مظفر بقایی
مظفر بقایی، (متولد ۱ مرداد ۱۲۹۱، کرمان – درگذشته ۲۷ آبان ۱۳۶۶، تهران) نقش مهمی در تحولات سیاسی دهه ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ ایفا کرد. او ابتدا به عنوان عضوی فعال و وفادار در جبهه ملی و از حامیان سرسخت دکتر محمد مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت شناخته میشد، اما در ادامه مسیر سیاسی خود دچار تغییر جهت شد و با مخالفت و حتی خیانت به مصدق و مردم ایران، جایگاه خود را به عنوان یک چهره منفور در تاریخ سیاسی ایران تثبیت کرد.
بقایی در ابتدا با حمایت از نهضت ملی شدن نفت و تلاش برای استقلال اقتصادی کشور، به عنوان یک وطنپرست شناخته میشد و نقش مهمی در جلب حمایت عمومی از این حرکت داشت. اما پس از مدتی، به دلایل سیاسی و استراتژیک، مواضع خود را تغییر داد و به یکی از مخالفان سرسخت دولت ملی مصدق تبدیل شد. این تغییر جهت سیاسی، به ویژه در سالهای منتهی به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، باعث شد که بقایی نقش فعالی در سرنگونی دولت مصدق ایفا کند و به همین دلیل از سوی بسیاری از مردم و تاریخنگاران به عنوان خائن شناخته شود.
یکی از جنبههای مهم زندگی سیاسی بقایی، تأسیس حزب زحمتکشان ملت ایران بود که به عنوان نیرویی ملیگرا و ضدکمونیست، در صحنه سیاسی ایران حضور یافت. این حزب با رهبری او، تلاش کرد تا جایگاه خود را در میان نیروهای میانهرو و ملیگرا تثبیت کند، اما به دلیل مواضع سیاسی و حمایت از کودتا، اعتبار خود را از دست داد.
در کنار این مسائل، بقایی با حوادثی چون قتل محمود افشارطوس و نقش مشکوک خود در این واقعه نیز مواجه بود که بر نفرت عمومی از او افزود. همچنین، دفاع خمینی از کودتای ۲۸ مرداد و حمایت او از بقایی و آخوند ابوالقاسم کاشانی، به عنوان عاملان سرنگونی دولت ملی مصدق، یکی دیگر از ابعاد بحثبرانگیز این دوره تاریخی است.
زندگی سیاسی و شخصی مظفر بقایی، نمونهای از پیچیدگیهای سیاست ایران در دوره پهلوی دوم است که با چرخشهای سیاسی، تضادهای ایدئولوژیک و رقابتهای شدید همراه بود.[۱][۲][۳][۴][۵][۶][۷]
پیشینه خانوادگی و تحصیلات مظفر بقایی
مظفر بقایی کرمانی، در اول مرداد ۱۲۹۱، در شهر کرمان به دنیا آمد. خانواده بقایی از طبقه متوسط جامعه بودند و از نظر فرهنگی و سیاسی در محیطی فعال و آگاه رشد کردند. پدرش، محمد بقایی، یکی از شخصیتهای فرهنگی و سیاسی آن زمان بود که تأثیر قابل توجهی بر تربیت و شکلگیری شخصیت مظفر داشت. این خانواده با توجه به موقعیت اجتماعی و فرهنگی خود، زمینه مناسبی برای رشد فکری و سیاسی مظفر فراهم کردند.[۱]
دوران کودکی و نوجوانی بقایی در کرمان سپری شد و او تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در این شهر گذراند. در این دوران، بقایی با مسائل اجتماعی و سیاسی کشور آشنا شد و علاقهمندی او به مسائل ملی و استقلال ایران شکل گرفت. خانواده و محیط پیرامون او، نقش مهمی در شکلگیری این گرایشها داشتند.[۲]
پس از پایان تحصیلات متوسطه، بقایی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در دانشکده حقوق دانشگاه تهران ثبتنام کرد. تحصیل در این رشته، فرصتی برای او فراهم آورد تا با مبانی حقوقی، سیاسی و اجتماعی آشنا شود و دانش لازم برای ورود به عرصه سیاست را کسب کند. در دوران دانشجویی، بقایی با جریانهای فکری و سیاسی مختلفی آشنا شد و به تدریج گرایشهای ملیگرایانه و استقلالطلبانه در او تقویت گردید.[۳]
در دانشگاه تهران، بقایی با گروهی از دانشجویان و روشنفکران همفکر آشنا شد که بعدها نقش مهمی در فعالیتهای سیاسی او داشتند. این ارتباطات، زمینهساز ورود او به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شد و او را به یکی از فعالان جوان و پرانرژی تبدیل کرد که به دنبال تغییرات اساسی در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران بود.[۶]
