مرضیه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات هنرمند موسیقی | |||
| نام = مرضیه،اشرفالسادات مرتضایی | |||
| تصویر = پرونده:مرضیه بانوی هنر ایران.jpg | |||
| نام_اصلی = اشرفالسادات مرتضایی | |||
| نام_مستعار = مرضیه | |||
| تولد = متولد ۱ فروردین۱۳۰۳ تهران | |||
| مرگ = درگذشت ۲۱ مهر ۱۳۸۹ پارس | |||
|علت مرگ = سرطان | |||
| ملیت = ایرانی | |||
| نوع_صوت = | |||
| سبک = | |||
| حرفه = خواننده | |||
| زمینه فعالیت = موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی | |||
| هنرمندان همکار =[[غلامحسین بنان]]- علی اصغر بهاری - محمد شمس - حمیدرضا طاهر زاده- کامیار ایزدپناه | |||
| استاد =اسماعیل مهرتاش، [[ابوالحسن صبا]]، [[روحالله خالقی|روح الله خالقی]]، [[مرتضی محجوبی]] | |||
[[ | |||
| آلبوم معروف = | |||
}} | |||
''' | '''مرضیه،''' اشرفالسادات مرتضایی (زادهی ۱ فروردین ۱۳۰۳ - درگذشت ۲۱ مهر ۱۳۸۹) خوانندهی موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی است. مرضیه به اعتقاد بسیاری مشهورترین و به عقیدهی برخی محبوبترین خوانندهی تاریخ موسیقی ایران است. مرضیه در تهران در خانوادهای روشنفکر بدنیا آمد. مادر او تار مینواخت و از کودکی وی را با موسقی آشنا کرد. پس از مدتی پدر و مادر مرضیه از یکدیگر جدا شدند و او نزد نامادری خود بزرگ شد. مرضیه از دوران دبیرستان شروع به خواندن کرد و صدای او توسط استادان موسیقی چون روح الله خالقی کشف شد. وی فعالیت هنری خود را تحت سرپرستی او در رادیو آغاز کرد و سپس به کار با [[ابوالحسن صبا|ابوالحسنخان صبا]] و مرتضی محجوبی پرداخته و از آنها آموزش گرفت و بزودی آوازهاش به عنوان خوانندهای محبوب در سراسر ایران پیچید. مرضیه پس از روی کار آمدن [[خمینی]] مجبور به ترک خوانندگی شد. مرضیه پس از سالها سکوت در سال ۱۳۷۳ به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] پیوست و مجددا فعالیت هنری خود را آغاز کرد. از جمله کنسرتهای بسیار مشهور او در این دوران کنسرتی است که بر روی تانکهای ارتش آزادیبخش ملی ایران در حضور اعضای سازمان مجاهدین خلق اجرا کرد. مرضیه همچنین کنسرتهای بسیاری در پاریس، آمریکا و دیگر کشورها در حمایت از این سازمان برگزار کرد. او در سن ۸۶ سالگی، در سال ۱۳۸۹ در اثر بیماری سرطان در پاریس درگذشت. برای او مراسم سوگواری باشکوهی در [[قرارگاه اشرف|قرارگاه مجاهدین در اشرف]] و همچنین در پایگاه آنها در پاریس برگزار شد. | ||
==کودکی و نوجوانی مرضیه == | |||
مرضیه در خانوادهای روشنفکر و متجدد به دنیا آمد. پدرش یک روحانی بود اما با به رغم معمم بودن همواره از خطراتی که قشر روحانیت میتواند برای فرهنگ و هنر ایجاد کند سخن می گفت. مادر مرضیه که خودش از او با نام «آتی» یاد میکرد نیز یک زن روشنفکر و هنردوست بود. مادر مرضیه تار مینواخت و آنرا نزد درویشخان آموخته بود. مرضیه دو برادر داشت. کودکی بیش نبود که پدر و مادر او از یکدیگر جدا شدند و مرضیه مجبور به زندگی با نامادری شد. وی از این دوران مجبور به پرستاری از دو برادر کوچکتر خود بود، زیرا نامادری توجه چندانی به فرزندخواندههایش نداشت. نامادری مرضیه نیز علاقه ی بسیاری به موسیقی داشته و پیانو مینواخت. مرضیه به رغم اینکه از این دوران به دلیل دوری از مادر واقعیاش به عنوان دورانی سخت یاد میکرد، آنرا در پرورش استعداد خود در زمینه موسیقی مؤثر میدانست. | |||
سالهای دوری از مادر و سرپرستی دو برادر دیگر برای مرضیه خاطرات تلخی از آن زمان باقی گذاشته بود. وی نقل میکند که در آن دوران به همراه برادرانش با مادرش قرار گذاشته و برای دیدار او میرفتند و همواره بدلیل دوری از مادر غمگین بودند. | |||
مرضیه و برادرانش پس از فوت پدر مجددا به نزد مادر خود بازگشتند. پدر مرضیه تا پایان عمر هیچگونه محدودیتی برای فعالیتهای هنری دخترش ایجاد نکرد.<ref name=":1">خاطرات مرضیه - کامیار ایزد پناه</ref> | |||
[[پرونده: | [[پرونده:مرضیه در جوانی.JPG|جایگزین=مرضیه در جوانی|بندانگشتی|200x200پیکسل|مرضیه در جوانی]] | ||
== | == ورود مرضیه به دنیای هنر حرفهای == | ||
مرضیه از نسل زنان هنرمند پس از قمر الملوک وزیری به شمار میرود. او از کودکی بواسطه ی مادر و نامادریاش با موسیقی آشنا بود و به آموزش آن پرداخت. بازگشت مرضیه به نزد مادر واقعیاش پس از مرگ پدر به او کمک بسیاری برای آغاز فعالیتهای هنری کرد. مرضیه همواره در مورد مادرش میگفت: «اگر «آتی» نبود مرضیه، مرضیه نمی شد» | |||
مادر مرضیه با تشویق او و پشتیبانیاش در زمینهی موسیقی به او جرأت ورود به کار حرفهای را که اغلب توسط مردان اشغال شده بود، میداد. صدای مرضیه در دوران دبیرستان توسط استاد روحالله خالقی و مهرتاش کشف شد. او پس از مدتی به آموزش نزد استاد [[روحالله خالقی]] و استاد [[ابوالحسن صبا]] پرداخته و با آنها کار موسیقی را در رادیو آغاز کرد. | |||
=== مشکلات مرضیه در دنیای موسیقی === | |||
مرضیه از طرف خانوادهاش برای خوانندگی و یادگرفتن موسیقی با مشکلی مواجه نبود.مرضیه نقل میکند که پدرش تنها در آخرین لحظات عمر به من گفت «اگر میتوانی از این کار دست بکش». وی جامعه آنروز را برای فعالیت هنری یک زن مناسب نمیدید.<ref name=":1" /> مرضیه برای دوست و همکارش استاد کامیار ایزدپناه از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران نقل میکند که در ابتدای ورود به دنیای موسیقی به دلیل فضای مردسالارانه بارها با تمسخر و تحقیر روبرو بوده و فرصتهای بسیاری را بدلیل نپذیرفتن قوانین مردسالارانه از دست دادهاست. | |||
به | کامیار ایزدپناه در خاطرات خود از مرضیه نقل میکند که روزی از مرضیه پرسیدم شما چطور در آن محیط مردسالار توانستید رشد کنید؟ مرضیه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود پاسخ داد: <blockquote>«من همه اینها را مدیون تشویقهای آتی (مادر مرضیه) هستم. بعد از او هم چند تن از اساتید آن دوران، در آن زمان فقط چند موزیسین وجود داشتند که به معنی واقعی کلمه انسان بودند، بخصوص در رابطهشان با زنان هنرمند. یکی مرحوم خالقی بود که بسیار مرد والا و کلاسداری بود. بعد هم ابوالحسنخان صبا و مرتضی خان محجوبی و ”رهی” که به من مثل دختر خودشان مینگریستند و مرا تحت آموزش قرار میدادند» </blockquote>نام مرضیه را شادروان روحالله خالقی در همان اولین دیدارها به عنوان نام هنری او برایش برگزیده بود و همواره او را در ادامهی کار هنری تشویق میکرد. این در حالی است که به گفتهی خود مرضیه در آن زمان آهنگسازان اغلب زنان هنرمند را تحقیر کرده و برای خواندن یک آهنگ روزها به دنبال خود میکشاندند. مرضیه در این رابطه میگوید: | ||
[[پرونده:مرضیه و بنان.JPG|alt=مرضیه و استاد بنان|بندانگشتی|مرضیه - استادغلامحسین بنان ]] | |||
<blockquote>«آن وقتها سیستم ضبط در رادیو مثل امروز پیشرفته نبود که امکان ادیت و غیره وجود داشته باشد. یک یا دو میکروفون بود که خواننده و ارکستر در مقابل آنها قرار میگرفتند و بعد میبایست با یک بار نواختن و خواندن ضبط انجام میشد. اگر بهر دلیل خواننده یا نوازندهای اشتباه میکرد، باید ضبط از نو شروع میشد. یک روز قرار بود من ترانه سختی را اجرا کنم که اتفاقاً مجال تمرین زیادی هم با ارکستر از قبل نداشتم. در نتیجه مقداری با مشکل روبرو بودم و همین باعث شد چند بار اشتباه کنم و ضبط مجدداً از نو شروع شود. بار سوم اجرا که کمی از ضرب افتادم ( منظور حفظ ریتم است)، مرحوم …. برگشت جلوی همه به من گفت: ”خانم! شما بهتر است بروی همان رختشویی بکنی، تا خوانندگی…” این حرف مرا خیلی ناراحت کرد، اما باعث شد که با تمرکز بیشتری دور آخر کار را تمام کنم. این ماجرا مثل سنگی روی قلبم سنگینی میکرد. همین که به خانه رسیدم زدم زیر گریه. «اتی»، خدا بیامرزدش، یکی دو بار از من پرسید چی شده؟ اما گریه مجال نمیداد که حرفی بزنم. کمی که گذشت، شربتی برایم درستکرد و نوازشم کرد و پرسید: ”دخترم چی شده؟ به من بگو”. منهم کل داستان را برایش تعریفکردم. سپس به آرامی و با لبخندی صمیمی و درعین حال جدی به من گفت ”عزیزم، اینکه گریه نداره. از فردا نمیخواد بری موسیقی کار کنی، همینجا بمون، وردست خودم، بهت خیاطی و آشپزی و بافتنی یاد میدم که دیگه غصه نخوری”. من که حسابی جا خورده و از این حرف او متعجب شدهبودم گفتم ” اتی! ولی من میخوام خواننده بشم”. او گفت ” آها! حالا اومدی سراصل مطلب. اگه میخوای به این هدف برسی، باید آمادهباشی که سختیهاش رو هم تحمل کنی. توی این دنیا هیچکس مجانی و راحت به جایی نمیرسه. تو باید آمادگی بدتر از اینهاش رو هم داشتهباشی. اما مهم اینه که خودت آدم محکم و مصممی باقی بمونی”. این حرف «اتی» خیلی بر روی من اثر کرد و انگیزهام را برای ادامه راه صد چندان کرد.»<ref name=":1" /></blockquote>مرضیه در جای دیگری در مورد مشکلاتی که در راه خوانندگی با آن مواجه بود گفت: | |||
