محمد سیدی کاشانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:محمد سیدی کاشانی - بابا در جوانی.JPG|جایگزین=محمد سیدی کاشانی - بابا در جوانی|بندانگشتی|237x237پیکسل|محمد سیدی کاشانی - بابا در جوانی]]
{{جعبه اطلاعات سیاست‌مدار
| نام              = محمد سیدی کاشانی
| تصویر            = محمد سیدی کاشانی-بابا.jpg |360 px
| معروف به        = بابا
| زادروز          = ۱۳۲۱
| شهر تولد        = تهران
| کشور تولد        = ایران
| تاریخ مرگ        = ۲۸ آذر ۱۳۹۷
| شهر مرگ          = تیرانا
| کشور مرگ        = آلبانی
| فرزندان          = آذر
| تحصیلات          = فوق لیسانس فیزیک
| دین              = اسلام
| حزب سیاسی        = سازمان مجاهدین خلق ایران
| سمت              = قدیمی ترین عضو سازمان مجاهدین خلق ایران-مسؤل قسمت موزیک سازمان مجاهدین خلق ایران
| فعالیت‌ها        = ۱۳۳۸ تا۱۳۴۰ شرکت در جنبش دانش‌آموزی-۱۳۴۰تا۱۳۴۲ عضو نهضت آزادی-۱۳۴۴تا ۲۸ آذر ۱۳۹۷ عضو سازمان مجاهدین خلق ایران
}}محمد سیدی کاشانی معروف به بابا (زادهٔ ۱۳۲۱-وفات‌یافته در ۲۸ آذرماه ۱۳۹۷) با ۵۳ سال سابقه حرفه ای تشکیلاتی از نخستین اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] در سال ۱۳۴۴ است.


== '''پارتیزانی هنرمند با دو گلوله از شاه و شیخ''' ==
محمد سیدی کاشانی، فوق‌لیسانس فیزیک از دانشگاه تهران و کارشناس توسعه و تحقیقات در شرکت ملی نفت ایران بود. وی در سال ۱۳۲۱ در یک خانواده متوسط در یکی از محلات جنوب تهران متولد شد. پدرش از پیروان و طرفداران پیشوای نهضت ملی ایران دکتر محمد مصدق بود. محمد سیدی کاشانی در سال ۱۳۴۴، در نخستین روز بعد از بنیانگذاری [[سازمان مجاهدین خلق ایران]][[سازمان مجاهدین خلق ایران،|،]] در ارتباط با محمد حنیف نژاد ـ بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران ـ قرار گرفت. او در سال ۱۳۴۹ برای گذراندن دوره آموزشهای نظامی به نزد فدائیان فلسطینی در اردن، پایگاه شهید حسن سلامه رفت.
محمد سیدی کاشانی با ۵۳ سال سابقه حرفه ای تشکیلاتی از نخستین اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] در سال ۱۳۴۴ است. او از معدود مبارزانی بود که گلوله‌های دو استبداد سلطنتی و آخوندی را در پیکرش پذیرا شده بود.


محمد سیدی کاشانی، فوق‌لیسانس فیزیک از دانشگاه تهران و کارشناس توسعه و تحقیقات در شرکت ملی نفت ایران بود. وی در سال ۱۳۲۱ در یک خانواده متوسط در یکی از محلات جنوب تهران متولد شد. پدرش از پیروان و طرفداران پیشوای فقید نهضت ملی ایران دکتر محمد مصدق بود. او در سال ۱۳۴۴، در نخستین روز بعد از بنیانگذاری  [[سازمان مجاهدین خلق ایران]][[سازمان مجاهدین خلق ایران،‌|،‌]] در ارتباط با محمد حنیف نژاد ـ بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران ـ قرار گرفت. در سال ۱۳۴۹ برای گذراندن دوره آموزشهای نظامی به نزد فدائیان فلسطینی در اردن،  پایگاه شهید حسن سلامه رفت.
با فرماندهی نخستین عملیات پس از دستگیریهای گسترده اعضای مرکزیت و کادرهای مجاهدین، در سال ۱۳۵۰ درحالی که به هنگام دستگیری به شدت مجروح شده بود به زندان ساواک منتقل شده ودر زندان شکنجه‌های بسیاری شد. محمد سیدی کاشانی پس از هفت سال و نیم به همراه آخرین دسته زندانیان سیاسی در سال۱۳۵۷ آزاد شد


با فرماندهي نخستين عمليات پس از دستگيريهاي گسترده اعضای مركزيت و كادرهاي مجاهدين، در سال 1350 درحالي كه به هنگام دستگيري به شدت مجروح شده بود به شكنجهگاههاي ساواك منتقل شد و با هفت سال و نيم اسارت در شكنجه گاه ها و  زندانهاي ساواک شاه به همراه آخرين دسته زندانيان سياسي در سال57 آزاد شد
بعد از انقلاب ضد سلطنتی در ایران او از کاندیداهای سازمان مجاهدین خلق ایران در انتخابات مجلس در سال ۱۳۵۸ بوده و همچنین به دلیل سوابق هنری‌اش در این مدت به تدوین ترانه سرودهای سازمان مجاهدین خلق ایران پرداخت.


بعد از انقلاب ضد سلطنتی در ایران او  از کاندیداهای سازمان مجاهدین خلق ایران در انتخابات مجلس در سال 1358 شد و در این مدت به تدوین ترانه سرودهای سازمان همت گماشت.  
محمد سیدی کاشانی بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و شروع مقاومت مسلحانه علیه رژیم خمینی از کشور خارج شد. وی تا سال ۱۳۶۶ در پاریس به فعالیتهای خود ادامه داد و در نوروز ۱۳۶۶ برای ادامه مبارزه با جمهوری اسلامی به قرارگاه‌های سازمان مجاهدین خلق ایران مستقر در نوار مرزی غرب کشورعراق رفت. محمد سیدی کاشانی در مرداد ۶۷ در عملیات [[فروغ جاویدان]] علیه جمهوری اسلامی شرکت نمود و از ناحیه سینه مجروح شد.


محمد سیدی کاشانی بعد از 30 خرداد 1360 و شروع مقاومت مسلحانه علیه رژیم خمینی از کشور خارج شد. وی تا سال 1366 در پاریس به فعالیتهای خود ادامه داد و در نوروز 1366 براي ادامه مبارزه با حكومت جمهوري اسلامي به قرارگاه‌های رزمندگان مجاهد خلق مستقر در نوار مرزی غرب کشورعراق عزيمت كرد. او در مرداد ۶۷ در عملیات [[فروغ جاویدان]] شرکت نمود و از ناحیه سینه  مجروح شد.
محمد سیدی کاشانی به عنوان یکی از اعضاء قدیمی سازمان مجاهدین خلق پس از آن نیز در بخش‌های مختلف این سازمان مشغول به کار و فعالیت بود. وی پس از گردآوری سلاح‌های [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش ملی ایران]] در جنگ آمریکا علیه عراق، به مدت ۱۴ سال در قرارگاه اشرف و سپس در پایگاهی به نام لیبرتی بوده و سرانجام به همراه دیگر اعضاء سازمان [[مجاهدین خلق ایران|مجاهدین]] خلق از عراق به آلبانی نقل مکان کرد. محمد سیدی کاشانی در تاریخ چهارشنبه ۲۸ آذرماه ۱۳۹۷ در آلبانی به دلیل بیماری‌های ریوی ناشی از آثار جراحات پیشین درگذشت.


از آن به بعد محمد سیدی کاشانی در تمامی مراحل [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] حضوری فعال داشت. از خلع سلاح [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش ملی ایران]] در جنگ آمریکا علیه عراق، تا 14 سال پایداری [[مجاهدین خلق ایران|مجاهدین]] در قرارگاه اشرف و لیبرتی تا انتقال [[مجاهدین خلق ایران|مجاهدین]] از عراق به آلبانی. او علیرغم آثار دردناک باقی مانده از جراحات سینه و ریه به فعالیتهای سازمانی خود ادامه میداد.
== کودکی و تحصیلات محمد سیدی کاشانی ==
محمد سیدی کاشانی در سال ۱۳۲۱ در یک خانواده متوسط در یکی از محلات جنوب تهران متولد شد. محمد آگاهیهای سیاسی اولیه را از پدرش کسب نمود. او در سنین ۹ و ۱۰ سالگی به همراه پدرش در تظاهرات خیابانی که به طرفداری از [[مصدق]] برپا می‌گردید شرکت می‌کرد. از این رو او خیلی زود با شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران آشنا شد.محمد سیدی کاشانی به سرعت به جبهه مخالفان دیکتاتوری سلطنتی پیوست. از این رو بود که خیلی زود وارد تشکلهای سیاسی آن دوران شد و به مبارزه سیاسی پرداخت. او بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشگاه تهران شد و به تحصیل ادامه داد. محمد سیدی کاشانی در کنار تحصیل به فعالیتهای سیاسی در [[جنبش نهضت آزادی]] روی آورد.


محمد سیدی کاشانی در تاریخ چهارشنبه 28 آذرماه ۱۳۹۷ با سابقه 53سال مبارزه براي آزادی مردم ایران چشم از جهان فروبست.
== ورود محمد سیدی کاشانی به نهضت آزادی ==
محمد سیدی کاشانی در سال ۱۳۳۸ در دوران خفقان پس از [[کودتای ۲۸ مرداد]]، در اولین جنبش دانش آموزی بعد از کودتا یعنی جنبش ۲۰ دی شرکت کرد. او با ورود به دانشگاه در سال ۱۳۴۰ فعالیت سیاسی خود را افزایش داد و پس از اعلام موجودیت [[نهضت آزادی]]، به عضویت آن درآمد. [[نهضت آزادی]] فعالترین جنبش آن زمان بود و عمدتا از جوانان مبارز مذهبی تشکیل می‌شد.


== '''کودکی و تحصیلات''' ==
با شکست نهضت آزادی در سال۱۳۴۲ و پس از دستگیری رهبران آن، محمد سیدی کاشانی پس از آشنایی با محمد حنیف‌نژاد به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] پیوست و تحت مسؤلیت [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] بنیانگذار [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] قرار گرفت. [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] بر این عقیده بود که عصر رفرمیسم و اصلاح‌طلبی پایان یافته و روزگار مبارزه انقلابی و حرفه‌ای و مسلحانه با استبداد دست‌نشانده سلطنتی فرا رسیده‌است. از این رو آنها با جمعبندی انقلابات گذشته و علت شکست و عدم موفقیت آنها به این نتیجه رسیدند که باید با شیوه‌های رفرمیستی مبارزه وداع کرد و اشکال متناسب مبارزه را برگزید. [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] و تنی چند از دوستانش با بنیانگذاری [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] به مبارزه سازمان یافته مسلحانه و مخفی روی آوردند. آنها پس از کشتار خونین در تظاهرات مسالمت آمیز [[۱۵ خرداد]] توسط [[محمد رضا شاه]] معتقد بودند که دوران مبارزه غیر مسلحانه به پایان رسیده و تنها مبارزه قهرآمیز پاسخ دیکتاتوری شاه است. از این پس فصل جدیدی از زندگی محمد سیدی کاشانی در کنار [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] آغاز می‌شود.
[[پرونده:محمد سیدی کاشانی « بابا » در جوانی.JPG|جایگزین=محمد سیدی کاشانی « بابا » در جوانی|بندانگشتی|250x250پیکسل|محمد سیدی کاشانی « بابا » در جوانی]]
محمد سیدی کاشانی در سال ۱۳۲۱ در یک خانواده متوسط در یکی از محلات جنوب تهران متولد شد. محمد آگاهیهای سیاسی اولیه را از پدرش کسب نمود. او در سنین  ۹ و ۱۰ سالگی به همراه پدرش در تظاهرات خیابانی که به طرفداری از [[مصدق]] فقید برپا میگردید شرکت میکرد. از این رو او خیلی زود با شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران آشنا شد. او با شناخت و  درک عمیقی که از جامعه داشت به ضرورت مبارزه علیه نظام شاه پی برده بود. از این رو بود که خیلی زود وارد تشکلهای سیاسی آن دوران شد و به مبارزه علیه نظام دیکتاتوری شاه پرداخت. او بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشگاه تهران شد و به تحصیل پرداخت. او در کنار تحصیل به فعالیتهای سیاسی خود در[[جنبش نهضت آزادی]] روی آورد.  