علاوه بر تحصیلات رسمی، بقایی به مطالعه و پژوهش در زمینههای مختلف سیاسی و اجتماعی علاقهمند بود و این علاقهمندی به او کمک کرد تا دیدگاههای خود را در زمینههای ملیگرایی، عدالت اجتماعی و استقلال کشور شکل دهد. این ویژگیها، بعدها در فعالیتهای سیاسی او به وضوح دیده شد و به عنوان یکی از پایههای اصلی برنامههای سیاسیاش مطرح گردید.[۷]
ورود به عرصه سیاسی و عضویت در جبهه ملی
مظفر بقایی پس از پایان تحصیلات دانشگاهی، فعالیت سیاسی خود را با جدیت آغاز کرد و به سرعت در میان نیروهای ملیگرا به ویژه جبهه ملی ایران جایگاه ویژهای پیدا کرد. جبهه ملی که در اوایل دهه ۱۳۲۰ به رهبری دکتر محمد مصدق شکل گرفته بود، به عنوان نیرویی ملیگرا و طرفدار استقلال کشور شناخته میشد و بقایی به عنوان یکی از جوانان فعال و با استعداد این جریان، نقش مهمی در سازماندهی و پیشبرد اهداف آن ایفا کرد.[۱]
مظفر بقایی با بهرهگیری از تواناییهای سازماندهی و سخنوری خود، توانست در میان اعضای جبهه ملی به سرعت مطرح شود و به عنوان یکی از نزدیکترین یاران مصدق شناخته شود. او در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی جبهه ملی، به ویژه در حمایت از نهضت ملی شدن صنعت نفت، نقش فعالی داشت و با شرکت در جلسات، سخنرانیها و تظاهرات، به جلب حمایت عمومی از این حرکت کمک کرد.[۲]
در این دوران، بقایی به عنوان چهرهای ملیگرا و طرفدار استقلال، توانست ارتباط نزدیکی با قشرها مختلف جامعه برقرار کند، به ویژه طبقات متوسط و پایین که از سیاستهای جبهه ملی حمایت میکردند. این ارتباطات به او امکان داد تا نفوذ قابل توجهی در میان نیروهای سیاسی و اجتماعی پیدا کند و به عنوان یکی از رهبران جوان و آیندهدار جبهه ملی مطرح شود.[۳]
با این حال، در سالهای بعد، اختلافاتی میان بقایی و برخی از رهبران جبهه ملی، به ویژه دکتر مصدق، به وجود آمد. این اختلافات ناشی از تفاوت در دیدگاههای سیاسی و استراتژیک بود که به تدریج باعث فاصله گرفتن بقایی از جبهه ملی شد.[۶]
تأسیس حزب زحمتکشان ملت ایران
زمینهها و انگیزههای تأسیس حزب
پس از فاصله گرفتن از جبهه ملی، مظفر بقایی به دنبال ایجاد جریان سیاسی مورد نظر خود بود. او معتقد بود که جبهه ملی نمیتواند به طور کامل اهداف ملیگرایانه و عدالتخواهانه را محقق کند و نیاز به حزبی است که بتواند نماینده واقعی طبقات زحمتکش و متوسط جامعه باشد. این دیدگاهها باعث شد که بقایی در سالهای اوایل دهه ۱۳۳۰، حزب زحمتکشان ملت ایران را تأسیس کند.[۲]
حزب زحمتکشان با شعارهای عدالت اجتماعی، ملیگرایی و استقلال سیاسی شکل گرفت و تلاش میکرد تا جایگاه خود را به عنوان نیرویی میانهرو و ملیگرا در مقابل جریانهای چپ و راست افراطی تثبیت کند. این حزب به ویژه بر حمایت از طبقات زحمتکش جامعه، کارگران، کشاورزان و طبقه متوسط تأکید داشت و خواهان اصلاحات اقتصادی و اجتماعی گسترده بود.[۳]
ساختار و سازماندهی حزب
حزب زحمتکشان به رهبری مظفر بقایی، شبکهای از اعضا و هواداران خود را در سراسر کشور ایجاد کرد. این حزب با بهرهگیری از ارتباطات سیاسی و اجتماعی بقایی، توانست بخشی از نیروهای میانهرو و ملیگرا را جذب کند و در انتخابات و تحولات سیاسی آن دوره نقش مهمی ایفا نماید.[۶]
حزب زحمتکشان همچنین از طریق رسانهها و نشریات وابسته به خود، مانند روزنامه «شاهد»، پیامها و اهداف خود را به جامعه منتقل میکرد و تلاش مینمود تا حمایت عمومی را افزایش دهد. این رسانهها نقش مهمی در تبلیغ برنامههای حزب و نقد سیاستهای دولت و جریانهای رقیب داشتند.[۱]