«نخستین دورهٴ آموزشها، هفت سال و بهطور مستمر ادامهداشت. یعنی در حقیقت، من در طول این زمان میتوانستم با زحمتی خیلی کمتر در یکی از رشتههای علمی یا ادبی دکترا بگیرم، میتوانستم این کار را بکنم تا در آن سالها کسی به من نگوید آوازهخوان! و مجبور نشوم آن قدر خون دل بخورم. ولی من تصمیم گرفتهبودم نشان دهم که یک زن میتواند هم آواز بخواند و هم خانم باشد و پاک و پاکیزه زندگی کند.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/206424 مرضیه صدای جاودانه]</ref> | |||
=== شهرت مرضیه و اجرای اپرای خسرو و شیرین === | |||
مرضیه زیر نظر اساتیدی چون اسماعیل مهرتاش، [[ابوالحسن صبا|ابوالحسنخان صبا]]، [[روحالله خالقی]] و [[مرتضی محجوبی]] فعالیت و آموزش خود را آغاز کرد. از جمله اولین کارهای مرضیه خواندن در اپرای خسرو و شیرین بود. وی در این نمایش بجای هنرپیشه اول که خواننده نبود از پشت پرده آواز میخواند. این نمایش که ۳۷ شب روی صحنه بود با استقبال بسیاری مواجه شد. بزودی مرضیه در برنامه شیر و خورشید ایران که از رادیو پخش میشد شرکت کرد و ترانه معروف شیدا یا «امشب شب مهتابه» را اجرا کرد. ترانه او بشکل گستردهای بر سر زبانها افتاده و بر دل مردم نشست. اغلب مردم میخواستند این خواننده جدید را از نزدیک ببینند. به همین سبب بار دیگر نمایش خسرو و شیرین اجرا و مرضیه شخصا در نقش شیرین ظاهر شد. از این نمایش آنچنان استقبال شد که تا مدتها بر روی سن باقی ماند.پس از آن مرضیه چنان شهرتی یافت که آهنگسازان و شاعران برای آنکه وی آثارشان را اجرا کند با یکدیگر به رقابت میپرداختند.<ref name=":0">بیتوته - [http://www.beytoote.com/art/artist/biography-marzieh2-singer.html بیوگرافی مرضیه]</ref> | |||
=== مرضیه در برنامه گلها === | |||
[[پرونده:جلد نوار گلها مرضیه.jpg|جایگزین=جلد نوار گلها مرضیه|بندانگشتی|جلد نوار گلها مرضیه]]پیشرفت مرضیه آنچنان سریع بود که در مدت کوتاهی اسم او در صدر خوانندگان ایرانی قرار گرفت. او اولین زنی بود که به برنامه گلها راه پیداکرد. مرضیه در رادیو با هنرمندانی چون روحالله خالقی، مرتضی محجوبی، رهی معیری، غلامحسین بنان، مرتضا حنانه، کسروی، عبدالله دوامی و فرامرز پایور، جواد معروفی، حبیبالله بدیعی، یاحقی و... فعالانه کار میکرد. | |||
من | === اجرای مرضیه در تالار رودکی === | ||
مرضیه در سال ۱۳۵۴ در تالار رودکی به مدت سه شب پیاپی با همراهی ارکستر فرامرز پایور به اجرای کنسرت پرداخت. اغلب حاضرین در آن کنسرت دانشجویان و روشنفکران بودند. او در این کنسرتها با وجود ممنوع بودن ترانه «از خون جوانان وطن» آنرا بصورت زنده اجرا کرد که با استقبال شرکتکنندگان مواجه شد. مرضیه در خاطرهای دربارهی همین کنسرت گفت: [[پرونده:مرضیه پس از انقلاب در کنار باغبان خانهاش.JPG|جایگزین=مرضیه پس از انقلاب در کنار باغبان خانهاش|بندانگشتی|250x250پیکسل|مرضیه پس از انقلاب در کنار باغبان خانهاش]]<blockquote>«تقریباً کمی بعد از همین کنسرتهای تالار رودکی بود که دیدم یک روز مرد تقریباً مسن و جاافتادهای که به نظر آدم محترمی میرسید به خانه من آمد و گفت ”خانم، یک درخواست از شما دارم، چون احساس میکنم انجام آن فقط از شما برمیآید.” گفتم خواهش میکنم بفرمایید، خوشحال میشوم اگر بتوانم کاری بکنم. او در حالیکه اشکش جاری شدهبود گفت «خانم، من فقط یک پسر دارم که آنهم توسط ساواک دستگیر شده. هیچ گناهی هم ندارد، میخواستم شما او را دوباره به من برگردانی”. من که تا آن موقع زیاد با موضوعهای سیاسی سر و کاری نداشتم، از او کاری را که باید بکنم پرسیدم . فردا صبح با اتوموبیل خودم به دفتر ساواک در تهران رفتم و گفتم میخواهم با رئیس اینجا صحبت کنم. کارمندان وقتی مرا دیدند خیلی با احترام مرا تحویل گرفته و پس از چند دقیقه انتظار مرا به اتاق مجللی و نزد رئیسشان بردند. من بدون هیچ سابقه ذهنی و یا ترس از کسی، رک و راست موضوع را مطرح کرده و گفتم ” من آمدهام از شما درخواست کنم که این پسر را که فامیل من است آزاد کنید». او کمی مکث کرد و سری تکان داد و گفت ببینم چکار میکنم”. معلوم بود که حرف من زیاد به مذاقش خوش نیامده، در عین حال احساس کردم در نقطهای گیر کرده که نه میتواند جواب رد و نه مثبت بدهد. بالاخره این داستان گذشت. بعد از یکی دو هفته همان آقای میانسال مجدداً به خانهام آمد. این بار با یک دسته گل و یک بسته کادو و باخوشحالی گفت «پسرم آزاد شد.» راستش را بخواهی من بیشتر از او خوشحال شدم.»<ref name=":1" /></blockquote> | |||
== ویژگیهای اخلاقی مرضیه == | |||
[[پرونده:كاميار.jpg|جایگزین=کامیار ایزدپناه، موسیقیدان و نوازنده، دوست وهمراه مرضیه پس پیوستن به مجاهدین خلق|بندانگشتی|کامیار ایزدپناه، موسیقیدان و نوازنده، دوست و همراه مرضیه پس پیوستن به مجاهدین خلق]] | |||
به گفتهی [[کامیار ایزدپناه]] از نزدیکان مرضیه پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران، او همواره به دیگر هنرمندان احترام میگذاشت و روابط انسانی بارزی با آنها داشت. مرضیه پشتیبانی مادی و معنوی از نوازندگان ارکسترش را هموازه جزو وظایف خود میدانست. مرضیه تنها بخاطر آنکه قطعهی آوازی را از عبدالله دوامی آموختهبود خود را موظف کردهبود که برای جبران آن هفتهای یکبار به او که در دوران کهولت به تنهایی در خانهای زندگی میکرد سر زده، خانهاش را نظافت کرده و نیازهای صنفیاش برطرف سازد. | |||
او همواره بدور از حسد از دیگر خوانندگان تعریف میکرد و صدا و هنرشان را تحسین مینمود. از جمله ویژگیهای دیگر او تلاش بیوقفه در مسیر آموختن بود. او در ابتدا هفت سال بطور حرفهای به آموزش موسیقی پرداختهبود. پس از آن نیز در هر شرایطی آموزش یکی از برنامههای ثابت روزانهاش بود. گفته میشود حتی پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران در شرایط نامتعین در عراق و حتی در مسیر و در حال تردد، با فرارسیدن زمان آموزش، به همراه استاد کامیار ایزدپناه تمرینات خود را آغاز میکرد. | |||
== سکوت مرضیه == | |||
پس از انقلاب ضدسلطنتی مرضیه تا سال ۱۳۷۳ در ایران سکوت پیشهکرد. او در این دوران در خانهای در حومه تهران زندگی میکرد. مرضیه در این باره میگوید:<blockquote>«ملاها صدای عشق و احساسات انسانی را به سکوت کشاندند. آنها نسیم و مهتاب و بهار و لبخند سرزمین مادری من ایران را به زندان افکندند. سرزمینی که روزی یکی از بزرگترین تمدنها و فرهنگهای تاریخی و گهواره شعر و ادبیات و موسیقی و انسانیت بود، اینک در زیر ضربات شلاق یک حکومت ضدتمدن و فرهنگ، ضد زن و ضدانسانیت قرار گرفتهاست».</blockquote>وی همچنین نقل میکند که در این پانزده سال در دهکدهای در شمال تهران زندگی کرده و شبها که برای قدم زدن به صحرا میرفت ساعتها به خواندن ترانههایش در خلوت میپرداخت.<ref name=":2">[http://zamaaneh.com/music/2010/10/post_367.html غروب مرضیه در صبح روشناییها]</ref> | |||
[[پرونده:مرضیه در لباس ارتش آزادی بخش.JPG|جایگزین=مرضیه در لباس ارتش آزادی بخش|بندانگشتی|200x200پیکسل|مرضیه در لباس ارتش آزادی بخش]] | |||
== پیوستن مرضیه به [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]] == | |||
