سیاوش کسرایی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۳۹۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۹ مهٔ ۲۰۲۴
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | نام =سیاوش کسرایی | تصویر =س...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۴۶: خط ۴۶:
|امضا                  =
|امضا                  =
}}
}}
'''سیاوش کسرایی'''، (زاده‌ی ۵ اسفندماه ۱۳۰۵، هشت‌بهشت اصفهان - درگذشته ۱۹ بهمن‌ماه ۱۳۷۴، وین) شاعر، نقاش و عضو کانون نویسندگان ایران و هم‌چنین از فعالان سیاسی چپ‌گرای تاریخ معاصر ایران بود. سیاوش کسرایی یکی از برجسته‌ترین و تأثیر گذارترین شعرای معاصر ایران است. او دانش‌آموخته دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و از بنیان‌گذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود. سیاوش کسرائی، سَراینده منظومه‌ی معروف  ''آرش کمانگیر''، نخستین منظومه حماسی [[نیما یوشیج|نیما]]<nowiki/>یی است. وی یکی از شاگردان [[نیما یوشیج]] بود که به سبک شعر او تا آخر وفادار ماند. سیاوش کسرایی در فاصله‌ی بین [[کودتای ۲۸ مرداد|کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲]]، تا [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] ممنوع‌القلم و ممنوع الفعالیت بود. وی بیشتر از همه با شخصیت‌هایی نظیر: [[نیما یوشیج]]، هوشنگ ابتهاج، محمود اعتمادزاده (م.ا. به آذین)، احمدرضا احمدی، [[فروغ فرخزاد]]، [[فریدون مشیری]]، نادر نادرپور، ایرج افشار، مرتضی کیوان، ابراهیم یونسی و شاهرخ مسکوب ارتباط داشت. سیاوش کسرایی در سال ۱۳۵۸، به‌همراه محمود اعتمادزاده مشهور به م. الف. به‌آذین، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و محمدتقی برومند، و تمامی عناصر [[حزب توده ایران|حزب توده]] از کانون نویسندگان اخراج شدند. سیاوش کسرایی در سال ۱۳۶۲، پس از انحلال حزب توده، به همراه خانواده‌اش از ایران خارج شد. او نخست در شهر کابل افغانستان و سپس در مسکو ساکن شد؛ و پس از فروپاشی بلوک شرق، به وین پایتخت اتریش مهاجرت کرد. از سیاوش کسرایی ۱۸ مجموعه‌ شعر به جا مانده است. از آثار وی می‌توان به مجموعه آوا، آرش کمان‌گیر، خون سیاوش، مهره سرخ، اشاره  کرد. مجموعه‌ی شعر آرش کمانگیر، حماسی‌ترین و مشهورترین اثر سیاوش کسرایی است. سرانجام سیاوش کسرایی در ۱۹ بهمن‌ماه سال ۱۳۷۴، در سن ۶۹ سالگی در شهر وین پایتخت اتریش درگذشت؛ و در آرامستان مرکزی شهر وین در بخش هنرمندان به خاک سپرده شد.
'''سیاوش کسرایی'''، (زاده‌ی ۵ اسفندماه ۱۳۰۵، هشت‌بهشت اصفهان - درگذشته ۱۹ بهمن‌ماه ۱۳۷۴، وین) شاعر، نقاش و عضو کانون نویسندگان ایران و هم‌چنین از فعالان سیاسی چپ‌گرای تاریخ معاصر ایران بود. سیاوش کسرایی یکی از برجسته‌ترین و تأثیرگذارترین شعرای معاصر ایران است. او دانش‌آموخته دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و از بنیان‌گذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود. سیاوش کسرائی، سَراینده منظومه‌ی معروف  ''آرش کمانگیر''، نخستین منظومه حماسی [[نیما یوشیج|نیما]]<nowiki/>یی است. وی یکی از شاگردان [[نیما یوشیج]] بود که به سبک شعر او تا آخر وفادار ماند. سیاوش کسرایی در فاصله‌ی بین [[کودتای ۲۸ مرداد|کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲]]، تا [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] ممنوع‌القلم و ممنوع‌الکار بود. وی بیشتر از همه با شخصیت‌هایی نظیر: [[نیما یوشیج]]، هوشنگ ابتهاج، محمود اعتمادزاده (م.ا. به آذین)، احمدرضا احمدی، [[فروغ فرخزاد]]، [[فریدون مشیری]]، [[نادر نادرپور]]، ایرج افشار، [[مرتضی کیوان]]، ابراهیم یونسی و شاهرخ مسکوب ارتباط داشت. سیاوش کسرایی در سال ۱۳۵۸، به‌همراه محمود اعتمادزاده مشهور به م. الف. به‌آذین، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و محمدتقی برومند، و تمامی عناصر [[حزب توده ایران|حزب توده]] از کانون نویسندگان اخراج شدند. سیاوش کسرایی در سال ۱۳۶۲، پس از انحلال [[حزب توده ایران|حزب توده]]، به همراه خانواده‌اش از ایران خارج شد. او نخست در شهر کابل افغانستان و سپس در مسکو ساکن شد؛ و پس از فروپاشی بلوک شرق، به وین پایتخت اتریش مهاجرت کرد. از سیاوش کسرایی ۱۸ مجموعه‌ شعر به جا مانده است. از آثار وی می‌توان به مجموعه آوا، آرش کمان‌گیر، خون سیاوش، مهره سرخ، اشاره  کرد. مجموعه‌ی شعر آرش کمانگیر، حماسی‌ترین و مشهورترین اثر سیاوش کسرایی است. سرانجام سیاوش کسرایی در ۱۹ بهمن‌ماه سال ۱۳۷۴، در سن ۶۹ سالگی در شهر وین پایتخت اتریش درگذشت؛ و در آرامستان مرکزی شهر وین در بخش هنرمندان به خاک سپرده شد.


