۱۳٬۵۶۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
== پس از انقلاب ضدسلطنتی == | == پس از انقلاب ضدسلطنتی == | ||
مهشید رزاقی پس از پیروزی [[انقلاب ضد سلطنتی | مهشید رزاقی پس از پیروزی [[انقلاب ضد سلطنتی]]، خیلی زود به ماهیت نظام جمهوری اسلامی پی برد؛ و همراه با برادراش احمد رزاقی که او هم از ورزشکاران و فوتبالیستهای شمیران بود، به مجاهدین پیوست و بههمین خاطر مورد خشم حزباللهیها و طرفداران حکومت قرار داشت.<ref name=":0" /> | ||
== دستگیری == | == دستگیری == | ||
برادر مهشید رزاقی به جرم فروش [[نشریه مجاهد]]، در روز ٢٢ آذر ١٣٥٩، بازداشت شد. فردای آن روز خود مهشید رزاقی به کمیته مراجعه کرد؛ و گفت که خود او مسئولیت دکه نشریه فروشی را به عهده داشته است و به این ترتیب برادرش آزاد شد. | برادر مهشید رزاقی به جرم فروش [[نشریه مجاهد]]، در روز ٢٢ آذر ١٣٥٩، بازداشت شد. فردای آن روز خود مهشید رزاقی به کمیته مراجعه کرد؛ و گفت که خود او مسئولیت دکه نشریه فروشی را به عهده داشته است و به این ترتیب برادرش آزاد شد. | ||
سپس مهشید را به جرم استفاده از نام غیر واقعی به یک سال زندان محکوم کردند. وی نخست به زندان اوین و سپس به [[زندان قزلحصار]] منتقل شد. با وجود اینکه دوران محکومیت و زندان وی در روز ۲۳ آذرماه ۱۳۶۰، پایان یافت، اما به خاطر [[تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|تظاهرات ۳۰ خرداد]] که به دنبال آن سرکوب مخالفان آغاز شد، او را از زندان آزاد نکردند.<ref name=":1">[https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4139/mahshid-razzaqi مهشید (حسین) رزاقی - سایت بنیاد عبدالرحمن برومند]</ref> | سپس مهشید را به جرم استفاده از نام غیر واقعی به یک سال زندان محکوم کردند. وی نخست به [[زندان اوین]] و سپس به [[زندان قزلحصار]] منتقل شد. با وجود اینکه دوران محکومیت و زندان وی در روز ۲۳ آذرماه ۱۳۶۰، پایان یافت، اما به خاطر [[تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|تظاهرات ۳۰ خرداد]] که به دنبال آن سرکوب مخالفان آغاز شد، او را از زندان آزاد نکردند.<ref name=":1">[https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4139/mahshid-razzaqi مهشید (حسین) رزاقی - سایت بنیاد عبدالرحمن برومند]</ref> | ||
=== زندان و شکنجه === | === زندان و شکنجه === | ||
[[پرونده:مهشید رزاقیی4.JPG|جایگزین=مهشید رزاقی در تیم هما|بندانگشتی|238x238پیکسل|مهشید رزاقی در تیم هما]] | [[پرونده:مهشید رزاقیی4.JPG|جایگزین=مهشید رزاقی در تیم هما|بندانگشتی|238x238پیکسل|مهشید رزاقی در تیم هما]] | ||
در واقع مهشید رزاقی بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت [[شکنجه]] قرار گرفت. اما در برابر شکنجهها و فشارها مقاومت کرد. وی حتی اسم خودش را هم نگفت؛ و تا مدتها او را به نام اسماعیل رزاقی میشناختند. مهشید رزاقی نخست | در واقع مهشید رزاقی بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت [[شکنجه]] قرار گرفت. اما در برابر شکنجهها و فشارها مقاومت کرد. وی حتی اسم خودش را هم نگفت؛ و تا مدتها او را به نام اسماعیل رزاقی میشناختند. مهشید رزاقی نخست به یک سال زندان محکوم شد، ولی پس از پایان محکومیتش، به خاطر اینکه حاضر به محکوم کردن مجاهدین و رهبرشان [[مسعود رجوی]] نشد، به مدت ۸ سال در زندان باقی ماند.<ref name=":0" /> | ||
