۴۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(لینکهای داخلی و تصحیحات متن) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
'''رضاشاه پهلوی،''' در سال ۱۲۵۶ خورشیدی در آلاشت مازندران به دنیا آمد. هیچگاه پدرش را ندید و مادرش نوشآفرین آیرملو بعد از مرگ پدر رضاخان، به تهران آمد و در محله سنگلج زندگی جدیدی را شروع کرد. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا برعهده ابوالقاسم آیرملو بود که در آن زمان به نام ابوالقاسم بیک، خیاط قزاقخانه بود.<ref name=":02">محمد جواد مشکور، اسماعیل دولتشاهی. محیطشناسی با تکیه بر تاریخ ایران</ref> | '''رضاشاه پهلوی،''' در سال ۱۲۵۶ خورشیدی در آلاشت مازندران به دنیا آمد. هیچگاه پدرش را ندید و مادرش نوشآفرین آیرملو بعد از مرگ پدر رضاخان، به تهران آمد و در محله سنگلج زندگی جدیدی را شروع کرد. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا برعهده ابوالقاسم آیرملو بود که در آن زمان به نام ابوالقاسم بیک، خیاط قزاقخانه بود.<ref name=":02">محمد جواد مشکور، اسماعیل دولتشاهی. محیطشناسی با تکیه بر تاریخ ایران</ref> | ||
رضا در سن ۱۴ سالگی توسط صمصام از نفرات علیاصغرخان امینالسلطان صدراعظم به عنوان سرباز (تابین) وارد فوج (هنگ) سوادکوه شد. نقل است به قدری جثه کوچکی داشت که دیگران وی را سوار اسب میکردند. در سال ۱۲۷۵ که ناصرالدینشاه قاجار کشته شد، فوج سوادکوه برای حفاظت از مراکز دولتی و سفارتخانهها به تهران فرا خوانده شد، که رضاخان مدتی نگهبان سفارت آلمان و هلند در تهران بود. وی سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد منصوب شد.<ref name=":12">نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی</ref> | رضا در سن ۱۴ سالگی توسط صمصام از نفرات علیاصغرخان امینالسلطان صدراعظم به عنوان سرباز (تابین) وارد فوج (هنگ) سوادکوه شد. نقل است به قدری جثه کوچکی داشت که دیگران وی را سوار اسب میکردند. در سال ۱۲۷۵ که [[ناصرالدین شاه|ناصرالدینشاه قاجار]] کشته شد، فوج سوادکوه برای حفاظت از مراکز دولتی و سفارتخانهها به تهران فرا خوانده شد، که رضاخان مدتی نگهبان سفارت آلمان و هلند در تهران بود. وی سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد منصوب شد.<ref name=":12">نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی</ref> | ||
رضاخان بعد از مدتی وکیلباشی گروهان شصتتیر میشود. در این دوره رضاخان به دلیل تسلط به استفاده از یک مسلسل به نام ماکسیم (مشهور به شصتتیر) به رضا ماکسیم معروف شد. | رضاخان بعد از مدتی وکیلباشی گروهان شصتتیر میشود. در این دوره رضاخان به دلیل تسلط به استفاده از یک مسلسل به نام ماکسیم (مشهور به شصتتیر) به رضا ماکسیم معروف شد. | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
رضاخان در جنگهای مختلف علیه انقلابیون به ویژه [[ستارخان]] و [[باقرخان]] و انقلابیون تبریز شرکت داشت. وی مدارج ترقی در نیروی قزاق را طی کرد و به درجهی یاوری (ستوانی) رسید. رضاخان در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد. | رضاخان در جنگهای مختلف علیه انقلابیون به ویژه [[ستارخان]] و [[باقرخان]] و انقلابیون تبریز شرکت داشت. وی مدارج ترقی در نیروی قزاق را طی کرد و به درجهی یاوری (ستوانی) رسید. رضاخان در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد. | ||
در سال ۱۲۹۹ خورشیدی برای شرکت در سرکوب [[نهضت جنگل]] راهی گیلان شد، و با تمام قوا در سرکوب جنگل تلاش کرد. همچنین قیام کلنل [[محمدتقی پسیان]] علیه استبداد و استعمار به دست او سرکوب شد. رضاخان به سبب شرکت فعال در این جنگها از احمدشاه شمشیر مکلل به جواهر دریافت کرد. | در سال ۱۲۹۹ خورشیدی برای شرکت در سرکوب [[نهضت جنگل]] راهی گیلان شد، و با تمام قوا در سرکوب جنگل تلاش کرد. همچنین قیام کلنل [[محمدتقی پسیان]] علیه استبداد و استعمار به دست او سرکوب شد. رضاخان به سبب شرکت فعال در این جنگها از [[احمد شاه|احمدشاه]] شمشیر مکلل به جواهر دریافت کرد. | ||
هنگامی که [[انقلاب مشروطه]] در ایران در حال رشد و کنار زدن سلطنت قاجار بود و فضای روشنفکری و تجدد در ایران رو به گسترش میرفت، رضاخان در اسفند ۱۲۹۹ با همکاری [[سید ضیاءالدین طباطبایی]] از وابستگان انگلیس، دست به کودتا زد. این کودتا توسط ژنرال ادموند آیرونساید طراحی و هدایت شد. در این کودتا رضاخان با حمله به تهران تمامی روشنفکران، نویسندگان و آزادیخواهان را دستگیر کرده و مقدمات سلطنت جدید خود را بجای سلطنت تضعیف شدهی قاجار آماده کرد.[[پرونده:شناسنامه رضا شاه.jpg|جایگزین=شناسنامه رضا شاه|بندانگشتی|شناسنامه رضاشاه]] | هنگامی که [[انقلاب مشروطه]] در ایران در حال رشد و کنار زدن سلطنت قاجار بود و فضای روشنفکری و تجدد در ایران رو به گسترش میرفت، رضاخان در اسفند ۱۲۹۹ با همکاری [[سید ضیاءالدین طباطبایی]] از وابستگان انگلیس، دست به کودتا زد. این کودتا توسط ژنرال ادموند آیرونساید طراحی و هدایت شد. در این کودتا رضاخان با حمله به تهران تمامی روشنفکران، نویسندگان و آزادیخواهان را دستگیر کرده و مقدمات سلطنت جدید خود را بجای سلطنت تضعیف شدهی قاجار آماده کرد.[[پرونده:شناسنامه رضا شاه.jpg|جایگزین=شناسنامه رضا شاه|بندانگشتی|شناسنامه رضاشاه]] | ||