== کودکی و تحصیلات ==
== کودکی و تحصیلات ==
خط ۵۳: خط ۵۳:
سیاوش کسرایی خودش می‌گوید:
سیاوش کسرایی خودش می‌گوید:
[[پرونده:سیاو15.JPG|بندانگشتی|220x220پیکسل|جوانی سیاوش کسرایی]]
[[پرونده:سیاو15.JPG|بندانگشتی|220x220پیکسل|جوانی سیاوش کسرایی]]
<blockquote>«نام من حسین‌سیاوش کسرایی است، در تهران زاییده شدم؛ ولی در خراسان بزرگ شدم تا ۱۸ سالگی. ۱۴ ساله بودم که در منزل نقاشی می کردم، هرچیزی را که می شد کشید، می کشیدم. بعد از ۱۸ سالگی به کرمانشاه رفتم و در آن‌جا اتفاق مهم زندگی‌ام رخ داد؛ یک خانم به نام خانم ترنر که با گروه آمریکایی‌ها آمده بود کلاسی در کرمانشاه ایجاد کرد و من دو سال در کلاس این خانم، مبانی طراحی و هنرهای تجسمی را گذراندم.»<ref name=":1">[https://www.cloob.com/c/kasraee/157193/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4_%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1_%D9%86%D9%88_%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B2_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 بیوگرافی سیاوش کسرایی، شاعر نو پرداز ایرانی - سایت کلوب]</ref> </blockquote>وی پس از پایان دوران متوسطه در رشته‌ی حقوق و علوم سایسی وارد دانشکده حقوق در دانشگاه تهران شد؛ و لیسانس خود را از همان دانشگاه اخذ کرد. وی پس از اتمام تحصیل به خدمت سربازی رفت. در همین دوران بود که بیشتر با آثار [[نیما یوشیج]] آشنا شد؛ و سپس به آشنایی این دو منجر شد. او سرودن شعر را از سنین جوانی آغاز کرد.<ref name=":2">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/835601/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D9%82%D9%84%D8%A8-%DA%86%D9%BE سیاوش کسرایی؛ گردش به راست از قلب چپ - سایت برترینها]</ref>  
<blockquote>«نام من حسین‌سیاوش کسرایی است، در تهران زاییده شدم؛ ولی در خراسان بزرگ شدم تا ۱۸ سالگی. ۱۴ ساله بودم که در منزل نقاشی می‌کردم، هرچیزی را که می‌شد کشید، می‌کشیدم. بعد از ۱۸ سالگی به کرمانشاه رفتم و در آن‌جا اتفاق مهم زندگی‌ام رخ داد؛ یک خانم به نام خانم ترنر که با گروه آمریکایی‌ها آمده بود کلاسی در کرمانشاه ایجاد کرد و من دو سال در کلاس این خانم، مبانی طراحی و هنرهای تجسمی را گذراندم.»<ref name=":1">[https://www.cloob.com/c/kasraee/157193/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4_%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1_%D9%86%D9%88_%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B2_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 بیوگرافی سیاوش کسرایی، شاعر نو پرداز ایرانی - سایت کلوب]</ref> </blockquote>وی پس از پایان دوران متوسطه در رشته‌ی حقوق و علوم سایسی وارد دانشکده حقوق در دانشگاه تهران شد؛ و لیسانس خود را از همان دانشگاه اخذ کرد. وی پس از اتمام تحصیل به خدمت سربازی رفت. در همین دوران بود که بیشتر با آثار [[نیما یوشیج]] آشنا شد؛ و سپس به آشنایی این دو منجر شد. او سرودن شعر را از سنین جوانی آغاز کرد.<ref name=":2">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/835601/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D9%82%D9%84%D8%A8-%DA%86%D9%BE سیاوش کسرایی؛ گردش به راست از قلب چپ - سایت برترینها]</ref>  


== خانواده سیاوش کسرایی ==
== خانواده سیاوش کسرایی ==
[[پرونده:سیامهری.JPG|بندانگشتی|220x220پیکسل|سیاوش کسرایی و همسرش مهری]]
[[پرونده:سیامهری.JPG|بندانگشتی|220x220پیکسل|سیاوش کسرایی و همسرش مهری]]
همسر سیاوش کسرایی به نام مهری نوذری، خیاط و طراح معروفی در شهر تهران بود. سیاوش کسرایی دارای سه فرزند است. یکی از فرزندان او مانلی نام دارد که اکنون در روسیه زندگی می‌کند؛ و در حال حاضر در این کشور مدیر یک آکادمی ورزشی است. دختر سیاوش کسرایی به نام اشرف، به روانشناسی اشتغال دارد که در حال حاضر ساکن شهر مونترال کانادا است. بی‌بی کسرایی، دختر بزرگ سیاوش کسرایی  نیز اکنون در شهر ''سن دیگو ''واقع در کالیفرنیا زندگی می‌کند. وی سعی دارد با مدیریت وب‌سایت و صفحه‌ی فیس بوک سیاوش کسرایی، به نشر آثار پدرش کمک کند؛ و با اشتیاق پاسخ‌گوی علاقه‌مندان و دوستداران وی از سراسر دنیا است. خانم بی‌بی کسرایی هم‌چنین در سال‌های اخیر با تلاش فراوان موفق به اجرای صحنه‌ای از منظومه ''مهره سرخ''، در آمریکا شد.<ref name=":0" />  
همسر سیاوش کسرایی به نام مهری نوذری، خیاط و طراح معروفی در شهر تهران بود. سیاوش کسرایی دارای سه فرزند است. یکی از فرزندان او مانلی نام دارد که اکنون در روسیه زندگی می‌کند؛ و در حال حاضر در این کشور مدیر یک آکادمی ورزشی است. دختر سیاوش کسرایی به نام اشرف، به روانشناسی اشتغال دارد که در حال حاضر ساکن شهر مونترال کانادا است. بی‌بی کسرایی، دختر بزرگ سیاوش کسرایی  نیز اکنون در شهر ''سن‌دیگو ''واقع در کالیفرنیا زندگی می‌کند. وی سعی دارد با مدیریت وب‌سایت و صفحه‌ی فیس‌بوک سیاوش کسرایی، به نشر آثار پدرش کمک کند؛ و با اشتیاق پاسخ‌گوی علاقه‌مندان و دوستداران وی از سراسر دنیا است. خانم بی‌بی کسرایی هم‌چنین در سال‌های اخیر با تلاش فراوان موفق به اجرای صحنه‌ای از منظومه ''مهره سرخ''، در آمریکا شد.<ref name=":0" />  


