جلال آل احمد

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جلال آل احمد
جلال15.JPG
نام اصلی جلال‌الدین سادات آل احمد
زمینهٔ کاری نویسندگی
زادروز ۱۱ آذر سال ۱۳۰۲
تهران
مرگ ۱۸ شهریور سال ۱۳۴۸
اسالم گیلان
ملیت ایرانی
پیشه داستان‌نویس، مترجم
کتاب‌ها دید و بازدید، از رنجی که می‌برم، سه تار، زن زیادی، سرگذشت کندوها، مدیر مدرسه، نون و قلم و...
نوشتارها حزب توده سر دو راه، گزارش‌ها، هفت مقاله، غرب‌زدگی و...
همسر(ها) سیمین دانشور
مدرک تحصیلی لسانس ادبیات فارسی
دانشگاه دانشگاه تهران

جلال آل احمد، با نام اصلی جلال‌الدین سادات آل احمد (زاده‌ی ۱۱ آذر سال ۱۳۰۲، تهران – درگذشته‌ی ۱۸ شهریور سال ۱۳۴۸، اسالم گیلان)، روشنفکر، نویسنده و مترجم برجسته‌ی ایرانی و همسر سیمین دانشور است. جلال آل احمد هم‌چنین پسر عموی آیت‌الله سید محمود طالقانی نیز بود. جلال پس از پایان دوره‌ی دبستان وارد دبیرستان شد، اما پدرش که روحانی بود اجازه تحصیل در دبیرستان را به او نمی‌داد. او به فرمان پدرش سید احمد حسینی طالقانی مشغول تحصیل دروس حوزوی شد. با این حال جلال آل احمد به دور از چشم پدر در مدرسه‌ی دارالفنون ثبت نام کرد و دیپلمش را گرفت. او هم‌چنین با مدرک لیسانس از دانش‌سرای عالی در رشته‌ی ادبیان فارسی فارغ‌التحصیل شد و سپس دوره‌ی دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد؛ اما در اواخر تخصیلات از ادامه‌ی آن منصرف شد. جلال آل احمد در اوج جوانی با مطالعه‌ی نشریه‌های پیمان، مرد امروز، تفریحات شب، دنیا و مطبوعات حزب توده با آثار احمد کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد. او و دوستانش انجمنی به نام انجمن تبلیغات اسلامی (انجمن اصلاح) را تشکیل دادند. جلال آل احمد در سال ۱۳۲۳، به حزب توده ایران پیوست و عملاً تفکرات مذهبی را کنار گذاشت. او در سال ۱۳۲۶، به دلیل آلت دست بودن حزب توده به یک کشور بیگانه، با جمع دیگری از دوستانش از این حزب استعفا دادند. جلال آل احمد در دفاع از جبهه ملی و دکتر محمد مصدق تلاش می‌کرد. سرانجام تلاش‌ها و کوشش‌های نیروهای مبارز ملی و مذهبی به نتیجه رسید و در ۲۹ اسفندماه ۱۳۲۹، مجلس، صنعت نفت ایران را ملی اعلام کرد. جلال آل احمد در سال ۱۳۲۴، با انتشار داستان زیارت قدم به عرصه‌ی نویسندگی گذاشت. جلال تا پایان عمرش آثار بسیاری را از خود به‌جا گذاشت. آثار وی شامل: داستان‌ها، مقالات، سفرنامه و مشاهدات، نامه‌ها و ترجمه‌ی کتاب‌های نویسندگان شهیر غربی است. جلال آل احمد سرانجام پس از سال‌ها نویسندگی در عرصه‌های مختلف نوشتاری، در محل زندگی خود، در کلبه‌ای در جنگل‌های اسالم گیلان دیده از جهان فروبست.

زندگی و تحصیلات

جلال آل احمد در سال ۱۳۰۲، در محله سید نصرالدین از مجله‌های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد. او پسرعموی آیت‌الله سید محمود طالقانی بود. خانواده‌ی جلال آل احمد اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. کودکی و نوجوانی وی در محیطی مذهبی و در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت.[۱]

جلال درباره‌ی تولدش می‌گوید:

«نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال ۱۳۰۲، بی‌اغراق سر هفت تا دختر آمده‌ام… کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت.»[۲]

جلال آل احمد تحصیلات ابتدایی را در دبستان‌های کمالیه و ثریا تمام کرد. داستان گلدسته‌ها و فلک از مجموعه داستان‌های کتاب پنج داستان، به بیان اوضاع و احوال و رفتار دوران تحصیل او در دبستان ثریا می‌پردازد. جلال آل احمد در دبیرستان‌های دانش و تدین تهران مشغول تحصیل شد و پس از آن در دوره شبانه مدرسه دارالفنون ثبت نام کرد. او در سال ۱۳۲۲، دیپلم ادبی خود را گرفت؛ و هم‌زمان دروس حوزوی نیز می‌خواند.[۳]

سید احمد حسینی‌طالقانی پدر جلال آل احمد پس از پایان یافتن دوره دبستان به جلال اجازه‌ی تحصیلات دبیرستانی را نداد و او را روانه بازار کار کرد تا حداقل حرفه‌ای برای گذران زندگی خود بیاموزد؛ اما جلال تسلیم پدرش نشد و پنهان از چشم پدر در مدرسه‌ی دارالفنون ثبت نام کرد.[۱]

نوجوانی جلال آل احمد

پدر آل احمد تحصیل جلال را در مدارس دولتی نمی‌پسندید و براین باور بود که آن درس‌ها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می‌کند، و به‌همین خاطر با جلال مخالفت کرد. جلال آل احمد در این رابطه می‌گوید:

«دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم و می‌گفت برو بازار کار کن تا بعد از من جانشینی بسازد؛ و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاس‌های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم…»[۴]

جلال روزها به کارهایی چون ساعت‌سازی، سیم‌کشی برق، چرم فروشی و… می‌پرداخت؛ و شب‌ها به دور از چشم پدرش در کلاس‌های شبانه مدرسه‌ی دارالفنون به تحصیل خود ادامه می‌داد. او خود می‌گوید:

«دارالفنون هم کلاس‌های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار، ساعت سازی، بعد سیم‌کشی برق، بعد چرم‌فروشی و از این قبیل… و شب‌ها درس. با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاه‌گداری سیم‌کشی‌های متفرقه بردست جواد، یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین‌جوری‌ها دبیرستان تمام شد و توشیح دیپلمه آمد زیر برگه وجودم…»[۱]

جلال آل احمد اشاره‌ای به علت تصمیم به تحصیل در مدرسه‌ی دارالفنون نکرده است؛ اما آنچه که به نظر می‌رسد، تصمیم او به خاطر دلزدگی از رفتار و اخلاق پدر و سخت‌گیری‌های بی‌مورد مذهبیش بوده، که باعث شده است جلال از روحانیت و مذهب فاصله بگیرد.[۲]

