|
|
(۱۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{جعبه زندگینامه | | {{جعبه زندگینامه |
| | اندازه جعبه = | | | اندازه جعبه = |
| | عنوان = احمد کسروی | | | عنوان =حسینعلی منتظری |
| | عنوان ۲ = | | | عنوان ۲ = |
| | نام = سید احمد حکمآبادی تبریزی | | | نام = |
| | تصویر = احمد کسروی.JPG | | | تصویر =منتظری ۲.JPG |
| | اندازه تصویر = 220px | | | اندازه تصویر = |
| | عنوان تصویر = | | | عنوان تصویر = حسینعلی منتظری |
| | زادروز = ۸ مهر ۱۲۶۹ خورشیدی | | | زادروز = اول مهر ۱۳۰۱ |
| | زادگاه = تبریز، ایران | | | زادگاه = نجفآباد اصفهان |
| | تاریخ مرگ = ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ خورشیدی | | | مکان ناپدیدشدن = |
| | مکان مرگ = کاخ دادگستری تهران | | | تاریخ ناپدیدشدن = |
| | علت مرگ = ترور احمد کسروی{{!}}ترور | | | وضعیت = |
| | آرامگاه = کنار «چشمهآبک» در اطراف امامزاده قاسم شمیران<ref name="bbc.co.uk">[http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120307_l44_kasravi_murder_witness.shtml روایت شاهد عینی از قتل و خاکسپاری کسروی]، بیبیسی فارسی</ref> | | | تاریخ مرگ = ۲۹ آذر ۱۳۸۸ |
| | | مکان مرگ = |
| | |عرض جغرافیایی محل دفن= |
| | |طول جغرافیایی محل دفن= |
| | |latd=|latm=|lats=|latNS=N |
| | |longd=|longm=|longs=|longEW=E |
| | | علت مرگ = |
| | | پیداشدن جسد = |
| | | آرامگاه = |
| | بناهای یادبود = | | | بناهای یادبود = |
| | محل زندگی = تبریز، تهران | | | محل زندگی = قم |
| | ملیت = ایرانی | | | ملیت = |
| | نامهای دیگر = سید احمد حکمآبادی{{سخ}}احمد کسروی | | | نامهای دیگر = |
| | نژاد = | | | نژاد = ایرانی |
| | تابعیت = | | | تابعیت =ایران |
| | تحصیلات = | | | تحصیلات = تحصیلات حوزوی |
| | دانشگاه = | | | دانشگاه = |
| | پیشه = | | | پیشه = |
| | سالهای فعالیت = | | | سالهای فعالیت =۱۳۴۰ تا ۱۳۸۸ |
| | شناختهشده برای = تاریخنگاری، زبانشناسی، پژوهشگری و نظریهپردازی | | | کارفرما = |
| | نقشهای برجسته = | | | نهاد = |
| | | نماینده = |
| | | شناختهشده برای = مردم ایران |
| | | نقشهای برجسته = قائم مقام ولی فقیه |
| | | سبک = |
| | تأثیرگذاران = | | | تأثیرگذاران = |
| | تأثیرپذیرفتگان = | | | تأثیرپذیرفتگان = |
| | شهر خانگی = | | | شهر خانگی = نجفآباد اصفهان |
| | | دستمزد = |
| | | دارایی خالص = |
| | | قد = |
| | | وزن = |
| | | تلویزیون = |
| | لقب = | | | لقب = |
| | دوره = قاجاریان، دودمان پهلوی | | | دوره = |
| | حزب = باهماد آزادگان | | | پس از = |
| | جنبش = ملیگرایی و زدودن خرافات از مذهب | | | پیش از = |
| | مخالفان = بنیادگرایان مذهبی و قومگرایان | | | حزب = |
| | | جنبش = |
| | | مخالفان = ماموران امنیتی و کارگزاران خامنهای |
| | هیئت = | | | هیئت = |
| | دین = شیعه]در جوانی و سپس پاکدینی<ref name="شهید ایران مدرن در راه عقلانیت">[http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120305_l44_kasravi_rationality_milani.shtml شهید ایران مدرن در راه عقلانیت]، بیبیسی فارسی</ref> | | | دین =اسلام |
| | مذهب = | | | مذهب = |
| | اتهام = «خداناباوری، ارتداد و محاربه» از سوی برخی اسلامگرایان شیعه<ref name="شهید ایران مدرن در راه عقلانیت"/> | | | اتهام = |
| | | مجازات = |
| | | وضعیت گناهکاری = |
| | منصب = | | | منصب = |
| | مکتب = پاکدینی | | | مکتب = |
| | آثار = | | | آثار = |
| | همسر = | | | همسر = |
| | فرزندان = حمیده{{سخ}}نفیسه{{سخ}}جلال<ref name="bbc.co.uk"/>{{سخ}}فرُخزاد{{سخ}}بهزاد{{سخ}}مَهین{{سخ}}خُجسته | | | شریک زندگی = |
| | والدین = پدرش «میرقاسم» و مادرش «خدیجه خانم»<ref name="زندگینامه احمد کسروی">[http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120315_l44_kasravi_biography.shtml زندگینامه احمد کسروی]، بیبیسی فارسی</ref> | | | فرزندان = محمد، ، ، ، |
| | | والدین = حاج علی |
| | خویشاوندان سرشناس = | | | خویشاوندان سرشناس = |
| | گفتاورد = «ما یک جمهوری اسلامی ایران{{!}}حکومت به آخوندها بدهکاریم، یعنی باید قدرت سیاسی به دست روحانیون بیفتد تا بعد ملت ایران دیگر دل از شعائر خُرافهآمیز در قالب تشیع صفوی برکند.»<ref name=hafez>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=امین |نام=سید حسن |پیوند نویسنده=سید حسن امین|عنوان=زندگی و کارهای احمد کسروی |ژورنال=حافظ |مکان=تهران |ناشر=مجموعه زبان و ادبیات |دوره=بهمن |شماره=۷۸ |سال=۱۳۸۹ |صفحه=۲۰ تا ۲۴ |پیوند=http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/791383 |تاریخ بازبینی=۲/۱۵/۲۰۱۳ |doi=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6EZclscGh | تاریخ بایگانی = ۲۰ فوریه ۲۰۱۳}}</ref> | | | جوایز = |
| | امضا = | | | امضا = |
| | اندازه امضا = | | | اندازه امضا = |
| | | signature_alt = |
| | | وبگاه = |
| | | imdb_id = |
| | | Soure_id = |
| | پانویس = | | | پانویس = |
| }} | | }} |
| '''احمد کسروی'''(زادهی ۸ مهر ۱۲۶۹ در تبریز – درگذشتهی ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ در تهران) با نام اصلی سید احمد حکم آبادی، تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند ایرانی بود.<ref name="سید احمد کسروی">[http://www.bbc.co.uk/persian/worldnews/story/2006/07/060720_mv-constitution-prvn-kasravi.shtml سید احمد کسروی]، بیبیسی فارسی</ref> وی استاد رشتهی حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی در تهران بود.<ref>[[یرواند آبراهامیان]]، کسروی ملیگرای وحدتانگار http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120316_l44_kasravi_nationalist_abrahamian.shtml تا زمانی که در سال ۱۹۴۶ ترور شد، تا حدودی از طریق وکالت خصوصی دعاوی در تهران و نیز تا حدودی به عنوان استاد حقوق در دانشکده حقوق تهران روزگار میگذراند.</ref> | | '''حسینعلی منتظری،''' (زادهی اول مهر ۱۳۰۱ در نجفآباد – درگذشت ۲۹ آذر ۱۳۸۸ در قم) قائم مقام [[خمینی]] تا سال ۱۳۶۸، رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از مراجع و مدرسین حوزهی قم، از شاگردان خمینی و نماینده تامالاختیار او تا زمان عزل از قائممقامی بود. او از مدافعان حکومت مذهبی و از مفسران اصلی نظریه [[ولایت فقیه]] بود و این اصل با مدیریت او وارد قانون اساسی ایران شد. منتظری پس از افشای [[ایران گیت|ماجرای ایرانگیت]] توسط مهدی هاشمی برادر دامادش و دستگیری و اعدام وی، از سیستم حکومتی ایران انتقاد کرد. حسینعلی منتظری در سال ۱۳۶۷ بدنبال صدور فتوای [[قتل عام ۶۷|قتلعام زندانیان سیاسی،]] [[هیئت مرگ]] درصدد گرفتن تاییدیه او بودند اما منتظری آنها را طرد کرده و عملشان را در ردیف بدترین جنایتهای تاریخ خواند. او به این قتل عام اعتراض کرد و نامهیی اعتراضی به خمینی نوشت. پس از این نامه خمینی در پاسخ طی نامهای در تاریخ ۶ فروردین ۱۳۶۸ منتظری را از قائم مقامی خود حذف کرد.<ref name=":3">[https://emam.com/posts/view/4196/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1%DB%8C-%28%D8%B9%D8%AF%D9%85-%D8%B5%D9%84%D8%A7%D8%AD%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B5%D8%AF%DB%8C-%D8%B1%D9%87% سایت جامع خمینی]</ref> |
|
| |
|
| احمد کسروی در حوزههای مختلفی همچون تاریخ، زبانشناسی، ادبیات، علوم دینی، روزنامهنگاری، وکالت، قضاوت و سیاست فعالیت داشت.<ref name="ReferenceA">[http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120311_l44_kasravi_ahmad.shtml احمد کسروی، تجسم مدرنیته ایرانی با تناقضهایش]، بیبیسی فارسی</ref> وی بنیانگذار جنبشی سیاسی-اجتماعی با هدف ساختن یک «هویت ایرانیِ سکولار» در جامعهٔ ایران، موسوم به جنبش «پاکدینی» بود که در دورهای از حکومت پهلوی شکل گرفت.<ref>[http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120313_l44_kasravi_homosexuality.shtml روشنفکران و هنجارهای جدید جنسی - ژانت آفاری]، بیبیسی فارسی</ref>
| | در سالهای بعد منتظری به نقد دیکتاتوری [[ولایت فقیه]] پرداخت، پس از انتقاد از ولایت خامنهای در سال ۱۳۶۷ به مدت ۶ سال در حبس خانگی قرار گرفت. خانه او توسط لباس شخصیهای جمهوری اسلامی و ماموران امنیتی مورد تهاجم قرار گرفت، نامش از معابر پاک شد و مطالبش از نشریات و کتابها حذف گردید و رسانههای جمهوری اسلامی از او با طعنهی شیخ سادهلوح نام میبردند. |
|
| |
|
| کسروی خواستار مبارزه با «واپسماندگی فکری و علمی» و روشنگری در تمامی وجوه زندگانی بود<ref name="ReferenceB">[http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120313_l44_kasravi_religion_delfani.shtml احمد کسروی؛ از دینستیزی تا دینآوری]، بیبیسی فارسی</ref> وی از آنچه «اوضاع زندگی، خرافهگرایی و آداب اجتماعی» مردم ایران میدانست انتقاد داشت؛ موضعگیریهای احمد کسروی در برابر کیشهای رایج و نهادهای مذهبی و اخلاقی و مسلکها و ارزشهای سنتی و فرهنگی و تاختن او به باورهای دینی و فرهنگی از تشیع و بهائیت گرفته تا شعرهای خیام، حافظ، سعدی و دیگران شاعران ایرانی، از جمله مواردی بود که مخالفتهای بسیاری را علیه او برانگیخت.<ref name="ReferenceA" />
| | مهمترین اعتراضات او شامل وضعیت زندانیان، رابطهی پنهانی با آمریکا، ادامهی جنگ با عراق پس از آزادی خرمشهر، استقراض خارجی، رعایت حقوق بشر و دخالت حکومت در حوزههای علمیه میشد. |
|
| |
|
| آثار احمد کسروی بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبانهای فارسی و عربی است.<ref name="شهید ایران مدرن در راه عقلانیت" /> از مهمترین آثار کسروی میتوان به دو کتاب ''تاریخ مشروطهٔ ایران'' و ''تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان'' اشاره کرد که از مهمترین آثار مربوط به تاریخ جنبش مشروطهخواهی ایران میباشند و تا به امروز مرجع اصلی محققان دربارهٔ جنبش مشروطیت ایران بودهاست.<ref name="سید احمد کسروی" /> وی در کتاب ''آذری یا زبان باستان آذربایجان''، برای نخستینبار این نظریّه را مطرح کرد که زبان تاریخی منطقهٔ آذربایجان پیش از رایجشدن زبان ترکی آذربایجانی که مورخان از آن به نام «آذری» یاد کردهاند، زبانی از خانوادهٔ زبانهای ایرانی بودهاست. این نظریه امروز در میان دانشمندان بهطور عام پذیرفته شدهاست.<ref name="هنینگ">چنانکه [[والتر هنینگ|هنینگ]] در [http://azargoshnasp.net/languages/Azari/henningazari/henningazari.htm "The Ancient language of Azerbaijan]» میگوید «بهطور کلی مورد توافق بوده و تشکیک جدیای بر آن وارد نیست.» همچنین نگاه شود به [[ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] [http://www.iranicaonline.org/articles/azerbaijan-vii "The Iranian Language of Azerbaijan"]</ref>
| | منتظری که یکی از پر مخاطبترین شخصیتهای مذهبی شیعه و از نظر بسیاری اعلم از دیگران بود، در ماههای پایانی عمر خود با صدور فتواهایی علیه برخورد حکومت با معترضان در قیام سال ۱۳۸۸ به یکی از مخالفین نظام تبدیل شد. |
|
| |
|
| احمد کسروی در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در سن ۵۵ سالگی، در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران به ضرب «گلوله و ۲۷ ضربه چاقو»<ref>[http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120305_l44_kasravi_rationality_milani.shtml «شهید ایران مدرن در راه عقلانیت»] بیبیسی فارسی</ref> توسط افراد گروه «فدائیان اسلام»، ترور شد.<ref>[http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120313_l44_islam_fadaiyan.shtml ترورهای فدائیان اسلام؛ از احمد کسروی تا حسین علاء]، بیبیسی فارسی</ref>
| | مراسم تشییع جنازهی او با حضور صدها هزار نفر برگزار شد، و مراسم ختم وی نیز به اجبار لغو شد.<ref name=":2">[https://www.bbc.com/persian/iran/2009/01/090129_ir_montazari سایت بی بی سی فارسی مقاله زندگینامه منتظری]</ref> |
|
| |
|
| == پیشینه خانوادگی احمد کسروی == | | == گاهشمار زندگی منتظری == |
| {{جعبه نقل قول | نقلقول ='''«کسروی در آن زمان عمامهٔ سیاه به سر داشت، لباده و قبای بلند میپوشید و عبای سیاهی بر آن میافکند. عمامهٔ کوچک فشرده او بهترین نمایندهٔ طلاب تبریزی بود. چهرهٔ لاغر، استخوانهای برجسته، سیمای رنج کشیده و عصبانی و در ضمن مستبد به رای و مصر در عقیده را نشان میداد. هنوز عینک نمیزد. فارسی را به لهجهٔ مخصوص آذربایجانی، ولی بسیار شمرده حرف میزد. در نخستین مکالمهای که با او کردم بر من ثابت شد که مرد بسیار بیباکی است و حتی عقاید خاص خود را با بی پروایی خاص ادا میکند. از این که بر خلاف عرف و بر خلاف عقیدهٔ دیگران چیزی بگوید باک نداشت. این اصطلاح معروف دربارهٔ وی بسیار بجا بود که «سرش بوی قرمه سبزی میدهد.»{{سخ}}سعید نفیسی<ref>{{پک|Ridgeon|۲۰۰۶|ک=SUFI CASTIGATOR: Ahmad Kasravi and the Iranian mystical tradition|ص=۷}}</ref>| تراز = چپ | عرض = 300px | اندازه خط = 12px | گیومه نقلقول = بله | تراز منبع = چپ}}
| | حسینعلی منتظری در سال ۱۳۰۱ در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد. پدرش حاج علی کشاورز سادهای بود که در کنار کار روزانهاش با کتاب و کتابخانه سروکار داشت و معلم اخلاق و مدرس قرآن بود. منتظری از هفت سالگی آموختن را با ادبیات فارسی و سپس صرف و نحو عربی آغاز کرد، در سال ۱۳۱۴ یعنی در ۱۳ سالگی برای ادامه تحصیل در حوزه، به قم رفت. ده ماه در قم بود و دوباره به اصفهان برگشت. به مدت پنج، شش سال در اصفهان بود و در سال ۱۳۲۰ به قم بازگشت و دروس حوزه را در قم پیگیری کرد. در قم با مرتضی مطهری آشنا شد. در کلاسهای درس روحالله خمینی در قم شرکت میکرد. پس از آمدن آیتالله بروجردی درزمرهی شاگردان و نزدیکان او درآمد و مدتی نماینده او در نجف آباد برای رسیدگی به امور حوزهی علمیه بود.<ref name=":0">[http://www.amontazeri.com/farsi/khaterat/html/0003.htm کتاب متن کامل خاطرات آیتالله حسینعلی منتظری]</ref>حسینعلی منتظری در مبارزه با بهاییت و ترویج حکم آیتالله بروجردی در مورد بهائیان به خصوص در نجفآباد و اصفهان نقش به سزایی داشت. در اثر اقدامات او بهائیان در این مناطق بسیار تحت فشار قرار گرفتند. او به خاطر این فعالیتها به استانداری اصفهان احضار شد.<ref name=":0" /> |
| نیاکان کسروی همه روحانی و پیشنماز بودند. پدرش «میرقاسم» از روحانیت کناره گرفته به بازرگانی پرداختهبود. مادرش خدیجه خانم زنی بیسواد اما روشناندیش از یک خانوادهٔ کشاورز بود.<ref name="زندگینامه احمد کسروی" /> خانوادهٔ احمد در حکمآباد مسجدی به نام پدربزرگ او به نام «میراحمد» داشتهاند.<ref>احمد کسروی، زندگانی من، صفحهٔ ۹</ref>
| |
|
| |
|
| پدرش آرزو داشت تا دارای پسری گردد که جای پدربزرگش را در مسجد خانوادگیشان بگیرد و از اینرو پسرانش را به نام پدرش، «میراحمد» مینامید، ولی پسرهای او مدتی پس از به دنیا آمدن میمردند تا اینکه «احمد کسروی» زاده شد. او چهارمین پسری بود که حاجی میرقاسم، میراحمد نام نهاد.<ref>زندگانی من، صفحهٔ ۱۰</ref>
| | === منتظری قبل از انقلاب ۱۳۵۷ === |
| | پس از فوت سید حسین طباطبایی بروجردی (در سال ۱۳۴۰ خورشیدی) نظر آخوندهای حوزهی علمیه بر اعلمیت سید محمدرضا گلپایگانی، سید محمد صادق روحانی ومحمدکاظم شریعتمداری، شهابالدین مرعشی نجفی و روح الله خمینی بود. منتظری و مطهری خمینی را تایید میکردند. منتظری و مطهری و تعدادی دیگر از نزدیکان و شاگردان روحالله خمینی پس از فوت بروجردی برای جا انداختن مرجعیت خمینی تلاش کردند و چون یکی از شرایط مرجعیت برقرار کردن شهریه به طلبهها بود، حسینعلی منتظری برای برقراری شهریه خمینی بسیار تلاش کرد و با جمعآوری کمکهای مالی و وجوهات و پرداخت شهریه یه طلاب سعی در جا انداختن مرچعیت خمینی داشت. منتظری پس از دستگیری و تبعید خمینی نیز مسئولیت پرداخت شهریه خمینی را بر عهده داشت و در زمان تبعید خمینی نماینده تامالاختیار او در ایران بود. |
|
| |
|
| در شب سهشنبه ۱۱ دی ۱۲۸۱ میرقاسم پدر احمد از دنیا رفت و احمد که در آن زمان دوازده سال بیشتر نداشت، ناچار شد تا درس را کنار گذاشته و برای تأمین مخارج خانواده به ادارهٔ کارگاه قالیبافی پدرش بپردازد.<ref name="زندگینامه احمد کسروی" /> | | منتظری خود خاطرهای در این باره دارد که میگوید:<blockquote>«یادم هست در همان وقت (پس از وفات آیتالله بروجردی) من رفتم منزل آقای گلپایگانی مردم زیادی آنجا اجتماع کرده بودند، و ایشان را با دستهجات زیادی آوردند برای فاتحه آیتالله بروجردی، کوچهها پر از جمعیت بود و با تشریفات و اسکورت ایشان را آوردند در مجلس، ولی شب همان روز من رفته بودم در منزل آیتالله خمینی، نماز مغرب و عشا را با ایشان خواندم و حدود یک ساعت و نیم نشستیم با ایشان درددل کردیم و راجع به فوت آیتالله بروجردی و مسائل آن روز صحبت کردیم. حتی یک نفر نیامد آنجا سر بزند».<ref name=":0" /></blockquote>در سال ۱۳۴۰ حکومت شاه دست به اقداماتی زد که شروع آن از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود و مقدمهای بود برای رشتهای از اصلاحات بورژوایی که به عنوان [[انقلاب سفید]] و اصلاحات ارضی معرفی شد. مخالفت خمینی با شاه نیز از همین زمان شروع شد. به طبع منتظری نیز که از نزدیکان و اطرافیان خمینی بود در این داستان با او همراه شد و مخالفت او با حکومت پهلوی از همینجا آغاز گردید. حسینعلی منتظری از بنیانگذاران جمعیتی به نام جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود. |
|
| |
|
| احمد در سال ۱۲۸۹ خورشیدی و در سن ۲۰ سالگی به اصرار و اجبار خانواده به لباس روحانیون شیعه درآمد و بر منبر مسجد آبا و اجدادیاش نشست.<ref name="ReferenceA" /> ولی در سال ۱۲۹۱ خورشیدی پس از آنکه به گناه هواداری از جنبش مشروطه مورد ناسزاگویی روحانیون قرار گرفت و به قول خودش «پی به احوال آخوندهای ریاکار برد» از ملایی و در مسجد به منبر نشستن کناره گیری کرد.<ref>[http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120309_l44_kasravi_memories_brother.shtml خاطره برادر]، بیبیسی فارسی</ref><ref>احمد کسروی، زندگانی من، صفحهٔ ۳۹</ref> در سال ۱۳۰۶ خورشیدی، به درخواست علیاکبر داور، رئیس عدلیه، عبا و عمامه را کنار گذاشت و از لباس روحانیون خارج شد.<ref>احمد کسروی، ده سال در عدلیه، صفحهٔ ۹۵</ref>
| | در عید سال ۱۳۴۵ به دنبال پخش اعلامیه توسط محمد منتظری در حرم حضرت معصومه [[ساواک]] او را به همراه فرزندش بازداشت کرد و پس از هفت ماه از زندان آزاد گردید. |
|
| |
|
| == زندگی و فعالیتها ==
| | حسین علی منتظری چند ماه پس از آزادی از زندان به طور مخفیانه برای ملاقات با خمینی راهی عراق شد، اما حکومت که از این سفر مطلع شده بود هنگام بازگشت از عراق او را در منطقهی مرزی دستگیر و روانهی زندان کرد، که پس از حدود پنج ماه از زندان آزاد گردید. |
| === سالهای آغازین زندگی<ref>زندگانی من، از آغاز تا صفحهٔ ۵۷</ref> ===
| |
| کسروی در روز چهارشنبه ۸ مهر سال ۱۲۶۹ خورشیدی (برابر با ۱۴ صفر ۱۳۰۸ قمری) در محلهٔ حکمآباد (هکماوار) شهر تبریز زاده شد. خانوادهاش او را که نخستین پسر خاندانشان بود ارج میگذاردند. مادرش او را از بازی کردن با دیگر همسالان بازمیداشتهاست. به گفتهٔ خود کسروی از پنج سالگی سر او را برپایهٔ آیین آن زمان میتراشیدهاند که او از این کار بسیار آزرده میشدهاست. وی را از شش سالگی به مکتبی در هکماوار فرستادند، ملّای آن مکتب ملا بخشعلی نامداشته و به گفتهٔ کسروی از زبان فارسی چیز چندانی نمیدانسته و چون دندان نداشته گفتارش به خوبی به گوش نمیرسیدهاست. با این همه کسروی در آموختن، از همسالان خود جلوتر بود و بسیاری چیزها را با کوشش خود و یاری خانوادهاش آموخت. در ۱۲ سالگی پدرش درگذشت و (پس از دو سال کار قالیبافی) دوباره به مدرسهٔ دینی بازگشت و طبق وصیت پدرش آن را ادامه داد. حاجی میرمحسن آقا که شوهر عمه و قیم خانوادهٔ کسروی بود وی را به مدرسه طالبیه فرستاد. در آن مدرسه نخست کسروی در مکتب مردی به نام ملا حسن به درس خواندن پرداخت. کسروی نخستین بار در همین مدرسهٔ طالبیه با شیخ محمد خیابانی که درس هیئت بطلمیوسی آموزش میداد آشنا شد.