== سیاوش کسرایی پیش از انقلاب ضدسلطنتی ==
== سیاوش کسرایی پیش از انقلاب ضدسلطنتی ==
[[پرونده:سیاو16.JPG|بندانگشتی|210x210پیکسل]]
[[پرونده:سیاو16.JPG|بندانگشتی|210x210پیکسل]]
به نقل از بی‌بی خانم دختر ارشد سیاوش کسرایی، سیاوش در فاصله‌ی بین [[کودتای ۲۸ مرداد|کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲]]، تا [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] ممنوع‌القلم و ممنوع الفعالیت بود؛ یعنی از روزی که شعر ''یونانی''، در روزنامه‌ی کیهان انتشار یافت، مشکلات سیاوش کسرایی آغاز شد. او  در انتهای این شعر گفته بود: "وطنم قلب من است… قلب من زندانی است " و همین شعر باعث ممنوع القلم و ممنوع‌الخروج شدن او تا زمان [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب سال ۱۳۵۷]] شد. سیاوش کسرایی مدتی رئیس دفتر مدیرعامل بانک ساختمانی شد که بعدها به وزارت آبادانی و مسکن تغییر نام یافت؛ و سپس کارمند عالی‌رتبه و متولی یک شغل اداری در این وزارت‌خانه بود. وی هم‌چنین دو سال با گروه صنعتی بهشهر هم‌کاری داشت.<ref name=":0" />  
به نقل از بی‌بی خانم دختر ارشد سیاوش کسرایی، سیاوش در فاصله‌ی بین [[کودتای ۲۸ مرداد|کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲]]، تا [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] ممنوع‌القلم و ممنوع الکار بود؛ یعنی از روزی که شعر ''یونانی''، در روزنامه‌ی کیهان انتشار یافت، مشکلات سیاوش کسرایی آغاز شد. او  در انتهای این شعر گفته بود: "وطنم قلب من است… قلب من زندانی است " و همین شعر باعث ممنوع‌القلم و ممنوع‌الخروج شدن او تا زمان [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب سال ۱۳۵۷]] شد. سیاوش کسرایی مدتی رئیس دفتر مدیرعامل بانک ساختمانی شد که بعدها به وزارت آبادانی و مسکن تغییر نام یافت؛ و سپس کارمند عالی‌رتبه و متولی یک شغل اداری در این وزارت‌خانه بود. وی هم‌چنین دو سال با گروه صنعتی بهشهر هم‌کاری داشت.<ref name=":0" />  


سیاوش کسرایی پس از کودتای ۲۸ مردادماه که ممنوع‌القلم شده بود، شعرهای خود را با نام‌های مستعار کولی، شبان بزرگ امید، فرهاد رهاورد و رشید خلقی به چاپ می‌رساند.<ref name=":1" />  
سیاوش کسرایی پس از کودتای ۲۸ مردادماه که ممنوع‌القلم شده بود، شعرهای خود را با نام‌های مستعار کولی، شبان بزرگ امید، فرهاد رهاورد و رشید خلقی به چاپ می‌رساند.<ref name=":1" />  
خط ۷۶: خط ۷۶:
=== وضعیت در [[حزب توده ایران|حزب توده]] و مهاجرت ===
=== وضعیت در [[حزب توده ایران|حزب توده]] و مهاجرت ===
[[پرونده:سیاوبی‌بی.JPG|بندانگشتی|201x201پیکسل|سیاوش کسرایی و دختشرش بی‌بی در مسکو]]
[[پرونده:سیاوبی‌بی.JPG|بندانگشتی|201x201پیکسل|سیاوش کسرایی و دختشرش بی‌بی در مسکو]]
سیاوش کسرایی پس از انقلاب ضد سلطنتی نیز در [[حزب توده ایران|حزب توده]] فعالیت می‌کرد؛ و اشعارش در نشریات این حزب منتشر می‌شد؛ آن‌ها با تبلیغات رسمی حکومت هم‌سو بودند و انتظار برخورد با خودشان را نداشتند. وقتی در اوایل دهه ۱۳۶۰، حکومت سراغ [[حزب توده ایران|حزب توده]] رفت، سیاوش کسرایی نمی‌دانست که چه‌کار کند. اگر اعلام برائت و جدایی از حزب توده می‌کرد، باید مانند [[نورالدین کیانوری]] دبیر کل [[حزب توده ایران|حزب توده]] و [[احسان طبری]] که تئوریسین این حزب بود، تن به اعتراف تلویزیونی می‌داد که در این صورت به اعتبار ادبی و سیاسی او آسیب می‌رسید. اگر هم‌ کاری نمی‌کرد، با آن همه پیشینه و فعالیت برای برانداختن حکومت سلطنتی و حمایت از جمهوری اسلامی در سال های نخست چه می کرد؟ به همین دلیل بود که سیاوش کسرایی در سال ۱۳۶۲، چاره ای جز هجرت از ایران ندید.<ref name=":3">[https://persianv.com/maharat/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A2%D8%B1%D8%B4.html زندگینامه سیاوش کسرایی؛ سراینده آرش کمانگیر - سایت پرشین وی]</ref>  
سیاوش کسرایی پس از انقلاب ضد سلطنتی نیز در [[حزب توده ایران|حزب توده]] فعالیت می‌کرد؛ و اشعارش در نشریات این حزب منتشر می‌شد؛ آن‌ها با تبلیغات رسمی حکومت هم‌سو بودند و انتظار برخورد با خودشان را نداشتند. وقتی در اوایل دهه ۱۳۶۰، حکومت سراغ [[حزب توده ایران|حزب توده]] رفت، سیاوش کسرایی نمی‌دانست که چه‌کار کند. اگر اعلام برائت و جدایی از حزب توده می‌کرد، باید مانند [[نورالدین کیانوری]] دبیر کل [[حزب توده ایران|حزب توده]] و [[احسان طبری]] که تئوریسین این حزب بود، تن به اعتراف تلویزیونی می‌داد که در این صورت به اعتبار ادبی و سیاسی او آسیب می‌رسید. اگر هم‌ کاری نمی‌کرد، با آن همه پیشینه و فعالیت برای برانداختن حکومت سلطنتی و حمایت از جمهوری اسلامی در سال های نخست چه می‌کرد؟ به همین دلیل بود که سیاوش کسرایی در سال ۱۳۶۲، چاره‌ای جز هجرت از ایران ندید.<ref name=":3">[https://persianv.com/maharat/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A2%D8%B1%D8%B4.html زندگینامه سیاوش کسرایی؛ سراینده آرش کمانگیر - سایت پرشین وی]</ref>  


