۵٬۹۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
سید احمد حسینیطالقانی پدر جلال آل احمد پس از پایان یافتن دوره دبستان به جلال اجازهی تحصیلات دبیرستانی را نداد و او را روانه بازار کار کرد تا حداقل حرفهای برای گذران زندگی خود بیاموزد؛ اما جلال تسلیم پدرش نشد و پنهان از چشم پدر در مدرسهی دارالفنون ثبت نام کرد.<ref name=":0" /> | سید احمد حسینیطالقانی پدر جلال آل احمد پس از پایان یافتن دوره دبستان به جلال اجازهی تحصیلات دبیرستانی را نداد و او را روانه بازار کار کرد تا حداقل حرفهای برای گذران زندگی خود بیاموزد؛ اما جلال تسلیم پدرش نشد و پنهان از چشم پدر در مدرسهی دارالفنون ثبت نام کرد.<ref name=":0" /> | ||
[[پرونده:نوجوانی جلال.JPG|بندانگشتی|250x250پیکسل]] | [[پرونده:نوجوانی جلال.JPG|بندانگشتی|250x250پیکسل|جایگزین=|نوجوانی جلال آل احمد]] | ||
پدر آل احمد تحصیل جلال را در مدارس دولتی نمیپسندید و براین باور بود که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف میکند، و بههمین خاطر با جلال مخالفت کرد. جلال آل احمد در این رابطه میگوید: <blockquote>«دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم و میگفت برو بازار کار کن تا بعد از من جانشینی بسازد؛ و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم…»<ref name=":3">[http://biographyha.com/13136/biography-and-photos-of-jalal-ahmad.html زندگینامه جلال آل احمد - سایت بیوگرافی]</ref> </blockquote>جلال روزها به کارهایی چون ساعتسازی، سیمکشی برق، چرم فروشی و… میپرداخت؛ و شبها به دور از چشم پدرش در کلاسهای شبانه مدرسهی دارالفنون به تحصیل خود ادامه میداد. او خود میگوید:<blockquote>«دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار، ساعت سازی، بعد سیمکشی برق، بعد چرمفروشی و از این قبیل… و شبها درس. با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سیمکشیهای متفرقه بردست جواد، یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همینجوریها دبیرستان تمام شد و توشیح دیپلمه آمد زیر برگه وجودم…»<ref name=":0" /></blockquote><blockquote>جلال آل احمد اشارهای به علت تصمیم به تحصیل در مدرسهی دارالفنون نکرده است؛ اما آنچه که به نظر میرسد، تصمیم او به خاطر دلزدگی از رفتار و اخلاق پدر و سختگیریهای بیمورد مذهبیش بوده، که باعث شده است جلال از روحانیت و مذهب فاصله بگیرد.<ref name=":1" /> </blockquote> | پدر آل احمد تحصیل جلال را در مدارس دولتی نمیپسندید و براین باور بود که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف میکند، و بههمین خاطر با جلال مخالفت کرد. جلال آل احمد در این رابطه میگوید: <blockquote>«دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم و میگفت برو بازار کار کن تا بعد از من جانشینی بسازد؛ و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم…»<ref name=":3">[http://biographyha.com/13136/biography-and-photos-of-jalal-ahmad.html زندگینامه جلال آل احمد - سایت بیوگرافی]</ref> </blockquote>جلال روزها به کارهایی چون ساعتسازی، سیمکشی برق، چرم فروشی و… میپرداخت؛ و شبها به دور از چشم پدرش در کلاسهای شبانه مدرسهی دارالفنون به تحصیل خود ادامه میداد. او خود میگوید:<blockquote>«دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار، ساعت سازی، بعد سیمکشی برق، بعد چرمفروشی و از این قبیل… و شبها درس. با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سیمکشیهای متفرقه بردست جواد، یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همینجوریها دبیرستان تمام شد و توشیح دیپلمه آمد زیر برگه وجودم…»<ref name=":0" /></blockquote><blockquote>جلال آل احمد اشارهای به علت تصمیم به تحصیل در مدرسهی دارالفنون نکرده است؛ اما آنچه که به نظر میرسد، تصمیم او به خاطر دلزدگی از رفتار و اخلاق پدر و سختگیریهای بیمورد مذهبیش بوده، که باعث شده است جلال از روحانیت و مذهب فاصله بگیرد.<ref name=":1" /> </blockquote> | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
