کاربر:Khosro/صفحه تمرین معینی کرمانشاهی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۹۸: خط ۱۹۸:
معینی کرمانشاهی هم‌چنان‌که با سرودن ترانه‌ی شتاب کاروان، اهالی جهان را از عمر زودگذر خبر داده بود، خود نیز به کاروان پیوست:
معینی کرمانشاهی هم‌چنان‌که با سرودن ترانه‌ی شتاب کاروان، اهالی جهان را از عمر زودگذر خبر داده بود، خود نیز به کاروان پیوست:


ای عشق نافرجام من رفتی کجا؟  
{{شعر}}{{ب|ای عشق نافرجام من رفتی کجا؟|ای آرزوی خام من رفتی کجا؟}}


ای آرزوی خام من رفتی کجا؟
{{ب|آن دوره آشفتگی‌های تو کو؟|ای عمر نا آرام من رفتی کجا؟}}


آن دوره آشفتگی‌های تو کو؟
{{ب|تو بخوان شب همه شب برایم ای مرغ سحر|که دل خسته من در آمد از سینه بدر}}


ای عمر نا آرام من رفتی کجا؟
{{ب|تو سبکبالی و من اسیر بشکسته پرم|تو پر از شوری و من زعالمی خسته‌ترم}}


تو بخوان شب همه شب برایم ای مرغ سحر
{{ب|تو بخوان، تو بخوان، به گوش اهل جهان|که خبر، شود از، شتاب این کاروان}}{{پایان شعر}}
 
که دل خسته من در آمد از سینه بدر
 
تو سبکبالی و من اسیر بشکسته پرم
 
تو پر از شوری و من زعالمی خسته‌ترم
 
تو بخوان، تو بخوان، به گوش اهل جهان  
 
که خبر، شود از، شتاب این کاروان


'''[[سیمین بهبهانی]]''' غزل‌سرای معروف معاصر، ضمن بزرگ‌داشت معینی کرمانشاهی در وصف او گفته است: <blockquote>«آثار معینی کرمانشاهی شبیه تابلوی نقاشی است. پیوند واژه‌ها و ارتباط با موسیقی در اشعار این هنرمند بزرگ اعجاب‌انگیز است. حضور موفقیت‌آمیز یک جوان کرمانشاهی در میان ترانه‌سرایان بزرگی هم‌چون '''[[رهی معیری]]'''، نواب صفا و منیره طاها و آفرینش آثار گران‌سنگش را نمی‌توان اتفاقی کوچک پنداشت. آثار استاد معینی کرمانشاهی از کلام بین عاشق و معشوق پافراتر گذاشته و به عنوانی جدید پرداخته است».<ref name=":1" /></blockquote>
'''[[سیمین بهبهانی]]''' غزل‌سرای معروف معاصر، ضمن بزرگ‌داشت معینی کرمانشاهی در وصف او گفته است: <blockquote>«آثار معینی کرمانشاهی شبیه تابلوی نقاشی است. پیوند واژه‌ها و ارتباط با موسیقی در اشعار این هنرمند بزرگ اعجاب‌انگیز است. حضور موفقیت‌آمیز یک جوان کرمانشاهی در میان ترانه‌سرایان بزرگی هم‌چون '''[[رهی معیری]]'''، نواب صفا و منیره طاها و آفرینش آثار گران‌سنگش را نمی‌توان اتفاقی کوچک پنداشت. آثار استاد معینی کرمانشاهی از کلام بین عاشق و معشوق پافراتر گذاشته و به عنوانی جدید پرداخته است».<ref name=":1" /></blockquote>
خط ۲۲۳: خط ۲۱۳:


=== آشفته حالی ===
=== آشفته حالی ===
این همه آشفته حالی، این همه نازک‌خیالی
{{شعر}}{{ب|این همه آشفته حالی، این همه نازک‌خیالی|ای به دوش افکنده گیسو، از تو دارم، از تو دارم}}
{{ب|این غرور عشق و مستی، خنده بر غوغای هستی|ای سیه چشم سیه مو، از تو دارم، از تو دارم}}
{{ب|این تو بودی که از ازل خواندی به من درس وفا را|این تو بودی که آشنا کردی به عشق این مبتلا را}}


ای به دوش افکنده گیسو، از تو دارم، از تو دارم
{{ب|من که این حاشا نکردم|از غمت پروا نکردم}}


این غرور عشق و مستی، خنده بر غوغای هستی
{{ب|دین من، دنیای من، از عشق جاویدان تو رونق گرفته|سوز من، سودای من، از نور بی پایان تو رونق گرفته}}
{{ب|من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا می‌شناسم|من خود شیوه نگه چشم مست تو را می‌شناسم}}


ای سیه چشم سیه مو، از تو دارم، از تو دارم
{{ب|دیگر ای برگشته مژگان| ناز نگاهم رو مگردان}}


این تو بودی که از ازل خواندی به من درس وفا را
{{ب|دین من، دنیای من، از عشق جاویدان تو رونق گرفته|سوز من، سودای من، از نور بی پایان تو رونق گرفته}}{{پایان شعر}}
 
