احمد رضایی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
احمد رضایی سال ۱۳۲۴ خورشیدی در تهران متولد شد. وی مبارزه را از سن ۱۴ سالگی شروع کرد. احمد رضایی در سالهای ۱۳۳۸، هنگامی که سال دوم دبیرستان بود، وارد سازمان جوانان جبهه ملی ایران شد. او یکبار در سال سوم دبیرستان هنگامی که یک ماشین چاپ را به منزل میبرد، دستگیر شد. | احمد رضایی سال ۱۳۲۴ خورشیدی در تهران متولد شد. وی مبارزه را از سن ۱۴ سالگی شروع کرد. احمد رضایی در سالهای ۱۳۳۸، هنگامی که سال دوم دبیرستان بود، وارد سازمان جوانان جبهه ملی ایران شد. او یکبار در سال سوم دبیرستان هنگامی که یک ماشین چاپ را به منزل میبرد، دستگیر شد. | ||
از سال پنجم دبیرستان وارد جمعیت نهضت آزادی شد که در آن سالها قاطعانهتر از جبهه ملی عمل میکرد. از طرفی دینامیسم و پویایی نهضت آزادی در شرایط پس از سال ۱۳۴۲، به انتها رسید، بهطوریکه با | از سال پنجم دبیرستان وارد جمعیت نهضت آزادی شد که در آن سالها قاطعانهتر از جبهه ملی عمل میکرد. از طرفی دینامیسم و پویایی نهضت آزادی در شرایط پس از سال ۱۳۴۲، به انتها رسید، بهطوریکه با دستگیری رهبران نهضت آزادی بهکلی از فعالیت باز ایستاد. احمد رضایی در جستجوی راه حلی برای خروج از بنبست مبارزه در آن سالها، بالاخره با کمک چند تن از دوستانش یک هسته سیاسی فعال به وجود آورد، این هسته بعدها به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] پیوست. | ||
بعد ازدستگیریهای گسترده در سال ۱۳۵۰، احمد مسئولیت بازسازی تشکیلات را به عهده گرفت و تا هنگام شهادتش این مسئولیت را داشت<ref>نشریه مجاهد شماره ۲۹–۹ بهمن ۱۳۵۸</ref> | بعد ازدستگیریهای گسترده در سال ۱۳۵۰، احمد مسئولیت بازسازی تشکیلات را به عهده گرفت و تا هنگام شهادتش این مسئولیت را داشت<ref>نشریه مجاهد شماره ۲۹–۹ بهمن ۱۳۵۸</ref> | ||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
احمد رضایی از مسئولان برجسته و اولین شهید سازمان مجاهدین خلق ایران بود. احمد رضایی، بهعنوان یکی از چهرههای انقلابی تاریخ معاصر ایران شناخته میشود. او از نسل انقلابیونی بود که از کودتای استعماری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، و کشتار بیرحمانه شاه در ۱۵خرداد سال۱۳۴۲، تجربه و درس مبارزه انقلابی آموختند و قدم در مسیر راهگشایی بنبست مبارزه مردم ایران گذاشتند. او که مبارزه سیاسی را در نوجوانی در پیوند با جریانات و گروههای سیاسی و مذهبی سالهای آخر دههی ۳۰ آغاز کرده بود در میان شخصیتها و مبارزان مذهبی آن دوران، بهویژه نزد آیتالله طالقانی، بسیار محبوب بود. | احمد رضایی از مسئولان برجسته و اولین شهید سازمان مجاهدین خلق ایران بود. احمد رضایی، بهعنوان یکی از چهرههای انقلابی تاریخ معاصر ایران شناخته میشود. او از نسل انقلابیونی بود که از کودتای استعماری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، و کشتار بیرحمانه شاه در ۱۵خرداد سال۱۳۴۲، تجربه و درس مبارزه انقلابی آموختند و قدم در مسیر راهگشایی بنبست مبارزه مردم ایران گذاشتند. او که مبارزه سیاسی را در نوجوانی در پیوند با جریانات و گروههای سیاسی و مذهبی سالهای آخر دههی ۳۰ آغاز کرده بود در میان شخصیتها و مبارزان مذهبی آن دوران، بهویژه نزد آیتالله طالقانی، بسیار محبوب بود. | ||