مرضیه در سال ۱۳۷۳ سفری درمانی به آمریکا داشت. او در هنگام بازگشت توقفی کوتاه در فرانسه کرد و بطور کاملا اتفاقی با مجاهدین خلق روبرو شد. او در این دیدار بسیار تحت تأثیر آنها قرارگرفت و حتی تصمیمگرفت پیش از بازگشت به ایران برای آنها یک برنامه خصوصی اجرا کند. مرضیه در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۳ پس از اجرای این برنامه، با مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیدهی شورای ملی مقاومت که آن زمان در فرانسه ساکن بود، دیدار کرد. مسیر زندگی او پس از این دیدار تغییر کرد. او از اینکه یک زن در موضع همشأن رهبری در مجاهدین قرار دارد بسیار تحت تاثیر قرارگرفته بود. مرضیه پس از آن دیدار تصمیم گرفت پس از رفتن به ایران و حل و فصل مسائلی در آنجا به فرانسه بازگشته و به سازمان مجاهدین خلق بپیوندند. [[پرونده:مصاحبه نشریه ایران زمین با مرضیه.jpg|جایگزین=مصاحبه نشریه ایران زمین با مرضیه|بندانگشتی|مصاحبه نشریه ایران زمین با مرضیه|259x259پیکسل]]رفتن به ایران و بازگشت مجددش به فرانسه برای پیوستن رسمی به مجاهدین، بیش از یک ماه طول کشید. بسیاری از ملاقاتکنندگان با مرضیه تصور میکردند که به دلایل مختلف، نمیتوان بازگشت مجددی برای او به فرانسه تصورکرد اما او در شب سی و یکم خرداد ۱۳۷۳ از ایران به فرانسه بازگشته و رسما پیوستن خود به مجاهدین خلق را اعلام کرد. | |||
«من بعد از ۱۵سال وقتی آمدم، اول نیامدم روی سن پاله دکنگره یا آلبرتهال. صاف و مستقیم رفتم وسط آن بیابانهای بیآب و علف و داغ، وسط آن زنان و مردان شجاع و رشید و وطنپرست که بهخاطر مردم و بهخاطر آزادی سر از پا نمیشناسند.رفتم روی تانکهای داغ در هوای ۵۰درجه فریاد کشیدم و سرود خواندم. سرود جنگی و نظامی، سرود برای مجاهدان، بهخاطر آزادی، بهخاطر مردمی که عشق من هستند. با همه خلوص میخواهم بر روی اولین تانک به جانب دشمن بشتابم. فکر همه خطرات را هم کردهام و صد بار قاطعتر از پیش مبارزه خواهمکرد و خواهمجنگید…» | |||
== کنسرتهای مرضیه پس از پیوستن به مجاهدین خلق == | |||
[[پرونده:مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش.jpg|جایگزین=مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش|بندانگشتی|300x300پیکسل|<blockquote>مرضیه بر روی تانک های ارتش آزادیبخش</blockquote>]] | |||
=== کنسرت مرضیه بر روی تانکهای [[ارتش آزادیبخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش]] === | |||
مرضیه اولین کنسرت خود را بعد از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق در عراق اجرا کرد. وی در این کنسرت در حالی که بر فراز تانکهای ارتش آزادیبخش ایستادهبود به اجرای ترانه پرداخت | |||
نخستین کنسرت مرضیه بعد از جلای وطن در عراق و بر فراز تانکهای ارتش آزادیبخش ملی ایران و در حضور هزاران تن از رزمندگان آزادی ایران برگزار شد. | |||
=== کنسرت آلبرتهال مرضیه === | |||
این کنسرت یکسال پس از پیوستن مرضیه به سازمان مجاهدین خلق در نوروز ۱۳۷۴ اجرا شد.رویال آلبرتهال ( Royal Albert Hall) یکی از معروف ترین سالنهای کنسرت در جهان است. این سالن در لندن قرار دارد. ظرفیت این سالن پنج هزار و پانصد نفر است. فیلم ویدئویی این کنسرت بصورت گسترده در ایران منتشرشد بطوری که کمتر کسی در ایران است که از پیر و جوان آنرا ندیدهباشد. این اولین تصاویر مرضیه در حال خواندن پس از ۱۵ سال سکوت بود. | |||
=== کنسرت همبستگی مرضیه در لندن === | |||
در این کنسرت مرضیه به اجرای قطعهای بسیار طولانی پرداخت. اجرای این قطعه حدود ۴۵ دقیقه با ۱۰۰ نفر گروه کر و ارکستر انجام شد. این در حالی بود که مرضیه در تمام مدت اجرا نه شعر و نه نتهای ترانه را در مقابل خود نداشت و تماما آنرا از حفظ اجراکرد. مرضیه این کنسرت را در سن ۷۲ سالگی اجرانمود.<ref name=":2" /> | |||
=== کنسرت لس آنجلس مرضیه === | |||
مرضیه در لسآنجلس آمریکا اقدام به برگزاری یک کنسرت در سالن ویشلرهال (Whilshare) کرد. لوسانجلس تایمز گزارشکرد این کنسرت با تدابیر شدید امنیتی همراهبود و تمامی شرکتکنندگان باید از ردیاب فلزی رد میشدند. همین امر منجر به تاخیر ۴۵ دقیقهای در برگزاری کنسرت شد. | |||
= | در این کنسرت هنگامی که یکی از تماشاگران با ترانه مرضیه اقدام به دستزدن کرد او خطاب به جمعیت گفت: «من مطرب نیستم، وقتی میخوانم فقط گوش بدهید.»<ref name=":2" /> او در این کنسرت با جمعیت در مورد مجاهدین خلق سخن گفت و حرفهایی جنجالی زد که توجه بسیاری را جلب کرد. | ||
در | فیگارو روزنامه مشهور فرانسوی درباره این کنسرت نوشت<blockquote>«اگر کسی بخواهد مرضیه را برای فرانسویان توصیف کند، جز با تلفیق چندین چهره نمیتواند این کار را بکند: عشقی از نوع «کاترین سُوژ» برای شعر و شاعران، طعم صدای بیانتها در زمینه ویولنها مانند «نانا موسکوری»، هیبت قوی مانند «جون بائز»، گرمای جذبکننده شرقی ام کلثوم… مرضیه و هزاران هنرمند ایران زمین، هزارهها و قرنهاست که با آتش بانگنایشان شعلهٴ این فرهنگ را در مقابل توفانها زنده نگهداشتهاند و از نسلی به نسلی دیگر سپردهاند». <ref>فیگارو - ۲۵ فروردین۸۵ -برتران دیکان</ref></blockquote> | ||
=== کنسرت مرضیه در سالن المیپا === | |||
[[پرونده:کنسرت مرضیه در سالن المپیا.jpg|جایگزین=کنسرت مرضیه در سالن المپیا|بندانگشتی|کنسرت مرضیه در سالن المپیا]]آخرین کنسرت مرضیه در سالن المپیای پاریس در حالی برگزارشد که او ۸۲ سال سن داشت. این کنسرت به رهبری استاد محمد شمس برگزارشد. شاهرخ گلستان، همان زمان در نقدی درباره کنسرت المپیا نوشت: «مرضیه که در فروردین ماه امسال هشتاد و دو سالگی را پشت سر گذاشت و بیش از شصت سال است که میخواند، شفافیت صدا و قدرت خوانندگی خود را به خوبی حفظ کردهاست.» | |||
== | === دیگر کنسرتهای مرضیه === | ||
* کنسرت بینالمللی بلژیک با حضور یهودی منوهین و ۵ تن از خوانندگان مشهور جهان | |||
* کنسرت بابل در محل باستانی بابل در عراق<ref>[http://women.ncr-iran.org/fa/1397/07/21/%D9%85%D8%B1%D8%B6%DB%8C%D9%87%D8%8C-%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/ مرضیه بانوی بزرگ آواز ایران]</ref> | |||
* کنسرت در شهر دوسلدورف آلمان | |||
* کنسرت در شهر اوبرهاوزن آلمان (۲ بار) | |||
* کنسرت در شهر استکهلم سوئد | |||
* کنسرت در فستیوال هنری بلژیک | |||
* کنسرت در فستیوال هنری در اطریش به دعوت شهرداری شهر | |||
* کنسرت در سالن ارلزکورت در شهر لندن | |||
* کنسرت در جلسه حقوق بشر در لندن | |||
* کنسرت در فستیوالی در یکی از شهرهای جنوب فرانسه | |||
[[پرونده:پوستر اذان با صدای مرضیه.JPG|جایگزین=پوستر اذان با صدای مرضیه|بندانگشتی|284x284پیکسل|پوستر اذان با صدای مرضیه]] | |||
== اذان مرضیه == | |||
مرضیه اولین زنی است که اذان گفت. اجرای اذان توسط او یک خرق عادت بشمار میرفت. او این کار را پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران انجامداد. در اسلام سنتی که جمهوری اسلامی مبلغ آن است شنیدن صدای زن و همچنین خواندن برای زن ممنوع است اما سازمان مجاهدین خلق ایران برداشت دیگری از اسلام دارد. این موضوع مشوق مرضیه برای خواندن اذان شد. او پس از تمرینات مستمر اذان را اجرا و ضبط نمود.<ref>[https://www.hambastegimeli.com/%D8%AF%D9%8A%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7/13313-2010-10-21-17-34-51 آهنگ رام - اولین مرضیه]</ref> | |||
== | == پیوستن مرضیه به ارتشآزادیبخش در عراق == | ||
مرضیه که برای اجرای یک کنسرت در عراق به این کشور آمدهبود بود در ۲۱ مهر ۱۳۷۶ سفر خود به پاریس را لغو کرده و از سازمان مجاهدین میخواهد که در عراق بماند. او تقاضا میکند به ارتش آزادیبخش پیوسته و رزمنده ارتش آزادی باشد. | |||
= | هنگامی که مسعود رجوی این درخواست را میشنود نگران میشود که شاید کمبودی در پاریس داشتهباشد. او خود شخصا با مرضیه در این رابطه صحبت میکند. مسعود رجوی در پیامی که به مناسبت درگذشت مرضیه داد ماجرای این دیدار و درخواست مرضیه از وی برای ماندن در عراق را چنین نقل کرد: | ||
[[پرونده:مریم رجوی و مرضیه.jpg|جایگزین=مریم رجوی و مرضیه |بندانگشتی|[[مریم رجوی]] و مرضیه]] | |||
