۴۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
نام پدرش قدیر و نام مادرش بانو شمس الشریعه وحید بود. بعد از فوت پدرش، سرپرستی خسرو و برادرش فرهاد به پدر برزگشان حاج شیخ محمد وحید که در قم بود سپرده شد. خسرو گلسرخی دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در مدارس حکیم سنایی و حکیم نظامی به پایان رساند. | نام پدرش قدیر و نام مادرش بانو شمس الشریعه وحید بود. بعد از فوت پدرش، سرپرستی خسرو و برادرش فرهاد به پدر برزگشان حاج شیخ محمد وحید که در قم بود سپرده شد. خسرو گلسرخی دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در مدارس حکیم سنایی و حکیم نظامی به پایان رساند. | ||
پدربزرگ خسرو گلسرخی مرد مبارزی بود که در کنار [[میرزا کوچک خان جنگلی]] در [[نهضت جنگل]] جنگیده بود. خسرو گلسرخی توسط چنین شخصیتی تعلیم دید و تحت تأثیر نظرات او قرار گرفت. او حتی شعرهایی به نام جنگلیها و دامون سروده است که تحت تأثیر همین موضوع است. (دامون به معنی پناهگاه و انبوهی سیاهی جنگل است) | پدربزرگ خسرو گلسرخی مرد مبارزی بود که در کنار [[میرزا کوچک خان جنگلی|میرزا کوچک خان جنگلی]] در [[نهضت جنگل]] جنگیده بود. خسرو گلسرخی توسط چنین شخصیتی تعلیم دید و تحت تأثیر نظرات او قرار گرفت. او حتی شعرهایی به نام جنگلیها و دامون سروده است که تحت تأثیر همین موضوع است. (دامون به معنی پناهگاه و انبوهی سیاهی جنگل است.) | ||
در سال ۱۳۴۱ پدر بزرگ آنها فوت کرد. علیرغم اینکه خسرو گلسرخی در حال تحصیل بود مسؤلیت امرار معاش خانواده را هم به عهده گرفت. به همین خاطر او و برادرش به تهران رفتند و در محله امین حضور خانه کوچکی گرفتند. او روزها کار میکرد و شبها درس میخواند. | در سال ۱۳۴۱ پدر بزرگ آنها فوت کرد. علیرغم اینکه خسرو گلسرخی در حال تحصیل بود مسؤلیت امرار معاش خانواده را هم به عهده گرفت. به همین خاطر او و برادرش به تهران رفتند و در محله امین حضور خانه کوچکی گرفتند. او روزها کار میکرد و شبها درس میخواند. | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
=== یک اگر با یک برابر بود === | === یک اگر با یک برابر بود === | ||
یکی از مشهور ترین اشعار وی شعر «یک اگر بایک برابر بود» است: | یکی از مشهور ترین اشعار وی شعر «یک اگر بایک برابر بود» است:<blockquote>معلم پای تخته داد میزد | ||
معلم پای تخته داد میزد | |||
صورتش از خشم گلگون بود[[پرونده:خسروگلسرخی ودامون.png|جایگزین=خسروگلسرخی ودامون|بندانگشتی|خسروگلسرخی ودامون]] و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود | صورتش از خشم گلگون بود[[پرونده:خسروگلسرخی ودامون.png|جایگزین=خسروگلسرخی ودامون|بندانگشتی|خسروگلسرخی ودامون]] و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۱: | ||
بچهها در جزوههای خویش بنویسید: | بچهها در جزوههای خویش بنویسید: | ||
یک با یک برابر نیست!<ref>[https://mianbad.blogsky.com/1387/10/07/post-15/ یک با یک برابر نیست (خسرو گلسرخی)]</ref>[[پرونده:کافه نادری.jpg|alt=کافه نادری پاتق خسرو گلسرخی|بندانگشتی|کافه نادری پاتق خسرو گلسرخی]] | یک با یک برابر نیست!<ref>[https://mianbad.blogsky.com/1387/10/07/post-15/ یک با یک برابر نیست (خسرو گلسرخی)]</ref></blockquote>[[پرونده:کافه نادری.jpg|alt=کافه نادری پاتق خسرو گلسرخی|بندانگشتی|کافه نادری پاتق خسرو گلسرخی]] | ||
