت. وی در دوره حضورش در گیلان در اداره راه‌سازی مشغول به کار شد و سپس در رشت کوره آجرپزی راه انداخت و به آجرپزی مشغول شد. یپرم‌خان در رویداد باغ مدیریه رشت نقش فعال داشت. وی فرماندهی ستون سوم حمله و محاصره دارالحکومه رشت را در این رویداد بر عهده داشت. گروهی از قفقازیان و ارمنیان به عنوان کارگر به رشت آمده و در آنجا مشغول به کار شدند. این کارگرها بعدها فوج مجاهدین فدایی ارمنی را شکل دادند که به سرکردگی یپرم‌خان در سال ۱۳۲۷ قمری همراه با سپهدار تنکابنی از رشت راهی تهران شدند.[۳][۴]

یپرم‌خان پس از فتح تهران

پس از فتح تهران و خلع محمد‌علی شاه قاجار از سلطنت که یپرم‌‌خان نقشی اساسی در این پیروزی داشت، روزنامه‌ها اخبار فتح و رشادت‌های یپرم را منعکس کردند. در این ایام هیئت مدیره‌ای تشکیل شد و وی را با دادن اختیاراتی نامحدود به ریاست شهربانی کل (نظمیه) پایتخت منصوب کرد. در این سال یپرم که سرکردگی ۵۰ نفر از مجاهدان را به عهده داشت به همراه ۲۰۰ نفر بختیاری به سرکردگی جعفرقلی‌خان سردار بهادر، ملقب به سردار اسعد (فرزند سردار اسعد معروف) و با کمک عده‌ای قزاق برای دفع یاغیان آذربایجان فرستاده شدند.

این درگیری با پیروزی یپرم‌خان و همراهانش به پایان رسید و رحیم‌خان سردار نصرت چلپیانلو که مهم‌ترین سرکرده یاغیان بود به روسیه فرار کرد و پناهنده شد. مخبرالسلطنه هدایت که در این هنگام والی آذربایجان بود در کتاب خاطرات و خطرات می‌نویسد: «یپرم بیش از اندازه به خود می‌نازد و الحق رشید هم هست، با هفت‌تیر وارد سنگر شخص رشیدخان شده‌است و رحیم‌خان از ترس مسلسل فرار کرده‌است.»

محمدعلی شاه با اینکه از ایران گریخته بود، اما به تحریکات خود ادامه می‌داد. در سال ۱۳۲۹ قمری هنگام بازگشت شاه مخلوع به ایران جنگ‌هایی میان قوای هوادار محمدعلی شاه و نیروهای دولتی (مشروطه‌خواهان) صورت گرفت. سرکرده نیروی دولتی یپرم‌خان بود و توانست در نزدیکی ورامین قوای طرفدار محمدعلی شاه به فرماندهی ارشدالدوله را شکست دهد و خود او را هم دستگیر کند. ارشدالدوله بلافاصله در دادگاهی صحرایی به مرگ محکوم شد و حکم وی نیز بدون کمترین درنگ به اجرا درآمد.

یپرم خان در هیئت نظامی

اندکی پس از این ماجرا، که یپرم‌خان با جنازه ارشدالدوله به تهران بازگشت، قوای دولتی برای دفع سالارالدوله به سمت غرب رهسپار شد. در این لشکرکشی یپرم یکی از فرماندهان بود. یپرم‌خان همچنین در واقعه پارک اتابک که به کشته شدن عده زیادی از مجاهدین و ستارخان سردار ملی انجامید، فرماندهی قوای دولتی را عهده‌دار بود.[۵]

پیرم‌خان و ارامنه

به منظور روشن شدن اینکه ارامنه و داشناک‌‌ها چرا و با چه انگیزه‌ای برای مشارکت در نهضت مشروطهٔ ایران قدم پیش نهادند و شناخت روستوم انقلابی (از بنیان‌گذاران حزب داشناکسیون)، علت مأموریت وی و علل و چگونگی رزم‌های یپرم و یارانش لازم است بخشی از مذاکرات کنگرهٔ چهارم حزب را در مورد مشارکت با انقلابیون مشروطه‌خواه، که در ۱۹۰۷ میلادی در وین اتریش تشکیل و تصمیمات آن به اتفاق آرائ تصویب شد، از نظر گذراند:

