۹٬۲۵۶
ویرایش
(اصلاح نویسههای عربی، اصلاح سجاوندی، اصلاح املا) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
== شخصیت میرزاده عشقی == | == شخصیت میرزاده عشقی == | ||
[[پرونده:میرعشقی3.JPG|بندانگشتی|290x290پیکسل|میرزاده عشقی]] | |||
میرزاده عشقی از نظر اخلاقی آدمی خوش مشرب، نیک صفت و به مادیات بی اعتنا بود، زن و فرزندی نداشت و با کمکهای پدری، خانواده، دوستان و آزادیخواهان و البته از درآمد نمایشهای خود روزگار میگذراند. در آخرین کابینه نخست وزیری مرحوم حسن پیرنیا، معروف بهمشیرالدوله، از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب شد ولی نپذیرفت.<ref name=":1">[https://snn.ir/fa/news/356530/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%B3%D9%86%DA%AF-%D9%82%D8%A8%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%AD%DA%A9-%D8%B4%D8%AF%D9%87%C2%A0%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%88%D شعر روی سنگ قبر میرزاده عشقی - خبرگزاری دانشجو]</ref> | میرزاده عشقی از نظر اخلاقی آدمی خوش مشرب، نیک صفت و به مادیات بی اعتنا بود، زن و فرزندی نداشت و با کمکهای پدری، خانواده، دوستان و آزادیخواهان و البته از درآمد نمایشهای خود روزگار میگذراند. در آخرین کابینه نخست وزیری مرحوم حسن پیرنیا، معروف بهمشیرالدوله، از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب شد ولی نپذیرفت.<ref name=":1">[https://snn.ir/fa/news/356530/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%B3%D9%86%DA%AF-%D9%82%D8%A8%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%AD%DA%A9-%D8%B4%D8%AF%D9%87%C2%A0%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%88%D شعر روی سنگ قبر میرزاده عشقی - خبرگزاری دانشجو]</ref> | ||
| خط ۶۸: | خط ۶۹: | ||
میرزاده عشقی درآغاز با ملکالشعرای بهار و سید حسن مدرس (از نمایندگان فراکسیون اقلیت در مجلس چهارم) مخالف بود؛ و مطالب و اشعار تندی بر علیه آن دو مینوشت؛ اما در جریان غائله جمهوریت که از دی ماه سال ۱۳۰۲ آغاز شد، در پی مخالفت با رضاخان و جمهوری، با ملکالشعرای بهار و سیدحسن مدرس، که آنان نیز از مخالفان رضاخان و جمهوری بودند، دست دوستی و اتحاد داد.<ref name=":4">[http://behandishan.blogfa.com/post/1646 یادی از میرزاده عشقی - سایت بهاندیشان]</ref> | میرزاده عشقی درآغاز با ملکالشعرای بهار و سید حسن مدرس (از نمایندگان فراکسیون اقلیت در مجلس چهارم) مخالف بود؛ و مطالب و اشعار تندی بر علیه آن دو مینوشت؛ اما در جریان غائله جمهوریت که از دی ماه سال ۱۳۰۲ آغاز شد، در پی مخالفت با رضاخان و جمهوری، با ملکالشعرای بهار و سیدحسن مدرس، که آنان نیز از مخالفان رضاخان و جمهوری بودند، دست دوستی و اتحاد داد.<ref name=":4">[http://behandishan.blogfa.com/post/1646 یادی از میرزاده عشقی - سایت بهاندیشان]</ref> | ||