== جلال آل احمد در زمان [[رضاشاه پهلوی|'''رضاخان''']] == | == جلال آل احمد در زمان [[رضاشاه پهلوی|'''رضاخان''']] == | ||
[[پرونده:جلال16.JPG|بندانگشتی|310x310پیکسل|جوانی جلال آل احمد]] | [[پرونده:جلال16.JPG|بندانگشتی|310x310پیکسل|جوانی جلال آل احمد]] | ||
همزمان با کودکی جلال آل احمد، سلسله قاجاریه به تاریخ پیوست و با به قدرت رسیدن [[رضاشاه پهلوی|'''رضاخان''']] فصل نوینی در تاریخ ایران آغاز شد. انگلیسیها بسیاری از مردان سیاسی وطن را با ترفندهای مختلف به خود وابسته کردند؛ و برای نخستین بار در تاریخ ایران حکومتی به قدرت رسید که هم متکی به نیروهای داخلی نبود؛ و هماینکه با کمک نیروهای خارجی سرکار آمده بود. رضا خان دیکتاتوری محض را بر کشور گسترد و هر مخالفی را سرکوب و نابود؛ و کشور را در فضایی از خفقان و سرکوب برای حکومتش فرو بُرد. رضاخان در آغاز با استفاده از اعتقادات دینی مردم و ابراز پایبندی به مذهب، بر کشور حاکم شد. | همزمان با کودکی جلال آل احمد، سلسله قاجاریه به تاریخ پیوست و با به قدرت رسیدن [[رضاشاه پهلوی|'''رضاخان''']] فصل نوینی در تاریخ ایران آغاز شد. انگلیسیها بسیاری از مردان سیاسی وطن را با ترفندهای مختلف به خود وابسته کردند؛ و برای نخستین بار در تاریخ ایران حکومتی به قدرت رسید که هم متکی به نیروهای داخلی نبود؛ و هماینکه با کمک نیروهای خارجی سرکار آمده بود. رضا خان دیکتاتوری محض را بر کشور گسترد و هر مخالفی را سرکوب و نابود؛ و کشور را در فضایی از خفقان و سرکوب برای حکومتش فرو بُرد. رضاخان در آغاز با استفاده از اعتقادات دینی مردم و ابراز پایبندی به مذهب، بر کشور حاکم شد. او فروش مشروبات الکلی را ممنوع و نان را ارزان کرد؛ و از زنان خواست ححاب را رعایت کنند. اما چیزی نگذشت که برآن شد که با سیاستهای سطحی و تقلید از غرب، ایران را به اصطلاح به سوی پیشرفت و ترقی هدایت کند. وی زنجیرزنی در محرم را ممنوع اعلام کرد؛ و تمام املاک وقفی را در انحصار دولت درآورد. در سال ۱۳۰۶، کلاه پهلوی به جای کلاههای سنتی به اجبار جایگزین شد؛ و سال بعد نیز پوشیدن کت و شلوار اجباری گردید. جلال آل احمد نخستین دردسرهای حکومت وابسته رضاخانی را در کودکی احساس کرد. او بدون نگرانی مالی، دوران دبستان را میگذراند، ولی پدرش سید احمد طالقانی که امام جماعت مسجد پاچنار و لباسچی بود، در سال ۱۳۱۰، حاضر نشد تسلیم سیاستهای رضاخان شود؛ و کارهای محضری و دفترداری خود را دولتی کند. به همین دلیل کار محضر را کنار گذاشت و به امام جماعت قناعت کرد. جلال نیز تحت آزار و اذیت پدرش قرار میگرفت. | ||
