۲٬۲۰۵
ویرایش
Alireza k h (بحث | مشارکتها) (افزودن به متن مقاله) |
Alireza k h (بحث | مشارکتها) (تکمیل مقاله) |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
== یک نمونه از نوشتههای جهانگیرخان == | == یک نمونه از نوشتههای جهانگیرخان == | ||
[[پرونده:شماره اول هفتهنامه صوراسرافیل.jpg|جایگزین=شماره اول هفتهنامه صوراسرافیل|بندانگشتی|شماره اول هفتهنامه صوراسرافیل]] | |||
در سرمقاله نخستین شماره «صوراسرافیل» درباره هدف از انتشار آن چنین آمده بود: <blockquote>«تکمیل معنی مشروطیت و حمایت مجلس شورای ملی و معاونت روستاییان و فقرا و مظلومین».</blockquote>در همین شماره صوراسرافیل درباره «آزادی قلم» و رویارویی با «دیو سیاه گنده مهیب» سانسور چنین می خوانیم:<blockquote>«قلم را روی کاغذ گذاشتم در حالتی که نفوس یک مملکت و روح یک ملت با هزاران چشم ناظر اعمال من شدند... در این بین... یکی بازوی مرا گرفت و نگاهداشت. برگشتم دیدم یک دیو سیاه گنده مهیبی است که می گوید اسمم اداره پوسیده انطباعات است و من هم در این کار دخالت دارم... باید من هم تفتیش کنم و پیش من مسئول باشی! یک مشت به سینه آن دیو زده، عقب راندم... بلی قلمی را که خدا در قرآن مجید بدان قسم خورده نمی توان اسیر سَلاسل و اَغلال (=زنجیرها) یک اداره مستبدّ کرد و مقید به قیود نظارت و ممیزی مستبدّین و ظالمین نمود... قلم، ضامن عدل و آسایش یک کشور است، نباید محبوس چاه زندان بُختُ النّصر (=از پادشاهان امپراتوری بابل که به مدت ۴۴ سال ـ از سال ۶۰۵تا ۵۶۱پیش از میلاد ـ در سرزمین پهناور بابل با خودکامگی حکومت کرد) ها باشد»<ref>«صور اسرافیل»، مجموعه کامل، چاپ «نشر تاریخ ایران»، تهران، ۱۳۶۱شمسی</ref> </blockquote> | در سرمقاله نخستین شماره «صوراسرافیل» درباره هدف از انتشار آن چنین آمده بود: <blockquote>«تکمیل معنی مشروطیت و حمایت مجلس شورای ملی و معاونت روستاییان و فقرا و مظلومین».</blockquote>در همین شماره صوراسرافیل درباره «آزادی قلم» و رویارویی با «دیو سیاه گنده مهیب» سانسور چنین می خوانیم:<blockquote>«قلم را روی کاغذ گذاشتم در حالتی که نفوس یک مملکت و روح یک ملت با هزاران چشم ناظر اعمال من شدند... در این بین... یکی بازوی مرا گرفت و نگاهداشت. برگشتم دیدم یک دیو سیاه گنده مهیبی است که می گوید اسمم اداره پوسیده انطباعات است و من هم در این کار دخالت دارم... باید من هم تفتیش کنم و پیش من مسئول باشی! یک مشت به سینه آن دیو زده، عقب راندم... بلی قلمی را که خدا در قرآن مجید بدان قسم خورده نمی توان اسیر سَلاسل و اَغلال (=زنجیرها) یک اداره مستبدّ کرد و مقید به قیود نظارت و ممیزی مستبدّین و ظالمین نمود... قلم، ضامن عدل و آسایش یک کشور است، نباید محبوس چاه زندان بُختُ النّصر (=از پادشاهان امپراتوری بابل که به مدت ۴۴ سال ـ از سال ۶۰۵تا ۵۶۱پیش از میلاد ـ در سرزمین پهناور بابل با خودکامگی حکومت کرد) ها باشد»<ref>«صور اسرافیل»، مجموعه کامل، چاپ «نشر تاریخ ایران»، تهران، ۱۳۶۱شمسی</ref> </blockquote> | ||
خط ۵۶: | خط ۵۸: | ||
== شعر دهخدا در رثای جهانگیرخان == | == شعر دهخدا در رثای جهانگیرخان == | ||
[[پرونده:Dehkhoda-b.jpg|جایگزین=علیاکبر دهخدا|بندانگشتی|300x300پیکسل|علیاکبر دهخدا]] | |||
دهخدا یک شب در پاریس جهانگیر خان صوراسرافیل را در خواب میبیند. جهانگیر خان به او میگوید: «چرا نگفتی جوان اوفتاد» منظورش این بود که چرا نگفتی که جوانمرگ شد. دهخدا از خواب میپرد و همان شب به یاد او این مسمط را میسراید: <blockquote>'''«یادآر ز زشمع مرده یاد آٰر»''' | دهخدا یک شب در پاریس جهانگیر خان صوراسرافیل را در خواب میبیند. جهانگیر خان به او میگوید: «چرا نگفتی جوان اوفتاد» منظورش این بود که چرا نگفتی که جوانمرگ شد. دهخدا از خواب میپرد و همان شب به یاد او این مسمط را میسراید: <blockquote>'''«یادآر ز زشمع مرده یاد آٰر»''' | ||