عزیمت به نجف

پس از پایان دوره‌ی دبیرستانی، پدر جلال او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمدتقی فرستاد تا در آن‌جا به تحصیل در علوم دینی بپردازد؛ البته جلال به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت؛ ولی در نجف اشرف ماندگار شد. جلال در نجف بیشتر از چند ماه دوام نیاورد و به ایران برگشت. جلال آل احمد در کتاب کارنامه سه ساله، جریان رفتن به عراق را خودش این‌طور شرح می‌دهد:

«تابستان ۱۳۲۲ بود، در بحبوحه جنگ، با حضور سربازان بیگانه و رفت و آمد وحشت انگیز و قُرقی که در تمام جاده‌ها کرده بودند تا مهمات جنگی از خرمشهر به استالینگراد برسد. به قصد تحصیل به بیروت می‌رفتم که آخرین حد نوک دماغ ذهن جوانی‌ام بود و از راه خرمشهر به بصره و نجف می‌رفتم که سپس به بغداد والخ. اما در نجف ماندگار شدم. میهمان سفره برادرم. تا سه ماه بعد به چیزی در حدود گریزی، از راه خانقین و کرمانشاه برگردم. کله‌خورده و کلافه و از برادر و پدر…»[۴]

جلال آل احمد پس از بازگشت از نجف اشرف، در سال ۱۳۲۲، وارد دانش‌سرای عالی شد؛ و در سال ۱۳۲۵، در رشته‌ی ادبیات فارغ‌التحصیل گردید. جلال آل احمد در سال ۱۳۳۰، پیش از آن‌که از رساله‌ی دکترای خود را با عنوان قصه هزار و یک شب ارائه دهد، تحصیلات دانشگاهی خود را ناتمام رها کرد. جلال آل احمد در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران، علت و بی‌علاقگی خود را از دریافت نکردن درجه دکترا به کم‌سوادی برخی از استادان دانشگاه مربوط دانست. او در دیدار با دکتر علی شریعتی از ناتمام رها کردن تحصیلات تکمیلی خود، به‌عنوان موهبت یاد کرد.[۲]

جلال آل احمد در زمان رضاخان

جوانی جلال آل احمد

هم‌زمان با کودکی جلال آل احمد، سلسله قاجاریه به تاریخ پیوست و با به قدرت رسیدن رضاخان فصل نوینی در تاریخ ایران آغاز شد. انگلیسی‌ها بسیاری از مردان سیاسی وطن را با ترفندهای مختلف به خود وابسته کردند؛ و برای نخستین بار در تاریخ ایران حکومتی به قدرت رسید که هم متکی به نیروهای داخلی نبود؛ و هم‌این‌که با کمک نیروهای خارجی سرکار آمده بود. رضا خان دیکتاتوری محض را بر کشور گسترد و هر مخالفی را سرکوب و نابود؛ و کشور را در فضایی از خفقان و سرکوب برای حکومتش فرو بُرد. رضاخان در آغاز با استفاده از اعتقادات دینی مردم و ابراز پای‌بندی به مذهب، بر کشور حاکم شد. او فروش مشروبات الکلی را ممنوع و نان را ارزان کرد؛ و از زنان خواست ححاب را رعایت کنند. اما چیزی نگذشت که برآن شد که با سیاست‌های سطحی و تقلید از غرب، ایران را به اصطلاح به سوی پیشرفت و ترقی هدایت کند. وی زنجیرزنی در محرم را ممنوع اعلام کرد؛ و تمام املاک وقفی را در انحصار دولت درآورد. در سال ۱۳۰۶، کلاه پهلوی به جای کلاه‌های سنتی به اجبار جایگزین شد؛ و سال بعد نیز پوشیدن کت و شلوار اجباری گردید. جلال آل احمد نخستین دردسرهای حکومت وابسته رضاخانی را در کودکی احساس کرد. او بدون نگرانی مالی، دوران دبستان را می‌گذراند، ولی پدرش سید احمد طالقانی که امام جماعت مسجد پاچنار و لباسچی بود، در سال ۱۳۱۰، حاضر نشد تسلیم سیاست‌های رضاخان شود؛ و کارهای محضری و دفترداری خود را دولتی کند. به همین دلیل کار محضر را کنار گذاشت و به امام جماعت قناعت کرد. جلال نیز تحت آزار و اذیت پدرش قرار می‌گرفت.

در سال ۱۳۱۴، که جلال آل احمد کودکی ۱۲ ساله بود، کلاه پهلوی را به کلاه شاپو و تاریخ رسمی کشور را از هجری قمری به هجری شمسی تغییر دادند؛ و واقعه‌ی کشف حجاب آغاز شد. جلال هم مجبور بود زحمت‌هایی را که رضاخان برای دیگران ایجاد می‌کرد با زحمت‌های خود تعدیل کند. وی باید برای تأمین آب حمام خانگی، زحمت زیادی می‌کشید؛ چون‌که زنان خانواده نمی‌توانستند به‌خاطر مزاحمت‌های عوامل رضاشاه برای حمام کردن از خانه خارج شوند.[۲]

جلال آل احمد در عرصه‌ی سیاسی، اجتماعی

جلال آل احمد در خانه‌ٔ خودش

در سال‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جلال آل احمد هم‌چون بسیاری از روشنفکران دیگر ایرانی دچار نوعی آشفتگی فکری و سردرگمی است. با این وجود او اغلب آثار خود را در همین دوران سردرگمی و یأس و سرخودرگی به رشته‌ی تحریر درآورد؛ و همین بدبینی و یأس و سرخودرگی را نیز به خوانندگانش منتقل می‌سازد. جلال آل‌احمد را می­‌توان پیش‌گام طرح اجتماعیات در ادبیات که مقولاتی مانند حکومت، غربزدگی و… را در قالب بیان گنجانده است. جلال اندیش‌مندی است که در تمام آثارش به بررسی مسائل اجتماعی ایران پرداخته و راه حل‌هایی برای این مسئله ارائه می­نماید. بینش اجتماعی او در همه‌ی آثارش به‌ویژه آثار نگارش یافته در دهه‌ی آخر زندگیش، کاملاً مشهود است.[۴]

رویکرد سیاسی و اجتماعی جلال آل احمد در سال‌های آخر دبیرستان برجسته شد. در شهریورماه ۱۳۲۰، ایران به اشغال متفقین درآمد و قشون رضاخانی نتوانست در برابر این تجاوز بیگانگان عکس‌العملی نشان دهد. در ۲۵ شهریور رضاشاه استعفا داد و با ثروت هنگفتی از ایران تبعید شد؛ و فرزندش محمدرضا پهلوی در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰، جای پدر برتخت سلطنت نشست. از طرف دیگر در سال‌هایی که کشور عرصه‌ی تاخت‌وتاز نیروهای متفقین شد؛ فرصت مناسبی بود که درخلع دیکتاتوری، احزاب و تشکل‌های سیاسی رشد کنند و هر کدام با شعارهای حق و ناحق و یا مردم فریبانه‌ی خود، گروهی از مردم را به خود جذب کنند. در عرض یکی دو سال پس از شهریور ۱۳۲۰، حدود ۲۰ حزب در ایران تشکیل شد. در این سال‌ها مطبوعاتی که در فضای باز سیاسی ایجاد شده بود، رشد زیادی کرد و نشریه‌های مختلف و متفاوت و با عقاید و افکار گوناگون وارد بازار شد. پیترآوری استاد تاریخ دانشگاه کمبیریج در این باره نوشته است:

جلال آل احمد

«سال شهریور ۱۳۲۰، شاهد گشایش حق آزادی بیانی بود که در دوران سلطنت رضاشاه کاملاً سلب شده بود. در فاصله سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴، این حق به خوبی مورد استفاده قرار گرفت و نویسندگان برجسته‌ای چون صادق هدایت، محمدمسعود، صادق چوبک، جلال آل احمد و بزرگ علوی درخشیدند.»