| |
|
| |
|
| در ۱۲۸۵ و همزمان با آغاز این جنبش در تبریز کسروی نخستین بار با نام مشروطه برخورد کرد و به گفتهٔ خود از همان آغاز به مشروطه دل بست. در همین هنگام روحانی جوانی در هکماوار به دامادی میرمحسن آقا -قیم خانوادهٔ کسروی- درآمده و میرمحسن هم مسجد نیای کسروی را بدو سپرده بود و کسروی را نیز وادار کردهبود که از او درس آموزد؛ ولی کار آن دو به دشمنی کشیدهبود. گرایش کسروی به مشروطه و مخالفت این روحانی و میرمحسن آقا با مشروطه نیز دشمنی ایشان را بیشتر میکرد. از این رو کسروی از آموختن از وی دست کشید و در نتیجه قیم خانوادهٔ او هم از کسروی رنجید و برخوردش را با او عوض کرد.
| | در زمان برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله منتظری به مسجد سلیمان تبعید شد، که این تبعید سه ماه به طول انجامید. پس از آن در مسجد سلیمان به منتظری ابلاغ کردند که نباید به قم برود، ولی او به قم مراجعت کرد تا اینکه ساواک او را به نجفآباد منتقل نمود. در نجفآباد پس از ایراد چند سخنرانی ساواک مجددا او را دستگیر و پس از محاکمه به سه سال زندان و در دادگاه تجدید نظر به یک سال ونیم زندان محکوم کرد و به زندان قصر انتقال داد. |
|
| |
|
| در ۱۲۸۷، که محمدعلی شاه قاجار مجلس را به توپ بست و آخوندهای ضد مشروطه در تبریز به سرکردگی حاجی میرزا حسن مجتهد در دوهچی انجمن اسلامیه را برپا کردند، محله هکماوار تبریز نیز از محلات ضد مشروطه بود و کسروی هفده ساله که دلبستهی مشروطه بود به ناچار هواداری خود از مشروطه را پنهان کرده و خانه نشین شد. کسروی در این میان رخدادهای تبریز را دنبال میکرد تا اینکه انجمن اسلامیه در اثر غلبه مشروطه خواهان برچیده شد و تبریز رو به آرامش رفت و کسروی دوباره به درسخواندن پرداخت. پس از دو سال درس خواندن سرانجام وی به درجهٔ روحانیت رسید.
| | در اردیبهشت ۱۳۴۹ آزاد و راهی قم گردید؛ دوباره او را به نجفآباد تبعید کردند. مدت تبعید به نجفآباد مجموعاً حدود سه سال به طول انجامید. بدنبال برخی مواضع او، وی را به سه سال تبعید در طبس محکوم کردند. در طبس، نامهی سرگشاده به علما و مردم ایران در مورد اتحاد علیه «امپریالیسم و صهیونیسم» (آمریکا و اسرائیل) نوشت، که عدهای از جمله رهبر کنونی جمهوری اسلامی [[علی خامنهای]]، به جرم توزیع این اعلامیه دستگیر و یا تحت تعقیب قرار گرفتند. یکسال بعد در سال ۱۳۵۳ او را به خلخال تبعید کردند و ۴ ماه بعد او را به سقز تبعید کردند. پس از دستگیری تعدادی از شاگردان وی در درگیری مدرسهی فیضیه در سقز بازداشت و در سال ۱۳۵۴ به زندان اوین منتقل شد. در اوین محاکمه و به ده سال زندان محکوم شد و نهایتا در آبان سال ۱۳۵۷ به همراه آیتالله طالقانی از اوین آزاد شد. |
|
| |
|
| در تابستان ۱۲۸۹ کسروی به بیماری تیفوس دچارشد. بر اثر این بیماری کسروی گرفتار یک ناتوانی دائمی شد که همواره با او بود. همچنین مبتلا به کمخونی شده و چشمهایش کمسو گردید و به بدگواری (سوء هاضمه) دچارشد. | | منتظری در بحبوحه انقلاب ضد سلطنتی پس از آزادی از زندان در۲۷ آذرماه ۱۳۵۷برای ملاقات با خمینی به پاریس رفت. |
|
| |
|
| پس از رهایی از بیماری خویشانش و اهل محل به گفتهٔ خودش به زور وی را به مسجد نیایش بردند تا روحانی آنجا شود. کسروی به گفتهی خود از پیشهٔ روحانیت و به منبر رفتن همواره دچار شرمندگی بود و در اندیشهٔ جستن کاری دیگر. از سوی دیگر روحانی رقیب که داماد قیم او میرمحسن بود نیز ضد کسروی تبلیغ میکرد و وی را مشروطهچی میخواند تا مردم را از گرد او بپراکند. در این زمان کسروی دو برادر کوچکش را به دبستان نجات فرستاد که این کار نیز از دید مردم آن زمان کاری پسندیده نبود چرا که برادران او نیز مانند دیگر سیدها دستار به سر نمیبستند و شال سبز هم نمیپوشیدند. کسروی خود نیز پوششی بر خلاف روحانیون دیگر برگزیدهبود، ریشش را میتراشید، کفش پاشنهبلند و جوراب ماشینباف میپوشید، عمامهٔ کوچک به سر میگذاشت، شالش را سفت میبست و عینک به چشم میزد که مخالفان وی همهٔ اینها را دلیل فرنگیپرستی او میشمردند. از این گذشته روضه نمیخواند و روضهخوانان را نقد میکرد و به گفتهٔ خود تنها به کارهایی چون خواندن خطبهٔ عقد میپرداخت. از این زمان خود ادارهٔ خانوادهاش را به دست گرفت ولی دچار تنگدستی شد. در این هنگام به از برکردن قرآن پرداخت و کوشید تا معنای آیههای قرآن را نیز بیاموزد. | | === منتظری پس از انقلاب ۱۳۵۷ === |
|
| |
|
| === آشنایی با دانشهای روز<ref>همان، صفحه ۵۸ تا ۶۰</ref> === | | ==== منتظری در شورای انقلاب و مجلس خبرگان ==== |
| در ۱۲۹۰، محمدعلی شاه قاجار به هوای بازپسگیری تاجوتخت به ایران برگشت و در اینجا و آنجا از کشور میان مشروطهخواهان و هواخواهان شاه پیشین درگیری و جنگ برخاست، تبریز نیز از آشوب در امان نبود. در این زمان کسروی به گفتهٔ خود کمتر از هکماوار بیرون میرفت. در تابستان همان سال ستارهٔ دنبالهدار هالی هم پدیدارشد. کسروی با شور بسیار شبها به بام خانه میرفت و این ستاره را مینگریست و به گفتهٔ خودش این ستاره و کنجکاوی برای دانستن رازش بود که کسروی را به دانشهای روز آن زمان رهنمونشد. روزی یک شماره از ماهنامهٔ عربی مصری المقتطف به دست کسروی افتاد که گفتاری دربارهٔ هالی در آن بود. اینچنین با دانش نوین ستارهشناسی آشناشد و به جستجوی کتابهایی دربارهٔ دانشهای اروپایی چون فیزیک و شیمی پرداخت. دربارهٔ ستارهشناسی کتاب هیئت طالبوف را یافته و خواند.
| | خمینی قبل از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در پاریس شورای انقلاب را که از افراد نزدیک به خود بود تشکیل داد. منتظری نیز به عضویت این شورا درآمد. در سفر به پاریس منتظری نام سیدعلی خامنهای را برای عضویت در شورای انقلاب به خمینی پیشنهاد کرد. |
| === کنار گذاشتن پیشه روحانیت<ref>همان، صفحه ۶۰ تا ۷۱</ref> ===
| |
| احمد کسروی در نوجوانی وارد مدرسه طالبیه تبریز شد و به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و پس از مدتی به عنوان مبلغ شیعه، ملبس به لباس روحانیت شیعه گردید. او در مدرسه طالبیه، با شیخ محمد خیابانی و شیخ غلامحسین تبریزی هم دوره بود.<ref name="Abd">خاطرات محمدمهدی عبدخدایی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۲۷.</ref>وی مدت کوتاهی نیز پیش نماز مسجد کسروی در محله حکمآباد تبریز بود.
| |
|
| |
|
| در ۲۹ آذر ۱۲۹۰ روسها با مجاهدان در تبریز درگیر شدند. کسروی اگرچه در هکماوار از درگیری دور بود، ولی این درگیری و پایداری ایرانیان بر او اثر گذارد و چون محرم هم آغاز شدهبود بر منبر مردمان را میشوراند. کسروی به این هم بسنده نکرده و کوشید با چند تنی تفنگ فراهم کرده به جنگجویان بپیوندند؛ ولی جنگ چهار روز بیشتر به درازا نکشید و مجاهدان از شهر بیرون رفتند و روسها بر تبریز چیره شدند و صمد خان از دشمنان دیرین مشروطه را بر شهر گماردند. روحانیون مخالف مشروطه و پیروانشان هم خشونت سختی را به مشروطه خواهان رواداشتند. کسروی نیز ناچار شد با فشار حاجی میرمحسن آقا قیم خانوادهشان در باغ امیر به دیدار صمد خان برود. با این همه برای آن چند روزی که او به منبر رفته بود روحانیون تکفیرش کردند و روحانی هم که در هکماوار هماورد او بود اوباش را میانگیزاند تا به او آسیب بزنند و سرانجام هم مردم اندکاندک از گرد منبر او پراکندهشدند و او اینگونه از روحانیت کنارهگرفت و به گفتهٔ خود بار روحانیت از گردنش برداشتهشد. | | پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در ایران برای تدوین قانون اساسی جمهوری جدید مجلسی به نام مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل شد و حسینعلی منتظری رئیس آن مجلس شد. در پیشنویس قانون اساسی اصل ولایت فقیه وجود نداشت و منتظری اصل ولایت فقیه را وارد قانون اساسی جمهوری اسلامی کرد. مجلس خبرگان ابتدا برای تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی تشکیل شد و پس از تصویب قانون اساسی باید منحل میشد اما خمینی با انحلال آن مخالفت کرد و این مجلس با نام مجلس خبرگان رهبری که وظیفهاش تعیین رهبر است به کار خود ادامه داد. |
|
| |
|
| از این پس کسروی چندی خانهنشینبود و به خواندن کتابهای گوناگون میپرداخت و با دانشهای روز آشنا میشد و کمکم دوستانی هم از میان آزادیخواهان یافت. یکی از کتابهایی که به گفتهٔ کسروی خواندنش او را دگرگون کرد کتاب سیاحتنامه ابراهیم بیگ بود.
| | منتظری مدتی هم پس از درگذشت آیتالله طالقانی امام جمعه تهران بود. |
|
| |
|
| === پس از روحانیت<ref>همان، صفحه ۷۱ تا ۷۹</ref> === | | ==== قائم مقامی منتظری ==== |
| کسروی از راه مغازهای که از آن کتاب میخرید با چند تن از آزادیخواهان آشناشد که یکی از آنان خیابانی بود که پس از بسته شدن مجلس به قفقاز و از آنجا به تبریز آمدهبود و اینچنین میان ایشان دوستی پدید آمد. همچنین با رضا سلطانزاده آشناشد که این دوستی پایداری بود و تا سالهای واپسین زندگی کسروی نیز برپابود.
| | در سال ۱۳۶۴ مجلس خبرگان رهبری حسینعلی منتظری را به عنوان قائم مقام رهبری تعیین کرد.<ref>[https://www.parsine.com/fa/news/14201/%D8%A2%D9%8A%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1%D9%8A-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%DA%86%D9%86%D8%AF-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C سایت پارسینه]</ref> بنا به گفته خود منتظری در کتاب خاطراتش، طبق قانون اساسی مجلس خبرگان حق چنین کاری را نداشت و فقط در صورت مرگ یا عزل رهبر باید جانشین او را تعیین میکرد. مجلس خبرگان برای توجیه این کار آنرا نه به عنوان مصویه بلکه به عنوان پیشنهاد و خبر که نام منتظری بعد از خمینی به عنوان رهبر آینده مطرح است اعلام کرد. کارگردان این مصوبه در مجلس خبرگان [[سید علی خامنه ای|سیدعلی خامنهای]] و [[اکبر هاشمی رفسنجانی|علیاکبر هاشمی رفسنجانی]] بودند. قرار بر این بود که این مصوبه مخفی باشد، اما امام جمعه وقت قزوین به نام باریکبین اولین بار آنرا فاش کرد. پس از او نیز هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران موضوع را اعلام کرد و قضیه علنی شد. |
|
| |
|
| در این هنگام کسروی با دخترعمهٔ خود -دختر بزرگ قیم خانوادهشان میرمحسن آقا- پیمان زناشویی بست؛ ولی در این هنگام آزارهایی از روحانیون میدید و او را به فرنگیپرستی و ناباوری به دین متهم میکردند. از سوی دیگر چون کاری نداشت دچار تنگدستی شد، به ناچار به فروش کتابهایش دست زد و البته از دوستان دیرینهٔ پدرش یاری میگرفت. به کسروی پیشنهاد شد به جوراببافی بپردازد و او یک ماشین جوراببافی خرید، ولی ماشین ناسالم بود و کسروی آن را پس داد، با این همه فروشنده پیش پرداخت وی را بازنگرداند. ماشین دیگر خرید ولی این یکی هم دچار مشکل شد و او آن را باخت.
| | ==== شروع اختلاف با [[روحالله خمینی]] ==== |
| | درزمان خمینی دو قطب اصلی قدرت در جمهوری اسلامی وجود داشت یکی خمینی و حلقه اصلی که بیواسطه به او وصل بودند و دیگری منتظری و اطرافیانش. هسته اصلی قدرت شامل علی اکبر هاشمی رفسنجانی، سید علی خامنهای و سید احمد خمینی که بیواسطه به خمینی متصل بود، در صدد قبضه قدرت و تضمین باقی ماندن قدرت در دستان خودشان بعد از خمینی بودند. این هسته در سال ۱۳۶۴ مذاکره با آمریکا را برای اینکه در منازعه قدرت دست بالا داشته باشد، شروع کرده بود و تمام زد و بندهای خارجی و تصمیم گیریهای مهم را در دایره بسته خود نگه داشته بود.<ref name=":1">کتاب قتلعام و بازشناسی الیگارشی قدرت - احسان امینالرعایا</ref> بنا به گفته منتظری در کتاب خاطرات خود این هسته به دنبال نفوذ بر بیت منتظری و تسلط بر آن بودند تا بتوانند بعد از خمینی که منتظری ولی فقیه میشد قدرت را در دست داشته باشند. دستگیری و قلع و قمع اطرافیان منتظری و اعضای بیت او نیز در همین راستا بوده است. هر کدام از اطرافیان منتظری به بهانهای دستگیر شدند.<ref name=":0" /> |
|
| |
|
| کسروی که در فراهمآوردن پیشهای ناکام مانده بود و کتابهایش را نیز فروخته بود بسیار افسردهشد. دلبستگی او به سه رشتهٔ ریاضی، تاریخ و زبان عربی بود و او زمانش را به آموختن و خواندن اینها میگذراند. در این زمان برای مجلهای به نام العرفان که در صیدا به چاپ میرسید گفتاری به عربی نوشت و فرستاد که این نشریه بی کموکاست به چاپرساند.
| | در واقع از همین زمان و به خصوص بعد از قضایای مربوط به مهدی هاشمی و جنگ قدرت بین جناحهای جمهوری اسلامی پروژه عزل منتظری از قائم مقامی رهبری کلید زده شد و خمینی تصمیم خود را برای برکناری قائم مقام خود گرفت اما برای اینکار به دنبال بهانه بود.<ref name=":1" /> |
|
| |
|
| === مدرسه آمریکایی<ref>همان، ۷۹ تا ۹۲</ref> === | | ==== ماجرای سید مهدی هاشمی ==== |
| در تابستان ۱۲۹۳ جنگ جهانی اول در اروپا آغاز شد. در این زمان عثمانی تا تبریز پیشروی کرد و روسیه را پس زد، ولی چندی نگذشت که شکستخورد و پس نشست. اینچنین آذربایجان میدان جنگ دولتهای درگیر در جنگ شدهبود. | | جمهوری اسلامی ایران در زمان جنگ با کمبود تسلیحات و مهمات مواجه بود. در ادامه زد و بندهای خارجی در خرداد ۱۳۶۵ هیاتی آمریکایی به سرپرستی رابرت مک فارلین مشاور سابق امنیت ملی آمریکا و یک مقام امنیتی اسرائیلی به همراه یک هواپیما تسلیحات مورد نیاز ایران وارد تهران شدند. این ماجرا مخفی بود و هاشمی رفسنجانی و هسته اصلی قدرت پشت پرده این زد و بند بودند. منوچهر قربانیفر تاجر ایرانی و دلال معامله سلاح بین آمریکا و اسرائیل با جمهوری اسلامی پس از اینکه مقامات ایرانی قسمتی از پول این معامله را پرداخت نکردند دو نامه به محسن کنگرلو مشاور امنیتی میرحسین موسی نخست وزیر وقت جمهوری اسلامی نوشت و به این موضوع اعتراض کرد. قربانیفر کپی این نامهها را توسط فتحالله امید نجف آبادی از اعضای بیت منتظری برای منتظری فرستاد. پس از اینکه منتظری از این ماجرا با خبر شد مهدی هاشمی برادر داماد منتظری این معامله و سفر مک فارلین به ایران را از طریق روزنامه لبناتی الشراع فاش کرد. مهدی هاشمی در شهریور ۱۳۶۵ دستگیر و با پرونده سازیهای وزارت اطلاعات و پس از گرفتن اعترافهای تلویزیونی از وی مبنی بر توطئه علیه جمهوری اسلامی و تشکیل خانه تیمی و همچنین به اتهام قتل سید ابوالحسن شمس آبادی که در زمان شاه اتفاق افتاده بود و چند نفر دیگر به اعدام محکوم و در مهر ماه سال ۱۳۶۶ اعدام شد. |
|
| |
|
| در ۱۲۹۴ کسروی در پی دانشهای نوین خود را نیازمند آموختن زبانی اروپایی دید. نخست کوشید فرانسوی بیاموزد ولی دانست که بیآموزگار نمیتواند. پس خواست به مدرسهٔ آمریکایی تبریز به نام «مموریال اسکول» برود از اینرو به نزد مستر چسپ مدیر آن مدرسه رفت و خواهش خود بازگفت. چسپ بالا بودن سال کسروی را منعی بر شاگردی او در آن مدرسه دانسته و به او پیشنهاد کردهبود که در جایگاه آموزگاری بهآنجا برود و روزی دو ساعت هم خود به آموختن بپردازد، کسروی هم که از بیکاری رنجمیبرد آن پیشنهاد را پذیرفت و به آموزش درس عربی به شاگردها پرداخته و خود نیز به آموختن زبان انگلیسی پرداخت. در همان ماههای نخست بود که خودآموزی دربارهٔ اسپرانتو یافت و بدان زبان دلبسته شد. همچنین روشی را برای آموزش عربی به شاگردان برگزید. سپس کتابی دربردارندهٔ این روش به نام ''النجمةالدریة'' نگاشت که تا چندی در دبیرستانهای تبریز آموخته میشد.در مدرسهٔ آمریکایی سه تیرهٔ مسیحی(ارمنی و آشوری)، مسلمان و گورانی (یا علیاللهی) بودند که میان مسیحیان و مسلمانان درگیری بود و کسروی نیز از این درگیری آسوده نماند. برخی از مسئولان مسلمان آنجا نیز با وی دشمنی مینمودند. با این همه کسروی چسپ را مرد درستی میخواند که از پیورزی دینی به دور بود.
| | پس از بازداشت مهدی هاشمی، منتظری که مهدی هاشمی را بیگناه میدانست به نشانهی اعتراض درسهای خود را تعطیل کرد. تلاشهای منتظری برای نجات او، که برادر دامادش بود، بیثمر ماند.<ref name=":2" /> |
|
| |
|
| میان سالهای ۱۲۹۴ و ۱۲۹۵ کسروی که با تاریخ و باورهای بهایی آشنا بود با مبلغان این دین بحثهایی داشت.
| | با این موضوع افول منتظری نزد خمینی شروع گردید، و پس از دو سال ادامه این روند با ارسال نامهای از بیت رهبر در تاریخ ۱۳۶۸/۱/۶ به منتظری وارد مرحلهی تازهای شد، و سپس جواب او در جهت واگذاری رهبری به انتخاب مجلس خبرگان به وسیلهی نامهای در تاریخ ۱۳۶۸/۱/۷ و نهایتاً اعلام برکناری منتظری از قائممقامی رهبری (تحت عنوان استعفای او) توسط رسانههای جمعی همزمان با نامهی خمینی در تاریخ ۱۳۶۸/۱/۸ منتشر شد. |
|
| |
|
| در این زمان نیز کسروی به گفتهٔ خود از آزار روحانیونی که رفتن به مدرسه آمریکایی را برای خواندن درس بابی میدانستند آزارها میدید. | | پس از بروز اختلافات به دلیل اعتراض آگاهانه و عامدانهی منتظری به اعدامهای گستردهی زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ نظر خمینی از قائممقام خویش برگشت و در آخرین نامهای که به خمینی منسوب شده است او را «سادهلوح» خوانده و نوشت: «شما پس از این وکیل من نمیباشید.» |
|
| |
|
| === رفتن به قفقاز<ref>همان، ۹۲ تا ۱۰۰</ref> ===
| | به دنبال این مسأله بلافاصله ادامهی اقدامات به شکل تخریب دیوار و حصار اطراف بیت، محو و حذف نام و عکسهای منتظری از کتب درسی، ادارات دولتی و معابر عمومی، تغییر نام خیابانها و اماکنی که به نام منتظری نامگذاری شده بود و جمعآوری رساله و تألیفات او و مزاحمت نسبت به بسیاری از شاگردان و علاقهمندان او ادامه یافت. علاوه بر فعالیتهای فیزیکی فوق، تخریب شخصیت منتظری نیز با نوشتن «رنجنامه» توسط احمد خمینی و «خاطرات سیاسی» توسط ری شهری، مقالات توهینآمیز در روزنامهها، سخنرانیها و بیانیههای اهانتآمیز از طریق رادیو و تلویزیون و در مجالس و خطبههای نماز جمعه به طور مکرر صورت میگرفت؛ همه این موارد در حالی صورت میگرفت که وی مجال دفاع از خود را نداشت و هیچ نشریهای مقالهای از وی نمینوشت. |
| در بازهٔ زمانی بستهشدن مدرسه در ۱۱ تیر ۱۲۹۵، کسروی برای یافتن کاری و نیز به دست آوردن تندرستی (پزشکان برای بهبودی بیشتر بدو پیشنهاد سفر داده بودند) وامی از آشنایان گرفت و با راهآهن راهی قفقاز شد. در این سفر کسروی کوشید تا زبان روسی را بیاموزد. به تفلیس رفت و پس از دو روز راهی باکو شد. در باکو کاری نیافت پس سوار کشتی شده به عشقآباد رهسپارشد. آنگاه به مشهد رفت و پس از یکماه از آن راهی که آمدهبود به باکو بازگشت و چون دوباره کاری نیافت باز به تفلیس رفت. در تفلیس با آزادیخواهانی آشنا شد و همچنین از آن شهر و مردمانش خوشش آمد پس چندی در آن سامان ماندگار شد. در آنجا با گیاهشناسی آشنا شد. با این همه کاری در آنجا نیافت. پس در نیمه مهرماه به انگیزه نامه مادرش و فراخوان مستر چسپ مدیر مدرسه به تبریز بازگشت.