حزب زحمتکشان در این دوره، به عنوان نیرویی مستقل و تأثیرگذار، در مقابل حزب توده و جریانهای چپ قرار گرفت و تلاش کرد تا با ارائه برنامههای اصلاحطلبانه و عدالتخواهانه، جایگاه خود را در میان مردم و نیروهای سیاسی تثبیت کند. این حزب همچنین در برخی از تحولات سیاسی و اجتماعی آن زمان، از جمله حمایت اولیه از نهضت ملی شدن نفت، نقش داشت.[۳]
تغییر مواضع و مخالفت با مصدق
مظفر بقایی که در ابتدا یکی از یاران نزدیک دکتر محمد مصدق و از بنیانگذاران جبهه ملی بود، پس از ملی شدن صنعت نفت و در سالهای نخست دهه ۱۳۳۰، به تدریج مواضع خود را تغییر داد و از سال ۱۳۳۱ به یکی از مخالفان سرسخت دولت ملی مصدق تبدیل شد. این تغییر جهت سیاسی، ریشه در اختلافات فکری، سیاسی و استراتژیک داشت که به مرور زمان میان بقایی و مصدق شکل گرفت.[۱]
بقایی که در ابتدا همراه با خلیل ملکی و با وساطت جلال آل احمد حزب زحمتکشان ملت ایران را تأسیس کرده بود، در سالهای بعد با فاصله گرفتن از جبهه ملی، به نقد جدی سیاستهای مصدق پرداخت. او معتقد بود که مصدق در محدود کردن نفوذ حزب توده و جریانهای کمونیستی به اندازه کافی جدی عمل نکرده و این موضوع را خطری برای استقلال و امنیت ملی میدانست.[۲]
یکی از نقاط عطف اختلافات، ماجرای ترور سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی دولت مصدق بود که بقایی به عنوان یکی از مظنونان اصلی در این پرونده شناخته میشود. با وجود صدور حکم جلب بقایی توسط فرمانداری نظامی، حمایتهای ابوالقاسم کاشانی، چهره مذهبی برجسته آن زمان، مانع از دستگیری و محاکمه او شد. این حمایتها باعث شد که بقایی از مجازات فرار کند و همچنان در صحنه سیاسی حضور داشته باشد.[۸]
علاوه بر این، نیروهای حزب زحمتکشان به رهبری بقایی، در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سرگرد محمود سخایی، رئیس شهربانی کرمان را به طرز فجیعی به قتل رساندند. بقایی پس از کودتا به کرمان رفت و از عاملان این قتل تقدیر کرد که این موضوع نشاندهنده عمق مخالفت و درگیریهای سیاسی آن دوره است.[۹]
در روزهای پس از عزل مصدق، نیروهای بقایی و اعضای حزب زحمتکشان ملت ایران در کنار ابوالقاسم کاشانی نقش فعالی در حمله به منزل شخصی مصدق داشتند و تلاش کردند تا سرنگونی دولت ملی را به قیام مردمی تعبیر کنند. این اقدامات و مواضع بقایی باعث شد که مردم ایران او را به عنوان خائن و خیانتکار به نهضت ملی و مردم کشور بشناسند.[۱]
بقایی همچنین در روزنامه «شاهد» که ارگان حزب زحمتکشان بود، به شدت از مصدق و حزب توده انتقاد میکرد و مصدق را متهم مینمود که در محدود کردن نفوذ بیگانگان و جریانهای کمونیستی کوتاهی کرده است. این مواضع باعث شد که بقایی به یکی از تندترین منتقدان دولت ملی تبدیل شود و در نهایت نقش کلیدی در سرنگونی آن ایفا نماید.[۹]
این تغییر مواضع و مخالفتهای شدید بقایی با مصدق، باعث شد که او به یکی از چهرههای بحثبرانگیز و منفور در تاریخ معاصر ایران تبدیل شود.[۱۰]
نقش مظفر بقایی در کودتای ۲۸ مرداد و حوادث مرتبط
زمینههای سیاسی و تحول مواضع
اختلافات سیاسی، رقابتهای شخصی و نگرانی از نفوذ حزب توده و جریانهای چپ، باعث شد که بقایی به همراه گروهی از ملیگرایان میانهرو و مذهبی، علیه مصدق موضع بگیرد و در تحولات سیاسی آن دوره نقش فعال ایفا کند.[۱]
نقش فعال در کودتا و حوادث پس از آن
بقایی، در کنار ابوالقاسم کاشانی و نیروهای مذهبی، نقش مهمی در سازماندهی و حمایت از کودتای ۲۸ مرداد داشت. آنها تلاش کردند تا این کودتا را به عنوان قیامی مردمی جلوه دهند و با استفاده از رسانهها و فعالیتهای سیاسی، افکار عمومی را علیه دولت ملی بسیج کنند.[۲]
در جریان کودتا و پس از آن، نیروهای وابسته به بقایی در کرمان، سرگرد محمود سخایی، رئیس شهربانی وقت را به قتل رساندند.