== '''ورود به نهضت''' ==
== اولین دیدار محمد سیدی کاشانی با محمد حنیف‌نژاد ==
در سال ۱۳۳۸ در دوران خفقان پس از [[کودتای ۲۸ مرداد]]، در اولین جنبش دانش آموزی بعد از کودتا یعنی جنبش ۲۰ دی شرکت کرد. با ورود به دانشگاه در سال ۱۳۴۰ فعالیت سیاسی خود را گسترش داد و پس از اعلام موجودیت [[نهضت آزادی]]، به عضویت نهضت در آمد. [[نهضت آزادی]] مترقی ترین وفعالترین جنبش آن زمان بود وعمدتا از جوانان مبارز مذهبی تشکیل می یافت.
[[پرونده:محمد سیدی کاشانی - بابا در حال تعظیم در مقابل تندیس محمد حنیف نژاد.JPG|جایگزین=محمد سیدی کاشانی - بابا در حال تعظیم در مقابل تندیس محمد حنیف نژاد|بندانگشتی|300x300پیکسل|محمد سیدی کاشانی - بابا در حال تعظیم در مقابل تندیس محمد حنیف نژاد]]


با شکست نهضت در سال۱۳۴۲ و پس از دستگیری رهبران نهضت، او به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] پیوست و تحت   مسؤلیت [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] بنیانگذار [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] قرار گرفت. [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] بر این عقیده بود ''که عصر رفرمیسم و اصلاح‌طلبی (حتی از نوع حقیقی آن که با شیادیهای اصلاح‌طلبانه سراپا متفاوت است) پایان یافته و روزگار مبارزه انقلابی و حرفه‌یی و مسلحانه با استبداد دست‌نشانده سلطنتی فرا رسیده است'' . از این رو آنها با جمعبندی انقلابات گذشته و علت شکست و عدم موفقیت آنها به این نتیجه رسیدند که باید با شیوه های رفرمیستی مبارزه وداع کرد و اشکال متناسب مبارزه را برگزید. [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] و یارانش با بنیانگذاری [[سازمان مجاهدین خلق ایران]]  به مبارزه مکتبی سازمان یافته مسلحانه و مخفی روی آوردند و با اتخاذ مشی انقلابی بن بست فضای مبارزاتي را شکستند. شعار آنها پس از  کشتار خونین در تظاهرات مسالمت آميز [[۱۵ خرداد]] توسط [[محمد رضا شاه]] این بود  که دوران مبارزه غير مسلحانه به پايان رسيده و تنها مبارزه قهرآميز پاسخ ديكتاتوري شاه است. از این به بعد فصل جدیدی از زندگی محمد سیدی کاشانی در کنار [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] آغاز میشود.
=== چیه این زندگی؟ ===
محمد سیدی کاشانی خود اولین دیدارش با [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] را چنین توصیف می‌کند: <blockquote>«با خوشحالی زیاد دعوت مسؤلم را پذیرفتم. درجلسه ای که تشکیل شد برای اولین بار با مجاهدین شهید [[محمد حنیف‌نژاد|حنیف نژاد]] و [[ناصر صادق]] آشنا شدم. حرفهای حنیف در آن شب هنوز هم الهام بخش من است او از بی‌ارزشی زندگی در زیر سلطه ظلم و استبداد صحبت کرد و مسؤلیت ما را در برابر خدا و مردم یادآور شد او گفت تنها راهی است که برای ما باقی مانده این است: دست از جان برداشتن و به خدا پیوستن. [ [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]]] به قران استناد می‌کرد و از ضرورت احیای اسلام راستین در متن صحنه مبارزه و عمل صحبت می‌کرد و اینکه ما بایستی در کنار مبارزه با رژیم با مسؤلیت عظیم زدودن گرد و غبار از چهره اسلام را نیز بر دوش بگیریم. به این ترتیب او به مبارزه مکتبی و رسالت مکتبی تأکید می‌نمود. وقتی جلسه تمام شد در راه بازگشت به خانه حرفهای [[محمد حنیف‌نژاد|محمد]] شهید را در ذهنم مرور می‌کردم. ذوق و شوقی شیرین و عجیب سراپای وجودم راگرفته بود. با خودم می‌گفتم این حرفها، دیگر مثل حرفهای بی پشتوانه و ارضا کننده قبلی‌ها نیست. جریانی که اینها [ [[سازمان مجاهدین خلق ایران|بنیانگذاران]]] بنا نهاده‌اند با جریانات سست بنیاد قبلی فرق دارد. این حرکت مسلماً به پیروزی خواهد رسید. بعداً چند جلسه دیگر با هم نشستیم. در این نشستها شهید [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] از رسالت مکتبی عظیمی صحبت می‌کرد او باز هم تأکید می‌کرد: بایستی زنگار ضخیم و عفن برداشتهای ارتجاعی را از چهره پاک و درخشان اسلام زدود. در عین حال خاطرنشان می‌کرد که این کاری است که فقط درجریان عمل و مبارزه انقلابی امکان‌پذیر خواهد بود.صحبتهای سهمگین [[محمد حنیف‌نژاد|محمد آقا]] و به‌خصوص جملهٴ «چیه این زندگی؟» تکانم داد و فهمیدم جریان جدید، جریانی به کلی متفاوت از نهضت [است] و جدی و فداکار و هدفش سرنگونی رژیم شاه است. خیلی خوشحال شدم. به‌رغم این‌که با همه چیز خداحافظی کردم، دوستان و رفقای قدیمی را رها کردم و از ازدواج چشم پوشیدم، با این حال خیلی شاد و سرحال بودم. تا ۶ماه، مسئولم [[محمد حنیف‌نژاد|حنیف کبیر]] بود. کلاس، ما مرکب بود از شهید [[ناصر صادق]]، شهید [[دکتر طباطبایی]]... و من.حنیف کلاس را با تفسیر آیات انتخاب شده‌ای از قرآن آغاز می‌کرد، سورهٴ توبه، سورهٴ محمد، سورهٴ صف. آیاتی دربارهٔ ضرورت مبارزه مسلحانه و انقلاب و پاکیزگی فردی و اجتماعی حاصل از آن و سپس وارد مباحث امنیتی و سیاسی می‌شد».</blockquote>


== '''اولین دیدار با حنیف نژاد''' ==
== عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران ==
[[پرونده:مسعود-رجوی-مجاهد-خلق-محمد-سیدی-کاشانی.jpg|جایگزین=مسعود رجوی و محمد سیدی کاشانی|بندانگشتی|411x411پیکسل|مسعود رجوی- مجاهد-خلق-محمد-سیدی-کاشانی]]
محمد سیدی کاشانی در کنار [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] پس از آشنایی با محمد حنیف نژاد، خط مشی و عقاید او را پذیرفته و در سال ۱۳۴۴ به عضویت [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] درآمد. او در کلاسهای آموزش ایدئولوژیک، تشکیلاتی و سیاسی [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] و [[سعید محسن]] شرکت می‌کرد. محمد سیدی کاشانی در خاطرات خود در این رابطه می‌نویسد: <blockquote>«همانقدر که [[محمد حنیف‌نژاد|حنیف]] درمباحث ایدئولوژیک بیش از سایر مباحث مسلط و نوآور بود، [[سعید محسن|سعید]] [محسن] در مباحث و تحلیل‌های اقتصادی ـ اجتماعی ـ و اقتصادی ـ سیاسی مبتکر و عمیق بود.» </blockquote>


=== '''«چیه این زندگی؟»''' ===
محمد سیدی کاشانی پس از عضو گیری در سال ۴۴ تحت مسؤلیت [[علی اصغر بدیع زادگان]] از بنیانگذاران [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] ـ فعالیت می‌کرد. او پس از عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران به دلیل صمیمیت و مهربانی به بابا شهرت یافت. نامی که تا پایان زندگی‌اش بر او باقی ماند.
''محمد سیدی کاشانی از اولین دیدار خود با [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] می گوید: «با خوشحالی زیاد دعوت مسؤلم را پذیرفتم. درجلسه ای که تشکیل شد برای اولین بار با مجاهدین شهید [[محمد حنیف‌نژاد|حنیف نژاد]] و [[ناصر صادق]] آشنا شدم. حرفهای حنیف در آن شب هنوز هم الهام بخش من است او از بی ارزشی زندگی در زیر سلطه ظلم و استبداد صحبت کرد و'' مسؤلیت ''ما را در برابر خدا و مردم یادآور شد او گفت تنها راهی است که برای ما باقی مانده این است: دست از جان برداشتن و به خدا پیوستن. [ [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] ] به قران استناد میکرد و از ضرورت احیای اسلام راستین در متن صحنه مبارزه و عمل صحبت میکرد و اینکه ما بایستی در کنار مبارزه با رژیم با مسؤلیت عظیم زدودن گرد و غبار از چهره اسلام را نیز بر دوش بگیریم. به این ترتیب او به مبارزه مکتبی و رسالت مکتبی تاکید می نمود. وقتی جلسه تمام شد در راه بازگشت به خانه حرفهای [[محمد حنیف‌نژاد|محمد]] شهید را در ذهنم مرور میکردم. ذوق و شوقی شیرین و عجیب سراپای وجودم راگرفته بود. با خودم میگفتم این حرفها، دیگر مثل حرفهای بی پشتوانه و ارضا کننده قبلی ها نیست. جریانی که اینها [ [[سازمان مجاهدین خلق ایران|بنیانگذاران]] ] بنا نهاده اند با جریانات سست بنیاد قبلی فرق دارد. این حرکت مسلما به پیروزی خواهد رسید. بعدا چند جلسه دیگر با هم نشستیم. در این نشستها شهید [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] از رسالت مکتبی  عظیمی صحبت میکرد او باز هم تاکید میکرد: بایستی زنگار ضخیم و عفن برداشتهای ارتجاعی را از چهره پاک و درخشان اسلام زدود. در عین حال خاطرنشان میکرد که این کاری است که فقط درجریان عمل و مبارزه انقلابی امکان پذیر خواهد بود».''


''او اضافه میکند:  صحبتهای سهمگین [[محمد حنیف‌نژاد|محمد آقا]] و به‌خصوص جملهٴ «چیه این زندگی؟» تکانم داد و فهمیدم جریان جدید، جریانی به کلی متفاوت از نهضت [است] و جدی و فداکار و هدفش سرنگونی رژیم شاه است. خیلی خوشحال شدم. به‌رغم این‌که با همه چیز خداحافظی کردم، دوستان و رفقای قدیمی را رها کردم و از ازدواج چشم پوشیدم، با این حال خیلی شاد و سرحال بودم. تا ۶ماه،‌ مسئولم [[محمد حنیف‌نژاد|حنیف کبیر]] بود. کلاس، ما مرکب بود از شهید [[ناصر صادق]]، شهید [[دکتر طباطبایی]]... و من.''
== آموزش در پایگاه‌های فلسطین ==
محمدسیدی کاشانی (بابا‌)  پس از عضو گیری توسط [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]]؛ به دلیل اینکه امکان آموزشهای نظامی در داخل کشور وجود نداشت، توسط سازمان مجاهدین خلق ایران به فلسطین رفت. وی در سال ۱۳۴۹  به اردن اعزام شد و در یکی از پایگاه‌های الفتح در اردن به نام پایگاه شهید حسن سلامه (نام یکی از فداییان نامدار فلسطینی که در اردن قرار داشت)، به همراه [[اصغر بدیع زادگان]]، [[رضا رضایی]]، [[محمد بازرگانی]] و [[مسعود رجوی]] به کسب آموزشهای نظامی پرداخت.