در ۲۴ آذر ۱۳۰۴ رضاخان به عنوان پایهگذار حکومت پهلوی بر تخت نشست و در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ تاجگذاری کرد. | در ۲۴ آذر ۱۳۰۴ رضاخان به عنوان پایهگذار [[سلطنت پهلوی|حکومت پهلوی]] بر تخت نشست و در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ تاجگذاری کرد. | ||
با به تخت نشستن او تمامی آزادیهایی که در دوران مشروطه ایجاد شده بود از میان رفت و بسیاری دستگیر شده و به زندانها روانه شدند. از جمله برخی از شعرا و ادیبان مانند [[میرزاده عشقی]] و [[محمد فرخی یزدی]]، نسیم شمال محبوس گشتند.<ref>تاریخ ۲۰ساله حسین مکی ج ۶ ص ۱۳۵</ref> | با به تخت نشستن او تمامی آزادیهایی که در دوران مشروطه ایجاد شده بود از میان رفت و بسیاری دستگیر شده و به زندانها روانه شدند. از جمله برخی از شعرا و ادیبان مانند [[میرزاده عشقی]] و [[محمد فرخی یزدی]]، نسیم شمال محبوس گشتند.<ref>تاریخ ۲۰ساله حسین مکی ج ۶ ص ۱۳۵</ref> | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
رضاخان قزاق پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴ هزار سند ملکی از دست مردم گرفت و املاک و زمینهای روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد. | رضاخان قزاق پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴ هزار سند ملکی از دست مردم گرفت و املاک و زمینهای روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد. | ||
در زمان رضاشاه، بزرگترین ارباب خود او بود. رضاشاه هنگام ترک ایران، | در زمان رضاشاه، بزرگترین ارباب و زمیندار (فئودال) ایران خود او بود. رضاشاه هنگام ترک ایران، ۶۸ میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت.<ref>حسین مکی تاریخ ۲۰ ساله ، جلد ۸ صفحه ۹۱ به نقل از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی</ref> این مبلغ برای ایران آن زمان پول بسیار هنگفتی به حساب میآمد. | ||
رضاشاه برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامههای مستقل را بست، و مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد. او با تبدیل مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی توانست وزرای دلخواه خود را تعیین کند. به علاوه وی با پشتیبانی دربار به مصادره زمینهای حاصلخیز مازندران پرداخت و به زودی به ثروتمندترین مرد ایران تبدیل شد.<ref>آبراهامیان، یرواند، ''ایران بین دو انقلاب''، صص. ۱۷۱–۱۷۲</ref> | رضاشاه برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامههای مستقل را بست، و مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد. او با تبدیل مجلس به نهادی مطیع و تشریفاتی توانست وزرای دلخواه خود را تعیین کند. به علاوه وی با پشتیبانی دربار به مصادره زمینهای حاصلخیز مازندران پرداخت و به زودی به ثروتمندترین مرد ایران تبدیل شد.<ref>آبراهامیان، یرواند، ''ایران بین دو انقلاب''، صص. ۱۷۱–۱۷۲</ref> | ||
سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال ایران به دست متفقین، با اولتیماتوم چند خطی | سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال ایران به دست متفقین، با اولتیماتوم چند خطی بریتانیا، رضاشاه بدون کوچکترین مقاومت، مجبور به ترک ایران و واگذاری سلطنت به پسرش [[محمدرضا پهلوی|محمدرضا]] شد و سه سال بعد در ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی درگذشت. جسد رضاشاه در مسجد الرفاعی مصر به امانت گذاشته شد و در اردیبهشت ۱۳۲۹ در دورهی نخستوزیری [[حسنعلی منصور]] جسد رضاشاه از مصر به ایران منتقل شد و در نزدیکی حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. | ||
==زندگینامه رضاشاه== | ==زندگینامه رضاشاه== | ||
===دوران کودکی و نوجوانی=== | ===دوران کودکی و نوجوانی=== | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
رضاشاه با شرکت در جنگهای مختلف مدارج ترقی را در قزاقخانه طی کرد به طوری که در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان رسید. | رضاشاه با شرکت در جنگهای مختلف مدارج ترقی را در قزاقخانه طی کرد به طوری که در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان رسید. | ||