سیاوش کسرایی در سال ۱۳۶۲، پس از انحلال [[حزب توده ایران|حزب توده]]، به همراه خانواده‌اش از ایران خارج شد. او نخست در شهر کابل افغانستان و سپس در مسکو ساکن شد؛ و پس از فروپاشی بلوک شرق، به وین پایتخت اتریش مهاجرت کرد.
سیاوش کسرایی در سال ۱۳۶۲، پس از انحلال [[حزب توده ایران|حزب توده]]، به همراه خانواده‌اش از ایران خارج شد. او نخست در شهر کابل افغانستان و سپس در مسکو ساکن شد؛ و پس از فروپاشی بلوک شرق، به وین پایتخت اتریش مهاجرت کرد.
خط ۱۴۸: خط ۱۴۸:
زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست
زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست


گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست
گر بیفروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست


ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
خط ۱۷۰: خط ۱۷۰:
==== آخرین اثر؛ منظومه مهره سرخ ====
==== آخرین اثر؛ منظومه مهره سرخ ====
[[پرونده:مهره اصلی.JPG|بندانگشتی|210x210پیکسل|مجموعه شعر مهره سرخ]]
[[پرونده:مهره اصلی.JPG|بندانگشتی|210x210پیکسل|مجموعه شعر مهره سرخ]]
''منظومه مهره سرخ''، آخرین منظومه‌ی سیاوش کسرایی است که در سال ۱۳۷۰، منتشر شد. در این منظومه تغییر در دیدگاه وی مشاهده می‌شود؛ و دیگر خبری از آن آرمان‌گرایی مطلق نیست؛ و آرمان‌گرایی به نوعی متعادل شده و بیشتر به پختگی رسیده‌است. این اثر الهام گرفته شده از تجربه‌های زندگی پُرفراز و نشیب شاعر است که به صورت تراژیک آن را سروده است.  
''منظومه مهره سرخ''، آخرین منظومه‌ی سیاوش کسرایی است که در سال ۱۳۷۰، منتشر شد. در این منظومه تغییر در دیدگاه وی مشاهده می‌شود؛ و دیگر خبری از آن آرمان‌گرایی مطلق نیست؛ و آرمان‌گرایی به نوعی متعادل شده و بیشتر به پختگی رسیده‌ است. این اثر الهام گرفته شده از تجربه‌های زندگی پُرفراز و نشیب شاعر است که به صورت تراژیک آن را سروده است.  


منظومه‌ی مهره سرخ در واقع آخرین ساعات زندگی سهراب پسر رستم بوده که شامل امیدهای برباد رفته، فداکاری‌ها و جان‌هایی که نثار آرمان‌های خود شده‌اند، است. سیاوش کسرایی خود درباره‌ی این منظومه می‌گوید: <blockquote>'''«'''آرش و سهراب گردانندگان این دو منظومه اگر از یک خون بوده باشند، اما هر یک را وظیفه‌ای دیگر است.'''»'''</blockquote>در زندگی قهرمان منظومه‌ی مهره سرخ، ایدئولوژی و دیدگاه‌ها هم‌گام با تغییر جهان تغییر می‌کنند، ولی آرمان‌های انسانی تا زندگی هست باقی می‌مانند.  
منظومه‌ی مهره سرخ در واقع آخرین ساعات زندگی سهراب پسر رستم بوده که شامل امیدهای برباد رفته، فداکاری‌ها و جان‌هایی که نثار آرمان‌های خود شده‌اند، است. سیاوش کسرایی خود درباره‌ی این منظومه می‌گوید: <blockquote>'''«'''آرش و سهراب گردانندگان این دو منظومه اگر از یک خون بوده باشند، اما هر یک را وظیفه‌ای دیگر است.'''»'''</blockquote>در زندگی قهرمان منظومه‌ی مهره سرخ، ایدئولوژی و دیدگاه‌ها هم‌گام با تغییر جهان تغییر می‌کنند، ولی آرمان‌های انسانی تا زندگی هست باقی می‌مانند.  
خط ۱۷۸: خط ۱۷۸:
این ابیات نمونه‌ای از منظومه مهره سرخ است:  
این ابیات نمونه‌ای از منظومه مهره سرخ است:  