''حنیف کلاس را با تفسیر آیات انتخاب شده‌یی از قرآن آغاز می‌کرد، سورهٴ توبه، سورهٴ محمد، سورهٴ صف. آیاتی درباره ضرورت مبارزه مسلحانه و انقلاب و پاکیزگی فردی و اجتماعی حاصل از آن و سپس وارد مباحث امنیتی و سیاسی می‌شد».''
محمد سیدی کاشانی هم چنین از فعالیتهای خود در پایگاه‌های آموزشی الفتح چنین می‌گوید:<blockquote>به مدت ۲ هفته در این پایگاه نیمه علنی در شمال سوریه مشغول فراگیری آموزشهای نظامی شدیم. هر روزصبح ساعت پنج و نیم صبح از خواب بیدار می‌شدیم. ۲ ساعت دو و ورزش داشتیم. جودو و تمرینات جودو داشتیم که این هم ۲ ساعت طول می‌کشید. بعد از آن برای ورزیده شدن عضلات دست تمرین سرنیزه داشتیم. بعد هم آشنایی با سلاحهای مختلف. هر شب هم دو بار و هر بار دو ساعت نگهبانی می‌دادیم. آموزشها نحوه ساخت و کاربرد و قدرت تخریبی مواد منفجره، تیراندازی با انواع سلاحهای سبک غربی و شرقی و آموزش رزم انفرادی بود. پس از ۳–۲هفته درگیریهای مقدماتی سپتامبر سیاه ۱۹۷۰ شروع شد و… پس از یک هفته به بیروت منتقل شدیم. پس از خروج ما تمام رزمندگان فلسطینی آن پایگاه در جریان جنگ به‌شهادت رسیدند. در اوایل زمستان ۴۹، آموزشهای جدیدی که بیشتر حول رزم انفرادی بود در یک پایگاه نیمه مخفی در شمال لبنان به نام «نهرالبارد» شروع شد که دو ماه طول کشید. در این آموزشها، شهدا سردار خلق [[موسی خیابانی]] و [[محمود شامخی]] و [[نبی معظمی]] نیز شرکت داشتند. سپس با لو رفتن پایگاهمان به داخل خاک سوریه رفتیم و در پایگاه طرطوس آموزشها را ادامه دادیم. به آنها کاراته و جودو و بکس نیز افزوده شد. ما در مراسم شامگاه پایگاه شرکت می‌کردیم. آن زمان سرودهای فلسطینی خیلی رایج بودند و ما تمام آنها را می‌خواندیم».</blockquote>[[پرونده:محمد سیدی کاشانی « بابا » در جوانی.JPG|جایگزین=محمد سیدی کاشانی «بابا» در جوانی|بندانگشتی|250x250پیکسل|محمد سیدی کاشانی «بابا» در جوانی]]محمد سیدی کاشانی سپس به همراه [[رسول مشکین‌فام]]، [[محمد یقینی]] و [[محمود شامخی]] و عده ای دیگر از مجاهدین، درچند پایگاه دیگر فلسطینی به آموزش جنگ چریکی پرداختند. بعد از اتمام دوره‌های آموزشی، محمد سیدی کاشانی در اوایل سال ۱۳۵۰ به طور مخفیانه به ایران بازگشت.


== '''عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران''' ==
درضربه نظامی اول شهریور سال ۱۳۵۰ [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] تمامی اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شدند. به همین خاطر محمد سیدی کاشانی و دیگر یارانش اقدام به دو رشته عملیات علیه حکومت سلطنتی نمودند. این دو طرح که به فرماندهی محمد سیدی کاشانی انجام می‌شد، طرحی برای گروگانگیری شهرام (فرزند [[اشرف پهلوی|اشرف پهلوی]]) بود که به منظور آزاد ساختن رهبران و اعضای بازداشت شده سازمان طراحی شد. عملیات دیگر عملیات انفجار دکل برق در آستانه [[جشن‌های ۲۵۰۰ ساله|جشن‌های ۲۵۰۰ ساله]] شاهنشاهی بود. .هدف از این اقدام برهم زدن جشن‌ها  و رساندن صدای مخالفت به گوش جهان ذکر شده است.
محمد سیدی کاشانی در کنار [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] و همرزمانش پس از استقرار سیاه ترین خفقان سیاسی بعد از [[۱۵ خرداد ۱۳۴۲]] مبارزه را ادامه دادند. محمد در سال ۱۳۴۴ به عضویت [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] در آمد و در کلاسهای آموزش  ایدئولوژیک، تشکیلاتی و سیاسی  [[محمد حنیف‌نژاد|محمد حنیف نژاد]] و [[سعید محسن]]  شرکت میکرد. او در خاطرات خود می نویسد: همانقدر که [[محمد حنیف‌نژاد|حنیف]] درمباحث ایدئولوژیک بیش از سایر مباحث مسلط و نوآور بود، [[سعید محسن|سعید]] [محسن] در مباحث و تحلیل های اقتصادی ـ‌ اجتماعی ـ و اقتصادی ـ‌ سیاسی  مبتکر و عمیق بود. محمد پس از عضو گیری در سال ۴۴ تحت مسؤلیت [[اصغر بدیع زادگان]] ـ از بنیانگذاران [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] ـ فعالیت میکرد.  


== '''آموزش و نبرد در پایگاه های فلسطین''' ==
اما عملیات انفجار دکل برق با شکست روبه رو شد و آنها هنگام ورود به منطقه، به محاصره نیروهای نظامی حکومت سلطنتی  که از قبل آنجا را تحت کنترل داشتند، درآمدند و محمد سیدی کاشانی و دیگر اعضاء تیم آنها دستگیر شدند. پس از دستگیری هنگامی که آنها را در یک اتومبیل به [[ساواک]] منتقل می‌کردند محمد سیدی کاشانی برای فرار اقدام کرده اما مجروح شده و از ناحیه ریه مورد اصابت گلوله قرار گرفت. او پس از آن به بیمارستان انتقال یافت ولی پس از چندی او را در حالی که یک ریه اش ناقص شده بود و هنوز جراحاتش بهبود نیافته بود به زندان اوین  منتقل شده و تحت شکنجه قرار گرفت.
محمدسیدی کاشانی پس از عضو گیری توسط [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدين]]؛ به دلیل اینکه امکان آموزشهای نظامی در داخل کشور به خاطر خفقان [[ساواک]] وجود نداشت سازمان تصمیم گرفت که نفرات را برای آموزش نظامی به فلسطین بفرستد. از این رو محمد در سال ۱۳۴۹ به منظور کسب آماده گی های نظامی به اردن اعزام شد و در یکی از پایگاههای الفتح در اردن به نام  پایگاه شهید حسن سلامه ( نام یکی از فداییان نامدار فلسطینی که در اردن قرار داشت)،‌  به همراه [[اصغر بدیع زادگان]]، [[رضا رضایی]]، [[محمد بازرگانی]] و [[مسعود رجوی]] به کسب  آموزشهای نظامی پرداخت. 


محمد سیدی کاشانی هم چنين از فعالیتهای خود در پایگاه های آموزشی الفتح اینطور میگوید:
== دوران زندان و شکنجه ==
[[پرونده:محمد سیدی کاشانی - بابا .JPG|جایگزین=محمد سیدی کاشانی - بابا |بندانگشتی|299x299پیکسل|محمد سیدی کاشانی - بابا]]
محمد سیدی کاشانی در سال ۱۳۵۱ در یک دادگاه نظامی محاکمه شد. او در این دادگاه  از ایدئولوژی و خط مشی [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] دفاع کرد و به حکومت سلطنتی را به شدت زیر سوال برد. محمد سیدی کاشانی در این دادگاه به دوبار اعدام محکوم شد. با این همه رژیم شاه پس از اعدام اعضای مرکزیت [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] در [[چهار خرداد ۱۳۵۱]] به دلیل ترس از واکنش‌های  بین المللی از اعدام سایر محکومین از جمله محمد سیدی کاشانی صرفنظر نمود.


''به مدت ۲ هفته در این پایگاه نیمه علنی در شمال سوریه مشغول فراگیری آموزشهای نظامی شدیم. هر روزصبح ساعت پنج و نيم صبح از خواب بیدار میشدیم. 2 ساعت دو و ورزش داشتیم. جودو و تمرینات جودو داشتیم که این هم 2 ساعت طول میکشید . بعد از آن برای ورزیده شدن عضلات دست تمرین سرنیزه داشتیم. بعد هم آشنایی با سلاحهای مختلف. هر شب هم دو بار و هر بار دو ساعت نگهبانی میدادیم. ''
محمد سیدی کاشانی ۷ سال تا زمان آزادی‌اش در سال ۱۳۵۷ در زندان بود. او در زندان علیرغم جراحات ناشی از تیرخوردگی و عوارض جسمی شدید دیگری که داشت به طور منظم ورزش می‌کرد  و هم سلولی های وی از روحیه ستیزه جو  و بشاش وی در زندان سخن می‌گویند.  


''آموزشها نحوه ساخت و کاربرد و قدرت تخریبی مواد منفجره، تیراندازی با انواع سلاحهای سبک غربی و شرقی و آموزش رزم انفرادی بود. پس از ۳-۲هفته درگیریهای مقدماتی سپتامبر سیاه ۱۹۷۰ شروع شد و... پس از یک هفته به بیروت منتقل شدیم. پس از خروج ما تمام رزمندگان فلسطینی آن پایگاه در جریان جنگ به‌شهادت رسیدند. در اوایل زمستان ۴۹، آموزشهای جدیدی که بیشتر حول رزم انفرادی بود در یک پایگاه نیمه مخفی در شمال لبنان به نام «نهرالبارد» شروع شد که دو ماه طول کشید. در این آموزشها، شهدا سردار خلق [[موسی خیابانی]] و [[محمود شامخی]] و [[نبی معظمی]] نیز شرکت داشتند. سپس با لو رفتن پایگاهمان به داخل خاک سوریه رفتیم و در پایگاه طرطوس آموزشها را ادامه دادیم. به آنها کاراته و جودو و بکس نیز افزوده شد. ما در مراسم شامگاه پایگاه شرکت می‌کردیم. آن زمان سرودهای فلسطینی خیلی رایج بودند و ما تمام آنها را می‌خواندیم».''
محمد سیدی کاشانی در کتاب سمفونی مقاومت در این رابطه می‌نویسد:


او سپس به همراه [[رسول مشکین فام]]،‌ [[محمد یقینی]] و [[محمود شامخی]] وعده ای دیگر از مجاهدین،‌ درچند پایگاه دیگر فلسطینی به آموزش جنگ چریکی پرداختند. بعد از اتمام دوره های آموزشی،‌ محمد در  اوایل سال ۱۳۵۰ به طور مخفیانه به ایران بازگشت. 
«''دانشجویان و جوانان به زندان می‌آمدند و طی چند ماه، انواع آموزش‌ها را فرا می‌گرفتند و آن را به بیرون و به جامعه منتقل می‌کردند و بدین ترتیب جبهه مقاومت مسلحانه را تقویت می‌کردند. طبیعی بود که رژیم شاه نمی‌توانست این وضع را تحمل کند، بنابراین در مهر ۵۱ تصمیم گرفت این جمع بزرگ را از هم بپاشد. در ۴ آبان ۵۱ اولین دسته زندانیان را به زندان مشهد فرستاد. چند روز بعد عده ای را به زندان عادل آباد شیراز و شماری را به زندان تبریز و اندکی بعد، بخشی را به زندان اصفهان و گروهی را هم به زندان برازجان که شرایط دشوار تری داشت، فرستاد. در جریان این انتقالها، من هم همراه با شماری از مجاهدین و قداییها، روز ۵ آبان ۵۱ به زندان مشهد منتقل شدیم».''<ref name=":0">سمفونی مقاومت- محمد سیدی کاشانی</ref>


درضربه نظامی اول شهریور سال ۱۳۵۰ [[سازمان مجاهدین خلق ایران]]  تمامی اعضای مرکزیت سازمان  دستگیر شدند. به همین خاطر محمد و بقیه یارانش اقدام به دو رشته عملیات علیه دیکتاتوری شاه نمودند. این دو طرح که به فرماندهی خود محمد بود یکی  طرح ناموفق گروگانگیری شهرام  ( فرزند [[اشرف پهلوی|اشرف]] جنایتکار ) بود که به منظور آزاد ساختن رهبران و اعضای بازداشت شده سازمان طراحی شد و دیگری عملیات انفجار دکل برق در  آستانه [[جشن های ۲۵۰۰ ساله|جشن های منحوس ۲۵۰۰ ساله]] شاهنشاهی  بود که  هدف از این اقدام بر  هم زدن جشن ها و رساندن فریاد حق طلبانه خلق ستمدیده ایران به گوش جهانیان بود.
== آخرین دیدار محمد سیدی کاشانی با بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران ==
محمد سیدی کاشانی در آخرین روزهایی که تصور می‌کرد بزودی اعدام خواهد شد، موفق شد با  [[اصغر بدیع زادگان]] و [[محمود عسگریزاده|محمود عسگری زاده]] در زندان دیدار کند.محمد سیدی کاشانی  خاطرات خود از این دیدارها را چنین نقل می‌کند:<blockquote>« از دعاهای خالصانهٔ [[اصغر بدیع زادگان|اصغر]] پس از نماز و از سرود فلسطینی [[محمود عسکری‌زاده|محمود]] که این فرازش را دائماً تکرار می‌کرد'': قطرات دمی خیط فی الرایت وطنی (قطرات خون من خطی است بر روی پرچم وطنم)'' و از فریادهای حسینی جلاد که از سرسختیهای این دو مجاهد بزرگ به ستوه آمده بود و … او این خروش مجاهدین را به هنگام رفتن به سوی جوخه اعدام و مخصوصاً آخرین فریادهای شهید [[اصغر بدیع زادگان]] که شعار می‌داد: مرگ بر امپریالیسم زنده باد اسلام و … را شنید و پیام آنان را به سایر مجاهدان وخلق قهرمان رساند»</blockquote>