=== شعر یلدا؛ خسرو گلسرخی === | === شعر یلدا؛ خسرو گلسرخی === | ||
از دیگر اشعار مشهور او شعر یلدا است: | از دیگر اشعار مشهور او شعر یلدا است:<blockquote>شب که میآید و می کوبد پشت را | ||
شب که میآید و می کوبد پشت را | |||
به خودم می گویم | به خودم می گویم | ||
خط ۲۶۲: | خط ۲۵۸: | ||
کاری خواهیم کرد | کاری خواهیم کرد | ||
کاری کارستان<ref>[http://delfarib.blogfa.com/post/31 اشعار خسرو گلسرخی]</ref> | کاری کارستان<ref>[http://delfarib.blogfa.com/post/31 اشعار خسرو گلسرخی]</ref></blockquote> | ||
=== شعر «ثقل زمین کجاست» === | === شعر «ثقل زمین کجاست» === | ||
''ثقل زمین کجاست؟'' | <blockquote>''ثقل زمین کجاست؟'' | ||
این استعمار | این استعمار | ||
خط ۳۰۱: | خط ۲۹۷: | ||
ای سرزمین من! | ای سرزمین من! | ||
من در کجای جهان ایستادهام؟<ref>ازکتاب ثقل زمین کجاست نوشته خسروگلسرخی</ref><ref group="فایل صوتی شعر من درکجای جهان ایستاده ام با صدای خسروگلسرخی">شعر من درکجای جهان ایستاده ام از خسروگلسرخی</ref> | من در کجای جهان ایستادهام؟<ref>ازکتاب ثقل زمین کجاست نوشته خسروگلسرخی</ref><ref group="فایل صوتی شعر من درکجای جهان ایستاده ام با صدای خسروگلسرخی">شعر من درکجای جهان ایستاده ام از خسروگلسرخی</ref></blockquote> | ||
== وظیفه منتقد از دیدگاه گلسرخی == | == وظیفه منتقد از دیدگاه گلسرخی == | ||
خسرو گلسرخی شاعری بود که بیش از هنرش به خاطر دفاع از مردم در دادگاه و اعدام در راه عقیدهاش به شهرت رسید. او هنر خود را برای هنر نمیخواستو از هنرش وسیله ای برای اعتراض ساخت. در مصاحبه ای که در سال ۱۳۴۹ انتشار یافت، او نگاه خود را نسبت به وظیفه و تأثیر نقد در جامعه اینگونه بیان میکند: | [[پرونده:طیفور بطحایی.jpg|بندانگشتی|جایگزین= طیفور بطحایی، خسرو گلسرخی، منوچهر سلیمی، کرامت دانشیان، عباس سماکار|طیفور بطحایی، خسرو گلسرخی، منوچهر سلیمی، کرامت دانشیان، عباس سماکار]]خسرو گلسرخی شاعری بود که بیش از هنرش به خاطر دفاع از مردم در دادگاه و اعدام در راه عقیدهاش به شهرت رسید. او هنر خود را برای هنر نمیخواستو از هنرش وسیله ای برای اعتراض ساخت. در مصاحبه ای که در سال ۱۳۴۹ انتشار یافت، او نگاه خود را نسبت به وظیفه و تأثیر نقد در جامعه اینگونه بیان میکند:<blockquote> | ||
همچنین در مورد نقش منتقد ادبیات معتقد است که یک منتقد باید نقش دشوار ادبیات را، توجیه کند، تا نظام حاکم بر جامعه نتواند از ادبیات به عنوان یک عامل بهره دهنده مدد بگیرد. | «نقد بمفهومی شاید بهتر دیدن و برتر دیدن باشد که میشکافد و در استتار ماندهها را عریان میکند جهت میدهد. در روزگار ما تولید و روابط معیشتی جامعه و بالاخره منافع طبقاتی بر هر چیزی تأثیر انکار ناپذیری بر جای میگذارد… منتقد باید دوران خود را ورق بزند، متحجر و پای بست به عناصر صرفاً سنتی نباشد. بررسی هر یک از این نظامها و روابط و عناصری که زائیدهٔ این نظام هاست