بسیار قصه‌ها که به پایان رسید وباز
بسیار قصه‌ها که به پایان رسید و باز


غمگین کلاغ پیر ره آشیان نجُست
غمگین کلاغ پیر ره آشیان نجُست
خط ۲۱۲: خط ۲۱۲:
که شعر او بهار بارور در سینه اندوزد
که شعر او بهار بارور در سینه اندوزد


نمی انگیزدش رقص شکوفه های شوم شاخه ی پاییز
نمی‌انگیزدش رقص شکوفه‌های شوم شاخه‌ی پاییز


که چشمانش نمی پوید
که چشمانش نمی‌پوید


سکوت ساحل تاریک را چون دیده ی فانوس
سکوت ساحل تاریک را چون دیده‌ی فانوس


و او شعری برای رنج یک حسرت
و او شعری برای رنج یک حسرت
خط ۲۲۲: خط ۲۲۲:
که بر اشکی است آویزان
که بر اشکی است آویزان


نمی سازد
نمی‌سازد


پس ازمن شاعری آید
پس ازمن شاعری آید


که می خندند اشعارش
که می‌خندند اشعارش


که می بویند آواهای خودرویش
که می‌بویند آواهای خودرویش


چو عطر سایه دار و دیرمان یک گل نارنج
چو عطر سایه‌دار و دیرمان یک گل نارنج


که می روبند الحانش
که می‌روبند الحانش


غبار کاروان های قرون درد و خاموشی
غبار کاروان‌های قرون درد و خاموشی


پس از من شاعری آید
پس از من شاعری آید
خط ۲۴۰: خط ۲۴۰:
که رنگی تازه دارد رنگدان او
که رنگی تازه دارد رنگدان او


زداید صورت خاکستر از کانون آتش های گرم خاطر فردا
زداید صورت خاکستر از کانون آتش‌های گرم خاطر فردا


زند بر نقش خونین ستم
زند بر نقش خونین ستم
خط ۲۷۵: خط ۲۷۵:


=== آرش کمانگیر ===
=== آرش کمانگیر ===
برف می بارد
برف می‌بارد


برف می بارد به روی خار و خاراسنگ
برف می‌بارد به روی خار و خاراسنگ


کوهها خاموش
کوهها خاموش


دره ها دلتنگ
دره‌ها دلتنگ


راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ
راه‌ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ


بر نمی شد گر ز بام کلبه های دودی
بر نمی‌شد گر ز بام کلبه‌های دودی


یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد
یا که سوسوی چراغی گر پیامی‌مان نمی‌آورد


رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده های لغزان
رد پاها گر نمی‌افتاد روی جاده‌های لغزان


ما چه می کردیم در کولک دل آشفته دمسرد؟
ما چه می‌کردیم در کولک دل آشفته دمسرد؟


آنک آنک کلبه‌ای روشن
آنک آنک کلبه‌ای روشن
خط ۲۹۹: خط ۲۹۹:
در گشودندم
در گشودندم


مهربانی ها نمودندم
مهربانی‌ها نمودندم


زود دانستم که دور از داستان خشم برف و سوز
زود دانستم که دور از داستان خشم برف و سوز
خط ۳۰۵: خط ۳۰۵:
در کنار شعله آتش
در کنار شعله آتش


قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز
قصه می‌گوید برای بچه‌های خود عمو نوروز


گفته بودم زندگی زیباست
گفته بودم زندگی زیباست


گفته و ناگفته ای بس نکته ها کاینجاست
گفته و ناگفته ای بس نکته‌ها کاینجاست


آسمان باز
آسمان باز
خط ۳۱۷: خط ۳۱۷:
باغهای گل
باغهای گل


دشت های بی در و پیکر
دشت‌های بی در و پیکر


سر برون آوردن گل از درون برف
سر برون آوردن گل از درون برف
خط ۳۲۳: خط ۳۲۳:
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب


بوی خک عطر باران خورده در کهسار
بوی خاک عطر باران خورده در کهسار


خواب گندمزارها در چشمه مهتاب
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب
خط ۳۳۱: خط ۳۳۱:
عشق ورزیدن
عشق ورزیدن


غم انسان نشستن
در غم انسان نشستن


پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
پا به پای شادمانی‌های مردم پای کوبیدن


کار کردن کار کردن
کار کردن کار کردن
خط ۳۳۹: خط ۳۳۹:
آرمیدن
آرمیدن


چشم‌انداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن
چشم‌انداز بیابان‌های خشک و تشنه را دیدن


جرعه هایی از سبوی تازه آب پک نوشیدن
جرعه‌هایی از سبوی تازه آب پک نوشیدن


گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
خط ۳۵۵: خط ۳۵۵:
زیر سقف این سفالین بامهای مه گرفته
زیر سقف این سفالین بامهای مه گرفته


قصه های در هم غم را ز نم نم های باران شنیدن
قصه‌های در هم غم را ز نم‌نم‌های باران شنیدن


بی تکان گهواره رنگین کمان را
بی‌تکان گهواره رنگین کمان را


در کنار بان ددین
در کنار بان ددین
خط ۳۶۳: خط ۳۶۳:
یا شب برفی
یا شب برفی


پیش آتش ها نشستن
پیش آتش‌ها نشستن


دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن
دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن
خط ۳۷۱: خط ۳۷۱:
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست


گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
گر بیفروزیش رقص شعله‌اش در هر کران پیداست


ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست


پیر مرد آرام و با لبخند
پیرمرد آرام و با لبخند


کنده ای در کوره افسرده جان افکند
کنده‌ای در کوره افسرده جان افکند


چشم هایش در سیاهی های کومه جست و جو می کرد
چشم‌هایش در سیاهی‌های کومه جست و جو می‌کرد