عملیات انفجار دکل برق با  شکست روبه رو شد و آنها هنگام ورود به منطقه، مورد محاصره نیروهای نظامی رژیم شاه که از قبل آنجا را تحت کنترل داشتند، قرار گرفتند. محمد سیدی و بقیه یارانش دستگیر شدند. هنگامی که آنها را در یک اتومبیل به [[ساواک]] منتقل میکردند یکی از آنان با استفاده از یک فرصت مناسب،  به ماموران مسلسل به دست حمله نمود که در جریان این حمله محمد مورد اصابت گلوله واقع شد و  به شدت زخمی شد. محمد بلافاصله به بیمارستان انتقال یافت ولی پس از چندی او را در حالی که یک ریه اش ناقص شده بود وهنوز جراحاتش خوب نشده بود به زندان اوین آوردند وتحت شکنجه قرار دادند.  
== آزادی از زندان شاه ==
محمد سیدی کاشانی سرانجام در ۳۰ دی ۵۷  پس از ۷ سال و نیم (از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷) به همراه [[مسعود رجوی]]، [[موسی خیابانی]]، [[اشرف رجوی]] و سایر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. او پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، به‌عنوان نماینده و سخنگوی سازمان مسئولیتهایی را عهده‌دار شد. اما مسئولیت اصلی او بازسازی سرودها و ترانه‌های ساخته شده و تولید سرودهای جدید بود.[[پرونده:محمد سیدی کاشانی پس از موشک باران مقراتشان در عراق.JPG|جایگزین=محمد سیدی کاشانی پس از موشک باران مقراتشان در عراق|بندانگشتی|محمد سیدی کاشانی پس از موشک باران مقراتشان در عراق]]
== فعالیت‌های محمد سیدی کاشانی بعد از انقلاب ضد سلطنتی ==
[[پرونده:محمد سیدی کاشانی در زندان لیبرتی.JPG|جایگزین=محمد سیدی کاشانی در زندان لیبرتی|بندانگشتی|200x200پیکسل|محمد سیدی کاشانی در زندان لیبرتی]]
محمد سیدی کاشانی  پس از انقلاب ضدسلطنتی مسئولیت گروه ترانه و سرود [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] را به عهده داشت و اغلب سرودهای سازمان مجاهدین با  مدیریت او تولید شده‌است. وی در خاطرات خود از نقش خود در [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] بعد از انقلاب ضد سلطنتی می‌نویسد: <blockquote>«''در انتخابات مجلس در سال ۵۸ یکی از کاندیداهای سازمان بودم. پس از سی خرداد مخفی شدم و در دوم مهر ۶۰ مخفیانه به خارج اعزام گردیدم و'' به برادر ''[[مسعود رجوی]] و سایر برادرانم پیوستم. طی سالهای ۶۰ تا ۶۵ کار اصلیم تولید سرودها و ترانه‌ها سروده‌ها بود. در واقع مسئولیت همآهنگ سازی محتوایی آنها با آرمانهای سازمان و همآهنگ نمودن دست‌اندرکاران آنها یعنی شاعر – آهنگساز و اجرا کننده با من بود. مجموعهٴ این قطعات در ۱۰ نوار تدریجاً منتشر گشت و از رادیو و تلویزیون به سمع و نظر خلق قهرمان ایران رسید.»''</blockquote>به دنبال تشکیل [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش]] در نوار مرزی ایران و عراق، محمد سیدی کاشانی در نوروز ۱۳۶۶به عراق رفت و مسؤلیتهای دیگری را نیز برعهده گرفت. او در مرداد ۶۷ در [[عملیات فروغ جاویدان]] شرکت کرد و از ناحیه سینه مجروح شد. در اثر همین جراحت قسمت دیگری از ریه او از بین رفت و او تا آخر عمر از این جراحت رنج می‌برد.
محمد سیدی کاشانی پس از جمع‌آوری سلاح‌های مجاهدین و محاصره‌ی قرارگاه اشرف به مدت ۱۴سال در اشرف و لیبرتی سپری کرد و در سال ۱۳۹۵ در جریان انتقال بزرگ به آلبانی منتقل شد. و در این مدت نیز در بخش‌ها مختلف سازمان مجاهدین خلق ایران مشغول به کار بود. محمد سیدی کاشانی در ۲۸ آذر ماه ۹۷ در بیمارستانی در آلبانی درگذشت.


== '''زندان وشکنجه''' ==
== فعالیتهای هنری محمد سیدی کاشانی ==
محمد سیدی کاشانی در سال ۱۳۵۱ در یک بیدادگاه نظامی محاکمه شد.  او در این بیدادگاه نظامی شاه از ایدئولوژی و خط مشی انقلابی [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] دفاع کرد و رژیم را به خاطر جنایاتی که علیه خلق ستمدیده ایران مرتکب شده بود به محاکمه کشید. محمد در این بیدادگاه به دوبار اعدام محکوم شد. لیکن رژیم پس از اعدام اعضای مرکزیت [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] در [[چهار خرداد ۱۳۵۱]] به خاطر ترس از عکس العملهای بعدی از اعدام سایر محکومین و از جمله محمد سیدی کاشانی صرفنظر نمود.
[[پرونده:محمد سیدی کاشانی مراسم خاکسپاری.JPG|جایگزین=محمد سیدی کاشانی - در یک برنامه تلویزیونی|بندانگشتی|محمد سیدی کاشانی - در یک برنامه تلویزیونی]]
محمد سیدی کاشانی از زمانی که در زندان شاه بسر می‌برد به دلیل علاقه و زمینه‌های هنری و شناختی که از دستگاه‌های موسیقی داشت، فعالیت‌های هنری خود را نیز آغاز کرد. از جمله او اولین کار او سرود «خون» بود که ملودی آن توسط وی در زندان ساخته شد. این سرود بعدها بطور حرفه‌ای به اجرا درآمد. وی کار نظارت بر ساخت بسیاری دیگر از سرودها و ترانه‌سرودهای سازمان مجاهدین خلق ایران را که پس از انقلاب منتشر شد بر عهده داشت.
محمد سیدی کاشانی در کتاب خود به نام [[سمفونی مقاومت]] در این رابطه توضیحات کاملی داده است.. او در  این کتاب از تاریخچه ترانه سرودها و نحوه تصنیف آنها و همچنین از هنرمندانی که در تهیه و ساخت این سرودها کمک کرده‌اند می‌نویسد. محمد سیدی کاشانی در مقدمه این کتاب هدفش را از تدوین این مجموعه اینگونه بیان می‌کند: <blockquote>«''آنچه من در نگارش این سطور در نظر داشته‌ام، دفاع از پیام‌ها و کلمات حقه ای است که ترانه‌ها، سرودها و سروده‌های این چند دهه حامل آن بوده‌است؛ دفاع از کلمه مقاومت، کلمه آزادی، یا: صدق، فدا برابری، تسلیم ناپذیری، [[۳۰ خرداد]]، [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش]]، سرنگونی و انقلاب''» … او که در به‌کارگیری کلمات دقت و وسواس زیادی داشت می‌گفت که کسی که کلمه فدا را در سرود بیان می‌کند باید قبل از هرچیز به مفهوم این کلمه رسیده باشد و روح و جوهر فدا را دریافته باشد تا بتواند احساس خود را به شنونده منتقل کند. محمد در سطور همین کتاب می‌نویسد: «''به نظر من، ارج نهادن بر این کلمات، به معنی حراست از رنج و خون نسل‌های پیاپی'' انقلابیون ایران''، به دلائل گوناگون، لازم است؛ از جمله برای آفت زدایی از فضای فکری و سیاسی. این آفت‌ها به عنوان مثال، در مواضع کسانی بروز می‌یابد که سالهای سال است به مقاومت و هر گونه مبارزه برای رهایی از چنگال ولایت فقیه پشت کرده شریعت تواب گری پیشه کرده‌اند''.» به همین خاطر محمد سیدی مخاطب خود را از نگاه سازمانی فراتر می‌برد و خطاب به نسلهای آینده ای که می‌خواهند درد مشترک مردم خود را بیان کنند می‌نویسد: ''«'' ''اما دلیل دیگر و بسیار مهم‌تر برای بازشناسی کلمات مقاومت و نورافشانی بر حقانیت آن، نیاز زمانه و به خصوص نسل جوانی است که برای پایان دادن به کار استبداد دینی قیام کرده‌است… مخاطب من بیشتر همین نسل و از جمله موزیسین‌های جوانی است که درد میهن و مردم خود را احساس می‌کنند و می‌خواهند برای نجات آنها قدمی بردارند.»''<ref name=":0" /></blockquote>محمد سیدی کاشانی همچنین در کتاب [[سمفونی مقاومت]] در مورد فعالیتهای هنری خود می‌نویسد:


محمد سیدی کاشانی درمدت ۷ سال از اسارت در زندان های شاه هیچگاه از مبارزه و آرمانش دست بر نداشت. او در زندان علیرغم جراحات ناشی از تیرخوردگی و عوارض جسمی شدید دیگری که داشت به طور منظم ورزش میکرد و روحیه ای پرشور و انقلابی داشت به طوری که سایر همرزمانش را تحت تاثیر قرار میداد او بارها در برابر مزدوران [[ساواک]] ایستاد و از شرافت انقلابی خود وسایر زندانیان سیاسی دفاع نمود. او زندان را نه یک محل حصار تحمیلی بلکه دانشگاهی می دید که می توان آنرا به یک جبهه مقاومت تبدیل کرد. محمد در [[سمفونی مقاومت|کتاب]] خود می نویسد: «''دانشجویان و جوانان به زندان می آمدند و طی چند ماه، انواع آموزش ها را فرا می گرفتند و آن را به بیرون و به جامعه منتقل می کردند و بدین ترتیب جبهه مقاومت مسلحانه را تقویت می کردند. طبیعی بود که رژیم شاه نمی توانست این وضع را تحمل کند، بنابراین در مهر ۵۱ تصمیم گرفت این جمع بزرگ را از هم بپاشد. در ۴ آبان ۵۱ اولین دسته زندانیان را به زندان مشهد فرستاد. چند روز بعد عده ای را به زندان عادل آباد شیراز و شماری را به زندان تبریز و اندکی بعد، بخشی را به زندان اصفهان و گروهی را هم به زندان برازجان که شرایط دشوار تری داشت، فرستاد. در جریان این انتقالها، من هم همراه با شماری از مجاهدین و قداییها، روز ۵ آبان ۵۱ به زندان مشهد منتقل شدیم».''
«''مسئولیت کارهای فرهنگی و هنری من به سابقهٔ این کار در دوران زندان بر می‌گردد. ما در زندان اکثر هفته‌ها شب شعر داشتیم و سرودها را به بچه‌ها یاد می‌دادیم. مقدمه موزیک و ترانه و سرود از سالهای آغازین فعالیت [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین]]، با مبارزه ما همراه بوده‌است. این موسیقی البته موسیقی ایرانی است اما در دستگاه پایداری است؛ شور مقاومت برای آزادی را در خود دارد، نوای امید و زیبایی حقیقی است و ترنم رهایی بشریت در زنجیر… ایده نخستین این سروده‌ها و ملودی‌ها، گاه از صفیر شلاق‌ها در اتاق شکنجه به ذهن‌ها می‌رسید یا از شنیدن خبر شهادت برادران و رفقایمان. سرود خون و سرود قسم و سوگندهایش برای مبارزه تا صبح آزادی توده‌ها در چنین شرایطی ساخته شد».''<ref name=":0" />[[پرونده:محمد سیدی کاشانی با علامت پیروزی.JPG|جایگزین=محمد سیدی کاشانی با علامت پیروزی|بندانگشتی|محمد سیدی کاشانی با علامت پیروزی]]
=== چگونه یک ترانه یا سرود در زندان ساخته می‌شد ===
در زندان‌های سیاسی رسم بود که در بندهای عمومی در سالروز رویدادهای ملی و مبارزاتی، یا برای بزرگداشت شهیدان، مراسم برگزار می‌شد، مبارزان به طور هفتگی دور هم جمع می‌شدند و ترانه‌ها و سرودها و اشعار اجتماعی و سیاسی شاعران ملی و آزادیخواه مثل [[عارف قزوینی،]] [[نیما یوشیج،]] [[محمد فرخی یزدی|فرخی یزدی]]، [[عشقی]]، [[پروین اعتصامی]] و مانند آنها را می‌خواندند. منشأ و نقطه آغاز پیدایش این شعرها هم گاهی جمله ای بود که یک زندانی پس از شکنجه با در آستانه اعدام روی دیوار سلول نوشته بود گاهی لحظه ای بود که زندانی خبر شهادت دوست و هم‌رزمی را می‌شنید؛ یا جملاتی در مورد پیمان بستن با جانبان و هم سلولی ها که بصورت یک بیت شعر در میان زندانیان سینه به سینه نقل می‌شد و سپس با خلاقیت جمعی ارتقاء می‌یافت. محمد سیدی کاشانی با استفاده از همین اشعار اولین سرود‌های سازمان مجاهدین خلق را ساخت.