اتهام به دست داشتن در قتل افشارطوس
یکی از جنجالیترین حوادث آن دوره، قتل سرتیپ محمود افشارطوس، رئیس کل شهربانی دولت مصدق، بود. مظفر بقایی به همراه برخی دیگر از چهرههای سیاسی به دست داشتن در این جنایت متهم شدند. گفته میشود تصمیم به این قتل در منزل بقایی گرفته شده بود و هدف از آن تهدید طرفداران دولت ملی مصدق بود.[۱۱]
ارزیابی و پیامدهای سیاسی
پس از کودتا، بقایی با وجود حمایتهایی که داشت، به دلیل اختلافات سیاسی و ناکامی در تصدی مناصب مهم، به تدریج از صحنه سیاسی کنار گذاشته شد و به تبعید و محدودیتهای سیاسی محکوم گردید. او به عنوان فردی متلون و زیرک شناخته میشد که در نهایت نتوانست جایگاه خود را در قدرت حفظ کند.[۱۲]
دوران پس از کودتا، فعالیتها و تبعید مظفر بقایی
وضعیت سیاسی پس از کودتا
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق، فضای سیاسی ایران به شدت تغییر کرد و حکومت پهلوی با حمایت گسترده آمریکا، قدرت خود را مستحکم نمود. در این شرایط، مظفر بقایی که نقش فعالی در کودتا داشت، به عنوان یکی از چهرههای کلیدی در تحولات سیاسی شناخته شد، اما به دلیل اختلافات و رقابتهای درونحزبی و سیاسی، موقعیت او به مرور تضعیف شد.[۱]
ادامه فعالیتهای سیاسی
بقایی پس از کودتا همچنان به فعالیتهای سیاسی خود ادامه داد و حزب زحمتکشان ملت ایران را به عنوان نیرویی میانهرو و ملیگرا حفظ کرد. او تلاش کرد تا نفوذ سیاسیاش را حفظ کند و در برخی از تحولات سیاسی دهه ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ حضور داشته باشد. با این حال، فضای سیاسی بسته و سرکوبگرانه حکومت پهلوی، محدودیتهای فراوانی برای فعالیتهای حزبی ایجاد کرد و بقایی را در موضعی دشوار قرار داد.[۲]
بازداشت و تبعید
با افزایش فشارهای سیاسی و سرکوب مخالفان، مظفر بقایی در دورههای مختلف به حبس و تبعید محکوم شد. او چندین بار بازداشت و زندانی شد و برای مدتی طولانی از فعالیتهای سیاسی محروم گردید. این تبعیدها و بازداشتها، بخشی از سیاست حکومت پهلوی برای کنترل و محدود کردن نیروهای سیاسی مخالف بود.[۳]
دوران پایانی و بازگشت به عرصه سیاسی
با وجود محدودیتها و فشارها، بقایی در دهههای بعدی تلاش کرد تا به عرصه سیاسی بازگردد و نقش خود را در تحولات کشور ایفا کند. او در برخی از دورهها به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی روی آورد و سعی کرد تا از طریق این مسیرها، تأثیرگذاری خود را حفظ نماید. با این حال، فضای سیاسی ایران در این دوره به گونهای بود که امکان فعالیت آزادانه و مؤثر برای او فراهم نبود.[۱۳]
مرگ مظفر بقایی
مظفر بقایی در ۲۷ آبان ۱۳۶۶، در تهران درگذشت. زندگی سیاسی پر فراز و نشیب او که با تحولات مهم و جنجالی تاریخ معاصر ایران گره خورده بود، با پایان یافتن عمرش به اتمام رسید. پس از مرگ، بررسی و نقد عملکرد او همچنان ادامه داشت و جایگاهش در تاریخ سیاسی ایران موضوع بحث و تحلیلهای متفاوتی باقی ماند.[۱]
دیدگاهها و نقدها درباره مظفر بقایی
خیانت به مصدق و مردم ایران
یکی از مهمترین و بحثبرانگیزترین جنبههای زندگی سیاسی مظفر بقایی، تغییر مواضع و مخالفت شدید او با دکتر محمد مصدق و نهضت ملی شدن نفت است. بسیاری از تاریخنگاران و تحلیلگران سیاسی، بقایی را به خیانت به مصدق و مردم ایران متهم میکنند. این اتهام بر اساس نقش فعال او در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و حمایت از سرنگونی دولت قانونی و مردمی مصدق شکل گرفته است.[۱]
