کاربر:Alireza k h/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

تکمیل مقاله
(افزودن به متن مقاله)
(تکمیل مقاله)
خط ۴۳: خط ۴۳:


== یک نمونه از نوشته‌های جهانگیرخان ==
== یک نمونه از نوشته‌های جهانگیرخان ==
[[پرونده:شماره اول هفته‌نامه صوراسرافیل.jpg|جایگزین=شماره اول هفته‌نامه صوراسرافیل|بندانگشتی|شماره اول هفته‌نامه صوراسرافیل]]
در سرمقاله نخستین شماره «صوراسرافیل» درباره هدف از انتشار آن چنین آمده بود: <blockquote>«تکمیل معنی مشروطیت و حمایت مجلس شورای ملی و معاونت روستاییان و فقرا و مظلومین».</blockquote>در همین شماره صوراسرافیل درباره «آزادی قلم» و رویارویی با «دیو سیاه گنده مهیب» سانسور چنین می خوانیم:<blockquote>«قلم را روی کاغذ گذاشتم در حالتی که نفوس یک مملکت و روح یک ملت با هزاران چشم ناظر اعمال من شدند... در این بین... یکی بازوی مرا گرفت و نگاهداشت. برگشتم دیدم یک دیو سیاه گنده مهیبی است که می گوید اسمم اداره پوسیده انطباعات است و من هم در این کار دخالت دارم... باید من هم تفتیش کنم و پیش من مسئول باشی! یک مشت به سینه آن دیو زده، عقب راندم... بلی قلمی را که خدا در قرآن مجید بدان قسم خورده نمی توان اسیر سَلاسل و اَغلال (=زنجیرها) یک اداره مستبدّ کرد و مقید به قیود نظارت و ممیزی مستبدّین و ظالمین نمود... قلم، ضامن عدل و آسایش یک کشور است، نباید محبوس چاه زندان بُختُ النّصر (=از پادشاهان امپراتوری بابل که به مدت ۴۴ سال ـ از سال ۶۰۵تا ۵۶۱پیش از میلاد ـ در سرزمین پهناور بابل با خودکامگی حکومت کرد) ها باشد»<ref>«صور اسرافیل»، مجموعه کامل، چاپ «نشر تاریخ ایران»، تهران، ۱۳۶۱شمسی</ref> </blockquote>
در سرمقاله نخستین شماره «صوراسرافیل» درباره هدف از انتشار آن چنین آمده بود: <blockquote>«تکمیل معنی مشروطیت و حمایت مجلس شورای ملی و معاونت روستاییان و فقرا و مظلومین».</blockquote>در همین شماره صوراسرافیل درباره «آزادی قلم» و رویارویی با «دیو سیاه گنده مهیب» سانسور چنین می خوانیم:<blockquote>«قلم را روی کاغذ گذاشتم در حالتی که نفوس یک مملکت و روح یک ملت با هزاران چشم ناظر اعمال من شدند... در این بین... یکی بازوی مرا گرفت و نگاهداشت. برگشتم دیدم یک دیو سیاه گنده مهیبی است که می گوید اسمم اداره پوسیده انطباعات است و من هم در این کار دخالت دارم... باید من هم تفتیش کنم و پیش من مسئول باشی! یک مشت به سینه آن دیو زده، عقب راندم... بلی قلمی را که خدا در قرآن مجید بدان قسم خورده نمی توان اسیر سَلاسل و اَغلال (=زنجیرها) یک اداره مستبدّ کرد و مقید به قیود نظارت و ممیزی مستبدّین و ظالمین نمود... قلم، ضامن عدل و آسایش یک کشور است، نباید محبوس چاه زندان بُختُ النّصر (=از پادشاهان امپراتوری بابل که به مدت ۴۴ سال ـ از سال ۶۰۵تا ۵۶۱پیش از میلاد ـ در سرزمین پهناور بابل با خودکامگی حکومت کرد) ها باشد»<ref>«صور اسرافیل»، مجموعه کامل، چاپ «نشر تاریخ ایران»، تهران، ۱۳۶۱شمسی</ref> </blockquote>


خط ۵۶: خط ۵۸:


== شعر دهخدا در رثای جهانگیرخان ==
== شعر دهخدا در رثای جهانگیرخان ==
[[پرونده:Dehkhoda-b.jpg|جایگزین=علی‌اکبر دهخدا|بندانگشتی|300x300پیکسل|علی‌اکبر دهخدا]]
دهخدا یک‌ شب در پاریس جهانگیر خان صوراسرافیل را در خواب می‌بیند. جهانگیر خان به او می‌گوید: «چرا نگفتی جوان اوفتاد»  منظورش این بود که چرا نگفتی که جوانمرگ شد. دهخدا از خواب می‌پرد و همان شب به یاد او این مسمط را می‌سراید: <blockquote>'''«یادآر ز زشمع مرده یاد آٰر»'''
دهخدا یک‌ شب در پاریس جهانگیر خان صوراسرافیل را در خواب می‌بیند. جهانگیر خان به او می‌گوید: «چرا نگفتی جوان اوفتاد»  منظورش این بود که چرا نگفتی که جوانمرگ شد. دهخدا از خواب می‌پرد و همان شب به یاد او این مسمط را می‌سراید: <blockquote>'''«یادآر ز زشمع مرده یاد آٰر»'''