در سال ۱۳۱۴، که جلال آل احمد کودکی ۱۲ ساله بود، کلاه پهلوی را به کلاه شاپو و تاریخ رسمی کشور را از هجری قمری به هجری شمسی تغییر دادند؛ و واقعهی '''[[کشف حجاب]]''' آغاز شد. جلال هم مجبور بود زحمتهایی را که رضاخان برای دیگران ایجاد میکرد با زحمتهای خود تعدیل کند. وی باید برای تأمین آب حمام خانگی، زحمت زیادی میکشید؛ چونکه زنان خانواده نمیتوانستند بهخاطر مزاحمتهای عوامل رضاشاه برای حمام کردن از خانه خارج شوند.<ref name=":1" /> | در سال ۱۳۱۴، که جلال آل احمد کودکی ۱۲ ساله بود، کلاه پهلوی را به کلاه شاپو و تاریخ رسمی کشور را از هجری قمری به هجری شمسی تغییر دادند؛ و واقعهی '''[[کشف حجاب]]''' آغاز شد. جلال هم مجبور بود زحمتهایی را که رضاخان برای دیگران ایجاد میکرد با زحمتهای خود تعدیل کند. وی باید برای تأمین آب حمام خانگی، زحمت زیادی میکشید؛ چونکه زنان خانواده نمیتوانستند بهخاطر مزاحمتهای عوامل رضاشاه برای حمام کردن از خانه خارج شوند.<ref name=":1" /> | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
رویکرد سیاسی و اجتماعی جلال آل احمد در سالهای آخر دبیرستان برجسته شد. در شهریورماه ۱۳۲۰، ایران به اشغال متفقین درآمد و قشون رضاخانی نتوانست در برابر این تجاوز بیگانگان عکسالعملی نشان دهد. در ۲۵ شهریور رضاشاه استعفا داد و با ثروت هنگفتی از ایران تبعید شد؛ و فرزندش '''[[محمدرضا پهلوی]]''' در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰، جای پدر برتخت سلطنت نشست. از طرف دیگر در سالهایی که کشور عرصهی تاختوتاز نیروهای متفقین شد؛ فرصت مناسبی بود که درخلع دیکتاتوری، احزاب و تشکلهای سیاسی رشد کنند و هر کدام با شعارهای حق و ناحق و یا مردم فریبانهی خود، گروهی از مردم را به خود جذب کنند. در عرض یکی دو سال پس از شهریور ۱۳۲۰، حدود ۲۰ حزب در ایران تشکیل شد. در این سالها مطبوعاتی که در فضای باز سیاسی ایجاد شده بود، رشد زیادی کرد و نشریههای مختلف و متفاوت و با عقاید و افکار گوناگون وارد بازار شد. ''پیترآوری'' استاد تاریخ دانشگاه کمبیریج در این باره نوشته است: | رویکرد سیاسی و اجتماعی جلال آل احمد در سالهای آخر دبیرستان برجسته شد. در شهریورماه ۱۳۲۰، ایران به اشغال متفقین درآمد و قشون رضاخانی نتوانست در برابر این تجاوز بیگانگان عکسالعملی نشان دهد. در ۲۵ شهریور رضاشاه استعفا داد و با ثروت هنگفتی از ایران تبعید شد؛ و فرزندش '''[[محمدرضا پهلوی]]''' در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰، جای پدر برتخت سلطنت نشست. از طرف دیگر در سالهایی که کشور عرصهی تاختوتاز نیروهای متفقین شد؛ فرصت مناسبی بود که درخلع دیکتاتوری، احزاب و تشکلهای سیاسی رشد کنند و هر کدام با شعارهای حق و ناحق و یا مردم فریبانهی خود، گروهی از مردم را به خود جذب کنند. در عرض یکی دو سال پس از شهریور ۱۳۲۰، حدود ۲۰ حزب در ایران تشکیل شد. در این سالها مطبوعاتی که در فضای باز سیاسی ایجاد شده بود، رشد زیادی کرد و نشریههای مختلف و متفاوت و با عقاید و افکار گوناگون وارد بازار شد. ''پیترآوری'' استاد تاریخ دانشگاه کمبیریج در این باره نوشته است: | ||
[[پرونده:تیمیت.JPG|بندانگشتی|جلال آل احمد]] | [[پرونده:تیمیت.JPG|بندانگشتی|جلال آل احمد]] | ||
<blockquote>«سال شهریور ۱۳۲۰، شاهد گشایش حق آزادی بیانی بود که در دوران سلطنت رضاشاه کاملاً سلب شده بود. در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴، این حق به خوبی مورد استفاده قرار گرفت و نویسندگان برجستهای چون صادق هدایت، محمدمسعود، صادق | <blockquote>«سال شهریور ۱۳۲۰، شاهد گشایش حق آزادی بیانی بود که در دوران سلطنت [[رضاشاه پهلوی|'''رضاشاه''']] کاملاً سلب شده بود. در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴، این حق به خوبی مورد استفاده قرار گرفت و نویسندگان برجستهای چون صادق هدایت، محمدمسعود، [[صادق چوبک|'''صادق چوبک''']]، جلال آل احمد و بزرگ علوی درخشیدند.»