در همین سال‌ها و تا سال ۱۳۲۶، حدود ۵۰۰ روزنامه و مجله گوناگون به چاپ می‌رسید. جلال آل احمد خودش می‌گوید:

«با سال ۱۳۲۰، که بندها می‌گسلد مردمی که از فشار سکوت نزدیک بوده است لال بشوند با عجله هرچه گفتنی است بیرون می‌ریزند. استقبال عمومی از هر مطبوعه‌ای که هرزتر فحش می‌دهد تا سال ۲۴ نمونه بارز این شتاب در گفتن و هر چه بدتر گفتن است.»

جلال آل احمد در اوج جوانی با مطالعه‌ی نشریه‌های پیمان، مرد امروز، تفریحات شب، دنیا و مطبوعات حزب توده با آثار احمد کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد. او و دوستانش انجمنی به نام انجمن تبلیغات اسلامی (انجمن اصلاح) را تشکیل دادند. شاید این انجمن نخستین محمل فعالیت‌های گروهی و حزبی جلال آل احمد بوده است. هم‌چنان‌که خودش می‌گوید:

«شب‌ها در کلاس‌هایش (انجمن اصلاح) مجانی فنارسه (فرانسه) درس می‌دادیم و عربی و آداب سخنرانی و روزنامه دیواری داشتیم و به قصد وارسی کار احزابی که هم‌چو قارچ روییده بودند هر کدام مأمور یکی‌شان بودیم و سرکشی می‌کردیم به حوزه‌ها و میتینگ‌هاشان… و من مأمور حزب توده بودم[۲]

پیوستن به حزب توده

جلال آل احمد و پدرش

جلال آل احمد پس از بازگشت از نجف، دچار شک و تردید و بی‌اعتقادی به دین و مذهب شد که بازتاب‌های منفی خانواده را به دنبال داشت. جلال خود در این رابطه گفته است:

«شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شده دیگر مهر نماز زیرپیشانی نمی‌گذاشتم. در نظر خود من که چنین می‌کردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بت‌پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لامذهبی بود؛ و تصدیق می‌کنید که وقتی لامذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می‌دهد که تا به آخر براندش…»

جلال آل احمد در سال ۱۳۲۳، به حزب توده ایران پیوست و عملاً تفکرات مذهبی را کنار گذاشت. دوران داغ بلوغ که شک و تردید لازمه‌ی آن دوره از زندگی بود، اوج‌گیری حرکت‌های چپ‌گرایانه حزب توده و توجه جوانان آزادی‌خواه و پرشور آن زمان به شعارهای تند و انقلابی حزب توده و درگیری جنگ جهانی دوم از عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکر و اندیشه‌ی جلال آل احمد شدند. جلال آل احمد در سال ۱۳۲۴، با انتشار داستان زیارت در مجله سخن، قدم به عرصه‌ی نویسندگی گذاشت؛ و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه دید و بازدید منتشر شد. جلال آل احمد در نوروز سال ۱۳۲۴، برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب توده، عازم شهر آبادان شد؛ و به‌خاطر استمرار فعالیت‌هایش در حزب توده، مسئولیت‌های چندی را پذیرفت. جلال در این رابطه گفته است:

«در آبادان اتراق کردم. پانزده روزی. سال ۱۳۲۴ بود، ایام نوروز و من به مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته اش به آن ولایت می رفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکنی کنار خیابان… در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره و از اوایل سال ۲۵ مأمور شدم زیر نظر طبری که نشریه ماهنامه مردم را راه بیندازم و تا هنگام انشعاب ۱۸ شماره‌اش را درآوردم، حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم…»[۴]

استعفاء از حزب توده

جلال آل احمد

در سال ۱۳۲۵، قوام‌السلطنه موفق به سرکوب حکومت خودمختار آذربایجان شد. پیشه‌وری هم به قفقاز فرار کرد. این شکست و شکست‌های دیگرحزب توده و وابستگی این حزب به شوروی که علنی هم بود، منجربه انشعاب جلال آل احمد و دوستانش از این حزب شد. در این سال جلال با دکتر اپریم کتاب حزب توده سر دو راه، را منتشر کرد. این کتاب به تحلیل مبارزات حزب توده و شکست‌های آن‌ها پرداخته است.

در آذرماه سال ۱۳۲۶، خلیل ملکی و یارانش ازجمله جلال آل احمد از حزب توده خارج شدند و جامعه سوسیالیست‌های نهضت ملی ایران را تشکیل دادند. حزب توده از امتیازخواهی شوروی در نفت شمال، جدایی‌طلبی پیشه‌وری و مخالفت با دکتر محمد مصدق حمایت می‌کرد؛ و این‌ها دلایلی کافی بود تا خلیل ملکی و دوستانش از آن جدا شوند. اما جامعه سوسیالیست‌های نهضت ملی ایران، به دلیل مخالفت‌های بسیار حزب توده و رهبر خارجی‌شان با آن نتوانست دوام بیاورد و جلال نیز فعالیت‌های حزبی را تعطیل کرد و بیشتر به نوشتن و ترجمه پرداخت. جلال که از نیروهای برجسته‌ی گروه خلیل ملکی و مسؤولیت اصلی مطبوعاتی گروه با وی بود، همراه دیگران و در دفاع از جبهه ملی و دکتر محمد مصدق تلاش می‌کرد. سرانجام تلاش‌ها و کوشش‌های نیروهای مبارز ملی و مذهبی به نتیجه رسید و در ۲۹ اسفندماه ۱۳۲۹، مجلس صنعت نفت ایران را ملی اعلام کرد.[۲]

جلال آل احمد درباره حزب توده می‌گوید:

«روزگاری بود و حزب توده‌ای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی می‌نمود و ضد استعمار حرف می‌زد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعوی‌های دیگر و چه شوری که انگیخته بود؛ و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمی‌دانستیم سر نخ دست کیست و جوانی‌مان را می‌فرسودیم و تجربه می‌آموختیم. برای خود من، اما روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم، سال ۲۳ یا ۲۴ از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیون‌های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و…»[۴]

