مهدی رضایی

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۹ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۲۰ توسط Ehsan (بحث | مشارکت‌ها) (برچسب تمیزکاری)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

مهدی رضایی در سال ۱۳۳۱در تهران به‌دنیا آمد. او در کنار برادران مجاهدش احمد و رضا با با مجاهدین آشنا شد و در ۱۶سالگی به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. مهدی رضایی در اردیبهشت سال ۵۱پس‌از ۴سال مبارزه در صفوف مجاهدین و به‌دنبال یک درگیری با ساواک، دستگیر شد مهدی رضایی درشمار جوانترین اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۵۰ بود[۱]ودر سحرگاه ۱۶ شهریور ۱۳۵۱، او را در حالی‌که تنها ۲۰بهار از عمرش گذشته بود، تیرباران شد.[۲]

دستگیری

بعد از اولین سری اعدام دستگیرشدگان سازمان مجاهدین خلق در ۲۹ فروردین ۱۳۵۱ که طی آن ۴ تن از کادرهای سازمان به اسامی ناصر صادق، علی میهن‌دوست، محمد بازرگانی و علی باکری تیرباران شدند، در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۱، پس از اینکه مهدی رضایی، برادر کوچک احمد و رضا رضایی، قراری را در ساعت ۵ بعد از ظهر در میدان ژاله (شهدا) اجرا کرد، برای اجرای قراری دیگر از خیابان خورشید به طرف دروازه شمیران حرکت نمود. در اواسط همین خیابان یکی از اکیپ‌های کمیتهٔ مشترک به سرپرستی ستوان شهربانی «جاویدمند» به وی مشکوک شد. مهدی که وضع را عادی نیافت، درصدد فرار برآمد؛ لیکن مأموران او را تعقیب کردند و او هم به طرف آنان تیراندازی کرد. گلوله‌های وی به «ستوان جاویدمند» اصابت کرد ولی خود مهدی توسط بقیه مأموران دستگیر شد.[۲]

محاکمه

مهدی در دادگاه نظامی به دفاع از خود ‍پراخت و اعلام کرد:

«یکی از موارد اتهام من ورود در دسته به‌زعم شما اشرار است و من مجبور هستم که این دسته رو معرفی بکنم که بعد معلوم بشه آیا ما شرور هستیم یا نه. برای جواب دادن به این اتهام مجبور هستم که در این مورد توضیحاتی بدهم. باید عرض بکنم که هدف ما چیزی نبوده جز بهروزی انسانها. جز برداشتن هرگونه تبعیض و جز پیاده شدن تعالیم عالی اسلام در جامعه. همان‌طور که در جلسه گذشته گفتم ما کسانی نبودیم که درد ناراحتی مردم را ببینیم و ساکت بنشینیم. هم‌چنان‌که مولای ما علی در خطبه شقشقیه، هنگامی که خلافت را به‌دست می‌گیرند، می‌فرماید: خداوند از کسانی که به ماهیت این روابط، به ماهیت این مسئله آگاهی دارند، پیمان و عهد گرفته که ساکت ننشینند و از سیری ظالم و گرسنگی مظلوم. این پیمانی‌ست که ما با خدای خود بستیم».[۳]

«من در این‌جا به اتهام عشق به خلق و پیکار در راه خلق محاکمه می‌شوم. هدف ما فراهم آوردن چنان شرایطی است که همه انسانها تحت آن شرایط به آخرین حد کمال و انسانیت برسند».[۴]

متن دفاعیات مهدی رضایی در دادگاه[۵]

اعدام

سرانجام در ۱۶ شهریور ماه ۱۳۵۱ در مطبوعات اعلام شد که مهدی رضایی، پس از محکوم شدن به سه بار اعدام در دادگاه بدوی و تجدید نظر نظامی، تیرباران گردید.[۶][۷]

مهدی رضایی به هنگام دستگیری و محاکمه ۲۰ ساله بود؛ وی در ۱۳۳۱ متولد شد. بی‌تردید مهدی نمایندهٔ نسلی از اعضای سازمان بود که با احساسات پاک مذهبی به این جریان جذب شده بودند. او به هنگام مخفی شدن و پیوستن به سازمان، دانشجوی سال اول مدرسهٔ عالی بازرگانی بود و عواطف و عقاید مذهبی‌اش را مستقیماً از خانواده و برادر بزرگترش احمد رضایی کسب کرده بود.[۶][۷][۴]

شعر احمدشاملو دربارهٔ مهدی

یاد مهدی رضایی قهرمان را با سروده‌ای که شاعر، احمد شاملو در رثای او و با خاطره اعدام مهدی رضایی در میدان تیر چیتگر سروده، گرامی می‌داریم.

«ابراهیم در آتش»

در اعدامِ مهدی رضایی در میدانِ تیرِ چیتگر

«در آوار خونین گرگ و میش

دیگرگونه مردی آنک،

که خاک را سبز می‌خواست

و عشق را شایسته زیباترین زنان

که اینش

به‌نظر

هدّیتی نه‌چندان کم‌بها بود

که خاک و سنگ را بشاید.

چه مردی! چه مردی!

که می‌گفت

قلب را شایسته‌تر آن

که به هفت شمشیر عشق

در خون نشیند

و گلو را بایسته‌تر آن

که زیباترینِ نامها را

بگوید.

و شیرآهن‌کوه‌مردی از این‌گونه عاشق

میدان خونین سرنوشت

به پاشنه آشیل

در نوشت

رویینه‌تنی

که راز مرگش

اندوه عشق و

غم تنهایی بود.

«ـ آه، اسفندیار مغموم!

تو را آن به که چشم

فروپوشیده باشی!»

«ـ آیا نه

یکی نه

بسنده بود

که سرنوشت مرا بسازد؟

من تنها فریاد زدم

نه!

من از فرورفتن تن زدم.

صدایی بودم من

ـ شکلی میان اشکال ـ

و معنایی یافتم.

من بودم و شدم،

نه زان‌گونه که غنچه‌ای

گلی

یا ریشه‌ای

که جوانه‌ای

یا یکی دانه

که جنگلی ـ

راست بدان‌گونه

که عامی مردی

شهیدی.

تا آسمان بر او نماز برد.

من بینوا بندگکی سربه‌راه نبودم

و راه بهشت مینوی من

بُزروِ طوع و خاکساری نبود

مرا دیگرگونه خدایی می‌بایست

شایسته آفرینه‌ای

که نواله ناگزیر را

گردن کج نمی‌کند.

و خدایی

دیگرگونه آفریدم».

دریغا شیرآهن‌کوه‌مردا

که تو بودی،

و کوهوار

پیش از آن‌که به خاک افتی

نستوه و استوار

مرده بودی.

اما نه خدا و نه شیطان ـ

سرنوشتِ تو را

بتی رقم زد

که دیگران

می‌پرستیدند».[۴]

احمد شاملو

۱۳۵۲

جستارهای وابسته

منابع

✓ Qubad (بحث) ‏۱۵ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۳۴ (CET)
✓ Qubad (بحث) ‏۱۵ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۳۴ (CET)
✓ Qubad (بحث) ‏۱۵ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۳۴ (CET)
✓ Qubad (بحث) ‏۱۵ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۳۴ (CET)