وثوقالدوله وقتی که قرارداد ایران وانگلیس را بهوسیله جراید اعلام کرد، میرزاده عشقی منظومهی اعتراضآمیزی را در نتیجه تأثیر از عقد قرارداد مزبور سرود وخود نیز در مقدمهی اشعارشرحی نوشته است که به خط وامضاء خود شاعر است. او نوشته است:<blockquote>«با عشق وطن مندرجات ذیل را در اینجا ثبت مینمایم، شاید بعداز من یادگار بماند و موجب آمرزش روح من باشد. باید دانست: این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیه از معاهده دولتین انگلستان وایران است که از طبع من تراوش کرده و این نبوده مگر این قرارداد در ذهن این بنده، جز یک معامله فروش ایران به انگلستان طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب وروز در وحشتم وهر گاه راه می روم، فرض میکنم که روی خاکی قدم بر میدارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است! هر وقت آب میخورم میدانم این آب… از این رو هر لحظه نفرینی به مرتکب این معامله میگفتم. تقریباً قصیدهها، غزلها ومقالهها در این خصوص تهیه کرده ولی چون هیچکس پیرامون برای ثبت و حفظ آنها نبود، تقریباً تمام آنها از یاد رفت؛ بی آنکه اثری کرده باشد. فقط ابیات زیر است که از میان آنها بهخاطرم مانده، بهنام عشق وطن»:</blockquote>ای خدا با خون ما، این مهیمانی میکند | وثوقالدوله وقتی که قرارداد ایران وانگلیس را بهوسیله جراید اعلام کرد، میرزاده عشقی منظومهی اعتراضآمیزی را در نتیجه تأثیر از عقد قرارداد مزبور سرود وخود نیز در مقدمهی اشعارشرحی نوشته است که به خط وامضاء خود شاعر است. او نوشته است: | ||
[[پرونده:میرعشقی8.JPG|بندانگشتی]] | |||
<blockquote>«با عشق وطن مندرجات ذیل را در اینجا ثبت مینمایم، شاید بعداز من یادگار بماند و موجب آمرزش روح من باشد. باید دانست: این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیه از معاهده دولتین انگلستان وایران است که از طبع من تراوش کرده و این نبوده مگر این قرارداد در ذهن این بنده، جز یک معامله فروش ایران به انگلستان طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب وروز در وحشتم وهر گاه راه می روم، فرض میکنم که روی خاکی قدم بر میدارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است! هر وقت آب میخورم میدانم این آب… از این رو هر لحظه نفرینی به مرتکب این معامله میگفتم. تقریباً قصیدهها، غزلها ومقالهها در این خصوص تهیه کرده ولی چون هیچکس پیرامون برای ثبت و حفظ آنها نبود، تقریباً تمام آنها از یاد رفت؛ بی آنکه اثری کرده باشد. فقط ابیات زیر است که از میان آنها بهخاطرم مانده، بهنام عشق وطن»:</blockquote>ای خدا با خون ما، این مهیمانی میکند | |||
هرچه من ز اظهار دل، تحاشی می کنم | هرچه من ز اظهار دل، تحاشی می کنم | ||
| خط ۱۲۹: | خط ۱۳۲: | ||
== روزنامه قرن بیستم == | == روزنامه قرن بیستم == | ||
[[پرونده:روزنامه قرن بیستم.JPG|بندانگشتی|320x320پیکسل|روزنامه قرین بیستم]] | |||
در سال ۱۳۰۲ که نغمه جمهوری ساز شد، میرزاده عشقی در مقالهای بهعنوان جمهوری قلابی رضاخان، بهمخالفت برخاست و در نخستین شماره روزنامه کاریکاتور ''قرن بیستم'' که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن جمهوری و جمهوریخواهان منتشر کرد. مخالفت عشقی با جمهوری قلابی به آنجا رسید که شهربانی وقت دستور توقیف روزنامه را صادر کرد؛ و همهی نسخههای آن را از سطح شهر جمعآوری نمود.<ref name=":2" /> | در سال ۱۳۰۲ که نغمه جمهوری ساز شد، میرزاده عشقی در مقالهای بهعنوان جمهوری قلابی رضاخان، بهمخالفت برخاست و در نخستین شماره روزنامه کاریکاتور ''قرن بیستم'' که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن جمهوری و جمهوریخواهان منتشر کرد. مخالفت عشقی با جمهوری قلابی به آنجا رسید که شهربانی وقت دستور توقیف روزنامه را صادر کرد؛ و همهی نسخههای آن را از سطح شهر جمعآوری نمود.<ref name=":2" /> | ||
| خط ۱۴۷: | خط ۱۵۱: | ||