«با توجه به اینکه، جنبش‌های فعلی ایران سبب بیداری و آگاهی بیشتر مردم شده و ممکن است پدیده‌ای بزرگ و مهم در رستاخیز ایران و حتی شرق میانه شود. مضاف بر اینکه با در نظر گرفتن نتایج آن نهضت از دیدگاه جهان بشریت و همچنین مسئله ارمنی کنگره به عموم سازمان‌ها و افراد مرتبط با حزب داشناکسیون در ایران توصیه می‌کند تا با کلیهٔ وسایل و امکانات در به ثمر رساندن آن نهضت بکوشند. باید در نهضت بیداری و آزادی‌خواهی ایران آرمان و اندیشه دموکراتیک راستین زحمتکشان، که ملهم از مرام‌نامه حزب داشناکسیون است تلفیق گردد».

تصمیم فوق به دنبال درخواست‌هایی اتخاذ شد که در پاییز ۱۹۰۶ میلادی از طریق مجمع عمومی تشکیلات حزب در تبریز موسوم به ورژ به کنگره بزرگ داشناکسیون ارسال شد.

در مجمع عمومی تبریز، نمایندگانی از شهرستان‌های گوناگون کشور شرکت کردند و یپرم نیز فرستادهٔ ویژه تشکیلات گیلان بود. او که پس از فرار معجزه‌آسای خود از تبعیدگاه ساخالین به ایران وارد شد و به داشناکسیون پیوست حامل افکار و خواست‌های کلیهٔ افراد منتسب به حزب بود و به موجب تقاضای تشکیلات حزب در گیلان می‌بایست با تمام قوا از جنبش مشروطه‌خواهی ایران جانبداری کند.

کنگرهٔ حزب داشناکسیون پس از تصویب درخواست همکاری با نهضت آزادی‌خواهی و مشروطیت ایران روستوم انقلابی، از بانیان حزب، را در مقام نمایندهٔ حزب برای مذاکره با مشروطه‌خواهان روانهٔ ایران کرد.[۶]

قضاوتهای مختلف درباره یپرم‌خان

درباره خصوصیات و شخصیت یپرم‌خان و کارهای وی در جریان مشروطه صحبتها و مواضع متناقضی روایت شده است. برخی وی را آزادیخواه،‌ شجاع، پدر نهضت مشروطه و... نامیده‌اند و برخی دیگر از او با عناوینی هم‌چون تروریست، عامل خلع سلاح مجاهدان و نیروهای ستارخان، قاتل کودکان و بی‌گناهان یاد کرده‌اند:

جایی درباره وی گفته شده است:‌ «مردی آزادی‌خواه، شجاع، بی‌غرض، بلندنظر، با قیافهٔ باز و روشن و دلکش و مردانه بود. این مرد بالتمام یک مرد مسلکی بود که جز پیشرفت آزادی بهیچ چیز از مال و جاه بستگی نداشت. در شجاعت مثل اعلی بود. متین و باجزم بود. صفای دل او از قیافهٔ باز و روشن و چشمان راستگوی او خوانده می‌شد»[۷]

به گفتهٔ کسروی در دلاوری و جنگاوری به ستارخان می‌مانست و در تیزبینی و بلنداندیشی هم پایهٔ حیدرعمواوغلی بود اما به عللی هیچ‌گاه چنان‌که شایستهٔ اوست شناخته نشد.

از گیلان و رشت و تبریز گرفته تا همدان و اسدآباد و تهران همه جا سخن از دلاوری‌های یپرم و مجاهدان و رزمندگان ارمنی و مسلمان بود. رزمندگانی که از سر عشق و سرگشتگی از این همه تهور و شهامت او را پدر می‌نامیدند. حتی مسلمانان نیز او را به لفظ ارمنی هایریک (پدر) می‌خواندند. دلاوری‌های یپرم به جایی رسیده بود که پس از مرگش در همدان ملت یک صدا فریاد می‌زدند که نهضت بی‌پدر شد!