 == '''آخرین دیدار محمد سیدی کاشانی با بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران''' ==
=== اولین سرود سازمان مجاهدین خلق ایران ===
محمد در روزهایی که در انتظار شهادت به سر می برد موفق شد با یاران و همرزمانش،  [[اصغر بدیع زادگان]] و [[محمود عسگریزاده|محمود عسگری]] زاده دیدار کند و شاهد آخرین روزهای حیات پر افتخارشان باشد. سیدی از آنروزهای ماندنی خاطرات پر شکوهی دارد:  از دعاهای خالصانه ی [[اصغر بدیع زادگان|اصغر]] پس از نماز و از سرود فلسطینی [[محمود عسکری‌زاده|محمود]] که این فرازش را دائما تکرار می کرد'':   قطرات دمی خیط فی الرایت وطنی ( قطرات خون من خطی است بر روی پرچم وطنم)''  و از فریادهای حسینی جلاد که از سرسختیهای این دو مجاهد بزرگ به ستوه آمده بود و ... او این خروش مجاهدین را به هنگام رفتن به سوی جوخه اعدام و مخصوصا آخرین فریادهای شهید [[اصغر بدیع زادگان]] که شعار میداد: مرگ بر امپریالیسم زنده باد اسلام و  ... را شنید و پیام آنان را به سایر مجاهدان وخلق قهرمان رساند.
درکتاب [[سمفونی مقاومت]] از تصنیف اولین سرود [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] اینگونه می‌نویسد:[[پرونده:محمد سیدی کاشانی در جشن عید نوروز.JPG|جایگزین=محمد سیدی کاشانی در جشن عید نوروز|بندانگشتی|<blockquote>محمد سیدی کاشانی در جشن عید نوروز</blockquote>]]<blockquote>« اولین سرود [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]]، سرود «زخون» بود. زمستان سال ۵۰ بود، بنیان گذاران سازمان همه دستگیرشده و مجاهد قهرمان [[احمد رضایی]] شهید شده بود. در این شرایط شعری که یکی از هواداران [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین]] در [[زندان قزل قلعه]] سروده بود، توسط زندانیان به [[اوین]] منتقل شد. این شعر را بچه‌ها در شب شعر خواندند. من آن را به لحاظ محتوا و شکل برای سرود خیلی مناسب یافتم و تصمیم گرفتم آن را به سرود تبدیل کنم، من این سرود را با ضرب آهنگ پای بچه‌ها در زمان ورزش در محوطه زندان در دستگاه اصفهان ساختم. شعر با این بیت شروع می‌شد:</blockquote><blockquote>''زخون، زخون، زخون..''</blockquote><blockquote>''زخون ما که شد روان به راه حق،''</blockquote><blockquote>'' جوانه‌های انقلاب جان گرفت''</blockquote><blockquote>'' شرارها از انتقام توده‌ها،''</blockquote><blockquote>'' به خرمن وجود دشمنان گرفت…''</blockquote><blockquote>اما اولین ترانه ای که در سازمان ساخته شد. ترانه انگیزاننده بود که به سرعت در تمام زندان‌ها منتشر شد و عزمها را برای مقاومت جزم تر و جنبش را نیرومند ترکرد. این ترانه را «شهادت [[احمد رضایی|احمد]]» نام نهادیم. این ترانه بعد از شهادت [[احمد رضایی]] [[احمد رضایی|اولین شهید سازمان مجاهدین خلق ایران]] ساخته شد. یکی از هواداران در زندان قزل قلعه ترانه ای دربارهٔ این حماسه ساخت و فرستاد که برگرفته از یکی از ترانه‌های محلی فارس بود.</blockquote>[[پرونده:محمد سیدی کاشانی - مراسم خاکسپاری.JPG|جایگزین=محمد سیدی کاشانی - مراسم خاکسپاری|بندانگشتی|<blockquote>محمد سیدی کاشانی - مراسم خاکسپاری</blockquote>]]<blockquote>ترانه شهادت [[احمد رضایی|احمد]]: بیا باد صبا امشو سفر کن… جونم ز زندون اوین یکدم گذر کن… جونم زمرگ احمد اون شیر دلاور… خدا؛ رفیقون مجاهد رو خبر کن… جونم انتقام مجاهد چنینه، عزم مرد خدا آهنینه»</blockquote>او همچنین در این کتاب [[سمفون مقاومت|ماندگار]] خود از هنرمندان بزرگ موسیقی ایران یاد می‌کند و می‌نویسد:<blockquote>«''آهنگسازان و موسیقی دانان مشهور ایران با روی گشاده، با مایه گذاری بسیار و گاه بدون کم‌ترین چشمداشت مالی، در تنظیم آهنگ ترانه‌ها و سرودهای مجاهدین مشارکت داشتند. در سال‌های بعد، هنرمندانی که تبعید و دوری ناگزیر از وطن را برگزیده بودند، مانند [[مرضیه]] بانوی بزرگ آواز ایران، زنده یادان [[عماد رام]]، [[منوچهر سخایی]]، [[آندرانیک آساتوریان|آندرانیک]]، شادروان [[مرتضی حنانه]]، [[محمد شمس]] و نیز شمار دیگری از ارزنده‌ترین هنرمندان ایران در جبهه هنر و موسیقی به یاری مقاومت برخاستند»''<ref name=":0" /></blockquote>


== '''آزادی از زندان شاه''' ==
== منابع ==
« سرانجام در ۳۰دی۵۷ محمد سیدی کاشانی بعد از 7 سال و نیم اسارت در زندانهای شاه ( از سال 1350 تا 1357 )  به همراه [[مسعود رجوی]]،‌ [[موسی خیابانی]]،‌ [[اشرف رجوی]] و سایر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. او  پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی،‌ به‌عنوان یک نماینده و سخنگوی سازمان مسئولیتهایی را عهده دار شد. اما مسئولیت اصلی او  بازسازی سرودها و ترانه‌های ساخته شده و تولید سرودهای جدید بود.
{{پانویس}}
 
== '''فعالیت های محمد سیدی کاشانی بعد از انقلاب ضد سلطنتی''' ==
محمد سیدی کاشانی که یارانش او را «بابا» خطاب می‌کردند  بعد از انقلاب ضدسلطنتی مسئولیت گروه ترانه سرود [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] را به عهده داشت و سروده‌ها با همت و مدیریت او تولید شده است. او در خاطرات خود از نقش خود در [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] بعد از انقلاب ضد سلطنتی می نویسد:  «''در انتخابات مجلس در سال ۵۸ یکی از کاندیداهای سازمان بودم. پس از سی خرداد مخفی شدم و در دوم مهر ۶۰ مخفیانه به خارج اعزام گردیدم و'' به برادر ''[[مسعود رجوی]] و سایر برادرانم پیوستم. طی سالهای ۶۰ تا ۶۵ کار اصلیم تولید سرودها و ترانه‌ها سروده‌ها بود. در واقع مسئولیت همآهنگ سازی محتوایی آنها با آرمانهای سازمان و همآهنگ نمودن دست‌اندرکاران آنها یعنی شاعر – آهنگساز و اجرا کننده با من بود. مجموعهٴ این قطعات در ۱۰ نوار تدریجاً منتشر گشت و از رادیو و تلویزیون به سمع و نظر خلق قهرمان ایران رسید.»''
 
به دنبال تشکیل [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش]] در نوار مرزی ایران و  عراق، محمد سیدی کاشانی در نوروز 1366به عراق عزيمت كرد و مسؤلیتهای دیگری را نیز برعهده گرفت. او در مرداد  ۶۷ در [[عملیات فروغ جاویدان]] شرکت کرد و از ناحیه سینه  مجروح شد. در اثر همین جراحت قسمت دیگری از ریه او خارج شد و او تا آخر عمر از این جراحت رنج می برد.
 
محمد سیدی کاشانی سالهای پایداری را به مدت ۱۴سال در اشرف و لیبرتی سپری کرد و در سال ۱۳۹۵ در جریان انتقال بزرگ به آلبانی منتقل شد. او بهرغم دو جراحت عمیق ناشی از اصابت گلوله بر ریه هایش هیچ گاه از تلاش و فعالیت باز نایستاد ومقاومت و ایستادگی در مقابل دو دیکتاتوری شاه وخمینی  در تاریخ مقاومت ایران را در همه گذرگاههاي صعب مبارزاتي در [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] با درخشندگي پشت سرگذاشت. محمد سیدی کاشانی در ۲۸ آذر ماه ۹۷ در بیمارستانی در آلبانی درگذشت.
 
== '''فعالیتهای هنری ''' ==
کتاب [[سمفونی مقاومت]] اثر ماندگار و فراموشی ناپذیر محمد سیدی کاشانی است. او در سطور این کتاب از تاریخچه ترانه سرودها و نحوه تصنیف آنها و همچنین از هنرمندان ارزنده ای که در تهیه و ساخت این سرودها کمک کرده اند می نویسد. او در مقدمه این کتاب هدفش را از تدوین این مجموعه اینگونه بیان میکند: « ''آنچه من در نگارش این سطور در نظر داشته ام، دفاع از پیام ها و کلمات حقه ای است که ترانه ها، سرودها و سروده های این چند دهه حامل آن بوده است؛ دفاع از کلمه مقاومت، کلمه آزادی، یا: صدق، فدا  برابری، تسلیم ناپذیری، [[۳۰ خرداد]]، [[ارتش آزادی‌بخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش]]، سرنگونی و انقلاب''» ...او که در به کارگیری کلمات دقت و وسواس زیادی داشت میگفت که کسی که کلمه فدا را در سرود بیان میکند باید قبل از هرچیز به مفهوم این کلمه رسیده باشد و روح و جوهر فدا را دریافته باشد تا بتواند احساس  خود را به شنونده منتقل کند. محمد در سطور همین کتاب می نویسد: «''به نظر من، ارج نهادن بر این کلمات، به معنی حراست از رنج و خون نسل های پیاپی'' انقلابيون ایران''، به دلائل گوناگون، لازم است؛ از جمله برای آفت زدایی از فضای فکری و سیاسی. این آفت ها به عنوان مثال، در مواضع کسانی بروز می یابد که سالهای سال است به مقاومت و هر گونه مبارزه برای رهایی از چنگال ولایت فقیه پشت کرده شریعت تواب گری پیشه کرده اند''.» به همین خاطر محمد سیدی مخاطب خود را از نگاه سازمانی فراتر می برد و خطاب به نسلهای آینده ای که می خواهند درد مشترک مردم خود را بیان کنند می نویسد: ''«'' ''اما دلیل دیگر و بسیار مهم تر برای بازشناسی کلمات مقاومت و نورافشانی بر حقانیت آن، نیاز زمانه و به خصوص نسل جوانی است که برای پایان دادن به کار استبداد دینی قیام کرده است... مخاطب من بیشتر همین نسل و از جمله موزیسین های جوانی است که درد میهن و مردم خود را احساس می کنند و می خواهند برای نجات آنها قدمی بردارند.»''
 
محمد سیدی کاشانی در کتاب [[سمفونی مقاومت]] در مورد فعالیتهای هنری خود می نویسد: «''مسئولیت کارهای فرهنگی و هنری من به سابقه ی این کار در دوران زندان بر میگردد. ما در زندان اکثر هفته‌ها شب شعر داشتیم و سرودها را به بچه‌ها یاد می‌دادیم. مقدمه موزیک و ترانه و سرود از سالهای آغازین فعالیت [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین]]، با مبارزه ما همراه بوده است. این موسیقی البته موسیقی ایرانی است اما در دستگاه پایداری است؛ شور مقاومت برای آزادی را در خود دارد، نوای امید و زیبایی حقیقی است و ترنم رهایی بشریت در زنجیر... ایده نخستین این سروده ها و ملودی ها، گاه از صفير شلاق ها در اتاق شکنجه به ذهن ها می رسید یا از شنیدن خبر شهادت برادران و رفقایمان. سرود خون و سرود قسم و سوگندهایش برای مبارزه تا صبح آزادی توده ها در چنین شرایطی ساخته شد».''
 