زیر لب آهسته با خود گفتگو می کرد
زیر لب آهسته با خود گفتگو می‌کرد


زندگی را شعله باید برفروزنده
زندگی را شعله باید برفروزنده


شعله ها را هیمه سوزنده
شعله‌ها را هیمه سوزنده


جنگلی هستی تو ای انسان
جنگلی هستی تو ای انسان
خط ۳۹۳: خط ۳۹۳:
بی‌دریغ افکنده روی کوهها دامن
بی‌دریغ افکنده روی کوهها دامن


آشیان ها بر سر انگشتان تو جاوید
آشیان‌ها بر سر انگشتان تو جاوید


چشمهها در سایبان های تو جوشنده
چشمهها در سایبان‌های تو جوشنده


آفتاب و باد و باران بر سرت افشان
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان
خط ۴۰۳: خط ۴۰۳:
سر بلند و سبز باش ای جنگل انسان
سر بلند و سبز باش ای جنگل انسان


زندگانی شعله می خواهد صدا سر داد عمو نوروز
زندگانی شعله می‌خواهد صدا سر داد عمو نوروز


شعله ها را هیمه باید روشنی افروز
شعله‌ها را هیمه باید روشنی‌افروز


کودکانم داستان ما ز آرش بود
کودکانم داستان ما ز آرش بود
خط ۴۳۳: خط ۴۳۳:
عشق در بیماری دلمردگی بیجان
عشق در بیماری دلمردگی بیجان


فصل ها فصل زمستان شد
فصل‌ها فصل زمستان شد


صحنه گلگشت ها گم شد نشستن در شبستان شد
صحنه گلگشت‌ها گم شد نشستن در شبستان شد


در شبستان های خاموشی
در شبستان‌های خاموشی


می تراوید از گل اندیشه ها عطر فراموشی
می‌تراوید از گل اندیشه‌ها عطر فراموشی


ترس بود و بالهای مرگ
ترس بود و بالهای مرگ


کس نمی جنبید چون بر شاخه برگ از برگ
کس نمی‌جنبید چون بر شاخه برگ از برگ


سنگر آزادگان خاموش
سنگر آزادگان خاموش


خیمه گاه دشمنان پر جوش
خیمه‌گاه دشمنان پر جوش


مرزهای ملک
مرزهای ملک
خط ۴۵۹: خط ۴۵۹:
دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو
دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو


هیچ سینه کینهای در بر نمی اندوخت
هیچ سینه کین‌های در بر‌نمی‌اندوخت


هیچ دل مهری نمی ورزید
هیچ دل مهری نمی‌ورزید


هیچ‌کس دستی به سوی کس نمی آورد
هیچ‌کس دستی به سوی کس نمی‌آورد


هیچ‌کس در روی دیگر کس نمی خندید
هیچ‌کس در روی دیگر کس نمی‌خندید


باغهای آرزو بی برگ
باغهای آرزو بی‌برگ


آسمان اشک ها پربار
آسمان اشک‌ها پربار


گر مرو آزادگان دربند
گر مرو آزادگان دربند
خط ۴۷۵: خط ۴۷۵:
روسپی نامردان در کار
روسپی نامردان در کار


انجمن ها کرد دشمن
انجمن‌ها کرد دشمن


رایزن ها گرد هم آورد دشمن
رایزن‌ها گرد هم آورد دشمن


تا به تدبیری که در ناپک دل دارند
تا به تدبیری که در ناپک دل دارند
خط ۴۸۳: خط ۴۸۳:
هم به دست ما شکست ما بر اندیشند
هم به دست ما شکست ما بر اندیشند


نازک اندیشانشان بی شرم
نازک اندیشانشان بی‌شرم


که مباداشان دگر روزبهی در چشم
که مباداشان دگر روزبهی در چشم


یافتند آخر فسونی را که می جستند
یافتند آخر فسونی را که می‌جستند


چشم ها با وحشتی در چشمخانه هر طرف را جست و جو می کرد
چشم ها با وحشتی در چشمخانه هر طرف را جست و جو می‌کرد


وین خبر را هر دهانی زیر گوشی بازگو می کرد
وین خبر را هر دهانی زیر گوشی بازگو می‌کرد


آخرین فرمان آخرین تحقیر
آخرین فرمان آخرین تحقیر
خط ۴۹۷: خط ۴۹۷:
مرز را پرواز تیری می دهد سامان
مرز را پرواز تیری می دهد سامان


گر به نزدیکی فرود اید
گر به نزدیکی فرود آید


خانه هامان تنگ
خانه‌هامان تنگ


آرزومان کور
آرزومان کور
خط ۵۰۹: خط ۵۰۹:
آه کو بازوی پولادین و کو سر پنجه ایمان؟
آه کو بازوی پولادین و کو سر پنجه ایمان؟


هر دهانی این خبر را بازگو می کرد
هر دهانی این خبر را بازگو می‌کرد


چشم ها بی گفت و گویی هر طرف را جست و جو می کرد
چشم‌ها بی گفت و گویی هر طرف را جست و جو می‌کرد


پیر مرد اندوهگین دستی به دیگر دست می سایید
پیر مرد اندوهگین دستی به دیگر دست می‌سایید


از میان دره های دور گرگی خسته می نالید
از میان دره‌های دور گرگی خسته می‌نالید


برف روی برف می بارید
برف روی برف می‌بارید


باد بالش را به پشت شیشه می مالید
باد بالش را به پشت شیشه می‌مالید


صبح می آمد پیر مرد آرام کرد آغاز
صبح می‌آمد پیر مرد آرام کرد آغاز


پیش روی لشکر دشمن سپاه دوست دشت نه دریایی از سرباز
پیش روی لشکر دشمن سپاه دوست دشت نه دریایی از سرباز
خط ۵۲۷: خط ۵۲۷:
آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست


بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح
بی‌نفس می‌شد سیاهی دردهان صبح


باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز
باد پر می‌ریخت روی دشت باز دامن البرز


لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت دردآور
لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت دردآور
خط ۵۸۱: خط ۵۸۱:
گوارا و مبارک باد
گوارا و مبارک باد


دلم را در میان دست می گیرم
دلم را در میان دست می‌گیرم


و می افشارمش در چنگ
و می افشارمش در چنگ
خط ۵۸۷: خط ۵۸۷:
دل این جام پر از کین پر از خون را
دل این جام پر از کین پر از خون را


دل این بی تاب خشم آهنگ
دل این بی‌تاب خشم آهنگ


که تا نوشم به نام فتحتان در بزم
که تا نوشم به نام فتحتان در بزم
خط ۶۲۵: خط ۶۲۵:
در این میدان
در این میدان


بر این پیکان هستی سوز سامان ساز
بر این پیکان هستی‌سوز سامان‌ساز


پری از جان بباید تا فرو ننشیند از پرواز
پری از جان بباید تا فرو ننشیند از پرواز
خط ۶۴۵: خط ۶۴۵:
پس آنگه بی درنگی خواهدش افکند
پس آنگه بی درنگی خواهدش افکند


زمین می داند این را آسمان ها نیز
زمین می‌داند این را آسمان‌ها نیز


که تن بی عیب و جان پک است
که تن بی‌عیب و جان پاک است


نه نیرنگی به کار من نه افسونی
نه نیرنگی به کار من نه افسونی


نه ترسی در سرم نه در دلم بک است
نه ترسی در سرم نه در دلم باک است


درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش
درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش


نفس در سینه های بی تاب می زد جوش
نفس در سینه‌های بی‌تاب می‌زد جوش


ز پیشم مرگ
ز پیشم مرگ


نقابی سهمگین بر چهره می آید
نقابی سهمگین بر چهره می‌آید


به هر گام هراس افکن
به هر گام هراس افکن


مرا با دیده خونبار می پاید
مرا با دیده خونبار می‌پاید


به بال کرکسان گرد سرم پرواز می گیرد
به بال کرکسان گرد سرم پرواز می‌گیرد


به راهم می نشیند راه می بندد
به راهم می‌نشیند راه می‌بندد


به رویم سرد می خندد
به رویم سرد می‌خندد


به کوه و دره می ریزد طنین زهرخندش را
به کوه و دره می‌ریزد طنین زهرخندش را


و بازش باز میگیرد
و بازش باز می‌گیرد


دلم از مرگ بیزار است
دلم از مرگ بیزار است


که مرگ اهرمن خو آدمی خوار است
که مرگ اهرمن خو آدمی‌خوار است


ولی آن دم که ز اندوهان روان زندگی تار است
ولی آن دم که ز اندوهان روان زندگی تار است


ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکاراست
ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکار است


فرو رفتن به کام مرگ شیرین است
فرو رفتن به کام مرگ شیرین است
خط ۶۸۹: خط ۶۸۹:
هزاران چشم گویا و لب خاموش
هزاران چشم گویا و لب خاموش


مرا پیک امید خویش می داند
مرا پیک امید خویش می‌داند


هزاران دست لرزان و دل پر جوش
هزاران دست لرزان و دل پر جوش


گهی می گیردم گه پیش می راند
گهی می‌گیردم گه پیش می‌راند


پیش می ایم
پیش می‌آیم


دل و جان را به زیور های انسانی می آرایم
دل و جان را به زیورهای انسانی می‌آرایم


به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند
به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند
خط ۷۰۵: خط ۷۰۵:
نیایش را دو زانو بر زمین بنهاد
نیایش را دو زانو بر زمین بنهاد


به سوی قله ها دستان ز هم بگشاد
به سوی قله‌ها دستان ز هم بگشاد


برآ ای آفتاب ای توشه امید
برآ ای آفتاب ای توشه امید
خط ۷۱۱: خط ۷۱۱:
برآ ای خوشه خورشید
برآ ای خوشه خورشید


تو جوشان چشمه ای من تشنه ای بی تاب
تو جوشان چشمه‌ای من تشنه‌ای بی‌تاب


برآ سر ریز کن تا جان شود سیراب
برآ سر ریز کن تا جان شود سیراب
خط ۷۱۷: خط ۷۱۷:
چو پا در کام مرگی تندخو دارم
چو پا در کام مرگی تندخو دارم


چو در دل جنگ با اهریمنی پرخاش جو دارم
چو در دل جنگ با اهریمنی پرخاش‌جو دارم


به موج روشنایی شست و شو خواهم
به موج روشنایی شست و شو خواهم
خط ۷۲۳: خط ۷۲۳:
ز گلبرگ تو ای زرینه گل من رنگ و بو خواهم
ز گلبرگ تو ای زرینه گل من رنگ و بو خواهم


شما ای قله های سرکش خاموش
شما ای قله‌های سرکش خاموش


که پیشانی به تندرهای سهم انگیز می سایید
که پیشانی به تندرهای سهم‌انگیز می‌سایید


که بر ایوان شب دارید چشم‌انداز رؤیایی
که بر ایوان شب دارید چشم‌انداز رؤیایی


که سیمین پایه های روز زرین را به روی شانه می کوبید
که سیمین پایه‌های روز زرین را به روی شانه می‌کوبید


که ابر آتشین را در پناه خویش می گیرید
که ابر آتشین را در پناه خویش می‌گیرید


غرور و سربلندی هم شما را باد
غرور و سربلندی هم شما را باد
خط ۷۳۷: خط ۷۳۷:
آمدیم را برافرازید
آمدیم را برافرازید