آموزگاری و آشنایی با سیمین دانشور

جلال آل احمد و همسرش سیمین دانشور

جلال آل احمد در سال ۱۳۲۵، دوره‌ی لیسانس خود را با ارائه پایان‌نامه‌ای با موضوعی تحت عنوان داستان حضرت یوسف در قرآن، به پایان برد؛ و پس از یک سال معطلی به عنوان دبیر دبیرستان‌های تهران مشغول به کارگردید.[۲]

جلال در سال ۱۳۲۶، با شغل آموزگاری در وزارت فرهنگ مشغول به کار شد؛ و هم‌زمان تحصیلات خود را در رشته‌ی ادبیات فارسی ادامه داد. وی در سال ۱۳۲۷، در اتوبوس اصفهان به تهران هنگام مسافرت با سیمین دانشور، داستان‌نویس و مترجم برجسته‌ی معاصر ایران، آشنا شد؛ و در سال ۱۳۲۹، با سیمین ازدواج کرد.[۵]

جلال آل احمد به‌عنوان دبیر به تدریس در دبیرستان‌های حومه تهران و هنرستان موسیقی پرداخت. او یک سال نیز مدیر دبستان صفا و مدرسه فرهنگ شمیران تهران بود. جلال از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳، مشاور تعلیمات متوسطه در وزارت فرهنگ بود. او هم‌چنین تا آذرماه ۱۳۴۵، دبیر دانش‌سرای عالی بود؛ و سپس اخراج شد. جلال مدتی بازرس آموزش و پرورش شد؛ و از اسفندماه ۱۳۴۶، تا خرداد ۱۳۴۷، به تدریس ادبیات فارسی در دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران پرداخت که از طرف ساواک ممنوع التدریس شد. آخرین شغل دولتی آل احمد، تدریس ادبیات در کلاس‌های شبانه دانش‌سرای عالی بود که در مردادماه سال ۱۳۴۸، نیز از آن کار ممنوع شد. گویا مدتی هم در دانش‌سرای مامازن و هنرسرای نارمک تدریس کرده است.[۳]

نقش و تأثیر جلال آل احمد در ادبیات

جلال آل‌احمد قلم روان و شیوایی دارد که کم‌کم به نثر شکسته و عامیانه‌ای تبدیل می‌شود. وی در آخرین آثارش هم اصول و قواعد نگارش زمان فارسی را به کناری نهاده، و هم عفت قلم را هم زیر پا می‌گذارد؛ و تنها چیزی که از وی باقی مانده است بی پروائی و جسارت در انتقاد از نظام حاکم است که برای حفظ مقام و مرتبت و موقعیتش، او را به‌عنوان یک سمبل روشنفکری زمانش کفایت می‌کند.[۴]

جلال آل احمد نویسنده‌ای مردمی بود و مانند آن‌ها زندگی کرد؛ و دردها و رنج‌های‌شان را فهمید و با اندیشه و افکاری بلند و روشن‌فکرانه به تحلیل دردهای جامعه خود پرداخت. نثر جلال آل احمد نثری منحصر به خود اوست و با ویژگی‌های بسیار روشن و برجسته. نثر او آن‌قدر عالی است که مورد تقلید بسیاری از نویسندگان پس از او قرار گرفت. نقش و تأثیر جلال آل احمد بر ادبیات معاصر ایران غیرقابل انکار است.[۲]

داریوش آشوری در رابطه با نقش جلال آل احمد در ادبیات ایران می‌نویسد:

«ادبیات روزگار ما با یک جهش از دوره‌ی صادق هدایت به دوره‌ی آل‌احمد جهید، ادبیات سرخورده، غمگین و رنگ پریده­ی بوف کوری ناگهان جای خود را به ادبیاتی ستیزنده و شتابنده و جهنده و پُرغوغا داد. آل‌احمد بحث کهنه‌ی لوس هنر برای هنر یا هنر برای اجتماع را رها کرد و مفهوم مسئولیت نویسنده را از سارتر الهام گرفت، نظریه‌ای که مسئولیت را جزو ذاتی کار نویسنده می‌داند، نه چیزی افزون بر آن. آل‌احمد با پیش کشیدن این نظر درباره ادبیات حرکت و تکانی تازه را سبب شد و خودش همیشه پرچمدار این حرکت ماند. او سنگین‌ترین وزنه قلم در دوره خود بود که کم وبیش همه‌ی نسل جوان‌تر را به شکل‌های مختلف زیر نفوذ خود داشت. نثر آل‌احمد هر چند در دست او بهترین سلاح کارش بود اما در دست مقلدانش لوس و بی‌روح می‌شد؛ زیرا این نثر و شیوه، تنها یک شیوه و سبک نبود، یک شخص بود، جلال آل‌احمد بود.»

جلال آل احمد و حسین ملک

جلال آل احمد از سال‌های ۱۳۲۶، به معرفی آثار و نویسندگان بزرگ معاصر غربی پرداخت. از جمله این‌که برای نخستین بار، با ترجمه‌ی رمان بیگانه اثری از آلبر کامو، او را به جامعه‌ی ادبی ایران معرفی کرد؛ و هم‌چنین چند سال بعد با ترجمه‌هایی از آندره ژید، یونگر، اوژن یونسکو، داستایوسکی، نقش بسیار مؤثری در پیش‌برد ادبیات معاصر ایران ایفا کرد.[۴]

از نظر ادیبان و نویسندگان و صاحب نظران، جلال آل احمد تأثیر به‌سزایی در ادبیات فارسی داشته است ک می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • معرفی آلبر کامو به جامعه ادبی ایران، با ترجمه‌هایی از آندره ژید، یونگر، اوژن یونسکو، داستایوسکی نقش بسیار مؤثری در پیش برد ادبیات معاصر ایفا کرد.
  • معرفی بیشتر شعر نو نیمایی و کمک به گسترش آن.
  • حمایت از شاعرانی مثل احمد شاملو و نصرت رحمانی و حمایت از جوانان دیگر.
  • نثر جلال آل احمد باعث یک جهش بی‌سابقه در نثر فارسی به سمت فضای هیجان عصبانیت شد.
  • تأثیر پذیرفتن و تقلید دیگران از آثار جلال به‌ویژه نویسندگان، روشنفکران و دانشجویان که باعث گسترش هر چه بیشتر نوع نگارش ادبی جلال آل احمد شد؛ به گونه‌ای که وی به الگویی در میان طیف ادبی و مردمی تبدیل شد..
  • ایجاد تشکل‌های ادبی و صنفی، از جمله کانون نویسندگان ایران و انتشار مقالات گوناگون از دیگر خدمات آل احمد به ادبیات معاصر ایران است. در واقع در نیمه‌های دهه ۱۳۴۰، او نقش پدرخوانده ادبیات ایران را ایفا می‌کرد.
  • جلال ادامه دهنده‌ی راهی بود که محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت در ساده‌نویسی و استفاده از زبان و لحن عموم مردم در محاورات، آغار کرده بودند. درعمل این سبک نوشتن و استفاده از زبان محاوره‌ای توسط جلال آل احمد به اوج رسید و گسترش یافت.[۱]

