۷٬۳۴۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
| زمینه فعالیت = موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی | | زمینه فعالیت = موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی | ||
| هنرمندان همکار = | | هنرمندان همکار =[[غلامحسین بنان]]- علی اصغر بهاری - محمد شمس - حمیدرضا طاهر زاده- کامیار ایزدپناه | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
| آلبوم معروف = | | آلبوم معروف = | ||
}} | }} | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
سالهای دوری از مادر و سرپرستی دو برادر دیگر برای مرضیه خاطرات تلخی از آن زمان باقی گذاشته بود. وی نقل میکند که در آن دوران به همراه برادرانش با مادرش قرار گذاشته و برای دیدار او میرفتند و همواره بدلیل دوری از مادر غمگین بودند. | سالهای دوری از مادر و سرپرستی دو برادر دیگر برای مرضیه خاطرات تلخی از آن زمان باقی گذاشته بود. وی نقل میکند که در آن دوران به همراه برادرانش با مادرش قرار گذاشته و برای دیدار او میرفتند و همواره بدلیل دوری از مادر غمگین بودند. | ||
مرضیه و برادرانش پس از فوت پدر مجددا به نزد مادر خود بازگشتند. پدر مرضیه تا پایان عمر هیچگونه محدودیتی برای فعالیتهای هنری دخترش ایجاد نکرد.<ref name=":1">خاطرات مرضیه - کامیار ایزد پناه</ref> | مرضیه و برادرانش پس از فوت پدر مجددا به نزد مادر خود بازگشتند. پدر مرضیه تا پایان عمر هیچگونه محدودیتی برای فعالیتهای هنری دخترش ایجاد نکرد.<ref name=":1">خاطرات مرضیه - کامیار ایزد پناه</ref> | ||
[[پرونده:مرضیه در جوانی.JPG|جایگزین=مرضیه در جوانی|بندانگشتی|200x200پیکسل|مرضیه در جوانی]] | |||
== ورود مرضیه به دنیای هنر حرفهای == | == ورود مرضیه به دنیای هنر حرفهای == | ||
خط ۴۰: | خط ۴۱: | ||
مرضیه از طرف خانوادهاش برای خوانندگی و یادگرفتن موسیقی با مشکلی مواجه نبود.مرضیه نقل میکند که پدرش تنها در آخرین لحظات عمر به من گفت «اگر میتوانی از این کار دست بکش». وی جامعه آنروز را برای فعالیت هنری یک زن مناسب نمیدید.<ref name=":1" /> مرضیه برای دوست و همکارش استاد کامیار ایزدپناه از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران نقل میکند که در ابتدای ورود به دنیای موسیقی به دلیل فضای مردسالارانه بارها با تمسخر و تحقیر روبرو بوده و فرصتهای بسیاری را بدلیل نپذیرفتن قوانین مردسالارانه از دست داده است. | مرضیه از طرف خانوادهاش برای خوانندگی و یادگرفتن موسیقی با مشکلی مواجه نبود.مرضیه نقل میکند که پدرش تنها در آخرین لحظات عمر به من گفت «اگر میتوانی از این کار دست بکش». وی جامعه آنروز را برای فعالیت هنری یک زن مناسب نمیدید.<ref name=":1" /> مرضیه برای دوست و همکارش استاد کامیار ایزدپناه از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران نقل میکند که در ابتدای ورود به دنیای موسیقی به دلیل فضای مردسالارانه بارها با تمسخر و تحقیر روبرو بوده و فرصتهای بسیاری را بدلیل نپذیرفتن قوانین مردسالارانه از دست داده است. | ||
کامیار ایزدپناه در خاطرات خود از مرضیه نقل میکند که روزی از مرضیه پرسیدم شما چطور در آن محیط مردسالار توانستید رشد کنید؟ مرضیه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود پاسخ داد: <blockquote>«من همه اینها را مدیون تشویقهای آتی (مادر مرضیه) هستم. بعد از او هم چند تن از اساتید آن دوران.در آن زمان فقط چند موزيسين وجود داشتند كه به معنی واقعی كلمه انسان بودند، بخصوص در رابطهشان با زنان هنرمند. يكي مرحوم خالقی بود كه بسيار مرد والا و كلاسداری بود. بعد هم ابوالحسن خان صبا و مرتضی خان محجوبی و ”رهی” كه به من مثل دختر خودشان مي نگريستند و مرا تحت آموزش قرار میدادند» </blockquote>نام مرضیه را شادروان روح الله خالقی در همان اولین دیدارها به عنوان نام هنری او برایش برگزیده بود و همواره او را در ادامهی کار هنری تشویق میکرد. این در حالی است که به گفتهی خود مرضیه در آن زمان آهنگسازان اغلب زنان هنرمند را تحقیر کرده و برای خواندن یک آهنگ روزها به دنبال خود میکشاندند. مرضیه در این رابطه میگوید:<blockquote>«آن وقتها سيستم ضبط در راديو مثل امروز پيشرفته نبود كه امكان اديت و غيره وجود داشته باشد. يك يا دو ميكروفون بود كه خواننده و اركستر در مقابل آنها قرار مي گرفتند و بعد مي بايست با يك بار نواختن و خواندن ضبط انجام مي شد. اگر بهر دليل خواننده يا نوازنده اي اشتباه مي كرد، بايد ضبط از نو شروع مي شد. يك روز قرار بود من ترانه سختي را اجرا كنم كه اتفاقاً مجال تمرين زيادي هم با اركستر از قبل نداشتم. در نتيجه مقداري با مشكل روبرو بودم و همين باعث شد چند بار اشتباه كنم و ضبط مجدداً از نو شروع شود. بار سوم اجرا كه كمي از ضرب افتادم( منظور حفظ ريتم است)، مرحوم …. برگشت جلوي همه به من گفت: ”خانم! شما بهتر است بروي همان رختشويي بكني، تا خوانندگي…” اين حرف مرا خيلي ناراحت كرد، اما باعث شد كه با تمركز بيشتري دور آخر كار را تمام كنم. اين ماجرا مثل سنگي روي قلبم سنگيني مي كرد. همينكه به خانه رسيدم زدم زير گريه. «اتي»، خدا بيامرزدش، يكي دو بار از من پرسيد چي شده؟ اما گريه مجال نمي داد كه حرفي بزنم. كمي كه گذشت، شربتي برايم درست كرد و نوازشم كرد و پرسيد: ”دخترم چي شده؟ به من بگو”. منهم كل داستان را برايش تعريف كردم. سپس به آرامي و با لبخندي صميمي و درعين حال جدي به من گفت ”عزيزم، اينكه گريه نداره. از فردا نميخواد بري موسيقي كار كني، همينجا بمون، ور دست خودم، بهت خياطي و آشپزي و بافتني ياد ميدم كه ديگه غصه نخوري”. من كه حسابي جا خورده و از اين حرف او متعجب شده بودم گفتم ” اتي! ولي من ميخوام خواننده بشم”. او گفت ” آها! حالا اومدي سراصل مطلب. اگه ميخواي به اين هدف برسي، بايد آماده باشي كه سختي هاش رو هم تحمل كني. توي اين دنيا هيچكس مجاني و راحت به جايي نمي رسه. تو بايد آمادگي بدتر از اينهاش رو هم داشته باشي. اما مهم اينه كه خودت آدم محكم و مصممي باقي بموني”. اين حرف «اتي» خيلي بر روي من اثر كرد و انگيزه ام را براي ادامه راه صد چندان كرد.»<ref name=":1" /></blockquote>مرضیه در جای دیگری در مورد مشکلاتی که در راه خوانندگی با آن مواجه بود گفته بود: | کامیار ایزدپناه در خاطرات خود از مرضیه نقل میکند که روزی از مرضیه پرسیدم شما چطور در آن محیط مردسالار توانستید رشد کنید؟ مرضیه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود پاسخ داد: <blockquote>«من همه اینها را مدیون تشویقهای آتی (مادر مرضیه) هستم. بعد از او هم چند تن از اساتید آن دوران.در آن زمان فقط چند موزيسين وجود داشتند كه به معنی واقعی كلمه انسان بودند، بخصوص در رابطهشان با زنان هنرمند. يكي مرحوم خالقی بود كه بسيار مرد والا و كلاسداری بود. بعد هم ابوالحسن خان صبا و مرتضی خان محجوبی و ”رهی” كه به من مثل دختر خودشان مي نگريستند و مرا تحت آموزش قرار میدادند» </blockquote>نام مرضیه را شادروان روح الله خالقی در همان اولین دیدارها به عنوان نام هنری او برایش برگزیده بود و همواره او را در ادامهی کار هنری تشویق میکرد. این در حالی است که به گفتهی خود مرضیه در آن زمان آهنگسازان اغلب زنان هنرمند را تحقیر کرده و برای خواندن یک آهنگ روزها به دنبال خود میکشاندند. مرضیه در این رابطه میگوید: | ||
[[پرونده:مرضیه و بنان.JPG|جایگزین=مرضیه - استاد محمد بنان|بندانگشتی|مرضیه - استاد محمد بنان]] | |||
<blockquote>«آن وقتها سيستم ضبط در راديو مثل امروز پيشرفته نبود كه امكان اديت و غيره وجود داشته باشد. يك يا دو ميكروفون بود كه خواننده و اركستر در مقابل آنها قرار مي گرفتند و بعد مي بايست با يك بار نواختن و خواندن ضبط انجام مي شد. اگر بهر دليل خواننده يا نوازنده اي اشتباه مي كرد، بايد ضبط از نو شروع مي شد. يك روز قرار بود من ترانه سختي را اجرا كنم كه اتفاقاً مجال تمرين زيادي هم با اركستر از قبل نداشتم. در نتيجه مقداري با مشكل روبرو بودم و همين باعث شد چند بار اشتباه كنم و ضبط مجدداً از نو شروع شود. بار سوم اجرا كه كمي از ضرب افتادم( منظور حفظ ريتم است)، مرحوم …. برگشت جلوي همه به من گفت: ”خانم! شما بهتر است بروي همان رختشويي بكني، تا خوانندگي…” اين حرف مرا خيلي ناراحت كرد، اما باعث شد كه با تمركز بيشتري دور آخر كار را تمام كنم. اين ماجرا مثل سنگي روي قلبم سنگيني مي كرد. همينكه به خانه رسيدم زدم زير گريه. «اتي»، خدا بيامرزدش، يكي دو بار از من پرسيد چي شده؟ اما گريه مجال نمي داد كه حرفي بزنم. كمي كه گذشت، شربتي برايم درست كرد و نوازشم كرد و پرسيد: ”دخترم چي شده؟ به من بگو”. منهم كل داستان را برايش تعريف كردم. سپس به آرامي و با لبخندي صميمي و درعين حال جدي به من گفت ”عزيزم، اينكه گريه نداره. از فردا نميخواد بري موسيقي كار كني، همينجا بمون، ور دست خودم، بهت خياطي و آشپزي و بافتني ياد ميدم كه ديگه غصه نخوري”. من كه حسابي جا خورده و از اين حرف او متعجب شده بودم گفتم ” اتي! ولي من ميخوام خواننده بشم”. او گفت ” آها! حالا اومدي سراصل مطلب. اگه ميخواي به اين هدف برسي، بايد آماده باشي كه سختي هاش رو هم تحمل كني. توي اين دنيا هيچكس مجاني و راحت به جايي نمي رسه. تو بايد آمادگي بدتر از اينهاش رو هم داشته باشي. اما مهم اينه كه خودت آدم محكم و مصممي باقي بموني”. اين حرف «اتي» خيلي بر روي من اثر كرد و انگيزه ام را براي ادامه راه صد چندان كرد.»<ref name=":1" /></blockquote>مرضیه در جای دیگری در مورد مشکلاتی که در راه خوانندگی با آن مواجه بود گفته بود: | |||