بدون ایدئولوژی امکان ندارد. زیرا هر یک از این هاه برای منتقد نیاز بک نوع جبهه گیری و جهت گیری را الزام آور میکند. نقد واقعی هیچگاه در خدمت نظام حاکم بر جامعه و در جهت منافع آن قرار نمیگیرد. اگر قرار گیرد نقد وظیفه ای که به عهده دارد، فرو مینهد و یک عامل معیشتی میشود و نقدی که تا حد یک عامل معیشتی سقوط کرد نظام حاکم بر جامعه تا حد امکان از منتقد در جهت منافع خویش بهره میگیرد»</blockquote>خسرو گلسرخی با نگرشی دیالکتیکی نقد واقعی را، عامل جهش در جامعه میداند و میگوید:<blockquote>«در هر جامعه نقد واقعگرایانه میتواند عامل جهش باشد و چون نظام حاکم بر جامعه (فی المثل بورژوازی) از هر گونه جهشی در هراس است و با اسیر کردن انتقاد مثل هر پدیدهٔ دیگر که اسیر میکند جهش را خاموش میکند.»</blockquote>همچنین در مورد نقش منتقد ادبیات معتقد است که یک منتقد باید نقش دشوار ادبیات را، توجیه کند، تا نظام حاکم بر جامعه نتواند از ادبیات به عنوان یک عامل بهره دهنده مدد بگیرد. | ||
خسرو گلسرخی در مقابل نظرگاه «هنر برای هنر» میایستد و هنر را بازتاب کنشهای اجتماعی و برای اجتماع میداند و از این موضع به نقد هنر میپردازد. او بر این باور است که شاعر باید روابط پنهان جامعه را عریان کند. | خسرو گلسرخی در مقابل نظرگاه «هنر برای هنر» میایستد و هنر را بازتاب کنشهای اجتماعی و برای اجتماع میداند و از این موضع به نقد هنر میپردازد. او بر این باور است که شاعر باید روابط پنهان جامعه را عریان کند. | ||
خسرو گلسرخی هنرمندان را به سه گروه مجزا تقسیم میکند: | خسرو گلسرخی هنرمندان را به سه گروه مجزا تقسیم میکند: | ||
# | # هنرمندان بی ریشه که هنرمندانی هستند که که بازده کار خود رادر اختیار نظام حاکم بر جامعه میگذارند. اینان تا زمانی زنده اند که توسط امکانات نظام به عنوان هنرمند معرفی میشوند و پس از خاموشی، نامشان نیز چون آثار شان میمیرد. | ||
# هنرمندان بیآزار که صرفاً به هنر میپردازند و کاری به چگونگی روابط و کنشهای اجتماعی ندارند و هنر را برتر از شعور حتی خواص و مسائل اجتماعی میدانند؛ و فقط باید شعر بگویند. | # هنرمندان بیآزار که صرفاً به هنر میپردازند و کاری به چگونگی روابط و کنشهای اجتماعی ندارند و هنر را برتر از شعور حتی خواص و مسائل اجتماعی میدانند؛ و فقط باید شعر بگویند. | ||
# گروه سوم هنرمندانی هستند بی هیچ انتظاری از جامعه در مورد پذیرش خویش. به رفتار و تضادهای جامعه روی میآورند و کارشان پر کردن خلاء فرهنگی و افزایش شعور اجتماعی اکثریت محروم جامعه است. این دسته از هنرمندان که به مفهوم صادقانه آن بسیار قلیل اند مترقی و نقطه عطف مبارزه اند. زیرا هنر را به مثابه کالائی نمیپندارند که میتوان به آسانی فروختش و به عنوان یک عنصر بی غل وغش در خدمت منافع گروهی از جامعه قرار داد | # گروه سوم هنرمندانی هستند بی هیچ انتظاری از جامعه در مورد پذیرش خویش. به رفتار و تضادهای جامعه روی میآورند و کارشان پر کردن خلاء فرهنگی و افزایش شعور اجتماعی اکثریت محروم جامعه است. این دسته از هنرمندان که به مفهوم صادقانه آن بسیار قلیل اند مترقی و نقطه عطف مبارزه اند. زیرا هنر را به مثابه کالائی نمیپندارند