<blockquote>خانم مرضیه گفت: آقا، چیزی از شما میخواهم بهشرط اینکه نه نگویی!</blockquote><blockquote>گفتم هر چیز که شما بگویید به روی چشم الا اینکه بخواهید در اینجا بمانید، چون این محیط امنیت ندارد، مناسب کار و فعالیتهای شما هم نیست، هوای آن هم برای شما خوب نیست، امکاناتش بسیار محدود است و خلاصه خسته خواهیدشد. اگر در پاریس مشکل یا کم و کسری دارید، بفرمایید، به روی چشم…</blockquote><blockquote>خانم مرضیه با اشاره به مریم گفت: خیر، «خانوم» ترتیب همه چیز را دادهاند. در پاریس باغ بزرگی برایم گرفتهاند. استودیوی جداگانه هم برای تمرین و ضبط صدا با تجهیزات دارم. بهترین ارکستر در اختیارم است. مجاهدین هم در کنارم هستند و از چیزی فروگذار نمیکنند. با هنگامه هم در ارتباط هستم و حالش خوب است…</blockquote><blockquote>گفتم: پس مشکل چیست؟</blockquote><blockquote>با نگاهی پر مهر و اشتیاق به مریم، که گویی دوری از او را بر نمیتابد و نیز میخواهد او را در برابر مخالفت من، به حمایت از درخواست خودش بکشاند گفت: میخواهم نزدیک «خانوم» باشم. نمیخواهم زن ویژه باشم، من رزمنده ارتش آزادیبخش هستم…</blockquote><blockquote>گفتم: خانم مرضیه، بزرگواری شما چیز ناشناختهیی نیست اما در این سن و سال و با کسالتهایی که دارید چگونه میخواهید رزمنده باشید؟ این چه انتظاری است که از خودتان دارید؟</blockquote><blockquote>گفت: لااقل برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی که بلدم، اگر این را هم قبول نداری، دستکم دعایی بدرقه راهشان میکنم. میهمان نیستم و از امروز صاحبخانهام… .</blockquote><blockquote>سپس سوگند خورد که با خلوص میخواهد بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابد. تأکید کرد که فکر همه خطرات را هم کرده و خونش مانند دیگر مجاهدان کمترین فدیه آزادی ملت ایران است…</blockquote><blockquote>آخر سر هم با لحنی اخطارگونه به من، دوباره تأکید کرد که هیچکس نمیتواند انتخاب او را تغییر بدهد والا دست به قهر و اعتصاب میزند.</blockquote><blockquote>شگفتا در حالیکه مرضیه، آتشین میغرید، مریم دست او را گرفتهبود و به آرامی میگریست و من هنوز نمیفهمیدم که این اشک شوق و غرور و تحسین است. راستی که مرضیه اصل و وصل خویش را در مریم رهایی باز یافتهبود.</blockquote><blockquote>دقایقی بعد هزاردستان و خاتون هنر ایران، قلم بهدست گرفت و یک برگ زرین و جاودانه مقاومت و هنر را، بهصورت یک نامه نوشت و خطاب به من ابلاغ کرد. این غزل غزلهای او بود. وقتی خواندم، فهمیدم که تا آن روز مرضیه را نشناختهبودم. با شرمندگی از عنوانهای پر لطفی که به من دادهاست، از آنجا که مجاز نیستم هیچ چیزی را از نامه تاریخی بانوی سرفراز هنر حذف کنم، امانت را عیناً به موزه مقاومت تقدیم میکنم و به استحضار همه هموطنان بهویژه زنان اشرفنشان این مرز و بوم میرسانم»</blockquote> | |||
== | ==== اعلام پیوستگی مرضیه به ارتش آزادیبخش ملی ایران ==== | ||
<blockquote>مرضیه در نامهای مسعود رجوی به عنوان فرمانده کل ارتش آزادیبخش درخواست خود را برای رفتن به عراق و پیوستن به ارتش آزادیبخش چنین مینویسند:</blockquote>{{شعر}} | |||
{{ب|گفتا که کیست بر در، گفتم کمین غلامت| گفتا چه کار داری،گفتم مها سلامت }} | |||
{{ب|گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بخوانی| گفتا که چند جوشی، گفتم که تا قیامت }} | |||
{{پایان شعر}}<blockquote>به فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران برادر مجاهد سردار بزرگ مسعود رجوی</blockquote><blockquote>همچنانکه به نسرین عزیزم و رئیسجمهور محبوبمان خانم [[مریم رجوی]] گفتم و تقاضا کردم، عزم جزم کردهام که بهعنوان رزمنده ارتش، به ارتش مریم بپیوندم، موافقت نکردند. گویا که من فردی باشم فقط برای بزم، که میباید تا به آخر در آرامش پاریس به کارهای حاشیه بپردازم…اما هرگز و هیچگاه به چنین نقش- هر قدر هم در اوصاف آن بگویید و بگویند – قناعت نمیکنم. آخر من برای رزمیدن و آزادی ملّتم ترک خانمان و عزیزان و جلای وطن کردم و بهدامن سیمرغ رهایی چنگ زدم و بر آستان علی علیهالسلام و سید الشهدا سر سائیدم و گرد و غبار قرارگاه اشرف و مجاهدان پاکبازش را توتیای دیده نمودم و بهنام گل سرخ خواندم…</blockquote><blockquote>اکنون موقعیت و مواضع خودم را به شرح زیر اعلام میکنم:</blockquote><blockquote>۱- من اشرفالسادات مرتضایی (مرضیه) که بیش از نیمقرن برای ملت ایران خواندم در سن هفتاد و سه سالگی در اوج تجربه و آگاهی، ارتش آزادیبخش را انتخاب کردهام. هیچکس حتی شما نمیتواند انتخاب مرا تغییر بدهد. مسئولیت این انتخاب را با همه پیامدهای آن شخصاً بر عهدهدارم و خودم به ملت ایران و مخصوصاً زنان و دختران کشور اسیرم توضیح خواهمداد. بنابراین بیهوده تلاش نکنید که انتخاب و تصمیم مرضیه را تغییر داده و وادارش کنید که به نشستن در پاریس و زندگی در آرامش و رفاه قانع شود. خیر، پس از بازگشت خانم [[مریم رجوی]] رئیسجمهور عزیزم به ارتش آزادیبخش، این دیگر محال و غیرممکن است.</blockquote><blockquote>۲- من نمیخواهم زن ویژهیی باشم. رزمنده ارتش آزادیبخش هستم و لااقل میتوانم برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی و… هم بکنم یا دستکم دعایی بدرقه راهشان کنم. بگذریم که از روز اول گفتم که میخواهم بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابم. بهخدا سوگند که با خلوص و از ته دل گفتم. پس نه مهمانم، نه احترامات ویژه میخواهم و نه حتی دیدار تو و خانم [[مریم رجوی]] را. هیچ نوع رسیدگی خاص هم نمیخواهم و میدانی که اهل گشت و گذار هم نبودهام، بله، از امروز کمترین صاحبخانهام.</blockquote><blockquote>۳- فکر همه خطرات را هم کردهام. خون مرضیه هم مانند خون دیگر مجاهدان و رزمندگان ارتشآزادیبخش کمترین فدیه آزادی ملت ایران از دست آخوندهای خونآشام است. حرف دشمنان و اضداد این مقاومت و این مجاهدین را هم هرچند بیشتر و بیشتر به من ناسزا بگویند بهجان خریدهام | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق|چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
برای پیروزی سهل و آسان هم نیامدهام. آمدهام تا در همه غم و شادی و شکست و پیروزیها با رشیدترین و پاکترین زنان و مردان ملتم باشم. بخدا دیگر حال و حوصله خارجه و اروپا را ندارم.</blockquote><blockquote>و سرانجام اینکه اگر تقاضایم پذیرفته نشود قهر و حتی اعتصاب میکنم و دیگر در خانه مینشینم و هیچکار هم برای این مقاومت نخواهمکرد{{شعر}} | |||
{{ب|گفتا که خواندت اینجا|گفتم که بوی جامهت}} | |||
{{ب|گفتا چه عزم داری|گفتم وفا و یاری }} | |||
{{ب|گفتا زمن چه خواهی|گفتم که لطف عام }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
الشرفالسادات مرتضایی (مرضیه) | |||
== | ۱۳۷۶/۲۱/۷<ref>[http://www.didgah.net/didaks/2010_negah_tarikh/230789_masrajavi_marziyeh_mojahedin.pdf مرضیه جاودانه شد]</ref> | ||
</blockquote> | |||
== خروج مرضیه از عراق == | |||
در سال ۲۰۰۳ در آستانه ی سقوط دولت پیشین عراق، هنگامی که حملهی نیروهای ائتلاف به عراق آغاز شد، مقرات مجاهدین خلق نیز در معرض بمباران قرار گرفت. سازمان مجاهدین خلق علیرغم میل باطنی مرضیه، وی را از راه زمینی به خارج از عراق فرستاد تا امنیت وی تأمین باشد. بزودی بسیاری از مقرات مجاهدین خلق از جمله قرارگاه اشرف و پایگاههای آنها در بغداد زیر بمبارانهای شدید قرارگرفتند. | |||
== منابع == | == آلبومهای مرضیه == | ||
مرضیه در طول عمر هنری خود صدها ترانه خواند. برخی از آلبومهای او عبارتند از: | |||
* دیدی که رسوا شد دلم | |||
* سنگ خارا | |||
* خواب نوشین | |||
* در فکر | |||
* رسوا | |||
* مینا | |||
* الهه ناز | |||
* و ... | |||
== '''<small>درگذشت مرضیه</small>''' == | |||
مرضیه در سالهای آخر عمر خود در پاریس زندگی میکرد. در ماههای پایانی عمر خود به دلیل بیماری سرطان در بیمارستان آمریکاییها بستری شد. در طول دوران بستری افرادی از سازمان مجاهدین خلق ایران بصورت ۲۴ ساعته از وی پرستاری میکردند. فیلمی که پس از درگذشت او منتشر شد نشان میدهد که مریم رجوی در دیدار خود از مرضیه در بیمارستان برای وی اذانی که خود او خواندهاست را پخش کرده و سپس با او سخن میگوید. مرضیه به سختی کلماتی را که نشانهی علاقه وی به مریم رجوی است ادا میکند. | |||
[[پرونده:مراسم تودیع مرضیه.JPG|جایگزین=خاکسپاری مرضیه در پاریس-|بندانگشتی|مریم رجوی در حال تشییع پیکر مرضیه]] | |||
مرضیه سرانجام در روز چهارشنبه ۲۱ مهرماه ۱۳۸۹، در سن ۸۶ سالگی درگذشت. | |||