| |
|
| |
|
| === رها کردن مدرسه آمریکایی<ref>همان، ۱۰۰–۱۰۳</ref> === | | == عزل منتظری == |
| در بازگشت دشمنی میان مسلمانان و ارمنیان بیشتر شده و کسروی هم برخوردهای لفظیای با آنان داشت تا اینکه یک روز هنگام خروج از مدرسه چند دانشآموز ارمنی وی را دنبال کرده و عبایش را کشیده و بردهبودند. این کار به اعتصاب مسلمانان در مدرسه انجامید و اگرچه با پا درمیانی مدیر، دانشآموزان از وی پوزش خواستند ولی کسروی که رنجیدهبود دیگر به مدرسه نرفت. | | خمینی پس از اعتراض منتظری به اعدام و [[قتل عام ۶۷|کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷]] تصمیم خود را برای برکناری قائم مقام خود گرفت و تنها به دنبال فرصت مناسب بود. منتظری همچنان به مواضع انتقادی و اعتراضی خود علیه جمهوری اسلامی ادامه داد. در بهمن ۱۳۶۷ و به مناسبت پیروزی انقلاب ضد سلطنتی منتظری یک سخنرانی و یک مصاحبه با ستاد دهه فجر انجام داد که در آنها به اقدامات دولت و سیاستهای جمهوری اسلامی اعتراض کرد. او در سخنرانی و مصاحبه خود جنگ ۸ ساله با عراق را زیر سوال برد و اعتراف کرد که ادامه جنگ اشتباه بوده است. منتظری حتی برگزاری جشنهای بیروزی انقلاب را پرهزینه و کارهای مبتذل و بیمحتوا خواند که فقط اسراف بیتالمال است. در اسفند ۱۳۶۷ خورشیدی منتظری آخرین دیدار خود با خمینی را انجام داد و در آن ضمن بیان چند نکته از جمله اعتراض و زیر سئوال بردن استقراض خارجی به حواشی پیش آمده در مورد خود و بیتش پرداخت و گفت: <blockquote>«آقا این مطالبی که راجع به من و بیت من برای شما گفته شده درست نیست، بیت من بیت شماست، من ازطرف شما آنجا هستم، من آگر هم چیزی میگویم به عنوان حمایت از اسلام و حمایت از انقلاب است و کسی هم به من خط نمیدهد»</blockquote>پس از سخنرانی منتظری به مناسبت پیروزی انقلاب حملات رسانهها و روزنامههای حکومتی نسبت به او بالا گرفت. در۲۹ بهمن ۱۳۶۷، مهدی کروبی، مهدی امام جمارانی و سید حمید روحانی نامهای به منتظری نوشتند و به سخنان او اعتراض کردند. چند روز بعد خمینی در یکی از پیامهایش به مواضع منتظری پاسخ داد و گفت، برای لحظهای از عملکرد خود در جنگ پشیمان نیست و منتظری را فردی معرفی میکند که برای رضایت لیبرالهای خودفروخته اظهار نظرهایی میکند و تمامیت جمهوری اسلامی را زیر سوال میبرد. |
|
| |
|
| === پیوستن به دموکراتها و رویدادهای پس از فروپاشی رژیم تزاری روسیه<ref>همان، ۱۰۳–۱۴۹</ref> ===
| | [[اکبر هاشمی رفسنجانی|علی اکبر هاشمی رفسنجانی]] در نمازجمعه روز ۷ آذر ۱۳۷۶ به جریان برکناری منتظری اشاره کرده و گفت که در ۲ فروردین ۱۳۶۸ به دیدار خمینی رفته و خمینی در آن دیدار با صراحت گفته است که تصمیم به برکناری منتظری گرفته است. |
| پس از بیکاری کسروی کتاب النجمةالدریة را در زمان آزادی که به دست آورده بود نگاشت که از این کتاب بالاتر یادشدهاست. با چاپ این کتاب با ادارهٔ فرهنگ آذربایجان آشنایی یافت. در این هنگام سال ۱۲۹۶ بود که نیکولای دوم واپسین تزار روسیه سرنگونشد. این سرنگونی بر روزگار آن زمان ایران و به ویژه تبریز که روسها در آنجا نفوذ داشتند اثرگذار بود. در این میان خیابانی دست به بازگشایی حزب دموکرات در آذربایجان زد. در این هنگام به گفتهٔ کسروی برخی از مشروطهخواهان که در شش سال گذشته از دیگران آزارهای بسیاری دیده بودند سر به کینهجویی برداشتند که کسروی میکوشید آنها را آرام نگهدارد و به چند تن از دشمنان دیروزش نیز پناه دادهبود. در این هنگام بود که دبیرستانها باز میشد و کسروی را برای آموزش عربی در دبیرستان خواندند. در این هنگام بود که کسروی به دموکراتها پیوست.
| |
|
| |
|
| در این هنگام در تبریز بیماری وبا پخش شد و کسروی هم دچار این بیماری شد. همچنین تبریز دچار خشکسالی نیز شد. در این شرایط دولت به مردم آرد میداد و دموکراتها نیز میانجی پخش آرد میان مردم بودند. کسروی هم در هکماوار در این کار به کوشش پرداخت. | | در ۲ فروردین ۱۳۶۸ خمینی در پیام به مهاجرین جنگ با صراحت بیشتری مواضع منتظری را زیر سوال برده و میگوید، نفوذیها بارها اعلام کردهاند که حرف خود را از دهان سادهاندیشان موجه میزنند. همچنین خمینی به مشکینی رئیس مجلس خبرگان دستور میدهد که اعضای مجلس خبرگان را فرابخواند تا منتظری را عزل کنند و بتواند به تصمیم خود برای برکناری منتظری لباس قانونی بپوشاند. |
| | [[پرونده:منتظری.JPG|بندانگشتی|'''منتظری پس از عزل در دفتر کارش در قم''']] |
| | منتظری در ۳ و ۴ فروردین ۱۳۶۸ دو نامه به خمینی نوشت که قاضی خرمآبادی مانع از ارسال نامه ۳ فروردین شد. در نامه ۴ فروردین منتظری پاسخ موضوعات مطرح شده در پیام خمینی را میدهد. در آن نامه اشاره میکند که بیت او همان بیت خمینی است و پاسخ مراجعات مردم و اقشار مختلف و مسئولینی که کمتر دستشان به خمینی میرسیده را از طرف او میداده است. همچنین اشاره میکند که منابع اطلاعاتی و اخبار او همان منابع دولتی و همچنین مسئولین جمهوری اسلامی و اقشار مردم است که به او مراجعه میکنند، زیرا در پیام خمینی تصریح شده بود که در اضداد جمهوری اسلامی در بیت منتظری نفوذ کردهاند و اطلاعات و اخبار از طریق آنان به منتظری میرسد. در آخر نیز منتظری میگوید که تا به حال معتقد بوده است که انتقاداتش موجب تقویت جمهوری اسلامی بوده اما اگر نظر خمینی این است که این کار نظام را تضعیف میکند نظر او را بر نظر خود مرجح میداند. |
|
| |
|
| همزمان در روسیه کمونیستها بر سر کار آمدهبودند. در ایران هم آشوب به پا بود، به ویژه در آذربایجان روسهای در حال پسنشینی دست به تاراج و ویرانی شهرهایی چون خوی زدند. در ارومیه و سلماس هم شورش آسوریها خونریزیها پدیدآورد. با آمدن زمستان دولت که به بیچیزان نان میداد خود دچار گرفتاریشد و از جیره ایشان کاست. آنگاه بیماریهای تیفوس و تیفوئید هم در تبریز گسترش یافت و کشتههای بسیاری بهجای گذارد. در این میان یکی از برادران و نیز خواهرزادهٔ کسروی نیز دچار بیماری شدند ولی بهبود یافتند ولی چون مادر کسروی خدیجه خانم به تیفوس دچارشد بهبود نیافت و درگذشت. این رویداد کسروی را آزرد و به گفتهٔ خود پس از مرگ پدرش غمبارترین رخداد زندگیش بود.
| | منتظری در کتاب خاطراتش اشاره میکند که قصدش از نوشتن نامهی ۴ فروردین ایجاد سهولت برای خمینی برای برکناریش بوده و خمینی میتوانست بعد از این نامه خیلی محترمانه از او بخواهد که دیگر در امور مملکت دخالت نکند، اما منابع حکومتی و حلقه نزدیک به خمینی و حاکمیت معتقدند، منتظری که جایگاه قائم مقامی خود را خطر میدیده برای حفظ جایگاه خود از مواضع قبلی خود کوتاه آمده و این نامه را نوشته است. |
|
| |
|
| در ۱۲۹۷ سپاهیان عثمانی به آذربایجان ریختند و جای روسها را گرفتند. اینان به دموکراتها بدبین بودند پس خیابانی و چند تن از یارانش را گرفتند و از تبریز بیرون راندند. عثمانیها در تبریز باهمادی را به نام اتحاد اسلام پدیدآوردند که گروهی از تبریزیان و نیز دموکراتها بدان پیوستند ولی کسروی بدانها نپیوست. در این هنگام کسروی که در هکماوار دشمنان چندی داشت بهتر دید که جای زندگیش را عوض کند، پس به لیلاوا که در آن زمان یکی از بهترین کویهای تبریز بود کوچید. در این زمان تقی رفعت از یاران خیابانی به همدستی عثمانیان روزنامهای به زبان ترکی به نام آذرآبادگان پایهریزی کرده و در آن به تبلیغ پانترکیسم پرداختهبود. با این همه چون جنگ جهانی یکم به شکست متحدین انجامیدهبود در مهرماه همان سال سپاهیان عثمانی تبریز را رها کردند و رفتند و اتحاد اسلام نیز فروپاشید. پس کسروی و دیگر دموکراتها به بازسازی سازمان خود پرداختند و کسانی را که با عثمانیان همکاری کرده و در گسترش پانترکیسم کوشیده بودند را از حزب راند. اینان چنین نهادند که از این پس حزب از زبان فارسی بهره برد و یکی از آرمانهای خود را نیز گسترش این زبان در آذربایجان بگذارد. در این میان خیابانی به تبریز برگشت ولی برخی کارهایش از جمله برگرداندن رانده شدگان از حزب و نیز انداختن گناه ترورهای پیشینش در تبریز را برگردن دیگران، دموکراتها را از او رنجیدهساخت. در این میان کسروی هم دلزده شده و از حزب پا کشید. با آغاز انتخابات دور چهارم مجلس در ۲۱ تیر۱۲۹۸ خیابانی دوباره دموکراتها را گردآورد و از کردار پیشینش پوزش خواسته خواهان همبستگی دوباره دموکراتها شد؛ ولی باز هم خودکامگی خیابانی کسروی و دیگران را آزرده میساخت. در این هنگام وثوقالدوله قرارداد ۱۹۱۹ را با انگلستان بست، ولی خیابانی بر خلاف چشمداشت یارانش خاموشی گزید و بر آن نتاخت، این نیز رنجش دموکراتها را افزون ساخت. در همین زمان بود که کسروی به کار در عدلیه پرداخت (۲۴ شهریور ۱۲۹۸). | | === نامه عزل منتظری توسط خمینی === |
| | پس از اعتراضات منتظری به قتلعام سال ۱۳۶۰ خمینی طی نامهای او را عزل کرد:<blockquote>بسم الله الرحمن الرحیم</blockquote><blockquote>جناب آقای منتظری</blockquote><blockquote>با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که میگفتید دیکتهشده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم. مثلًا در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید. در مسئله مهدی هاشمیِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام میدادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمیباشید و به طلابی که پول برای شما میآورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمد الله از این پس شما مسئله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود میدانید- که مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند- با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم دیگر خود دانید:</blockquote><blockquote>۱- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.</blockquote><blockquote>۲- از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.</blockquote><blockquote>۳- دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.</blockquote><blockquote>۴- نامهها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان- روحی له الفداء- و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.</blockquote><blockquote>و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده لوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. و الله قسم، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. و الله قسم، من رای به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.</blockquote><blockquote>سخنی از سرِ درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشمپوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم</blockquote><blockquote>من کار به تاریخ و آنچه اتفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم.</blockquote><blockquote>من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تاثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند. از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه هست اوست. و السلام.<ref name=":3" /></blockquote><blockquote>یکشنبه ۶/ ۱/ ۶۸</blockquote><blockquote>روح الله الموسوی الخمینی</blockquote> |
|
| |
|
| در همین هنگام کار دو دستگی میان دموکراتها بالا گرفت و هماندیشان کسروی از حزب انشعاب دادند و دسته تنقیدیون را پدیدآوردند. در واپسین دیداری که میان کسروی و خیابانی پدید آمدهبود این دو به درشتی با هم سخن گفتند و پس از آن کسروی دیگر با خیابانی دیداری نداشت. اگرچه کسروی در زندگینامهاش از آن درشتی در برابر مردی که هجده یا هفده سال از او بزرگتر بود ابراز پشیمانی کردهاست.
| | === منتظری و [[قتل عام ۶۷]] === |
| | در مرداد سال ۱۳۶۷ جمهوری اسلامی با استناد به فتوای خمینی که به فرمان قتلعام معروف است، هزاران زندانی سیاسی را که ۹۵درصد آنان از اعضا و هواداران [[مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]] بودند اعدام کرد. منتظری طی ۲ نامه به خمینی به کشتار زندانیان سیاسی که قبلا توسط دادگاههای جمهوری اسلامی حکم گرفتهبودند و دوران زندان خود را میگذراندند اعتراض کرد. |
|
| |
|
| خیابانی اندکی پس از آن در روز سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۲۹۸ بر دولت شورید. کسروی و یارانش دسته خود را منحل کردند ولی خیابانی به تعقیب آنان پرداخته و گروهی از ایشان را آزارانده بود. کسروی هم به ناچار خانه نشینشد. پس از چند روز به ناچار به فخرآباد، دهکدهای در دو فرسنگی تبریز رفت. پس از دو هفته سرگرد ادموند رئیس اداره سیاسی بریتانیا خواستار دیدار با کسروی شد. کسروی به کنسولخانه بریتانیا در تبریز رفت و با ادموند دیدارکرد. به گفتهٔ کسروی نگرانی انگلستان از گسترش بلشویسم بود چه که میرزا کوچک خان هم با اینان همپیمان شده بود و بریتانیا میخواست از مرام خیابانی سر درآورد. ادموند میخواسته که کسروی را برانگیزاند تا ستیز با خیابانی را پیگیرد، ولی کسروی نپذیرفته و بدو شرح داده که نخست دسته ایشان در هماوردی با خیابانی ناتوانند و دوم آنکه چون خیزش او برای آذربایجانست به رویارویی با او تن نخواهد داد. در همین هنگام نیز از نخستوزیری به دسته تنقیدیون تلگراف رمزیای رسیده بود که اگر به نبرد با خیابانی برخیزید دولت به شما یاریخواهد رساند که آن هم پذیرفته نشد. در این هنگام کسروی باز به تبریز بازگشتهبود ولی خود و دوستانش زیر فشار و تهدید بودند.
| | در ۲۴ مرداد ۴ تن از مجریان قتل عام شامل نیری، اشراقی، [[ابراهیم رئیسی|رئیسی]] و [[مصطفی پورمحمدی|پورمحمدی]] به دیدار منتظری میروند. منتظری در کتاب خاطرات خود میگوید که در اول محرم این ۴ نفر را خواسته و به آنها گفته که در محرم از اعدامها خودداری کنند. عدهای معتقدند که خمینی در این دیدار به این ۴ تن ماموریت داده که منتظری را در قتل عام زندانیان سیاسی همراه و شریک کنند. این ۴ تن به منتظری میگویند تا به حال ۷۵۰ نفر را در تهران اعدام کردهایم و ۲۰۰ نفر دیگر را نیر به عنوان سرموضع جدا کردهایم و از منتظری میخواهند با اعدام آنها موافقت کند. منتظری به درخواست آنها جواب منفی داد و گفت: <blockquote>«من اگر واسه خاطر شخص امام و انقلاب نبود، نامهام را پخش میکردم، میدانید چقدر به نفع دشمنان بود؟»</blockquote>منتظری در کتاب خاطراتش میگوید اصل هرکدام از نامهها را به بیت خمینی و یک کپی از آن را به شورای عالی قضایی فرستاده است و نامه را به کس دیگری نداده است ولی نامه مورخ ۹ مرداد ۱۳۶۷ منتظری به خمینی در ۵ فروردین ۱۳۶۸ از رادیو بیبیسی پخش شد. با توجه به اینکه منتظری از منبع درز نامهاش به بیبیسی اظهار بیاطلاعی میکند گمان میرود که درز نامه به دست عوامل خمینی و چه بسا به فرمان خود او صورت گرفته باشد تا زمینه عزل او را فراهم کند. |
|
| |
|
| چون گروهی از یاران کسروی دربند خیابانی گرفتار آمدند کسروی به ناچار با همسرش از تبریز بیرون رفت، شهرها و دیهها را تنها گذراند تا اینکه در شاهیندژ به تب نوبه دچارشد و یک ماه و نیم در آن سامان ماندگارشد. در آنجا مهمان حاجی میرزاآقا بلوری بود. چون در آنجا پزشکی نبود میزبانش به خواهش کسروی وی را روانه تهران کرد.
| | پس از عزل از قائم مقامی رهبری در نامهای به خمینی نوشت:<blockquote>«آیا میدانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس نشدهاست؟ آیا میدانید از بس دزدی و اختلاس مخصوصاً با لباس پاسدار و کمیته زیاد شده مردم احساس امنیت جانی نمیکنند؟ آیا میدانید در جمهوری اسلامی بر خلاف آنچه در فقه خواندیم نه جان مسلمان محترم است نه مال او و افراد شورای عالی قضایی از ترس یکدیگر و یا ترس از تلفنهای مقامات و یا جوسازیهای غلط بر این همه خلاف شرعیها به وسیلهی سکوت صحّه میگذارند؟ آیا میدانید در داخل زندانها جنایت میشود و شورای عالی قضایی که وظیفه دارد، یا نمیداند و یا جرأت اقدام ندارد؟»</blockquote>در واکنش به سرکوب قیام مردم در سال ۱۳۸۸ چنین خواست:<blockquote>منتظری از مسئولان خواست نسبت به «اشتباهات انجام شده در رویدادهای اخیر»، از مردم عذرخواهی کنند و گفت: «اینکه عدهای نسبت به حکومت خودی بوده و بتوانند دست به هر جنایتی بزنند، به خوابگاه دانشجویان حمله کرده و آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و از طبقه بالا به پایین پرتاب کنند، [[قتلهای زنجیرهای]] را انجام دهند و فرهیختگان این ملت را وحشیانه ترور کنند و از مجازات مصون باشند، با هیچ دین و آئینی سازگار نیست.»</blockquote>در اواخر خرداد ماه ۸۸ آیتالله منتظری بیانیهای صادر کرد، و نوشت: <blockquote>«با حمایت قاطع خود از حرکتهای غیر خشونتبار ملت مسلمان برای دفاع از حقوق حقه خود در چارچوب قانون متقن اساسی جمهوری اسلامی که جمهوریت را رکن اصلی نظام میداند، هرگونه اقدامی که منجر به ضرر غیر قابل جبران به جمهوریت نظام گردد را جایز نمیدانم. هریک از برادران و خواهران دینی ما موظف است ملت را در دستیابی به حقوق حقه خود یاری دهد. بر این اساس، هرگونه مقاومت در این راستا، به خصوص ضرب و شتم و کشتار ملت را مصداق بارز مخالفت با اصول اساسی اسلام مبنی بر حاکمیت ملت بر سرنوشت خود دانسته و حرام شرعی اعلام میکنم.»</blockquote>در پی اعلام نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران و اعتراضات گسترده به آن، آقای منتظری مسئولی را که از «عدالت، امانتداری یا برخوردای از رأی اکثریّت» ساقط شده باشد، فاقد مشروعیت دانسته و نوشتهاست: <blockquote>«اگر چنین مسئولی به زور یا فریب و تقلّب بر آن منصب بماند مردم باید عدم مشروعیّت و مقبولیّت آنها را در نزد خود و برکناری آنان از منصب را با رعایت مراتب امر به معروف و نهی از منکر… و انتخاب مفیدترین و کم هزینهترین راه ممکن ابراز داشته و بخواهند». بر این اساس، آقای منتظری ابراز چنین خواستهای را وظیفهای همگانی دانستهاست که کسی نمیتواند به بهانهای از آن شانه خالی کند. در ادامه منتظری «ترس از مخلوق» را شرک به خداوند دانستهاست. همچنین وی گفتهاست «متولّی امور جامعه» که «با احکام شرع، موازین عقل و میثاقهای ملّی» عمداً مخالفت کند جائر و ولایتش جائرانه است.</blockquote> |
|
| |
|
| در تهران کسروی با یارانش که خیابانی ایشان را از تبریز راندهبود دیدارکرد. با اینکه بیماری او را رها نکردهبود به جستجوی کار برخاست. سرانجام برای آموزگاری عربی در دبیرستان ثروت پذیرفته شد. در تهران نشستهایی برگزار میشد و از کسروی درخواست میشد تا به ستیز با خیابانی بپردازد، ولی کسروی از این کار پرهیز مینمود. در این میان مخبرالسلطنه که والی تازه آذربایجان شده بود از کسروی خواست تا در خواباندن شورش خیابانی همراه او باشد، ولی کسروی نپذیرفت. خیابانی دو هفته پس از آن کشته شد-یا خودکشی کرد- و شورشش فرونشاندهشد.
| | == ملاقات هیئت مرگ با منتظری == |
| | روز ۲۴مرداد ۱۳۶۷ یعنی ۹ روز پس از شروع قتلعام زندانیان سیاسی، هیأت مرگ به ملاقات منتظری رفت، منتظری که هنوز قائممقام و جانشین خمینی بود روی همین موضوع دست گذاشت و رو به هیأت مرگ گفت: <blockquote>«قضاوت و حکم باید در جو سالم و خالی از احساسات باشد. لایقض القاضی و هو غضبان. این روایت را همه به یاد دارید. الآن با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است. این مسأله که آقای موسوی اردبیلی که من میدانم خودش از همه لیبرالتره، تو نماز جمعه میگه که همه بایستی اینها اعدام بشن، اصلاً من مخالف با عفو بودم، خودش بیش از همه مخالفت میکرد، حالا اینجوری میگه، بعد تو نماز جمعه میگن زندانی منافق اعدام باید گردد. آخه ما که میفهمیم اینها دارند جو درست میکنن. حتی منم که حرف میزنم میگن آی اینم داره از منافقین حمایت میکنه.»</blockquote>در همین روز منتظری طی نامهیی به خمینی قتلعام را بدون محاکمه میخواند: <blockquote>«اینگونه قتلعام ''بدون محاکمه'' آنهم نسبت به زندانی و اسیر (اسیر شماست دیگه) قطعاً در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم میکند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق میکند. مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است».</blockquote> |
|
| |
|
| === مرگ همسر نخست<ref>همان، ۱۵۲–۱۶۵</ref> === | | === نوار صوتی منتظری === |
| در تهران نوشتارهایی دربارهٔ نارسیدگی به گور نادرشاه افشار نوشت که این کوششها به آشنایی او با گروههای اسپرانتودان هم انجامید. همچنین نشستها و بحثهایی با بهاییان داشت. در این میان به او ریاست عدلیه تبریز را کردند که نپذیرفت. در این میان کسروی هنوز خانوادهاش را به تهران نیاورده بود و برای این کار پول بسندهای نداشت. در این میان بدو عضویت در استیناف تبریز را پیشنهاد کردند که او پذیرفت. در بهمن به سوی تبریز راه افتاد، برف و بوران او را بیست روز در راه نگهداشت. در این هنگام آذربایجان چون دیگر جاهای ایران آشفتهبوده و اسماعیل آقا سمتقو بر ارومیه چیره گشتهبود. عدلیه نیز آنگونه که کسروی میگفت دچار فساد بسیاری بودهاست. روزنامه ملانصرالدین که در پی شورش قفقاز این زمان در آذربایجان پخش میشد نیز به این تباهی به زبان طنز میپرداخت. با این همه کسروی سه هفته بیشتر در تبریز نماند چه که سید ضیاءالدین طباطبایی با کودتا دولت را در دستگرفته و او در ۲۳ اسفند دستور به بستن عدلیه دادهبود. اینچنین کسروی باز بیکار گردیده و با تنگدستی روبهرو گشت. در بهار ۱۳۰۰ سید ضیا برافتاد و احمد قوام جای او را گرفت، با این همه عدلیه باز بسته ماند. در این زمان بلشویکها در باکو مغازه برادر کسروی را تاراج کردهبودند و هنگامی که او به تبریز بازمیگشت شاهسونها بازمانده داراییش را گرفته و وی را لختکردهبودند. به ناچار کسروی کتابهایش را به برادر واگذاشت تا کتابخانهای گشوده و بیکار نماند. در این هنگام مخبرالسلطنه هم که رابطه خوبی با کسروی داشت حقوق بازمانده کسروی را به وی پرداختکرد و او قرضهای خود را پرداخت کرد و تا اندازهای از تنگی رست. آهنگ رفتن به تهران را داشت که با بیماری همسرش روبهرو گشت. در این هنگام وی با گروهی از اندیشمندان به گسترش اسپرانتو در تبریز میکوشید. در پایان شهریور همان سال بود که حال همسر کسروی بدترشد و دست پایش دچار آماس گردید. پزشکان تشخیص دادند که او دچار آبآوردگی شکم شدهاست و باید عمل شود. پس از عمل دو روزی حالش بهترشد ولی شب دوم به ناگاه درگذشت و اندوهی بزرگ گریبان کسروی را گرفت.
| | مهمترین سندی که قتلعام زندانیان سیاسی را تا حدی با جزئیاتش افشا میکند '''نوار صوتی''' دیدار هیأت مرگ با منتظری است. این دیدار در روزهای پایانی قتلعام، روز دوشنبه ۲۴مرداد ۱۳۶۷ انجام شد.<ref>[https://www.radiofarda.com/a/o2-ahmad-montazeri-mass-execution/27911459.html سایت رادیو فردا]</ref> |
|
| |
|
| همسر نخست کسروی کوچکترین دختر عمهاش بود و کسروی به او دلبستگیای نداشت و تنها با پافشاری خانواده به زناشویی با او تندادهبود؛ ولی پس از زناشویی به گفتهٔ کسروی آن زن با پاکدلی و سادگیاش مهر خود را در دل کسروی نشانده بود. او در هنگامی که به عقد کسروی درآمد سیزدهساله بود.