که میتوان به آسانی فروختش و به عنوان یک عنصر بی غل وغش در خدمت منافع گروهی از جامعه قرار داد | ||
گلسرخی میگوید یک منتقد نخست وابسته به قوم خود و ملت خود باید باشد و به هنر و پدیدههای دیگری که زائیدهٔ روابط اجتماعی آن قوم یا ملت است و عناصر و عواملی که باعث خلق این آثار و یا پدیدههای دیگر میشوند. گلسرخی از نگاه یک منتقد مترقی عقب ماندگی فرهنگی را برابر با استثمار آن جامعه میداند. | گلسرخی میگوید یک منتقد نخست وابسته به قوم خود و ملت خود باید باشد و به هنر و پدیدههای دیگری که زائیدهٔ روابط اجتماعی آن قوم یا ملت است و عناصر و عواملی که باعث خلق این آثار و یا پدیدههای دیگر میشوند. گلسرخی از نگاه یک منتقد مترقی عقب ماندگی فرهنگی را برابر با استثمار آن جامعه میداند. | ||
او در تعریف هنرمند میگوید هنرمند یک جنگجوی عادی از امکانات تکنولوژی برای ستیز است. بسیار بدوی میجنگد ولی این جنگ بدوی، در معیار ارزشها و باورهای انسانی رستاخیزاست بهغایت در خور | او در تعریف هنرمند میگوید هنرمند یک جنگجوی عادی از امکانات تکنولوژی برای ستیز است. بسیار بدوی میجنگد ولی این جنگ بدوی، در معیار ارزشها و باورهای انسانی رستاخیزاست بهغایت در خور ارجگذاری. | ||
تاریخ معاصر به ما میگوید: تکنولوژی در برابر نیروی ایمان انسانی بسیار زبون است.<ref>[از کتاب آخرین دفاع خسرو گلسرخی از بزرگ خضرائی</ref> | تاریخ معاصر به ما میگوید: تکنولوژی در برابر نیروی ایمان انسانی بسیار زبون است.<ref>[از کتاب آخرین دفاع خسرو گلسرخی از بزرگ خضرائی</ref> | ||
خط ۳۲۶: | خط ۳۱۸: | ||
== دستگیری گلسرخی == | == دستگیری گلسرخی == | ||
خسرو گلسرخی در سال ۱۳۵۱ به اتهام طراحی برای ترور ولیعهد دستگیر شد و به زندان قصر منتقل گردید. او به همراه همرزم خود [[کرامت دانشیان]] و ۱۲ تن دیگر دستگیر شد. امیر حسین فطانت در کتاب یک فنجان چای بی موقع علت دستگیری کرامت دانشیان را به تفصیل توضیح میدهد و از قول کرامت دانشیان مینویسد: | خسرو گلسرخی در سال ۱۳۵۱ به اتهام طراحی برای ترور ولیعهد دستگیر شد و به زندان قصر منتقل گردید. او به همراه همرزم خود [[کرامتالله دانشیان|کرامت دانشیان]] و ۱۲ تن دیگر دستگیر شد. امیر حسین فطانت در کتاب یک فنجان چای بی موقع علت دستگیری کرامت دانشیان را به تفصیل توضیح میدهد و از قول کرامت دانشیان مینویسد: <blockquote>«قرار است که در جشنواره سینمای کودک که حدود دو ماه دیگه برگزار میشود به یک نفر جایزه بدهند. فرح و ولیعهد هم هستند و قرار است در این مراسم ولیعهد را برای آزادی زندانیان سیاسی گروگان بگیرند. همه چیز آماده و حساب شدهاست و به هیچ چیز احتیاجی نیست مگر اسلحه. آیا میتوانی؟</blockquote>بعد از این گفتگو امیر حسین فطانت سراغ ساواک میرود و موضوع را لو میدهد و همین باعث دستگیری اعضای گروه میگردد. | ||
«قرار است که در جشنواره سینمای کودک که حدود دو ماه دیگه برگزار میشود به یک نفر جایزه بدهند. فرح و ولیعهد هم هستند و قرار است در این مراسم ولیعهد را برای آزادی زندانیان سیاسی گروگان بگیرند. همه چیز آماده و حساب شدهاست و به هیچ چیز احتیاجی نیست مگر اسلحه. آیا میتوانی؟ | |||