«نخستین دورهٴ آموزشها، هفت سال و بهطور مستمر ادامه داشت. یعنی در حقیقت، من در طول این زمان میتوانستم با زحمتی خیلی کمتر در یکی از رشتههای علمی یا ادبی دکترا بگیرم، میتوانستم این کار را بکنم تا در آن سالها کسی به من نگوید آوازه خوان! و مجبور نشوم آن قدر خون دل بخورم. ولی من تصمیم گرفته بودم نشان دهم که یک زن میتواند هم آواز بخواند و هم خانم باشد و پاک و پاکیزه زندگی کند.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/206424 مرضیه صدای جاودانه]</ref> | «نخستین دورهٴ آموزشها، هفت سال و بهطور مستمر ادامه داشت. یعنی در حقیقت، من در طول این زمان میتوانستم با زحمتی خیلی کمتر در یکی از رشتههای علمی یا ادبی دکترا بگیرم، میتوانستم این کار را بکنم تا در آن سالها کسی به من نگوید آوازه خوان! و مجبور نشوم آن قدر خون دل بخورم. ولی من تصمیم گرفته بودم نشان دهم که یک زن میتواند هم آواز بخواند و هم خانم باشد و پاک و پاکیزه زندگی کند.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/206424 مرضیه صدای جاودانه]</ref> | ||
=== شهرت مرضیه و اجرای اپرای | === شهرت مرضیه و اجرای اپرای خسرو و شیرین === | ||
مرضیه زیر نظر استاتیدی چون اسماعیل مهرتاش، ابوالحسن خان صبا، روح الله خالقی و مرتضی محجبوی فعالیت و آموزش خود را آغاز کرد. از جمله اولین کارهای خواندن در اپرای خسر و شیرین بود. وی در این نمایش بجای هنرپیشه اول که خواننده نبود از پشت پرده آواز میخواند. این نمایش که ۳۷ شب روی صحنه بود با استقبال بسیاری مواجه شد. بزودی از مرضیه در برنامه شیر و خورشید ایران که از رادیو پخش میشد شرکت کرد و ترانه معروف شیدا یا «امشب شب مهتابه» را اجرا کرد. ترانه او بشکل گستردهای بر سر زبانها افتاده و بر دل مردم نشست. اغلب مردم میخواستند این خواننده جدید را از نزدیک ببینند. به همین سبب بار دیگر نمایش خسر و شیرین اجرا و مرضیه شخصا در نقش شیرین ظاهر شد. از این نمایش آنچنان استقبال شد که تا مدتها بر روی سن باقی ماند.پس از آن مرضیه چنان شهرتی یافت که آهنگسازان و شاعران برای آنکه وی آثارشان را اجرا کند با یکدیگر به رقابت میپرداختند.<ref name=":0">بیتوته - [http://www.beytoote.com/art/artist/biography-marzieh2-singer.html بیوگرافی مرضیه]</ref> | مرضیه زیر نظر استاتیدی چون اسماعیل مهرتاش، ابوالحسن خان صبا، روح الله خالقی و مرتضی محجبوی فعالیت و آموزش خود را آغاز کرد. از جمله اولین کارهای خواندن در اپرای خسر و شیرین بود. وی در این نمایش بجای هنرپیشه اول که خواننده نبود از پشت پرده آواز میخواند. این نمایش که ۳۷ شب روی صحنه بود با استقبال بسیاری مواجه شد. بزودی از مرضیه در برنامه شیر و خورشید ایران که از رادیو پخش میشد شرکت کرد و ترانه معروف شیدا یا «امشب شب مهتابه» را اجرا کرد. ترانه او بشکل گستردهای بر سر زبانها افتاده و بر دل مردم نشست. اغلب مردم میخواستند این خواننده جدید را از نزدیک ببینند. به همین سبب بار دیگر نمایش خسر و شیرین اجرا و مرضیه شخصا در نقش شیرین ظاهر شد. از این نمایش آنچنان استقبال شد که تا مدتها بر روی سن باقی ماند.پس از آن مرضیه چنان شهرتی یافت که آهنگسازان و شاعران برای آنکه وی آثارشان را اجرا کند با یکدیگر به رقابت میپرداختند.<ref name=":0">بیتوته - [http://www.beytoote.com/art/artist/biography-marzieh2-singer.html بیوگرافی مرضیه]</ref> | ||
خط ۵۳: | خط ۵۶: | ||
مرضیه در سال ۱۳۵۴ در تالار رودکی به مدت سه شب پیاپی با همراهی ارکستر فرامرز پایور به اجرای کنسرت پرداخت. اغلب حاضرین در آن کنسرت دانشجویان و روشنفکران بودند. او در این کنسرتها با وجود ممنوع بودن ترانه « از خون جوانان وطن» آنرا بصورت زنده اجرا کرد که با استقبال شرکتکنندگان مواجه شد. مرضیه در خاطرهای دربارهی همین کنسرت گفته است: | مرضیه در سال ۱۳۵۴ در تالار رودکی به مدت سه شب پیاپی با همراهی ارکستر فرامرز پایور به اجرای کنسرت پرداخت. اغلب حاضرین در آن کنسرت دانشجویان و روشنفکران بودند. او در این کنسرتها با وجود ممنوع بودن ترانه « از خون جوانان وطن» آنرا بصورت زنده اجرا کرد که با استقبال شرکتکنندگان مواجه شد. مرضیه در خاطرهای دربارهی همین کنسرت گفته است: | ||
