۶۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
پس از شش ماه تاختن سر انجام سپاهیان به مازندران رسیدند. سالار مازندران که ارژنگ نام داشت توانست از دست سپاهیان کیکاووس بگریزد و به دیو سفید پناه ببرد. ارژنگ از دیو کمک خواست و او هم که همیشه با ایرانیها دشمن بوده همان شب خاک و دود سیاهی بر سر پادشاه ایران و سپاهیانش میفرستد و در اثر آن همگی افراد کور میشوند. | پس از شش ماه تاختن سر انجام سپاهیان به مازندران رسیدند. سالار مازندران که ارژنگ نام داشت توانست از دست سپاهیان کیکاووس بگریزد و به دیو سفید پناه ببرد. ارژنگ از دیو کمک خواست و او هم که همیشه با ایرانیها دشمن بوده همان شب خاک و دود سیاهی بر سر پادشاه ایران و سپاهیانش میفرستد و در اثر آن همگی افراد کور میشوند. | ||
هفت خان رستم داستان هفت بلایی است که رستم در راه رسیدن به مازندران و آزاد کردن کیکاووس و سپاهیانش با آنها رو به رو میشود و هر کدام را با موفقیت پشت سر میگذارد. | هفت خان رستم داستان هفت بلایی است که رستم در راه رسیدن به مازندران و آزاد کردن کیکاووس و سپاهیانش با آنها رو به رو میشود و هر کدام را با موفقیت پشت سر میگذارد.<ref>هفت خان رستم</ref> | ||
== خان اول: نبرد رخش با شیر بیشه == | == خان اول: نبرد رخش با شیر بیشه == | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۵: | ||
رستم در خواب بود که شیر به سراغشان آمد. رخش با شیر مبارزه کرد و او را از پا درآورد و جان رستم را نجات داد. رستم نیمه شب چشم باز کرد و از دیدن شیر مرده به رخش غرید که چرا بدون این که رستم را بیدار کند با شیر مبارزه کرده. | رستم در خواب بود که شیر به سراغشان آمد. رخش با شیر مبارزه کرد و او را از پا درآورد و جان رستم را نجات داد. رستم نیمه شب چشم باز کرد و از دیدن شیر مرده به رخش غرید که چرا بدون این که رستم را بیدار کند با شیر مبارزه کرده. | ||
صبح روز بعد رستم بر پشت رخش نشست و به راهش ادامه داد. | صبح روز بعد رستم بر پشت رخش نشست و به راهش ادامه داد.<ref>خان اول: نبرد رخش با شیر بیشه</ref> | ||
== خان دوم: بیابان بی | == خان دوم: بیابان بی == | ||
دومین خطری که رستم بر سر راه داشت، بیابانی خشک و سوزان بود که رستم با هوشیاری توانست از آن عبور کند. | [[پرونده:Download (2)خان دوم- بیابان بی .jpg|بندانگشتی|خان دوم: بیابان بی آب ]] | ||
دومین خطری که رستم بر سر راه داشت، بیابانی خشک و سوزان بود که رستم با هوشیاری توانست از آن عبور کند.<ref>خان دوم : بیابان بی آب</ref> | |||
[[پرونده:جنگ رستم با اژدها.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:جنگ%20رستم%20با%20اژدها.jpg|بندانگشتی|جنگ رستم با اژدها|299x299پیکسل]] | |||
== خان سوم: جنگ با اژدها == | == خان سوم : جنگ با اژدها == | ||
رخش رستم را سر بزنگاه بیدار کرد و رستم اژدها را دید. رخش و رستم به کمک هم اژدها را از پای | رستم غافل از این که آن بیشه خوابگاه اژدهایی است به خواب عمیقی فرو رفت. اژدها نیمه شب به خوابگاهش بازگشت و با دیدن رستم و رخش برآشفت. رخش اژدها را دید و پیش از حمله اژدها رستم را از خواب بیدار کرد اما قبل از بیدار شدن رستم، اژدها خود را مخفی کرد و رستم از دست رخش عصبانی شد که چرا او را بی دلیل از خواب بیدار کرده. این اتفاق یک بار دیگر هم تکرار شد و رستم هر بار عصبانی تر شد. بار سوم که اژدها خود را نشان داد، رخش رستم را سر بزنگاه بیدار کرد و رستم اژدها را دید. رخش و رستم به کمک هم اژدها را از پای در آوردند و بعد هم به راه افتادند و دوباره تازان به سمت مازندران رفتند. | ||
== خان چهارم: زن جادو == | == خان چهارم: زن جادو == | ||
[[پرونده:زن جادوگر.jpg|بندانگشتی]] | |||
پیرزنی از سپاه دیوان خود را به شکل دختری زیبا درآورد و نزد رستم آمد. رستم از دیدن دختر جوان خوشحال شد و شروع به نواختن آهنگهای شاد کرد و در میان آهنگهایش نام پروردگار را آورد و از او باری نعمتهایش تشکر کرد. دختر جوان که در حقیقت اهریمن بود، از شنیدن نام پروردگار صورتش اهریمنی شد و رستم دریافت که او اهریمن است. رستم کمند انداخت و او را به بند کشید و با خنجر او را دو نیم کرد. | پیرزنی از سپاه دیوان خود را به شکل دختری زیبا درآورد و نزد رستم آمد. رستم از دیدن دختر جوان خوشحال شد و شروع به نواختن آهنگهای شاد کرد و در میان آهنگهایش نام پروردگار را آورد و از او باری نعمتهایش تشکر کرد. دختر جوان که در حقیقت اهریمن بود، از شنیدن نام پروردگار صورتش اهریمنی شد و رستم دریافت که او اهریمن است. رستم کمند انداخت و او را به بند کشید و با خنجر او را دو نیم کرد. | ||
ویرایش