== پیام مسعود رجوی برای درگذشت مرضیه == | |||
مسعود رجوی به مناسبت درگذشت مرضیه پیامی داد که بخشی از آن چنین بود:<blockquote>سردار نغمهخوان ارتش آزادی، گنجینة سرشارِ هنر ملی خاتون شهر شعرها و شورها، بلبل همراز سوزها و سازها پر کشید. مرضیه رستگار و جاودانه شد...</blockquote><blockquote>یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ</blockquote><blockquote>ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَّرْضِیةً</blockquote><blockquote>بانوی عزت و همت، حدیث صفا و محبت «که با لعل خاموشش نهانی صدسخن دارم»</blockquote><blockquote>چرا که «مذهب عاشق، زمذهبها جداست- عاشقان را مذهب و ملت، خداست»</blockquote><blockquote>در دل صحرای تاریخ معاصر ایران، «بلبل سرگشته» دهههای متوالی، «نیمهشبان تنها»، گمشده خود را میجست و سرانجام آن را در مهر تابان مقاومت و آزادی ایران زمین دریافت…</blockquote> | |||
== پیام مریم رجوی برای درگذشت مرضیه == | |||
مریم رجوی در بخشی از پیام خود پس از درگذشت مرضیه نوشت: <blockquote>«ستاره درخشان و بانوی هنر ایران مرضیه عزیزمان، والاترین گل سرسبد هنرمندان و پرچمداران هنر ایران در شورای ملی مقاومت ایران، امروز شعلههای وجود ناآرامش خاموش شد. اما صدای او که برای آزادی مردم ایران، برای رزمندگان آزادی و برای اشرفیها خواند، هرگز خاموش نخواهدشد. ای گل جلوه این بستان بودی</blockquote><blockquote>وصلت بر تن عاشق جان بودی، در آن پرتو لبخند شیرین، ای مه درد مرا درمان بودی</blockquote><blockquote>در فقدان دردناک همرزم و همراز سفر رفته چه بگویم؟ به همین مناسبت سه روز عزای ملی اعلام میکنم. درگذشت دریغانگیز او را به مردم ایران تسلیت میگویم که بیش از ۶۰سال است صدای سحرانگیز مرضیه جان و قلبشان را از زیبایی و لطافت انسانی لبریز کردهاست. درگذشت او را به جامعه هنرمندان کشورم تسلیت میگویم. راستی که مرضیه سمبل اعتراض و شورش هنر ایران علیه فاشیسم سیاه ولایت فقیه بود»</blockquote> | |||
== برگزاری مراسم بزرگداشت مرضیه در اشرف == | |||
پس از درگذشت مرضیه ساکنین اشرف، اعضای سازمان مجاهدین خلق در روز ۲۵ مهر در حالی که در محاصره نیروهای عراقی بوده و حملات مختلفی را از طرف نیروهای سپاه پاسداران پشت سر گذاشتهبودند، مراسم بزرگی به همراه اجرای برخی ترانههای مرضیه در بزرگداشت مرضیه برگزارکردند. در این مراسم یکانهای نمونه ارتش آزادیبخش رژه رفته و به ادای احترام به تصاویر مرضیه پرداختند.<ref>[https://www.youtube.com/watch?v=BJPnn96l6uI مراسم بزرگداشت بانوی هنر ایران در اشرف]</ref> آنها در روز مراسم با حملهای دیگر مواجهشدند. در حین اجرای این مراسم در اضلاع قرارگاه اشرف ۱۸ نفر از مجاهدین در اثر این حملات مجروح شدند.<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/69376 حمله نیروهای مالکی به اشرف همزمان با مراسم بزرگداشت مرضیه]</ref> | |||
==منابع == | |||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:خوانندکان زن اهالی ایران]] | |||
[[رده:خوانندکان موسیقی سنتی زن اهل ایران]] | |||
[[رده:خوانندگان آهنگهای کلاسیک]] | |||
[[رده:متولدین۱۳۰۳]] | |||
[[رده:درگذشتگان۱۳۸۹]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۳۲
مرضیه،اشرفالسادات مرتضایی | |
---|---|
اطلاعات | |
نام اصلی | اشرفالسادات مرتضایی |
نام مستعار | مرضیه |
تولد | متولد ۱ فروردین۱۳۰۳ تهران |
ملیت | ایرانی |
مرگ | درگذشت ۲۱ مهر ۱۳۸۹ پارس |
علت مرگ | سرطان |
استاد(ها) | اسماعیل مهرتاش، ابوالحسن صبا، روح الله خالقی، مرتضی محجوبی |
حرفه(ها) | خواننده |
زمینهٔ فعالیت | موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی |
هنرمندان همکار | غلامحسین بنان- علی اصغر بهاری - محمد شمس - حمیدرضا طاهر زاده- کامیار ایزدپناه |
آلبوم معروف |
مرضیه، اشرفالسادات مرتضایی (زادهی ۱ فروردین ۱۳۰۳ - درگذشت ۲۱ مهر ۱۳۸۹) خوانندهی موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی است. مرضیه به اعتقاد بسیاری مشهورترین و به عقیدهی برخی محبوبترین خوانندهی تاریخ موسیقی ایران است. مرضیه در تهران در خانوادهای روشنفکر بدنیا آمد. مادر او تار مینواخت و از کودکی وی را با موسقی آشنا کرد. پس از مدتی پدر و مادر مرضیه از یکدیگر جدا شدند و او نزد نامادری خود بزرگ شد. مرضیه از دوران دبیرستان شروع به خواندن کرد و صدای او توسط استادان موسیقی چون روح الله خالقی کشف شد. وی فعالیت هنری خود را تحت سرپرستی او در رادیو آغاز کرد و سپس به کار با ابوالحسنخان صبا و مرتضی محجوبی پرداخته و از آنها آموزش گرفت و بزودی آوازهاش به عنوان خوانندهای محبوب در سراسر ایران پیچید. مرضیه پس از روی کار آمدن خمینی مجبور به ترک خوانندگی شد. مرضیه پس از سالها سکوت در سال ۱۳۷۳ به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و مجددا فعالیت هنری خود را آغاز کرد. از جمله کنسرتهای بسیار مشهور او در این دوران کنسرتی است که بر روی تانکهای ارتش آزادیبخش ملی ایران در حضور اعضای سازمان مجاهدین خلق اجرا کرد. مرضیه همچنین کنسرتهای بسیاری در پاریس، آمریکا و دیگر کشورها در حمایت از این سازمان برگزار کرد. او در سن ۸۶ سالگی، در سال ۱۳۸۹ در اثر بیماری سرطان در پاریس درگذشت. برای او مراسم سوگواری باشکوهی در قرارگاه مجاهدین در اشرف و همچنین در پایگاه آنها در پاریس برگزار شد.
کودکی و نوجوانی مرضیه
مرضیه در خانوادهای روشنفکر و متجدد به دنیا آمد. پدرش یک روحانی بود اما با به رغم معمم بودن همواره از خطراتی که قشر روحانیت میتواند برای فرهنگ و هنر ایجاد کند سخن می گفت. مادر مرضیه که خودش از او با نام «آتی» یاد میکرد نیز یک زن روشنفکر و هنردوست بود. مادر مرضیه تار مینواخت و آنرا نزد درویشخان آموخته بود. مرضیه دو برادر داشت. کودکی بیش نبود که پدر و مادر او از یکدیگر جدا شدند و مرضیه مجبور به زندگی با نامادری شد. وی از این دوران مجبور به پرستاری از دو برادر کوچکتر خود بود، زیرا نامادری توجه چندانی به فرزندخواندههایش نداشت. نامادری مرضیه نیز علاقه ی بسیاری به موسیقی داشته و پیانو مینواخت. مرضیه به رغم اینکه از این دوران به دلیل دوری از مادر واقعیاش به عنوان دورانی سخت یاد میکرد، آنرا در پرورش استعداد خود در زمینه موسیقی مؤثر میدانست.
سالهای دوری از مادر و سرپرستی دو برادر دیگر برای مرضیه خاطرات تلخی از آن زمان باقی گذاشته بود. وی نقل میکند که در آن دوران به همراه برادرانش با مادرش قرار گذاشته و برای دیدار او میرفتند و همواره بدلیل دوری از مادر غمگین بودند.
مرضیه و برادرانش پس از فوت پدر مجددا به نزد مادر خود بازگشتند. پدر مرضیه تا پایان عمر هیچگونه محدودیتی برای فعالیتهای هنری دخترش ایجاد نکرد.[۱]
ورود مرضیه به دنیای هنر حرفهای
مرضیه از نسل زنان هنرمند پس از قمر الملوک وزیری به شمار میرود. او از کودکی بواسطه ی مادر و نامادریاش با موسیقی آشنا بود و به آموزش آن پرداخت. بازگشت مرضیه به نزد مادر واقعیاش پس از مرگ پدر به او کمک بسیاری برای آغاز فعالیتهای هنری کرد. مرضیه همواره در مورد مادرش میگفت: «اگر «آتی» نبود مرضیه، مرضیه نمی شد»
مادر مرضیه با تشویق او و پشتیبانیاش در زمینهی موسیقی به او جرأت ورود به کار حرفهای را که اغلب توسط مردان اشغال شده بود، میداد. صدای مرضیه در دوران دبیرستان توسط استاد روحالله خالقی و مهرتاش کشف شد. او پس از مدتی به آموزش نزد استاد روحالله خالقی و استاد ابوالحسن صبا پرداخته و با آنها کار موسیقی را در رادیو آغاز کرد.
مشکلات مرضیه در دنیای موسیقی
مرضیه از طرف خانوادهاش برای خوانندگی و یادگرفتن موسیقی با مشکلی مواجه نبود.مرضیه نقل میکند که پدرش تنها در آخرین لحظات عمر به من گفت «اگر میتوانی از این کار دست بکش». وی جامعه آنروز را برای فعالیت هنری یک زن مناسب نمیدید.[۱] مرضیه برای دوست و همکارش استاد کامیار ایزدپناه از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران نقل میکند که در ابتدای ورود به دنیای موسیقی به دلیل فضای مردسالارانه بارها با تمسخر و تحقیر روبرو بوده و فرصتهای بسیاری را بدلیل نپذیرفتن قوانین مردسالارانه از دست دادهاست.
