زال: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱٬۲۱۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱ فوریهٔ ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «زال(تولد: از قهرمانان افسانه ای در شاهنامه فردوسی-مرگ:به جادوی یکی ازجادوگرا...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
زال(تولد: از قهرمانان افسانه ای در شاهنامه فردوسی-مرگ:به جادوی یکی ازجادوگران بهمن پس از سالیان دراز اسارت از دنیا می‌رود)[۱]زال، پسر سام و نوه نریمان، سردودمان خاندان رستم دستان بود. در بدو تولد به دلیل سپید بودن همه موهای بدنش تولد او را به فال بد می‌گیرند و بدستور پدرش «سام» او را در پای کوی رها کردند که مرغ افسانه ای سیمرغ بر بالی آن لانه داشت، از دیدن تنهایی وگرسنگی کودک او را به نزد خویش برد و بپرورد و این آغاز دوستی سیمرغ با زال و پسرش رستم می‌شود. . .[۲]
'''زال'''('''تولد''': از قهرمانان افسانه ای در شاهنامه فردوسی-'''مرگ''':به جادوی یکی ازجادوگران بهمن پس از سالیان دراز اسارت از دنیا می‌رود)<ref name=":3">[https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/manoochehr/sh2/ داستان زال در «گنجور»]</ref>''زال، پسر سام و نوه نریمان، سردودمان خاندان رستم دستان بود.'' در بدو تولد به دلیل سپید بودن همه موهای بدنش تولد او را به فال بد می‌گیرند و بدستور پدرش «سام» او را در پای کوی رها کردند که مرغ افسانه ای سیمرغ بر بالی آن لانه داشت، از دیدن تنهایی وگرسنگی کودک او را به نزد خویش برد و بپرورد و این آغاز دوستی سیمرغ با زال و پسرش رستم می‌شود. . .<ref>[http://www.asemooni.com/text/story/zal-and-phoenix-in-shahnameh داستان زال و سیمرغ شاهنامه(سایت آسمونی)]</ref>
تولد زال با موی سپید


== تولد زال با موی سپید ==
وقتی زال زاده شد،
وقتی زال زاده شد،


خط ۱۶: خط ۱۶:
و تنها عیب او این است که مویش سپید است.
و تنها عیب او این است که مویش سپید است.


سام دلاور، پس از شنیدن خبر دایه، از تخت به زیر آمد و به «پرده سرای» نزد «نگار» ش «نوبهار» رفت.[۳]
سام دلاور، پس از شنیدن خبر دایه، از تخت به زیر آمد و به «پرده سرای» نزد «نگار» ش «نوبهار» رفت.<ref>[https://tablehattar.com/index.php/adabiat/25-2016-04-27- داستان زال پدر رستم -(عبدالعلی معصومی)]</ref>


وقتی فرزند سپیدموی را دید، «از جهان، یکسره، ناامید» شد و «بترسید، سخت، از پیِ سرزنش» و همین ترس از سرزنش دیگران، او را از «راه دانش» به در برد و «منش» او را دگرگون کرد و «سوی آسمان سربرآورد» و از «دادار» «فریادخواست» و گفت:
وقتی فرزند سپیدموی را دید، «از جهان، یکسره، ناامید» شد و «بترسید، سخت، از پیِ سرزنش» و همین ترس از سرزنش دیگران، او را از «راه دانش» به در برد و «منش» او را دگرگون کرد و «سوی آسمان سربرآورد» و از «دادار» «فریادخواست» و گفت:
خط ۲۸: خط ۲۸:
«از این ننگ بگذارم (=رهاکنم) ایران زمین
«از این ننگ بگذارم (=رهاکنم) ایران زمین


نخوانم برین بوم و بر، آفرین».[۴]
نخوانم برین بوم و بر، آفرین».<ref>[https://hambastegimeli.com/ديدگاه-ها/طبله-عطار/55026-داستانهای-شاهنامه-فردو داستانهای شاهنامه فردوس-سایت همبستگی ملی]</ref>


سام، برای زدودن این «ننگ» از دامان خاندانش «بفرمود» تا فرزند نورسیده را برداشتند و در دامنهٔ البرزکوه، که در آن سیمرغ لانه داشت و «آن خانه از خلق بیگانه بود»، تنها و بی‌پناه، رهاکردند و بازگشتند.
سام، برای زدودن این «ننگ» از دامان خاندانش «بفرمود» تا فرزند نورسیده را برداشتند و در دامنهٔ البرزکوه، که در آن سیمرغ لانه داشت و «آن خانه از خلق بیگانه بود»، تنها و بی‌پناه، رهاکردند و بازگشتند.
خط ۴۶: خط ۴۶:
و دایه یی دلسوز به یاریش گماشت.
و دایه یی دلسوز به یاریش گماشت.