سبک و ویژگی‌های نثر جلال آل احمد

داستان‌نویسی اگرچه در ایران قدمت زیادی دارد، ولی داستان کوتاه به شکلی که در آثار نویسندگانی هم‌چون جمال‌زاده، طالبوف، صادق هدایت و البته جلال آل‌احمد می‌بینیم، به دوران معاصر برمی‌گردد و زمانی که جلال آل‌احمد شروع به نوشتن کرد؛ هرچند برای نخستین بار نبود، اما هنوز تازه و نوپا بود. آنچه جلال آل‌احمد را از سایر نویسندگان برجسته و متمایز می‌کند؛ و باعث پایندگی او در عصر خودش می‌شود، اندیشه و لحن ساده و دلنشین اوست. روایت و سخنان جلال حتی در داستان‌هایش با تحلیل و موشکافی همراه است؛ حتی زمانی‌که از بدیهی‌ترین حوادث و رویدادهای دورانی می‌نویسد که خود در آن زندگی کرده است؛ و همین موجب یگانگی خواننده با راوی داستان‌های او می شود. جلال آل احمد حرف‌هایش را رک و پوست‌کنده و بی‌پرده و گاهی حتی تندوتیز و تلخ می‌زند؛ و به این شکل قصد دارد تا خواننده را به مستقیم‌ترین شکل ممکن با واقعیت مواجه و روبه‌رو کند؛ به این امید که تأثیری که لازم است را بر ذهن و ضمیر او بگذارد. آگاهی‌بخشی، به‌ویژه به توده‌های مردم، از روشن‌ترین اهداف جلال آل‌احمد است که به‌خوبی در آثارش نمایان است؛ و به همین خاطر است که برای تأثیرگذاری بیشتر در نوشته‌هایش از لحن عامیانه و ادبیات کوچه‌بازاری که از دل جامعه برآمده، استفاده کرده است. واکنش‌هایی که جلال در آثارش به مسائل روز جامعه دارد، او را یک نویسنده‌ی سیاسی-اجتماعی معرفی می‌کند. یکی دیگر از ویژگی‌های آثار جلال آل احمد نقش بسزای او در شناساندن ایران دیروز در دهه‌های قبل از انقلاب، به نسل بعد است. برای نسل امروز، زنده بودن و ملموس بودن ماجراهایی که در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ در داستان‌های آل احمد رخ داده است، دلیلی بر قدرت قلم وهنر و درک بالای او است.[۶]

در مجموع نثر جلال آل احمد تلگرافی، عصبی و پرخاش‌گر، شلاقی، صریح دقیق، حساس، تیزبین، صمیمی، حادثه‌آفرین، منزه طلب، کوتاه و فشرده، بریده و درعین حال رسا و بلیغ است. نثر جلال به طور ویژه در مقالات، سنگین گزارشی و روزنامه‌نگارانه است. وی دارای نثری برون‌گرا است؛ یعنی نثرش بر خلاف نثر صادق هدایت در خدمت تحلیل ذهن و باطن شخصیت‌ها نیست.[۷]

جلال با استفاده از دو عامل نثر کهن فارسی و نثر نویسندگان پیشرو فرانسوی، به نثر خاص خود دست یافته است. او تلاش کرده است که در نثر خود تا آن‌جا که امکان داشته، فعل، حروف اضافه، مضافٌ‌الیه‌ها، دنباله ضرب‌المثل‌ها و در مجموع هر آنچه که ممکن بوده است را حذف کند. حذف بسیاری از بخش‌های جمله، منجر به آن شده است که نثر جلال ضرب‌آهنگی تند و شتاب‌زده بیابد. جلال آل احمد در شکستن برخی از سنت‌های ادبی و قواعد دستور زبان فارسی، شجاعت کم‌نظیری داشت و این ویژگی در نامه‌های وی به اوج می‌رسد. از ویژگی‌های دیگر نثر جلال آل احمد می‌توان به نیمه رها کردن بسیاری از جملات، تعبیرات و اندیشه‌ها و استفاده از علامت نقطه چین (...) به جای آن‌ها اشاره کرد، که این امر در راستای ایجاز نوشته‌ها و ضرب‌آهنگ سریع آن‌هاست. جلال آل احمد در دوره‌ی ادبیات متعهد زندگی زیسته است و هنر نویسندگیش، هنری متعهد بوده و این تعهد در کتاب‌هایش آشکار است. مهمترین ویژگی هنر متعهد، تلقی ابزار، وسیله و رسانه بودن هنر است، یعنی آنچه اهمیت دارد پیامی است که از طریق این رسانه منتقل می‌شود.[۱]

نظرگاه جلال آل احمد درباره‌ی دموکراسی

جلال آل‌احمد راه‌های تحقق دموکراسی در ایران را این‌گونه بر می‌شمارد:

  • از قدرتهای بزرگ محلی ومالکان اراضی سلب اختیار شده باشد که مزاحم اعمال رأی آزاد مردم‌اند.
  • وسایل انتشاراتی وتبلیغاتی نه در انحصار حکومتهای وقت بلکه در اختیار مخالفان حکومتهای وقت نیز گذاشته شده باشد.
  • احزاب به صورت واقعی قدرت عمل پیدا کرده باشد.
  • از دخالت قوای تأمینی وسازمان امنیت در کارهای کشوری جلوگیری شده باشد.
  • رهبری مملکت باید دموکراتیزه شود، یعنی آن را باید از انحصار این شخص و آن شخص یا خانواده درآورد.
  • فرهنگ و سیاست ما باید از قدرت‌های جوان وتند ومحرک به‌عنوان اهرمی استفاده کنند که تأسیسات کهن را از جا بر کند و از آن‌ها مانند مصالحی برای ساختن دنیای دیگر استفاده کند.[۴]

زن از نگاه جلال آل احمد

جلال و سیمین دانشور

یکی از موضوعات اجتماعی در داستان‌های جلال آل احمد زن است. زن به عنوان پدیده‌ای اجتماعی، حدوداً هم‌زمان با انقلاب مشروطه وارد ادبیات شده است. در دوران مشروطه از بیچارگی‌ها، محرومیت‌ها و نداشتن آزادی زن در خانواده و جامعه سخن گفته می‌شود. زن به عنوان فردی از جامعه، تحت تأثیر تبعیض و ستم‌ها، خرافه‌پرستی‌ها و نادانی‌های اجتماعی است که در آن زندگی می‌کند. هم‌چنان‌که جلال آل احمد می‌گوید:

«وضع زن در خانواده و اجتماع، بهترین نمودار گسیختگی اجتماع و تنش و کشاکش درونی فرهنگی است که از همان دوران مشروطیت تناقض‌های دردناک و بحرانی آن آشکار شده بود. در این جامعه، تمام نابسامانی‌ها در وجود زن تبلور یافت.»