==== روحیهی بالا ==== | ==== روحیهی بالا ==== | ||
مهشید رزاقی در زندان گوهردشت مسئول ورزش جمعی بود و آن را به صورت جالبی که همه زندانیان را به شور و نشاط میآورد اجرا میکرد و همه در آن شرکت میکردند. این کار او در بالا بردن روحیه زندانیان بسیار مؤثر بود، به نحوی که هر کس در این ورزش جمعی شرکت میکرد، از طرف زندانبانان بهعنوان زندانی مقاوم شناخته میشد. | مهشید رزاقی در [[زندان گوهردشت]] مسئول ورزش جمعی بود و آن را به صورت جالبی که همه زندانیان را به شور و نشاط میآورد اجرا میکرد و همه در آن شرکت میکردند. این کار او در بالا بردن روحیه زندانیان بسیار مؤثر بود، به نحوی که هر کس در این ورزش جمعی شرکت میکرد، از طرف زندانبانان بهعنوان زندانی مقاوم شناخته میشد. | ||
به همین خاطر خیلی زود برنامه ورزش مهشید را تعطیل کردند؛ و او را به زندان قزل حصار انتقال دادند. مهشید رزاقی را از آنجا به قبرهای قزلحصار بردند، جایی که به آن قیامت میگفتند؛ و به قول مأموران زندان، میخواستند فشار شب اول قبر را به زندانیان وارد کنند؛ و آنها را به ندامت بکشانند.<ref name=":2">[https://www.spreaker.com/user/radiomojahed/7-wfMcj1 با یاد مجاهد سربهدار مهشید رزاقی - سایت اسپراکر]</ref> | به همین خاطر خیلی زود برنامه ورزش مهشید را تعطیل کردند؛ و او را به زندان قزل حصار انتقال دادند. مهشید رزاقی را از آنجا به قبرهای قزلحصار بردند، جایی که به آن قیامت میگفتند؛ و به قول مأموران زندان، میخواستند فشار شب اول قبر را به زندانیان وارد کنند؛ و آنها را به ندامت بکشانند.<ref name=":2">[https://www.spreaker.com/user/radiomojahed/7-wfMcj1 با یاد مجاهد سربهدار مهشید رزاقی - سایت اسپراکر]</ref> | ||
==== شکنجه در قبر ==== | ==== شکنجه در قبر ==== | ||
اصغر مهدیزاده که از همبندیهای مهشید رزاقی بود، در دادگاه حمید نوری درباره قتلعامهای تابستان ۱۳۶۷، شهادت داد. او در قسمتی از شهادت خود درباره مهشید رزاقی میگوید:<blockquote>«ساعت حدود ۱۱ بود دو نفر از بچههای کرج به نامهای علیرضا غضنفرپور مقدم و سید محمد مروج را صدا کردند. وقتی آنها را داشتند میبردند، بچهها نگران بودند و حدس میزدند برای انفرادی یا اعدام باشد. بعد ساعت حدود ۱۲ یا ۱۲.۵ بود که از پنجره فرعی من به سمت هواخوری نگاه میکردم. دیدم ۵ نفر از زندانیان از سمت پیادهرو چشمبند زدهاند به این سمت دارند میروند. | اصغر مهدیزاده که از همبندیهای مهشید رزاقی بود، در دادگاه [[حمید نوری]] درباره قتلعامهای تابستان ۱۳۶۷، شهادت داد. او در قسمتی از شهادت خود درباره مهشید رزاقی میگوید:<blockquote>«ساعت حدود ۱۱ بود دو نفر از بچههای کرج به نامهای علیرضا غضنفرپور مقدم و سید محمد مروج را صدا کردند. وقتی آنها را داشتند میبردند، بچهها نگران بودند و حدس میزدند برای انفرادی یا اعدام باشد. بعد ساعت حدود ۱۲ یا ۱۲.۵ بود که از پنجره فرعی من به سمت هواخوری نگاه میکردم. دیدم ۵ نفر از زندانیان از سمت پیادهرو چشمبند زدهاند به این سمت دارند میروند. | ||