کامیار ایزدپناه در خاطرات خود از مرضیه نقل میکند که روزی از مرضیه پرسیدم شما چطور در آن محیط مردسالار توانستید رشد کنید؟ مرضیه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود پاسخ داد:
«من همه اینها را مدیون تشویقهای آتی (مادر مرضیه) هستم. بعد از او هم چند تن از اساتید آن دوران، در آن زمان فقط چند موزیسین وجود داشتند که به معنی واقعی کلمه انسان بودند، بخصوص در رابطهشان با زنان هنرمند. یکی مرحوم خالقی بود که بسیار مرد والا و کلاسداری بود. بعد هم ابوالحسنخان صبا و مرتضی خان محجوبی و ”رهی” که به من مثل دختر خودشان مینگریستند و مرا تحت آموزش قرار میدادند»
نام مرضیه را شادروان روحالله خالقی در همان اولین دیدارها به عنوان نام هنری او برایش برگزیده بود و همواره او را در ادامهی کار هنری تشویق میکرد. این در حالی است که به گفتهی خود مرضیه در آن زمان آهنگسازان اغلب زنان هنرمند را تحقیر کرده و برای خواندن یک آهنگ روزها به دنبال خود میکشاندند. مرضیه در این رابطه میگوید:
«آن وقتها سیستم ضبط در رادیو مثل امروز پیشرفته نبود که امکان ادیت و غیره وجود داشته باشد. یک یا دو میکروفون بود که خواننده و ارکستر در مقابل آنها قرار میگرفتند و بعد میبایست با یک بار نواختن و خواندن ضبط انجام میشد. اگر بهر دلیل خواننده یا نوازندهای اشتباه میکرد، باید ضبط از نو شروع میشد. یک روز قرار بود من ترانه سختی را اجرا کنم که اتفاقاً مجال تمرین زیادی هم با ارکستر از قبل نداشتم. در نتیجه مقداری با مشکل روبرو بودم و همین باعث شد چند بار اشتباه کنم و ضبط مجدداً از نو شروع شود. بار سوم اجرا که کمی از ضرب افتادم ( منظور حفظ ریتم است)، مرحوم …. برگشت جلوی همه به من گفت: ”خانم! شما بهتر است بروی همان رختشویی بکنی، تا خوانندگی…” این حرف مرا خیلی ناراحت کرد، اما باعث شد که با تمرکز بیشتری دور آخر کار را تمام کنم. این ماجرا مثل سنگی روی قلبم سنگینی میکرد. همین که به خانه رسیدم زدم زیر گریه. «اتی»، خدا بیامرزدش، یکی دو بار از من پرسید چی شده؟ اما گریه مجال نمیداد که حرفی بزنم. کمی که گذشت، شربتی برایم درستکرد و نوازشم کرد و پرسید: ”دخترم چی شده؟ به من بگو”. منهم کل داستان را برایش تعریفکردم. سپس به آرامی و با لبخندی صمیمی و درعین حال جدی به من گفت ”عزیزم، اینکه گریه نداره. از فردا نمیخواد بری موسیقی کار کنی، همینجا بمون، وردست خودم، بهت خیاطی و آشپزی و بافتنی یاد میدم که دیگه غصه نخوری”. من که حسابی جا خورده و از این حرف او متعجب شدهبودم گفتم ” اتی! ولی من میخوام خواننده بشم”. او گفت ” آها! حالا اومدی سراصل مطلب. اگه میخوای به این هدف برسی، باید آمادهباشی که سختیهاش رو هم تحمل کنی. توی این دنیا هیچکس مجانی و راحت به جایی نمیرسه. تو باید آمادگی بدتر از اینهاش رو هم داشتهباشی. اما مهم اینه که خودت آدم محکم و مصممی باقی بمونی”. این حرف «اتی» خیلی بر روی من اثر کرد و انگیزهام را برای ادامه راه صد چندان کرد.»[۱]
مرضیه در جای دیگری در مورد مشکلاتی که در راه خوانندگی با آن مواجه بود گفت:
«نخستین دورهٴ آموزشها، هفت سال و بهطور مستمر ادامهداشت. یعنی در حقیقت، من در طول این زمان میتوانستم با زحمتی خیلی کمتر در یکی از رشتههای علمی یا ادبی دکترا بگیرم، میتوانستم این کار را بکنم تا در آن سالها کسی به من نگوید آوازهخوان! و مجبور نشوم آن قدر خون دل بخورم. ولی من تصمیم گرفتهبودم نشان دهم که یک زن میتواند هم آواز بخواند و هم خانم باشد و پاک و پاکیزه زندگی کند.»[۲]
شهرت مرضیه و اجرای اپرای خسرو و شیرین
مرضیه زیر نظر اساتیدی چون اسماعیل مهرتاش، ابوالحسنخان صبا، روحالله خالقی و مرتضی محجوبی فعالیت و آموزش خود را آغاز کرد. از جمله اولین کارهای مرضیه خواندن در اپرای خسرو و شیرین بود. وی در این نمایش بجای هنرپیشه اول که خواننده نبود از پشت پرده آواز میخواند. این نمایش که ۳۷ شب روی صحنه بود با استقبال بسیاری مواجه شد. بزودی مرضیه در برنامه شیر و خورشید ایران که از رادیو پخش میشد شرکت کرد و ترانه معروف شیدا یا «امشب شب مهتابه» را اجرا کرد. ترانه او بشکل گستردهای بر سر زبانها افتاده و بر دل مردم نشست. اغلب مردم میخواستند این خواننده جدید را از نزدیک ببینند. به همین سبب بار دیگر نمایش خسرو و شیرین اجرا و مرضیه شخصا در نقش شیرین ظاهر شد. از این نمایش آنچنان استقبال شد که تا مدتها بر روی سن باقی ماند.پس از آن مرضیه چنان شهرتی یافت که آهنگسازان و شاعران برای آنکه وی آثارشان را اجرا کند با یکدیگر به رقابت میپرداختند.[۳]
مرضیه در برنامه گلها
پیشرفت مرضیه آنچنان سریع بود که در مدت کوتاهی اسم او در صدر خوانندگان ایرانی قرار گرفت. او اولین زنی بود که به برنامه گلها راه پیداکرد. مرضیه در رادیو با هنرمندانی چون روحالله خالقی، مرتضی محجوبی، رهی معیری، غلامحسین بنان، مرتضا حنانه، کسروی، عبدالله دوامی و فرامرز پایور، جواد معروفی، حبیبالله بدیعی، یاحقی و... فعالانه کار میکرد.
اجرای مرضیه در تالار رودکی
مرضیه در سال ۱۳۵۴ در تالار رودکی به مدت سه شب پیاپی با همراهی ارکستر فرامرز پایور به اجرای کنسرت پرداخت. اغلب حاضرین در آن کنسرت دانشجویان و روشنفکران بودند. او در این کنسرتها با وجود ممنوع بودن ترانه «از خون جوانان وطن» آنرا بصورت زنده اجرا کرد که با استقبال شرکتکنندگان مواجه شد. مرضیه در خاطرهای دربارهی همین کنسرت گفت:
«تقریباً کمی بعد از همین کنسرتهای تالار رودکی بود که دیدم یک روز مرد تقریباً مسن و جاافتادهای که به نظر آدم محترمی میرسید به خانه من آمد و گفت ”خانم، یک درخواست از شما دارم، چون احساس میکنم انجام آن فقط از شما برمیآید.” گفتم خواهش میکنم بفرمایید، خوشحال میشوم اگر بتوانم کاری بکنم. او در حالیکه اشکش جاری شدهبود گفت «خانم، من فقط یک پسر دارم که آنهم توسط ساواک دستگیر شده. هیچ گناهی هم ندارد، میخواستم شما او را دوباره به من برگردانی”. من که تا آن موقع زیاد با موضوعهای سیاسی سر و کاری نداشتم، از او کاری را که باید بکنم پرسیدم . فردا صبح با اتوموبیل خودم به دفتر ساواک در تهران رفتم و گفتم میخواهم با رئیس اینجا صحبت کنم. کارمندان وقتی مرا دیدند خیلی با احترام مرا تحویل گرفته و پس از چند دقیقه انتظار مرا به اتاق مجللی و نزد رئیسشان بردند. من بدون هیچ سابقه ذهنی و یا ترس از کسی، رک و راست موضوع را مطرح کرده و گفتم ” من آمدهام از شما درخواست کنم که این پسر را که فامیل من است آزاد کنید». او کمی مکث کرد و سری تکان داد و گفت ببینم چکار میکنم”. معلوم بود که حرف من زیاد به مذاقش خوش نیامده، در عین حال احساس کردم در نقطهای گیر کرده که نه میتواند جواب رد و نه مثبت بدهد. بالاخره این داستان گذشت. بعد از یکی دو هفته همان آقای میانسال مجدداً به خانهام آمد. این بار با یک دسته گل و یک بسته کادو و باخوشحالی گفت «پسرم آزاد شد.» راستش را بخواهی من بیشتر از او خوشحال شدم.»[۱]
ویژگیهای اخلاقی مرضیه
به گفتهی کامیار ایزدپناه از نزدیکان مرضیه پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران، او همواره به دیگر هنرمندان احترام میگذاشت و روابط انسانی بارزی با آنها داشت. مرضیه پشتیبانی مادی و معنوی از نوازندگان ارکسترش را هموازه جزو وظایف خود میدانست. مرضیه تنها بخاطر آنکه قطعهی آوازی را از عبدالله دوامی آموختهبود خود را موظف کردهبود که برای جبران آن هفتهای یکبار به او که در دوران کهولت به تنهایی در خانهای زندگی میکرد سر زده، خانهاش را نظافت کرده و نیازهای صنفیاش برطرف سازد.
او همواره بدور از حسد از دیگر خوانندگان تعریف میکرد و صدا و هنرشان را تحسین مینمود. از جمله ویژگیهای دیگر او تلاش بیوقفه در مسیر آموختن بود. او در ابتدا هفت سال بطور حرفهای به آموزش موسیقی پرداختهبود. پس از آن نیز در هر شرایطی آموزش یکی از برنامههای ثابت روزانهاش بود. گفته میشود حتی پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران در شرایط نامتعین در عراق و حتی در مسیر و در حال تردد، با فرارسیدن زمان آموزش، به همراه استاد کامیار ایزدپناه تمرینات خود را آغاز میکرد.
سکوت مرضیه
پس از انقلاب ضدسلطنتی مرضیه تا سال ۱۳۷۳ در ایران سکوت پیشهکرد. او در این دوران در خانهای در حومه تهران زندگی میکرد. مرضیه در این باره میگوید:
«ملاها صدای عشق و احساسات انسانی را به سکوت کشاندند. آنها نسیم و مهتاب و بهار و لبخند سرزمین مادری من ایران را به زندان افکندند. سرزمینی که روزی یکی از بزرگترین تمدنها و فرهنگهای تاریخی و گهواره شعر و ادبیات و موسیقی و انسانیت بود، اینک در زیر ضربات شلاق یک حکومت ضدتمدن و فرهنگ، ضد زن و ضدانسانیت قرار گرفتهاست».