[[پرونده:رضا شاه با لباس قزاق ها.jpg|جایگزین=ضا شاه با لباس قزاق ها|بندانگشتی|رضاشاه با لباس قزاقها]] | [[پرونده:رضا شاه با لباس قزاق ها.jpg|جایگزین=ضا شاه با لباس قزاق ها|بندانگشتی|رضاشاه با لباس قزاقها]] | ||
رضاشاه در این سمت علیه فرمانده بریگاد قزاق، سرهنگ کلرژه کودتایی انجام داد. این کودتا به فرماندهی استارسلسکی، اجرا شد ولی عامل اجرا، رضاشاه بود. اجرای این کودتا با هماهنگی افسران انگلیسی و توسط رضاشاه به کودتای اول رضاشاه نیز معروف است. در اثر این کودتا، کلرژه ( افسری که بلشویکها پس از سقوط تزار به ایران فرستاده بودند) به روسیه بازگشت و معاونش استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد.<blockquote>«...سختی و مشقت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله باعث شد که رضاخان در ابتدای عمر به مدرسه نرود و خواندن و نوشتن را نیاموزد.»<ref>حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران . ج ۶ . ص ۱۶۲</ref> </blockquote> | رضاشاه در این سمت علیه فرمانده بریگاد قزاق، سرهنگ کلرژه کودتایی انجام داد. این کودتا به فرماندهی استارسلسکی، اجرا شد ولی عامل اجرا، رضاشاه بود. اجرای این کودتا با هماهنگی افسران انگلیسی و توسط رضاشاه به [[کودتای اول رضاشاه]] نیز معروف است. در اثر این کودتا، کلرژه ( افسری که بلشویکها پس از سقوط تزار به ایران فرستاده بودند) به روسیه بازگشت و معاونش استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد.<blockquote>«...سختی و مشقت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله باعث شد که رضاخان در ابتدای عمر به مدرسه نرود و خواندن و نوشتن را نیاموزد.»<ref>حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران . ج ۶ . ص ۱۶۲</ref> </blockquote> | ||
تاج الملوک، که اولین ملکهی دربار پهلوی بود نیز در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در مصاحبه با خبرنگار یکی از مجلات چاپ پاریس، به نام کنفیدانس، دربارهی بیسوادی رضاشاه گفت: <blockquote>«پدر و مادر او از رعایای معمولی بودند و خودش هم اصلاً سواد نداشت».<ref>فریدون هویدا . سقوط شاه . ص ۱۲۲</ref></blockquote> | تاج الملوک، که اولین ملکهی دربار پهلوی بود نیز در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در مصاحبه با خبرنگار یکی از مجلات چاپ پاریس، به نام کنفیدانس، دربارهی بیسوادی رضاشاه گفت: <blockquote>«پدر و مادر او از رعایای معمولی بودند و خودش هم اصلاً سواد نداشت».<ref>فریدون هویدا . سقوط شاه . ص ۱۲۲</ref></blockquote> | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
هرچند بر اساس قانون، نیروی قزاق تحت نظر وزارت جنگ بود و حقوق آنها به صورت منظم پرداخت میشد اما در عمل فرمانده بریگاد قزاق تصمیمهای خود را پس از مشورت با سفارت روسیه در تهران و ستاد ارتش روسیه در قفقاز اجرا میکرد. وظیفهی اولیهی قزاقها در ابتدا برقراری نظم در پایتخت و حفاظت از قصرهای سلطنتی بود اما پیوند با منافع روسیه موجب شد تا این نیرو ضامن تضمین قدرت قاجاریه (به دلیل سیاست روسیه در این زمینه) و عامل سرکوب مخالفین نیز باشد.<ref>دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۲</ref> | هرچند بر اساس قانون، نیروی قزاق تحت نظر وزارت جنگ بود و حقوق آنها به صورت منظم پرداخت میشد اما در عمل فرمانده بریگاد قزاق تصمیمهای خود را پس از مشورت با سفارت روسیه در تهران و ستاد ارتش روسیه در قفقاز اجرا میکرد. وظیفهی اولیهی قزاقها در ابتدا برقراری نظم در پایتخت و حفاظت از قصرهای سلطنتی بود اما پیوند با منافع روسیه موجب شد تا این نیرو ضامن تضمین قدرت قاجاریه (به دلیل سیاست روسیه در این زمینه) و عامل سرکوب مخالفین نیز باشد.<ref>دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۲</ref> | ||
امینالدوله درخصوص وابستگی قزاقها به شاه ایران میگوید: «بریگارد قزاق که در زمان ناصرالدینشاه بودجه معینی داشته و برحسب ظاهر تحت امر وزارت جنگ بود در دوره مظفری نه به شاه اعتتایی دارد و نه از کسی گوش شنوایی»<ref>دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۳</ref> | [[امینالدوله]] درخصوص وابستگی قزاقها به شاه ایران میگوید: «بریگارد قزاق که در زمان [[ناصرالدین شاه|ناصرالدینشاه]] بودجه معینی داشته و برحسب ظاهر تحت امر وزارت جنگ بود در دوره مظفری نه به شاه اعتتایی دارد و نه از کسی گوش شنوایی»<ref>دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۳</ref> | ||