[[پرونده:احمد رضایی1.JPG|جایگزین=احمد رضایی|بندانگشتی|احمد رضایی]] | [[پرونده:احمد رضایی1.JPG|جایگزین=احمد رضایی|بندانگشتی|احمد رضایی]] | ||
احمد رضایی در سالهای ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴ در تبدیل عزاداریهای معمولی به یک تظاهرات وسیع سیاسی در تهران نقش برجستهیی داشت. سال سوم دبیرستان بود که در حال انتقال یک دستگاه چاپ | احمد رضایی در سالهای ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴ در تبدیل عزاداریهای معمولی به یک تظاهرات وسیع سیاسی در تهران نقش برجستهیی داشت. سال سوم دبیرستان بود که در حال انتقال یک دستگاه چاپ به منزل، توسط پلیس، دستگیر و مدتی در زندان بود. احمد رضایی با اینکه در دبیرستان، شاگرد ممتازی بود، ولی همواره در تضاد میان تحصیل و مبارزه، مبارزه را انتخاب میکرد. بههمین دلیل از سال پنجم دبیرستان، درس را رها کرد. بهسربازی هم نرفت و زندگی خود را وقف مبارزه نمود. او بهدلیل شخصیت بسیار فعالی که داشت، در میان طبقات و اقشار مختلف کارگر، بازاری و دانشجو، صدها دوست و آشنا داشت. همه، احمد رضایی را بهعنوان سمبل تحرک و جسارت میشناختند. احمد رضایی دور جدید فعالیتهای انقلابی خود را با مرزبندی با جریانات سیاسی آن دوران آغاز کرد. در این مسیر بود که در سال ۱۳۴۸، بهسازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. در این راه با فعالیتهای پیگیر بهعنوان یکی از مسئولان تشکیلات مجاهدین، خدمات بسیاری انجام داد. آنچه نام احمد رضایی را بهعنوان یک انقلابی و یکی از برجستهترین کادرهای مجاهدین در تاریخ سازمان مجاهدین خلق و مبارزات انقلابی مردم ایران بهثبت رسانده، نقش او در بازسازی تشکیلات مجاهدین پساز ضربه گسترده رژیم شاه به تشکیلات مجاهدین در سال ۱۳۵۰ بود. هنگامی که در اوضاع بحرانی پس از حملههای ساواک، با دستگیری کلیه بنیانگذاران و ۹۰درصد از اعضای مرکزیت مجاهدین، اساس موجودیت سازمان درمعرض خطر قرار گرفته بود، احمد رضایی بهعنوان تنها کادر باقیمانده از مسئولان مجاهدین، میبایست در بحبوحه بسیج ساواک و تور وسیعی که برای دستگیریاش پهن شده بود، به بازسازی تشکیلات بیرون زندان مبادرت کند.<ref name=":0">[https://event.mojahedin.org/i/events/5364 سالروز شهادت مجاهد کبیر، احمد رضایی - سایت مجاهدین خلق ایران]</ref> | ||