در آثار میرزاده عشقی، از شعر تا قصه و نمایشنامه، مطالبات و آرزوهای یک خلق به چشم میخورد. از جمله اشعار معروف عشق '' جمهورینامه'' است که در مخالفت با رضاخان سروده و در آن چهرهی بسیاری از ریاکاران را با لحنی تند افشا کرده است.<ref name=":5" /> | در آثار میرزاده عشقی، از شعر تا قصه و نمایشنامه، مطالبات و آرزوهای یک خلق به چشم میخورد. از جمله اشعار معروف عشق '' جمهورینامه'' است که در مخالفت با رضاخان سروده و در آن چهرهی بسیاری از ریاکاران را با لحنی تند افشا کرده است.<ref name=":5" /> | ||
دربحبوحه پایان جریان جمهوریخواهی میرزاده عشقی سرودهی مفصلی تحت عنوان ''جمهورینامه'' بر روی کاغذ آمونیاک چاپ و در صدها نسخه بهطور مخفیانه منتشر شد؛ و در میان مردم دست به دست گشت. این شعر معرف روند شکلگیری غائله جمهوریخواهی و اهداف و مقاصد شومی بود که در پس پردهی توطئه نهفته بود. این اشعار بسیار نغز و صریح که در ۱۵ فروردین ۱۳۰۳ در تهران منتشر شد، در آغاز امر سرایندهی آن آشکارا نبود؛ اما بعدها و پس از ترور میرزاده عشقی، توسط عوامل رضاخان، شناسایی شد که این اشعار توسط عشقی سروده شده است.<ref name=":7">[https://virgool.io/@abadpours/%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-hovrqclddefq جمهورینامه میرزاده عشقی - سایت ویرگول]</ref> | دربحبوحه پایان جریان جمهوریخواهی میرزاده عشقی سرودهی مفصلی تحت عنوان ''جمهورینامه'' بر روی کاغذ آمونیاک چاپ و در صدها نسخه بهطور مخفیانه منتشر شد؛ و در میان مردم دست به دست گشت. این شعر معرف روند شکلگیری غائله جمهوریخواهی و اهداف و مقاصد شومی بود که در پس پردهی توطئه نهفته بود. این اشعار بسیار نغز و صریح که در ۱۵ فروردین ۱۳۰۳ در تهران منتشر شد، در آغاز امر سرایندهی آن آشکارا نبود؛ اما بعدها و پس از ترور میرزاده عشقی، توسط عوامل رضاخان، شناسایی شد که این اشعار توسط عشقی سروده شده است.<ref name=":7">[https://virgool.io/@abadpours/%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-hovrqclddefq جمهورینامه میرزاده عشقی - سایت ویرگول]</ref> | ||
[[پرونده:میرعشقی4.JPG|بندانگشتی]] | |||
=== شعر جمهورینامه === | === شعر جمهورینامه === | ||
| خط ۷۲۱: | خط ۷۲۶: | ||
=== خاک وطن === | === خاک وطن === | ||
[[پرونده:درویش عشقی.JPG|بندانگشتی|300x300پیکسل|میرزاده عشقی در لباس درویشی]] | |||
خاکم به سر، زغصه به سر خاک اگر کنم | خاکم به سر، زغصه به سر خاک اگر کنم | ||
| خط ۷۷۸: | خط ۷۸۴: | ||
== ترور میرزاده عشقی == | == ترور میرزاده عشقی == | ||
[[پرونده:میرعشقی1.JPG|بندانگشتی|صحنهی بازسازی شده از ترور میرزاده عشقی]] | |||
میرزاده عشقی آخرین شماره روزنامه ''قرن بیستم'' در تیرماه سال ۱۳۰۳، منتشرکرد. در آن شماره کاریکاتورهایی بود که رضاخان را دستنشانده انگلیسها نشان میداد. شهربانی بلافاصله روزنامه را توقیف کرد؛ و خود عشقی نیز بامداد روز ۱۲ تیر همان سال در سن ۳۱ سالگی توسط ۳ نفر از عوامل اداره تامینات شهربانی رضاخان و با شلیک گلوله درحیاط منزلش در سهراهی سپهسالار بهقتل رسید. آن ۳نفر از عوامل محمد درگاهی، معروف به محمد چاقو رئیس شهربانی رضاخان بودند. اسم یکی از قاتلان ابوالقاسم کهن و نفر شلیککننده حبیب همدانی نام داشت. قاتل دستگیرشده، به قضاییه رضاخانی سپرده شد اما پس از ۲سال، بیگناه اعلام و آزاد گردید. رئیس دادگاه، قاضی صدرالاشراف بازجوی بدنام جنایت باغشاه بود که در خون میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و یاران مشروطهخواه او در آغاز استبداد محمدعلیشاهی و جنایتهای لیاخف روسی دست داشت. کلنل لیاخف، فرمانده روسی نیروی قزاق رضاخان بود که مجلس مشروطه را به توپ بست و آن را تعطیل کرد.