| | منتظری در این نوار گفت:<blockquote>«به نظر من بزرگترین جنایت که در جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما را محکوم میکنند، به دست شما انجام شده و شما را در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ مینویسند…»</blockquote>او همچنین در مورد برنامهریزی و طراحی اعدامها از مدتها قبل گفت:<blockquote>«شخص احمد آقا پسر آقای خمینی هم از سه چهار سال قبل هی میگفت ”مجاهدین از روزنامه خونش و از مجله خونش و از اعلامیه خونش همه باید اعدام بشند ”. اینا یه همچین فکری میکردن؛ و حالا فرصت را مغتنم شمردن…»</blockquote>او معتقد است که دستگاه قضایی با این کار مشروعتیش از بین رفته است:<blockquote>«دستگاه قضایی کشور شما زیر سؤال بردید. چندین سال، شخص آقای نیری، این قاضی اون قاضی، تو این شهر تو اون شهر، یکی رو محکوم کرده به ۵سال یکی رو محکوم کرده به ۶سال، یکی رو محکوم کرده به ده سال، و یکی را محکوم کرده به پانزده سال. خوب اینکه حالا ما بیاییم بدون اینکه فعالیتی تازه باشه بگیریم اعدام کنیم، این معنیاش این است که همه ما… خوردیم، همه دستگاه ما، قضایی ما، غلط بود، این معنیاش این نیست؟»</blockquote>منتظری '''نقش [[وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی|وزارت اطلاعات]]''' را در قتلعام پررنگ میبیند: <blockquote>«آقای پورمحمدی درست است که حالا مسئول است و تو اطلاعات است اما قبل از اینکه مسئول اطلاعات باشه آخونده. جنبه آخوندیش بر اطلاعاتیش میافزاید. بهنظر من این یک چیزی است که اطلاعات روش نظر داشت و سرمایهگذاری کرد».</blockquote>یکی از اعضای هیأت مرگ بعد از صحبتهای منتظری میگوید:<blockquote>«حاجی ما در رابطه با شیوه کار خودمون از روز اول که شروع کردیم خدا شاهده که ما با این نیت که روز قیامت باید جواب این را بدیم و در خدمت برادرها جلسه تشکیل دادیم و تکتک اینها را آوردیم تو اتاق مورد داشتیم که چهار بار این رو آوردیم تو اتاق باهاش صحبت کردیم، کراراً داشتیم که سه بار باهاش صحبت کردیم، یعنی تا آنجایی که واقعاً به مرحله صددرصد نرسیدیم که اون عنوان کرده که این فرد معتقد است، امضا نکردیم».</blockquote>فرد دیگری از اعضای هیأت مرگ ادعا میکند:<blockquote>«الان موارد متعددی داریم که دو امضا دارد و ما اصلاً اجرا نکردیم، و از این بابت است حدود ۴۰ مورد داریم که بهاتفاق آرا امضا کردیم، فقط بهلحاظ اینکه اینها یا تنها فرزند خانه بودن، یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده یا برادرش اعدام شده؛ و حدود بیست و چند نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود ۱۶–۱۷ سالشون بوده و الآن بیست و سه چهار سالشونه. حدود چهل و خوردهیی از اینها که سه تا امضا شده باز هنوز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یه اتمامحجت دیگری هم با اینها بشه که اگه واقعاً راهی برای برگشت نبود آنوقت تصمیم گرفته بشه»</blockquote>در قسمت دیگری از دیدار منتظری با هیأت قتلعام درنوار صوتی آمده است: |
|
| |
|
| === در مازندران<ref>همان، ۱۶۵–۱۸۰</ref> ===
| | منتظری: «محرم همین حالاست… ۲روز از محرم گذشته حالا» |
| پس از به سر آمدن چهلم همسرش در ۲۹ شهریور کسروی فرزندانش را به برادرش سپرد و دوباره راهی تهران شد. هنگامی که کسروی در راه تهران بود رخداد کشته شدن محمدتقی خان پسیان در خراسان رویداد. در ۲۱ مهر پس از سفری دراز به تهران رسید و پس از چندی استراحت به دیدار وزیر آن زمان عدلیه عمیدالسلطنه رفت ولی در عدلیه جا برای کار او باز نبود. اینچنین کسروی باز گرفتار بیپولی شد. او در تهران دوباره همسری گزید. سرانجام او را عضو استیناف مازندران کردند. در ۲۶ آبان کسروی راهی مازندران شد که در آن روزگار تنها راه رفتن به آن سامان بهرهبری از اسب و استر بود و کسروی هم از چارواداری اسبی کرایه کرد و راهیشد. در این زمان امیرمؤید سوادکوهی در سوادکوه بر دولت شوریده بود و سردارسپه (رضاشاه پهلوی آینده) برای سرکوب او سپاه به آن سامان فرستاده بود و کاروان کسروی در فیروزکوه از پیگیری سفر بازداشته شد. پس قزاقها او را با کاروان دیگری روانه کردند ولی چون کاروان از همراهی کسروی خشنود نمیبودند کسروی از ایشان جداشده و پای پیاده به سوی ساری به راه افتاد. در این سفر بود که کسروی نخستین بار با گویشهای ایرانی برخورد کرد و از بودن آنها آگاهشد. او با هر سختیای بود سرانجام به ساری رسید و چهار ماه در آنجا ماند و همسرش را نیز بدانجا آورد. او از زندگی در مازندران لذت میبرد و در آنجا به آموختن زبان مازندرانی و مطالعه پرداخت. در این زمان سمیتقو به مهاباد دست یافته و ژاندارمها را تسلیم کرده، کشتار کردهبود. از سوی دیگر در مازندران شورش امیرمؤید فرونشسته و وی تسلیمشدهبود.
| |
|
| |
|
| === در دماوند<ref>همان، ۱۸۰–۱۹۳</ref> ===
| | نیری: «قرار است ملاقاتها آزاد بشود و این خودش کلی جو شکنی میکند…» |
| در اسفند از تهران خبر دادند که استیناف مازندران برچیده شدهاست، به ناچار کسروی راهی تهران شد. در بازگشت به تهران با تیمورتاش دیدارکرد و این زمینه آشنایی آینده تیمورتاش با او شد. پس از چندی از سوی عدلیه او را به دماوند فرستادند تا اختلافات میان کارکنان عدلیه و حکمران آنجا را چارهجویی کند. پس از حل اختلاف خواستند که او در دماوند بماند و کسروی نیز پذیرفت. در این زمان کسروی آغاز به نوشتن ''آذربایجان فی ثمانیة عشر عاماً'' و فرستادن آن به ماهنامه ''العرفان'' را کرد.
| |
| در مهرماه قانونی گذاردهشد که برپایه آن دانش قاضیان را بیازمایند، پس کسروی برای آزمون روانه تهران شد و وی بالاترین نمره این آزمون را گرفت. دو ماهی در تهران ماند و این زمان را به پژوهش دربارهٔ تاریخ مازندران پرداخت و یادداشتهایی به نام تاریخ طبرستان در هفتهنامه نوبهار نگاشت و پژوهشی دربارهٔ نسخه خطی ابن اسفندیار و سنجش آن با نسخههای بیرون از کشور کرد که او خود این را سرآغاز نویسندگی خود میدانست.
| |
|
| |
|
| === در زنجان<ref>همان، ۱۹۴–۲۴۲</ref> ===
| | یکی از اعضای هیأت قتلعام: «راجع به این ماه محرم اگه اجازه بدین حاج آقا، ما یک تعدادی از اینها رو از اتاقاشون آوردیم… اگر اجازه بفرمایید، حدود دویست نفر هستن که اینها رو…» |
| پس از چندی وی را به زنجان-که بر سر کنارگذاشتن رئیس پیشین محکمه آن سامان مشکل داشتند- فرستادند. پس از دو ماه به وی پیشنهاد شد به اراک برود و او پذیرفت، ولی با سر و صدای مردم زنجان که خواستار ماندن او بودند این پیشنهاد پسگرفتهشد. در زنجان نوشتن آذربایجان فی ثمانیة عشر عاماً را از سر گرفت. همچنین به پژوهش دربارهٔ رویدادهای در پیوند با جنبش بابیه در زنجان پرداخت که درآینده در نوشتن کتاب بهاییگری از آنها یاریگرفت. همچنین اختلاف لهجه زنجانیها و آذربایجانیها کسروی را برانگیخت تا دربارهٔ زبان ترکی آذربایجانی و نوشتهها و اثرهای این زبان به پژوهش پردازد.
| |
|
| |
|
| در پایان تابستان ۱۳۰۱ کسروی را برای آزمایش کارمندان عدلیه به قزوین فرستادند. وی با خانواده به قزوین رفت و یک ماه در آنجا ماند و در آنجا آگاهیهایی دربارهٔ قرةالعین بهدستآورد. پس از آن دوباره به زنجان بازگشت. در این میان سفری هم به سلطانیه کرد.
| | منتظری: «من هیچ اجازهیی نمیدم، من با یکیاش هم مخالفم. من با یکیاش هم مخالفم. به من نگویید اجازه بدهید، شما خودتون میدونید». |
|
| |
|
| === در خوزستان<ref>احمد کسروی، زندگانی من، صفحه ۲۴۲ تا ۳۱۵</ref> ===
| | رئیسی یا نیری: «چشم اطاعت میکنیم و بقیهرو دیگه نمیبریم.» |
|
| |
|
| وی تا آغاز نخستوزیری سردار سپه (رضا شاه پهلوی آینده) در آنجا بود. در این زمان معاضدالسلطنه وزیر عدلیه شدهبود، وی کسروی را به تهران خواست و بدو پیشنهاد رفتن به خوزستان -که در آن زمان گرفتار شیخ خزعل بود- را داد. کسروی نیز شرطهایی برای پذیرش خوزستان به میان گذاشت که چون پذیرفته شد کسروی هم پذیرفت که به خوزستان راهی شود. پیش از رفتن برای نخستین بار بود که با رضاخان سردارسپه دیدار کرد. سردارسپه به کسروی سپرد که عدلیهای برپا کند که از عدلیه انگلیس در آن سوی اروندرود برتری گیرد. کسروی هم به راه افتاد و از راه عراق (بغداد و بصره) خود را به خوزستان رساند. نخست به خرمشهر رفت، آنگاه در آبادان با خزعل در کشتی ویژه وی دیدار نمود. از آنجا بر جهازی نشست و به اهواز رفت. سپس به دشواری راهی شوشتر شد که آن زمان مرکز خوزستان بود. کسروی از نارسیدگی به این شهر و کوچکی آن دچار شگفتی شد. در آنجا دانست که خزعل در خوزستان تنها بر دزفول و شوشتر و رامهرمز چیرگی ندارد که در آنجاها نیز بیشینه کارمندان دولت را جیرهخوار خود نمودهاست. شیخ خزعل آدمکشهایی را نیز در دست داشت که برای نمونه سیدعبدالله یکی از رئیسان پیشین عدلیه را یکی از این آدمکشان به فرمان او کشته بودهاست. در این زمان ۲۵۰ سپاهی ایرانی در دژ سلاسل در نزدیکی شوشتر گردآمده بودند که تنها نیروهای دولتی آن زمان خوزستان بودند و شیخ خزعل دولتی جُداسر از دولت مرکزی ایران داشت. بریتانیا نیز که سود بسیاری از خوزستان میبرد پشتیبان خزعل بود. در این زمان رضاخان در اندیشه بازگرداندن نفوذ دولت مرکزی بر این بخش از ایران بود.
| | منتظری در بخشی دیگر از سخنانش دردیدار باهیأت قتلعام میگوید: <blockquote>«در روزنامهها هم الآن در خارج میگند، حالا جرأت نمیکنند در روزنامهها در داخل، بعد ها در آینده میگن. من دلم نمیخواست اینطور بشه، مردم از ولایتفقیه داره چندش شون میشه، من دلم نمیخواست ولایتفقیه به اینجا برسه».</blockquote><blockquote>«شما حالا خودتون فکر کنید بالاخره یک ماه دیگه دو ماه دیگه بالاخره در زندانا باز میشه، بالاخره جواب مردم رو چی میدین؟ مثلاً رفته بودن مثلاً تو باختران، توی اصفهان.. ما بچهاش را کشتیم، خوب یک عقیدهایی داشت خوب برای عقیدهاش چرا اعدامش کردی. تو آقای نیری که این بچه منو محکوم کردی به ده سال، به چه مناسبت، فعالیت تازهای کرده بود که اعدامش کردی؟ هیچ جواب نداری بدی. این صاف و پوست کنده.»</blockquote> |
|
| |
|
| خزعل و پسرانش در آغاز که دانستند کسروی دانش زبان عربی دارد نخست خشنود شدند، ولی زمانی که کسروی در روزنامههای عربی در پاسخ به مستقل خواندن خوزستان گفتاری نوشت و خزعل را گمارده دولت ایران و خوزستان را بخشی از ایران خواند خزعل از او خشمگین شد. کسروی در خوزستان از شوش و دزفول دیدارکرد. همچنین ویرانههای جندیشاپور را دید. در خوزستان هنگامی که با عربهای آن بخش آشنا شد دانست که جز دانشآموختگان ایشان کمتر کسی با عربی فصیح آشناست. همچنین دانست که همه عربها با شیخ خزعل میانه خوبی ندارند، از آن دسته عربهای بنیطرف که کسروی با شیخ آنان دیدار کردهبود. در این هنگام که خوزستان دچار بحران بود کسروی پیوسته گزارشهایی از چگونگی خوزستان به دفتر نخستوزیری میفرستاد.
| | == آثار منتظری == |
| | کتابها و سخنرانیهای منتشر شده منتظری از این قرار است: |
| | * نهایه الاصول (تقریر درس اصول آیتالله بروجردی) |
|
| |
|
| در خوزستان کسروی همچنین به پژوهش دربارهٔ گویشهای آن سامان پرداخت. همچنین به جستجو در تاریخ خوزستان و پیشینه درونشُد عرب بدان سامان پرداخت.
| | * البدرالزاهر فی صلاه الجمعه و المسافر (تقریر درس فقه آیتالله بروجردی) |
|
| |
|
| در این زمان فشار دولت و به ویژه آرتور میلسپو در مالیه برای پرداخت مالیات سالیانی که خزعل پرداخت نکرده بود بیشتر شد و خزعل نیز به بسیج نیرو میپرداخت. در این زمان برخوردهایی میان کسروی و خزعل هم رخ میداد که خزعل را از او خشمگین تر میساخت. در این زمان کسروی دوستیای هم با باتمانوف کنسول شوروی در اهواز پیدا کرد.
| | * دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه در چهار جلد. ترجمه فارسی آن با نام «مبانی فقهی حکومت اسلامی »منتشر گردیده است، خلاصه این اثر تحت عنوان «نظام الحکم فی الاسلام » در یک جلد به چاپ رسیده است. |
|
| |
|
| پس از چندی کار دشوارتر شد. خزعل هواداران خود را در شوشتر مسلح ساخت و گروهی از کارمندان دولت هم به خزعل پیوستند. در این میان سپاهیان غله و خواربار را از انبار عدلیه به دژ سلاسل بردند. پس از چندی کسروی و همراهانش در اندیشه برونشد از خوزستان افتادند، ولی چون همه راهها بسته شدهبود کسروی سفری به مسجد سلیمان کرد تا ببیند از آن راه میشود از خوزستان بیرون رفت یا نه. در مسجد سلیمان وی از تشکیلات شرکت نفت دیدار کرد ولی چون دید که سران آنجا نیز همبسته با خزعلند دانست که این هم راه گریزی نیست. در این میان کسروی از توطئهای که خزعل و پسرانش برای کشتن او چیدهبودند آگاهشد و دانست که کینه آنان ازو بسیار ژرف است. از دیگر سو در این زمان در رامهرمز و هندیجان درگیری بالاگرفته بود و این رویداد شوشتر را هم بیاثر نگذاشت و گاه خانه برخی کارمندان دولت را تاراج کرده یا آنان را به بند میکشیدند. در ۱۰ آذر همان سال در شوشتر درگیری آغاز شد و هواداران خزعل کوشیدند تا بر دژ سلاسل دست یابند ولی شکست خوردند و کنترل شهر به دست هواداران دولت افتاد. از دیگر سو دانستهشد که نیروهای دولت بر دزفول دست یافتهاند. اندکی پس از آن دستههای ارتش هم به شوشتر رسید و جشن باشکوهی به پاس این پیروزی در شهر برگزار شد. کسروی هم در این زمان دربارهٔ خوزستان و شیخ خزعل مقالهای نوشت که در حبلالمتین به چاپ رسید. چندی پس از آن چون رضا خان سردارسپه به بندر دیلم رسید، خزعل از او امان خواست و اینچنین جنگ پایان پذیرفت.
| | * کتاب الزکوه در چهار جلد |
|
| |
|
| در این میان رضاخان از اهواز و شوشتر دیدار کرد و در شوشتر هم مهمانیای فراهم ساخت، ولی کسروی چون شنیده بود که در گزارش بدو ارجی چندانی بر کارهای عدلیه نگذاشتهاند به مهمانی رضاخان نرفت. چندی پس از آن کسروی عدلیه را به اهواز برد، ولی در آنجا با حکمران نظامی شهر که خود دادگاهی نظامی گشوده بود دچار مشکل شد. ایشان کوشیدند تا عدلیه را به شوشتر برگردانند، ولی کسروی با اینکه از مرکز هم پیغام رسیدهبود که به شوشتر بازگردید سرپیچیده و برماندن در اهواز پافشرده بود. در این زمان با نام مستعار خداداد نوشتارهایی را در حبلالمتین یکی دربارهٔ چگونگی رفتار سپاهیان با مردمان خوزستان نوشت. همچنین چون در آن زمان زمزمه پادشاهی سردارسپه میرفت، کسروی گفتاری دربارهٔ ارج ننهادن رضا خان به مشروطه را نوشت که حبلالمتین به چاپرساند. چندی پس از آن که فشار حکومت نظامی بالا گرفت کسروی به ناچار در نوروز ۱۳۰۴ با خانواده به عراق سفر کرد و پس از بیست روز گردش در آنجا به اهواز بازگشت. سپس به شوشتر که عدلیه را به آنجا بازگردانده بودند برگشت و اوضاع آنجا را نیز آشفته دید. در این زمان به سفارش روزنامه عربی الاوقاتالعراقیة به نوشتن دربارهٔ اسپرانتو پرداخت. در این زمان چون با حکمران نظامی شوشتر هم اختلاف یافت، از تهران خواهان بازگشت او شدند و او در اردیبهشت همان سال باز از راه عراق به تهران بازگشت. در تهران سردار سپه او را به حضور پذیرفت و اختلافهایی که داشت به دادگاهینمودن کسروی میانجامید با پا درمیانی چند تنی از سیاستمداران از میان رفت. | | * کتاب الخمس و الانفال |
| | * کتاب الحدود |
| | * دراسات فی المکاسب المحرمه در سه جلد |
| | * التعلیقه علی العروه الوثقی |
| | * مباحث فقهی الصلوه، الغصب، الاجاره و الوصیه (تقریر درسهای آیتالله بروجردی) |
| | * مباحث استصحاب، تعادل و تراجیح (تقریر درسهای خمینی) |
| | * درسهایی از نهج البلاغه در ده جلد که شش جلد آن تاکنون چاپ شده |
| | * درسهایی از اصول کافی |
| | * مناظره مسلمان و بهایی |
| | * شرح خطبه فاطمه زهرا(س ) به زبان فارسی و اردو |
| | * از آغاز تا انجام (در گفتگوی دو دانشجو) به زبان فارسی و عربی |
| | * رساله توضیح المسائل به زبانهای فارسی و عربی و اردو |
| | * رساله استفتائات در دو جلد |
| | * استفتائات مسائل ضمان |
| | * رساله حقوق |
| | * احکام پزشکی |
| | * معارف و احکام نوجوان |
| | * معارف و احکام بانوان |
| | * احکام و مناسک حج |
| | * اسلام، دین فطرت |
| | * کتاب خاطرات در دو جلد |
| | * کتاب دیدگاهها در دو جلد |
| | * کتاب خاطرات |
| | * کتاب واقعیتها و قضاوتها |
| | * مجموعه سخنرانی ها، پیامها، مصاحبه ها، خطبههای نمازجمعه تهران و قم، که تاکنون ده جلد آن منتشر شده است.<ref>[https://www.jameehmodarresin.org/azae-jameeh/azae-sabeq/155-montazeri/3788-2014-05-28-06-50-43.html سایت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم]</ref> |
|
| |
|
| === رویدادهای پس از ۱۳۰۴ و آغاز نامداری کسروی<ref>همان، ۳۱۵–۴۱۱</ref> === | | == درگذشت == |
| پس از خوزستان کسروی چندی در تهران بیکار ماند، در این زمان به نگارش آذری یا زبان باستانی آذربایجان پرداخت و آن را به چاپ رساند و این زمانی بود که کشاکش پانترکیسم به تازگی رونقی گرفته بود. این کتاب سبب نامآوری کسروی در میان انجمنهای دانشی زمان گردید. در این زمان شرقشناس روس چایگین با کسروی دیدار کرد و دنیسن راس آن را به انگلیسی برگرداند. از این پس کسروی در چندین انجمن پژوهشی انگلیسی و آمریکایی عضوشد. در همین هنگام تاریخ پانصد ساله خوزستان را نیز به پایان رساند. همچنین پژوهشی دربارهٔ سید نبودن صفویان نمود و نتیجه اش را در روزنامه آینده نوشت که در آن زمان سر و صدای بسیاری به پا کرد. همچنین به پژوهش دربارهٔ گویشهای گوناگون ایرانی پرداخت.
| | حسینعلی منتظری ساعت ۱ بامداد روز یکشنبه ۲۹ آذر سال ۱۳۸۸ درگذشت. ناصر منتظری یکی از نوادگان منتظری در گفتگو با آسوشیتدپرس گفت که وی در خواب فوت کردهاست. به گفتهی یکی از فرزندانش او به مرگ طبیعی مردهاست. |
|
| |
|
| در همین هنگام (۱۳۰۴) هم بود که دودمان قاجار برچیده شد و دودمان پهلوی جای آن را گرفت.
| | بعد از دفن منتظری مردم در خیابان ارم مشغول راهپیمایی و سردادن شعارهای تند علیه جمهوری اسلامی و علی خامنهای شدند و شعار میدادند «تسلیت کینهای نمیخوایم، نمیخوایم» ، «منتظری نستوه راهت ادامه دارد، حتی اگر دیکتاتور بر ما گلوله بارد» ، «منتظری مظلوم، آزادیت مبارک» ، «منتظری نمرده، این دولته که مرده» ، «دیکتاتور دیکتاتور، منتظری راهش ادامه دارد» |
| | |
| از ۱۳۰۵ کسروی بازرس عدلیه شد ولی تنها در جایگاه داور یک بار به قم رفت زیرا که در این زمان علی اکبر داور وزیر عدلیه شد و عدلیه پیشین را برچید. پس کسروی باز زمانی بیکار شد و در این زمان باز به خواندن و پژوهش پرداخت و این بار پیشینه شیر و خورشید را پژوهید. | |
| | |
| در فروردین ۱۳۰۶ کلاسی برای آموزاندن زبان پهلوی به آموزگاری هرتسفلد در تهران برگزارشد که کسروی یکی از شاگردان آنجا بود. در این زمان داور او را برای کار در عدلیه تازه خواست و از او خواست تا عبا و عمامه را کنار بگذارد که کسروی همان زمان این پوشش را کنار گذاشت و پوشش رواجدار آنروز را برگزید. از این پس او مدعیالعموم تهران شد. در این زمان میانه داور و کسروی به هم خورد.
| |
| | |
| چندی پس از آن کسروی به مأموریتهایی در خراسان از سر گذراند، مرکز میخواست او را در خراسان نگهدارد که کسروی بیاجازه مرکز به تهران بازگشت و این کار داور را خشمگین ساخت. پس کسروی درخواست کنارهگیری از عدلیه را نمود و به وکالت پرداخت. در این زمان تیمورتاش که پشتیبان کسروی بود به وی پیشنهاد کرد که به حزب ایران نو بپیوندد که کسروی نپذیرفت. در این زمان قانون پوشش یکپارچه دادهشد و کسروی از نخستین کسانی بود که به پیشواز این قانون رفته و کلاه پهلوی بر سر گذارد. در این زمان از کسی به نام بارون هایراپت زبان ارمنی را در دو سال آموخت. در همان زمان به کارنامه اردشیر بابکان پرداخت.
| |
| | |
| در پاییز ۱۳۰۷ کسروی دوباره به قضاوت و اینبار در دادگاه جنایی پرداخت. چندی پس از آن تیمورتاش به کسروی پیشنهاد کرد که زیر پشتیبانی وی از وزارت فرهنگ مقرریای دریافت دارد و به جای آن به پژوهش دربارهٔ تاریخ و زبان بیشتر پردازد؛ ولی داور برونشد کسروی را از عدلیه نپذیرفت و با افزایش جایگاه او وی را به ریاست محاکم گمارد. در این زمان کسروی به نگارش شهریاران گمنام پرداخت. چندی پس از آن هم کسروی برای داوری به اراک سفری کرد.
| |
| | |
| در زمستان ۱۳۰۸ کسروی باز سفری کاری به غرب ایران داشت. در این سفر در همدان بود که کسروی با عارف قزوینی آشنا شد و دوستی دیرپایی با وی یافت. داستان این آشنایی چنین بود که چون عارف در تبعید بود و از دید مالی دچار مشکل، کسروی به همراهانش پیشنهاد کرد تا پولی را برای یاری بدو گردآورند. عارف چون این را شنیده بود برآشفته و به کسروی گلایهکرده بود. کسروی که از بلندطبعی او خشنود شده بود به دوستی استواری با او پرداخت و تا عارف قزوینی زنده بود این دوستی بیشتر از راه نامهنگاری پایدار بود. همچنین کسروی در این سفر به گردآوردن نام روستاها و دیههای ایران -که از پیشتر بدان دست یازیدهبود- پرداخت.