«تقريباً كمي بعد از همين كنسرتهاي تالار رودكي بود كه ديدم يك روز مرد تقريباً مسن و جاافتاده اي كه به نظر آدم محترمي مي رسيد به خانه من آمد و گفت ”خانم، يك درخواست از شما دارم، چون احساس مي كنم انجام آن فقط از شما بر مي آيد.” گفتم خواهش ميكنم بفرماييد، خوشحال ميشوم اگر بتوانم كاري بكنم. او در حاليكه اشكش جاري شده بود گفت «خانم، من فقط يك پسر دارم كه آنهم توسط ساواك دستگير شده. هيچ گناهي هم ندارد، مي خواستم شما او را دوباره به من برگرداني”. من كه تا آن موقع زياد با موضوعهاي سياسي سر و كاري نداشتم، از او كاري را كه بايد بكنم پرسيدم . فردا صبح با اتوموبيل خودم به دفتر ساواك در تهران رفتم و گفتم مي خواهم با رئيس اينجا صحبت كنم. كارمندان وقتي مرا ديدند خيلي با احترام مرا تحويل گرفته و پس از چند دقيقه انتظار مرا به اتاق مجللي و نزد رئيسشان بردند. من بدون هيچ سابقه ذهني و يا ترس از كسي، رك و راست موضوع را مطر ح كرده و گفتم ” من آمده ام از شما درخواست كنم كه اين پسر را كه فاميل من است آزاد كنيد». او كمي مكث كرد و سري تكان داد و گفت ببينم چكار مي كنم”. معلوم بود كه حرف من زياد به مذاقش خوش نيامده، در عين حال احساس كردم در نقطه اي گير كرده كه نه مي تواند جواب رد و نه مثبت بدهد. بالاخره اين داستان گذشت. بعد از يكي دو هفته همان آقاي ميانسال مجدداً به خانه ام آمد. اين بار با يك دسته گل و يك بسته كادوژ او باخوشحالي گفت «پسرم آزاد شد.» راستش را بخواهي من بيشتر از او خوشحال شدم.»<ref name=":1" /> | «تقريباً كمي بعد از همين كنسرتهاي تالار رودكي بود كه ديدم يك روز مرد تقريباً مسن و جاافتاده اي كه به نظر آدم محترمي مي رسيد به خانه من آمد و گفت ”خانم، يك درخواست از شما دارم، چون احساس مي كنم انجام آن فقط از شما بر مي آيد.” گفتم خواهش ميكنم بفرماييد، خوشحال ميشوم اگر بتوانم كاري بكنم. او در حاليكه اشكش جاري شده بود گفت «خانم، من فقط يك پسر دارم كه آنهم توسط ساواك دستگير شده. هيچ گناهي هم ندارد، مي خواستم شما او را دوباره به من برگرداني”. من كه تا آن موقع زياد با موضوعهاي سياسي سر و كاري نداشتم، از او كاري را كه بايد بكنم پرسيدم . فردا صبح با اتوموبيل خودم به دفتر ساواك در تهران رفتم و گفتم مي خواهم با رئيس اينجا صحبت كنم. كارمندان وقتي مرا ديدند خيلي با احترام مرا تحويل گرفته و پس از چند دقيقه انتظار مرا به اتاق مجللي و نزد رئيسشان بردند. من بدون هيچ سابقه ذهني و يا ترس از كسي، رك و راست موضوع را مطر ح كرده و گفتم ” من آمده ام از شما درخواست كنم كه اين پسر را كه فاميل من است آزاد كنيد». او كمي مكث كرد و سري تكان داد و گفت ببينم چكار مي كنم”. معلوم بود كه حرف من زياد به مذاقش خوش نيامده، در عين حال احساس كردم در نقطه اي گير كرده كه نه مي تواند جواب رد و نه مثبت بدهد. بالاخره اين داستان گذشت. بعد از يكي دو هفته همان آقاي ميانسال مجدداً به خانه ام آمد. اين بار با يك دسته گل و يك بسته كادوژ او باخوشحالي گفت «پسرم آزاد شد.» راستش را بخواهي من بيشتر از او خوشحال شدم.»<ref name=":1" /> | ||
[[پرونده:مرضیه پس از انقلاب در کنار باغبان خانهاش.JPG|جایگزین=مرضیه پس از انقلاب در کنار باغبان خانهاش|بندانگشتی|250x250پیکسل|مرضیه پس از انقلاب در کنار باغبان خانهاش]] | |||
== ویژگیهای اخلاقی مرضیه == | == ویژگیهای اخلاقی مرضیه == | ||
به گفتهی کامیار ایزدپناه از نزدیکان مرضیه پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران، او همواره به دیگر هنرمندان احترام میگذاشت و روابط انسانی بارزی با آنها داشت. مرضیه پشتيباني مادی و معنوی از نوازندگان اركسترش را هموازه جزو وظايف خود ميدانست. مرضیه تنها بخاطر آنکه قطعهی آوازی را از عبدالله دوامی آموخته بود خود را موظف کرده بود که برای جبران آن هفتهای یکبار به او که در دوران کهولت به تنهایی در خانهای زندگی میکرد سر زده، خانهاش را نظافت کرده و نیازهای صنفیاش برطرف سازد. | به گفتهی کامیار ایزدپناه از نزدیکان مرضیه پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران، او همواره به دیگر هنرمندان احترام میگذاشت و روابط انسانی بارزی با آنها داشت. مرضیه پشتيباني مادی و معنوی از نوازندگان اركسترش را هموازه جزو وظايف خود ميدانست. مرضیه تنها بخاطر آنکه قطعهی آوازی را از عبدالله دوامی آموخته بود خود را موظف کرده بود که برای جبران آن هفتهای یکبار به او که در دوران کهولت به تنهایی در خانهای زندگی میکرد سر زده، خانهاش را نظافت کرده و نیازهای صنفیاش برطرف سازد. | ||
او همواره بدور از حسد از دیگر خوانندگان تعریف میکرد و صدا و هنرشان را تحسین مینمود. از جمله ویژگیهای دیگر او تلاش بی وقفه در مسیر آموختن بود. او در ابتدا هفت سال بطور حرفهای به آموزش موسیقی پرداخته بود. پس از آن نیز در هر شرایطی آموزش یکی از برنامههای ثابت روزانهاش بود. گفته میشود حتی پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران در شرایط | او همواره بدور از حسد از دیگر خوانندگان تعریف میکرد و صدا و هنرشان را تحسین مینمود. از جمله ویژگیهای دیگر او تلاش بی وقفه در مسیر آموختن بود. او در ابتدا هفت سال بطور حرفهای به آموزش موسیقی پرداخته بود. پس از آن نیز در هر شرایطی آموزش یکی از برنامههای ثابت روزانهاش بود. گفته میشود حتی پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران در شرایط نامتعین در عراق و حتی در مسیر و در حال تردد، با فرارسیدن زمان آموزش، به همراه استاد کامیار ایزد پناه تمرینات خود را آغاز میکرد. | ||