تیمسار عبدالله امیرطهماسبی، وزیر جنگ رضاشاه در این باره میگوید:<blockquote>«(قزاقخانه) تشکیلات غریبی بود... یکی از مهمترین عوامل بدبختی ملت ایران بود که در تحت سرپرستی اجانب با تمام معنی بر علیه حقوق ملت تجهیز کرده و... یکی از وقایعی است که ملت ایران هیچوقت آن را فراموش نمینماید».<ref>کتاب تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی ص ۲۵</ref></blockquote>ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده نیروی زمینی [[محمدرضا پهلوی]] در این خصوص نوشته است:<blockquote>«سال ۱۲۹۶ قمری با درخواست ناصرالدین شاه، قزاقهای روسی برای تشکیل یک نیروی قزاق وارد تهران شدند... (این نیرو) گزارشات خود را... به ستاد قوای قزاق روسیه در قفقاز ارسال میداشت و از همان طریق نیز برای اداره قزاقخانه ایران دستور میگرفت!... همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی را در حلقوم هزاران آزادیخواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بیدفاع را فقط به جرم میهنپرستی از دم تیغ گذراند... آموزش، آیینها و فرامین (نیروی قزاق) به زبان روسی بود.</blockquote><blockquote>حکم نظامی کل ارتش ایران وسیله ستاد قزاقخانه و توسط یک افسر روس امضا میشد! و بدون احتیاج به اظهارنظر و تأیید مقامات ایرانی، ابلاغ میگردید!».<ref>تاریخ ۵۰ساله نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه ارتشبد غلامعلی اویسی چاپ ۱۳۳۵</ref></blockquote>رضاخان در یک چنین نیرویی رشد و ترقی پیدا کرد. | تیمسار عبدالله امیرطهماسبی، وزیر جنگ رضاشاه در این باره میگوید:<blockquote>«(قزاقخانه) تشکیلات غریبی بود... یکی از مهمترین عوامل بدبختی ملت ایران بود که در تحت سرپرستی اجانب با تمام معنی بر علیه حقوق ملت تجهیز کرده و... یکی از وقایعی است که ملت ایران هیچوقت آن را فراموش نمینماید».<ref>کتاب تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی ص ۲۵</ref></blockquote>ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده نیروی زمینی [[محمدرضا پهلوی]] در این خصوص نوشته است:<blockquote>«سال ۱۲۹۶ قمری با درخواست ناصرالدین شاه، قزاقهای روسی برای تشکیل یک نیروی قزاق وارد تهران شدند... (این نیرو) گزارشات خود را... به ستاد قوای قزاق روسیه در قفقاز ارسال میداشت و از همان طریق نیز برای اداره قزاقخانه ایران دستور میگرفت!... همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی را در حلقوم هزاران آزادیخواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بیدفاع را فقط به جرم میهنپرستی از دم تیغ گذراند... آموزش، آیینها و فرامین (نیروی قزاق) به زبان روسی بود.</blockquote><blockquote>حکم نظامی کل ارتش ایران وسیله ستاد قزاقخانه و توسط یک افسر روس امضا میشد! و بدون احتیاج به اظهارنظر و تأیید مقامات ایرانی، ابلاغ میگردید!».<ref>تاریخ ۵۰ساله نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه ارتشبد غلامعلی اویسی چاپ ۱۳۳۵</ref></blockquote>رضاخان در یک چنین نیرویی رشد و ترقی پیدا کرد. | ||
==تبدیل رضاخان به رضاشاه== | ==تبدیل رضاخان به رضاشاه== | ||
رضاشاه در دورهی کارش در نیروی قزاق، مورد توجه دربار و فرماندهان روس قزاق قرار گرفت. به اسم ایجاد امنیت و سرکوب شورش نیروهای انقلابی را به شدت سرکوب میکرد، او در موضع فرمانده یک واحد از نیروهای قزاق با قوای ملیون و کلنل پسیان در همدان جنگیده بود. | رضاشاه در دورهی کارش در نیروی قزاق، مورد توجه دربار و فرماندهان روس قزاق قرار گرفت. به اسم ایجاد امنیت و سرکوب شورش نیروهای انقلابی را به شدت سرکوب میکرد، او در موضع فرمانده یک واحد از نیروهای قزاق با قوای ملیون و [[محمدتقی پسیان|کلنل پسیان]] در همدان جنگیده بود. | ||
[[پرونده:رضا شاه تاج گذاری.jpg|جایگزین=رضا شاه تاج گذاری|بندانگشتی|تاجگذاری رضاشاه|375x375پیکسل]] | [[پرونده:رضا شاه تاج گذاری.jpg|جایگزین=رضا شاه تاج گذاری|بندانگشتی|تاجگذاری رضاشاه|375x375پیکسل]] | ||
رضاشاه البته پس از شکست از کلنل، خود و نیروهایش را به ژنرال روسی «نیکلای باراتف» معرفی کرد و با کمک او دوباره به جنگ با همین نیروهای آزادیبخش پرداخت. | رضاشاه البته پس از شکست از کلنل، خود و نیروهایش را به ژنرال روسی «نیکلای باراتف» معرفی کرد و با کمک او دوباره به جنگ با همین نیروهای آزادیبخش پرداخت. | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
<blockquote>«شخصاً عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاریهای ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بیهیچ دردسری این کشور را ترک گوییم».<ref>خاطرات سری آیرونساید ـ بهنقل از: سید ضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۱۹</ref></blockquote>به این ترتیب رضاشاه با پشتیبانی انگلیس دست به کودتا زد. | <blockquote>«شخصاً عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاریهای ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بیهیچ دردسری این کشور را ترک گوییم».<ref>خاطرات سری آیرونساید ـ بهنقل از: سید ضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۱۹</ref></blockquote>به این ترتیب رضاشاه با پشتیبانی انگلیس دست به کودتا زد. | ||