داود لشگری «عضو مشورتی [[هیئت مرگ]] در زندان گوهردشت» هم از کنار آنها حرکت میکرد. آنها رفتند به سمت توالت آنجا وضو گرفتند. بعد از وضو دیده بوسی و شوخی کردند و آمدند بیرون. یکی از اینها چهارشانه و قد بلندی داشت با مشت زد به دیوار، من وقتی این صحنه را دیدم بغضم ترکید و گریه کردم. چون او را میشناختم و او مهشید رزاقی بود که قبلاً دربند ۱۹ با هم بودیم. | داود لشگری «عضو مشورتی [[هیئت مرگ]] در زندان گوهردشت» هم از کنار آنها حرکت میکرد. آنها رفتند به سمت توالت آنجا وضو گرفتند. بعد از وضو دیده بوسی و شوخی کردند و آمدند بیرون. یکی از اینها چهارشانه و قد بلندی داشت با مشت زد به دیوار، من وقتی این صحنه را دیدم بغضم ترکید و گریه کردم. چون او را میشناختم و او مهشید رزاقی بود که قبلاً دربند ۱۹ با هم بودیم. | ||
| خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
دو نفرشان زیر پیراهن پوشیده بودند و پاسدار لشکری، حمید عباسی «حمید نوری» خاکی، علی بیدندان و جعفری مسئول فروشگاه و دیگر پاسداران که همراهشان بودند از همین سمت آمدند، یک تعدادی به فرعی ما که محل پاسبخششان بود. اینجا غلامرضا و من از لای در حرفهایشان را گوش میکردیم. آنها میگفتند اینها منافق و خبیث هستند. | دو نفرشان زیر پیراهن پوشیده بودند و پاسدار لشکری، حمید عباسی «حمید نوری» خاکی، علی بیدندان و جعفری مسئول فروشگاه و دیگر پاسداران که همراهشان بودند از همین سمت آمدند، یک تعدادی به فرعی ما که محل پاسبخششان بود. اینجا غلامرضا و من از لای در حرفهایشان را گوش میکردیم. آنها میگفتند اینها منافق و خبیث هستند. | ||
همهشان را باید اعدام کرد؛ و دیدیم که آنها شعار مرگ بر خمینی و درود بر رجوی میدادند و میخواستند به ما حمله کنند. در آنجا برایمان مشخص شد بچهها اعدام شدهاند. تکیه کلام مهشید رزاقی این بود هیهات مناالذله یعنی زندگی کردن را با ذلت هرگز نمیپذیرم… مهشید که ورزشکار بود را یک ماه در قبر شکنجه کرده بودند. به همین خاطر همه زندانیان برای او احترام خاصی قائل بودند…»<ref>[https://irane-ma.com/%D9%81%D9%88%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D9%87%D9%85%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%A8%D8%B1-%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87/ فوتبالیست تیم هما را یک ماه در قبر شکنجه کردند - سایت ایران ما]</ref> </blockquote> | همهشان را باید اعدام کرد؛ و دیدیم که آنها شعار مرگ بر [[خمینی]] و درود بر رجوی میدادند و میخواستند به ما حمله کنند. در آنجا برایمان مشخص شد بچهها اعدام شدهاند. تکیه کلام مهشید رزاقی این بود هیهات مناالذله یعنی زندگی کردن را با ذلت هرگز نمیپذیرم… مهشید که ورزشکار بود را یک ماه در قبر شکنجه کرده بودند. به همین خاطر همه زندانیان برای او احترام خاصی قائل بودند…»<ref>[https://irane-ma.com/%D9%81%D9%88%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D9%87%D9%85%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%A8%D8%B1-%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87/ فوتبالیست تیم هما را یک ماه در قبر شکنجه کردند - سایت ایران ما]</ref> </blockquote> | ||
=== ایستادگی بر سر موضع === | === ایستادگی بر سر موضع === | ||
| خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