== سکوت مرضیه == | == سکوت مرضیه == | ||
پس از انقلاب ضدسلطنتی مرضیه تا سال ۱۳۷۳ در ایران سکوت پیشه کرد. او در این دوران در خانهای در حومه تهران زندگی میکرد. مرضیه در این باره میگوید:<blockquote>«ملاها صدای عشق و احساسات انسانی را به سکوت کشاندند. آنها نسیم و مهتاب و بهار و لبخند سرزمین مادری من ایران را به زندان افکندند. سرزمینی که روزی یکی از بزرگترین تمدنها و فرهنگهای تاریخی و گهواره شعر و ادبیات و موسیقی و انسانیت بود، اینک در زیر ضربات شلاق یک حکومت ضدتمدن و فرهنگ، ضد زن و ضدانسانیت قرار گرفته است».</blockquote>وی همچنین نقل میکند که در این پانزده سال در دهکدهای در شمال تهران زندگی کرده و شبها که برای قدم زدن به صحرا می رفته است ساعتها به خواندن ترانههایش در خلوت می پرداخته است.<ref name=":2">[http://zamaaneh.com/music/2010/10/post_367.html غروب مرضیه در صبح روشناییها]</ref> | پس از انقلاب ضدسلطنتی مرضیه تا سال ۱۳۷۳ در ایران سکوت پیشه کرد. او در این دوران در خانهای در حومه تهران زندگی میکرد. مرضیه در این باره میگوید:<blockquote>«ملاها صدای عشق و احساسات انسانی را به سکوت کشاندند. آنها نسیم و مهتاب و بهار و لبخند سرزمین مادری من ایران را به زندان افکندند. سرزمینی که روزی یکی از بزرگترین تمدنها و فرهنگهای تاریخی و گهواره شعر و ادبیات و موسیقی و انسانیت بود، اینک در زیر ضربات شلاق یک حکومت ضدتمدن و فرهنگ، ضد زن و ضدانسانیت قرار گرفته است».</blockquote>وی همچنین نقل میکند که در این پانزده سال در دهکدهای در شمال تهران زندگی کرده و شبها که برای قدم زدن به صحرا می رفته است ساعتها به خواندن ترانههایش در خلوت می پرداخته است.<ref name=":2">[http://zamaaneh.com/music/2010/10/post_367.html غروب مرضیه در صبح روشناییها]</ref> | ||
[[پرونده:مرضیه در لباس ارتش آزادی بخش.JPG|جایگزین=مرضیه در لباس ارتش آزادی بخش|بندانگشتی|200x200پیکسل|مرضیه در لباس ارتش آزادی بخش]] | |||
== پیوستن مرضیه به مجاهدین خلق == | == پیوستن مرضیه به مجاهدین خلق == | ||
مرضیه در سال ۱۳۷۳ سفری درمانی به آمریکا داشت. او در هنگام بازگشت توقفی کوتاه در فرانسه کرد و بطور کاملا اتفاقی با مجاهدین خلق روبرو شد. او در این دیدار بسیار تحت تأثیر آنها قرار گرفت و حتی تصمیمگرفت پیش از بازگشت به ایران برای آنها یک برنامه خصوصی اجرا کند. مرضیه در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۳ پس از اجراي اين برنامه، با مريم رجوي، رهبر مجاهدين كه آن زمان در فرانسه ساكن بود، ديدار كرد. مسیر زندگی او پس از این دیدار تغییر کرد. او از اینکه یک زن رهبری مجاهدین را برعهده دارد بسیار متأثر بود. مرضیه پس از آن دیدار تصمیم گرفت پس از رفتن به ایران و حل و فصل مسائلی در آنجا به فرانسه بازگشته و به سازمان مجاهدین خلق بپیوندند. [[پرونده:مصاحبه نشریه ایران زمین با مرضیه.jpg|جایگزین=مصاحبه نشریه ایران زمین با مرضیه|بندانگشتی|مصاحبه نشریه ایران زمین با مرضیه]]رفتن به ايران و بازگشت مجددش به فرانسه براي پيوستن رسمي به مجاهدين، بیش از یک ماه طول کشید. گفته میشود بسیار از ملاقات کنندگان با مرضیه تصور میکردند كه به دلايل مختلف، نميتوان بازگشت مجددي برای او به فرانسه تصور كرد اما او در شب سی و یکم خرداد ۱۳۷۳ از ایران به فرانسه بازگشته و رسما پیوستن خود به مجاهدین خلق را اعلام کرد. | مرضیه در سال ۱۳۷۳ سفری درمانی به آمریکا داشت. او در هنگام بازگشت توقفی کوتاه در فرانسه کرد و بطور کاملا اتفاقی با مجاهدین خلق روبرو شد. او در این دیدار بسیار تحت تأثیر آنها قرار گرفت و حتی تصمیمگرفت پیش از بازگشت به ایران برای آنها یک برنامه خصوصی اجرا کند. مرضیه در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۳ پس از اجراي اين برنامه، با مريم رجوي، رهبر مجاهدين كه آن زمان در فرانسه ساكن بود، ديدار كرد. مسیر زندگی او پس از این دیدار تغییر کرد. او از اینکه یک زن رهبری مجاهدین را برعهده دارد بسیار متأثر بود. مرضیه پس از آن دیدار تصمیم گرفت پس از رفتن به ایران و حل و فصل مسائلی در آنجا به فرانسه بازگشته و به سازمان مجاهدین خلق بپیوندند. [[پرونده:مصاحبه نشریه ایران زمین با مرضیه.jpg|جایگزین=مصاحبه نشریه ایران زمین با مرضیه|بندانگشتی|مصاحبه نشریه ایران زمین با مرضیه|259x259پیکسل]]رفتن به ايران و بازگشت مجددش به فرانسه براي پيوستن رسمي به مجاهدين، بیش از یک ماه طول کشید. گفته میشود بسیار از ملاقات کنندگان با مرضیه تصور میکردند كه به دلايل مختلف، نميتوان بازگشت مجددي برای او به فرانسه تصور كرد اما او در شب سی و یکم خرداد ۱۳۷۳ از ایران به فرانسه بازگشته و رسما پیوستن خود به مجاهدین خلق را اعلام کرد. | ||