او در خاطرات خود از شیوه ساختن ترانه سروده اینطور می نویسد که ساخت یک سرود همیشه جمعی بود و در مورد یکایک کلمات آن دست اندر کاران نظر میدادند.
 
== '''چگونه یک ترانه یا سرود در زندان ساخته می شد''' ==
 در زندان های سیاسی رسم بود که در بندهای عمومی در سالروز رویدادهای ملی و مبارزاتی، یا برای بزرگداشت شهیدان، مراسم برگزار می شد، مبارزان به طور هفتگی دور هم جمع می شدند و ترانه ها و سرودها و اشعار اجتماعی و سیاسی شاعران ملی و آزادیخواه مثل [[عارف قزوینی،]] [[نیما یوشیج،]] [[محمد فرخی یزدی|فرخی یزدی]]، [[عشقی]]، [[پروین اعتصامی]] و مانند آنها را می خواندند. منشا و نقطه آغاز پیدایش این شعرها هم گاهی جمله ای بود که یک زندانی پس از شکنجه با در آستانه اعدام روی دیوار سلول نوشته بود گاهی لحظه ای بود که زندانی خبر شهادت دوست و هم رزمی را می شنید؛ یا لحظه های تجدید عهد بود با شهیدان و آرمان آزادی و رهایی خلق که ابتدا زیر لب تکرار می شد، اندکی بعد از آن زمزمهاي جاری می شد و از سلولی به سلول مجاور راه می یافت و همین طور می رفت و می رفت و گاه ذوق جمعی در آن تغییراتی میداد و آن را قوی تر و زیباتر می کرد. برخی هم ترانه های رایج را با وارد کردن مضامین انقلابی تغییر می دادند و به این ترتیب ترانه جدیدی با ملودی های آشنا، اما با مضامین انقلابی و مبارزاتی شکل می گرفت و بر سر زبان ها می افتاد. یکی از این افراد خوش ذوق، مجاهد شهید [[سعید منبری]] بود. او صدای دلنشین و گرمی هم داشت و در اغلب مراسم ها ترانه یا آوازی می خواند در عاشورا و شب احیاء نیز دعا و شعر می خواند.
 
== '''اولین سرود سازمان مجاهدین خلق ایران''' ==
درکتاب [[سمفونی مقاومت]] از تصنیف اولین سرود [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] اینگونه می نویسد: اولین سرود [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]]، سرود « زخون » بود.  زمستان سال ۵۰ بود، بنیان گذاران سازمان همه دستگیر شده و مجاهد قهرمان [[احمد رضایی]] شهید شده بود. در این شرایط شعری که یکی از هواداران [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین]] در [[زندان قزل قلعه]] سروده بود، توسط زندانیان به [[اوین]] منتقل شد. این شعر را بچه ها در شب شعر خواندند. من آن را به لحاظ محتوا و شکل برای سرود خیلی مناسب یافتم و تصمیم گرفتم آن را به سرود تبدیل کنم، من این سرود را با ضرب آهنگ پای بچه ها در زمان ورزش در محوطه زندان در دستگاه اصفهان ساختم.  شعر با این بیت شروع میشد:
 
''زخون، زخون، زخون..''
 
''زخون ما که شد روان به راه حق،''
 
'' جوانه های انقلاب جان گرفت''
 
'' شرارها از انتقام توده ها،''
 
'' به خرمن وجود دشمنان گرفت....''
 
اما اولین ترانه ای که در سازمان ساخته شد. ترانه  انگیزاننده بود که به سرعت در تمام زندان ها منتشر شد و عزمها را برای مقاومت جزم تر و جنبش را نیرومند ترکرد. این ترانه را «شهادت [[احمد رضایی|احمد]]» نام نهادیم. این ترانه بعد از شهادت [[احمد رضایی]] [[احمد رضایی|اولین شهید سازمان مجاهدین خلق ایران]] ساخته شد. یکی از هواداران در زندان قزل قلعه ترانه ای در باره این حماسه ساخت و فرستاد که برگرفته از یکی از ترانه های محلی فارس بود.
 
ترانه شهادت [[احمد رضایی|احمد]]:  بیا باد صبا امشو سفر کن... جونم ز زندون اوین یکدم گذر کن... جونم زمرگ احمد اون شیر دلاور... خدا؛ رفیقون مجاهد رو خبر کن... جونم انتقام مجاهد چنینه، عزم مرد خدا آهنينه
 
او همچنین در این کتاب [[سمفون مقاومت|ماندگار]] خود از هنرمندان بزرگ موسیقی ایران یاد میکند و می نویسد: «''آهنگسازان و موسیقی دانان مشهور ایران با روی گشاده، با مایه گذاری بسیار و گاه بدون کم ترین چشمداشت مالی، در تنظیم آهنگ ترانه ها و سرودهای مجاهدین مشارکت داشتند. در سال های بعد، هنرمندانی که تبعید و دوری ناگزیر از وطن را برگزیده بودند، مانند [[مرضیه]] بانوی بزرگ آواز ایران، زنده یادان [[عماد رام]]، [[منوچهر سخایی]]، [[آندرانیک آساتوریان|آندرانیک]]،‌ شادروان [[مرتضی حنانه]]،‌ [[محمد شمس]] و نیز شمار دیگری از ارزنده ترین هنرمندان ایران در جبهه هنر و موسیقی به یاری مقاومت برخاستند»''
 
==منابع ==
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۴۹

محمد سیدی کاشانی
محمد سیدی کاشانی-بابا.jpg
شناسنامه
معروف بهبابا
زادروز۱۳۲۱
زادگاهتهران، ایران
تاریخ مرگ۲۸ آذر ۱۳۹۷
محل مرگتیرانا، آلبانی
فرزندانآذر
تحصیلاتفوق لیسانس فیزیک
دیناسلام
اطلاعات سیاسی
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران
سمتقدیمی ترین عضو سازمان مجاهدین خلق ایران-مسؤل قسمت موزیک سازمان مجاهدین خلق ایران
فعالیت‌ها۱۳۳۸ تا۱۳۴۰ شرکت در جنبش دانش‌آموزی-۱۳۴۰تا۱۳۴۲ عضو نهضت آزادی-۱۳۴۴تا ۲۸ آذر ۱۳۹۷ عضو سازمان مجاهدین خلق ایران

محمد سیدی کاشانی معروف به بابا (زادهٔ ۱۳۲۱-وفات‌یافته در ۲۸ آذرماه ۱۳۹۷) با ۵۳ سال سابقه حرفه ای تشکیلاتی از نخستین اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۴۴ است.

محمد سیدی کاشانی، فوق‌لیسانس فیزیک از دانشگاه تهران و کارشناس توسعه و تحقیقات در شرکت ملی نفت ایران بود. وی در سال ۱۳۲۱ در یک خانواده متوسط در یکی از محلات جنوب تهران متولد شد. پدرش از پیروان و طرفداران پیشوای نهضت ملی ایران دکتر محمد مصدق بود. محمد سیدی کاشانی در سال ۱۳۴۴، در نخستین روز بعد از بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران، در ارتباط با محمد حنیف نژاد ـ بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران ـ قرار گرفت. او در سال ۱۳۴۹ برای گذراندن دوره آموزشهای نظامی به نزد فدائیان فلسطینی در اردن، پایگاه شهید حسن سلامه رفت.

با فرماندهی نخستین عملیات پس از دستگیریهای گسترده اعضای مرکزیت و کادرهای مجاهدین، در سال ۱۳۵۰ درحالی که به هنگام دستگیری به شدت مجروح شده بود به زندان ساواک منتقل شده ودر زندان شکنجه‌های بسیاری شد. محمد سیدی کاشانی پس از هفت سال و نیم به همراه آخرین دسته زندانیان سیاسی در سال۱۳۵۷ آزاد شد

بعد از انقلاب ضد سلطنتی در ایران او از کاندیداهای سازمان مجاهدین خلق ایران در انتخابات مجلس در سال ۱۳۵۸ بوده و همچنین به دلیل سوابق هنری‌اش در این مدت به تدوین ترانه سرودهای سازمان مجاهدین خلق ایران پرداخت.

محمد سیدی کاشانی بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و شروع مقاومت مسلحانه علیه رژیم خمینی از کشور خارج شد. وی تا سال ۱۳۶۶ در پاریس به فعالیتهای خود ادامه داد و در نوروز ۱۳۶۶ برای ادامه مبارزه با جمهوری اسلامی به قرارگاه‌های سازمان مجاهدین خلق ایران مستقر در نوار مرزی غرب کشورعراق رفت. محمد سیدی کاشانی در مرداد ۶۷ در عملیات فروغ جاویدان علیه جمهوری اسلامی شرکت نمود و از ناحیه سینه مجروح شد.

محمد سیدی کاشانی به عنوان یکی از اعضاء قدیمی سازمان مجاهدین خلق پس از آن نیز در بخش‌های مختلف این سازمان مشغول به کار و فعالیت بود. وی پس از گردآوری سلاح‌های ارتش آزادیبخش ملی ایران در جنگ آمریکا علیه عراق، به مدت ۱۴ سال در قرارگاه اشرف و سپس در پایگاهی به نام لیبرتی بوده و سرانجام به همراه دیگر اعضاء سازمان مجاهدین خلق از عراق به آلبانی نقل مکان کرد. محمد سیدی کاشانی در تاریخ چهارشنبه ۲۸ آذرماه ۱۳۹۷ در آلبانی به دلیل بیماری‌های ریوی ناشی از آثار جراحات پیشین درگذشت.

کودکی و تحصیلات محمد سیدی کاشانی

محمد سیدی کاشانی در سال ۱۳۲۱ در یک خانواده متوسط در یکی از محلات جنوب تهران متولد شد. محمد آگاهیهای سیاسی اولیه را از پدرش کسب نمود. او در سنین ۹ و ۱۰ سالگی به همراه پدرش در تظاهرات خیابانی که به طرفداری از مصدق برپا می‌گردید شرکت می‌کرد. از این رو او خیلی زود با شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران آشنا شد.محمد سیدی کاشانی به سرعت به جبهه مخالفان دیکتاتوری سلطنتی پیوست. از این رو بود که خیلی زود وارد تشکلهای سیاسی آن دوران شد و به مبارزه سیاسی پرداخت. او بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشگاه تهران شد و به تحصیل ادامه داد. محمد سیدی کاشانی در کنار تحصیل به فعالیتهای سیاسی در جنبش نهضت آزادی روی آورد.

ورود محمد سیدی کاشانی به نهضت آزادی

محمد سیدی کاشانی در سال ۱۳۳۸ در دوران خفقان پس از کودتای ۲۸ مرداد، در اولین جنبش دانش آموزی بعد از کودتا یعنی جنبش ۲۰ دی شرکت کرد. او با ورود به دانشگاه در سال ۱۳۴۰ فعالیت سیاسی خود را افزایش داد و پس از اعلام موجودیت نهضت آزادی، به عضویت آن درآمد. نهضت آزادی فعالترین جنبش آن زمان بود و عمدتا از جوانان مبارز مذهبی تشکیل می‌شد.

با شکست نهضت آزادی در سال۱۳۴۲ و پس از دستگیری رهبران آن، محمد سیدی کاشانی پس از آشنایی با محمد حنیف‌نژاد به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و تحت مسؤلیت محمد حنیف نژاد بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران قرار گرفت. محمد حنیف نژاد بر این عقیده بود که عصر رفرمیسم و اصلاح‌طلبی پایان یافته و روزگار مبارزه انقلابی و حرفه‌ای و مسلحانه با استبداد دست‌نشانده سلطنتی فرا رسیده‌است. از این رو آنها با جمعبندی انقلابات گذشته و علت شکست و عدم موفقیت آنها به این نتیجه رسیدند که باید با شیوه‌های رفرمیستی مبارزه وداع کرد و اشکال متناسب مبارزه را برگزید. محمد حنیف نژاد و تنی چند از دوستانش با بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران به مبارزه سازمان یافته مسلحانه و مخفی روی آوردند. آنها پس از کشتار خونین در تظاهرات مسالمت آمیز ۱۵ خرداد توسط محمد رضا شاه معتقد بودند که دوران مبارزه غیر مسلحانه به پایان رسیده و تنها مبارزه قهرآمیز پاسخ دیکتاتوری شاه است. از این پس فصل جدیدی از زندگی محمد سیدی کاشانی در کنار محمد حنیف نژاد آغاز می‌شود.