ستارخان ضمن تمجید از دلاوری‌های او دربارهٔ مجاهدت‌های او و رزمندگانش که آنان را (دغا) می‌نامیدند، گفته‌است: اگر من ۲۰۰ نفر از این دغاهای داشناکسیون می‌داشتم توپ‌ها را برداشته تا «پطر» (پتر کبیر) یکسره می‌رفتم.[۶]

دربارهٔ دست داشتن در واقعه پارک اتابک و خلع سلاح نیروهای ستارخان کسروی می‌نویسد: روز پنجشنبه دوازدهم تیر ماه چون ستارخان از مجلس بازگشت چنان‌که در آنجا زبان داده بود به کسان خود دستور داد که تفنگ و فشنگ خود را گردآورده برای سپردن به دولت آماده باشند و چنین گفت: کاری نکنید که کاسه بر سر ما شکند. کسانی از پیرامون ناخرسندی نموده می‌گفتند: با این دشمنی که میان شما با یپرم‌خان و دیگران است پس از گرفتن ابزار جنگ با شما و سالار رفتار دیگر پیش خواهند‌گرفت. ستارخان گفت: این دولت را ما خودمان برانگیخته‌ایم و شایسته نیست که با او نافرمانی کنیم.[۲]

در جای دیگری گفته شده است:

«به نام اعانه به زور بیش از صد و پنجاه هزار تومان از مردم رشت پول گرفت او قوای خود را تقویت کرد و عازم تهران شد.

در قریه «نگی» قزوین به قوای دولتی حمله کرد و بنا به اعتراف خودش، عده‌ای زن و کودک و دهقان بی‌گناه را به طور عمدی به قتل رساند! بعد از تصرف قزوین به دستور او شیخ‌الاسلام قزوینی و قاسم آقا میرپنج (سرتیپ) و عده‌ای از سرشناسان قزوین را به طرز فجیع و وحشیانه‌ای به قتل رسانیدند و عمارت ارک و چهلستون این شهر را به آتش کشیدند و از مردم به زور مقدار زیادی اعانه دریافت و غارت و بین افراد خود تقسیم کردند.

به «سرآب» و «اهر» و «قرچه‌داغ» حمله کردند. بعد از تصرف آن‌ها خانه و اثاث سران و سرشناسان آن سامان با بی‌رحمی به غارت کرد.

در تهران او را به سمت ریاست پلیس منصوب کردند، اما او بارها قانون را زیر پا گذاشت و خودسرانه اقداماتی برخلاف قانون اساسی و دستورات دولت و مقررات می‌کرد. او اداره تحقیقات و چند اداره دیگر را خودسرانه بست و کارمندان آن سازمان‌ها را با لگد و پس‌گردنی بیرون کرد. وی در جمادی‌الثانی ۱۳۲۹ عده‌ای پلیس فرستاد و عدلیه (دادگستری) را به زور بست، وقتی قضات فرمان دولت را مطالبه کردند، یپرم دستور داد آنها را در برابر این گستاخی توقیف کنند!

در روزنامه «بهلول» و «چنته» یپرم را در مورد اخراج کارمندان پلیس و توقیف قضات سخت نکوهیدند، ولی پس از اینکه این دو روزنامه به دست یپرم رسید و از انتقاد آنها آگاه شد، چند نفر پلیس و مجاهد فرستاد تا روزنامه‌ها را توقیف و دفتر آنها را غارت و میرزا محمود مدیر روزنامه چنته را بازداشت کردند.

نداشتن مربی صالح و احساسات تند و ماجراجویانه، او را به سوی یک زندگی ناراحت سوق داده و چون بی‌باک و قسی‌القلب بود، در این راه موفقیت‌هایی نیز به دست آورد.