«من بعد از ۱۵سال وقتی آمدم، اول نیامدم روی سن پاله دکنگره یا آلبرت هال. صاف و مستقیم رفتم وسط آن بیابانهای بیآب و علف و داغ. وسط آن زنان و مردان شجاع و رشید و وطنپرست که بهخاطر مردم و بهخاطر آزادی سر از پا نمیشناسند.رفتم روی تانکهای داغ در هوای ۵۰درجه فریاد کشیدم و سرود خواندم. سرود جنگی و نظامی، سرود برای مجاهدان، بهخاطر آزادی، بهخاطر مردمی که عشق من هستند. با همه خلوص میخواهم بر روی اولین تانک به جانب دشمن بشتابم. فکر همه خطرات را هم کردهام و صد بار قاطعتر از پیش مبارزه خواهم کرد و خواهم جنگید…» | «من بعد از ۱۵سال وقتی آمدم، اول نیامدم روی سن پاله دکنگره یا آلبرت هال. صاف و مستقیم رفتم وسط آن بیابانهای بیآب و علف و داغ. وسط آن زنان و مردان شجاع و رشید و وطنپرست که بهخاطر مردم و بهخاطر آزادی سر از پا نمیشناسند.رفتم روی تانکهای داغ در هوای ۵۰درجه فریاد کشیدم و سرود خواندم. سرود جنگی و نظامی، سرود برای مجاهدان، بهخاطر آزادی، بهخاطر مردمی که عشق من هستند. با همه خلوص میخواهم بر روی اولین تانک به جانب دشمن بشتابم. فکر همه خطرات را هم کردهام و صد بار قاطعتر از پیش مبارزه خواهم کرد و خواهم جنگید…» | ||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
فیگارو روزنامه مشهور فرانسوی درباره این کنسرت نوشت<blockquote>«اگر کسی بخواهد مرضیه را برای فرانسویان توصیف کند، جز با تلفیق چندین چهره نمیتواند این کار را بکند: عشقی از نوع «کاترین سُوژ» برای شعر و شاعران، طعم صدای بیانتها در زمینه ویولنها مانند «نانا موسکوری»، هیبت قوی مانند «جون بائز»، گرمای جذب کننده شرقیام کلثوم… مرضیه و هزاران هنرمند ایران زمین، هزارهها و قرنهاست که با آتش بانگنایشان شعلهٴ این فرهنگ را در مقابل توفانها زنده نگه داشتهاند و از نسلی به نسلی دیگر سپردهاند». <ref>فیگارو - ۲۵ فروردین۸۵ -برتران دیکان</ref></blockquote> | فیگارو روزنامه مشهور فرانسوی درباره این کنسرت نوشت<blockquote>«اگر کسی بخواهد مرضیه را برای فرانسویان توصیف کند، جز با تلفیق چندین چهره نمیتواند این کار را بکند: عشقی از نوع «کاترین سُوژ» برای شعر و شاعران، طعم صدای بیانتها در زمینه ویولنها مانند «نانا موسکوری»، هیبت قوی مانند «جون بائز»، گرمای جذب کننده شرقیام کلثوم… مرضیه و هزاران هنرمند ایران زمین، هزارهها و قرنهاست که با آتش بانگنایشان شعلهٴ این فرهنگ را در مقابل توفانها زنده نگه داشتهاند و از نسلی به نسلی دیگر سپردهاند». <ref>فیگارو - ۲۵ فروردین۸۵ -برتران دیکان</ref></blockquote> | ||
=== کنسرت مرضیه در سالن المیپا === | |||
[[پرونده:کنسرت مرضیه در سالن المپیا.jpg|جایگزین=کنسرت مرضیه در سالن المپیا|بندانگشتی|کنسرت مرضیه در سالن المپیا]]آخرین کنسرت مرضیه در سالن المپیای پاریس در حالی برگزار شد که او ۸۲ سال سن داشت. این کنسرت به رهبری استاد محمد شمس برگزار شد. شاهرخ گلستان، همان زمان در نقدی درباره کنسرت المپیا نوشت: «مرضيه که در فروردين ماه امسال هشتاد و دو سالگی را پشت سر گذاشت و بيش از شصت سال است که می خواند، شفافيت صدا و قدرت خوانندگی خود را به خوبی حفظ کرده است.» | |||
=== دیگر کنسرتهای مرضیه === | === دیگر کنسرتهای مرضیه === | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۶: | ||
* كنسرت در سالن ارلزكورت در شهر لندن | * كنسرت در سالن ارلزكورت در شهر لندن | ||
* كنسرت در جلسه حقوق بشر در لندن | * كنسرت در جلسه حقوق بشر در لندن | ||
* كنسرت در فستيوالي در يكي از شهرهاي جنوب فرانسه[[پرونده: | * كنسرت در فستيوالي در يكي از شهرهاي جنوب فرانسه | ||
[[پرونده:پوستر اذان با صدای مرضیه.JPG|جایگزین=پوستر اذان با صدای مرضیه|بندانگشتی|284x284پیکسل|پوستر اذان با صدای مرضیه]] | |||
== | == اذان مرضیه == | ||
مرضیه اولین زنی است که اذان گفته است.اجرای اذان توسط او یک خرق عادت بشمار میرفت. او این کار را پس از پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران انجام داد. در اسلام سنتی که جمهوری اسلامی مبلغ آن است شنیدن صدای زن و همچنین خواندن برای زن ممنوع است اما سازمان مجاهدین خلق ایران برداشت دیگری از اسلام دارند. این موضوع مشوق مرضیه برای خواندن اذان شد. او پس از تمرینات مستمر اذان را اجرا و ضبط نمود.<ref>[https://www.hambastegimeli.com/%D8%AF%D9%8A%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7/13313-2010-10-21-17-34-51 آهنگ رام - اولین مرضیه]</ref> | |||
== پیوستن مرضیه به ارتشآزادیبخش و سکونت در عراق == | == پیوستن مرضیه به ارتشآزادیبخش و سکونت در عراق == | ||