بعد از این گفتگو امیر حسین فطانت سراغ ساواک میرود و موضوع را لو میدهد و همین باعث دستگیری اعضای گروه میگردد. | |||
امیر حسین فطانت درکتاب خود از خسرو گلسرخی هیچ نامی نمیبرد؛ ولی گلسرخی با واسطه دوستی با [[کرامت دانشیان]] و با صحنه سازی ساواک با همکاری امیر حسین فطانت دستگیر میگردد. | امیر حسین فطانت درکتاب خود از خسرو گلسرخی هیچ نامی نمیبرد؛ ولی گلسرخی با واسطه دوستی با [[کرامتالله دانشیان|کرامت دانشیان]] و با صحنه سازی ساواک با همکاری امیر حسین فطانت دستگیر میگردد. | ||
در جریان محاکمات گروه در دادگاه اول، ۷ نفر (خسروگلسرخی، کرامت دانشیان، مقدم سلیمی، بطحائی، سماکار، علامه زاده، رحمتالله جمشیدی) به اعدام محکوم شدند. دو نفر به پنج سال حبس (اتحادیه، سیاهپوش) و سه نفر به ۳ سال حبس (میرزادگی، ابراهیم فرهنگ رازی، قیصری) محکوم میشوند. در دادگاه تجدید نظر که در دوم بهمن ماه ۱۳۵۲ تشکیل شد، حکم اعدام دو نفر از محکومین دادگاه اول یعنی منوچهر مقدم سلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر پیدا کرد و پنج نفر از متهمان (بطحائی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامه زاده) همچنان به اعدام محکوم شدند. به فرمان شاه که در روزنامههای روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۲ انتشار یافت. سه نفر از محکومین (بطحائی، سماکار و علامه زاده) به دلیل اظهار پشیمانی آنها از اعدام عفو و به حبس ابد محکوم گردیدند. حکم اعدام دانشیان و گلسرخی هیچ تغییری نکرد و آنان را در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ تیرباران کردند. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۸۴ شماره ۱۹ به خاک سپرده شد که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با | در جریان محاکمات گروه در دادگاه اول، ۷ نفر (خسروگلسرخی، کرامت دانشیان، مقدم سلیمی، بطحائی، سماکار، علامه زاده، رحمتالله جمشیدی) به اعدام محکوم شدند. دو نفر به پنج سال حبس (اتحادیه، سیاهپوش) و سه نفر به ۳ سال حبس (میرزادگی، ابراهیم فرهنگ رازی، قیصری) محکوم میشوند. در دادگاه تجدید نظر که در دوم بهمن ماه ۱۳۵۲ تشکیل شد، حکم اعدام دو نفر از محکومین دادگاه اول یعنی منوچهر مقدم سلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر پیدا کرد و پنج نفر از متهمان (بطحائی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامه زاده) همچنان به اعدام محکوم شدند. به فرمان شاه که در روزنامههای روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۲ انتشار یافت. سه نفر از محکومین (بطحائی، سماکار و علامه زاده) به دلیل اظهار پشیمانی آنها از اعدام عفو و به حبس ابد محکوم گردیدند. حکم اعدام دانشیان و گلسرخی هیچ تغییری نکرد و آنان را در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ تیرباران کردند. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۸۴ شماره ۱۹ به خاک سپرده شد که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با حکومت پهلوی جان باختهاند. آرامگاه کرامت دانشیان درست یک ردیف پایینتر از گور اوست. | ||