احمد رضایی طی ششماه تلاش بسیار، شروع به گردآوری و سازماندهی نیروهای باقیمانده کرد. او با اجرای روزی ۲۰ قرار، توانست به کمک کادرهای ارزندهیی چون فرمانده [[کاظم ذوالانوار]] و نیز برادر مجاهدش [[رضا رضایی]]، که بهنحوی از چنگ ساواک گریخته بودند، مسئولیت حساس بازسازی تشکیلات سازمان را بهخوبی انجام دهد. | احمد رضایی طی ششماه تلاش بسیار، شروع به گردآوری و سازماندهی نیروهای باقیمانده کرد. او با اجرای روزی ۲۰ قرار، توانست به کمک کادرهای ارزندهیی چون فرمانده [[کاظم ذوالانوار]] و نیز برادر مجاهدش [[رضا رضایی]]، که بهنحوی از چنگ ساواک گریخته بودند، مسئولیت حساس بازسازی تشکیلات سازمان را بهخوبی انجام دهد. |
نسخهٔ ۳۱ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۴۵
احمد رضایی | |
---|---|
زادروز | ۱۳۲۴ (خورشیدی) تهران |
درگذشت | ۱۱ بهمن۱۳۵۰(خورشیدی) خیابان غفاری- مخصوص تهران |
علت مرگ | درگیری با مأمورین سواک شاه وکشیدن نارنجک |
آرامگاه | بهشتزهرا |
تحصیلات | پنجم دبیرستان |
احمد رضایی (زاده ۱۳۲۴، درگذشته ۱۱ بهمن ۱۳۵۰)، در سال ۱۳۳۸به جبهه ملی پیوست. وی بعد از سال ۱۳۴۲ با نهضت آزادی همکاری کرد. احمد رضایی سپس با کمک دوستانش هسته کوچکی درست کرد و به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. بعد از دستگیریهای گسترده سال ۱۳۵۰، در حفظ کادرهای تشکیلات مجاهدین خلق ایران نقش مهمی ایفا کرد. احمد رضایی دربهمنماه سال ۱۳۵۰، در یک درگیری مسلحانه با کشیدن نارنجک در میان افراد ساواک شاه، ۴ مأمور ساواک را کشته و خود نیز به شهادت رسید.[۱]
کودکی و جوانی احمد رضایی
احمد رضایی سال ۱۳۲۴ خورشیدی در تهران متولد شد. وی مبارزه را از سن ۱۴ سالگی شروع کرد. احمد رضایی در سالهای ۱۳۳۸، هنگامی که سال دوم دبیرستان بود، وارد سازمان جوانان جبهه ملی ایران شد. او یکبار در سال سوم دبیرستان هنگامی که یک ماشین چاپ را به منزل میبرد، دستگیر شد.
از سال پنجم دبیرستان وارد جمعیت نهضت آزادی شد که در آن سالها قاطعانهتر از جبهه ملی عمل میکرد. از طرفی دینامیسم و پویایی نهضت آزادی در شرایط پس از سال ۱۳۴۲، به انتها رسید، بهطوریکه با دستگیری رهبران نهضت آزادی بهکلی از فعالیت باز ایستاد. احمد رضایی در جستجوی راه حلی برای خروج از بنبست مبارزه در آن سالها، بالاخره با کمک چند تن از دوستانش یک هسته سیاسی فعال به وجود آورد، این هسته بعدها به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست.
بعد ازدستگیریهای گسترده در سال ۱۳۵۰، احمد مسئولیت بازسازی تشکیلات را به عهده گرفت و تا هنگام شهادتش این مسئولیت را داشت[۲]
فعالیتهای سیاسی احمد رضایی
احمد رضایی از مسئولان برجسته و اولین شهید سازمان مجاهدین خلق ایران بود. احمد رضایی، بهعنوان یکی از چهرههای انقلابی تاریخ معاصر ایران شناخته میشود. او از نسل انقلابیونی بود که از کودتای استعماری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، و کشتار بیرحمانه شاه در ۱۵خرداد سال۱۳۴۲، تجربه و درس مبارزه انقلابی آموختند و قدم در مسیر راهگشایی بنبست مبارزه مردم ایران گذاشتند. او که مبارزه سیاسی را در نوجوانی در پیوند با جریانات و گروههای سیاسی و مذهبی سالهای آخر دههی ۳۰ آغاز کرده بود در میان شخصیتها و مبارزان مذهبی آن دوران، بهویژه نزد آیتالله طالقانی، بسیار محبوب بود.