</blockquote>در همین سالها و تا سال ۱۳۲۶، حدود ۵۰۰ روزنامه و مجله گوناگون به چاپ میرسید. جلال آل احمد خودش میگوید: <blockquote>«با سال ۱۳۲۰، که بندها میگسلد مردمی که از فشار سکوت نزدیک بوده است لال بشوند با عجله هرچه گفتنی است بیرون میریزند. استقبال عمومی از هر مطبوعهای که هرزتر فحش میدهد تا سال ۲۴ نمونه بارز این شتاب در گفتن و هر چه بدتر گفتن است.» </blockquote>جلال آل احمد در اوج جوانی با مطالعهی نشریههای ''پیمان''، ''مرد امروز''، ''تفریحات شب''، ''دنیا'' و مطبوعات حزب توده با آثار احمد کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد. او و دوستانش انجمنی به نام انجمن تبلیغات اسلامی (انجمن اصلاح) را تشکیل دادند. شاید این انجمن نخستین محمل فعالیتهای گروهی و حزبی جلال آل احمد بوده است. همچنانکه خودش میگوید:<blockquote>«شبها در کلاسهایش (انجمن اصلاح) مجانی فنارسه (فرانسه) درس میدادیم و عربی و آداب سخنرانی و روزنامه دیواری داشتیم و به قصد وارسی کار احزابی که همچو قارچ روییده بودند هر کدام مأمور یکیشان بودیم و سرکشی میکردیم به حوزهها و میتینگهاشان… و من مأمور حزب توده بودم'''.»'''<ref name=":1" /></blockquote> | ||
== پیوستن به [[حزب توده ایران|'''حزب توده''']] == | == پیوستن به [[حزب توده ایران|'''حزب توده''']] == | ||
[[پرونده:جلال و پدرش.JPG|بندانگشتی|350x350پیکسل|جلال آل احمد و پدرش]] | [[پرونده:جلال و پدرش.JPG|بندانگشتی|350x350پیکسل|جلال آل احمد و پدرش]] | ||
جلال آل احمد پس از بازگشت | جلال آل احمد پس از بازگشت از نجف، دچار شک و تردید و بیاعتقادی به دین و مذهب شد که بازتابهای منفی خانواده را به دنبال داشت. جلال خود در این رابطه گفته است:<blockquote>«شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شده دیگر مهر نماز زیرپیشانی نمیگذاشتم. در نظر خود من که چنین میکردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بتپرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لامذهبی بود؛ و تصدیق میکنید که وقتی لامذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق میدهد که تا به آخر براندش…»</blockquote>جلال آل احمد در سال ۱۳۲۳، به [[حزب توده ایران|'''حزب توده ایران''']] پیوست و عملاً تفکرات مذهبی را کنار گذاشت. دوران داغ بلوغ که شک و تردید لازمهی آن دوره از زندگی بود، اوجگیری حرکتهای چپگرایانه حزب توده و توجه جوانان آزادیخواه و پرشور آن زمان به شعارهای تند و انقلابی حزب توده و درگیری جنگ جهانی دوم از عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکر و اندیشهی جلال آل احمد شدند. | ||
جلال آل احمد در سال ۱۳۲۴، با انتشار داستان ''زیارت'' در مجله سخن، قدم به عرصهی نویسندگی گذاشت؛ و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه '' دید و بازدید'' منتشر شد. جلال آل احمد در نوروز سال ۱۳۲۴، برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب توده، عازم شهر آبادان شد؛ و بهخاطر استمرار فعالیتهایش در حزب توده، مسئولیتهای چندی را پذیرفت. جلال در این رابطه گفته است:<blockquote>«در آبادان اتراق کردم. پانزده روزی. سال ۱۳۲۴ بود، ایام نوروز و من به مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته اش به آن ولایت می رفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکنی کنار خیابان… در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره و از اوایل سال ۲۵ مأمور شدم زیر نظر طبری که نشریه ''ماهنامه مردم'' را راه بیندازم و تا هنگام انشعاب ۱۸ شمارهاش را درآوردم، حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم…»<ref name=":3" /> </blockquote> | جلال آل احمد در سال ۱۳۲۴، با انتشار داستان ''زیارت'' در مجله سخن، قدم به عرصهی نویسندگی