سیمرغ بر قله البرزکوه لانه داشت و روزی برای یافتن طعمه یی برای بچه‌های گرسنه اش به پرواز درآمد[۵]
سیمرغ بر قله البرزکوه لانه داشت و روزی برای یافتن طعمه یی برای بچه‌های گرسنه اش به پرواز درآمد<ref>[https://article.tebyan.net/231829/ستیز-کهنه-و-نو-در-داستان-زال ستیز کهنه و نو در داستان زال-سایت تبیان(زهره سمیعی'''-''' اکرم نعمت‌اللهی]</ref>


«یکی شیرخواره خروشنده دید» که:
«یکی شیرخواره خروشنده دید» که:
خط ۱۴۰: خط ۱۴۰:
اگر تو نزد من باشی «درخور» من است امّا «ترا آن از این بهتر است».
اگر تو نزد من باشی «درخور» من است امّا «ترا آن از این بهتر است».


سیمرغ پس از این گفتگو پری از پرهایش را به او داد و گفت اگر به دشواری و سختی گرفتارشدی، این پر را در آتش بیفکن، من بی درنگ نزد تو خواهم آمد و به یاریت خواهم شتافت. سیمرغ، سپس، «دستان سام» را برداشت و او را نزد پدر برد.[۶]
سیمرغ پس از این گفتگو پری از پرهایش را به او داد و گفت اگر به دشواری و سختی گرفتارشدی، این پر را در آتش بیفکن، من بی درنگ نزد تو خواهم آمد و به یاریت خواهم شتافت. سیمرغ، سپس، «دستان سام» را برداشت و او را نزد پدر برد.<ref name=":1">[http://cafe-dastan.ir/شاهنامه-به-زبان-نثر-قسمت-ششم/ شاهنامه به زبان نثر (قسمت ششم)-توسط پرنیان پورشاد]</ref>


وقتی چشم سام به پسرش افتاد و «سراپای کودک بدید» و دریافت که «همی تخت و تاج شهی را سزید»، دلش از شادی «چون بهشت برین» شد و «بر آن پاک فرزند، کرد آفرین» و گفت: پسرم، «دل، نرم کن» و «گذشته مکن یاد و دل، گرم کن». من با «خدای بزرگ» پیمان بستم که از این پس، «دل بر تو هرگز ندارم سترگ» (=با تو تندخویی نکنم):
وقتی چشم سام به پسرش افتاد و «سراپای کودک بدید» و دریافت که «همی تخت و تاج شهی را سزید»، دلش از شادی «چون بهشت برین» شد و «بر آن پاک فرزند، کرد آفرین» و گفت: پسرم، «دل، نرم کن» و «گذشته مکن یاد و دل، گرم کن». من با «خدای بزرگ» پیمان بستم که از این پس، «دل بر تو هرگز ندارم سترگ» (=با تو تندخویی نکنم):
خط ۱۸۴: خط ۱۸۴:
سوی دشمنان، با سران سپاه».
سوی دشمنان، با سران سپاه».


سام، سپس، رو به زال کرد و گفت: «داد و دِهش گیر و آرام جوی» و بدان که «زابلستان، خان تست» و «جهان، سر به سر، زیر فرمان تست»[۷]
سام، سپس، رو به زال کرد و گفت: «داد و دِهش گیر و آرام جوی» و بدان که «زابلستان، خان تست» و «جهان، سر به سر، زیر فرمان تست»<ref name=":2">[https://www.tablehattar.com/index.php/adabiat/26-2016-04-27-08-32-42 داستان زال و رودابه - (عبدالعلی معصومی)]</ref>


«دل روشنت، هرچه خواهد به کار
«دل روشنت، هرچه خواهد به کار
خط ۲۳۴: خط ۲۳۴:
که از بخت و دولت شوی بختیار»
که از بخت و دولت شوی بختیار»


«سپهبَد (=سام) پس از بیان این سفارشها به زال، با «لشکر جنگجوی»، «سوی جنگ بنهاد روی» و زال در زابلستان، به جای پدر، به دانش اندوختن و دادپروری کردن و ساماندهی کارها پرداخت.[۶][۷][۱]
«سپهبَد (=سام) پس از بیان این سفارشها به زال، با «لشکر جنگجوی»، «سوی جنگ بنهاد روی» و زال در زابلستان، به جای پدر، به دانش اندوختن و دادپروری کردن و ساماندهی کارها پرداخت.<ref name=":1" /><ref name=":2" /><ref name=":3" />
۱٬۰۰۵

ویرایش

منوی ناوبری