[[پرونده:خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه.jpg|جایگزین=خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه|بندانگشتی|خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه]] | [[پرونده:خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه.jpg|جایگزین=خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه|بندانگشتی|خسرو گلسرخی هنگام خواندن دفاعیات خود در دادگاه]] | ||
خط ۳۴۵: | خط ۳۳۳: | ||
== خسرو خوبان؛ از حمید اسدیان == | == خسرو خوبان؛ از حمید اسدیان == | ||
حمید اسدیان نویسنده، شاعر و محقق، از زندانیان زمان شاه و از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در نوشتهای با نام «خسرو خوبان» در مورد خسرو گلسرخی مینویسد: | [[حمید اسدیان]] نویسنده، شاعر و محقق، از زندانیان زمان شاه و از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در نوشتهای با نام «خسرو خوبان» در مورد خسرو گلسرخی مینویسد: | ||
[[پرونده:حمید اسدیان.jpg|جایگزین=حمید اسدیان در مورد خسرو گلسرخی|بندانگشتی|حمید اسدیان]] | [[پرونده:حمید اسدیان.jpg|جایگزین=حمید اسدیان در مورد خسرو گلسرخی|بندانگشتی|حمید اسدیان]]<blockquote>دلاوری خسرو (گلسرخی) تنها این نبود که در دادگاه نظامی آنچنان شیرانه غرید و بدون آنکه «برای جانش چانهبزند، از خلقش دفاع کرد». علاوه برآن دفاعی از جنبش انقلابی کرد که بسیار هشیارانه و آگاهانه بود. | ||
دلاوری خسرو (گلسرخی) تنها این نبود که در دادگاه نظامی آنچنان شیرانه غرید و بدون آنکه «برای جانش چانهبزند، از خلقش دفاع کرد». علاوه برآن دفاعی از جنبش انقلابی کرد که بسیار هشیارانه و آگاهانه بود. | |||
او دفاع قهرمانانه و تاریخیش را با کلام جاودان «مولا حسین» آغاز کرد که «انالحیاة عقیدة و جهاد»... ، بعد بههویت ایدئولوژیک خود بهعنوان یک مارکسیست انقلابی اشاره کرد و سپس گفت: «زندگی مولا حسین، نمودار زندگی کنونی ماست که جان برکف، برای خلقهای میهن خود، در این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود و یزید بارگاه، قشون، حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد، هرچند که یزید گوشهای از تاریخ را اشغال کرد؛ ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه خلقها تکرار کردند و میکنند، راه مولا حسین است». | او دفاع قهرمانانه و تاریخیش را با کلام جاودان «مولا حسین» آغاز کرد که «انالحیاة عقیدة و جهاد»... ، بعد بههویت ایدئولوژیک خود بهعنوان یک مارکسیست انقلابی اشاره کرد و سپس گفت: «زندگی مولا حسین، نمودار زندگی کنونی ماست که جان برکف، برای خلقهای میهن خود، در این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود و یزید بارگاه، قشون، حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد، هرچند که یزید گوشهای از تاریخ را اشغال کرد؛ ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه خلقها تکرار کردند و میکنند، راه مولا حسین است». | ||
خط ۳۵۵: | خط ۳۴۲: | ||