گذاشت؛ و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه '' دید و بازدید'' منتشر شد. جلال آل احمد در نوروز سال ۱۳۲۴، برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب توده، عازم شهر آبادان شد؛ و بهخاطر استمرار فعالیتهایش در حزب توده، مسئولیتهای چندی را پذیرفت. جلال در این رابطه گفته است:<blockquote>«در آبادان اتراق کردم. پانزده روزی. سال ۱۳۲۴ بود، ایام نوروز و من به مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته اش به آن ولایت می رفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکنی کنار خیابان… در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره و از اوایل سال ۲۵ مأمور شدم زیر نظر طبری که نشریه ''ماهنامه مردم'' را راه بیندازم و تا هنگام انشعاب ۱۸ شمارهاش را درآوردم، حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم…»<ref name=":3" /> </blockquote> | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
در سال ۱۳۲۵، قوامالسلطنه موفق به سرکوب حکومت خودمختار آذربایجان شد. پیشهوری هم به قفقاز فرار کرد. این شکست و شکستهای دیگرحزب توده و وابستگی این حزب به شوروی که علنی هم بود، منجربه انشعاب جلال آل احمد و دوستانش از این حزب شد. در این سال جلال با دکتر ''اپریم'' کتاب حزب توده سر دو راه، را منتشر کرد. این کتاب به تحلیل مبارزات حزب توده و شکستهای آنها پرداخته است. | در سال ۱۳۲۵، قوامالسلطنه موفق به سرکوب حکومت خودمختار آذربایجان شد. پیشهوری هم به قفقاز فرار کرد. این شکست و شکستهای دیگرحزب توده و وابستگی این حزب به شوروی که علنی هم بود، منجربه انشعاب جلال آل احمد و دوستانش از این حزب شد. در این سال جلال با دکتر ''اپریم'' کتاب حزب توده سر دو راه، را منتشر کرد. این کتاب به تحلیل مبارزات حزب توده و شکستهای آنها پرداخته است. | ||
در آذرماه سال ۱۳۲۶، خلیل ملکی و یارانش ازجمله جلال آل احمد از حزب توده خارج شدند و ''جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران'' را تشکیل دادند. حزب توده از امتیازخواهی شوروی در نفت شمال، جداییطلبی پیشهوری و مخالفت با دکتر مصدق حمایت میکرد؛ و اینها دلایلی کافی بود تا خلیل ملکی و دوستانش از آن جدا شوند. اما جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران، به دلیل مخالفتهای بسیار حزب توده و رهبر خارجیشان با آن نتوانست دوام بیاورد و جلال نیز فعالیتهای حزبی را تعطیل کرد و بیشتر به نوشتن و ترجمه پرداخت. جلال که از نیروهای برجستهی گروه خلیل ملکی و مسؤولیت اصلی مطبوعاتی گروه با وی بود، همراه دیگران و در دفاع از [[جبهه ملی ایران|'''جبهه ملی''']] و '''[[دکتر محمد مصدق]]''' تلاش میکرد. سرانجام تلاشها و کوششهای نیروهای مبارز ملی و مذهبی به نتیجه رسید و در ۲۹ اسفندماه ۱۳۲۹، مجلس صنعت نفت ایران را ملی اعلام کرد.<ref name=":1" /> | در آذرماه سال ۱۳۲۶، خلیل ملکی و یارانش ازجمله جلال آل احمد از حزب توده خارج شدند و ''جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران'' را تشکیل دادند. حزب توده از امتیازخواهی شوروی در نفت شمال، جداییطلبی پیشهوری و مخالفت با [[دکتر محمد مصدق|'''دکتر محمد مصدق''']] حمایت میکرد؛ و اینها دلایلی کافی بود تا خلیل ملکی و دوستانش از آن جدا شوند. اما جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران، به دلیل مخالفتهای بسیار حزب توده و رهبر خارجیشان با آن نتوانست دوام بیاورد و جلال نیز فعالیتهای حزبی را تعطیل کرد و بیشتر به نوشتن و ترجمه پرداخت. جلال که از نیروهای برجستهی گروه خلیل ملکی و مسؤولیت اصلی مطبوعاتی گروه با وی بود، همراه دیگران و در دفاع از [[جبهه ملی ایران|'''جبهه ملی''']] و '''[[دکتر محمد مصدق]]''' تلاش میکرد. سرانجام تلاشها و کوششهای نیروهای مبارز ملی و مذهبی به نتیجه رسید و در ۲۹ اسفندماه ۱۳۲۹، مجلس [[نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران|'''صنعت نفت ایران''']] را ملی اعلام کرد.<ref name=":1" /> | ||