بازجو در اتاق را باز گذاشته بود و با صدای بلند با مخاطبین خود صحبت میکرد؛ طوری که صدایش در راهرو میپیچید. | بازجو در اتاق را باز گذاشته بود و با صدای بلند با مخاطبین خود صحبت میکرد؛ طوری که صدایش در راهرو میپیچید. | ||
نوبت به مهشید که رسید، بازجو با لحنی فریبکارانه گفت: آقای رزاقی! ورزشکار ملیپوش خوشنام در محله! بهبه! بفرمائید! بعد از این تعارفات که ما زندانیان معنی آن راخوب میدانستیم، بازجو شروع به صحبت کرد؛ و خطاب به مهشید گفت: ما میخواهیم تو را آزاد کنیم، اما شرط آزادی تو این است که بروی در مسجد تجریش، که ما مردم را در آن جمع میکنیم، سخنرانی کنی و «منافقین» را محکوم کنی! و بگویی من مهشید رزاقی، فوتبالیست معروف که قبلاً منافق بودهام، حالا آنها را محکوم میکنم. | نوبت به مهشید که رسید، بازجو با لحنی فریبکارانه گفت: آقای رزاقی! ورزشکار ملیپوش خوشنام در محله! بهبه! بفرمائید! بعد از این تعارفات که ما زندانیان معنی آن راخوب میدانستیم، بازجو شروع به صحبت کرد؛ و خطاب به مهشید گفت: | ||
ما میخواهیم تو را آزاد کنیم، اما شرط آزادی تو این است که بروی در مسجد تجریش، که ما مردم را در آن جمع میکنیم، سخنرانی کنی و «منافقین» را محکوم کنی! و بگویی من مهشید رزاقی، فوتبالیست معروف که قبلاً منافق بودهام، حالا آنها را محکوم میکنم. | |||
همچنین بایستی ازدواج مسعود و مریم را با صدای بلند محکوم کنی! آیا حاضری؟ مهشید با خندهای تمسخرآمیز جواب داد نخیر! بازجو با تعجب و خشم گفت: تو حاضر نیستی ازدواج آنها را محکوم کنی؟! مهشید باز هم جواب منفی داد. | همچنین بایستی ازدواج مسعود و مریم را با صدای بلند محکوم کنی! آیا حاضری؟ مهشید با خندهای تمسخرآمیز جواب داد نخیر! بازجو با تعجب و خشم گفت: تو حاضر نیستی ازدواج آنها را محکوم کنی؟! مهشید باز هم جواب منفی داد. | ||
| خط ۶۷: | خط ۶۹: | ||
== اعدام مهشید رزاقی == | == اعدام مهشید رزاقی == | ||
[[پرونده:مهشید رزاقیی2.JPG|جایگزین=مزار مهشید رزاقی|بندانگشتی|201x201پیکسل|مزار مهشید رزاقی]] | [[پرونده:مهشید رزاقیی2.JPG|جایگزین=مزار مهشید رزاقی|بندانگشتی|201x201پیکسل|مزار مهشید رزاقی]] | ||
از اتهام، حکم و مدارک و شواهد علیه مهشید رزاقی و همچنین از دفاعیات وی هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست. در واقع [[قتل عام ۶۷|قتل عام سال ۱۳۶۷]] که مهشید رزاقی نیز در میان آنها بود، به فتوای خمینی مبنی بر اعدام کسانی که به اصطلاح بر سر موضع | از اتهام، حکم و مدارک و شواهد علیه مهشید رزاقی و همچنین از دفاعیات وی هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست. در واقع [[قتل عام ۶۷|قتل عام سال ۱۳۶۷]] که مهشید رزاقی نیز در میان آنها بود، به فتوای خمینی مبنی بر اعدام کسانی که به اصطلاح بر سر موضع بودند، صورت گرفت. | ||
مهشید رزاقی در هشتم مردادماه ١٣٦٧، در [[قتل عام ۶۷|قتلعام زندانیان سیاسی]]، در گوهردشت کرج بههمراه دهها تن دیگر به دار آویخته شد. احمد رزاقی برادر کوچکتر مهشید نیز چند روز پس از اعدام مهشید، در زندان اوین حلقآویز شد. | مهشید رزاقی در هشتم مردادماه ١٣٦٧، در [[قتل عام ۶۷|قتلعام زندانیان سیاسی]]، در گوهردشت کرج بههمراه دهها تن دیگر به دار آویخته شد. احمد رزاقی برادر کوچکتر مهشید نیز چند روز پس از اعدام مهشید، در زندان اوین حلقآویز شد. | ||
ویرایش