از این موضعگیری چه نتیجه ای می توان گرفت؟ تعارف را بهکنار بگذاریم. اگر این موضعگیری، بهغایت دقیق، هشیارانه و البته انقلابی نیست باید بهخسرو مارک فرصتطلبی زد. اما واقعیت این است که او در یک کلام ازخط مشی انقلابی مبارزه مسلحانه دفاع کرد و خود را، بهعنوان یک فرد بهجریان مسلط و عمومی جنبش انقلابی میهنش، که در آن زمان در مجاهدین وفداییها تبلور می یافت گره زد. | از این موضعگیری چه نتیجه ای می توان گرفت؟ تعارف را بهکنار بگذاریم. اگر این موضعگیری، بهغایت دقیق، هشیارانه و البته انقلابی نیست باید بهخسرو مارک فرصتطلبی زد. اما واقعیت این است که او در یک کلام ازخط مشی انقلابی مبارزه مسلحانه دفاع کرد و خود را، بهعنوان یک فرد بهجریان مسلط و عمومی جنبش انقلابی میهنش، که در آن زمان در مجاهدین وفداییها تبلور می یافت گره زد. | ||
خسرو بهعنوان یک عصب حساس جریان روشنفکری مسئول بهخوبی میدانست که بسا سادهتر و حتی بیخطرتر است که مقادیری دربارة خودش بهعنوان یک شاعر و منقد ادبی حرف بزند و حتی در این چارچوب بهشکنجه و خفقان و سانسور رژیم شاه هم بپردازد. اما او فداییها را میشناخت. در زندان، از طریق مجاهدین شهید کاظم ذوالانوار و مصطفی خوشدل، با مجاهدین آشنا شده بود؛ و آن جا که در دفاعیه اش بین اسلام ارتجاعی و انقلابی مرز می کشد و می گوید «و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را بهجنبشهای آزادیبخش ملی ایران ادا می کند» اشاره بهشناختی دارد که از مجاهدین یافته است؛ بنابراین رسالت او بهعنوان یک روشنفکر آگاه و مسئول این بود که در لحظة انتخاب «موقعیت تاریخی» خودش را تشخیص دهد. او در این مقطع می بایستی از شرایط استثنایی بهدست آمده حداکثر استفاده را بکند. یعنی علاوه بر آن که قاطعانه در برابر رژیم وابسته شاه میایستد جنبش انقلابی میهنش را معرفی کند. «ماهی سیاه کوچولو» ی تنها، که معمولاً بهگریز از دریا و تلاطم شهرت دارد، برخلاف مسیر حرکت کرد تا خود را بهدریا برساند. جسارت خسرو که چارچوبهای بهرسمیت شناخته و متعارف را شکست این بود که درست در لحظة انتخاب، خون خود را ودیعة نام «فدایی» کرد. این جسارت بیسابقه از یک سو مبین مرزبندی انقلابی او با مدعیان سازشکار مارکسیسم بود و از سوی دیگر پاکبازی خسرو را نشان می داد. زیرا در سرفصل مرگ و زندگیش، بدون هیچ چشمداشت و مطالبهای و فارغ از هرگونه تنزهطلبی و حسابگری بود. خسرو در این لحظه، که همة چشمها بهسویش خیره شده بود، بهبهای خونش، نامش را با نام شریف فدایی گره زد و حقا که گوارایش باد! برای یک مارکسیست انقلابی چه نامی والاتر از این که در کنار شهیدان پیشتازی همچون احمدزادهها و مفتاحیها و پویانها قرار گیرد؟ و بهراستی این نام شریف، اگر چه در دسیسه و خیانت یاران نیمهراه بهتاراج رفت شایستة چه کسانی بهتر از امثال خسرو است؟ او همچنین وقتی گفت: «آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود» در اردوی حسین نامنویسی کرد و این شرف نیز صدهزار بار گوارایش باد! چرا که برای همة انقلابیون در همة زمانها و همة مکانها، چه شرفی بالاتر از این که لحظة چشم فروبستن در اردوی «مولا حسین» باشند. این یک دگم شکنی خلاق بود که از روح صادق و دردمند خسرو ناشی میشد؛ و فراموش نکنیم که همین موضعگیری بود که تمام دم و دستگاه ساواک را غافلگیر کرد و بههم ریخت. کار خسرو، چه بهاعتبار دفاع قهرمانانه اش از اسلام انقلابی و چه بهاعتبار فدایی خواندن