وی همچنین نقل میکند که در این پانزده سال در دهکدهای در شمال تهران زندگی کرده و شبها که برای قدم زدن به صحرا میرفت ساعتها به خواندن ترانههایش در خلوت میپرداخت.[۴]
پیوستن مرضیه به مجاهدین خلق
مرضیه در سال ۱۳۷۳ سفری درمانی به آمریکا داشت. او در هنگام بازگشت توقفی کوتاه در فرانسه کرد و بطور کاملا اتفاقی با مجاهدین خلق روبرو شد. او در این دیدار بسیار تحت تأثیر آنها قرارگرفت و حتی تصمیمگرفت پیش از بازگشت به ایران برای آنها یک برنامه خصوصی اجرا کند. مرضیه در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۳ پس از اجرای این برنامه، با مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیدهی شورای ملی مقاومت که آن زمان در فرانسه ساکن بود، دیدار کرد. مسیر زندگی او پس از این دیدار تغییر کرد. او از اینکه یک زن در موضع همشأن رهبری در مجاهدین قرار دارد بسیار تحت تاثیر قرارگرفته بود. مرضیه پس از آن دیدار تصمیم گرفت پس از رفتن به ایران و حل و فصل مسائلی در آنجا به فرانسه بازگشته و به سازمان مجاهدین خلق بپیوندند.
رفتن به ایران و بازگشت مجددش به فرانسه برای پیوستن رسمی به مجاهدین، بیش از یک ماه طول کشید. بسیاری از ملاقاتکنندگان با مرضیه تصور میکردند که به دلایل مختلف، نمیتوان بازگشت مجددی برای او به فرانسه تصورکرد اما او در شب سی و یکم خرداد ۱۳۷۳ از ایران به فرانسه بازگشته و رسما پیوستن خود به مجاهدین خلق را اعلام کرد.
«من بعد از ۱۵سال وقتی آمدم، اول نیامدم روی سن پاله دکنگره یا آلبرتهال. صاف و مستقیم رفتم وسط آن بیابانهای بیآب و علف و داغ، وسط آن زنان و مردان شجاع و رشید و وطنپرست که بهخاطر مردم و بهخاطر آزادی سر از پا نمیشناسند.رفتم روی تانکهای داغ در هوای ۵۰درجه فریاد کشیدم و سرود خواندم. سرود جنگی و نظامی، سرود برای مجاهدان، بهخاطر آزادی، بهخاطر مردمی که عشق من هستند. با همه خلوص میخواهم بر روی اولین تانک به جانب دشمن بشتابم. فکر همه خطرات را هم کردهام و صد بار قاطعتر از پیش مبارزه خواهمکرد و خواهمجنگید…»
کنسرتهای مرضیه پس از پیوستن به مجاهدین خلق
کنسرت مرضیه بر روی تانکهای ارتش آزادیبخش
مرضیه اولین کنسرت خود را بعد از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق در عراق اجرا کرد. وی در این کنسرت در حالی که بر فراز تانکهای ارتش آزادیبخش ایستادهبود به اجرای ترانه پرداخت
نخستین کنسرت مرضیه بعد از جلای وطن در عراق و بر فراز تانکهای ارتش آزادیبخش ملی ایران و در حضور هزاران تن از رزمندگان آزادی ایران برگزار شد.
کنسرت آلبرتهال مرضیه
این کنسرت یکسال پس از پیوستن مرضیه به سازمان مجاهدین خلق در نوروز ۱۳۷۴ اجرا شد.رویال آلبرتهال ( Royal Albert Hall) یکی از معروف ترین سالنهای کنسرت در جهان است. این سالن در لندن قرار دارد. ظرفیت این سالن پنج هزار و پانصد نفر است. فیلم ویدئویی این کنسرت بصورت گسترده در ایران منتشرشد بطوری که کمتر کسی در ایران است که از پیر و جوان آنرا ندیدهباشد. این اولین تصاویر مرضیه در حال خواندن پس از ۱۵ سال سکوت بود.
کنسرت همبستگی مرضیه در لندن
در این کنسرت مرضیه به اجرای قطعهای بسیار طولانی پرداخت. اجرای این قطعه حدود ۴۵ دقیقه با ۱۰۰ نفر گروه کر و ارکستر انجام شد. این در حالی بود که مرضیه در تمام مدت اجرا نه شعر و نه نتهای ترانه را در مقابل خود نداشت و تماما آنرا از حفظ اجراکرد. مرضیه این کنسرت را در سن ۷۲ سالگی اجرانمود.[۴]
کنسرت لس آنجلس مرضیه
مرضیه در لسآنجلس آمریکا اقدام به برگزاری یک کنسرت در سالن ویشلرهال (Whilshare) کرد. لوسانجلس تایمز گزارشکرد این کنسرت با تدابیر شدید امنیتی همراهبود و تمامی شرکتکنندگان باید از ردیاب فلزی رد میشدند. همین امر منجر به تاخیر ۴۵ دقیقهای در برگزاری کنسرت شد.
در این کنسرت هنگامی که یکی از تماشاگران با ترانه مرضیه اقدام به دستزدن کرد او خطاب به جمعیت گفت: «من مطرب نیستم، وقتی میخوانم فقط گوش بدهید.»[۴] او در این کنسرت با جمعیت در مورد مجاهدین خلق سخن گفت و حرفهایی جنجالی زد که توجه بسیاری را جلب کرد.
فیگارو روزنامه مشهور فرانسوی درباره این کنسرت نوشت
«اگر کسی بخواهد مرضیه را برای فرانسویان توصیف کند، جز با تلفیق چندین چهره نمیتواند این کار را بکند: عشقی از نوع «کاترین سُوژ» برای شعر و شاعران، طعم صدای بیانتها در زمینه ویولنها مانند «نانا موسکوری»، هیبت قوی مانند «جون بائز»، گرمای جذبکننده شرقی ام کلثوم… مرضیه و هزاران هنرمند ایران زمین، هزارهها و قرنهاست که با آتش بانگنایشان شعلهٴ این فرهنگ را در مقابل توفانها زنده نگهداشتهاند و از نسلی به نسلی دیگر سپردهاند». [۵]
کنسرت مرضیه در سالن المیپا
آخرین کنسرت مرضیه در سالن المپیای پاریس در حالی برگزارشد که او ۸۲ سال سن داشت. این کنسرت به رهبری استاد محمد شمس برگزارشد. شاهرخ گلستان، همان زمان در نقدی درباره کنسرت المپیا نوشت: «مرضیه که در فروردین ماه امسال هشتاد و دو سالگی را پشت سر گذاشت و بیش از شصت سال است که میخواند، شفافیت صدا و قدرت خوانندگی خود را به خوبی حفظ کردهاست.»
دیگر کنسرتهای مرضیه
- کنسرت بینالمللی بلژیک با حضور یهودی منوهین و ۵ تن از خوانندگان مشهور جهان
- کنسرت بابل در محل باستانی بابل در عراق[۶]
- کنسرت در شهر دوسلدورف آلمان
- کنسرت در شهر اوبرهاوزن آلمان (۲ بار)
- کنسرت در شهر استکهلم سوئد
- کنسرت در فستیوال هنری بلژیک
- کنسرت در فستیوال هنری در اطریش به دعوت شهرداری شهر
- کنسرت در سالن ارلزکورت در شهر لندن
- کنسرت در جلسه حقوق بشر در لندن
- کنسرت در فستیوالی در یکی از شهرهای جنوب فرانسه
اذان مرضیه
مرضیه اولین زنی است که اذان گفت. اجرای اذان توسط او یک خرق عادت بشمار میرفت. او این کار را پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران انجامداد. در اسلام سنتی که جمهوری اسلامی مبلغ آن است شنیدن صدای زن و همچنین خواندن برای زن ممنوع است اما سازمان مجاهدین خلق ایران برداشت دیگری از اسلام دارد. این موضوع مشوق مرضیه برای خواندن اذان شد. او پس از تمرینات مستمر اذان را اجرا و ضبط نمود.[۷]
پیوستن مرضیه به ارتشآزادیبخش در عراق
مرضیه که برای اجرای یک کنسرت در عراق به این کشور آمدهبود بود در ۲۱ مهر ۱۳۷۶ سفر خود به پاریس را لغو کرده و از سازمان مجاهدین میخواهد که در عراق بماند. او تقاضا میکند به ارتش آزادیبخش پیوسته و رزمنده ارتش آزادی باشد.
هنگامی که مسعود رجوی این درخواست را میشنود نگران میشود که شاید کمبودی در پاریس داشتهباشد. او خود شخصا با مرضیه در این رابطه صحبت میکند. مسعود رجوی در پیامی که به مناسبت درگذشت مرضیه داد ماجرای این دیدار و درخواست مرضیه از وی برای ماندن در عراق را چنین نقل کرد:
خانم مرضیه گفت: آقا، چیزی از شما میخواهم بهشرط اینکه نه نگویی!
گفتم هر چیز که شما بگویید به روی چشم الا اینکه بخواهید در اینجا بمانید، چون این محیط امنیت ندارد، مناسب کار و فعالیتهای شما هم نیست، هوای آن هم برای شما خوب نیست، امکاناتش بسیار محدود است و خلاصه خسته خواهیدشد. اگر در پاریس مشکل یا کم و کسری دارید، بفرمایید، به روی چشم…
خانم مرضیه با اشاره به مریم گفت: خیر، «خانوم» ترتیب همه چیز را دادهاند. در پاریس باغ بزرگی برایم گرفتهاند. استودیوی جداگانه هم برای تمرین و ضبط صدا با تجهیزات دارم. بهترین ارکستر در اختیارم است. مجاهدین هم در کنارم هستند و از چیزی فروگذار نمیکنند. با هنگامه هم در ارتباط هستم و حالش خوب است…
گفتم: پس مشکل چیست؟
با نگاهی پر مهر و اشتیاق به مریم، که گویی دوری از او را بر نمیتابد و نیز میخواهد او را در برابر مخالفت من، به حمایت از درخواست خودش بکشاند گفت: میخواهم نزدیک «خانوم» باشم. نمیخواهم زن ویژه باشم، من رزمنده ارتش آزادیبخش هستم…
گفتم: خانم مرضیه، بزرگواری شما چیز ناشناختهیی نیست اما در این سن و سال و با کسالتهایی که دارید چگونه میخواهید رزمنده باشید؟ این چه انتظاری است که از خودتان دارید؟
گفت: لااقل برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی که بلدم، اگر این را هم قبول نداری، دستکم دعایی بدرقه راهشان میکنم. میهمان نیستم و از امروز صاحبخانهام… .
سپس سوگند خورد که با خلوص میخواهد بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابد. تأکید کرد که فکر همه خطرات را هم کرده و خونش مانند دیگر مجاهدان کمترین فدیه آزادی ملت ایران است…
آخر سر هم با لحنی اخطارگونه به من، دوباره تأکید کرد که هیچکس نمیتواند انتخاب او را تغییر بدهد والا دست به قهر و اعتصاب میزند.
شگفتا در حالیکه مرضیه، آتشین میغرید، مریم دست او را گرفتهبود و به آرامی میگریست و من هنوز نمیفهمیدم که این اشک شوق و غرور و تحسین است. راستی که مرضیه اصل و وصل خویش را در مریم رهایی باز یافتهبود.