| |
| | |
| === بیرونآمدن از عدلیه<ref>همان، ۴۱۱ تا پایان</ref> ===
| |
| از ۱۳۰۹ اختلاف کسروی با سران عدلیه بالاتر گرفت و داور از او رنجش بسیار پیدا کرد. پس از چندی کسروی در دادگاهی که یک سویش دربار بوده حکمی علیه دربار داده و اینچنین آشوبی پدید آمده و نتیجهاش بیرون رفتن کسروی از عدلیه و پرداختن دوباره به وکالت بود. در زمستان ۱۳۱۱ کسروی به سفارش یکی از نمایندگان نامهای به رضاشاه نوشته و در آن به عدلیهای که داور برپا کردهبود سخت تاختهبود. گزارش این کار که به داور رسید رنجشش از کسروی بیشتر شد.
| |
| | |
| === کوششهای اجتماعی ===
| |
| # احمد کسروی در کتابی با عنوان در پاسخ بد خواهان، دربارهٔ گیاهخواری به بحث میپردازد و دلایل خود را بازمیگوید. وی به جای استفاده از واژهٔ «گیاهخواری» از لفظ «گوشتنخواری» بهره میبرد.<ref>http://www.kasravi.info/ketabs/badkhahan.pdf</ref>
| |
| # احمد کسروی ۱ دی را روز بهروز نامید و خواستار آن شد تا در این روز در مجلس جشنی آن دسته از کتابهایی که به نظر او بیهوده و زیانمند بودند به آتش کشیده شود.<ref>بخوانید و داوری کنید اثر احمد کسروی</ref>
| |
| | |
| == دیدگاهها و مخالفتها ==
| |
| کسروی انتقادات سنگینی به اعتقادات شیعه، تصوف، بهائیت و مادیگرایی وارد کرد. وی کتابهایی با نامهای ''شیعیگری''، ''صوفیگری''، ''بهائیگری'' و ''در پیرامون مادیگری'' چاپ کرد و از این باورها انتقاد کرد. همچنین با چاپ کتاب ''ورجاوند بنیاد'' تلاش کرد روش مذهبگونهای را رواج دهد که آن را پاکدینی مینامید.<ref name="ورجاوند بنیاد">کسروی، احمد. ''ورجاوند بنیاد''.۲.</ref>
| |
| | |
| کسروی به شعر و شاعران نیز تاخت و از جمله حافظ را «شاعرک یاوهگوی مفتخوار» و سعدی را «مرد ناپاک» خواند.<ref name="یکم دیماه">کسروی تبریزی، احمد (۱۳۲۲). «[[s:یکم دیماه و داستانش|یکم دیماه و داستانش]]». مجلهٔ ''پرچم''، سال یکم، شماره یکم، نیمه یکم فروردین ۱۳۲۲، صص ۲ تا ۷.</ref> کسروی و پیروانش در ۱ دی هر سال در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی جشن کتابسوزی تحت عنوان باهماد آزادگان برگزار میکردند و کتابهایی را که مضر تشخیص میدادند (از جمله ''دیوان حافظ''، رمانها، کتابهای دعا، و کتابهای بهائیان) میسوزانند.<ref name="یکم دیماه" />
| |
| | |
| از نقاط قوت کسروی، کارهای تاریخیاش بود. بهطور مثال تاریخ مشروطه ایران کتابی است نوشته احمد کسروی به سال ۱۳۱۹ خورشیدی. این نبشته برجستهترین سند نوشته شده دربارهٔ رویداد مشروطه و چند و چون آن میباشد و حتی در زمانی که نوشتههای کسروی ممنوع و اندیشهاش باطل شمرده میشود این نوشتار همچنان آبشخور و گواه پژوهشهای تاریخی است.
| |
| | |
| به نوشتهٔ یرواند آبراهامیان، احمد کسروی در مقالات متعددی در آینده و در آثار فراوان خود دربارهٔ زبانها، قبایل، مذاهب و نام جایهای ایران، به مسئله وحدت ملی توجه داشت. او نخستین اثر مهم خود، آذری یا زبان باستان آذربایجان را متعاقب قیام خیابانی نوشت تا ثابت کند که آذری، زبان اصیل آریایی زادگاه وی را یورشهای ترکان از بین بردهاست. او نتیجه میگرفت که گویش ترکی فعلی که از خارج تحمیل شدهاست، اکنون باید جای خود را به فارسی، زبان رسمی کشور بدهد؛<ref>آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص. ۱۱۴</ref> کاوه بیات<ref>کاوه بیات، ''کسروی و بحران آذربایجان''، فصلنامه گفتگو شماره ۴۸، صفحهٔ ۶۵</ref> به مقاله کسروی در نشریه پرچم<ref>''پرچم''، شماره ۲۶، چهارم اسفند ۱۳۲۰و یازدهم فروردین ۱۳۲۱، مقاله ''احساسات و اغراض مانع از درک حقایق است''</ref> به دیدگاه دیگر او اشاره میکند:
| |
| | |
| کسروی در دومین کتاب مهم خود تاریخ پانصد ساله خوزستان میکوشید پیامدهای زیانبار و کشمکشهای قبیلهای و مذهبی را در نواحی جنوب غربی نشان دهد. او در اثر دیگر خود ''تاریخ مشروطه ایران''، ریشه پیشرفت نیافتگی ایران و بیشتر کشورهای خاور را پراکندگی در میان تودهها دانست، و گفت چند تیرگی که از دوگانگیهای قبیلهای و زبانی برمیخیزد، یکی از بدترین بیماریهایی هست که گریبان ایران را گرفتهاست.<ref>آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷</ref>
| |
| | |
| === اصلاحات دینی ===
| |
| [[پرونده:Kasravi-be-iranshar.gif|بندانگشتی|دستخط احمد کسروی]]
| |
| نخستین مقاله همایون که در اکتبر ۱۹۳۴ منتشر شد و یکی از نویسندگان رکگوی آن احمد کسروی بود. او در اولین مقاله نوشت که مذهب باید بر پایه زندگی همگان پایهریزی شود و باید با آتئیسم (الحاد) به عنوان یکی از بزرگترین خطاها در دنیا مبارزه شود و همزمان باید با عقاید خرافاتی و آموزش نادرست مذهبی که همواره نمونههایی از اعمال ضد مذهبی هستند مبارزه شود.<ref>{{پک|Amini|2012b|ک=KASRAVI, AḤMAD v. AS SOCIAL AND RELIGIOUS REFORMER|ج=۱۶|ص=97-99}}</ref>
| |
| | |
| کسروی نقدهای آتشینش را به آنچه که اعمال خرافاتی باور داشت که بر اسلام تأثیر گذاشتهاست، در جلد اول آئین در ۱۹۳۲ شروع کرد. در آئین کسروی، به عنوان روشنفکری ظاهر میشود که سؤالی دربارهٔ «نقش مناسب مذهب در تحولات سریع جهان» دارد. او زمانی در آئین مینوشت که اروپای سکولار تحت احاطه آشفتگی سیاسی و اقتصادی، بی هیچ چشمانداز روشن قرار داشت.<ref>{{پک|Amini|2012b|ک=KASRAVI, AḤMAD v. AS SOCIAL AND RELIGIOUS REFORMER|ج=۱۶|ص=97-99}}</ref>
| |
| | |
| === مخالفت با حافظ ===
| |
| کسروی حافظ را قافیهسازی میداند که گاه برای رعایت قافیه ناچار به سرودن عبارات بیمعنی میشد. او عقیده دارد که حافظ بر اثر مطالعهٔ اندیشههای مکاتب متضاد، خردش در میان آنها سرگردان و آشفته شده و چون به هیچکدام پایبند نگردیده سخنان پریشان و متضاد گفته و در باطن به همه چیز بیعقیده شده و از اینرو به خراباتیگری، که با بیعقیدتی سازگار است، روی آوردهاست و چون خراباتیان جهان و کار جهان را بیهوده میدانند، توصیه میکنند که غم و اندوه گذشته و آینده را نخورید و اگر خوشی به خودی خود دست نداد با شراب آن را به دست آورید و این علت بادهنوشیهای حافظ است. کسروی همچنین حافظ را مسبب برخی بدآموزیها، مانند شرابخواری، بیکاری و بیدردی، جبرگرایی و خردستیزی، زبان درازی نسبت به خدا و امرد بازی، میداند. وی شرقشناسانی را که حافظ را ستایش کردهاند، متهم میکند که بدخواه شرق هستند و دوست دارند که همه شرقیان مانند حافظ عمر را در کنج خرابات تلف کنند و همهٔ دارایی مملکت خود را به آزمندان اروپا و آمریکا بازگذارند و در این میان گروهی از ایرانیان دانسته یا نادانسته در ستایش حافظ با آنها همداستان میشوند. وی محمدعلی فروغی و محمد قزوینی و قاسم غنی را از جمله کسانی میداند که فریب شرقشناسان اروپایی را خوردهاند.<ref name="encyclopaediaislamica.com">{{یادکرد وب |نام خانوادگی=ثبوت |نام=اکبر |عنوان=حافظ |نشانی=https://rch.ac.ir/article/Details/9348?حافظ-شمس-الدین-محمد|بازبینی= |اثر=[[دانشنامه جهان اسلام]] |تاریخ= |ناشر=[[بنیاد دائرةالمعارف اسلامی]] |نشانی بایگانی= |تاریخ بایگانی= |کد زبان=en}}</ref>
| |
| | |
| کسروی علاوه بر مبارزه قلمی با حافظ، اقداماتی هم در جهت نابود کردن نسخههای دیوان او داشت. از برنامههای وی و پیروانش این بود که دیوان حافظ، را جمع کنند و بسوزانند.<ref name="encyclopaediaislamica.com" />
| |
| | |
| === زبان پارسی ===
| |
| احمد کسروی با چیرگی بر برخی از زبانهای ایرانی و فرنگی و نیز با دانشی گسترده در زمینهٔ زبانشناسی، واژههای بسیاری را از نو زنده کرد یا برساخت که بخشی از آنها اکنون در گفتار و نوشتار روزانهٔ پارسیزبانان به کار میرود.<ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی= http://parsianjoman.org/?p=5040 |عنوان= «واژهنامهٔ زبان پاک» کسروی | ناشر = پارسیانجمن |تاریخ = |تاریخ بازبینی=}}</ref>
| |
| | |
| کسروی از سرهگرایان نبود و از ستردن زبان پارسی از «همهٔ» واژگان بیگانه بیزاری مینمود. او میگفت سرهگرایان که هوادار پاکسازی پارسی از هرگونه واژهٔ تازی هستند راه نادرستی میپویند و باید واژگانی چون «کتاب»، «جمله» و غیره را نگاه داشت و نامواژگان (اسمها) یی که اکنون در زبان توده بسیار کاربرد دارند را دست نزد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=نوشتههای احمد کسروی در زمینهٔ زبان فارسی|نام خانوادگی=یزدانیان|نام=حسین|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=64}}</ref><blockquote>
| |
| من چنانکه از گفتارهایم پیداست هوادار پیراستن فارسی هستم و برای همین موضوع است که این گفتارها را مینویسم. با این همه من از نگارشهایی که کسانی به عنوان «پارسی سره» در برخی روزنامهها مینگارند سخت بیزارم و این نگارشها را جز ننگی برای زبان فارسی نمیشمارم. چرا که بنیاد آنها هوس و نادانی است و اگر رشتهٔ کار را بدست این هوسها و نادانیها بسپاریم زبان را پاک از سامان انداخته دچار هرج و مرج سختی خواهند گردانید.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=نوشتههای کسروی در زمینه زبان فارسی|نام خانوادگی=کسروی|نام=احمد|ناشر=کتاب ارزان|سال=1996|شابک=|مکان=سوئد|صفحات=}}</ref></blockquote><blockquote>آری یکرشته بیرون از این میباشد، و آن افزارها و چیزهاییست که ما نداشته و از دیگران با نامش میگیریم. مثلاً تلگراف، تلفن، رادیو، گرامافون، اتومبیل و مانند اینها که با همان نامهای اروپایی پذیرفته شده زیانی نمیدارد. به ویژه که اگر نیاز باشد ازآنهاجداشده نیز توان آورد (مثلاً تلگرافیدن و تلفنیدن بکار میرود و میتوان تلگرافنده و تلفوننده نیز جدا گردانید). همچنین خوراکهای اروپایی از کاتلت و سوپ و مانند اینها که نداشتیم و با نامش گرفتهایم، زیانی نمیدارد.</blockquote>
| |
| | |
| ==== موافقان ====
| |
| محمدعلی جزایری، استاد زبانشناسی و زبان پارسی دانشگاه تگزاس آستین، مینویسد:<blockquote>در ایران، یکی از این گونه کسان احمد کسروی تبریزی است که سالی چند با دانش و بینش خود چراغ راهنمایی فرا راه ما داشت. افسوس که نادانی و نابینایی تنی چند چراغ زندگی وی را فرو کشت و مغزی را روشناندیش و دلی را روشنبین جاودانه از کار باز ایستانید. کسروی مردهریگی از خود به جای گذاشت جاودانه و از میان نرونده ـ مردهریگی زندگیانگیز و درخشان که تا دیری بر جای خواهد ماند. این مردهریگ اندیشههاییست در زمینهٔ اجتماع و زندگانی، و پژوهشهاییست در چند رشته از دانش. یکی از این رشتهها زبان و زبانشناسی است.<ref name=":0">{{یادکرد کتاب|عنوان=نوشتههای کسروی در زمینه زبان پارسی|نام خانوادگی=یزدانی|نام=حسین|ناشر=سپهر|سال=1357|شابک=|مکان=|صفحات=}}</ref></blockquote> حسین یزدانیان که نخستین بار بکار گردآوری نوشتههای کسروی پرداخت مینویسد:<blockquote>سپس نیز در میان کوششهای دیگر خود، پیراستن زبان فارسی را بایای خود شمرده، چه وی از هر کسی بیشتر «صلاحیت» داشته تا دربارهٔ زبان فارسی سخن راند و از راست و کج و درست و نادرست، از آشفتگی و نابسامانی و راه چارهٔ آنها گفتار راند، ایراد گیرد، داوری کند و سرانجام در پیراستن و آراستن و رسا گردانیدن آن بکوشد. به ویژه که وی در کار پیراستن مغزها و بسامان گردانیدن اندیشههای مردم ایران بوده و بآن تلاش داشته تا ایرانیان را از گمراهیها و آلودگیهایی برهاند، ریشهٔ نادانیها را بکند و به بیراهیها چاره اندیشد و یک دیگرگونی ژرفی در اندیشهها و باورها، در جهانبینی و برداشت آنان از جهان و زندگانی پدیدآورد و چراغی فرا راه مردم بگذارد. در این راه بوده که نیاز فراوان بزبان پیراسته و رسا میدیده، زبانی که مردم یکسره با معنای کلمهها سر و کار داشته باشند، زبانی که از واژههای پست چاپلوسانه، از واژههای دشوار و بیمعنی پیچیده دور باشد، و سرانجام زبانی که بر پایههای خود استوار بایستد و در بروی هر بیگانهای نگشاید.<ref name=":0" /></blockquote>یحیی ذکا، ایرانشناس، پیرامون نوشتههای کسروی پیرامون پسوند کاف مینویسد:<blockquote>از نوشتههای ارجدار و دانشمندانه شادروان احمد کسروی در پیرامون یکی از پسوندهای مهم زبان فارسی است. این کتاب در زمینه خود برای کسانی که باستقلال و استواری و توانایی زبان فارسی دلبستهاند و در این راه میکوشند راهنمای بزرگ و سودمندی تواند بود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=کافنامه|نام خانوادگی=کسروی|نام=احمد|ناشر=پراکنش اینترنتی بدست م. فرهیخت|سال=1387|شابک=|مکان=|صفحات=}}</ref></blockquote>محسن ابوالقاسمی، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، مینویسد:<blockquote>احمد کسروی تبریزی، بیش از هر فرد دیگری در ساخت لغت ذوق و شوق به خرج دادهاست. وی علاوه بر ساخت لغت، زبانی هم برای خود ساختهاست به نام «زبان پاک» و کتابی به همین نام در شرح آن به چاپ رساندهاست. از ساختههای کسروی:</blockquote><blockquote>بزنده (=مجرم)، بزیدن (=جرم کردن)، بی یکسو (=بیطرف)، بی یکسویانه (=بیطرفانه)، پادرزم (=حمله متقابل)، جداسر (=مستقل)، شهریگری (=تمدن)، فراهمیدن (=اجتماع)، ورزاد (=انجمن تربیت بدنی)<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ زبان فارسی|نام خانوادگی=ابوالقاسمی|نام=محسن|ناشر=|سال=1373|شابک=|مکان=|صفحات=}}</ref></blockquote>
| |
| | |
| ==== منتقدان ====
| |
| پرویز ناتل خانلری در مقالهای با عنوان «دفاع از زبان فارسی» در ''مجلهٔ سخن'' به استهزای کسروی و زبان پاک و «آکهای» ادعاییِ او پرداختهاست:<ref>{{پک|خانلری|۱۳۳۸|ف=دفاع از زبان فارسی|ص=ص۲۹۸}}</ref><blockquote>«عجب آنکه یکی از پهلوانان میدان لغتپرانی بهصراحت مینویسد که عیب (یا بهقول او آک) زبان فارسی این است که از یک ریشه همهٔ صیغهها در آن نیامده، یعنی فیالمثل فارسیزبانان از مصدر دوختن «دوزاک» نگفتهاند، و او که به گمان خودش زیرکترین فرد ایرانی در تمام ادوار تاریخ است، ناچار بهوسیلهٔ وحی و الهام به این نکتهٔ مهم پی برده و کمر به رفع این نقیصه بستهاست. این آقای زیرک گویا نمیداند که اگر عیب زبانی این است، هنوز خداوند زبان بیعیب در روی زمین نیافریده و ملتهای بزرگ جهان با همهٔ ترقیاتی که کردهاند، هنوز نتوانستهاند افعال بیقاعدهٔ زبان خود را به قاعدهٔ ایشان منظم کنند. اما از بندگان خدا، کسانی که گویا عقل و علمشان کمی بیش از ایشان بودهاست، گاهی خواستهاند زبان مستقیم و منظمی درست کنند که اسپرانتو نمونهای از آن است، ولی هنوز این متاع در بازار دنیا خریدار بسیاری ندارد.»</blockquote>
| |
| | |
| == نشریه پیمان ==
| |
| مجله پیمان به مدیریت احمد کسروی از یکم آذر ۱۳۱۲ منتشر شد. مطالب آن گوناگون بود و دربارهٔ مسائل اجتماعی، فرهنگی، علمی، تاریخ و زبان به قلم کسروی و دیگر همگامان وی منتشر میشد. درابتدا این مجله هر پانزده روز یکبار منتشر میشد اما پس از سال نخست به ماهنامه تبدیل شد و تا خرداد ۱۳۲۱ منظما انتشار یافت. کسروی پس از توقف انتشار مجله پیمان، از سوم بهمن ماه ۱۳۲۱ دست به انتشار روزنامه پرچم زد.<ref>http://www.kasravi.info/</ref> کسروی در «پیمان» سال یکم شمارهٔ سوم، ۱ دی ۱۳۱۲، برگ پنجم در مقالهای با فرنام «اسلام و ایران» مینویسد:<blockquote>
| |
| پدران ما تا اسلام را نمیشناختند در برابر آن جنگیدند و چون شناختند در راه آن جنگیدند.
| |
| </blockquote><blockquote>
| |
| از شگفتیهای زمان ماست که کسانی از ایرانیان با اسلام دشمنی میکنند و آن را خوار میدارند. اینان اگر هواداری از زردشت دازند بدانند که میانه زردشت و محمد دو تیرگی نیست. آنان هر دو فرستادهی یک خدایند و هر دو به راهنمایی مردم برخاستهاند. چیزی که هست دین زردشت زمان خود را بسر داده و از میان رفته، پس از آن هم عیسی پیغمبر ناصری برخاسته و زمان دین او نیز به پایان رسیده بود که پیغمبر اسلامی فرستاده شده است.
| |
| </blockquote><blockquote>
| |
| این کسان باید بدانند که اسلام هزار و سیصد سال بیشتر دین پدران ما بوده که در سایهی آن با هرگونه خوشی زیستهاند و هر یکی از ایشان هنگام مرگ یگانه مایهی دلداری و یگانه توشه آن سفر سهمناکش کلمهی «لااله الاالله و محمد رسولالله» بوده است.
| |
| </blockquote><blockquote>
| |
| بدانند که سیزده قرن تاریخ ایران جز تاریخ اسلام نیست و هزارها بلکه میلیونها ایرانیان خون خود را در راه رونق اسلام ریخته و بلندی نام اسلام را خونبهای خود دانسته و در دقیقههای واپسین عمر خود بدین خونبها خرسندی داده و با دل شادمان و آرام، جان سپارده است.
| |
| </blockquote><blockquote>
| |
| آن زمانی که دولت نیرومند بوزانت (روم شرقی) به پشتیبانی [[دین مسیح]]، دینی که زمان آن سپری شده بود برخاسته با اسلام سخت دشمنی مینمود و هر سال در تابستان در سرحد روم بازار کارزار و ستیز گرم میشد سالانه هزاران و ده هزاران ایرانی از اینسو آنسو دسته بسته و بر گرد درفش اسلام گرد آمده کالای پربهای جان بکف بدان بازار جانبازی میشتافتند و کشتن و کشته شدن دریغ نمیداشتند.
| |
| | |
| این خود مایهٔ سرفرازی ایرانیان است که با آنکه در آغاز کار با اسلام دشمنی کرده و با تازیان آن هنگامهها را بر پا نموده و آن خونریزیها را نمودند سپس چون بحقیقت آن دین پاک آشنا گردیدند به آن گرویده در راه ترویج آن جان دریغ نساختند.
| |
| | |
| کسانی اگر میپندارند که ایرانیان از ترس جان مسلمان شدند نادانی خود را نشان میدهند. تاریخ بهترین گواه است که ایستادگی و مردانگی بیش از آن نمیشد که مردم این سرزمین در برابر تازیان نشان دادند و تنها نیروی خدایی اسلام بود که آن کوششها و مردانگیها را بینتیجه گذاشت. پس از آن هم که تازیان بایران درآمدند ایرانیان تا میتوانستند دشمنی با اسلام مینمودند کسی هم آنان را ناگزیر از مسلمانی نمیکرد. چیزی که هست کمکم مردم به چگونگی آن دین خدایی پی برده باو گرویدند و از روی باور آن را بپذیرفتند و چنانکه گفتیم در راه آن به جانفشانی برخاستند.
| |
| | |
| با اینحال چگونه کسانی اسلام را خوار داشته بنکوهش آن زبان باز میکنند. اگر دستاویز اینان وطنخواهی است من میپرسم مگر پدران و پیشینیان ما وطنخواه نبودند؟ اگر بگویند: نه! زهی نادانی ایشان!<ref>[http://www.kasravi.info/payman%20optim/PEYMAN_1_3.pdf مجله پیمان، سال یکم شمارهٔ سوم، اول دی ماه ۱۳۱۲، برگهای پنچم تا هفتم]</ref>
| |
| </blockquote>کسروی در شماره هشتم مجله پیمان (سال یکم) مینویسد:
| |
| <blockquote>.... آنان که میگویند ایرانیان اسلام را بزور شمشیر پذیرفتند راه خطا میپویند. آنان که میپندارند ایرانیان چون به شمشیر با اسلام برنیامدند از راه دینسازی و نیرنگبازی رخنه بر بنیاد آن دین انداختند نادانی خود را نشان میدهند…<ref>[http://www.kasravi.info/payman%20optim/PEYMAN_1_8.pdf مجله پیمان - سال یکم، شماره هشتم - مقاله اسلام و ایران، برگ ۱٢]</ref></blockquote>
| |
| | |
| == وکالت ==
| |
| از محاکمات جنجالی و پر سروصدای پس از سوم شهریور ۱۳۲۰ و کنارهگیری رضا شاه از سلطنت، محاکمات سرپاس مختاری و پزشک احمدی و دیگران را باید شمرد. احمد کسروی، وکیل تسخیری پزشک احمدی و مختاری بود. وی جریان محاکمه را روزانه، در روزنامه خود پرچم منتشر میکرد.<ref>[http://kasravi.info/ketabs/mohakeme%20moxtari/p%20mohakeme%20moxtari.htm دفاعیات احمد کسروی]</ref> کسروی در پروندههای دیگری نیز همچون محاکمه تقی ارانی ار اعضای گروه ۵۳ نفر به عنوان وکیل تسخیری در دادگاه حاضر شد.