دکتر مصدق در این باره از رضاشاه نقل میکند که رضاشاه در جمعی گفته بود: آیرونساید مرا آورده است!<ref>کتاب سیاست موازنه منفی، جلد ا ول صفحه ۳۴ و گذشته چراغ راه آینده ص ۵۶</ref> | [[دکتر محمد مصدق|دکتر مصدق]] در این باره از رضاشاه نقل میکند که رضاشاه در جمعی گفته بود: آیرونساید مرا آورده است!<ref>کتاب سیاست موازنه منفی، جلد ا ول صفحه ۳۴ و گذشته چراغ راه آینده ص ۵۶</ref> | ||
[[محمدتقی بهار]] هم در خصوص نتیجهی کودتا مینویسد:<blockquote>«سرکردگان و طراحان کودتا بعد از ورود به مرکز، تمام رجال مشروطه و در واقع نخبه روشنفکران و طبقه تربیتشده مملکت را دستگیر ساختند».<ref>بهار - تاریخ احزاب سیاسی ایران ج ۱ ص ۸۵</ref></blockquote>با آن کودتا، سید ضیاء نخستوزیر شد و رضاشاه هم به مقام وزارت جنگ رسید. | [[محمدتقی بهار]] هم در خصوص نتیجهی کودتا مینویسد:<blockquote>«سرکردگان و طراحان کودتا بعد از ورود به مرکز، تمام رجال مشروطه و در واقع نخبه روشنفکران و طبقه تربیتشده مملکت را دستگیر ساختند».<ref>بهار - تاریخ احزاب سیاسی ایران ج ۱ ص ۸۵</ref></blockquote>با آن کودتا، سید ضیاء نخستوزیر شد و رضاشاه هم به مقام وزارت جنگ رسید. | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
این عمل که ماده واحده را به رأی علنی گذاشتند، برخلاف آییننامههای مجلس بود. چون مخالفان آن مشخص میشدند و خیلیها نمیخواستند با رضاشاه سر این موضوع درگیر شوند. در روز ۲۴ آذر ۱۳۰۴ رضاخان در مجلس حاضر شد و با ادای سوگند به عنوان پایهگذار حکومت پهلوی بر تخت نشست و در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ تاجگذاری کرد و پادشاه ایران شد. | این عمل که ماده واحده را به رأی علنی گذاشتند، برخلاف آییننامههای مجلس بود. چون مخالفان آن مشخص میشدند و خیلیها نمیخواستند با رضاشاه سر این موضوع درگیر شوند. در روز ۲۴ آذر ۱۳۰۴ رضاخان در مجلس حاضر شد و با ادای سوگند به عنوان پایهگذار حکومت پهلوی بر تخت نشست و در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ تاجگذاری کرد و پادشاه ایران شد. | ||
===رضاشاه به روایت پسرش=== | ===رضاشاه به روایت پسرش=== | ||
پسر رضاشاه، محمدرضا | پسر رضاشاه، [[محمدرضا پهلوی]]، دربارهی روابط پدرش با انگلیسها و ژنرال ادموند آیرونساید توضیح داده است که پدرش را انگلیسیها سرکار آوردند.<ref>کتاب پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی</ref> | ||
محمدرضا پهلوی دراین باره نوشته است:<blockquote>«در آستانه انقلاب مشروطه، ایران یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود. انگلیسها میکوشیدند یک منطقه بیطرف میان روسیه و هندوستان نگاه دارند. در سال ۱۹۰۷ پدرم فرمانده واحد کوچکی از تیپ قزاق ایران بود...در آغاز جنگ ۱۹۱۴ او را رضا ماکسیم میخواندند. پس از انقلاب اکتبر، پدرم... عزم تهران کرد... از ژنرال انگلیسی آیرونساید نقل کردهاند: «رضاشاه تنها مردی است که میتواند ایران را نجات دهد». <ref>کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه</ref></blockquote>محمدرضا پهلوی در ادامه نوشت:<blockquote>«یکی از یاران پدرم در این قیام، سیدضیاءالدین طباطبایی بود که به هواداری از انگلیسها شهرت داشت».<ref>کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه ص ۲۱</ref></blockquote> | محمدرضا پهلوی دراین باره نوشته است:<blockquote>«در آستانه انقلاب مشروطه، ایران یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود. انگلیسها میکوشیدند یک منطقه بیطرف میان روسیه و هندوستان نگاه دارند. در سال ۱۹۰۷ پدرم فرمانده واحد کوچکی از تیپ قزاق ایران بود...در آغاز جنگ ۱۹۱۴ او را رضا ماکسیم میخواندند. پس از انقلاب اکتبر، پدرم... عزم تهران کرد... از ژنرال انگلیسی آیرونساید نقل کردهاند: «رضاشاه تنها مردی است که میتواند ایران را نجات دهد». <ref>کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه</ref></blockquote>محمدرضا پهلوی در ادامه نوشت:<blockquote>«یکی از یاران پدرم در این قیام، سیدضیاءالدین طباطبایی بود که به هواداری از انگلیسها شهرت داشت».<ref>کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه ص ۲۱</ref></blockquote> | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
==رضاشاه و منابع نفت ایران== | ==رضاشاه و منابع نفت ایران== | ||
===قراردادهای نفتی در زمان قاجار=== | ===قراردادهای نفتی در زمان قاجار=== | ||