زن در جامعه‌ی آن دوران، فردی بود که اگرچه در جامعه زندگی می‌کرد، ولی هیچ سهمی از آن نداشت. موجودی کتک‌خور و اسیر بود. زنان در داستان‌های جلال آل احمد نه مانند زنان صادق چوبک در فکر هم‌آغوشی‌اند و نه مثل زنان مرفه و زیبای بزرگ علوی، به عشق‌های رمانتیک فکر می‌کنند. زنان داستان‌های جلال آل احمد خود را حقیر درمی‌یابند. آنان در فضا و محیطی مردسالار توصیف می‌شوند. نه هویتی دارند و نه هیچ حقی برای اعتراض. آنان در اجتماعی زندگی می‌کنند که آزادی و تساوی برای زن در عمل و نظر وجود ندارد. مثلاً در کتاب بچه مردم، داستان زندگی زنی است که به‌خاطر ازدواج مجدد مجبور است بچه‌ی شوهر اولش را سر راه بگذارد تا بتواند به زندگی خود ادامه دهد. این داستان زندگی زنی را به تصویر می‌کشد که به خاطر نان و ادامه زندگی، از ابتدایی‌ترین احساسات خود می‌گذرد. چرا که او در جامعه‌ای زندگی می‌کند که زن، مثل یک بچه به حمایت مرد نیازمند است. در داستان لاک صورتی جلال آل احمد، شوهر هاجرخانم که فروشنده دوره‌گردی است به علت خریدن لاک، او را مورد ضرب و شتم و کتک‌کاری قرار می‌دهد. هاجر خانم زنی است که خود را ناقص‌العقل می‌داند و نهایت خواسته و آرزویش خریدن لاکی است تا با آن دستانش را مانیکور کند. آل احمد در این داستان می‌گوید:

«چه خوب بود، اگر می‌توانست آن‌ها را مانیکور کند، این‌جا بی‌اختیار به یاد همسایه‌شان، محترم، زن عباس آقای شوفر افتاد. پزهای ناشتای او را که برای تمام اهل محل می‌آمد، در نظر آورد. حسادت و بغض راه گلویش را گرفت و در ته دلش پیچید…»

جلال و سیمین دانشور

همه‌ی داستان، خیالات خام یک زن برای خرید یک لاک است. هم‌چنین او به‌عنوان یک زن نباید از شوهرش هیچ انتظاری داشته باشد.

در داستان آفتاب لب بام پدر سلطان بی‌چون و چرای خانه است که حضورش فضای خانه را سنگین می‌کند. دستور می‌دهد و از تشنگی ناشی از روزه ماه رمضان، دخترک خُردسالش را کتک می‌زند. هم‌چنین در کتاب زن زیادی، صناعت جریان ذهنی را به خوبی برای به تصویر کشیدن آشفتگی‌های تازه عروس رانده شده از خانه‌ی شوهر به کار می‌گیرد. زن سرافکنده و عاصی به خانه پدری برگشته و روزهای شوهرداری را به یاد می‌آورد. این تداعی‌ها از شیوه‌ی درهم آمیختن خاطرات، آرزوها و حسرت‌ها، وجوه گوناگون زجر و درد چندگانه را مجسم می‌کند که در جامعه پدرسالار بر زنان تحمیل می‌شود.

در مجموع داستان‌های جلال آل احمد، تصویری از تحقیر زنان در جامعه‌ای مردسالار است. زنانی که از خود هیچ اجازه و اختیاری ندارند و از طرف مردان مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرند. آنچه جلال آل احمد از زن در داستان‌هایش به نمایش می‌گذارد، تصویر حقارتی است که محیط و جامعه به زنان تحمیل می‌کند. زنان نخست در خانه‌ی پدری و سپس در اسارت خانه‌ی شوهر، حق و حقوقش پایمال می‌شود. زن در چنین اجتماعی شخصیتی است منفعل. او تحقیر می‌شود، کتک می‌خورد و اذیت و آزار می‌بیند؛ و حقی بیش از این برای خود قائل نیست..

جلال آل احمد در فصلی از کتاب غرب‌زدگی می‌نویسد:

«... از واجبات غرب‌زدگی یا مستلزمات آن، آزادی دادن به زنان است. ظاهراً احساس کرده بودیم که به قدرت کار این ۵۰ درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم که گفتیم آب و جارو کنند و راه‌بندها را بردارند تا قافله‌ی نسوان برسد! اما چه‌جور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسائل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک حجاب را از سرشان برداریم؛ و درِ عده‌ای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ؛ همین بسشان است. قضاوت که از زن برنمی‌آید، شهادت هم که نمی‌تواند بدهد، رأی و نمایندگی مجلس هم که مدت‌هاست مفتضح شده‌است و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست. طلاق هم که بسته به رأی مرد است. (الرّجال قوّامون علی النساء) را هم که چه خوب تفسیر می‌کنیم! پس در حقیقت چه کرده‌ایم؟ تنها به زن اجازه‌ی تظاهر در اجتماع را داده‌ایم؛ فقط تظاهر، یعنی خودنمایی، یعنی زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیده‌ایم؛ به کوچه آورده‌ایم؛ به خودنمایی و بی‌بند و باری واداشته‌ایم که سر و رو را صفا بدهد و هرروز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. آخر کاری، وظیفه‌ای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً! یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا ارزش خدمات اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان یعنی مزدشان یکسان نشود؛ و تا زن همدوش مرد مسئولیت اداره‌ی گوشه‌ای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به عهده نگیرد و تا مساوات به معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نگردد، ما در کار آزادی صوری زنان، سال‌های سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ مصرف‌کنندگان پودر و ماتیک - محصول صنایع غرب – نداریم… زن را در رهبری مملکت راهی نیست؛ اما زنان ایل و دِه و بار اصلی زندگی را به دوش می‌کشند…»[۴]

مزار جلال آل احمد

درگذشت جلال آل احمد

سرانجام جلال آل احمد پس از سه دهه نویسندگی در عرصه‌های مختلف نوشتاری، در هجدهم شهریور۱۳۴۸، در ویلای شخصی خودش در خلیف آباد اسالم گیلان دیده از جهان فروبست. آیت‌الله سید محمود طالقانی بر پیکرش نماز گذارد و درصحن مسجد فیروزآبادی تهران در جوارمزار خلیل ملکی به خاک سپرده شد. درباره‌ی علت مرگ او در همان روزها شایعاتی مختلفی نسبت به چگونگی مرگ او منتشر شد.[۳]

پس از مرگ نابهنگام جلال، پیکر او به سرعت تشییع و به خاک سپرده شد که منجربه شک و تردید و ایجاد باوری درباره‌ی سر به نیست شدن جلال توسط ساواک شد. همسر او، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کرده است، اما برادر جلال، شمس آل احمد قویاً معتقد است که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کرده‌است.[۱]

خانه جلال آل احمد

خانه‌ٔ جلال آل احمد و سیمین دانشور

خانه جلال آل احمد و سیمین دانشور، با مساحت ۴۲۰ متر مربع و زیربنایی در حدود ۲۵۰ مترمربع و ۲ طبقه، در کوچه‌ی بن‌بست ارض در منطقه دزاشیب تهران واقع شده است. تقریباً هم‌زمان با ثبت ملی خانه‌ی پدر جلال آل احمد واقع در خیابان خیام تهران که در زمان احمدشاه قاجار ساخته شد؛ از طرف سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، خانه‌ی آل احمد و سیمین نیز در فهرست بناهای تاریخی و میراث فرهنگی ایران قرار گرفت.