عبدالباقی خان قاتل یپرم خان

در پی حادثه قتل پیرم‌خان، مجاهدین ارمنی آشفته شدند و شیون‌کنان خود را به کنار دیوارهای قلعه‌ای رساندند که تلاش داشتند تصرفش کنند و با وجود شدت آتش و رگبار گلوله‌ها با کمک یارمحمدخان کرمانشاهی قلعه را تصرف کردند و تمام اهالی بازمانده در قلعه را از زن و بچه و پیر و جوان به استثنای ۱۴ نفر مرد مسلح که برای محاکمه و یافتن قاتل یپرم زنده گذاشتند و دستگیر کردند، قتل‌عام کردند و در همان‌جا از اسیران شروع به تحقیقات کردند.

در میان آنان جوانی بود بالابلند، چهارشانه، خوش‌قیافه و رشید که ارباب قلعه محسوب می‌شد. نام او عبدالباقی‌خان بود و بیش از ۲۴ سال نداشت، چهره مردانه و اندام برازنده او توجه حاضران را جلب کرد، پس از تحقیقات بسیار معلوم شد که قاتل یپرم شخص عبدالباقی‌خان است.

او با رشادت تمام به فرمانفرما گفت: «من یپرم را کشته‌ام، ولی قاتل نیستم! اگر کسی خانه شما را هدف توپ و خمپاره قرار بدهد و افراد بی‌گناه شما را به خاک و خون بکشد و شما در مقام دفاع برآیید، قاتلید؟» فرمانفرما تأمل کرد و به رشادت این جوان پاک‌نهاد می‌اندیشید، عبدالباقی‌خان به کلام خود ادامه داد و گفت: «مرا بفرستید تهران، اگر خواستند مرا آنجا مجازات کنند».

فرمانفرما به این پیشنهاد موافقت کرد و دستور داد تا مقدمات اعزامش را به تهران فراهم کنند، اما وقتی که از پیش فرمانفرما برمی‌گشت «ابرام ارمنی» یکی از یاران یپرم او را از پشت سر هدف گلوله قرار داد و کشت.

یپرم همیشه به یاران خود می‌گفت: «باید ایران را از وجود کسانی مثل سپهدار و صمصام‌السلطنه و نظیر این گروه از رجال پاک کرد!!» شاید هم تصور می‌کرد بتواند با توسعه تروریسم در ایران به زمامداری مطلق برسد! بی‌شک اگر او به دست عبدالباقی‌خان کشته نمی‌شد، در این کشور منشأ فتنه‌های بسیار می‌شد و نقشه‌های خطرناکی را به زیان استقلال و ملیت ایرانی اجرا می‌کرد.

گویی در «چاردولی» به این نکته پی‌ برده بودند که از عبدالباقی‌خان به عنوان یک قهرمان ملی یاد می‌کردند و برای جوانی و برازندگی و دلیری او ترانه‌های محلی ساختند که هنوز ورد زبان‌هاست.

آنان تا هم اینک نیز دلاوری‌های این جوان اصیل ایرانی را می‌ستایند و بر زندگی کوتاه او اشک می‌ریزند.»[۸]

سرانجام یپرم‌خان

سرانجام در ۲۹ اردیبهشت‌ماه سال ۱۲۹۱ خورشیدی برابر با ۱۹۱۲ میلادی در جریان یکی از جنگ‌های دوران مشروطه، یپرم‌خان و همراهانش به هنگام عزیمت از همدان به کرمانشاه، به قلعه شورجه که اهالی آن با سالارالدوله همراهی کرده بودند، یورش بردند که در میانه تیراندازی‌ها گلوله‌ای به یپرم اصابت کرد. این چنین بود که یپرم‌خان در حالی که ۴۸ سال سن داشت، جان باخت و بعدها روشن شد که ضارب وی «عبدالباقی» ارباب آن آبادی بوده‌است.

پیکر یپرم‌خان را به تهران آوردند و طی مراسم باشکوهی در صحن کلیسای مریم مقدس تهران به خاک سپردند. نیم‌تنه وی کار لیلیت تریان همچنان در صحن آن کلیسا باقی است و وسایل شخصی و لباس‌های این مبارز ارمنی نیز هم اکنون در موزه کلیسای وانک در جلفای اصفهان نگهداری می‌شود.[۱]

جستارهای وابسته

منابع