این تو بودی که آشنا کردی به عشق این مبتلا را
 
من که این حاشا نکردم، از غمت پروا نکردم
 
دین من، دنیای من، از عشق جاویدان تو رونق گرفته
 
سوز من، سودای من، از نور بی پایان تو رونق گرفته
 
من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا می‌شناسم
 
من خود شیوه نگه چشم مست تو را می‌شناسم
 
دیگر ای برگشته مژگان، از نگاهم رو مگردان
 
دین من، دنیای من، از عشق جاویدان تو رونق گرفته
 
سوز من، سودای من، از نور بی پایان تو رونق گرفته


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


خانمانسوز بود، آتش آهی گاهی
{{شعر}}{{ب|خانمانسوز بود، آتش آهی گاهی|ناله‌ای می‌شکند پشت سپاهی گاهی}}
 
ناله‌ای می‌شکند پشت سپاهی گاهی
 
گر مقدر بشود، سلک سلاطین پوید
 
سالک بی‌خبر خفته براهی گاهی
 
قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود


به‌عزیزی رسد افتاده به‌چاهی گاهی
{{ب|گر مقدر بشود، سلک سلاطین پوید|سالک بی‌خبر خفته براهی گاهی}}


هستیم سوختی ازیک‌نظر ای اختر عشق
{{ب|قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود|به‌عزیزی رسد افتاده به‌چاهی گاهی}}


آتش‌افروز شود برق نگاهی گاهی
{{ب|هستیم سوختی ازیک‌نظر ای اختر عشق|آتش‌افروز شود برق نگاهی گاهی}}


روشنی‌بخش از آنم که بسوزم چون شمع
{{ب|روشنی‌بخش از آنم که بسوزم چون شمع|روسپیدی بود از بخت سیاهی گاهی}}


روسپیدی بود از بخت سیاهی گاهی
{{ب|عجبی نیست، اگر مونس یار است رقیب|بنشیند بَرٍ گُل هرزه گیاهی گاهی}}


عجبی نیست، اگر مونس یار است رقیب
{{ب|چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدی|دل برقصد ببر از شوق گناهی گاهی}}


بنشیند بَرٍ گُل هرزه گیاهی گاهی
{{ب|اشک در چشم، فریبنده‌ترت می‌بینم|در دل موج ببین صورت ماهی گاهی}}


چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدی
{{ب|زرد رویی نبود عیب، مرانم از کوی|جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی}}


دل برقصد ببر از شوق گناهی گاهی
{{ب|دارم امید که با گریه دلت نرم کنم|بهر طوفان‌زده سنگی است پناهی گاهی}}{{پایان شعر}}
 
اشک در چشم، فریبنده‌ترت می‌بینم
 
در دل موج ببین صورت ماهی گاهی
 
زرد رویی نبود عیب، مرانم ازکوی
 
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی
 
دارم امید که با گریه دلت نرم کنم
 
بهر طوفان‌زده سنگی است پناهی گاهی


<nowiki>***</nowiki>
<nowiki>***</nowiki>


من آفتاب زرد لب بام هستی‌ام
{{شعر}}{{ب|من آفتاب زرد لب بام هستی‌ام|من مرغ تنگ حوصله‌ی دام هستی‌ام}}
 
من مرغ تنگ حوصله‌ی دام هستی‌ام
 
در چشم من، چه جلوه‌ای از بامداد عمر
 
من شمع نیم سوخته‌ی شام هستی‌ام
 
صاحبدلان ز صحبت من، مست کی شوند
 
من خود شراب ریخته از جام هستی‌ام
 
افسانه‌های ناقص محنت‌کشان مخوان
 
من سر گذشت کامل آلام هستی‌ام
 
تومار زندگانیم ای نیستی بپیچ
 
دیگر بس است قصه‌ی ایام هستی‌ام
 
رنگ تعلقی نپذیرفت خاطرم


وارسته از تصور اوهام هستی‌ام
{{ب|در چشم من، چه جلوه‌ای از بامداد عمر|من شمع نیم سوخته‌ی شام هستی‌ام}}


دست طلب بریده ز دامان آرزو
{{ب|صاحبدلان ز صحبت من، مست کی شوند|من خود شراب ریخته از جام هستی‌ام}}


ننهاده سر به بستر آرام هستی‌ام
{{ب|افسانه‌های ناقص محنت‌کشان مخوان|من سر گذشت کامل آلام هستی‌ام}}


هستی چنین که هست، ز من بشنوید، نیست
{{ب|تومار زندگانیم ای نیستی بپیچ|دیگر بس است قصه‌ی ایام هستی‌ام}}


من با خبر کبوتر پیغام هستی‌ام
{{ب|رنگ تعلقی نپذیرفت خاطرم|وارسته از تصور اوهام هستی‌ام}}


من چیستم؟ فسانه‌ای از عالم وجود
{{ب|دست طلب بریده ز دامان آرزو|ننهاده سر به بستر آرام هستی‌ام}}


مجهول صرف و نقطه‌ی ابهام هستی‌ام
{{ب|هستی چنین که هست، ز من بشنوید، نیست|من با خبر کبوتر پیغام هستی‌ام}}


چون شمع شب نخفته به امید صبحگاه
{{ب|من چیستم؟ فسانه‌ای از عالم وجود|مجهول صرف و نقطه‌ی ابهام هستی‌ام}}


چشم انتظارمژده‌ی فرجام هستی‌ام
{{ب|چون شمع شب نخفته به امید صبحگاه|چشم انتظارمژده‌ی فرجام هستی‌ام}}{{پایان شعر}}


'''***'''
'''***'''
۸٬۷۹۲

ویرایش