خانه‌ی جلال و سیمین، آشنایی با یک دوره تاریخی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تا پس از انقلاب ضدسلطنتی است که در تمامی مراحل ساخت خانه، خود جلال حضور داشته و در روند ساخت آن شرکت داشته است؛ هم‌چنان‌که در یکی از نامه‌هایش به سیمین نوشته است:

«عزیز دلم سیمین… الان از سر ساختمان برگشته‌ام. مبارکت باشد درها را بردم بالا و تا من آن‌جا بودم سه تایش را کار گذاشتند. جمعاً پانزده تا چارچوب در و پنجره بردم بالا… خودم هم یک پا بنا بودم و هم یک پا عمله. انواع مختلف کارهای ساختمان را کردم. از سر جرز آجر گذاشتن و جرز را بالا بردن گرفته تا آجر بالا انداختن و کار گِل و آجر سابیدن…»[۸]

کتاب3.JPG

آثار جلال آل احمد

آثار جلال آل احمد مجموعاً به چهل کتاب می‌رسد که برخی از آن‌ها پس از مرگ وی انشار یافت. آثار جلال به پنج دسته تقسیم می‌شود. شامل داستان، سفرنامه و مشاهدات، مقالات، ترجمه، و نامه‌ها.

مجموعه داستان

از مجموعه آثار جلال آل احمد ۱۱ کتاب آن داستان است، شامل: دید و بازدید، از رنجی که می‌برم، سه تار، زن زیادی، سرگذشت کندوها، مدیر مدرسه، نون و قلم، نفرین زمین، پنج داستان، طوطی‌نامه، سنگی بر گوری.

دید و بازدید

سه تار

مجموعه داستان دید و بازدید نخستین اثر ادبی جلال آل‌احمد است که در سال ۱۳۲۴، منتشر یافت. این مجموعه، در ابتدا ۱۰ داستان کوتاه بود؛ که در چاپ هفتم آن ۲ داستان دیگر به آن افزوده شد. جلال آل احمد در این مجموعه با نثری طنزگونه به انتقاد از مسائل اجتماعی پرداخته است.

از رنجی که می‌برم

جلال آل احمد مجموعه داستان از رنجی که می‌بریم را در سال ۱۳۲۶، منتشر کرد. در این مجموعه هفت داستان کوتاه آمده است که جلال آل احمد در این داستان‌ها به شکست احزاب در جامعه‌ی آن روز ایران، اشاراتی کرده است.

سه تار

سه تار، مجموعه داستان دیگری از جلال آل احمد است که در سال ۱۳۲۷، منتشر شد. این مجموعه شامل ۱۳ داستان کوتاه است. محتوای این داستان‌ها مملو از شکست و ناکامی‌های قشرهای فرودست جامعه ایران است.

زن زیادی

زن زیادی

جلال آل احمد در این کتاب که شامل یک مقدمه نیز است، شخصیت زنان قشرهای مختلف را به‌تصویر کشیده است. این مجموعه که شامل ۹ داستان کوتاه است در سال ۱۳۳۱، انتشار یافت.

سرگذشت کندوها

سرگذشت کندوها که نخستین داستان نسبتاً بلند جلال آل احمد بود، به موضوع نفت و شکست مبارزات سیاسی سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۱، پرداخته شده است. جلال در این کتاب به سبک و شیوه‌ی قصه‌های سنتی ایران، با یکی بود یکی نبود، داستان خود را آغاز کرده است.

مدیر مدرسه

مدیر مدرسه

جلال آل احمد کتاب مدیر مدرسه را که نسبتاً داستان بلندی است در سال ۱۳۳۷، منتشر کرد. این داستان بیان خاطرات فرهنگی جلال آل‌احمد است. جلال در مورد این کتاب گفته است:

«حاصل اندیشه‌های خصوصی و برداشت‌های سریع عاطفی از حوزه بسیار کوچک اما بسیار مؤثر فرهنگ و مدرسه است…» او در این کتاب روابط افراد یک مدرسه با همدیگر و روابط مدرسه با جامعه را به تصویر کشیده است.[۶]

نون و قلم

از وقایع مهم تاریخ ایران در سال ۱۳۲۴، مسئله‌ی آذربایجان و خودمختاری آن است که مبارزات و شکست این جریان در کتاب نون و القلم آمده است؛ و به‌خاطر وابستگی این جریان به حزب توده مورد توجه جلال آل احمد بوده است.[۲]

جلال آل احمد داستان بلند تاریخی نون والقلم را در سال ۱۳۴۰، به رشته‌ی تحریر درآورد. عنوان این کتاب نام سوره ۶۸ قرآن است. جلال در این داستان به سنت قصه‌گویی شرقی، علل شکست نهضت‌های سیاسی آن دوران را در لفافه یک دوران تاریخی، مورد ارزیابی و بررسی و نقد قرار داده است. حوادث و رویدادهای داستان نون والقلم مربوط به اوایل حکومت صفویان است؛ و زبان آن به تناسب زمان آن نسبتاً کهنه است.[۶]

نفرین زمین

نون والقلم

نفرین زمین رمان دیگری از جلال آل احمد است که در سال ۱۳۴۶، منتشر یافته است. رمانی روستایی که بازتابی از جریان‌های مربوط به اصلاحات ارضی محمدرضا پهلوی در آن بیان شده است.

پنج داستان

پنج داستان نام کتاب دیگری از جلال آل احمد است که در سال ۱۳۵۰، یعنی دو سال پس از مرگ او انتشار یافت.

