۲٬۶۰۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
| تحصیلات = | | تحصیلات = | ||
| دانشگاه = | | دانشگاه = | ||
| پیشه =کتابدار | | پیشه =کتابدار کتابخانهی پارک شهر تهران | ||
| سالهای فعالیت = | | سالهای فعالیت = | ||
| کارفرما = | | کارفرما = | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
'''احمد زیبرم،''' (زادهی ۱۳۲۳، بندرانزلی – درگذشته ۱۳۵۱، تهران) عضو سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود که در درگیری مسلحانه با مأموران ساواک در اوایل دههی پنجاه در نازیآباد تهران جان باخت. | '''احمد زیبرم،''' (زادهی ۱۳۲۳، بندرانزلی – درگذشته ۱۳۵۱، تهران) عضو سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود که در درگیری مسلحانه با مأموران ساواک در اوایل دههی پنجاه در نازیآباد تهران جان باخت. | ||
احمد زیبرم در سال ۱۳۲۳ در خانوادهای ماهیگیر در بندر انزلی به دنیا آمد و از کودکی به کار در شیلات اشتغال داشت. احمد زیبرم، پس از سربازی در | احمد زیبرم در سال ۱۳۲۳ در خانوادهای ماهیگیر در بندر انزلی به دنیا آمد و از کودکی به کار در شیلات اشتغال داشت. احمد زیبرم، پس از سربازی در کتابخانه پارک فیشرآباد تهران مشغول به کار شد و از اواخر دههی چهل به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران پیوست. احمد زیبرم، در بسیاری از عملیاتهای این سازمان در تهران نقش داشت. | ||
احمد زیبرم، در | احمد زیبرم، در ۲۸مرداد ۱۳۵۱ هنگامی که مأموران ساواک در نازیآباد، (یکی از محلات جنوب شهر تهران) او را شناسایی کرده بودند، به داخل منزلی پناه برد. او که از قساوت ماموران ساواک اطلاع داشت، برای اینکه به ساکنین خانه آسیبی نرسد آنها را به زیر زمین هدایت کرد و از خانم صاحبخانه درخواست چادر و یک ظرف کرد و مبلغی بابت آن به آن زن پرداخت. او ظرف را با کمک چادر به سینه خود بست و مهماتش را داخل آن جا داد. احمد زیبرم ساعتها با مأموران ساواک جنگید در نهایت با آخرین گلوله و سیانور به زندگیش خاتمه داد تا زنده به دست ماموران ساواک نیفتد.<ref>فدایی خلق، احمد زیبرم انتشارات سازمان اتحاد فداییان خلق ایران</ref> | ||
== گاهشمار زندگی احمد زیبرم == | == گاهشمار زندگی احمد زیبرم == | ||
احمد در سال ١٣٢٣ در یک خانواده زحمتکش ماهیگیر در بندر انزلی به دنیا آمد. پدرش «بخشی زیبرم» کارش ماهیگیری بود اما درآمدش کفاف مخارج را نمیداد و زندگی آنها در فقر و تنگدستی میگذشت. احمد از همان دوران کودکی همراه پدر برای تامین معاش خانواده مشغول به کار شد. او بعدها برای تامین هزینه تحصیل خود به باربری در سطح شهر بندر انزلی پرداخت. پس از ممنوعیت صید ماهی از طرف ادارهی شیلات و محدود شدن درآمد خانوادهاش به استخدام ادارهی شیلات | احمد در سال ١٣٢٣ در یک خانواده زحمتکش ماهیگیر در بندر انزلی به دنیا آمد. پدرش «بخشی زیبرم» کارش ماهیگیری بود اما درآمدش کفاف مخارج را نمیداد و زندگی آنها در فقر و تنگدستی میگذشت. احمد از همان دوران کودکی همراه پدر برای تامین معاش خانواده مشغول به کار شد. او بعدها برای تامین هزینه تحصیل خود به باربری در سطح شهر بندر انزلی پرداخت. پس از ممنوعیت صید ماهی از طرف ادارهی شیلات و محدود شدن درآمد خانوادهاش به استخدام ادارهی شیلات درآمد، در شیلات کار طاقتفرسای او صید ماهی با تورهای بزرگ بود که این سختیها در شکلگیری شخصیت مقاوم او در برابر مشکلات نقشی اساسی داشت. | ||