اولین دیدار محمد سیدی کاشانی با محمد حنیف‌نژاد

محمد سیدی کاشانی - بابا در حال تعظیم در مقابل تندیس محمد حنیف نژاد
محمد سیدی کاشانی - بابا در حال تعظیم در مقابل تندیس محمد حنیف نژاد

چیه این زندگی؟

محمد سیدی کاشانی خود اولین دیدارش با محمد حنیف نژاد را چنین توصیف می‌کند:

«با خوشحالی زیاد دعوت مسؤلم را پذیرفتم. درجلسه ای که تشکیل شد برای اولین بار با مجاهدین شهید حنیف نژاد و ناصر صادق آشنا شدم. حرفهای حنیف در آن شب هنوز هم الهام بخش من است او از بی‌ارزشی زندگی در زیر سلطه ظلم و استبداد صحبت کرد و مسؤلیت ما را در برابر خدا و مردم یادآور شد او گفت تنها راهی است که برای ما باقی مانده این است: دست از جان برداشتن و به خدا پیوستن. [ محمد حنیف نژاد] به قران استناد می‌کرد و از ضرورت احیای اسلام راستین در متن صحنه مبارزه و عمل صحبت می‌کرد و اینکه ما بایستی در کنار مبارزه با رژیم با مسؤلیت عظیم زدودن گرد و غبار از چهره اسلام را نیز بر دوش بگیریم. به این ترتیب او به مبارزه مکتبی و رسالت مکتبی تأکید می‌نمود. وقتی جلسه تمام شد در راه بازگشت به خانه حرفهای محمد شهید را در ذهنم مرور می‌کردم. ذوق و شوقی شیرین و عجیب سراپای وجودم راگرفته بود. با خودم می‌گفتم این حرفها، دیگر مثل حرفهای بی پشتوانه و ارضا کننده قبلی‌ها نیست. جریانی که اینها [ بنیانگذاران] بنا نهاده‌اند با جریانات سست بنیاد قبلی فرق دارد. این حرکت مسلماً به پیروزی خواهد رسید. بعداً چند جلسه دیگر با هم نشستیم. در این نشستها شهید محمد حنیف نژاد از رسالت مکتبی عظیمی صحبت می‌کرد او باز هم تأکید می‌کرد: بایستی زنگار ضخیم و عفن برداشتهای ارتجاعی را از چهره پاک و درخشان اسلام زدود. در عین حال خاطرنشان می‌کرد که این کاری است که فقط درجریان عمل و مبارزه انقلابی امکان‌پذیر خواهد بود.صحبتهای سهمگین محمد آقا و به‌خصوص جملهٴ «چیه این زندگی؟» تکانم داد و فهمیدم جریان جدید، جریانی به کلی متفاوت از نهضت [است] و جدی و فداکار و هدفش سرنگونی رژیم شاه است. خیلی خوشحال شدم. به‌رغم این‌که با همه چیز خداحافظی کردم، دوستان و رفقای قدیمی را رها کردم و از ازدواج چشم پوشیدم، با این حال خیلی شاد و سرحال بودم. تا ۶ماه، مسئولم حنیف کبیر بود. کلاس، ما مرکب بود از شهید ناصر صادق، شهید دکتر طباطبایی... و من.حنیف کلاس را با تفسیر آیات انتخاب شده‌ای از قرآن آغاز می‌کرد، سورهٴ توبه، سورهٴ محمد، سورهٴ صف. آیاتی دربارهٔ ضرورت مبارزه مسلحانه و انقلاب و پاکیزگی فردی و اجتماعی حاصل از آن و سپس وارد مباحث امنیتی و سیاسی می‌شد».

عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران

مسعود رجوی و محمد سیدی کاشانی
مسعود رجوی- مجاهد-خلق-محمد-سیدی-کاشانی

محمد سیدی کاشانی در کنار سازمان مجاهدین خلق ایران پس از آشنایی با محمد حنیف نژاد، خط مشی و عقاید او را پذیرفته و در سال ۱۳۴۴ به عضویت سازمان مجاهدین خلق ایران درآمد. او در کلاسهای آموزش ایدئولوژیک، تشکیلاتی و سیاسی محمد حنیف نژاد و سعید محسن شرکت می‌کرد. محمد سیدی کاشانی در خاطرات خود در این رابطه می‌نویسد:

«همانقدر که حنیف درمباحث ایدئولوژیک بیش از سایر مباحث مسلط و نوآور بود، سعید [محسن] در مباحث و تحلیل‌های اقتصادی ـ اجتماعی ـ و اقتصادی ـ سیاسی مبتکر و عمیق بود.»

محمد سیدی کاشانی پس از عضو گیری در سال ۴۴ تحت مسؤلیت علی اصغر بدیع زادگان از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران ـ فعالیت می‌کرد. او پس از عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران به دلیل صمیمیت و مهربانی به بابا شهرت یافت. نامی که تا پایان زندگی‌اش بر او باقی ماند.

آموزش در پایگاه‌های فلسطین

محمدسیدی کاشانی (بابا‌) پس از عضو گیری توسط سازمان مجاهدین؛ به دلیل اینکه امکان آموزشهای نظامی در داخل کشور وجود نداشت، توسط سازمان مجاهدین خلق ایران به فلسطین رفت. وی در سال ۱۳۴۹ به اردن اعزام شد و در یکی از پایگاه‌های الفتح در اردن به نام پایگاه شهید حسن سلامه (نام یکی از فداییان نامدار فلسطینی که در اردن قرار داشت)، به همراه اصغر بدیع زادگان، رضا رضایی، محمد بازرگانی و مسعود رجوی به کسب آموزشهای نظامی پرداخت.

محمد سیدی کاشانی هم چنین از فعالیتهای خود در پایگاه‌های آموزشی الفتح چنین می‌گوید:

به مدت ۲ هفته در این پایگاه نیمه علنی در شمال سوریه مشغول فراگیری آموزشهای نظامی شدیم. هر روزصبح ساعت پنج و نیم صبح از خواب بیدار می‌شدیم. ۲ ساعت دو و ورزش داشتیم. جودو و تمرینات جودو داشتیم که این هم ۲ ساعت طول می‌کشید. بعد از آن برای ورزیده شدن عضلات دست تمرین سرنیزه داشتیم. بعد هم آشنایی با سلاحهای مختلف. هر شب هم دو بار و هر بار دو ساعت نگهبانی می‌دادیم. آموزشها نحوه ساخت و کاربرد و قدرت تخریبی مواد منفجره، تیراندازی با انواع سلاحهای سبک غربی و شرقی و آموزش رزم انفرادی بود. پس از ۳–۲هفته درگیریهای مقدماتی سپتامبر سیاه ۱۹۷۰ شروع شد و… پس از یک هفته به بیروت منتقل شدیم. پس از خروج ما تمام رزمندگان فلسطینی آن پایگاه در جریان جنگ به‌شهادت رسیدند. در اوایل زمستان ۴۹، آموزشهای جدیدی که بیشتر حول رزم انفرادی بود در یک پایگاه نیمه مخفی در شمال لبنان به نام «نهرالبارد» شروع شد که دو ماه طول کشید. در این آموزشها، شهدا سردار خلق موسی خیابانی و محمود شامخی و نبی معظمی نیز شرکت داشتند. سپس با لو رفتن پایگاهمان به داخل خاک سوریه رفتیم و در پایگاه طرطوس آموزشها را ادامه دادیم. به آنها کاراته و جودو و بکس نیز افزوده شد. ما در مراسم شامگاه پایگاه شرکت می‌کردیم. آن زمان سرودهای فلسطینی خیلی رایج بودند و ما تمام آنها را می‌خواندیم».

محمد سیدی کاشانی «بابا» در جوانی
محمد سیدی کاشانی «بابا» در جوانی

محمد سیدی کاشانی سپس به همراه رسول مشکین‌فام، محمد یقینی و محمود شامخی و عده ای دیگر از مجاهدین، درچند پایگاه دیگر فلسطینی به آموزش جنگ چریکی پرداختند. بعد از اتمام دوره‌های آموزشی، محمد سیدی کاشانی در اوایل سال ۱۳۵۰ به طور مخفیانه به ایران بازگشت.

درضربه نظامی اول شهریور سال ۱۳۵۰ سازمان مجاهدین خلق ایران تمامی اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شدند. به همین خاطر محمد سیدی کاشانی و دیگر یارانش اقدام به دو رشته عملیات علیه حکومت سلطنتی نمودند. این دو طرح که به فرماندهی محمد سیدی کاشانی انجام می‌شد، طرحی برای گروگانگیری شهرام (فرزند اشرف پهلوی) بود که به منظور آزاد ساختن رهبران و اعضای بازداشت شده سازمان طراحی شد. عملیات دیگر عملیات انفجار دکل برق در آستانه جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بود. .هدف از این اقدام برهم زدن جشن‌ها و رساندن صدای مخالفت به گوش جهان ذکر شده است.

اما عملیات انفجار دکل برق با شکست روبه رو شد و آنها هنگام ورود به منطقه، به محاصره نیروهای نظامی حکومت سلطنتی که از قبل آنجا را تحت کنترل داشتند، درآمدند و محمد سیدی کاشانی و دیگر اعضاء تیم آنها دستگیر شدند. پس از دستگیری هنگامی که آنها را در یک اتومبیل به ساواک منتقل می‌کردند محمد سیدی کاشانی برای فرار اقدام کرده اما مجروح شده و از ناحیه ریه مورد اصابت گلوله قرار گرفت. او پس از آن به بیمارستان انتقال یافت ولی پس از چندی او را در حالی که یک ریه اش ناقص شده بود و هنوز جراحاتش بهبود نیافته بود به زندان اوین منتقل شده و تحت شکنجه قرار گرفت.

دوران زندان و شکنجه

محمد سیدی کاشانی - بابا
محمد سیدی کاشانی - بابا

محمد سیدی کاشانی در سال ۱۳۵۱ در یک دادگاه نظامی محاکمه شد. او در این دادگاه از ایدئولوژی و خط مشی سازمان مجاهدین خلق ایران دفاع کرد و به حکومت سلطنتی را به شدت زیر سوال برد. محمد سیدی کاشانی در این دادگاه به دوبار اعدام محکوم شد. با این همه رژیم شاه پس از اعدام اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران در چهار خرداد ۱۳۵۱ به دلیل ترس از واکنش‌های بین المللی از اعدام سایر محکومین از جمله محمد سیدی کاشانی صرفنظر نمود.

محمد سیدی کاشانی ۷ سال تا زمان آزادی‌اش در سال ۱۳۵۷ در زندان بود. او در زندان علیرغم جراحات ناشی از تیرخوردگی و عوارض جسمی شدید دیگری که داشت به طور منظم ورزش می‌کرد و هم سلولی های وی از روحیه ستیزه جو و بشاش وی در زندان سخن می‌گویند.

محمد سیدی کاشانی در کتاب سمفونی مقاومت در این رابطه می‌نویسد:

«دانشجویان و جوانان به زندان می‌آمدند و طی چند ماه، انواع آموزش‌ها را فرا می‌گرفتند و آن را به بیرون و به جامعه منتقل می‌کردند و بدین ترتیب جبهه مقاومت مسلحانه را تقویت می‌کردند. طبیعی بود که رژیم شاه نمی‌توانست این وضع را تحمل کند، بنابراین در مهر ۵۱ تصمیم گرفت این جمع بزرگ را از هم بپاشد. در ۴ آبان ۵۱ اولین دسته زندانیان را به زندان مشهد فرستاد. چند روز بعد عده ای را به زندان عادل آباد شیراز و شماری را به زندان تبریز و اندکی بعد، بخشی را به زندان اصفهان و گروهی را هم به زندان برازجان که شرایط دشوار تری داشت، فرستاد. در جریان این انتقالها، من هم همراه با شماری از مجاهدین و قداییها، روز ۵ آبان ۵۱ به زندان مشهد منتقل شدیم».[۱]

آخرین دیدار محمد سیدی کاشانی با بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران

محمد سیدی کاشانی در آخرین روزهایی که تصور می‌کرد بزودی اعدام خواهد شد، موفق شد با اصغر بدیع زادگان و محمود عسگری زاده در زندان دیدار کند.محمد سیدی کاشانی خاطرات خود از این دیدارها را چنین نقل می‌کند:

« از دعاهای خالصانهٔ اصغر پس از نماز و از سرود فلسطینی محمود که این فرازش را دائماً تکرار می‌کرد: قطرات دمی خیط فی الرایت وطنی (قطرات خون من خطی است بر روی پرچم وطنم) و از فریادهای حسینی جلاد که از سرسختیهای این دو مجاهد بزرگ به ستوه آمده بود و … او این خروش مجاهدین را به هنگام رفتن به سوی جوخه اعدام و مخصوصاً آخرین فریادهای شهید اصغر بدیع زادگان که شعار می‌داد: مرگ بر امپریالیسم زنده باد اسلام و … را شنید و پیام آنان را به سایر مجاهدان وخلق قهرمان رساند»

آزادی از زندان شاه

محمد سیدی کاشانی سرانجام در ۳۰ دی ۵۷ پس از ۷ سال و نیم (از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷) به همراه مسعود رجوی، موسی خیابانی، اشرف رجوی و سایر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. او پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، به‌عنوان نماینده و سخنگوی سازمان مسئولیتهایی را عهده‌دار شد. اما مسئولیت اصلی او بازسازی سرودها و ترانه‌های ساخته شده و تولید سرودهای جدید بود.