ناصرالدین | [[ناصرالدین شاه]]، در سال ۱۸۷۲ میلادی (۱۲۵۱هجری خورشیدی) قراردادی با یک تاجر انگلیسی آلمانیتبار به اسم «بارون ژولیوس دو رویتر» بست و امتیاز استخراج نفت ایران را به وی واگذار کرد. این قرارداد با مخالفت مردم منتفی شد بهخصوص که روسیه تزاری هم این قرارداد را در تعارض با منافع خود میدید. | ||
تقربیا ۲۹سال بعد (در سال ۱۹۰۱) [[مظفرالدین شاه]]، طی قراردادی، امتیاز استخراج نفت در سراسر ایران بهاستثنای خطه شمالی کشور را که منطقه نفوذ روسها محسوب میشد، به مدت ۶۰سال به «ویلیام ناکْس دارسی» سرمایهدار انگلیسی داد. «دارسی» متعهد شد سالانه مبلغ ۲۰هزار لیره وجه نقد و معادل همین مبلغ از سهام شرکت و نیز ۱۶درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد. | تقربیا ۲۹سال بعد (در سال ۱۹۰۱) [[مظفرالدین شاه]]، طی قراردادی، امتیاز استخراج نفت در سراسر ایران بهاستثنای خطه شمالی کشور را که منطقه نفوذ روسها محسوب میشد، به مدت ۶۰سال به «ویلیام ناکْس دارسی» سرمایهدار انگلیسی داد. «دارسی» متعهد شد سالانه مبلغ ۲۰هزار لیره وجه نقد و معادل همین مبلغ از سهام شرکت و نیز ۱۶درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد. | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۱: | ||
تقیزاده، امضاکننده همان قرارداد از جانب رضاشاه، در مجلس پانزدهم در مورد قرار داد ۱۹۳۳ گفت:<blockquote>«جالب اینجاست برای همین قرارداد که... موجب لعن آیندگان... بود با تبلیغات فراوان جشنها گرفتند و بهعنوان پیروزی بزرگ، به خورد ملت از همه جا بیخبر دادند!» <ref>مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، ص۳۰۲ </ref></blockquote>[[محمد مصدق]] در مجلس چهاردهم، در مورد قرارداد ۱۹۳۳ گفت:<blockquote>«اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود، در سال ۱۹۶۱ به بعد، دولت نه تنها به صدی ۱۶ عایدات حق داشت، بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود... بنابراین، صدی ۸۴ از عایدات که در ۱۹۶۱ حق دولت میشود، بر طبق قرارداد جدید، کمپانی آن را تا ۳۲سال دیگر میبرد. ۱۲۶میلیون لیره انگلیسی از قرار (لیرهای) ۱۶۰بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال میشود و تاریخ عالم نشان نمیدهد که یکی از افراد مملکت، به وطن خود در یک معامله، ۱۶بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند!<ref>بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده</ref></blockquote>مصدق در خصوص غارت نفت ایران، همچنین گفت:<blockquote> از تمدید مدت، نه تنها دولت از این مبلغ محیرالعقول محروم شد بلکه ۲۰هزار سهمی که از سهام شرکت دارد، بعد از سال ۱۹۶۱ بلاتکلیف و معلوم نیست که دولت انگلیس که قدرت خود را برای تمدید مدت به کاربرده حاضر شود که از ۱۹۶۱ به بعد باز صاحبان سهام صدی ۸۴ از منافع شرکت را ببرند... آن روزی که سیاست یکطرفی بود ۳۲سال امتیاز نفت جنوب تمدید شد و از روی حداقلی که خود کمپانی برای عایدات دولت معین نمود، متجاوز از ۱۶بیلیون ریال از کیسه ملت رفت و نسلهای آتیه را از چنین عایدات هنگفتی محروم کرد. نسلهای آتیه هر قدر نفرین کنند کم کردهاند». <ref>بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده ص۴۲</ref></blockquote>مصدق همچنین خاطرنشان کرد:<blockquote>«هر قدر هم که در امتیازنامه از عایدات شرکت برای خودمان سهم معین کنیم وقتی که دولت نتواند به حساب شرکت رسیدگی کند، نقش بر آب است».</blockquote><blockquote>«در هر امتیاز آن چیزی که بیش از همه، امتیازدهنده را تشویق میکند آن است که بعد از یک مدتی قائممقام، صاحب امتیاز میشود و ما دیدیم که در امتیاز دارسی این حق به چه نیرنگی از دست ما رفت».</blockquote><blockquote>«هرگاه به محاسبه عواید نفت جنوب رجوع کنند معلوم خواهد شد که عواید مزبور منحصراً در راه سیاسی خرج شده است. عواید مزبور به مصرف راهآهن که به تمام معنی استراتژیک و برای ما سرتاپای ضرر است رسید که قبل از احداث آن، بارها نظریات خود را در مجلس شورای ملی گفتم و روزگار هم گفتههای مرا تأیید کرد و همچنین به مصرف خرید اسلحه و مهماتی که ایران به آن احتیاج نداشت رسید، زیرا ما با دول مجاور خیال جنگ نداشتیم که محتاج به آن در مهمات شویم و اگر آن مهمات برای ما بود، پس چه شد که در شهریور ۱۳۲۰ از دست ما رفت».<ref>بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده</ref></blockquote> | تقیزاده، امضاکننده همان قرارداد از جانب رضاشاه، در مجلس پانزدهم در مورد قرار داد ۱۹۳۳ گفت:<blockquote>«جالب اینجاست برای همین قرارداد که... موجب لعن آیندگان... بود با تبلیغات فراوان جشنها گرفتند و بهعنوان پیروزی بزرگ، به خورد ملت از همه جا بیخبر دادند!» <ref>مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، ص۳۰۲ </ref></blockquote>[[محمد مصدق]] در مجلس چهاردهم، در مورد قرارداد ۱۹۳۳ گفت:<blockquote>«اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود، در سال ۱۹۶۱ به بعد، دولت نه تنها به صدی ۱۶ عایدات حق داشت، بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود... بنابراین، صدی ۸۴ از عایدات که در ۱۹۶۱ حق دولت میشود، بر طبق قرارداد جدید، کمپانی آن را تا ۳۲سال دیگر میبرد. ۱۲۶میلیون لیره انگلیسی از قرار (لیرهای) ۱۶۰بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال میشود و تاریخ عالم نشان نمیدهد که یکی از افراد مملکت، به وطن خود در یک معامله، ۱۶بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند!<ref>بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده</ref></blockquote>مصدق در خصوص غارت نفت ایران، همچنین گفت:<blockquote> از تمدید مدت، نه تنها دولت از این مبلغ محیرالعقول محروم شد بلکه ۲۰هزار سهمی که از سهام شرکت دارد، بعد از سال ۱۹۶۱ بلاتکلیف و معلوم نیست که دولت انگلیس که قدرت خود را برای تمدید مدت به کاربرده حاضر شود که از ۱۹۶۱ به بعد باز صاحبان سهام صدی ۸۴ از منافع شرکت را ببرند... آن روزی که سیاست یکطرفی بود ۳۲سال امتیاز نفت جنوب تمدید شد و از روی حداقلی که خود کمپانی برای عایدات دولت معین نمود، متجاوز از ۱۶بیلیون ریال از کیسه ملت رفت و نسلهای آتیه را از چنین عایدات هنگفتی محروم کرد. نسلهای آتیه هر قدر نفرین کنند کم کردهاند». <ref>بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده ص۴۲</ref></blockquote>مصدق همچنین خاطرنشان کرد:<blockquote>«هر قدر هم که در امتیازنامه از عایدات شرکت برای خودمان سهم معین کنیم وقتی که دولت نتواند به حساب شرکت رسیدگی کند، نقش بر آب است».</blockquote><blockquote>«در هر امتیاز آن چیزی که بیش از همه، امتیازدهنده را تشویق میکند آن است که بعد از یک مدتی قائممقام، صاحب امتیاز میشود و ما دیدیم که در امتیاز دارسی این حق به چه نیرنگی از دست ما رفت».</blockquote><blockquote>«هرگاه به محاسبه عواید نفت جنوب رجوع کنند معلوم خواهد شد که عواید مزبور منحصراً در راه سیاسی خرج شده است. عواید مزبور به مصرف راهآهن که به تمام معنی استراتژیک و برای ما سرتاپای ضرر است رسید که قبل از احداث آن، بارها نظریات خود را در مجلس شورای ملی گفتم و روزگار هم گفتههای مرا تأیید کرد و همچنین به مصرف خرید اسلحه و مهماتی که ایران به آن احتیاج نداشت رسید، زیرا ما با دول مجاور خیال جنگ نداشتیم که محتاج به آن در مهمات شویم و اگر آن مهمات برای ما بود، پس چه شد که در شهریور ۱۳۲۰ از دست ما رفت».<ref>بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳در مجلس چهاردهم: منبع: کتاب گذشته چراغ راه آینده</ref></blockquote> | ||
==سرکوب مبارزان توسط رضاشاه== | ==سرکوب مبارزان توسط رضاشاه== | ||
رضاشاه در طول عمر خود چه زمانی که در مسند قدرت و چه زمانی که در قزاقخانه به عنوان یک افسر کار میکرد، ضربات سنگینی به نیروهای انقلابی زد. علیه نیروهای مشروطه جنگید. در حالی که کلنل محمدتقیخان پسیان با نیروی اشغالگر روس میجنگید، از پشت به او حمله کرد. با آغاز جنگ جهانی اول و لزوم خروج پایتخت از دسترس احتمالی نیروهای اشغالگر، کلنل نیز همراه با دولت موقت ملیون به غرب کشور رفت و فرماندهی نیروهای ژاندارم و قوای ملیون را به عهده گرفت. او از اولین مدافعان ایران در جریان جنگ جهانی اول بود که هنگام اشغال ایران در مقام فرماندهی قوای ملیون در برابر نیروی اشغالگر روس در همدان سنگر بست. | رضاشاه در طول عمر خود چه زمانی که در مسند قدرت و چه زمانی که در قزاقخانه به عنوان یک افسر کار میکرد، ضربات سنگینی به نیروهای انقلابی زد. علیه نیروهای مشروطه جنگید. در حالی که [[محمدتقی پسیان|کلنل محمدتقیخان پسیان]] با نیروی اشغالگر روس میجنگید، از پشت به او حمله کرد. با آغاز جنگ جهانی اول و لزوم خروج پایتخت از دسترس احتمالی نیروهای اشغالگر، کلنل نیز همراه با دولت موقت ملیون به غرب کشور رفت و فرماندهی نیروهای ژاندارم و قوای ملیون را به عهده گرفت. او از اولین مدافعان ایران در جریان جنگ جهانی اول بود که هنگام اشغال ایران در مقام فرماندهی قوای ملیون در برابر نیروی اشغالگر روس در همدان سنگر بست. | ||
در بحبوحه جنگ جهانی اول در حالی که نیروهای ملی با اشغالگر مبارزه میکردند، رضاشاه خودش را به ارتش اشغالگر روس معرفی کرده بود و تحتامر ژنرال مهاجم روسی، نیکلای باراتف، به سرکوب ملیون ایران پرداخته بود | در بحبوحه جنگ جهانی اول در حالی که نیروهای ملی با اشغالگر مبارزه میکردند، رضاشاه خودش را به ارتش اشغالگر روس معرفی کرده بود و تحتامر ژنرال مهاجم روسی، نیکلای باراتف، به سرکوب ملیون ایران پرداخته بود | ||