<ref name=":6" /> | میرزاده عشقی آخرین شماره روزنامه ''قرن بیستم'' در تیرماه سال ۱۳۰۳، منتشرکرد. در آن شماره کاریکاتورهایی بود که رضاخان را دستنشانده انگلیسها نشان میداد. شهربانی بلافاصله روزنامه را توقیف کرد؛ و خود عشقی نیز بامداد روز ۱۲ تیر همان سال در سن ۳۱ سالگی توسط ۳ نفر از عوامل اداره تامینات شهربانی رضاخان و با شلیک گلوله درحیاط منزلش در سهراهی سپهسالار بهقتل رسید. آن ۳نفر از عوامل محمد درگاهی، معروف به محمد چاقو رئیس شهربانی رضاخان بودند. اسم یکی از قاتلان ابوالقاسم کهن و نفر شلیککننده حبیب همدانی نام داشت. قاتل دستگیرشده، به قضاییه رضاخانی سپرده شد اما پس از ۲سال، بیگناه اعلام و آزاد گردید. رئیس دادگاه، قاضی صدرالاشراف بازجوی بدنام جنایت باغشاه بود که در خون میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و یاران مشروطهخواه او در آغاز استبداد محمدعلیشاهی و جنایتهای لیاخف روسی دست داشت. کلنل لیاخف، فرمانده روسی نیروی قزاق رضاخان بود که مجلس مشروطه را به توپ بست و آن را تعطیل کرد.<ref name=":6" /> | ||
دو روز پیش از ترور میرزاده عشقی، یکی از دوستانش بهنام میرمحسن خان، به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تأمینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود.<ref name=":1" /> | دو روز پیش از ترور میرزاده عشقی، یکی از دوستانش بهنام میرمحسن خان، به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تأمینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود.<ref name=":1" /> | ||
میرزاده عشقی چند روز پیش از قتلش، به دوستی گفته بود که دلم میخواهد زنده بمانم و برای آزادی ایران هرقدر میتوانم بکوشم… من که از این زندگی سیر شدهام، اگر خوشحالم زندهام، برای این است که برای وطنم، فرزندی لایق و فداکار باشم وتا آنجا که میسر است برای نجات کشورم کار کنم. | |||
[[پرونده:حکم تبرئه قاتل میرزاده عشقی توسط قاضی فاسد ضدمشروطه.jpg|بندانگشتی|350x350پیکسل|کم تبرئه قاتل میرزاده عشقی توسط قاضی ضدمشروطه]] | |||
دو سه شبی بود که ۲ نفر ناشناس پیرامون منزل میرزاده عشقی کشیک میکشیدند. عشقی به نصیحت دوستانش از خانه بیرون نمیرفت. کسی را هم نزد خود نمیپذیرفت. اما آن دو نفر ناشناس، پیوسته مرافب بودند که عشقی را تنها گیر بیاورند و سراغش بروند. آن شب را که شب دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳ بود، میرزاده عشقی ناراحت به سر برد. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دستهایش را میشست. پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفته بود. کلفت خانه هم برای خرید بیرون رفته و در خانه را باز گذاشته بود. ناگهان در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه میرزاده عشقی شدند. عشقی از آنها پرسید که چه کار دارند؟ آنها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او دادهاند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمدهاند. عشقی خندان تعارف کرد و میخواست برای پذیرایی آنها را به اتاق ببرد؛ و در حالی که با یکی از آنان صحبت کنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد؛ و بیدرنگ هر سه نفر فرار کردند. عشقی فریاد کشید و خود را به کوچه رساند. در آنجا از شدت درد به جوی آب افتاد. همسایهها با صدای تیر و فریاد عشقی، سراسیمه از خانه بیرون ریختند و محمد هرسینی قاتل را دستگیر کردند. اسم قاتل ابوالقاسم و از مهاجرین قفقاز بود. میرزاده عشقی را به بیمارستان شهربانی بردند. در تختخوابی افتاده ولحافی رویش کشیده بودند. رنگش به کلی پریده بود وعرق مرگ بر چهرهاش نشسته بود. تنش سرد شده واز سرما به خود میپیچید. او شکنجه و درد شدیدی میکشید. ناله می کرد وداد می زد که یا مرا از اینجا بیرون ببرید و یا یک گلولهی دیگر به من بزنید وآسودهام بکنید. گلولهی سربی در طرف چپ زیر قلبش گیر کرده بود؛ و خون زیادی میآمد. پس از ۴ ساعت درد و شکنجه، عشقی جوان چشم از جهان فروبست. پیراهن خونینش را روی جنازهاش گذاشته و تابوت را به مسجد سپهسالار بردند. صبح روز بعد تمام تهران عزادار بود. دانشمندان، دانش آموزان، کاسبکارها واهالی محل، طوق وعلم بلند کرده وجنازهی میرزاده عشقی را در حالی که پیراهن خونین او روی تابوت بود برداشته وحرکت کردند. هر کس جنازه را میدید میگریست و میگفت: تهران چنین سوگواری را یکبار دیگر نخواهد دید.<ref>[http://parasto-e.blogfa.com/post/98 زندگینامه میرزاده عشقی - سایت موفقها]</ref> | دو سه شبی بود که ۲ نفر ناشناس پیرامون منزل میرزاده عشقی کشیک میکشیدند. عشقی به نصیحت دوستانش از خانه بیرون نمیرفت. کسی را هم نزد خود نمیپذیرفت. اما آن دو نفر ناشناس، پیوسته مرافب بودند که عشقی را تنها گیر بیاورند و سراغش بروند. آن شب را که شب دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳ بود، میرزاده عشقی ناراحت به سر برد. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دستهایش را میشست. پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفته بود. کلفت خانه هم برای خرید بیرون رفته و در خانه را باز گذاشته بود. ناگهان در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه میرزاده عشقی شدند. عشقی از آنها پرسید که چه کار دارند؟ آنها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او دادهاند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمدهاند. عشقی خندان تعارف کرد و میخواست برای پذیرایی آنها را به اتاق ببرد؛ و در حالی که با یکی از آنان صحبت کنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد؛ و بیدرنگ هر سه نفر فرار کردند. عشقی فریاد کشید و خود را به کوچه رساند. در آنجا از شدت درد به جوی آب افتاد. همسایهها با صدای تیر و فریاد عشقی، سراسیمه از خانه بیرون ریختند و محمد هرسینی قاتل را دستگیر کردند. اسم قاتل ابوالقاسم و از مهاجرین قفقاز بود. میرزاده عشقی را به بیمارستان شهربانی بردند. در تختخوابی افتاده ولحافی رویش کشیده بودند. رنگش به کلی پریده بود وعرق مرگ بر چهرهاش نشسته بود. تنش سرد شده واز سرما به خود میپیچید. او شکنجه و درد شدیدی میکشید. ناله می کرد وداد می زد که یا مرا از اینجا بیرون ببرید و یا یک گلولهی دیگر به من بزنید وآسودهام بکنید. گلولهی سربی در طرف چپ زیر قلبش گیر کرده بود؛ و خون زیادی میآمد. پس از ۴ ساعت درد و شکنجه، عشقی جوان چشم از جهان فروبست. پیراهن خونینش را روی جنازهاش گذاشته و تابوت را به مسجد سپهسالار بردند. صبح روز بعد تمام تهران عزادار بود. دانشمندان، دانش آموزان، کاسبکارها واهالی محل، طوق وعلم بلند کرده وجنازهی میرزاده عشقی را در حالی که پیراهن خونین او روی تابوت بود برداشته وحرکت کردند. هر کس جنازه را میدید میگریست و میگفت: تهران چنین سوگواری را یکبار دیگر نخواهد دید.<ref>[http://parasto-e.blogfa.com/post/98 زندگینامه میرزاده عشقی - سایت موفقها]</ref> | ||