احمد رضایی در سالهای ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴ در تبدیل عزاداریهای معمولی به یک تظاهرات وسیع سیاسی در تهران نقش برجستهیی داشت. سال سوم دبیرستان بود که در حال انتقال یک دستگاه چاپ به منزل، توسط پلیس، دستگیر و مدتی در زندان بود. احمد رضایی با اینکه در دبیرستان، شاگرد ممتازی بود، ولی همواره در تضاد میان تحصیل و مبارزه، مبارزه را انتخاب میکرد. بههمین دلیل از سال پنجم دبیرستان، درس را رها کرد. بهسربازی هم نرفت و زندگی خود را وقف مبارزه نمود. او بهدلیل شخصیت بسیار فعالی که داشت، در میان طبقات و اقشار مختلف کارگر، بازاری و دانشجو، صدها دوست و آشنا داشت. همه، احمد رضایی را بهعنوان سمبل تحرک و جسارت میشناختند. احمد رضایی دور جدید فعالیتهای انقلابی خود را با مرزبندی با جریانات سیاسی آن دوران آغاز کرد. در این مسیر بود که در سال ۱۳۴۸، بهسازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. در این راه با فعالیتهای پیگیر بهعنوان یکی از مسئولان تشکیلات مجاهدین، خدمات بسیاری انجام داد. آنچه نام احمد رضایی را بهعنوان یک انقلابی و یکی از برجستهترین کادرهای مجاهدین در تاریخ سازمان مجاهدین خلق و مبارزات انقلابی مردم ایران بهثبت رسانده، نقش او در بازسازی تشکیلات مجاهدین پساز ضربه گسترده رژیم شاه به تشکیلات مجاهدین در سال ۱۳۵۰ بود. هنگامی که در اوضاع بحرانی پس از حملههای ساواک، با دستگیری کلیه بنیانگذاران و ۹۰درصد از اعضای مرکزیت مجاهدین، اساس موجودیت سازمان درمعرض خطر قرار گرفته بود، احمد رضایی بهعنوان تنها کادر باقیمانده از مسئولان مجاهدین، میبایست در بحبوحه بسیج ساواک و تور وسیعی که برای دستگیریاش پهن شده بود، به بازسازی تشکیلات بیرون زندان مبادرت کند.[۳]
احمد رضایی طی ششماه تلاش بسیار، شروع به گردآوری و سازماندهی نیروهای باقیمانده کرد. او با اجرای روزی ۲۰ قرار، توانست به کمک کادرهای ارزندهیی چون فرمانده کاظم ذوالانوار و نیز برادر مجاهدش رضا رضایی، که بهنحوی از چنگ ساواک گریخته بودند، مسئولیت حساس بازسازی تشکیلات سازمان را بهخوبی انجام دهد.
یکی از مجاهدانی که تا قبل از دستگیری سال ۱۳۵۰، تحت مسئولیت شهید احمد رضایی بوده است میگوید:
«هنگامی که در شهریور۱۳۵۰، هجوم ساواک به پایگاههای مجاهدین آغاز شد، هنوز چند هفتهای از وصل شدن تیم ما به احمد نمیگذشت. احمد با تجربهای که داشت و به خصوص بهمدد هوشیاری و آمادگیاش، توانست بهسرعت از آنچه در اطرافمان میگذشت نتیجهگیری کرده و خانههایی را که در معرض خطر بودند، تخلیه کند. از جمله، پایگاه استقرار تیم ما در تهران که احمد به سرعت آن را تخلیه کرده و علامت سلامتیاش را برداشته بود و علامت خطر گذاشته بود و ما با دیدن علامت خطر از دستگیری جستیم و به پایگاههای دیگر منتقل شدیم».
احمد رضایی تا زمان دستگیری بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق، محمد حنیفنژاد، یار و کمک بسیار مهمی برای او بود. در آن شرایط سخت و سنگین پلیسی که ساواک برای درهمپیچیدن تشکیلات سازمان مجاهدین، بسیج شده بود، احمد رضایی به مدد ویژگیهایی از جمله سرعت عمل بالا و تیزی و قاطعیتش در تصمیمگیری، موفق شد مسئولیت سنگینش در آن دوران را به خوبی پیش برد.