مرضیه که برای اجرای یک کنسرت در عراق به این کشور آمده بود بود در ۲۱ مهر ۱۳۷۶ سفر خود به پاریس را لغو کرده و از سازمان مجاهدین میخواهد که در عراق بماند. او تقاضا میکند به ارتش آزادیبخش پیوسته و رزمنده ارتش آزادی باشد. | مرضیه که برای اجرای یک کنسرت در عراق به این کشور آمده بود بود در ۲۱ مهر ۱۳۷۶ سفر خود به پاریس را لغو کرده و از سازمان مجاهدین میخواهد که در عراق بماند. او تقاضا میکند به ارتش آزادیبخش پیوسته و رزمنده ارتش آزادی باشد. | ||
هنگامی که مسعود رجوی این درخواست را میشود نگران میشود که شاید کمبودی در پاریس داشته باشد. او خود شخصا با مرضیه در این رابطه صحبت میکند. مسعود رجوی در پیامی که به مناسبت درگذشت مرضیه داد ماجرای این دیدار و درخواست مرضیه از وی برای ماندن در عراق را چنین نقل کرده است: <blockquote>خانم مرضیه گفت: آقا، چیزی از شما میخواهم بهشرط اینکه نه نگویی!</blockquote><blockquote>گفتم هر چیز که شما بگویید به روی چشم الا اینکه بخواهید در اینجا بمانید، چون این محیط امنیت ندارد، مناسب کار و فعالیتهای شما هم نیست، هوای آن هم برای شما خوب نیست، امکاناتش بسیار محدود است و خلاصه خسته خواهید شد. اگر در پاریس مشکل یا کم و کسری دارید، بفرمایید، به روی چشم…</blockquote><blockquote>خانم مرضیه با اشاره به مریم گفت: خیر، «خانوم» ترتیب همه چیز را دادهاند. در پاریس باغ بزرگی برایم گرفتهاند. استودیوی جداگانه هم برای تمرین و ضبط صدا با تجهیزات دارم. بهترین ارکستر در اختیارم است. مجاهدین هم در کنارم هستند و از چیزی فروگذار نمیکنند. با هنگامه هم در ارتباط هستم و حالش خوب است…</blockquote><blockquote>گفتم: پس مشکل چیست؟</blockquote><blockquote>با نگاهی پر مهر و اشتیاق به مریم، که گویی دوری از او را بر نمی تابد و نیز میخواهد او را در برابر مخالفت من، به حمایت از درخواست خودش بکشاند گفت: میخواهم نزدیک «خانوم» باشم. نمیخواهم زن ویژه باشم، من رزمنده ارتش آزادیبخش هستم…</blockquote><blockquote>گفتم: خانم مرضیه، بزرگواری شما چیز ناشناختهیی نیست اما در این سن و سال و با کسالتهایی که دارید چگونه میخواهید رزمنده باشید؟ این چه انتظاری است که از خودتان دارید؟</blockquote><blockquote>گفت: لااقل برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی که بلدم، اگر این را هم قبول نداری، دستکم دعایی بدرقه راهشان میکنم. میهمان نیستم و از امروز صاحبخانه ام… .</blockquote><blockquote>سپس سوگند خورد که با خلوص میخواهد بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابد. تأکید کرد که فکر همه خطرات را هم کرده و خونش مانند دیگر مجاهدان کمترین فدیه آزادی ملت ایران است…</blockquote><blockquote>آخر سر هم با لحنی اخطارگونه به من، دوباره تأکید کرد که هیچکس نمیتواند انتخاب او را تغییر بدهد والا دست به قهر و اعتصاب میزند.</blockquote><blockquote>شگفتا در حالیکه مرضیه، آتشین می غرید، مریم دست او را گرفته بود و به آرامی میگریست و من هنوز نمی فهمیدم که این اشک شوق و غرور و تحسین است. راستی که مرضیه اصل و وصل خویش را در مریم رهایی باز یافته بود.</blockquote><blockquote>دقایقی بعد هزاردستان و خاتون هنر ایران، قلم بهدست گرفت و یک برگ زرین و جاودانه مقاومت و هنر را، بهصورت یک نامه نوشت و خطاب به من ابلاغ کرد. این غزل غزلهای او بود. وقتی خواندم، فهمیدم که تا آن روز مرضیه را نشناخته بودم. با شرمندگی از عنوانهای پر لطفی که به من داده است، از آنجا که مجاز نیستم هیچ چیزی را از نامه تاریخی بانوی سرفراز هنر حذف کنم، امانت را عیناً به موزه مقاومت تقدیم میکنم و به استحضار همه هموطنان بهویژه زنان اشرفنشان این مرز و بوم میرسانم»</blockquote> | هنگامی که مسعود رجوی این درخواست را میشود نگران میشود که شاید کمبودی در پاریس داشته باشد. او خود شخصا با مرضیه در این رابطه صحبت میکند. مسعود رجوی در پیامی که به مناسبت درگذشت مرضیه داد ماجرای این دیدار و درخواست مرضیه از وی برای ماندن در عراق را چنین نقل کرده است: | ||
[[پرونده:مریم رجوی و مرضیه.jpg|جایگزین=مریم رجوی و مرضیه |بندانگشتی|[[مریم رجوی]] و مرضیه]] | |||
<blockquote>خانم مرضیه گفت: آقا، چیزی از شما میخواهم بهشرط اینکه نه نگویی!</blockquote><blockquote>گفتم هر چیز که شما بگویید به روی چشم الا اینکه بخواهید در اینجا بمانید، چون این محیط امنیت ندارد، مناسب کار و فعالیتهای شما هم نیست، هوای آن هم برای شما خوب نیست، امکاناتش بسیار محدود است و خلاصه خسته خواهید شد. اگر در پاریس مشکل یا کم و کسری دارید، بفرمایید، به روی چشم…</blockquote><blockquote>خانم مرضیه با اشاره به مریم گفت: خیر، «خانوم» ترتیب همه چیز را دادهاند. در پاریس باغ بزرگی برایم گرفتهاند. استودیوی جداگانه هم برای تمرین و ضبط صدا با تجهیزات دارم. بهترین ارکستر در اختیارم است. مجاهدین هم در کنارم هستند و از چیزی فروگذار نمیکنند. با هنگامه هم در ارتباط هستم و حالش خوب است…</blockquote><blockquote>گفتم: پس مشکل چیست؟