| خط ۷۹۷: | خط ۸۰۴: | ||
=== خواب عشقی دربارهی قتلش === | === خواب عشقی دربارهی قتلش === | ||
[[پرونده:میرعشق2.JPG|بندانگشتی|283x283پیکسل|میرزاده عشقی در جمع دوستانش]] | |||
مابین آقای رحیمزاده صفوی و ملک الشعراء بهار و میرزاده عشقی که هر سه از کارکنان اقلیت بودند، ترتیبی برقرار شده بود که هفتهای دو روز در منزل رحیمزاده صفوی، گرد آمده و از ظهر تا شب وقت خود را به مذاکرات ادبی وتهیه مطالب برای روزنامه قرن بیستم که متعلق به میرزاده عشقی بود می گذرانیدند. یک روز شنبه از هفتهای که روز سهشنبهی آن روز میبایست میرزاده عشقی بهقتل رسد، پس از صرف ناهار رحیم زاده صفوی یکی از سه کتاب فلاماریون که مربوط بهمرگ بود را باز کرده برای رفقا به فارسی نقل مینمود، در آن هنگام دوسه روز از انتشار آخرین شماره روزنامهی مشهور ''قرن بیستم'' گذشته بود، همان شماره مشهوری که حاوی شدیدترین حملات به دیکتاتور وقت و اطرافیان او بود. تهدیدهای متواتر به میرزاده عشقی می رسید و کار به جایی رسیده بود که عشقی قیافهی مهیب مرگ را پیش چشم خود مجسم مییاف. در آن روز و آن ساعت که اتفاقاً به قصههای آن کتاب در موضوع خواب ومرگ گوش می داد، ناگهان از جای پریده و خطاب به رحیمزاده صفوی نموده و میگوید: حاشا که شما در این زمینهها مطالعه میکنید، خواهشمندم یک دقیقه هم به خواب من که دیشب دیدهام توجه نمائید: | مابین آقای رحیمزاده صفوی و ملک الشعراء بهار و میرزاده عشقی که هر سه از کارکنان اقلیت بودند، ترتیبی برقرار شده بود که هفتهای دو روز در منزل رحیمزاده صفوی، گرد آمده و از ظهر تا شب وقت خود را به مذاکرات ادبی وتهیه مطالب برای روزنامه قرن بیستم که متعلق به میرزاده عشقی بود می گذرانیدند. یک روز شنبه از هفتهای که روز سهشنبهی آن روز میبایست میرزاده عشقی بهقتل رسد، پس از صرف ناهار رحیم زاده صفوی یکی از سه کتاب فلاماریون که مربوط بهمرگ بود را باز کرده برای رفقا به فارسی نقل مینمود، در آن هنگام دوسه روز از انتشار آخرین شماره روزنامهی مشهور ''قرن بیستم'' گذشته بود، همان شماره مشهوری که حاوی شدیدترین حملات به دیکتاتور وقت و اطرافیان او بود. تهدیدهای متواتر به میرزاده عشقی می رسید و کار به جایی رسیده بود که عشقی قیافهی مهیب مرگ را پیش چشم خود مجسم مییاف. در آن روز و آن ساعت که اتفاقاً به قصههای آن کتاب در موضوع خواب ومرگ گوش می داد، ناگهان از جای پریده و خطاب به رحیمزاده صفوی نموده و میگوید: حاشا که شما در این زمینهها مطالعه میکنید، خواهشمندم یک دقیقه هم به خواب من که دیشب دیدهام توجه نمائید: | ||
| خط ۸۰۶: | خط ۸۱۴: | ||
== تشییع جنازه عشقی == | == تشییع جنازه عشقی == | ||
[[پرونده:تشییع عشقی.JPG|بندانگشتی|360x360پیکسل|تشییع پیکر میرزاده عشقی]] | |||