محمد سیدی کاشانی پس از موشک باران مقراتشان در عراق
محمد سیدی کاشانی پس از موشک باران مقراتشان در عراق

فعالیت‌های محمد سیدی کاشانی بعد از انقلاب ضد سلطنتی

محمد سیدی کاشانی در زندان لیبرتی
محمد سیدی کاشانی در زندان لیبرتی

محمد سیدی کاشانی پس از انقلاب ضدسلطنتی مسئولیت گروه ترانه و سرود سازمان مجاهدین خلق ایران را به عهده داشت و اغلب سرودهای سازمان مجاهدین با مدیریت او تولید شده‌است. وی در خاطرات خود از نقش خود در سازمان مجاهدین خلق ایران بعد از انقلاب ضد سلطنتی می‌نویسد:

«در انتخابات مجلس در سال ۵۸ یکی از کاندیداهای سازمان بودم. پس از سی خرداد مخفی شدم و در دوم مهر ۶۰ مخفیانه به خارج اعزام گردیدم و به برادر مسعود رجوی و سایر برادرانم پیوستم. طی سالهای ۶۰ تا ۶۵ کار اصلیم تولید سرودها و ترانه‌ها سروده‌ها بود. در واقع مسئولیت همآهنگ سازی محتوایی آنها با آرمانهای سازمان و همآهنگ نمودن دست‌اندرکاران آنها یعنی شاعر – آهنگساز و اجرا کننده با من بود. مجموعهٴ این قطعات در ۱۰ نوار تدریجاً منتشر گشت و از رادیو و تلویزیون به سمع و نظر خلق قهرمان ایران رسید.»

به دنبال تشکیل ارتش آزادیبخش در نوار مرزی ایران و عراق، محمد سیدی کاشانی در نوروز ۱۳۶۶به عراق رفت و مسؤلیتهای دیگری را نیز برعهده گرفت. او در مرداد ۶۷ در عملیات فروغ جاویدان شرکت کرد و از ناحیه سینه مجروح شد. در اثر همین جراحت قسمت دیگری از ریه او از بین رفت و او تا آخر عمر از این جراحت رنج می‌برد.

محمد سیدی کاشانی پس از جمع‌آوری سلاح‌های مجاهدین و محاصره‌ی قرارگاه اشرف به مدت ۱۴سال در اشرف و لیبرتی سپری کرد و در سال ۱۳۹۵ در جریان انتقال بزرگ به آلبانی منتقل شد. و در این مدت نیز در بخش‌ها مختلف سازمان مجاهدین خلق ایران مشغول به کار بود. محمد سیدی کاشانی در ۲۸ آذر ماه ۹۷ در بیمارستانی در آلبانی درگذشت.

فعالیتهای هنری محمد سیدی کاشانی

محمد سیدی کاشانی - در یک برنامه تلویزیونی
محمد سیدی کاشانی - در یک برنامه تلویزیونی

محمد سیدی کاشانی از زمانی که در زندان شاه بسر می‌برد به دلیل علاقه و زمینه‌های هنری و شناختی که از دستگاه‌های موسیقی داشت، فعالیت‌های هنری خود را نیز آغاز کرد. از جمله او اولین کار او سرود «خون» بود که ملودی آن توسط وی در زندان ساخته شد. این سرود بعدها بطور حرفه‌ای به اجرا درآمد. وی کار نظارت بر ساخت بسیاری دیگر از سرودها و ترانه‌سرودهای سازمان مجاهدین خلق ایران را که پس از انقلاب منتشر شد بر عهده داشت.

محمد سیدی کاشانی در کتاب خود به نام سمفونی مقاومت در این رابطه توضیحات کاملی داده است.. او در این کتاب از تاریخچه ترانه سرودها و نحوه تصنیف آنها و همچنین از هنرمندانی که در تهیه و ساخت این سرودها کمک کرده‌اند می‌نویسد. محمد سیدی کاشانی در مقدمه این کتاب هدفش را از تدوین این مجموعه اینگونه بیان می‌کند:

«آنچه من در نگارش این سطور در نظر داشته‌ام، دفاع از پیام‌ها و کلمات حقه ای است که ترانه‌ها، سرودها و سروده‌های این چند دهه حامل آن بوده‌است؛ دفاع از کلمه مقاومت، کلمه آزادی، یا: صدق، فدا برابری، تسلیم ناپذیری، ۳۰ خرداد، ارتش آزادیبخش، سرنگونی و انقلاب» … او که در به‌کارگیری کلمات دقت و وسواس زیادی داشت می‌گفت که کسی که کلمه فدا را در سرود بیان می‌کند باید قبل از هرچیز به مفهوم این کلمه رسیده باشد و روح و جوهر فدا را دریافته باشد تا بتواند احساس خود را به شنونده منتقل کند. محمد در سطور همین کتاب می‌نویسد: «به نظر من، ارج نهادن بر این کلمات، به معنی حراست از رنج و خون نسل‌های پیاپی انقلابیون ایران، به دلائل گوناگون، لازم است؛ از جمله برای آفت زدایی از فضای فکری و سیاسی. این آفت‌ها به عنوان مثال، در مواضع کسانی بروز می‌یابد که سالهای سال است به مقاومت و هر گونه مبارزه برای رهایی از چنگال ولایت فقیه پشت کرده شریعت تواب گری پیشه کرده‌اند.» به همین خاطر محمد سیدی مخاطب خود را از نگاه سازمانی فراتر می‌برد و خطاب به نسلهای آینده ای که می‌خواهند درد مشترک مردم خود را بیان کنند می‌نویسد: « اما دلیل دیگر و بسیار مهم‌تر برای بازشناسی کلمات مقاومت و نورافشانی بر حقانیت آن، نیاز زمانه و به خصوص نسل جوانی است که برای پایان دادن به کار استبداد دینی قیام کرده‌است… مخاطب من بیشتر همین نسل و از جمله موزیسین‌های جوانی است که درد میهن و مردم خود را احساس می‌کنند و می‌خواهند برای نجات آنها قدمی بردارند.»[۱]

محمد سیدی کاشانی همچنین در کتاب سمفونی مقاومت در مورد فعالیتهای هنری خود می‌نویسد: «مسئولیت کارهای فرهنگی و هنری من به سابقهٔ این کار در دوران زندان بر می‌گردد. ما در زندان اکثر هفته‌ها شب شعر داشتیم و سرودها را به بچه‌ها یاد می‌دادیم. مقدمه موزیک و ترانه و سرود از سالهای آغازین فعالیت مجاهدین، با مبارزه ما همراه بوده‌است. این موسیقی البته موسیقی ایرانی است اما در دستگاه پایداری است؛ شور مقاومت برای آزادی را در خود دارد، نوای امید و زیبایی حقیقی است و ترنم رهایی بشریت در زنجیر… ایده نخستین این سروده‌ها و ملودی‌ها، گاه از صفیر شلاق‌ها در اتاق شکنجه به ذهن‌ها می‌رسید یا از شنیدن خبر شهادت برادران و رفقایمان. سرود خون و سرود قسم و سوگندهایش برای مبارزه تا صبح آزادی توده‌ها در چنین شرایطی ساخته شد».[۱]

محمد سیدی کاشانی با علامت پیروزی
محمد سیدی کاشانی با علامت پیروزی

چگونه یک ترانه یا سرود در زندان ساخته می‌شد

در زندان‌های سیاسی رسم بود که در بندهای عمومی در سالروز رویدادهای ملی و مبارزاتی، یا برای بزرگداشت شهیدان، مراسم برگزار می‌شد، مبارزان به طور هفتگی دور هم جمع می‌شدند و ترانه‌ها و سرودها و اشعار اجتماعی و سیاسی شاعران ملی و آزادیخواه مثل عارف قزوینی، نیما یوشیج، فرخی یزدی، عشقی، پروین اعتصامی و مانند آنها را می‌خواندند. منشأ و نقطه آغاز پیدایش این شعرها هم گاهی جمله ای بود که یک زندانی پس از شکنجه با در آستانه اعدام روی دیوار سلول نوشته بود گاهی لحظه ای بود که زندانی خبر شهادت دوست و هم‌رزمی را می‌شنید؛ یا جملاتی در مورد پیمان بستن با جانبان و هم سلولی ها که بصورت یک بیت شعر در میان زندانیان سینه به سینه نقل می‌شد و سپس با خلاقیت جمعی ارتقاء می‌یافت. محمد سیدی کاشانی با استفاده از همین اشعار اولین سرود‌های سازمان مجاهدین خلق را ساخت.

اولین سرود سازمان مجاهدین خلق ایران

درکتاب سمفونی مقاومت از تصنیف اولین سرود سازمان مجاهدین خلق ایران اینگونه می‌نویسد:

محمد سیدی کاشانی در جشن عید نوروز

محمد سیدی کاشانی در جشن عید نوروز

« اولین سرود سازمان مجاهدین، سرود «زخون» بود. زمستان سال ۵۰ بود، بنیان گذاران سازمان همه دستگیرشده و مجاهد قهرمان احمد رضایی شهید شده بود. در این شرایط شعری که یکی از هواداران مجاهدین در زندان قزل قلعه سروده بود، توسط زندانیان به اوین منتقل شد. این شعر را بچه‌ها در شب شعر خواندند. من آن را به لحاظ محتوا و شکل برای سرود خیلی مناسب یافتم و تصمیم گرفتم آن را به سرود تبدیل کنم، من این سرود را با ضرب آهنگ پای بچه‌ها در زمان ورزش در محوطه زندان در دستگاه اصفهان ساختم. شعر با این بیت شروع می‌شد:

زخون، زخون، زخون..

زخون ما که شد روان به راه حق،

جوانه‌های انقلاب جان گرفت

شرارها از انتقام توده‌ها،

به خرمن وجود دشمنان گرفت…

اما اولین ترانه ای که در سازمان ساخته شد. ترانه انگیزاننده بود که به سرعت در تمام زندان‌ها منتشر شد و عزمها را برای مقاومت جزم تر و جنبش را نیرومند ترکرد. این ترانه را «شهادت احمد» نام نهادیم. این ترانه بعد از شهادت احمد رضایی اولین شهید سازمان مجاهدین خلق ایران ساخته شد. یکی از هواداران در زندان قزل قلعه ترانه ای دربارهٔ این حماسه ساخت و فرستاد که برگرفته از یکی از ترانه‌های محلی فارس بود.

محمد سیدی کاشانی - مراسم خاکسپاری

محمد سیدی کاشانی - مراسم خاکسپاری

ترانه شهادت احمد: بیا باد صبا امشو سفر کن… جونم ز زندون اوین یکدم گذر کن… جونم زمرگ احمد اون شیر دلاور… خدا؛ رفیقون مجاهد رو خبر کن… جونم انتقام مجاهد چنینه، عزم مرد خدا آهنینه»

او همچنین در این کتاب ماندگار خود از هنرمندان بزرگ موسیقی ایران یاد می‌کند و می‌نویسد:

«آهنگسازان و موسیقی دانان مشهور ایران با روی گشاده، با مایه گذاری بسیار و گاه بدون کم‌ترین چشمداشت مالی، در تنظیم آهنگ ترانه‌ها و سرودهای مجاهدین مشارکت داشتند. در سال‌های بعد، هنرمندانی که تبعید و دوری ناگزیر از وطن را برگزیده بودند، مانند مرضیه بانوی بزرگ آواز ایران، زنده یادان عماد رام، منوچهر سخایی، آندرانیک، شادروان مرتضی حنانه، محمد شمس و نیز شمار دیگری از ارزنده‌ترین هنرمندان ایران در جبهه هنر و موسیقی به یاری مقاومت برخاستند»[۱]

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ سمفونی مقاومت- محمد سیدی کاشانی