جلال آل احمد درباره حزب توده میگوید:<blockquote>«روزگاری بود و حزب تودهای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی مینمود و ضد استعمار حرف میزد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری که انگیخته بود؛ و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمیدانستیم سر نخ دست کیست و جوانیمان را میفرسودیم و تجربه میآموختیم. برای خود من، اما روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم، سال ۲۳ یا ۲۴ از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیونهای روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و…»<ref name=":3" /> </blockquote> | جلال آل احمد درباره حزب توده میگوید:<blockquote>«روزگاری بود و حزب تودهای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی مینمود و ضد استعمار حرف میزد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری که انگیخته بود؛ و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمیدانستیم سر نخ دست کیست و جوانیمان را میفرسودیم و تجربه میآموختیم. برای خود من، اما روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم، سال ۲۳ یا ۲۴ از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیونهای روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و…»<ref name=":3" /> </blockquote> | ||
خط ۱۵۱: | خط ۱۵۱: | ||
سرانجام جلال آل احمد پس از سه دهه نویسندگی در عرصههای مختلف نوشتاری، در هجدهم شهریور۱۳۴۸، در ویلای شخصی خودش در خلیف آباد اسالم گیلان دیده از جهان فروبست. آیتالله سید محمود طالقانی بر پیکرش نماز گذارد و درصحن مسجد فیروزآبادی تهران در جوارمزار خلیل ملکی به خاک سپرده شد. دربارهی علت مرگ او در همان روزها شایعاتی مختلفی نسبت به چگونگی مرگ او منتشر شد.<ref name=":2" /> | سرانجام جلال آل احمد پس از سه دهه نویسندگی در عرصههای مختلف نوشتاری، در هجدهم شهریور۱۳۴۸، در ویلای شخصی خودش در خلیف آباد اسالم گیلان دیده از جهان فروبست. آیتالله سید محمود طالقانی بر پیکرش نماز گذارد و درصحن مسجد فیروزآبادی تهران در جوارمزار خلیل ملکی به خاک سپرده شد. دربارهی علت مرگ او در همان روزها شایعاتی مختلفی نسبت به چگونگی مرگ او منتشر شد.<ref name=":2" /> | ||
پس از مرگ نابهنگام جلال، پیکر او به سرعت تشییع و به خاک سپرده شد که منجربه شک و تردید و ایجاد باوری دربارهی سر به نیست شدن جلال توسط ساواک شد. همسر او، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کرده است، اما برادر جلال، شمس آل احمد قویاً معتقد است که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کردهاست.<ref name=":0" /> | پس از مرگ نابهنگام جلال، پیکر او به سرعت تشییع و به خاک سپرده شد که منجربه شک و تردید و ایجاد باوری دربارهی سر به نیست شدن جلال توسط ساواک شد. همسر او، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کرده است، اما برادر جلال، شمس آل احمد قویاً معتقد است که [[ساواک|'''ساواک''']] او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کردهاست.<ref name=":0" /> | ||
== خانه جلال آل احمد == | == خانه جلال آل احمد == |
ویرایش