در همان روزی که میرزاده عشقی ترور، ساعت ۳ بعدازظهر گروهی از نمایندگان اقلیت و مدیران جراید اقلیت در بیمارستان نظمیه برسر پیکر عشقی حاضر شدند. مردم نیز کمکم در حال تجمع بود. عباس خلیلی، مدیر روزنامه '' اقدام،'' نطق غرائی کرد و تمام حاضرین گریستند. پس از نطق خلیلی، جسد میرزاده عشقی را در درشکهای گذاشته و به طرف منزل عشقی حرکت کردند. تعداد زیادی درشکه و اتومبیل از عقب جسد بهحرکت درآمدند. فرخی یزدی، مدیر روزنامه ''طوفان'' نیز از مشایعت کنندگان بود. همین که درشکهی فرخی یزدی به سر چهارراه مخبرالدوله رسید، به رفیق خود می گوید ماده تاریخ خوبی پیدا کردم وآن عشقی قرن بیستم است. هنوز به چهارراه سید علی نرسیده بودند که فرخی یزدی قطعهی معروف ''ماده تاریخ عشقی'' را به این شکل ساخت: | در همان روزی که میرزاده عشقی ترور، ساعت ۳ بعدازظهر گروهی از نمایندگان اقلیت و مدیران جراید اقلیت در بیمارستان نظمیه برسر پیکر عشقی حاضر شدند. مردم نیز کمکم در حال تجمع بود. عباس خلیلی، مدیر روزنامه '' اقدام،'' نطق غرائی کرد و تمام حاضرین گریستند. پس از نطق خلیلی، جسد میرزاده عشقی را در درشکهای گذاشته و به طرف منزل عشقی حرکت کردند. تعداد زیادی درشکه و اتومبیل از عقب جسد بهحرکت درآمدند. فرخی یزدی، مدیر روزنامه ''طوفان'' نیز از مشایعت کنندگان بود. همین که درشکهی فرخی یزدی به سر چهارراه مخبرالدوله رسید، به رفیق خود می گوید ماده تاریخ خوبی پیدا کردم وآن عشقی قرن بیستم است. هنوز به چهارراه سید علی نرسیده بودند که فرخی یزدی قطعهی معروف ''ماده تاریخ عشقی'' را به این شکل ساخت: | ||
| خط ۸۱۵: | خط ۸۲۴: | ||
سال شهادتش بخوان عشقی قرن بیستم | سال شهادتش بخوان عشقی قرن بیستم | ||
[[پرونده:مزار عشقی.JPG|بندانگشتی|269x269پیکسل|مزار میرزاده عشقی در ابن بابویه]] | |||
جسد میرزاده عشقی را به منزلش آوردند و در آنجا شسته وکفن کردند؛ و شب را در مسجد سپهسالار به امانت گذاشتند که روز بعد تشییع کنند. شب در مسجد سپهسالار جمعیت زیادی ماند، زیرا فهمیده بودند که شهربانی میخواهد شبانه جسد عشقی را برده و محرمانه دفن نماید ونگذارد سر وصدا در اطراف آن بلند شود. اما درباریان و اقلیت میخواستند که از تشییع جنازه عشقی استفاده کرده بفهمانند که مردم چه اندازه با دولت وقت مخالف هستند. سید حسن مدرس و دسته اقلیت، همان روز اعلانی در شهر منتشر کردند که فردا هر کس میخواهد از جنازه یک سید غریب ومظلوم تشییع نماید صبح به مسجد سپهسالار حاضر شود. صبح جمعیت بیمانندی در مسجد سپهسالار گرد آمد. جنازه میرزاده عشقی را حرکت داده و تشییع فوقالعاده پُر ازدحامی که تاکنون نطیر آن دیده نشده بود به عمل آمد. پیراهن خونین عشقی را نیز روی عماری گذاشته بودند. از تمام محلات شهر دستهی جمعیت به مشایعت کنندگان میپیوست. گفته میشود که حدود ۳۰ هزار نفر در تشییع جنازه میرزاده عشقی شرکت کرده بودند و با همان هئیت، جنازه به قبرستان ابن بابویه برده و در شمال غربی آن مدفون ساختند.<ref>ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، جلد اول، صفحه ۶۷۲</ref> | جسد میرزاده عشقی را به منزلش آوردند و در آنجا شسته وکفن کردند؛ و شب را در مسجد سپهسالار به امانت گذاشتند که روز بعد تشییع کنند. شب در مسجد سپهسالار جمعیت زیادی ماند، زیرا فهمیده بودند که شهربانی میخواهد شبانه جسد عشقی را برده و محرمانه دفن نماید ونگذارد سر وصدا در اطراف آن بلند شود. اما درباریان و اقلیت میخواستند که از تشییع جنازه عشقی استفاده کرده بفهمانند که مردم چه اندازه با دولت وقت مخالف هستند. سید حسن مدرس و دسته اقلیت، همان روز اعلانی در شهر منتشر کردند که فردا هر کس میخواهد از جنازه یک