| |
| | |
| <blockquote>
| |
| ما نیک میدانیم که چون رضاشاه بروی کار آمد اصول دیکتاتوری را پیش گرفت و بسیاری از قانونها را از میان برد. نخست [[قانون انتخابات]] را از میان برد که نمایندگان را خود دولت برمیگزید. سپس قوانین دایر به بازداشت و زندان را از میان برد که شاه هر که را میخواست دستور بازداشت و زندان میداد. همچنین قانونهای بسیار دیگری را بیاثر گردانید و ما میدانیم که انبوه مردم در برابر او به خاموشی گراییدند و اعتراض ننمودند بلکه با او همراهی نشان دادند و همدستی دریغ نگفتند، وزیران این رفتار را کردند. نمایندگان دارالشورا این رفتار را نمودند. ادارات به این کار شرکت کردند. روزنامهها به آن خشنودی نشان دادند. اینها چیزهایی ست که ما فراموش نکردهایم و باین زودی نخواهیم کرد.<ref>[http://kasravi.info/ketabs/mohakeme%20moxtari/Copy%20of%20Bakhsh%20e%204%20Defae%20shad..%20Vije.pdf دفاعیات کسروی از سرپاس مختاری - پرچم روزانه سال یکم شمارۀ ۱۶۸ شنبه ۲۴ امرداد ماه ۱۳۲۱]</ref>
| |
| | |
| ... با اینحال پوشیده نمیدارم که آن شاه بدیهایی نیز داشت و یکی از آنها از میان بردن مشروطه بود. در زمان آن شاه مشروطه از میان رفت و قوانین از کار افتاد و چاپلوسی و پستی میان مردم رواج گرفت و این گناه کوچکی نبود. لیکن در اینجا هم باید گفت مبتکر این کار او نبود. این را دیگران از پیش آغاز کرده بودند و آن شاه تکمیل گردانید. کوشش به از میان بردن مشروطه از سال ۱۳۳۰ (قمری) با دست کابینه آغاز شد و همهٔ وزیران در آن باره هم عقیده و همدست بودند و رضاشاه نیز آن را با سیاست خود موافق یافته از ایشان پیروی کرد و ما دیدیم که در همین زمینه صدها کسان دیگری با او شریک و همکار بودند.<ref>همان منبع</ref>
| |
| </blockquote>
| |
| | |
| == ترور ==
| |
| {{جعبه نقل قول | نقلقول ='''«سخنان ما بسیار ریشهدار است و هیچگاه با طپانچه از میان نخواهد رفت.»{{سخ}}احمد کسروی<ref name="ReferenceB"/>| تراز = چپ | عرض = 300px | اندازه خط = 12px | گیومه نقلقول = بله | تراز منبع = چپ}}اشغال ایران توسط متفقین (سپتامبر ۱۹۴۱) و تبعید اجباری رضاشاه پهلوی (پادشاهی از ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۱)، ناخواسته سبب یک سری آزادیهای سیاسی و اجتماعی محدود گردید، که سبب آزادی انتشار کتابها و نشریات و تشکیل فعالیتهای سازمانیافتهٔ سیاسی، مذهبی و اجتماعیای گردید که پیش از آن ممنوع بود. این سبب شکوفایی نشریات اسلامگرا در سرتاسر ایران گردید. موج فعالیتهای اسلامگرایان و افزایش خطابههای روحانیون در مسجدها با توسعهٔ نقدهای تند و تیز کسروی بر ارزشها و مبانی شیعیگری همزمان گردید.<ref>{{پک|Amini|2012a|ک=KASRAVI, AḤMAD ii. ASSASSINATION |ج=۱۶|ص=۹۲–۹۴}}</ref>
| |
| | |
| از اواخر ۱۹۴۱ تا میانهٔ سال ۱۹۴۵ میلادی کسروی برخی از تندترین آثارش را در زمینهٔ نکوهش روحانیت و مبانی شیعیگری، صوفیگری و بهاییگری به رشتهٔ تحریر درآورد. او تجسم بازنگری در مذهب رسمی و فرهنگ و هماورد موج جنبش اسلامی گردید. افکار کسروی را از میان هفده کتاب و رساله و همچنین مقالههای متعددش در روزنامهٔ پرچم میتوان شناخت، او بر این باور بود که رنسانس اسلام سیاسی و کوشش برای برقراری قوانین شریعت در ضدیت با ارزشهای مدرن و نهادهای برآمده بر انقلاب مشروطه-ای که خود کسروی در جوانی همراه آن بود- میباشد.<ref>{{پک|Amini|2012a|ک=KASRAVI, AḤMAD ii. ASSASSINATION |ج=۱۶|ص=۹۲–۹۴}}</ref>
| |
| | |
| نمونههای زیادی از درگیری بین تودههای مسلمانان متعصب و هواداران کسروی در تبریز، رشت و دیگر شهرها توسط پرچم گزارش و ثبت شد. تا بهار ۱۹۴۵ هیچ اتفاقی نسبت به جان کسروی نیفتاد این وظیفه به خطیب و طلبهای ناشناخته به نام نواب صفوی رقم خورد. به محض اینکه نواب در بهار ۱۹۴۵ از نجف آمد، نواب صفوی پیش از اقدام به سوءقصد نافرجام به کسروی یک بار حین جلسات مباحثه اش با او روبرو شده بود. در ۱۸ آوریل ۱۹۴۵ (۲۹ فروردین ۱۳۲۴) او و دستیارش خورشیدی به کسروی در میدان حشمت الدولهٔ تهران حمله کردند. ضاربان از چاقو و اسلحهای استفاده کرده بودند که با اعانه شیخ محمد حسن طالقانی، امام مسجد سیف الدولهٔ تهران خریداری شده بود. کسروی به شدت زخمی شد و به بیمارستان منتقل شد. ضاربان او برای مدت کوتاهی بازداشت شدند و با وثیقهای که تاجران ثروتمند بازار تأمین کرده بودند، آزاد شدند.<ref>{{پک|Amini|2012a|ک=KASRAVI, AḤMAD ii. ASSASSINATION |ج=۱۶|ص=۹۲–۹۴}}</ref>
| |
| | |
| کسروی طی جلسه دادگاه در کاخ دادگستری ترور شد. در ساعتهای اولیه روز ۱۱ مارس ۱۹۴۶ (۲۰ اسفند ۱۳۲۴)، گروه فدائیان اسلام به رهبری برادران امامی به جلسه دادگاه وارد شدند و کسروی و منشیاش، سید محمدتقی حدادپور را با چاقو و اسلحه گرم کشتند. گفته شده که روز، زمان و مکان جلسه دادگاه جز اطلاعات عمومی نبودهاست، توسط بازپرس به فدائیان درز کردهاست.<ref>{{پک|Amini|2012a|ک=KASRAVI, AḤMAD ii. ASSASSINATION |ج=۱۶|ص=۹۲–۹۴}}</ref>
| |
| | |
| بعضی از ضاربان هرگز متهم نشدند، آنهایی که دستگیر شدند - از جمله برادران امامی - ادعا نمودند که عمل دفاع از خود را انجام دادهاند و کسروی را متهم کردند که اول دست به اسلحه شده و درگیری را شروع نمود. سید حسین طباطبایی قمی - دومین مرجع عالیرتبه - از نجف به نخستوزیر احمد قوام تلگرافی زد و خواستار آزادی سریع ضاربان شد و نگرانی خودش را از عدم تقدیر دولت از شجاعت ضاربان کسروی بیان کرد. ضاربان تحت فشار علما و رهبران مذهبی و بازاریان با نفوذ، بعد از محاکمهای کوتاه آزاد شدند.<ref>{{پک|Amini|2012a|ک=KASRAVI, AḤMAD ii. ASSASSINATION |ج=۱۶|ص=۹۲–۹۴}}</ref>
| |
| | |
| گرچه بعضی از تاریخپژوهان معتقدند که «فدائیان اسلام» با فتوای عبدالحسین امینی عمل کردند، ولی هیچ فتوا یا ادعای مربوط به آن ظاهر نگشت. حسین قمی گفت: «هیچ فتوایی لازم نیست و کار فدائیان اسلام برابر بااعمال ضروری دین (فروع دین) همچون نماز و روزهاست». پیکر قربانیان، که پوشیده از زخمهای عمیقی بود، بدون کالبدشکافی در شامگاه همان روز ترور، توسط بستگان کسروی به گورستان ظهیرالدوله در شمیران - نزدیک تهران - منتقل شد. سرپرست صوفی قبرستان از دادن اجازه برای دفن آنها به خاطر افکار و اعمال ضد صوفیانه کسروی خودداری کرد. سپس جنازهها برای دفن به محوطه تپهٔ پایکوه امامزاده صالح - که آبک نامیده شده - برده شدند.<ref>{{پک|Amini|2012a|ک=KASRAVI, AḤMAD ii. ASSASSINATION |ج=۱۶|ص=۹۲–۹۴}}</ref>
| |
| | |
| {{جعبه نقل قول | نقلقول ='''ما یک حکومت به آخوندها بدهکاریم. یعنی باید قدرت سیاسی به دست روحانیون بیفتند تا بعد ملت ایران دیگر دل از شعائر خرافه آمیز در قالب تشیع صفوی برکند.'''| تراز = چپ | عرض = 300px | اندازه خط = 12px | گیومه نقلقول = بله | تراز منبع = چپ|منبع=منسوب به احمد کسروی}}
| |
| | |
| سید محمدصادق روحانی، از مراجع تقلید، میگوید: وی فتوای قتل کسروی را به درخواست نواب صفوی از سید ابوالقاسم خوئی گرفته و خویی نیز همین فتوا را از سید حسین طباطبایی قمی گرفتهاست. به گفتهٔ وی در خاطراتش، خوئی بخشی از پول سفر نواب و تهیهٔ اسلحه برای او را نیز پرداختهاست.<ref>[http://www.rohani.ir/fa/ndt/898/برشی-از-خاطرات-منتشر-نشده-آيت-الله-العظمی-روحانی-د برشی از خاطرات منتشرنشدهٔ آیتالله العظمی روحانی دربارهٔ نواب صفوی]</ref> محمد امینی، پژوهشگر تاریخ ایران، معتقد است «جامعهای که در برابر اقدام تروریستی فداییان اسلام سکوت کرد، تاوان آن را بعدتر پرداخت.»<ref>[http://persiandutch.com/2016/11/04/mohammad-amini-speech-ahmad-kasravi-tu-delft/ سخنرانی محمد امینی درباره احمد کسروی در دانشگاه دلفت]، شبکه ایرانیان هلند</ref>
| |
| | |
| == فهرست آثار منتشرشده ==
| |
| [[File:تاریخچه-چبوق-و-غلیان.pdf|thumb|تاریخچه چبوق و غلیان نوشته احمد کسروی]]
| |
| آثار تاریخی کسروی توسط دیگر دانشپژوهان به رسمیت شناخته شدهاست.<ref name="books.google.fr">{{یادکرد وب |نام خانوادگی=Jazayery |نام=M.A |عنوان=Kasravi, Ahmad(1890-1946) |نشانی=http://books.google.fr/books?id=EDdGPxC1stIC&lpg=PA533&dq=kasravi%20ahmad&pg=PA534#v=onepage&q=kasravi%20ahmad&f=false |بازبینی=۲۰۱۲–۰۵–۲۶ |اثر=Encyclopaedic Historiography of the Muslim World |تاریخ= |ناشر=Global Vision Publishing Ho |نشانی بایگانی= |تاریخ بایگانی= |کد زبان=}}</ref> ولادمیر مینورسکی در مورد کسروی میگوید: <blockquote>کسروی روح تاریخنگار راستگو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است</blockquote>
| |
| | |
| === کتابها ===
| |
| عرفان کسرائی میگوید که کتابهای احمد کسروی در بازار دستفروشان ایرانی به عنوان کتاب ممنوعه به همراه کتابهای علی دشتی و شجاعالدین شفا خرید و فروش میشود.<ref>عرفان کسرائی، [http://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-43880862 آیا آتئیسم در ایران در حال گسترش است؟]، بیبیسی فارسی</ref>
| |
| | |
| ==== آذری یا زبان باستان آذربایجان ====
| |
| به گفتهٔ یارشاطر، احمد کسروی نخستین دانشمندی بود که این زبان را موضوع بحث و تحقیق قرار داد و اثر او در این باب هنوز استفاده میشود<ref>{{یادکرد وب |نام خانوادگی=یارشاطر |نام=احسان |پیوند نویسنده=احسان یارشاطر|عنوان=نگاهی به دانشنامههای فارسی معاصر |نشانی=http://www.fis-iran.org/fa/irannameh/volxv/persian-encyclopedias |بازبینی= |اثر=بنیاد مطالعات ایران |تاریخ=۲۰۱۲–۰۶–۰۲ |ناشر= |نشانی بایگانی= |تاریخ بایگانی= |کد زبان=}}</ref> وقتی پانترکها ادعا کردند که از آنجا که مردم آذربایجان به ترکی سخن میگویند، زبان بومی مردم آذربایجان ترکی بودهاست، کسروی تحقیقات گستردهای از منابع فارسی و عربی و حتی منابع تاریخی یونانی استفاده کرد. او نتیجه گرفت که مردم آذربایجان اصالتاً به زبان ایرانی به نام آذری سخن میگفتند که بعد از هجوم ترکها، زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفت ولی هنوز ردپایی از زبان آذری در آن مناطق به جا ماندهاست. زبان آذری گاهی به جای زبان ترکی مورد استفاده مردم آذربایجان اطلاق میشود، اشتباهی که حتی در ویرایش جدید (دوم) دانشنامه اسلام صورت گرفتهاست<ref name="books.google.fr" />
| |
| | |
| کسروی بعد از بازگشتش به تهران اولین کتابش را به نام آذری (زبان باستان آذربایجان) نوشت و نشان داد که آذری که در بیشتر کتابهای تاریخ قرون وسطی (medieval)، مخصوصاً کتب تاریخ اولیه اسلامی آورده شده، نام زبان باستانی آذربایجان است که با زبان ایرانی مربوط است و از نسل زبان مادی است که ربطی به زبان ترکی ندارد. کتاب مورد پذیرش جهانی پژوهشگران قرار گرفت. نشر این اثر نیز تأییدی بود بر رابطهٔ ناگسیختنی ایرانیان ترکزبان با ایران. بررسی رابطهٔ زبانشناسی ایرانیان باستان، به همان اندازه که نمایش شادی همهٔ ایرانیان از هویت یکسانشان ارزش داشت، برای ادعای وحدت زبانی آنان در آینده مهم بود.<ref>{{پک|Manafzadeh|2012b|ک=KASRAVI, AḤMAD i. LIFE AND WORK|ص=۸۷–۹۲}}</ref>
| |
| | |
| ==== بخوانند و داوری کنند ====
| |
| شیعیگری، مشهورترین و ستیزهگراترین کتاب در مورد مذهب حکمفرمای مردم ایرانی، ابتدا در سال ۱۹۴۳ میلادی منتشر شد و سپس به صورت بازنگری شده با عنوان «بخوانید و داوری کنید»، همچنین «بخوانند و داوری کنند» در ۱۹۴۴ میلادی منتشر شد. این کتاب با تفسیر محمد امینی در سال ۲۰۱۱ در لس آنجلس کالیفرنیا تجدید چاپ شد.<ref>{{پک|Amini|EIr|2012c|ک=ENCYCLOPÆDIA IRANICA|ف=KASRAVI, AḤMAD vii. A BIBLIOGRAPHICAL SURVEY}}</ref>
| |
| | |
| ==== حافظ چه میگوید؟ ====
| |
| حافظ چه میگوید عنوان کتابی است که کسروی در آن به انتقاد از حافظ و شعرهای او میپردازد. این کتاب، توسط لوید ریجن به زبان انگلیسی برگردانیده و در صفحات ۱۶۰ تا ۱۹۰ کتاب «نقد صوفیسم، احمد کسروی و عقیده موروثی ایرانیان اهل تصوف» {{به انگلیسی|Sufi Castigator: Ahmad Kasravi and the Iranian Mystical Tradition}} منتشر گردید.<ref>{{پک|Amini|EIr|2012c|ک=KASRAVI, AḤMAD vii. A BIBLIOGRAPHICAL SURVEY in EIr|ج=16|ص=102-105}}</ref>
| |
| | |
| ==== سایر کتابها ====
| |
| {{Div col|cols=۳}}
| |
| * ''آذربایجان فی ثمانیة عشر عاما''
| |
| * ''آیین''
| |
| * ''افسران ما''
| |
| * ''از سازمان ملل متفق چه نتیجه تواند بود؟''
| |
| * ''انگیزیسیون در ایران'' (ناتمام)
| |
| * ''انقلاب چیست؟''
| |
| * ''الدرةالثمینة'' (دستور زبان عربی)
| |
| * ''النجمةالدریة'' (دستور زبان عربی)
| |
| * ''التشیع و الشیعة''
| |
| * ''الطریقة''
| |
| * ''امروز چاره چیست؟''
| |
| * ''امروز چه باید کرد؟''
| |
| * ''شیعیگری (کتاب)|بخوانند و داوری کنند یا شیعیگری''
| |
| * ''بهائیگری (کتاب)|بهائیگری''
| |
| * ''بدرالشریعة''
| |
| * ''پاکخویی''
| |
| * ''پرسش و پاسخ''
| |
| * ''پندارها''
| |
| * ''پیدایش آمریکا''
| |
| * ''پیام به دانشمندان اروپا وآمریکا''
| |
| * ''پیام من به شرق''
| |
| * ''تاریخ مشروطهٔ ایران (کتاب)|تاریخ مشروطهٔ ایران''
| |
| * ''تاریخ هیجدهساله آذربایجان|تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان''
| |
| * ''تاریخ پانصد سالهٔ خوزستان''
| |
| * ''تاریخچه چپق و غلیان''
| |
| * ''تاریخچهٔ شیر و خورشید''
| |
| * ''تاریخ مشعشعیان''
| |
| * ''تیشههای سیاست''
| |
| * ''چرا از عدلیه بیرون آمدم'' (دربارهٔ زندگی خودش)
| |
| * ''چند تاریخچه''
| |
| * ''چهل مقاله''
| |
| * ''حاجیهای انباردار چه دینی دارند؟''
| |
| * ''خدا با ماست''
| |
| * ''خواهران و دختران ما''
| |
| * ''در پیرامون اسلام''
| |
| * ''در پیرامون شهریگری یا تمدن''
| |
| * ''در پیرامون مادیگری''
| |
| * ''در پیرامون ادبیات''
| |
| * ''در پیرامون جانوران''
| |
| * ''در پیرامون خرد''
| |
| * ''در پیرامون روان''
| |
| * ''در پیرامون رمان''
| |
| * ''در پیرامون شعر و شاعری''
| |
| * ''در پیرامون فلسفه''
| |
| * ''در پاسخ حقیقتگو''
| |
| * ''در پاسخ بدخواهان''
| |
| * ''دین وجهان''
| |
| * ''دین و دانش''
| |
| * ''دین و سیاست''
| |
| * ''دادگاه''
| |
| * ''دفاعیات''
| |
| * ''دولت به ما پاسخ دهد''
| |
| * ''در راه سیاست''
| |
| * ''زندگانی من'' (دربارهٔ زندگی خودش)
| |
| * ''ده سال در عدلیه'' (دربارهٔ زندگی خودش)
| |
| * ''راه رستگاری''
| |
| * ''زبان پاک''
| |
| * ''زبان فارسی و راه رسا و توانا گردانیدن آن''
| |
| * ''سیزدهم مرداد''
| |
| * ''سرنوشت ایران چه خواهد بود؟''
| |
| * ''سخنرانی کسروی در انجمن ادبی''
| |
| * ''شهریاران گمنام'' (در سه بخش)
| |
| * ''شیخ صفی و تبارش''
| |
| * ''صوفیگری''
| |
| * ''فرهنگ چیست؟''
| |
| * ''فرهنگ است یا نیرنگ؟''
| |
| * ''فرهنگ پیمان''
| |
| * ''قانون دادگری''
| |
| * ''قهوةالسورات''
| |
| * ''قیام شیخ محمد خیابانی''
| |
| * ''کار، پیشه و پول''
| |
| * ''کارنامه اردشیر بابکان''
| |
| * ''کافنامه''
| |
| * ''کتاب پلوتارخ''
| |
| * ''گفت و شنید''
| |
| * ''ما چه میخواهیم؟''
| |
| * ''ما از فرهنگ چه میخواهیم؟''
| |
| * ''ما و همسایگان''
| |
| * ''مشروطه بهترین شکل حکومت''
| |
| * ''مردم یهود'' (ناتمام)
| |
| * ''نیک و بد''
| |
| * ''نامهای شهرها و دیههای ایران''
| |
| * ''ورجاوند بنیاد''
| |
| * ''یکم آذر ۲۲''
| |
| * ''یکم دیماه ۲۲''
| |
| * ''یکم آذر ۲۳''
| |
| * ''یکم دیماه ۲۳''
| |
| * ''یکم دیماه و داستانش''
| |
| * ''یک دین و یک درفش''
| |
| * ''کاروند کسروی''، مجموعه مقالهها و رسالههای احمد کسروی، بهکوشش یحیی ذکا
| |
| {{Div col end}}
| |
| | |
| === نشریهها ===
| |
| * ''ماهنامه پیمان'' (هشت سال و نیم یا هفت دوره سالانه نشر شد)
| |
| * ''روزنامه پرچم'' (یک سال نشرشد)
| |
| * ''پرچم هفتگی'' (۷ شماره)
| |
| * ''پرچم نیمهماهه'' (۱۲ شماره)
| |
| | |
| == وضعیت مالی ==
| |
| احمد کسروی همه درآمد خود را پس از مخارج بسیار محدود زندگیاش، صرف کارهای علمی میکرد.<ref name="کسروی پیشرو پژوهشگران مستقل">[http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120320_l44_kasravi_leading_hasouri.shtml کسروی پیشرو پژوهشگران مستقل]، بیبیسی فارسی</ref> او که همواره اجارهنشین بود و خانه شخصی نداشت،<ref>[http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120305_l44_kasravi_hashemzadeh.shtml چند خاطره از کسروی]، بیبیسی فارسی</ref> زمانی در آخر خیابان شاهپور در منزلی اجارهای مینشست؛ پشت در خانهاش تابلویی داشت: «سیداحمد کسروی وکیل پایه یک دادگستری».<ref name="کسروی پیشرو پژوهشگران مستقل" />
| |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| == پانویس ==
| |
| {{پانویس|۲}}
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |
| * احمد کسروی، زندگانی من (۱۳۴۸)
| | <references /> |
| * زندگانی من با «ده سال در عدلیه» و «چرا از عدلیه بیرون آمدم»، احمد کسروی، چاپ باهماد آزادگان و [[شرکت سهامی]] چاپاک، ۱۳۲۳
| |
| * ''کاروند کسروی''، مجموعه ۷۸ رساله و گفتار از احمد کسروی، بهکوشش [[یحیی ذکا]]، ۱۳۵۲ [[شرکت سهامی کتابهای جیبی]]
| |
| * احمد کسروی، انکیزیسیون در ایران، ۱۳۲۶ ماهنامههای باهماد آزادگان
| |
| {{چپچین}}
| |
| * {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =Ridgeon | نام =Lloyd | پیوند نویسنده =لوید ریجن| عنوان =SUFI CASTIGATOR: Ahmad Kasravi and the Iranian mystical tradition | ترجمه = | جلد = | سال =۲۰۰۶ | ناشر =Routledge |مکان =New York | شابک =978-0-203-57194-1 | صفحه = | زبان=en}}
| |
| {{پایان چپچین}}
| |
| | |
| === مقالات آکادمیک ===
| |
| * {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | نام = | نام خانوادگی۲ = | نام۲ = | عنوان =ایراننامه، ویژه احمد کسروی | ژورنال =فصلنامه ایران نامه | مکان = | ناشر =بنیاد مطالعات ایران | دوره = | شماره =۷۸ و ۷۹ | سال =۱۳۸۱ | صفحه = | پیوند =http://www.noormags.ir/view/fa/magazine/number/18483 | تاریخ بازبینی =۲۰۱۳-۰۴-۰۳ | doi =}}
| |
| {{چپچین}}
| |
| * {{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=Abrahamian |نام=Ervand |پیوند نویسنده=یرواند آبراهامیان |عنوان=Kasravi: the integrative nationalist of Iran |ژورنال=Middle Eastern Studies |مکان=London |ناشر=Frank Cass |دوره=۹ |شماره=۳ |سال=۱۹۷۳ |صفحه=۲۷۱–۲۹۵ |پیوند=http://www.tandfonline.com/doi/abs/10.1080/00263207308700249 |تاریخ بازبینی=۲۰۱۳-۱۰-۰۲ |doi=۱۰٫۱۰۸۰/۰۰۲۶۳۲۰۷۳۰۸۷۰۰۲۴۹ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6EZcmw7H7 | تاریخ بایگانی = 20 February 2013}}
| |
| * {{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=Dadkhah |نام=Kamran M |پیوند نویسنده=کامران دادخواه |عنوان=Ahmad Kasravi on economics |ژورنال=Middle Eastern Studies |مکان=London |ناشر=Frank Cass |دوره=۳۴ |شماره=۲ |سال=۱۹۹۸ |صفحه=۳۷–۵۹ |پیوند=http://www.tandfonline.com/doi/abs/10.1080/00263209808701221 |تاریخ بازبینی=۲۰۱۳-۱۰-۰۲|doi= ۱۰٫۱۰۸۰/۰۰۲۶۳۲۰۹۸۰۸۷۰۱۲۲۱ |زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6EZcnBFJ8 | تاریخ بایگانی = 20 February 2013}}
| |