احمد در دوران تحصیل با برخی اعضای آتی سازمان چریکهای فدایی خلق مانند: بهمن آژنگ و حسن نیکداوودی همکلاس بود و دوستی با آنان و تشکیل جلسات فکری در خانهها و بیرون، افکار سیاسی و میل به مبارزه را آرام آرام در وجودش میپروراند. در نوجوانی با جریانی که «گروه فلسطین» نامیده میشد، ارتباط تنگاتنگی پیدا کرد. گروهی چپگرا وابسته به جریان جزنی- ضیاظریفی که مبارزهای نامحدود علیه ظلم و نابرابری را تبلیغ میکرد. | |||
همزمان با دیگر رفقایش، مطالعات مارکسیستی خود را ادامه داد. | همزمان با دیگر رفقایش، مطالعات مارکسیستی خود را ادامه داد. | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
برادرش در این باره میگوید: | برادرش در این باره میگوید: | ||
[[پرونده:احمد زیبرم.JPG|بندانگشتی|'''احمد زیبرم با وسایل ماهیگیری''']] | [[پرونده:احمد زیبرم.JPG|بندانگشتی|'''احمد زیبرم با وسایل ماهیگیری''']] | ||
<blockquote>«شرایطی را به خاطر میآورم که هفت هشت سالی بیشتر نداشتم، که شکل و شمایل احمد، به عنوان مسئول خانواده برایم جا افتاده بود. تلاش احمد را در کنار مشقت پدر و مادر، هموارهگی نقش محکم و جا افتادهاش را با اراده با صلابتش در تار و پود کل جامعه پر جمعیت خانواده حس میکردیم».</blockquote>چند سال بعد احمد به دوره خدمت سربازی رفت و پس از آن مدتی در کارخانه «شیشه قزوین» و چندی هم در «بنز خاور» تهران، مشغول به کار شد سرانجام به عنوان کتابدار در کتابخانه پارک فیشرآباد تهران، کار خود را آغاز کرد. | <blockquote>«شرایطی را به خاطر میآورم که هفت هشت سالی بیشتر نداشتم، که شکل و شمایل احمد، به عنوان مسئول خانواده برایم جا افتاده بود. تلاش احمد را در کنار مشقت پدر و مادر، هموارهگی نقش محکم و جا افتادهاش را با اراده با صلابتش در تار و پود کل جامعه پر جمعیت خانواده حس میکردیم».</blockquote>چند سال بعد احمد به دوره خدمت سربازی رفت و پس از آن مدتی در کارخانه «شیشه قزوین» و چندی هم در «بنز خاور» تهران، مشغول به کار شد سرانجام به عنوان کتابدار در کتابخانه پارک فیشرآباد تهران، کار خود را آغاز کرد. | ||
در همین سالها برای آخرین بار به دیدار خانواده در زادگاهش رفت. دیداری که به دلیل مایهگذاری فراوان او برای اهل خانه خصوصاً پدرش، همهی آنها را متعجب کرده بود. بعد از این دیدار احمد سوار بر اتوبوسی شد که از سمت اردبیل و آستارا، با عبور از انزلی به سوی تهران میآمد و این آخرین سفر او بود. | در همین سالها برای آخرین بار به دیدار خانواده در زادگاهش رفت. دیداری که به دلیل مایهگذاری فراوان او برای اهل خانه خصوصاً پدرش، همهی آنها را متعجب کرده بود. بعد از این دیدار احمد سوار بر اتوبوسی شد که از سمت اردبیل و آستارا، با عبور از انزلی به سوی تهران میآمد و این آخرین سفر او بود. | ||
== زندگی مبارزاتی احمد زیبرم == | == زندگی مبارزاتی احمد زیبرم == | ||
کار در کارخانه و زندگی در کنار اقشار محروم پایتخت، آرام آرام احمد را زندگی مبارزاتی سوق میداد و به مبارزه با وضع موجود تشویقش میکرد. با تشکیل حلقههای مطالعاتی میان افراد محروم و کارگران شاغل در کتابخانه آگاهگری میان محرومان به نخستین اولویت زندگیاش تبدیل شد. در همین راستا با کانون اولیه سازمان چریکهای فدایی خلق آشنا شد. | کار در کارخانه و زندگی در کنار اقشار محروم پایتخت، آرام آرام احمد را به زندگی مبارزاتی سوق میداد و به مبارزه با وضع موجود تشویقش میکرد. با تشکیل حلقههای مطالعاتی میان افراد محروم و کارگران شاغل در کتابخانه آگاهگری میان محرومان به نخستین اولویت زندگیاش تبدیل شد. در همین راستا با کانون اولیه سازمان چریکهای فدایی خلق آشنا شد. | ||