دفاع خمینی از بقایی و کودتا
خمینی در تحلیل خود از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، این واقعه را تمجید کرد. خمینی از مصدق کینه داشت و در سال ۱۳۵۸، به دنبال اجتماعی از نیروهای دموکراتیک و آزادیخواه از جمله مجاهدین خلق، بر مزار دکتر محمد مصدق پیشوای نهضت ملی کردن صنعت نفت، آشکارا کینهی خود را بروز داد و گفته بود:
«چی شده که یک مشت استخوان پوسیده را درآوردهاید و میخواهید زنده کنید».
حیدر رحیمپور ازغدی، یکی از مهرهای حکومتی نیز در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، در سایت حکومتی رجایینیوز، حرفهای خمینی را تکرار کرد و نوشت:
«کودتای ۲۸مرداد از الطاف خفیه بود!
اگر زیادهخواهیهای غرب باعث کودتای ۲۸مرداد نشده بود و مصدق که چهرهیی حقیقتاً ملی بود و دارای دکترای حقوق از غرب و اغلب وزرا و یارانش هر یک در رشته ای از کشاورزی و صنعت و پزشکی و… متخصص بودند و دادگستریش ازدادگستری و دادستانیهای نسبتاً سالم بودند، میتوانستند ایران را چنان بسازند که بلحاظ اداری شانه به شانه کشورهای غربی قرار گرفته و با ملی شدن صنعت نفت از جنبه سرمایه هم بینیاز میگردیدیم و بتدریج یک ملت آرام و مرفه و دموکرات منش، غربباور و بیدردی پدید میآمد که دیگر پی دردسر نمیگردند.
اگر سرکوب ملت در ۱۳۳۲ نبود و مردم مزهی دولت مردمی و اصلاح نسبی امور را چشیده بودند هرگز در ۴۲ و در ۵۷ قیام سراسری امام اتفاق نمیافتاد.
اگر غرب به مصدق با بعضی نیروهای فرهیخته که اطراف خود گرد آورده بود اجازه میداد، به یقین ایران با فرهنگ غربی تبدیل به یک کشور متمکن اما وابسته میشد که هرگز آماده انقلاب اسلامی نمیگردید.»[۴]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ ۱٫۷ ۱٫۸ ۱٫۹ مظفر بقایی - تاریخ معاصر
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ حزب زحمتکشان ملت ایران و مظفر بقایی - تاریخ ایرانی
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ داستان مظفر بقایی - ویستا
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ضدیت هیستریک با پیشوای ملی ایران، دکتر محمد مصدق - سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ مظفر بقایی؛ یار غار دکتر مصدق یا...؟! - برترینها
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ مظفر بقایی کیست؟ - کافه تاریخ
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ از چرخش های عجیب تا افشای تلگراف های نفتی - هفتهنامه مشعل
- ↑ کتاب «در پیشگاه تاریخ چه کسی منحرف شد؟: دکتر مصدق یا دکتر بقایی؟» نویسندگان: مظفر بقایی، عزیزالله علیزاده
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ زندگینامه مظفر بقایی - مرکز اسناد لانه جاسوسی
- ↑ کتاب «خاطرات دکتر مظفر بقایی کرمانی» خاطرات و دیدگاههای شخصی بقایی درباره زندگی و فعالیتهایش - نشر علم
- ↑ مظفر بقایی، حزب زحمتکشان خدمت یا خیانت؟ - پیام ما
- ↑ مظفر بقایی کرمانی، متن کامل مصاحبه - تاریخ شفاهی ایران
- ↑ روایتی از زندگی مظفر بقایی، مرد شگفتانگیز تاریخ معاصر ایران - پژوهشکده علوم انسانی