نقش احمد رضایی بهویژه وقتی بیشتر بارز شد که پس از مدت کوتاهی شهید بنیانگذار، محمد حنیفنژاد هم دستگیر شد و عملا سنگینی بار مسئولیت حفظ و تجدید سازماندهی سازمان، اداره کادرها و حفظ ارتباطاتشان بر دوش احمد قرارگرفت. احمد رضایی معتقد بود بهدلیل خیانت رهبران سیاسی گذشته، مردم به این سادگی به حزب و سازمان و هیچ رهبر سیاسی اعتماد نمیکنند. به همین دلیل همواره مترصد بود با شهادتش اعتماد مردم را بازگرداند. بههمین دلیل با تغییر فضا و پلیسی-نظامی شدن جامعه پس از ضربه سال۱۳۵۰، او نخستین کسی بود که ضرورت مسلح شدن و درآویختن مسلحانه با مأموران مسلح ساواک را دریافت و به آن عمل کرد. همین انگیزه و اعتقاد او بود که توانست روح تهاجمی را در کادرهای سازمان، بهویژه پس از ضربه ۱۳۵۰، بدمد. احمد رضایی بهطور خاص با شهادتش خط سرخ مقاومت و نثارخون برای رهایی خلق را بهعنوان یک ارزش در انقلاب ایران به ثبت رساند.[۳]
خاطراتی از احمد رضایی
یکی از مجاهدانی که پس از ضربه سال ۱۳۵۰، در ارتباط با احمد رضایی قرار داشت میگوید:
«در روزهای بحرانی بعد از ضربه، احمد قهرمان، تأثیر بسیار زیاد و تعیینکنندهای در حفظ سازمان داشت. پس از هر ضربهای، امیدواری، تحرک، حرکت بهپیش و پرهیز از هر نوع سکون، مهمترین عوامل برای بازسازی هستند. احمد بهدلیل قاطعیتش در برابر دشمن، فیالواقع سمبل و نمونه بارز چنین خصوصیاتی بود. همه ما وقتی سر قرار احمد میرفتیم، فشار و سختی ضربه سنگین شهریور را فراموش میکردیم. احمد به درستی درک کرده بود که باید پیش آمدن ضربه را با همه درمیان بگذارد و تغییر شرایط را به همه بگوید و هر کس را در هر سطحی که هست در مقابل مسئولیتهایش قرار بدهد. او با تکتک افراد سازمان در سطوح مختلف قرارهایی اجرا میکرد که اسمش را گذاشته بود «قرار تعیینتکلیف». مضمون حرف احمد در این قرارها و توضیح به افراد این بود که سازمان در معرض ضربه سختی قرار گرفته و علت، هرچه باشد، در این شرایط سخت از هر فرد سطح جدیدی از مسئولیت و مایهگذاری انتظار میرود. زیرا دیگر، مدار قبلی از کار و ارتباط با سازمان قابل قبول نیست. هرفرد باید به این مسأله، جواب مشخص میداد و تعیینتکلیف میشد که در این مرحله چه خواهد کرد. تردید و دودلی و یأس و سختی ضربه، بهاین صورت از صفوف ما رخت برمیبست و به امید و تحرک و تلاش و آمادگی برای ورود به مرحله انجام عملیات نظامی تبدیل میشد. این شیوه برخورد قاطع و جدی احمد، در فاصله کوتاهی در مناسبات باقیمانده سازمان و نیروهای هوادارش، همه چیز را یک مدار کیفی ارتقا داد. او با قدرت تصمیمگیری و سختکوشی در جلوگیری از دامنه ضربه تلاش کرد و موفق شد دامنهی تأثیر کار احمد رضایی به سازمان مجاهدین خلق محدود نشد و سایر انقلابیونی که در دوران شاه، دوشبهدوش مجاهدین میجنگیدند بارها در زندان و خارج زندان از نقش و تأثیر راهگشای احمد و نحوه شهادت او تقدیر کردند و حق قهرمانی او را بهجا آوردند. چرا که همه، تأثیر مادی آن را، که یک گام بهپیش در مبارزه مسلحانه بود، میدیدند. روز دوم شهریور، وقتی در اولین قرار پساز ضربه، احمد را در قرار زاپاس ملاقات کردم، کاری را که ۵ ماه بعد، در درگیری با ساواک انجام داد، برایم بهصورت ایده کاملاً مشخصی بیان کرد و گفت «ما حق نداریم زنده بهدست دشمن بیفتیم و باید با دشمن درگیر شویم» و او خود، نخستین کسی بود که به این درس بزرگ در صحنه رودررویی با دشمن عمل کرد و با این قاطعیت خود، نقشی کیفی، تاریخی و راهگشا در مسیر مبارزه انقلابی با رژیم شاه ایفا کرد. او حتی اجازه نداد دشمن به سلاحش نیز دسترسی پیدا بکند. شهادت احمد، گام بسیار آگاهانه مشخصی بود که در تقدیر حرکت سازمان قرار داشت و فکر میکنم بههمین دلیل است که تابلو شهادت احمد تا این درجه، کامل و صیقلخورده و شفاف است».