اواخر دهه ۴۰ مطالعات آنان به تز جنگ مسلحانه رسید و احمد نیز با پذیرفتن این استراتژی به چریکی تمامعیار تبدیل شد. همزمان گروهی دیگر به فرماندهی علیاکبر صفایی فراهانی طرح حمله به پاسگاه سیاهکل را داشتند. ماجرای سیاهکل که به کشته شدن و بازداشت جمعی از اعضای گروه انجامید، ساواک را نسبت به گروههای مطالعاتی جوانان حساس کرد. سال ۱۳۴۹ احمد به عنوان یکی از اعضای گروه مسلح احمدزاده - پویان در تهران در چند عملیات مسلحانه شرکت کرد. | اواخر دهه ۴۰ مطالعات آنان به تز جنگ مسلحانه رسید و احمد نیز با پذیرفتن این استراتژی به چریکی تمامعیار تبدیل شد. همزمان گروهی دیگر به فرماندهی علیاکبر صفایی فراهانی طرح حمله به پاسگاه سیاهکل را داشتند. ماجرای سیاهکل که به کشته شدن و بازداشت جمعی از اعضای گروه انجامید، ساواک را نسبت به گروههای مطالعاتی جوانان حساس کرد. سال ۱۳۴۹ احمد به عنوان یکی از اعضای گروه مسلح احمدزاده - پویان در تهران در چند عملیات مسلحانه شرکت کرد. | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
اواخر زمستان همین سال به عنوان عضو یکی از تیمهای چریکی سازمان، به همراه حسن نوروزی، با استفاده از نارنجک، به سفارت آمریکا در تهران حمله کرد و پس از انجام این عملیات به محل زندگی مخفی خود بازگشت. او همچنین در جریان حمله چریکها به کلانتری قلهک در تهران و ترور سرتیپ فرسیو، دادستان ارتش که به خونخواهی چریکهای جنگل انجام شد، شرکت کرد. پس از پایان این عملیات بود که عکس او از سوی ساواک به همراه ۸ نفر دیگر از چریکهای فدایی شامل امیرپرویز پویان، حمید اشرف، عباس مفتاحی، جواد سلاحی، رحمتالله پیرونذیری، منوچهر بهاییپور، محمد صفاری آشتیانی و اسکندر صادقینژاد با تعیین ۱۰۰ هزار تومان جایزه برای دستگیری هر یک از آنها، به طور گسترده در سراسر کشور منتشر شد. | اواخر زمستان همین سال به عنوان عضو یکی از تیمهای چریکی سازمان، به همراه حسن نوروزی، با استفاده از نارنجک، به سفارت آمریکا در تهران حمله کرد و پس از انجام این عملیات به محل زندگی مخفی خود بازگشت. او همچنین در جریان حمله چریکها به کلانتری قلهک در تهران و ترور سرتیپ فرسیو، دادستان ارتش که به خونخواهی چریکهای جنگل انجام شد، شرکت کرد. پس از پایان این عملیات بود که عکس او از سوی ساواک به همراه ۸ نفر دیگر از چریکهای فدایی شامل امیرپرویز پویان، حمید اشرف، عباس مفتاحی، جواد سلاحی، رحمتالله پیرونذیری، منوچهر بهاییپور، محمد صفاری آشتیانی و اسکندر صادقینژاد با تعیین ۱۰۰ هزار تومان جایزه برای دستگیری هر یک از آنها، به طور گسترده در سراسر کشور منتشر شد. | ||
[[پرونده:احمد زیبرم ۱۱.jpg|بندانگشتی|'''تصویری از دوران جوانی احمد زیبرم''']] | |||
[[پرونده:احمد زیبرم | |||