چو پرچم ها که از باد سحرگاهان به سر دارید
چو پرچم‌ها که از باد سحرگاهان به سر دارید


غرورم را نگه دارید
غرورم را نگه دارید
خط ۷۴۷: خط ۷۴۷:
تو گویی این جهان را بود با گفتار آرش گوش
تو گویی این جهان را بود با گفتار آرش گوش


به یال کوه ها لغزید کم‌کم پنجه خورشید
به یال کوه‌ها لغزید کم‌کم پنجه خورشید


هزاران نیزه زرین به چشم آسمان پاشید
هزاران نیزه زرین به چشم آسمان پاشید
خط ۷۶۱: خط ۷۶۱:
مردها در راه
مردها در راه


سرود بی کلامی با غمی جانکاه
سرود بی‌کلامی با غمی جانکاه


ز چشمان برهمی شد با نسیم صبحدم همراه
ز چشمان برهمی شد با نسیم صبحدم همراه


کدامین نغمه می ریزد
کدامین نغمه می‌ریزد


کدام آهنگ ایا می تواند ساخت
کدام آهنگ ایا می‌تواند ساخت


طنین گام های استواری را که سوی نیستی مردانه می رفتند؟
طنین گام‌های استواری را که سوی نیستی مردانه می‌رفتند؟


طنین گامهایی را که آگاهانه می رفتند؟
طنین گام‌هایی را که آگاهانه می‌رفتند؟


دشمنانش در سکوتی ریشخند آمیز
دشمنانش در سکوتی ریشخند‌آمیز


راه وا کردند
راه وا کردند
خط ۷۸۱: خط ۷۸۱:
مادران او را دعا کردند
مادران او را دعا کردند


پیر مردان چشم گرداندند
پیرمردان چشم گرداندند


دختران بفشرده گردن بندها در مشت
دختران بفشرده گردن‌بندها در مشت


همره او قدرت عشق و وفا کردند
همره او قدرت عشق و وفا کردند
خط ۷۹۳: خط ۷۹۳:
وز پی او
وز پی او


پرده های اشک پی در پی فرود آمد
پرده‌های اشک پی در پی فرود آمد


بست یک دم چشم هایش را عمو نوروز
بست یک دم چشم‌هایش را عمو نوروز


خنده بر لب غرقه در رؤیا
خنده بر لب غرقه در رؤیا


کودکان با دیدگان خسته وپی جو
کودکان با دیدگان خسته و پی‌جو


در شگفت از پهلوانی ها
در شگفت از پهلوانی‌ها


شعله های کوره در پرواز
شعله‌های کوره در پرواز


باد غوغا
باد غوغا
خط ۸۰۹: خط ۸۰۹:
شامگاهان
شامگاهان


راه جویانی که می جستند آرش را به روی قله ها پی گیر
راه جویانی که می‌جستند آرش را به روی قله‌ها پی‌گیر


باز گردیدند
باز گردیدند


بی نشان از پیکر آرش
بی‌نشان از پیکر آرش


با کمان و ترکشی بی تیر
با کمان و ترکشی بی‌تیر


آری آری جان خود در تیر کرد آرش
آری آری جان خود در تیر کرد آرش


کار صد ها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش
کار صد‌ها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش


تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون
تیر آرش را سوارانی که می‌راندند بر جیحون


به دیگر نیمروزی از پی آن روز
به دیگر نیمروزی از پی آن روز
خط ۸۳۳: خط ۸۳۳:
آفتاب
آفتاب


درگریز بی شتاب خویش
در گریز بی‌شتاب خویش


سالها بر بام دنیا پکشان سر زد
سالها بر بام دنیا پاکشان سر زد


ماهتاب
ماهتاب


بی نصیب از شبروی هایش همه خاموش
بی‌نصیب از شبروی‌هایش همه خاموش


در دل هر کوی و هر برزن
در دل هر کوی و هر برزن
خط ۸۵۳: خط ۸۵۳:
در تمام پهنه البرز
در تمام پهنه البرز


وین سراسر قله مغموم و خاموشی که می بینید
وین سراسر قله مغموم و خاموشی که می‌بینید


وندرون دره های برف آلودی که می دانید
وندرون دره‌های برف آلودی که می‌دانید


رهگذرهایی که شب در راه می مانند
رهگذرهایی که شب در راه می‌مانند


نام آرش را پیاپی در دل کهسار می خوانند
نام آرش را پیاپی در دل کهسار می‌خوانند


و نیاز خویش می خواهند
و نیاز خویش می‌خواهند


با دهان سنگهای کوه آرش می دهد پاسخ
با دهان سنگ‌های کوه آرش می‌دهد پاسخ


می کندشان از فراز و از نشیب جادهها آگاه
می‌کندشان از فراز و از نشیب جاده‌ها آگاه


می دهد امید
می‌دهد امید


می نماید راه
می‌نماید راه


در برون کلبه می بارد
در برون کلبه می‌بارد


برف می بارد به روی خار و خارا سنگ
برف می‌بارد به روی خار و خارا سنگ


کوه ها خاموش
کوه‌ها خاموش


دره ها دلتنگ
دره‌ها دلتنگ


راهها چشم انتظاری کاروانی با صدای زنگ
راهها چشم انتظاری کاروانی با صدای زنگ
خط ۸۸۵: خط ۸۸۵:
در خوابست عمو نوروز
در خوابست عمو نوروز


می گذارم کنده ای هیزم در آتشدان
می‌گذارم کنده‌ای هیزم در آتشدان


شعله بالا می رود پر سوز<ref name=":5" />
شعله بالا می‌رود پر سوز<ref name=":5" />


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />
۱۳٬۱۴۳

ویرایش

منوی ناوبری