طوطی‌نامه

اثر دیگر جلال آل احمد، مجموعه شش قصه کوتاه قدیمی از طوطی نامه بود که با نوشتاری نو در سال ۱۳۵۱ منتشر گردید. جلال این قصه‌ها را با هم‌کاری همسرش سیمین دانشور در زمانی که مشغول تدوین پایان‌نامه‌ی دکترای خود بود، یافته بود.[۶]

سنگی بر گوری

سنگی بر گوری

آخرین اثر داستانی جلال آل احمد رمان کوتاهی به نام سنگی بر گوری است که موضوع آن فرزند نداشتن او است. این داستان برای نخستین بار دوازده سال پس از مرگ جلال در سال ۱۳۶۰، انتشار یافت.[۵]

سفرنامه

سفرنامه‌های جلال آل احمد به‌ترتیب انتشار، در این کتاب‌ها خلاصه می‌شود:

  • اورازان (۱۳۳۳)،
  • تات‌نشین‌های بلوک زهرا (۱۳۳۷)،
  • جزیره خارک در یتیم خلیج فارس (۱۳۳۹)،
  • خسی در میقات (۱۳۴۵)،
  • سفر به ولایت عزرائیل (۱۳۶۳)،
  • سفر روس (۱۳۶۹)
  • سفر آمریکا و سفر اروپا که گویا هنوز منتشر نشده‌اند.[۶]

جلال آل احمد در زمان محمدرضا پهلوی به اسرائیل سفر کرد؛ و ماجرای سفر خود را در کتابی به نام سفر به ولایت عزرائیل به رشته تحریر درآورد. جلال در این کتاب به شرح ترقی و پیشرفت‌های اقتصادی و صنعتی اسرائیل پرداخته و گاهی آن را تحسین می‌کند؛ ولی در عین حال به انتقاد از مناسبات جهانی و دولت اسراییل و حمایت از فلسطینیان پرداخته است و می‌نویسد:

غرب‌زدگی

«چرا کفاره گناه دیوانه‌ای در بلخ آلمان را ما باید در شوشتر خاورمیانه بدهیم؟»

مقالات

مقالات و کتاب‌های تحقیقی جلال آل احمد از این قرار هستند:

  • گزارش‌ها (۱۳۲۵)،
  • حزب توده سر دو راه (۱۳۲۶)،
  • هفت مقاله (۱۳۳۳)،
  • سه مقاله دیگر (۱۳۴۱)،
  • غرب زدگی (۱۳۴۱)،
  • کارنامه سه ساله (۱۳۴۱)،
  • ارزیابی شتابزده (۱۳۴۲)،
عرض یابی شتابزده
  • گفتگوها (۱۳۴۶)،
  • یک چاه و دو چاله (۱۳۵۶)
  • در خدمت و خیانت روشنفکران (۱۳۵۶)[۶]

ترجمه

جلال با تشویق صادق هدایت و احسان طبری، کتاب محمد و آخرالزمان، اثر پل کازانو را ترجمه کرد؛ و چون در آن به پیامبر اکرم توهین شده بود، جلال به کفر متهم شد؛ و حتی عده‌ای برای قتل او به چاپخانه‌ی کتاب حمله کردند؛ اما او توانست جان سالم بدر ببرد. ماجرای تکفیر او چنان جدی بود که برادرش محمدتقی طالقانی، برای اجرای حکم تکفیر جلال و قتل او از مدینه به تهران آمد؛ ولی جلال با حضور در نزد آیت‌الله شیخ احمد کرمانشاهی که از دوستان پدرش بود، به اشتباه خود اقرار کرد و ماجرا تمام شد.[۵]

جلال آل احمد آثار مهمی را از داستایوفسکی، ژان پل سارتر، آندره ژید، آلبر کامو، اوژن یونسکو، بل کازانوا و یونگر ترجمه کرده است.

آثاری که این نویسنده‌ی ایرانی آن‌ها را به زبان فارسی برگردانده است عبارتند از:

  • عزاداری‌های نامشروع (۱۳۲۲)،
  • محمد آخرالزمان، نوشته بل کازانوا (۱۳۲۶)،
  • قمارباز، اثر داستایوفسکی(۱۳۲۷)،
  • بیگانه، اثر آلبرکامو به همراه علی اصغر خبره زاده (۱۳۲۸)،
  • «سوء تفاهم، اثر آلبر کامو (۱۳۲۹)،
  • دستهای آلوده، اثر ژان پل سارتر (۱۳۳۱)،
  • بازگشت از شوروی، اثر آندره ژید (۱۳۳۳)،
  • مائده‌های زمینی، اثر آندره ژید به همراه پرویز داریوش (۱۳۴۳)،
  • کرگدن، اثر اوژن یونسکو، (۱۳۴۵)،
  • عبور از خطـ، اثر یونگر به همراه محمود هومن (۱۳۴۶)،
  • تشنگی و گشنگی، اثر یونسکو (۱۳۵۱)،

حدود ۵۰ صفحه از از کتاب تشنگی و گشنگی را جلال آل‌احمد ترجمه کرده بود که مرگ مهلت نداد آن را به پایان برساند؛ و پس از او منوچهر هزارخانی، نویسنده و روشنفکر برجسته تاریخ معاصر ایران، بقیه کتاب را ترجمه کرد.[۶]

کتاب2.JPG

نامه‌ها

مجموعه نامه‌ها شامل نامه‌های جلال آل احمد به دوستان دور و نزدیکش است که در سال ۱۳۶۴، چاپ شد.

کتاب نامه‌های جلال آل‌احمد و سیمین دانشور در سه جلد منتشر شده است. ۲ جلد اول شامل نامه‌هایی است که هنگام سفر سیمین دانشور به آمریکا برای تحصیل در رشته‌ی زیبایی شناسی در دانشگاه استنفورد بود، بین آن‌ها رد و بدل شده است. جلد سوم این کتاب شامل نامه‌هایی است که در سفرهای کوتاه خود برای هم نوشته‌اند.[۶]

آثار منتشر شده درباره جلال آل احمد

بسیاری از نویسندگان، نقادان و روشن‌فکران درباره‌ی آثار جلال آل احمد کتاب یا مقاله و یا مطالبی منتشر کرده‌اند که برخی از آن‌ها عبارتند از:

غروب جلال، به‌قلم سیمین دانشور که شامل دو بخش است: بخش اول شوهرم جلال، که درباره‌ی زندگی و اندیشه‌های جلال آل احمد نوشته شده است؛ و بخش دوم درباره‌ی روزهای پایانی زندگی جلال آل احمد است و به صحبت‌هایی درباره فوت او پرداخته شده است. این کتاب در سال ۱۳۶۰، انتشار یافت.

  • نقدی بر غربزدگی، نوشته‌ی داریوش آشوری. چکامه زخم، شامل ۴۷ شعر است که برای جلال آل احمد سروده شده‌است. این مجموعه توسط علی بهداروند در سال ۱۳۷۲، منتشر گردید. در این کتاب شعرهایی از احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، حسین منزوی و م. آزاد آمده است.
  • عامیانه‌های جلال آل‌احمد، به قلم محمدرضا دربیگی که در سال ۱۳۷۷ منتشر شد.
  • یادنامه جلال آل‌احمد، مجموعه مقاله‌هایی از دکتر علی شریعتی، عبدالکریم سروش، محمد علی جمالزاده، آیت‌الله سید محمود طالقانی و دیگر موافقان و مخالفان جلال آل‌احمد است که درباره‌ی او نوشته شده‌اند. این کتاب توسط علی دهباشی در سال ۱۳۷۸، منتشر شد.
  • خشت و شیشه، به قلم ناصر فتحی‌راسخ است که به هنر معماری در آثار جلال آل احمد پرداخته است. این کتاب در سال ۱۳۸۶، انتشار یافت.[۵]

منابع