دقایقی بعد هزاردستان و خاتون هنر ایران، قلم بهدست گرفت و یک برگ زرین و جاودانه مقاومت و هنر را، بهصورت یک نامه نوشت و خطاب به من ابلاغ کرد. این غزل غزلهای او بود. وقتی خواندم، فهمیدم که تا آن روز مرضیه را نشناختهبودم. با شرمندگی از عنوانهای پر لطفی که به من دادهاست، از آنجا که مجاز نیستم هیچ چیزی را از نامه تاریخی بانوی سرفراز هنر حذف کنم، امانت را عیناً به موزه مقاومت تقدیم میکنم و به استحضار همه هموطنان بهویژه زنان اشرفنشان این مرز و بوم میرسانم»
اعلام پیوستگی مرضیه به ارتش آزادیبخش ملی ایران
مرضیه در نامهای مسعود رجوی به عنوان فرمانده کل ارتش آزادیبخش درخواست خود را برای رفتن به عراق و پیوستن به ارتش آزادیبخش چنین مینویسند:
گفتا که کیست بر در، گفتم کمین غلامت | گفتا چه کار داری،گفتم مها سلامت | |
گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بخوانی | گفتا که چند جوشی، گفتم که تا قیامت |
به فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران برادر مجاهد سردار بزرگ مسعود رجوی
همچنانکه به نسرین عزیزم و رئیسجمهور محبوبمان خانم مریم رجوی گفتم و تقاضا کردم، عزم جزم کردهام که بهعنوان رزمنده ارتش، به ارتش مریم بپیوندم، موافقت نکردند. گویا که من فردی باشم فقط برای بزم، که میباید تا به آخر در آرامش پاریس به کارهای حاشیه بپردازم…اما هرگز و هیچگاه به چنین نقش- هر قدر هم در اوصاف آن بگویید و بگویند – قناعت نمیکنم. آخر من برای رزمیدن و آزادی ملّتم ترک خانمان و عزیزان و جلای وطن کردم و بهدامن سیمرغ رهایی چنگ زدم و بر آستان علی علیهالسلام و سید الشهدا سر سائیدم و گرد و غبار قرارگاه اشرف و مجاهدان پاکبازش را توتیای دیده نمودم و بهنام گل سرخ خواندم…
اکنون موقعیت و مواضع خودم را به شرح زیر اعلام میکنم:
۱- من اشرفالسادات مرتضایی (مرضیه) که بیش از نیمقرن برای ملت ایران خواندم در سن هفتاد و سه سالگی در اوج تجربه و آگاهی، ارتش آزادیبخش را انتخاب کردهام. هیچکس حتی شما نمیتواند انتخاب مرا تغییر بدهد. مسئولیت این انتخاب را با همه پیامدهای آن شخصاً بر عهدهدارم و خودم به ملت ایران و مخصوصاً زنان و دختران کشور اسیرم توضیح خواهمداد. بنابراین بیهوده تلاش نکنید که انتخاب و تصمیم مرضیه را تغییر داده و وادارش کنید که به نشستن در پاریس و زندگی در آرامش و رفاه قانع شود. خیر، پس از بازگشت خانم مریم رجوی رئیسجمهور عزیزم به ارتش آزادیبخش، این دیگر محال و غیرممکن است.
۲- من نمیخواهم زن ویژهیی باشم. رزمنده ارتش آزادیبخش هستم و لااقل میتوانم برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی و… هم بکنم یا دستکم دعایی بدرقه راهشان کنم. بگذریم که از روز اول گفتم که میخواهم بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابم. بهخدا سوگند که با خلوص و از ته دل گفتم. پس نه مهمانم، نه احترامات ویژه میخواهم و نه حتی دیدار تو و خانم مریم رجوی را. هیچ نوع رسیدگی خاص هم نمیخواهم و میدانی که اهل گشت و گذار هم نبودهام، بله، از امروز کمترین صاحبخانهام.
۳- فکر همه خطرات را هم کردهام. خون مرضیه هم مانند خون دیگر مجاهدان و رزمندگان ارتشآزادیبخش کمترین فدیه آزادی ملت ایران از دست آخوندهای خونآشام است. حرف دشمنان و اضداد این مقاومت و این مجاهدین را هم هرچند بیشتر و بیشتر به من ناسزا بگویند بهجان خریدهام
من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست برای پیروزی سهل و آسان هم نیامدهام. آمدهام تا در همه غم و شادی و شکست و پیروزیها با رشیدترین و پاکترین زنان و مردان ملتم باشم. بخدا دیگر حال و حوصله خارجه و اروپا را ندارم.
و سرانجام اینکه اگر تقاضایم پذیرفته نشود قهر و حتی اعتصاب میکنم و دیگر در خانه مینشینم و هیچکار هم برای این مقاومت نخواهمکرد
گفتا که خواندت اینجا گفتم که بوی جامهت گفتا چه عزم داری گفتم وفا و یاری گفتا زمن چه خواهی گفتم که لطف عام الشرفالسادات مرتضایی (مرضیه)
۱۳۷۶/۲۱/۷[۸]
خروج مرضیه از عراق
در سال ۲۰۰۳ در آستانه ی سقوط دولت پیشین عراق، هنگامی که حملهی نیروهای ائتلاف به عراق آغاز شد، مقرات مجاهدین خلق نیز در معرض بمباران قرار گرفت. سازمان مجاهدین خلق علیرغم میل باطنی مرضیه، وی را از راه زمینی به خارج از عراق فرستاد تا امنیت وی تأمین باشد. بزودی بسیاری از مقرات مجاهدین خلق از جمله قرارگاه اشرف و پایگاههای آنها در بغداد زیر بمبارانهای شدید قرارگرفتند.
آلبومهای مرضیه
مرضیه در طول عمر هنری خود صدها ترانه خواند. برخی از آلبومهای او عبارتند از:
- دیدی که رسوا شد دلم
- سنگ خارا
- خواب نوشین
- در فکر
- رسوا
- مینا
- الهه ناز
- و ...
درگذشت مرضیه
مرضیه در سالهای آخر عمر خود در پاریس زندگی میکرد. در ماههای پایانی عمر خود به دلیل بیماری سرطان در بیمارستان آمریکاییها بستری شد. در طول دوران بستری افرادی از سازمان مجاهدین خلق ایران بصورت ۲۴ ساعته از وی پرستاری میکردند. فیلمی که پس از درگذشت او منتشر شد نشان میدهد که مریم رجوی در دیدار خود از مرضیه در بیمارستان برای وی اذانی که خود او خواندهاست را پخش کرده و سپس با او سخن میگوید. مرضیه به سختی کلماتی را که نشانهی علاقه وی به مریم رجوی است ادا میکند.
مرضیه سرانجام در روز چهارشنبه ۲۱ مهرماه ۱۳۸۹، در سن ۸۶ سالگی درگذشت.
پیام مسعود رجوی برای درگذشت مرضیه
مسعود رجوی به مناسبت درگذشت مرضیه پیامی داد که بخشی از آن چنین بود:
سردار نغمهخوان ارتش آزادی، گنجینة سرشارِ هنر ملی خاتون شهر شعرها و شورها، بلبل همراز سوزها و سازها پر کشید. مرضیه رستگار و جاودانه شد...
یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَّرْضِیةً
بانوی عزت و همت، حدیث صفا و محبت «که با لعل خاموشش نهانی صدسخن دارم»
چرا که «مذهب عاشق، زمذهبها جداست- عاشقان را مذهب و ملت، خداست»
در دل صحرای تاریخ معاصر ایران، «بلبل سرگشته» دهههای متوالی، «نیمهشبان تنها»، گمشده خود را میجست و سرانجام آن را در مهر تابان مقاومت و آزادی ایران زمین دریافت…
پیام مریم رجوی برای درگذشت مرضیه
مریم رجوی در بخشی از پیام خود پس از درگذشت مرضیه نوشت:
«ستاره درخشان و بانوی هنر ایران مرضیه عزیزمان، والاترین گل سرسبد هنرمندان و پرچمداران هنر ایران در شورای ملی مقاومت ایران، امروز شعلههای وجود ناآرامش خاموش شد. اما صدای او که برای آزادی مردم ایران، برای رزمندگان آزادی و برای اشرفیها خواند، هرگز خاموش نخواهدشد. ای گل جلوه این بستان بودی
وصلت بر تن عاشق جان بودی، در آن پرتو لبخند شیرین، ای مه درد مرا درمان بودی
در فقدان دردناک همرزم و همراز سفر رفته چه بگویم؟ به همین مناسبت سه روز عزای ملی اعلام میکنم. درگذشت دریغانگیز او را به مردم ایران تسلیت میگویم که بیش از ۶۰سال است صدای سحرانگیز مرضیه جان و قلبشان را از زیبایی و لطافت انسانی لبریز کردهاست. درگذشت او را به جامعه هنرمندان کشورم تسلیت میگویم. راستی که مرضیه سمبل اعتراض و شورش هنر ایران علیه فاشیسم سیاه ولایت فقیه بود»
برگزاری مراسم بزرگداشت مرضیه در اشرف
پس از درگذشت مرضیه ساکنین اشرف، اعضای سازمان مجاهدین خلق در روز ۲۵ مهر در حالی که در محاصره نیروهای عراقی بوده و حملات مختلفی را از طرف نیروهای سپاه پاسداران پشت سر گذاشتهبودند، مراسم بزرگی به همراه اجرای برخی ترانههای مرضیه در بزرگداشت مرضیه برگزارکردند. در این مراسم یکانهای نمونه ارتش آزادیبخش رژه رفته و به ادای احترام به تصاویر مرضیه پرداختند.[۹] آنها در روز مراسم با حملهای دیگر مواجهشدند. در حین اجرای این مراسم در اضلاع قرارگاه اشرف ۱۸ نفر از مجاهدین در اثر این حملات مجروح شدند.[۱۰]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ خاطرات مرضیه - کامیار ایزد پناه
- ↑ مرضیه صدای جاودانه
- ↑ بیتوته - بیوگرافی مرضیه
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ غروب مرضیه در صبح روشناییها
- ↑ فیگارو - ۲۵ فروردین۸۵ -برتران دیکان
- ↑ مرضیه بانوی بزرگ آواز ایران
- ↑ آهنگ رام - اولین مرضیه
- ↑ مرضیه جاودانه شد
- ↑ مراسم بزرگداشت بانوی هنر ایران در اشرف
- ↑ حمله نیروهای مالکی به اشرف همزمان با مراسم بزرگداشت مرضیه