چاپ عکس او در روزنامهها با حمله ماموران ساواک به خانه پدریاش در انزلی همراه شد. ماموران در این یورش، ضمن اذیت و آزار خانواده احمد، با برهم ریختن خانه، کتابهای او را که به عنوان گنجی خانوادگی پاس داشته میشد، با خود بردند. برادر کوچکتر احمد درباره تلاش ساواک برای یافتن او در آن سالها میگوید: «ما بیخبر از دنیا، ساواک ولی جویای آلبوم عکس خانواده و فامیل و دوستان و دسترسی به آدرسها بود. همسایهها و فامیل هم از شبیخون ساواک در امان نمانده بودند و کل منطقه مشمول تجسس و تعقیب و گریز و مراقبت ویژه قرار گرفت.» | چاپ عکس او در روزنامهها با حمله ماموران ساواک به خانه پدریاش در انزلی همراه شد. ماموران در این یورش، ضمن اذیت و آزار خانواده احمد، با برهم ریختن خانه، کتابهای او را که به عنوان گنجی خانوادگی پاس داشته میشد، با خود بردند. برادر کوچکتر احمد درباره تلاش ساواک برای یافتن او در آن سالها میگوید: «ما بیخبر از دنیا، ساواک ولی جویای آلبوم عکس خانواده و فامیل و دوستان و دسترسی به آدرسها بود. همسایهها و فامیل هم از شبیخون ساواک در امان نمانده بودند و کل منطقه مشمول تجسس و تعقیب و گریز و مراقبت ویژه قرار گرفت.» | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۰: | ||
به گفته محمدتقی سیداحمدی، از فعالان سازمان «رفقا به محض اینکه متوجه میشوند حمید توکلی از اعضای این خانه، دستگیر شده است با مسأله تخلیه خانه تیمی مواجه میشوند و اسکندر صادقینژاد با قاطعیت میگوید باید خانه را تخلیه کنیم.» | به گفته محمدتقی سیداحمدی، از فعالان سازمان «رفقا به محض اینکه متوجه میشوند حمید توکلی از اعضای این خانه، دستگیر شده است با مسأله تخلیه خانه تیمی مواجه میشوند و اسکندر صادقینژاد با قاطعیت میگوید باید خانه را تخلیه کنیم.» | ||
در آن روزها اعضا قرارداد خانهای تازه را با بنگاه بسته بودند، اما قرار بود چندروز بعد آن را تحویل بگیرند. امیرپرویز پویان در این شرایط ابتدا مخالف تعویض خانه بود، اما بالاخره بعد از گفتوگوی بسیار، نظر اسکندر صادقینژاد مبنی بر تخلیه فوری خانه پذیرفته و قرار میشود خود او | در آن روزها اعضا قرارداد خانهای تازه را با بنگاه بسته بودند، اما قرار بود چندروز بعد آن را تحویل بگیرند. امیرپرویز پویان در این شرایط ابتدا مخالف تعویض خانه بود، اما بالاخره بعد از گفتوگوی بسیار، نظر اسکندر صادقینژاد مبنی بر تخلیه فوری خانه پذیرفته و قرار میشود خود او (صادقینژاد) به بنگاه مراجعه کند و در صورتی که خانه جدید آماده باشد، چند روز زودتر خانه را تحویل بگیرد. | ||
با موافقت بنگاهدار چریکها مشغول اسبابکشی میشوند. اسکندر صادقینژاد، احمد زیبرم، سعید آرین و همسرش شهین توکلی مقداری از اثاث را برداشته و به خانه جدید میروند. اسبابکشی پیش از موعد آنان به پلیس گزارش میشود. لحظاتی بعد نیروهای شهربانی به محل جدید میرسند و گروه وارد درگیری میشود. اینجاست که اسکندر صادقینژاد در موضع نظامی قرار گرفته و با تیراندازی به سوی پلیس پوششی ایجاد میکند که به واسطه آن احمد زیبرم به همراه عباس جمشیدی رودباری و سه نفر دیگر موفق به فرار شوند. | با موافقت بنگاهدار چریکها مشغول اسبابکشی میشوند. اسکندر صادقینژاد، احمد زیبرم، سعید آرین و همسرش شهین توکلی مقداری از اثاث را برداشته و به خانه جدید میروند. اسبابکشی پیش از موعد آنان به پلیس گزارش میشود. لحظاتی بعد نیروهای شهربانی به محل جدید میرسند و گروه وارد درگیری میشود. اینجاست که اسکندر صادقینژاد در موضع نظامی قرار گرفته و با تیراندازی به سوی پلیس پوششی ایجاد میکند که به واسطه آن احمد زیبرم به همراه عباس جمشیدی رودباری و سه نفر دیگر موفق به فرار شوند. |