خود یک دگم رایج زمانه را شکست. بهاین اعتبار، او در شعر زندگیش و زندگی شعریش، دست بهیک نوآوری و خلاقیت تاریخی زد. این رسم اوست و راز جاودانگیش. | خسرو بهعنوان یک عصب حساس جریان روشنفکری مسئول بهخوبی میدانست که بسا سادهتر و حتی بیخطرتر است که مقادیری دربارة خودش بهعنوان یک شاعر و منقد ادبی حرف بزند و حتی در این چارچوب بهشکنجه و خفقان و سانسور رژیم شاه هم بپردازد. اما او فداییها را میشناخت. در زندان، از طریق مجاهدین شهید کاظم ذوالانوار و مصطفی خوشدل، با مجاهدین آشنا شده بود؛ و آن جا که در دفاعیه اش بین اسلام ارتجاعی و انقلابی مرز می کشد و می گوید «و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را بهجنبشهای آزادیبخش ملی ایران ادا می کند» اشاره بهشناختی دارد که از مجاهدین یافته است؛ بنابراین رسالت او بهعنوان یک روشنفکر آگاه و مسئول این بود که در لحظة انتخاب «موقعیت تاریخی» خودش را تشخیص دهد. او در این مقطع می بایستی از شرایط استثنایی بهدست آمده حداکثر استفاده را بکند. یعنی علاوه بر آن که قاطعانه در برابر رژیم وابسته شاه میایستد جنبش انقلابی میهنش را معرفی کند. «ماهی سیاه کوچولو» ی تنها، که معمولاً بهگریز از دریا و تلاطم شهرت دارد، برخلاف مسیر حرکت کرد تا خود را بهدریا برساند. جسارت خسرو که چارچوبهای بهرسمیت شناخته و متعارف را شکست این بود که درست در لحظة انتخاب، خون خود را ودیعة نام «فدایی» کرد. این جسارت بیسابقه از یک سو مبین مرزبندی انقلابی او با مدعیان سازشکار مارکسیسم بود و از سوی دیگر پاکبازی خسرو را نشان می داد. زیرا در سرفصل مرگ و زندگیش، بدون هیچ چشمداشت و مطالبهای و فارغ از هرگونه تنزهطلبی و حسابگری بود. خسرو در این لحظه، که همة چشمها بهسویش خیره شده بود، بهبهای خونش، نامش را با نام شریف فدایی گره زد و حقا که گوارایش باد! برای یک مارکسیست انقلابی چه نامی والاتر از این که در کنار شهیدان پیشتازی همچون احمدزادهها و مفتاحیها و پویانها قرار گیرد؟ و بهراستی این نام شریف، اگر چه در دسیسه و خیانت یاران نیمهراه بهتاراج رفت شایستة چه کسانی بهتر از امثال خسرو است؟ او همچنین وقتی گفت: «آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود» در اردوی حسین نامنویسی کرد و این شرف نیز صدهزار بار گوارایش باد! چرا که برای همة انقلابیون در همة زمانها و همة مکانها، چه شرفی بالاتر از این که لحظة چشم فروبستن در اردوی «مولا حسین» باشند. این یک دگم شکنی خلاق بود که از روح صادق و دردمند خسرو ناشی میشد؛ و فراموش نکنیم که همین موضعگیری بود که تمام دم و دستگاه ساواک را غافلگیر کرد و بههم ریخت. کار خسرو، چه بهاعتبار دفاع قهرمانانه اش از اسلام انقلابی و چه بهاعتبار فدایی خواندن خود یک دگم رایج زمانه را شکست. بهاین اعتبار، او در شعر زندگیش و زندگی شعریش، دست بهیک نوآوری و خلاقیت تاریخی زد. این رسم اوست و راز جاودانگیش.</blockquote> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
<references group="فایل صوتی شعر من درکجای جهان ایستاده ام با صدای خسروگلسرخی" /> | <references group="فایل صوتی شعر من درکجای جهان ایستاده ام با صدای خسروگلسرخی" /> |
ویرایش