</blockquote><blockquote>با نگاهی پر مهر و اشتیاق به مریم، که گویی دوری از او را بر نمی تابد و نیز میخواهد او را در برابر مخالفت من، به حمایت از درخواست خودش بکشاند گفت: میخواهم نزدیک «خانوم» باشم. نمیخواهم زن ویژه باشم، من رزمنده ارتش آزادیبخش هستم…</blockquote><blockquote>گفتم: خانم مرضیه، بزرگواری شما چیز ناشناختهیی نیست اما در این سن و سال و با کسالتهایی که دارید چگونه میخواهید رزمنده باشید؟ این چه انتظاری است که از خودتان دارید؟</blockquote><blockquote>گفت: لااقل برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی که بلدم، اگر این را هم قبول نداری، دستکم دعایی بدرقه راهشان میکنم. میهمان نیستم و از امروز صاحبخانه ام… .</blockquote><blockquote>سپس سوگند خورد که با خلوص میخواهد بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابد. تأکید کرد که فکر همه خطرات را هم کرده و خونش مانند دیگر مجاهدان کمترین فدیه آزادی ملت ایران است…</blockquote><blockquote>آخر سر هم با لحنی اخطارگونه به من، دوباره تأکید کرد که هیچکس نمیتواند انتخاب او را تغییر بدهد والا دست به قهر و اعتصاب میزند.</blockquote><blockquote>شگفتا در حالیکه مرضیه، آتشین می غرید، مریم دست او را گرفته بود و به آرامی میگریست و من هنوز نمی فهمیدم که این اشک شوق و غرور و تحسین است. راستی که مرضیه اصل و وصل خویش را در مریم رهایی باز یافته بود.</blockquote><blockquote>دقایقی بعد هزاردستان و خاتون هنر ایران، قلم بهدست گرفت و یک برگ زرین و جاودانه مقاومت و هنر را، بهصورت یک نامه نوشت و خطاب به من ابلاغ کرد. این غزل غزلهای او بود. وقتی خواندم، فهمیدم که تا آن روز مرضیه را نشناخته بودم. با شرمندگی از عنوانهای پر لطفی که به من داده است، از آنجا که مجاز نیستم هیچ چیزی را از نامه تاریخی بانوی سرفراز هنر حذف کنم، امانت را عیناً به موزه مقاومت تقدیم میکنم و به استحضار همه هموطنان بهویژه زنان اشرفنشان این مرز و بوم میرسانم»</blockquote> | |||
==== اعلام پیوستگی مرضیه به ارتش آزادیبخش ملی ایران ==== | ==== اعلام پیوستگی مرضیه به ارتش آزادیبخش ملی ایران ==== | ||
خط ۱۲۸: | خط ۱۳۴: | ||
الشرف السادات مرتضایی (مرضیه) | الشرف السادات مرتضایی (مرضیه) | ||
۱۳۷۶/۲۱/۷<ref>[http://www.didgah.net/didaks/2010_negah_tarikh/230789_masrajavi_marziyeh_mojahedin.pdf مرضیه جاودانه شد]</ref> | |||
</blockquote> | |||
== خروج مرضیه از عراق == | == خروج مرضیه از عراق == | ||
در سال ۲۰۰۳ در آستانه ی سقوط دولت پیشین عراق، هنگامی که حملهی نیروهای ائتلاف به عراق آغاز شد، مقرات مجاهدین خلق نیز در معرض بمباران قرار گرفت. سازمان مجاهدین خلق علی رغم میل باطنی مرضیه، وی را از راه زمینی به خارج از عراق فرستاد تا امنیت وی تأمین باشد. بزودی بسیاری از مقرات مجاهدین خلق از جمله قرارگاه اشرف و پایگاههای آنها در بغداد زیر بمبارانهای شدید قرار گرفتند. | در سال ۲۰۰۳ در آستانه ی سقوط دولت پیشین عراق، هنگامی که حملهی نیروهای ائتلاف به عراق آغاز شد، مقرات مجاهدین خلق نیز در معرض بمباران قرار گرفت. سازمان مجاهدین خلق علی رغم میل باطنی مرضیه، وی را از راه زمینی به خارج از عراق فرستاد تا امنیت وی تأمین باشد. بزودی بسیاری از مقرات مجاهدین خلق از جمله قرارگاه اشرف و پایگاههای آنها در بغداد زیر بمبارانهای شدید قرار گرفتند. | ||
خط ۱۴۳: | خط ۱۵۰: | ||
* الهه ناز | * الهه ناز | ||
* و ... | * و ... | ||
== '''<small>درگذشت</small>''' == | == '''<small>درگذشت</small>''' == | ||
مرضیه در سالهای آخر عمر خود در پاریس زندگی میکرد. در ماههای پایانی عمر خود به دلیل بیماری سرطان در بیمارستان آمریکاییها بستری شد. در طول دوران بستری از | مرضیه در سالهای آخر عمر خود در پاریس زندگی میکرد. در ماههای پایانی عمر خود به دلیل بیماری سرطان در بیمارستان آمریکاییها بستری شد. در طول دوران بستری افرادی از سازمان مجاهدین خلق ایران بصورت ۲۴ ساعته از وی پرستاری میکردند. فیلمی که پس از درگذشت او منتشر شد نشان میدهد که مریم رجوی در دیدار خود از مرضیه در بیمارستان برای وی اذانی که خود او خوانده است را پخش کرده و سپس با او سخن میگوید. مرضیه به سختی کلماتی را که نشانهی علاقه وی به مریم رجوی است ادا میکند. | ||
[[پرونده:مراسم تودیع مرضیه.JPG|جایگزین=خاکسپاری مرضیه در پاریس-|بندانگشتی|مریم رجوی در حال تشییع پیکر مرضیه]] | |||
مرضیه سرانجام در روز چهارشنبه ۲۱ مهرماه ۱۳۸۹، در سن ۸۶ درگذشت. | |||
== پیام مسعود رجوی به مناسبت درگذشت مرضیه == | == پیام مسعود رجوی به مناسبت درگذشت مرضیه == |