| * {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =Jazayery| نام =Mohammad Ali |پیوند نویسنده=محمدعلی جزایری| عنوان =Ahmad Kasravî and the Controversy over Persian Poetry 1. Kasravî’s Analysis of Persian Poetry | ژورنال =International Journal of Middle East Studies | جلد =۴ | مکان = | ناشر =Cambridge University Press | دوره = | شماره =۰۲ | سال =۱۹۷۳ | صفحه =۱۹۰–۲۰۳ | پیوند =http://dx.doi.org/10.1017/S0020743800027446| تاریخ بازبینی =۲۰۱۳-۰۱-۰۳ | doi =10.1017/S0020743800027446 |زبان=en}}
| |
| * {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =Jazayery | نام =Mohammad Ali | پیوند نویسنده =محمدعلی جزایری | عنوان =Ahmad Kasravî and the Controversy Over Persian Poetry | ژورنال =International Journal of Middle East Studies | جلد =۱۳ | مکان = | ناشر =Cambridge University Press | دوره = | شماره =۰۳ | سال =۱۹۸۱ | صفحه =۳۱۱–۳۲۷ | پیوند =http://dx.doi.org/10.1017/S0020743800053447| تاریخ بازبینی =۲۰۱۳-۰۱-۰۳| doi =10.1017/S0020743800053447 |زبان=en}}
| |
| {{پایان چپچین}}
| |
| | |
| === دانشنامه ===
| |
| {{چپچین}}
| |
| * {{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی =Amini| نام =Moḥammad | پیوند نویسنده =محمد امینی | مقاله =KASRAVI, AḤMAD ii. ASSASSINATION | دانشنامه =[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] | ویرایش = | جلد=۱۶ | سال =2012a | ناشر =Bibliotheca Persica Press | مکان =New York | شابک = | صفحه =۹۲–۹۴ | پیوند مقاله =http://www.iranicaonline.org/articles/kasravi-ahmad-ii | تاریخ بازبینی =۲۰۱۲–۰۶–۰۳| نشانی بایگانی =http://www.webcitation.org/6BI25JbyT |تاریخ بایگانی =۲۰۱۲–۰۶–۰۳ |زبان=en}}
| |
| * {{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Amini |نام=Mohammad |پیوند نویسنده=محمد امینی |مقاله=KASRAVI, AḤMAD v. AS SOCIAL AND RELIGIOUS REFORMER |دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|جلد=۱۶ |سال=2012b |ناشر=Bibliotheca Persica Press |مکان=New York |شابک=|صفحه=۹۷–۹۹ | پیوند مقاله =http://www.iranicaonline.org/articles/kasravi-ahmad-v |تاریخ بازبینی=۲۰۱۲–۰۶–۰۳|زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6EZcnQGqT | تاریخ بایگانی = 20 February 2013}}
| |
| * {{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی۱=Amini|نام۱=M|پیوند نویسنده۱=محمد امینی |نام خانوادگی۲=EIr|نام۲=|پیوند نویسنده۲=|مقاله=KASRAVI, AḤMAD vii. A BIBLIOGRAPHICAL SURVEY |دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|جلد=۱۶ |سال=2012c |ناشر=Bibliotheca Persica Press |مکان=New York |شابک=|صفحه=۱۰۲–۱۰۵ | پیوند مقاله =http://www.iranicaonline.org/articles/kasravi-ahmad-vii |تاریخ بازبینی=۲۰۱۲–۰۶–۰۳|زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6EZcnslyy | تاریخ بایگانی = 20 February 2013}}
| |
| * {{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی =JAZAYERY| نام =M. A| پیوند نویسنده =محمدعلی جزایری| مقاله =KASRAWĪ TABRĪZĪ| دانشنامه =[[دانشنامه اسلام|Encyclopædia of Islam]] | ویرایش =۲ | جلد=۴ | سال =۱۹۹۷ | ناشر =E. J. BRILL | مکان =LEIDEN | شابک =90 04 05745 5 | صفحه =۷۳۲–۳۳ | زبان =en}}
| |
| * {{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Manafzadeh |نام=Alireza |پیوند نویسنده=علیرضا منافزاده |مقاله=KASRAVI, AḤMAD iii. AS HISTORIAN |دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|جلد=۱۶ |سال=2012a |ناشر=Bibliotheca Persica Press |مکان=New York |شابک=|صفحه=۹۴–۹۷ | پیوند مقاله =http://www.iranicaonline.org/articles/kasravi-ahmad-iii |تاریخ بازبینی=۲۰۱۲–۰۶–۰۳|زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6EZcoEAhO | تاریخ بایگانی = 20 February 2013}}
| |
| * {{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Manafzadeh |نام=Ali Reżā |پیوند نویسنده=علیرضا منافزاده |مقاله=KASRAVI, AḤMAD i. LIFE AND WORK |دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|جلد=۱۶ |سال=2012b |ناشر=Bibliotheca Persica Press |مکان=New York |شابک=|صفحه=۸۷–۹۲ | پیوند مقاله =http://www.iranicaonline.org/articles/kasravi-ahmad-i |تاریخ بازبینی=۲۰۱۲–۰۶–۰۳|زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6EZcoZpH5 | تاریخ بایگانی = 20 February 2013}}
| |
| * {{یادکرد وب |نام خانوادگی=Parvin |نام=Nassereddin |عنوان=PEYMĀN |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/peyman-periodical |بازبینی=۳/۷/۲۰۱۳ |اثر=Encyclopædia Iranica |تاریخ=March 6, 2009 |ناشر= |نشانی بایگانی= |تاریخ بایگانی= |کد زبان=en}}
| |
| * {{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Ridgeon |نام=Lloyd |پیوند نویسنده=لوید ریجن|مقاله=KASRAVI, AḤMAD vi. ON MYSTICISM AND PERSIAN SUFI POETRY |دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] |ویرایش=|جلد=۱۶ |سال=۲۰۱۲ |ناشر=Bibliotheca Persica Press |مکان=New York |شابک=|صفحه=۹۹–۱۰۱ | پیوند مقاله =http://www.iranicaonline.org/articles/kasravi-ahmad-vi |تاریخ بازبینی=۲۰۱۲–۰۶–۰۳|زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6EZcov1Vj | تاریخ بایگانی = 20 February 2013}}
| |
| {{پایان چپچین}}
| |
| {{ویکیگفتاورد}}
| |
| {{ویکیانبار-رده|Ahmad Kasravi}}
| |
| | |
| == پیوند به بیرون ==
| |
| {{درگاه|اسلام|تشیع|بهائیت}}
| |
| * [http://www.bbc.co.uk/persian/worldnews/story/2006/07/060720_mv-constitution-prvn-kasravi.shtml سید احمد کسروی، بی سی سی فارسی]
| |
| * [http://www.kasravi.info/ وبگاه کسروی]
| |
| * [http://kasravi.info/ketabs/ketab.htm کتابشناسی کسروی از سایت کسروی]
| |
| * [http://www.peymanmeli.org/kasravi.asp گزارش روزنامه ایران ما شماره ۳۰ اسفند ۱۳۲۴، از دادگاه کسروی]
| |
| * [http://persiandutch.com/2016/11/04/mohammad-amini-speech-ahmad-kasravi-tu-delft/ سخنرانی محمد امینی درباره احمد کسروی در دانشگاه دلفت - هلند] (ویدئو)
| |
| * [http://www.kavehsara.com/books.htm#kasravi نسکهای احمد کسروی (پایگاه کاوه سرا)]
| |
| * [http://www.bbc.co.uk/persian/worldnews/story/2006/07/060720_mv-constitution-prvn-kasravi.shtml یادداشتی از بیبیسی درباره وی]
| |
| * [https://web.archive.org/web/20120213113645/http://www.jebhemelli.info/gozaresh/841028kasravi.htm کشته شدن کسروی به دست مزدوران ارتجاع فدائیان اسلام]
| |
| * [http://www.radiofarda.com/content/o1_kasravi_anniversary/382449.html شصت و یکمین سالگرد ترور احمد کسروی]
| |
| * [http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120310_l44_kasravi_persian_language.shtml نگاهی به کوششهای کسروی در پیراستن و پروراندن زبان فارسی]
| |
| * صفحه ویژه [[بیبیسی فارسی]] به مناسبت [http://www.bbc.co.uk/persian/indepth/cluster_kasravi_66th_anniversary.shtml شصت و ششمین سالمرگ احمد کسروی]
| |
| * [http://parsianjoman.org/?p=5040 واژهنامهٔ زبان پاک کسروی]
| |
| * {{یادکرد وب|نویسنده=محمد رهبر-روزنامهنگار|کد زبان=fa|تاریخ=۸ اردیبهشت ۱۳۹۸|وبگاه=بیبیسی فارسی|نشانی=http://www.bbc.com/persian/iran-features-48078046|عنوان=کتابهای صد سال اخیر ایران؛ تاریخ مشروطه کسروی، حسرت یک انقلاب از دسترفته}}
| |
| * {{یادکرد وب|نویسنده=یاسر میردامادی-پژوهشگر دینی|کد زبان=fa|تاریخ=۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۸|وبگاه=بیبیسی فارسی|نشانی=http://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-48174723|عنوان=کتابهای صد سال اخیر ایران؛ تجدد و تدین در آثار مکتوب پرنفوذ}}
| |
| {{احمد کسروی}}
| |
| | |
| {{شخصیتهای مشروطه}}
| |
| {{نقد بهائیت}}
| |
| {{فدائیان اسلام}}
| |
| {{سعدی}}
| |
| {{مستند کردن}}
| |
| | |
| {{ترتیبپیشفرض:کسروی، احمد}}
| |
| [[رده:احمد کسروی]]
| |
| [[رده:اسپرانتیستهای اهل ایران]]
| |
| [[رده:استادان دانشگاه آذری اهل ایران]]
| |
| [[رده:استادان دانشگاه تهران]]
| |
| [[رده:افراد انقلاب مشروطه]]
| |
| [[رده:افراد ایرانی آذریتبار]]
| |
| [[رده:انقلابیون آذریتبار اهل ایران]]
| |
| [[رده:اهالی تبریز]]
| |
| [[رده:تاریخنگاران آذریتبار]]
| |
| [[رده:تاریخنگاران اهل ایران]]
| |
| [[رده:تاریخنگاران اهل تبریز]]
| |
| [[رده:تاریخنگاران سده ۲۰ (میلادی)]]
| |
| [[رده:ترور شدگان توسط جمعیت فدائیان اسلام|ک]]
| |
| [[رده:ترورشدگان اهل ایران]]
| |
| [[رده:خاطرهنویسان اهل ایران]]
| |
| [[رده:دادارباوران اهل ایران]]
| |
| [[رده:درگذشتگان ۱۹۴۶ (میلادی)]]
| |
| [[رده:روحانیان شیعه تارک لباس روحانیت]]
| |
| [[رده:روزنامهنگاران اهل تبریز]]
| |
| [[رده:زادگان ۱۲۶۹]]
| |
| [[رده:زادگان ۱۸۹۰ (میلادی)]]
| |
| [[رده:زبانشناسان آذریتبار اهل ایران]]
| |
| [[رده:زبانشناسان اهل ایران]]
| |
| [[رده:سکولارهای اهل ایران]]
| |
| [[رده:سیاستمداران حزب دموکرات (دوران مشروطه)]]
| |
| [[رده:قاضیهای اهل ایران]]
| |
| [[رده:قربانیان تروریسم اسلامی]]
| |
| [[رده:قربانیان تروریسم اهل ایران]]
| |
| [[رده:کشتهشدگان در ایران]]
| |
| [[رده:گیاهخواران اهل ایران]]
| |
| [[رده:مرگ به وسیله اسلحه گرم در ایران]]
| |
| [[رده:مسلمانان سابق اهل ایران]]
| |
| [[رده:مسلمانان شیعه سابق اهل ایران]]
| |
| [[رده:ملیگرایان اهل ایران]]
| |
| [[رده:نویسندگان آذریتبار اهل ایران]]
| |
| [[رده:نویسندگان بهقتلرسیده]]
| |
| [[رده:نویسندگان فارسیزبان]]
| |
| [[رده:نویسندگان مرد اهل ایران]]
| |
| [[رده:وکیلان اهل ایران]]
| |
| [[رده:افراد متهمشده به ارتداد در ایران]]
| |
| [[رده:منتقدان تشیع]]
| |
| [[رده:پژوهشگران اهل ایران]]
| |
| [[رده:نویسندگان مرد اهل ایران]]
| |
حسینعلی منتظری
|
---|
حسینعلی منتظری |
زادروز | اول مهر ۱۳۰۱ نجفآباد اصفهان |
---|
درگذشت | ۲۹ آذر ۱۳۸۸ |
---|
محل زندگی | قم |
---|
تبار | ایرانی |
---|
تابعیت | ایران |
---|
تحصیلات | تحصیلات حوزوی |
---|
سالهای فعالیت | ۱۳۴۰ تا ۱۳۸۸ |
---|
شناختهشده برای | مردم ایران |
---|
نقشهای برجسته | قائم مقام ولی فقیه |
---|
شهر خانگی | نجفآباد اصفهان |
---|
مخالفان | ماموران امنیتی و کارگزاران خامنهای |
---|
دین | اسلام |
---|
فرزندان | محمد، ، ، ، |
---|
والدین | حاج علی |
---|
حسینعلی منتظری، (زادهی اول مهر ۱۳۰۱ در نجفآباد – درگذشت ۲۹ آذر ۱۳۸۸ در قم) قائم مقام خمینی تا سال ۱۳۶۸، رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از مراجع و مدرسین حوزهی قم، از شاگردان خمینی و نماینده تامالاختیار او تا زمان عزل از قائممقامی بود. او از مدافعان حکومت مذهبی و از مفسران اصلی نظریه ولایت فقیه بود و این اصل با مدیریت او وارد قانون اساسی ایران شد. منتظری پس از افشای ماجرای ایرانگیت توسط مهدی هاشمی برادر دامادش و دستگیری و اعدام وی، از سیستم حکومتی ایران انتقاد کرد. حسینعلی منتظری در سال ۱۳۶۷ بدنبال صدور فتوای قتلعام زندانیان سیاسی، هیئت مرگ درصدد گرفتن تاییدیه او بودند اما منتظری آنها را طرد کرده و عملشان را در ردیف بدترین جنایتهای تاریخ خواند. او به این قتل عام اعتراض کرد و نامهیی اعتراضی به خمینی نوشت. پس از این نامه خمینی در پاسخ طی نامهای در تاریخ ۶ فروردین ۱۳۶۸ منتظری را از قائم مقامی خود حذف کرد.[۱]
در سالهای بعد منتظری به نقد دیکتاتوری ولایت فقیه پرداخت، پس از انتقاد از ولایت خامنهای در سال ۱۳۶۷ به مدت ۶ سال در حبس خانگی قرار گرفت. خانه او توسط لباس شخصیهای جمهوری اسلامی و ماموران امنیتی مورد تهاجم قرار گرفت، نامش از معابر پاک شد و مطالبش از نشریات و کتابها حذف گردید و رسانههای جمهوری اسلامی از او با طعنهی شیخ سادهلوح نام میبردند.
مهمترین اعتراضات او شامل وضعیت زندانیان، رابطهی پنهانی با آمریکا، ادامهی جنگ با عراق پس از آزادی خرمشهر، استقراض خارجی، رعایت حقوق بشر و دخالت حکومت در حوزههای علمیه میشد.
منتظری که یکی از پر مخاطبترین شخصیتهای مذهبی شیعه و از نظر بسیاری اعلم از دیگران بود، در ماههای پایانی عمر خود با صدور فتواهایی علیه برخورد حکومت با معترضان در قیام سال ۱۳۸۸ به یکی از مخالفین نظام تبدیل شد.
مراسم تشییع جنازهی او با حضور صدها هزار نفر برگزار شد، و مراسم ختم وی نیز به اجبار لغو شد.[۲]
گاهشمار زندگی منتظری
حسینعلی منتظری در سال ۱۳۰۱ در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد. پدرش حاج علی کشاورز سادهای بود که در کنار کار روزانهاش با کتاب و کتابخانه سروکار داشت و معلم اخلاق و مدرس قرآن بود. منتظری از هفت سالگی آموختن را با ادبیات فارسی و سپس صرف و نحو عربی آغاز کرد، در سال ۱۳۱۴ یعنی در ۱۳ سالگی برای ادامه تحصیل در حوزه، به قم رفت. ده ماه در قم بود و دوباره به اصفهان برگشت. به مدت پنج، شش سال در اصفهان بود و در سال ۱۳۲۰ به قم بازگشت و دروس حوزه را در قم پیگیری کرد. در قم با مرتضی مطهری آشنا شد. در کلاسهای درس روحالله خمینی در قم شرکت میکرد. پس از آمدن آیتالله بروجردی درزمرهی شاگردان و نزدیکان او درآمد و مدتی نماینده او در نجف آباد برای رسیدگی به امور حوزهی علمیه بود.[۳]حسینعلی منتظری در مبارزه با بهاییت و ترویج حکم آیتالله بروجردی در مورد بهائیان به خصوص در نجفآباد و اصفهان نقش به سزایی داشت. در اثر اقدامات او بهائیان در این مناطق بسیار تحت فشار قرار گرفتند. او به خاطر این فعالیتها به استانداری اصفهان احضار شد.[۳]
منتظری قبل از انقلاب ۱۳۵۷
پس از فوت سید حسین طباطبایی بروجردی (در سال ۱۳۴۰ خورشیدی) نظر آخوندهای حوزهی علمیه بر اعلمیت سید محمدرضا گلپایگانی، سید محمد صادق روحانی ومحمدکاظم شریعتمداری، شهابالدین مرعشی نجفی و روح الله خمینی بود. منتظری و مطهری خمینی را تایید میکردند. منتظری و مطهری و تعدادی دیگر از نزدیکان و شاگردان روحالله خمینی پس از فوت بروجردی برای جا انداختن مرجعیت خمینی تلاش کردند و چون یکی از شرایط مرجعیت برقرار کردن شهریه به طلبهها بود، حسینعلی منتظری برای برقراری شهریه خمینی بسیار تلاش کرد و با جمعآوری کمکهای مالی و وجوهات و پرداخت شهریه یه طلاب سعی در جا انداختن مرچعیت خمینی داشت. منتظری پس از دستگیری و تبعید خمینی نیز مسئولیت پرداخت شهریه خمینی را بر عهده داشت و در زمان تبعید خمینی نماینده تامالاختیار او در ایران بود.
منتظری خود خاطرهای در این باره دارد که میگوید:
«یادم هست در همان وقت (پس از وفات آیتالله بروجردی) من رفتم منزل آقای گلپایگانی مردم زیادی آنجا اجتماع کرده بودند، و ایشان را با دستهجات زیادی آوردند برای فاتحه آیتالله بروجردی، کوچهها پر از جمعیت بود و با تشریفات و اسکورت ایشان را آوردند در مجلس، ولی شب همان روز من رفته بودم در منزل آیتالله خمینی، نماز مغرب و عشا را با ایشان خواندم و حدود یک ساعت و نیم نشستیم با ایشان درددل کردیم و راجع به فوت آیتالله بروجردی و مسائل آن روز صحبت کردیم. حتی یک نفر نیامد آنجا سر بزند».[۳]
در سال ۱۳۴۰ حکومت شاه دست به اقداماتی زد که شروع آن از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود و مقدمهای بود برای رشتهای از اصلاحات بورژوایی که به عنوان انقلاب سفید و اصلاحات ارضی معرفی شد. مخالفت خمینی با شاه نیز از همین زمان شروع شد. به طبع منتظری نیز که از نزدیکان و اطرافیان خمینی بود در این داستان با او همراه شد و مخالفت او با حکومت پهلوی از همینجا آغاز گردید. حسینعلی منتظری از بنیانگذاران جمعیتی به نام جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود.
در عید سال ۱۳۴۵ به دنبال پخش اعلامیه توسط محمد منتظری در حرم حضرت معصومه ساواک او را به همراه فرزندش بازداشت کرد و پس از هفت ماه از زندان آزاد گردید.
حسین علی منتظری چند ماه پس از آزادی از زندان به طور مخفیانه برای ملاقات با خمینی راهی عراق شد، اما حکومت که از این سفر مطلع شده بود هنگام بازگشت از عراق او را در منطقهی مرزی دستگیر و روانهی زندان کرد، که پس از حدود پنج ماه از زندان آزاد گردید.
در زمان برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله منتظری به مسجد سلیمان تبعید شد، که این تبعید سه ماه به طول انجامید. پس از آن در مسجد سلیمان به منتظری ابلاغ کردند که نباید به قم برود، ولی او به قم مراجعت کرد تا اینکه ساواک او را به نجفآباد منتقل نمود. در نجفآباد پس از ایراد چند سخنرانی ساواک مجددا او را دستگیر و پس از محاکمه به سه سال زندان و در دادگاه تجدید نظر به یک سال ونیم زندان محکوم کرد و به زندان قصر انتقال داد.
در اردیبهشت ۱۳۴۹ آزاد و راهی قم گردید؛ دوباره او را به نجفآباد تبعید کردند. مدت تبعید به نجفآباد مجموعاً حدود سه سال به طول انجامید. بدنبال برخی مواضع او، وی را به سه سال تبعید در طبس محکوم کردند. در طبس، نامهی سرگشاده به علما و مردم ایران در مورد اتحاد علیه «امپریالیسم و صهیونیسم» (آمریکا و اسرائیل) نوشت، که عدهای از جمله رهبر کنونی جمهوری اسلامی علی خامنهای، به جرم توزیع این اعلامیه دستگیر و یا تحت تعقیب قرار گرفتند. یکسال بعد در سال ۱۳۵۳ او را به خلخال تبعید کردند و ۴ ماه بعد او را به سقز تبعید کردند. پس از دستگیری تعدادی از شاگردان وی در درگیری مدرسهی فیضیه در سقز بازداشت و در سال ۱۳۵۴ به زندان اوین منتقل شد. در اوین محاکمه و به ده سال زندان محکوم شد و نهایتا در آبان سال ۱۳۵۷ به همراه آیتالله طالقانی از اوین آزاد شد.
منتظری در بحبوحه انقلاب ضد سلطنتی پس از آزادی از زندان در۲۷ آذرماه ۱۳۵۷برای ملاقات با خمینی به پاریس رفت.
منتظری پس از انقلاب ۱۳۵۷
منتظری در شورای انقلاب و مجلس خبرگان
خمینی قبل از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در پاریس شورای انقلاب را که از افراد نزدیک به خود بود تشکیل داد. منتظری نیز به عضویت این شورا درآمد. در سفر به پاریس منتظری نام سیدعلی خامنهای را برای عضویت در شورای انقلاب به خمینی پیشنهاد کرد.
پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در ایران برای تدوین قانون اساسی جمهوری جدید مجلسی به نام مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل شد و حسینعلی منتظری رئیس آن مجلس شد. در پیشنویس قانون اساسی اصل ولایت فقیه وجود نداشت و منتظری اصل ولایت فقیه را وارد قانون اساسی جمهوری اسلامی کرد. مجلس خبرگان ابتدا برای تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی تشکیل شد و پس از تصویب قانون اساسی باید منحل میشد اما خمینی با انحلال آن مخالفت کرد و این مجلس با نام مجلس خبرگان رهبری که وظیفهاش تعیین رهبر است به کار خود ادامه داد.
منتظری مدتی هم پس از درگذشت آیتالله طالقانی امام جمعه تهران بود.
قائم مقامی منتظری
در سال ۱۳۶۴ مجلس خبرگان رهبری حسینعلی منتظری را به عنوان قائم مقام رهبری تعیین کرد.[۴] بنا به گفته خود منتظری در کتاب خاطراتش، طبق قانون اساسی مجلس خبرگان حق چنین کاری را نداشت و فقط در صورت مرگ یا عزل رهبر باید جانشین او را تعیین میکرد. مجلس خبرگان برای توجیه این کار آنرا نه به عنوان مصویه بلکه به عنوان پیشنهاد و خبر که نام منتظری بعد از خمینی به عنوان رهبر آینده مطرح است اعلام کرد. کارگردان این مصوبه در مجلس خبرگان سیدعلی خامنهای و علیاکبر هاشمی رفسنجانی بودند. قرار بر این بود که این مصوبه مخفی باشد، اما امام جمعه وقت قزوین به نام باریکبین اولین بار آنرا فاش کرد. پس از او نیز هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران موضوع را اعلام کرد و قضیه علنی شد.