مجاهد خلق ابوالقاسم رضایی، برادر کوچکتر احمد، که در آن هنگام در زندان اوین بود، دربارهی خاطرهی شنیدن شهادت احمد و تأثیرات آن میگوید:
«در آن شرایط ما توانسته بودیم یک رادیوگوشی وارد اوین کنیم. این رادیو را بچههای خودمان در زندان قزلقلعه برایمان آورده بودند. آن روزها وقتی زندانیان مجاهد را برای پروندهخوانی و دیدار با بازپرس و وکیل به دادرسی ارتش میبردند، گاهی دور از چشم نگهبانان میتوانستند مجاهدینی را که از زندانهای دیگر آمده بودند، ببینند و مخفیانه، چیزی را ردوبدل کنند. این رادیو در آن دنیای بیخبری زیر چنگ ساواک، برایمان ارزش زیادی داشت و نهایت سعی ما این بود که لو نرود. بههمین دلیل بهرغم آنکه همه افراد بند عمومی از خودمان بودند و جاسوسی بین ما نبود، هنگام گوشکردن بهرادیو زیر پتو میرفتیم تا اگر نگهبان بهطور ناگهانی در را باز کرد متوجه آن نشود. گوشدادن بهاخبار ساعت ۲بعدازظهر که مهمترین بخش خبری آن بود بهطور نوبتی توسط چندنفر انجام میشد. آنها خبرها را بهخاطر سپرده و برای بقیه نقل میکردند. روز ۱۱بهمن نوبت شهیدعلی میهندوست بود که اخبار را گوش کند. هنوز چنددقیقهای از شروع اخبار نگذشته بود که سراسیمه از زیر پتو برخاست، سرجایش نشست و گفت: بچهها احمد شهید شد! دقایقی همه ساکت شدند. این سکوت سنگین، با زمزمه سرود عربی «اقمص یداک فی دمی» یا سرود «شهید» شکسته شد، زمزمه این سرود از گوشه اتاق شروع شد و به سرعت، تمام اتاق را فراگرفت. ما آنموقع، خودمان هنوز سرودی نداشتیم و تعدادی از بچهها که در فلسطین، دوره دیده بودند برخی سرودهایی را که حفظ کرده بودند بهبقیه یاد میدادند. مضمون این سرود بهاینقرار بود:
انگشتانت را بهخون من آغشته کن
و از زبان من وصیتم را بنویس
بنویسید برای همه، ای برادرانم، ای برادرانم
که من وصیت خود را نوشتم
این رسالت نسل ماست
این علامت صبح پیروزی ماست
این پایان شب تیره ماست
من رفتم. شما راه را ادامه دهید و سختیهایش را تحمل کنید، تحمل کنید.