سید غریب ومظلوم تشییع نماید صبح به مسجد سپهسالار حاضر شود. صبح جمعیت بیمانندی در مسجد سپهسالار گرد آمد. جنازه میرزاده عشقی را حرکت داده و تشییع فوقالعاده پُر ازدحامی که تاکنون نطیر آن دیده نشده بود به عمل آمد. پیراهن خونین عشقی را نیز روی عماری گذاشته بودند. از تمام محلات شهر دستهی جمعیت به مشایعت کنندگان میپیوست. گفته میشود که حدود ۳۰ هزار نفر در تشییع جنازه میرزاده عشقی شرکت کرده بودند و با همان هئیت، جنازه به قبرستان ابن بابویه برده و در شمال غربی آن مدفون ساختند.<ref>ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، جلد اول، صفحه ۶۷۲</ref> | ||
| خط ۸۳۳: | خط ۸۴۲: | ||
== آثار میرزاده عشقی == | == آثار میرزاده عشقی == | ||
[[پرونده:کلیات میرعشقی.JPG|بندانگشتی|کلیات میرزاده عشقی]] | |||
از اشعار معروف میرزاده عشقی میتوان به نوروزینامه، سه تابلو مریم، احتیاج و رستاخیز اشاره کرد.<ref name=":0" /> | از اشعار معروف میرزاده عشقی میتوان به نوروزینامه، سه تابلو مریم، احتیاج و رستاخیز اشاره کرد.<ref name=":0" /> | ||
| خط ۸۵۵: | خط ۸۶۵: | ||
رستاخیز سلاطین ایران –سال ۱۲۹۴ | رستاخیز سلاطین ایران –سال ۱۲۹۴ | ||
[[پرونده:نمایشنامه میرزاده.JPG|بندانگشتی|300x300پیکسل|نمایشنامههای میرزاده عشقی]] | |||
حلوا الفقرا –سال ۱۳۰۰ | حلوا الفقرا –سال ۱۳۰۰ | ||
| خط ۸۷۲: | خط ۸۸۲: | ||
ولادیمیر نابوکف گفته است: بهترین بخش زندگینامهی میرزاده عشقی، نه داستان ماجراهایی که براو گذشت، بلکه شرح تحول سبک کار اوست. | ولادیمیر نابوکف گفته است: بهترین بخش زندگینامهی میرزاده عشقی، نه داستان ماجراهایی که براو گذشت، بلکه شرح تحول سبک کار اوست. | ||
ملکالشعراء بهار دربارهی میرزاده عشقی میگوید:<blockquote>«میرزاده عشقی یک پارچه قریحه بود، عشقی در شاعری به قدری توانا بود که اگر داس بیرحم باغبان، آن نونهال فضایل را درو نکرده بود، یادگارهای زیادی از گلهای ادب و شکوفههای باطراوت طبع و قریحهی شاعرانهاش برای ملت ایران بلکه برای دنیا باقی می گذاشت. همان اندازه از آثار ادبی که از عمر کوتاه و سراسر محنت عشقی باقی مانده است برای نشانهی بزرگواری و علو طبع او کافیست.»<ref>[http://rezanooshmand.blogfa.com/post/329 میرزاده عشقی از زبان ملکالشعرای بهار - سایت زبان ادبی]</ref> </blockquote>ملکالشعرای بهار که در ۴ ماه آخر عمر میرزاده عشقی، با او نزدیک شده بود، پس از مرگ او این شعر را سرود: | ملکالشعراء بهار دربارهی میرزاده عشقی میگوید:<blockquote>«میرزاده عشقی یک پارچه قریحه بود، عشقی در شاعری به قدری توانا بود که اگر داس بیرحم باغبان، آن نونهال فضایل را درو نکرده بود، یادگارهای زیادی از گلهای ادب و شکوفههای باطراوت طبع و قریحهی شاعرانهاش برای ملت ایران بلکه برای دنیا باقی می گذاشت. همان اندازه از آثار ادبی که از عمر کوتاه و سراسر محنت عشقی باقی مانده است برای نشانهی بزرگواری و علو طبع او کافیست.»<ref>[http://rezanooshmand.blogfa.com/post/329 میرزاده عشقی از زبان ملکالشعرای بهار - سایت زبان ادبی]</ref> </blockquote> | ||
[[پرونده:شاعران و نویسندگان.JPG|بندانگشتی|274x274پیکسل|شاعران و نویسندگان دوران مشروطه]] | |||
ملکالشعرای بهار که در ۴ ماه آخر عمر میرزاده عشقی، با او نزدیک شده بود، پس از مرگ او این شعر را سرود: | |||
وه که عشقی در صباح زندگی | وه که عشقی در صباح زندگی | ||
ویرایش