درزمان خمینی دو قطب اصلی قدرت در جمهوری اسلامی وجود داشت یکی خمینی و حلقه اصلی که بیواسطه به او وصل بودند و دیگری منتظری و اطرافیانش. هسته اصلی قدرت شامل علی اکبر هاشمی رفسنجانی، سید علی خامنهای و سید احمد خمینی که بیواسطه به خمینی متصل بود، در صدد قبضه قدرت و تضمین باقی ماندن قدرت در دستان خودشان بعد از خمینی بودند. این هسته در سال ۱۳۶۴ مذاکره با آمریکا را برای اینکه در منازعه قدرت دست بالا داشته باشد، شروع کرده بود و تمام زد و بندهای خارجی و تصمیم گیریهای مهم را در دایره بسته خود نگه داشته بود.[۵] بنا به گفته منتظری در کتاب خاطرات خود این هسته به دنبال نفوذ بر بیت منتظری و تسلط بر آن بودند تا بتوانند بعد از خمینی که منتظری ولی فقیه میشد قدرت را در دست داشته باشند. دستگیری و قلع و قمع اطرافیان منتظری و اعضای بیت او نیز در همین راستا بوده است. هر کدام از اطرافیان منتظری به بهانهای دستگیر شدند.[۳]
در واقع از همین زمان و به خصوص بعد از قضایای مربوط به مهدی هاشمی و جنگ قدرت بین جناحهای جمهوری اسلامی پروژه عزل منتظری از قائم مقامی رهبری کلید زده شد و خمینی تصمیم خود را برای برکناری قائم مقام خود گرفت اما برای اینکار به دنبال بهانه بود.[۵]
ماجرای سید مهدی هاشمی
جمهوری اسلامی ایران در زمان جنگ با کمبود تسلیحات و مهمات مواجه بود. در ادامه زد و بندهای خارجی در خرداد ۱۳۶۵ هیاتی آمریکایی به سرپرستی رابرت مک فارلین مشاور سابق امنیت ملی آمریکا و یک مقام امنیتی اسرائیلی به همراه یک هواپیما تسلیحات مورد نیاز ایران وارد تهران شدند. این ماجرا مخفی بود و هاشمی رفسنجانی و هسته اصلی قدرت پشت پرده این زد و بند بودند. منوچهر قربانیفر تاجر ایرانی و دلال معامله سلاح بین آمریکا و اسرائیل با جمهوری اسلامی پس از اینکه مقامات ایرانی قسمتی از پول این معامله را پرداخت نکردند دو نامه به محسن کنگرلو مشاور امنیتی میرحسین موسی نخست وزیر وقت جمهوری اسلامی نوشت و به این موضوع اعتراض کرد. قربانیفر کپی این نامهها را توسط فتحالله امید نجف آبادی از اعضای بیت منتظری برای منتظری فرستاد. پس از اینکه منتظری از این ماجرا با خبر شد مهدی هاشمی برادر داماد منتظری این معامله و سفر مک فارلین به ایران را از طریق روزنامه لبناتی الشراع فاش کرد. مهدی هاشمی در شهریور ۱۳۶۵ دستگیر و با پرونده سازیهای وزارت اطلاعات و پس از گرفتن اعترافهای تلویزیونی از وی مبنی بر توطئه علیه جمهوری اسلامی و تشکیل خانه تیمی و همچنین به اتهام قتل سید ابوالحسن شمس آبادی که در زمان شاه اتفاق افتاده بود و چند نفر دیگر به اعدام محکوم و در مهر ماه سال ۱۳۶۶ اعدام شد.
پس از بازداشت مهدی هاشمی، منتظری که مهدی هاشمی را بیگناه میدانست به نشانهی اعتراض درسهای خود را تعطیل کرد. تلاشهای منتظری برای نجات او، که برادر دامادش بود، بیثمر ماند.[۲]
با این موضوع افول منتظری نزد خمینی شروع گردید، و پس از دو سال ادامه این روند با ارسال نامهای از بیت رهبر در تاریخ ۱۳۶۸/۱/۶ به منتظری وارد مرحلهی تازهای شد، و سپس جواب او در جهت واگذاری رهبری به انتخاب مجلس خبرگان به وسیلهی نامهای در تاریخ ۱۳۶۸/۱/۷ و نهایتاً اعلام برکناری منتظری از قائممقامی رهبری (تحت عنوان استعفای او) توسط رسانههای جمعی همزمان با نامهی خمینی در تاریخ ۱۳۶۸/۱/۸ منتشر شد.
پس از بروز اختلافات به دلیل اعتراض آگاهانه و عامدانهی منتظری به اعدامهای گستردهی زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ نظر خمینی از قائممقام خویش برگشت و در آخرین نامهای که به خمینی منسوب شده است او را «سادهلوح» خوانده و نوشت: «شما پس از این وکیل من نمیباشید.»
به دنبال این مسأله بلافاصله ادامهی اقدامات به شکل تخریب دیوار و حصار اطراف بیت، محو و حذف نام و عکسهای منتظری از کتب درسی، ادارات دولتی و معابر عمومی، تغییر نام خیابانها و اماکنی که به نام منتظری نامگذاری شده بود و جمعآوری رساله و تألیفات او و مزاحمت نسبت به بسیاری از شاگردان و علاقهمندان او ادامه یافت. علاوه بر فعالیتهای فیزیکی فوق، تخریب شخصیت منتظری نیز با نوشتن «رنجنامه» توسط احمد خمینی و «خاطرات سیاسی» توسط ری شهری، مقالات توهینآمیز در روزنامهها، سخنرانیها و بیانیههای اهانتآمیز از طریق رادیو و تلویزیون و در مجالس و خطبههای نماز جمعه به طور مکرر صورت میگرفت؛ همه این موارد در حالی صورت میگرفت که وی مجال دفاع از خود را نداشت و هیچ نشریهای مقالهای از وی نمینوشت.
عزل منتظری
خمینی پس از اعتراض منتظری به اعدام و کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ تصمیم خود را برای برکناری قائم مقام خود گرفت و تنها به دنبال فرصت مناسب بود. منتظری همچنان به مواضع انتقادی و اعتراضی خود علیه جمهوری اسلامی ادامه داد. در بهمن ۱۳۶۷ و به مناسبت پیروزی انقلاب ضد سلطنتی منتظری یک سخنرانی و یک مصاحبه با ستاد دهه فجر انجام داد که در آنها به اقدامات دولت و سیاستهای جمهوری اسلامی اعتراض کرد. او در سخنرانی و مصاحبه خود جنگ ۸ ساله با عراق را زیر سوال برد و اعتراف کرد که ادامه جنگ اشتباه بوده است. منتظری حتی برگزاری جشنهای بیروزی انقلاب را پرهزینه و کارهای مبتذل و بیمحتوا خواند که فقط اسراف بیتالمال است. در اسفند ۱۳۶۷ خورشیدی منتظری آخرین دیدار خود با خمینی را انجام داد و در آن ضمن بیان چند نکته از جمله اعتراض و زیر سئوال بردن استقراض خارجی به حواشی پیش آمده در مورد خود و بیتش پرداخت و گفت:
«آقا این مطالبی که راجع به من و بیت من برای شما گفته شده درست نیست، بیت من بیت شماست، من ازطرف شما آنجا هستم، من آگر هم چیزی میگویم به عنوان حمایت از اسلام و حمایت از انقلاب است و کسی هم به من خط نمیدهد»
پس از سخنرانی منتظری به مناسبت پیروزی انقلاب حملات رسانهها و روزنامههای حکومتی نسبت به او بالا گرفت. در۲۹ بهمن ۱۳۶۷، مهدی کروبی، مهدی امام جمارانی و سید حمید روحانی نامهای به منتظری نوشتند و به سخنان او اعتراض کردند. چند روز بعد خمینی در یکی از پیامهایش به مواضع منتظری پاسخ داد و گفت، برای لحظهای از عملکرد خود در جنگ پشیمان نیست و منتظری را فردی معرفی میکند که برای رضایت لیبرالهای خودفروخته اظهار نظرهایی میکند و تمامیت جمهوری اسلامی را زیر سوال میبرد.
علی اکبر هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه روز ۷ آذر ۱۳۷۶ به جریان برکناری منتظری اشاره کرده و گفت که در ۲ فروردین ۱۳۶۸ به دیدار خمینی رفته و خمینی در آن دیدار با صراحت گفته است که تصمیم به برکناری منتظری گرفته است.
در ۲ فروردین ۱۳۶۸ خمینی در پیام به مهاجرین جنگ با صراحت بیشتری مواضع منتظری را زیر سوال برده و میگوید، نفوذیها بارها اعلام کردهاند که حرف خود را از دهان سادهاندیشان موجه میزنند. همچنین خمینی به مشکینی رئیس مجلس خبرگان دستور میدهد که اعضای مجلس خبرگان را فرابخواند تا منتظری را عزل کنند و بتواند به تصمیم خود برای برکناری منتظری لباس قانونی بپوشاند.
منتظری پس از عزل در دفتر کارش در قم
منتظری در ۳ و ۴ فروردین ۱۳۶۸ دو نامه به خمینی نوشت که قاضی خرمآبادی مانع از ارسال نامه ۳ فروردین شد. در نامه ۴ فروردین منتظری پاسخ موضوعات مطرح شده در پیام خمینی را میدهد. در آن نامه اشاره میکند که بیت او همان بیت خمینی است و پاسخ مراجعات مردم و اقشار مختلف و مسئولینی که کمتر دستشان به خمینی میرسیده را از طرف او میداده است. همچنین اشاره میکند که منابع اطلاعاتی و اخبار او همان منابع دولتی و همچنین مسئولین جمهوری اسلامی و اقشار مردم است که به او مراجعه میکنند، زیرا در پیام خمینی تصریح شده بود که در اضداد جمهوری اسلامی در بیت منتظری نفوذ کردهاند و اطلاعات و اخبار از طریق آنان به منتظری میرسد. در آخر نیز منتظری میگوید که تا به حال معتقد بوده است که انتقاداتش موجب تقویت جمهوری اسلامی بوده اما اگر نظر خمینی این است که این کار نظام را تضعیف میکند نظر او را بر نظر خود مرجح میداند.
منتظری در کتاب خاطراتش اشاره میکند که قصدش از نوشتن نامهی ۴ فروردین ایجاد سهولت برای خمینی برای برکناریش بوده و خمینی میتوانست بعد از این نامه خیلی محترمانه از او بخواهد که دیگر در امور مملکت دخالت نکند، اما منابع حکومتی و حلقه نزدیک به خمینی و حاکمیت معتقدند، منتظری که جایگاه قائم مقامی خود را خطر میدیده برای حفظ جایگاه خود از مواضع قبلی خود کوتاه آمده و این نامه را نوشته است.
نامه عزل منتظری توسط خمینی
پس از اعتراضات منتظری به قتلعام سال ۱۳۶۰ خمینی طی نامهای او را عزل کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای منتظری
با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که میگفتید دیکتهشده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم. مثلًا در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید. در مسئله مهدی هاشمیِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام میدادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمیباشید و به طلابی که پول برای شما میآورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمد الله از این پس شما مسئله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود میدانید- که مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند- با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم دیگر خود دانید:
۱- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.
۲- از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
۳- دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
۴- نامهها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان- روحی له الفداء- و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.
و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده لوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. و الله قسم، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. و الله قسم، من رای به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
سخنی از سرِ درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشمپوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم
من کار به تاریخ و آنچه اتفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم.
من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تاثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند. از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه هست اوست. و السلام.[۱]
یکشنبه ۶/ ۱/ ۶۸
روح الله الموسوی الخمینی
در مرداد سال ۱۳۶۷ جمهوری اسلامی با استناد به فتوای خمینی که به فرمان قتلعام معروف است، هزاران زندانی سیاسی را که ۹۵درصد آنان از اعضا و هواداران مجاهدین خلق بودند اعدام کرد. منتظری طی ۲ نامه به خمینی به کشتار زندانیان سیاسی که قبلا توسط دادگاههای جمهوری اسلامی حکم گرفتهبودند و دوران زندان خود را میگذراندند اعتراض کرد.
در ۲۴ مرداد ۴ تن از مجریان قتل عام شامل نیری، اشراقی، رئیسی و پورمحمدی به دیدار منتظری میروند. منتظری در کتاب خاطرات خود میگوید که در اول محرم این ۴ نفر را خواسته و به آنها گفته که در محرم از اعدامها خودداری کنند. عدهای معتقدند که خمینی در این دیدار به این ۴ تن ماموریت داده که منتظری را در قتل عام زندانیان سیاسی همراه و شریک کنند. این ۴ تن به منتظری میگویند تا به حال ۷۵۰ نفر را در تهران اعدام کردهایم و ۲۰۰ نفر دیگر را نیر به عنوان سرموضع جدا کردهایم و از منتظری میخواهند با اعدام آنها موافقت کند. منتظری به درخواست آنها جواب منفی داد و گفت:
«من اگر واسه خاطر شخص امام و انقلاب نبود، نامهام را پخش میکردم، میدانید چقدر به نفع دشمنان بود؟»
منتظری در کتاب خاطراتش میگوید اصل هرکدام از نامهها را به بیت خمینی و یک کپی از آن را به شورای عالی قضایی فرستاده است و نامه را به کس دیگری نداده است ولی نامه مورخ ۹ مرداد ۱۳۶۷ منتظری به خمینی در ۵ فروردین ۱۳۶۸ از رادیو بیبیسی پخش شد. با توجه به اینکه منتظری از منبع درز نامهاش به بیبیسی اظهار بیاطلاعی میکند گمان میرود که درز نامه به دست عوامل خمینی و چه بسا به فرمان خود او صورت گرفته باشد تا زمینه عزل او را فراهم کند.
پس از عزل از قائم مقامی رهبری در نامهای به خمینی نوشت:
«آیا میدانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس نشدهاست؟ آیا میدانید از بس دزدی و اختلاس مخصوصاً با لباس پاسدار و کمیته زیاد شده مردم احساس امنیت جانی نمیکنند؟ آیا میدانید در جمهوری اسلامی بر خلاف آنچه در فقه خواندیم نه جان مسلمان محترم است نه مال او و افراد شورای عالی قضایی از ترس یکدیگر و یا ترس از تلفنهای مقامات و یا جوسازیهای غلط بر این همه خلاف شرعیها به وسیلهی سکوت صحّه میگذارند؟ آیا میدانید در داخل زندانها جنایت میشود و شورای عالی قضایی که وظیفه دارد، یا نمیداند و یا جرأت اقدام ندارد؟»
در واکنش به سرکوب قیام مردم در سال ۱۳۸۸ چنین خواست:
منتظری از مسئولان خواست نسبت به «اشتباهات انجام شده در رویدادهای اخیر»، از مردم عذرخواهی کنند و گفت: «اینکه عدهای نسبت به حکومت خودی بوده و بتوانند دست به هر جنایتی بزنند، به خوابگاه دانشجویان حمله کرده و آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و از طبقه بالا به پایین پرتاب کنند، قتلهای زنجیرهای را انجام دهند و فرهیختگان این ملت را وحشیانه ترور کنند و از مجازات مصون باشند، با هیچ دین و آئینی سازگار نیست.»
در اواخر خرداد ماه ۸۸ آیتالله منتظری بیانیهای صادر کرد، و نوشت:
«با حمایت قاطع خود از حرکتهای غیر خشونتبار ملت مسلمان برای دفاع از حقوق حقه خود در چارچوب قانون متقن اساسی جمهوری اسلامی که جمهوریت را رکن اصلی نظام میداند، هرگونه اقدامی که منجر به ضرر غیر قابل جبران به جمهوریت نظام گردد را جایز نمیدانم. هریک از برادران و خواهران دینی ما موظف است ملت را در دستیابی به حقوق حقه خود یاری دهد. بر این اساس، هرگونه مقاومت در این راستا، به خصوص ضرب و شتم و کشتار ملت را مصداق بارز مخالفت با اصول اساسی اسلام مبنی بر حاکمیت ملت بر سرنوشت خود دانسته و حرام شرعی اعلام میکنم.»
در پی اعلام نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران و اعتراضات گسترده به آن، آقای منتظری مسئولی را که از «عدالت، امانتداری یا برخوردای از رأی اکثریّت» ساقط شده باشد، فاقد مشروعیت دانسته و نوشتهاست:
«اگر چنین مسئولی به زور یا فریب و تقلّب بر آن منصب بماند مردم باید عدم مشروعیّت و مقبولیّت آنها را در نزد خود و برکناری آنان از منصب را با رعایت مراتب امر به معروف و نهی از منکر… و انتخاب مفیدترین و کم هزینهترین راه ممکن ابراز داشته و بخواهند». بر این اساس، آقای منتظری ابراز چنین خواستهای را وظیفهای همگانی دانستهاست که کسی نمیتواند به بهانهای از آن شانه خالی کند. در ادامه منتظری «ترس از مخلوق» را شرک به خداوند دانستهاست. همچنین وی گفتهاست «متولّی امور جامعه» که «با احکام شرع، موازین عقل و میثاقهای ملّی» عمداً مخالفت کند جائر و ولایتش جائرانه است.
ملاقات هیئت مرگ با منتظری
روز ۲۴مرداد ۱۳۶۷ یعنی ۹ روز پس از شروع قتلعام زندانیان سیاسی، هیأت مرگ به ملاقات منتظری رفت، منتظری که هنوز قائممقام و جانشین خمینی بود روی همین موضوع دست گذاشت و رو به هیأت مرگ گفت:
«قضاوت و حکم باید در جو سالم و خالی از احساسات باشد. لایقض القاضی و هو غضبان. این روایت را همه به یاد دارید. الآن با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است. این مسأله که آقای موسوی اردبیلی که من میدانم خودش از همه لیبرالتره، تو نماز جمعه میگه که همه بایستی اینها اعدام بشن، اصلاً من مخالف با عفو بودم، خودش بیش از همه مخالفت میکرد، حالا اینجوری میگه، بعد تو نماز جمعه میگن زندانی منافق اعدام باید گردد. آخه ما که میفهمیم اینها دارند جو درست میکنن. حتی منم که حرف میزنم میگن آی اینم داره از منافقین حمایت میکنه.»
در همین روز منتظری طی نامهیی به خمینی قتلعام را بدون محاکمه میخواند:
«اینگونه قتلعام بدون محاکمه آنهم نسبت به زندانی و اسیر (اسیر شماست دیگه) قطعاً در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم میکند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق میکند. مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است».
نوار صوتی منتظری
مهمترین سندی که قتلعام زندانیان سیاسی را تا حدی با جزئیاتش افشا میکند نوار صوتی دیدار هیأت مرگ با منتظری است. این دیدار در روزهای پایانی قتلعام، روز دوشنبه ۲۴مرداد ۱۳۶۷ انجام شد.[۶]
منتظری در این نوار گفت:
«به نظر من بزرگترین جنایت که در جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما را محکوم میکنند، به دست شما انجام شده و شما را در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ مینویسند…»
او همچنین در مورد برنامهریزی و طراحی اعدامها از مدتها قبل گفت:
«شخص احمد آقا پسر آقای خمینی هم از سه چهار سال قبل هی میگفت ”مجاهدین از روزنامه خونش و از مجله خونش و از اعلامیه خونش همه باید اعدام بشند ”. اینا یه همچین فکری میکردن؛ و حالا فرصت را مغتنم شمردن…»
او معتقد است که دستگاه قضایی با این کار مشروعتیش از بین رفته است:
«دستگاه قضایی کشور شما زیر سؤال بردید. چندین سال، شخص آقای نیری، این قاضی اون قاضی، تو این شهر تو اون شهر، یکی رو محکوم کرده به ۵سال یکی رو محکوم کرده به ۶سال، یکی رو محکوم کرده به ده سال، و یکی را محکوم کرده به پانزده سال. خوب اینکه حالا ما بیاییم بدون اینکه فعالیتی تازه باشه بگیریم اعدام کنیم، این معنیاش این است که همه ما… خوردیم، همه دستگاه ما، قضایی ما، غلط بود، این معنیاش این نیست؟»
منتظری نقش وزارت اطلاعات را در قتلعام پررنگ میبیند:
«آقای پورمحمدی درست است که حالا مسئول است و تو اطلاعات است اما قبل از اینکه مسئول اطلاعات باشه آخونده. جنبه آخوندیش بر اطلاعاتیش میافزاید. بهنظر من این یک چیزی است که اطلاعات روش نظر داشت و سرمایهگذاری کرد».
یکی از اعضای هیأت مرگ بعد از صحبتهای منتظری میگوید:
«حاجی ما در رابطه با شیوه کار خودمون از روز اول که شروع کردیم خدا شاهده که ما با این نیت که روز قیامت باید جواب این را بدیم و در خدمت برادرها جلسه تشکیل دادیم و تکتک اینها را آوردیم تو اتاق مورد داشتیم که چهار بار این رو آوردیم تو اتاق باهاش صحبت کردیم، کراراً داشتیم که سه بار باهاش صحبت کردیم، یعنی تا آنجایی که واقعاً به مرحله صددرصد نرسیدیم که اون عنوان کرده که این فرد معتقد است، امضا نکردیم».
فرد دیگری از اعضای هیأت مرگ ادعا میکند:
«الان موارد متعددی داریم که دو امضا دارد و ما اصلاً اجرا نکردیم، و از این بابت است حدود ۴۰ مورد داریم که بهاتفاق آرا امضا کردیم، فقط بهلحاظ اینکه اینها یا تنها فرزند خانه بودن، یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده یا برادرش اعدام شده؛ و حدود بیست و چند نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود ۱۶–۱۷ سالشون بوده و الآن بیست و سه چهار سالشونه. حدود چهل و خوردهیی از اینها که سه تا امضا شده باز هنوز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یه اتمامحجت دیگری هم با اینها بشه که اگه واقعاً راهی برای برگشت نبود آنوقت تصمیم گرفته بشه»
در قسمت دیگری از دیدار منتظری با هیأت قتلعام درنوار صوتی آمده است:
منتظری: «محرم همین حالاست… ۲روز از محرم گذشته حالا»
نیری: «قرار است ملاقاتها آزاد بشود و این خودش کلی جو شکنی میکند…»
یکی از اعضای هیأت قتلعام: «راجع به این ماه محرم اگه اجازه بدین حاج آقا، ما یک تعدادی از اینها رو از اتاقاشون آوردیم… اگر اجازه بفرمایید، حدود دویست نفر هستن که اینها رو…»
منتظری: «من هیچ اجازهیی نمیدم، من با یکیاش هم مخالفم. من با یکیاش هم مخالفم. به من نگویید اجازه بدهید، شما خودتون میدونید».
رئیسی یا نیری: «چشم اطاعت میکنیم و بقیهرو دیگه نمیبریم.»
منتظری در بخشی دیگر از سخنانش دردیدار باهیأت قتلعام میگوید:
«در روزنامهها هم الآن در خارج میگند، حالا جرأت نمیکنند در روزنامهها در داخل، بعد ها در آینده میگن. من دلم نمیخواست اینطور بشه، مردم از ولایتفقیه داره چندش شون میشه، من دلم نمیخواست ولایتفقیه به اینجا برسه».
«شما حالا خودتون فکر کنید بالاخره یک ماه دیگه دو ماه دیگه بالاخره در زندانا باز میشه، بالاخره جواب مردم رو چی میدین؟ مثلاً رفته بودن مثلاً تو باختران، توی اصفهان.. ما بچهاش را کشتیم، خوب یک عقیدهایی داشت خوب برای عقیدهاش چرا اعدامش کردی. تو آقای نیری که این بچه منو محکوم کردی به ده سال، به چه مناسبت، فعالیت تازهای کرده بود که اعدامش کردی؟ هیچ جواب نداری بدی. این صاف و پوست کنده.»
آثار منتظری
کتابها و سخنرانیهای منتشر شده منتظری از این قرار است:
- نهایه الاصول (تقریر درس اصول آیتالله بروجردی)
- البدرالزاهر فی صلاه الجمعه و المسافر (تقریر درس فقه آیتالله بروجردی)
- دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه در چهار جلد. ترجمه فارسی آن با نام «مبانی فقهی حکومت اسلامی »منتشر گردیده است، خلاصه این اثر تحت عنوان «نظام الحکم فی الاسلام » در یک جلد به چاپ رسیده است.
- کتاب الخمس و الانفال
- کتاب الحدود
- دراسات فی المکاسب المحرمه در سه جلد
- التعلیقه علی العروه الوثقی
- مباحث فقهی الصلوه، الغصب، الاجاره و الوصیه (تقریر درسهای آیتالله بروجردی)
- مباحث استصحاب، تعادل و تراجیح (تقریر درسهای خمینی)
- درسهایی از نهج البلاغه در ده جلد که شش جلد آن تاکنون چاپ شده
- درسهایی از اصول کافی
- مناظره مسلمان و بهایی
- شرح خطبه فاطمه زهرا(س ) به زبان فارسی و اردو
- از آغاز تا انجام (در گفتگوی دو دانشجو) به زبان فارسی و عربی
- رساله توضیح المسائل به زبانهای فارسی و عربی و اردو
- رساله استفتائات در دو جلد
- استفتائات مسائل ضمان
- رساله حقوق
- احکام پزشکی
- معارف و احکام نوجوان
- معارف و احکام بانوان
- احکام و مناسک حج
- اسلام، دین فطرت
- کتاب خاطرات در دو جلد
- کتاب دیدگاهها در دو جلد
- کتاب خاطرات
- کتاب واقعیتها و قضاوتها
- مجموعه سخنرانی ها، پیامها، مصاحبه ها، خطبههای نمازجمعه تهران و قم، که تاکنون ده جلد آن منتشر شده است.[۷]
درگذشت
حسینعلی منتظری ساعت ۱ بامداد روز یکشنبه ۲۹ آذر سال ۱۳۸۸ درگذشت. ناصر منتظری یکی از نوادگان منتظری در گفتگو با آسوشیتدپرس گفت که وی در خواب فوت کردهاست. به گفتهی یکی از فرزندانش او به مرگ طبیعی مردهاست.
بعد از دفن منتظری مردم در خیابان ارم مشغول راهپیمایی و سردادن شعارهای تند علیه جمهوری اسلامی و علی خامنهای شدند و شعار میدادند «تسلیت کینهای نمیخوایم، نمیخوایم» ، «منتظری نستوه راهت ادامه دارد، حتی اگر دیکتاتور بر ما گلوله بارد» ، «منتظری مظلوم، آزادیت مبارک» ، «منتظری نمرده، این دولته که مرده» ، «دیکتاتور دیکتاتور، منتظری راهش ادامه دارد»
منابع