باخواندن این سرود بود که مجاهدین بهاستقبال اولین شهیدشان رفتند. شهادت احمد در آن شرایط بههمه، انگیزه دیگری داد. چون مجاهدین همهچیز را در طبق اخلاص گذاشته و آماده بودند تا برای آزادی میهنشان، دست بههر فداکاری بزنند. دستگیری غافلگیرانه شهریور۱۳۵۰، و دستگیریهای بعدی که بهدنبال آن صورت گرفت همه بدون درگیری بود و همه اعضای سازمان از اینکه دستگیری غافلگیرانه، اجازه نداده بود بارژیم مقابله کنند، افسوس میخوردند. احمد با شهادت خود، آنهم بهآنصورت حماسی، آرزوی همه مجاهدین را در مقابله با ساواک شاه محقق کرد. دشمن به هیچ چیز احمد دست نیافت بهویژه که ساواک بعد از دستگیری شهیدحنیفنژاد، برای جلوگیری از تجدید سازماندهی مجاهدین همه انرژیش را روی دستگیری احمد متمرکز کرده بود. طرح احمقانه ساواک در فرستادن رضا بههمراه مأمورانش برای اینکه ردی از احمد پیدا کنند، دقیقاً بههمین خاطر بود. طرحی که به فرار قهرمانانه رضا منجر شد و داغ سنگینی بر دل ساواکیها گذاشت.»[۳]
چند روز پس از شهادت احمد رضایی، یکی از هواداران در زندان قزل قلعه ترانهای درباره این حماسه دوران ساز ساخت و فرستاد. آهنگ این ترانه آهنگ یکی از ترانههای محلی فارس بود. شعر این ترانه به قرار زیر است:
«بیا باد صبا امشو سفر کن جونم
ز زندون اوین یکدم گذر کن جونم
ز مرگ احمد اون شیر دلاور خدا
رفیقون مجاهد را خبر کن جونم
انتقام مجاهد چنینه عزم مرد خدا آهنینه
غم مخور میهن آزاد میشه سینه مردمون شاد میشه
زخون او گل لاله در اومد جونم
پرستو را شب هجرون سر اومد جونم
ز هرم آتش بمب و مسلسل خدا
شرر بر خرمن غارتگر اومد جونم
انتقام مجاهد چنینه عزم مرد خدا آهنینه
غم مخور میهن آزاد میشه سینه مردمون شاد میشه
وطن در راه آزادی روونه جونم
مجاهد اختر این کاروونه جونم
مخور غم گر شده آلاله پرپر خدا
ز مرگ ظالمون داره نشونه جونم
انتقام مجاهد چنینه عزم مرد خدا آهنینه
غم مخور میهن آزاد میشه سینه مردمون شاد میشه
جونم شاد میشه»
این ترانه نخستین ترانهای بود که در سازمان ساخته شد. ترانهای انگیزاننده که به سرعت به تمام زندانها رفت. عزمها را جزمتر و مقاومت را نیرومندتر کرد. این ترانه را «شهادت احمد» نام گرفت.[۴]
شهادت احمد رضایی
درساعت ۷ بعد از ظهر ۱۱ بهمن ۱۳۵۰، احمد رضایی وقتی خود را درمحاصره پلیس میبیند با استفاده از سلاح کمریاش وچهارده گلوله درمقابل مأموران ساواک شاه مقابله میکند.
ساواک حلقه محاصره را تنگ می كند. احمد رضایی طی نبردی با مأموران ساواک شاه در خیابان غفاری تهران با نارنجكی كه ضامن آن كشیده شده بود به میان مهاجمان میرود ،نارنجك منفجر و احمد به شهادت میرسد. در اثر این اقدام احمد رضایی، چهار ساواكی كشته و سه تن دیگر زخمی می شوند ،تمام بدن احمد متلاشی شده وحتی سلاح كمریاش تكه تكه میشود.[۵]
منابع
- ↑ نشریه مجاهد، شماره ۲۱ - ۹ بهمن ۱۳۵۸
- ↑ نشریه مجاهد شماره ۲۹–۹ بهمن ۱۳۵۸
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ سالروز شهادت مجاهد کبیر، احمد رضایی - سایت مجاهدین خلق ایران
- ↑ اولین شهید سازمان مجاهدین خلق - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ روزنامه کیهان، ۲۴