۱٬۱۳۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
حسین نیز بشدت مجذوب و شیفته استاد صبا گردید و این اشتیاق او را به کلاس درس استاد صبا رهنمون گشت. پس از شهریور ۱۳۲۰روح اله خالقی با همت و شرکت جمعی از دوستان هنرمند انجمن موسیقی ملی را پایه گذاری کردند که حسین از اعضای اصلی آن و تنها نوازنده تنبک در انجمن بود، بدین سان قدرت گشودن، کلاس آموزش تنبک را درخود یافته به تاسیس آن پرداخت و شاگردانی تربیت نمودکه علی زاهدی معروفترین آنها بود. <ref name=":1" /> | حسین نیز بشدت مجذوب و شیفته استاد صبا گردید و این اشتیاق او را به کلاس درس استاد صبا رهنمون گشت. پس از شهریور ۱۳۲۰روح اله خالقی با همت و شرکت جمعی از دوستان هنرمند انجمن موسیقی ملی را پایه گذاری کردند که حسین از اعضای اصلی آن و تنها نوازنده تنبک در انجمن بود، بدین سان قدرت گشودن، کلاس آموزش تنبک را درخود یافته به تاسیس آن پرداخت و شاگردانی تربیت نمودکه علی زاهدی معروفترین آنها بود. <ref name=":1" /> | ||
== | == آغازکار و مخالفتها == | ||
پدر حسین میرزا اسماعیل، مردی میهماندوست و بزمآرا بود و گاهی حسین را نیز با خود به بزمهائی میبرد که غالبا با حضور اهل موسیقی برگزار میشد. به این ترتیب حسین از پنج سالگی با موسیقی الفت گرفت.شیفتگی انجاست که از میان تمام سازها که در بزمهای پدر به گوش و چشم تجربه میکرد، بد نامترین و کم اعتبارترین آنها را پسندید. او خود میگوید: | |||
"بچه بودم و با مادرم به حرم حضرت عبدالعظیم رفته بودیم. در آنجا یک تنبک گلی دیدم. اسباب بازی زیاد بود ولی من فقط این یکی را میخواستم." | |||
آگاهی از عشق سرکش پسر، پدر را که به اعتبار اجتماعی خودمیاندیشید به خشم آورد. تنبک گلی نخستین و تنبکهای بعدی را شکست و بیمهریها در حق پسر روا داشت: | |||
"چون پدرم با ضرب گرفتن من مخالفت میکرد، دهها ضرب گلی و سفالی مرا شکست. ولی باز هر کجا ظرفی از سفال پیدا میکردم، پوستی به رویش میکشیدم و صدای ضرب از آن در میآوردم." | |||
غیر از مخالفت پدر که سرانجام و با وساطت یکی از دوستان او در هم شکست، حسین با نیروی طرد جامعه نیز روبرو بود. | |||
"ولی اگر مخالفت پدر با میانجیگری رضا خان باربد در هم شکست، ولی نیروی طرد جامعه همچنان برجای بود." | |||
هر روز حسین تا با واگن از سه راه امین حضور به شمسالعماره، خانه استاد حسین "اسماعیلزاده" برسد، تنها به جرم آنکه تنبکی به همراه داشت، ناسزاها میشنید و کج رفتاریها میدید. خود میگوید: | |||
"میرفتم و بر میگشتم و هی توی واگن ضرب میزدم. برای آنکه اذیتم نکنند توی واگن وسطی که جای زنها بود میرفتم. ولی توی محل که راه میافتادم همهاش تف و لعنت بود. مردم رویشان را از من برمیگرداندند. پنجاه سال توی سر این ضرب کوبیدم و پنجاه سال از مردم تو سری خوردم!..." | |||
== آثار منتشرشده == | == آثار منتشرشده == |
ویرایش