محمدتقی بهار درباره جنگ رضاشاه علیه کلنل پسیان نوشته است:<blockquote> «در اوقات جنگ بینالملل و اوان مهاجرت، رضاشاه را در همدان جزء دستهی تیراندازان همدان میبینیم، که مصلای همدان را در دست دارند، و با ماژور محمدتقیخان صاحب منصب ژاندارم در ۱۴ محرم ۱۳۳۴ در جنگ است و از آنجا شکست خورده بمرکز میآید و در مرکز کودتایی میکند».<ref>کتاب تاریخ احزاب سیاسی ایران - محمدتقی بهار</ref></blockquote>دربارهی تخاصم و جنگ رضاشاه علیه مشروطه خواهان، نویسندگان کتاب «تاریخ نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران» نوشتهاند:<blockquote>«همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران، به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی (را) در حلقوم هزاران آزادیخواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بی دفاع را فقط به جرم میهنپرستی از دم تیغ گذراند، ولی پیشرفت آزادیخواهان و فداکاری و جانبازی مداوم آنها و سیل قربانی سبب گردید». <ref>کتاب تاریخ نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه تیمسار اویسی- صفحه ۳۸</ref></blockquote>احمدکسروی تاریخنگار نامدار انقلاب مشروطه نیز به این واقعه تاریخی و حضور رضاشاه در حمله به آزادیخواهان تبریز و ستار خان سردار ملی انقلاب | [[محمدتقی بهار]] درباره جنگ رضاشاه علیه کلنل پسیان نوشته است:<blockquote> «در اوقات جنگ بینالملل و اوان مهاجرت، رضاشاه را در همدان جزء دستهی تیراندازان همدان میبینیم، که مصلای همدان را در دست دارند، و با ماژور محمدتقیخان صاحب منصب ژاندارم در ۱۴ محرم ۱۳۳۴ در جنگ است و از آنجا شکست خورده بمرکز میآید و در مرکز کودتایی میکند».<ref>کتاب تاریخ احزاب سیاسی ایران - محمدتقی بهار</ref></blockquote>دربارهی تخاصم و جنگ رضاشاه علیه مشروطه خواهان، نویسندگان کتاب «تاریخ نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران» نوشتهاند:<blockquote>«همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران، به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی (را) در حلقوم هزاران آزادیخواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بی دفاع را فقط به جرم میهنپرستی از دم تیغ گذراند، ولی پیشرفت آزادیخواهان و فداکاری و جانبازی مداوم آنها و سیل قربانی سبب گردید». <ref>کتاب تاریخ نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه تیمسار اویسی- صفحه ۳۸</ref></blockquote>[[احمد کسروی|احمدکسروی]] تاریخنگار نامدار انقلاب مشروطه نیز به این واقعه تاریخی و حضور رضاشاه در حمله به آزادیخواهان تبریز و [[ستارخان|ستار خان سردار ملی انقلاب مشروطه]] اشاره کرده و نوشته:<blockquote>«از آن سو، دستههای قزاق چند شصتتیر مسلسل میداشتند که آنها را نیز از فرانسه خریده بودند و گویا نخستین بار میبود که در ایران شصتتیر به کار میرفت. از چیزهای شنیدنی آنکه فرمانده این شصتتیرها، رضاشاه سوادکوهی می بود که سپس به پادشاهی ایران رسید و خاندان پهلوی را بنیاد گذاشت».<ref>کتاب انقلاب مشروطه - نوشتهی احمد کسروی - ص ۸۲۵</ref></blockquote>رضاشاه در سرکوب جنبشهای مردمی قیام کلنل محمدتقیخان پسیان در خراسان را سرکوب کرد و خود وی را هم اعدام کرد. قیام جنگل را سرکوب کرد. قیام [[شیخ محمد خیابانی]] در آذربایجان، قیام و مقاومت میرزامحمد برازجانی و ناصردیوان کازرونی و چاکوتاهیها در جنوب و بسیاری قیامهای کوچکتر محلی در مناطق دیگر ایران را سرکوب کرد و انقلابیون را از دم تیغ گذراند. حتی نهادها و انجمنهای اجتماعی بازمانده از انقلاب مشروطه در اصفهان و مشهد و تهران و کرمانشاه و... را هم سرکوب و از بین برد. | ||
==برخورد رضاشاه با روشنفکران== | ==برخورد رضاشاه با روشنفکران== | ||
[[پرونده:رضاشاه میرپنج.jpg|جایگزین=رضاشاه میرپنج|بندانگشتی|رضاشاه میرپنج]] | [[پرونده:رضاشاه میرپنج.jpg|جایگزین=رضاشاه میرپنج|بندانگشتی|رضاشاه میرپنج]] | ||
رضاشاه در دوران سلطنتش بسیاری از مخالفان خود از قبیل میرزاده عشقی را یا مستقیماً ترور کرد یا مثل فرخی با آمپول هوا کشت. یا مانند [[سید حسن مدرس]] در تبعید در کاشمر خفه نمود. | رضاشاه در دوران سلطنتش بسیاری از مخالفان خود از قبیل [[میرزاده عشقی]] را یا مستقیماً ترور کرد یا مثل فرخی با آمپول هوا کشت. یا مانند [[سید حسن مدرس]] در تبعید در کاشمر خفه نمود. | ||
رضاشاه یک تیم ترور حرفهیی داشت که متشکل بود از رئیس شهربانی وقت سرتیپ «محمد درگاهی» و عواملش بهاضافه یک پزشک آدمکش یعنی پزشک احمدی که زیر چتر حمایتی دادگستری، دست باز روی جان و مال مردم داشتند. | رضاشاه یک تیم ترور حرفهیی داشت که متشکل بود از رئیس شهربانی وقت سرتیپ «محمد درگاهی» و عواملش بهاضافه یک پزشک آدمکش یعنی پزشک احمدی که زیر چتر حمایتی دادگستری، دست باز روی جان و مال مردم داشتند. | ||
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۴: | ||
یکی از کارهای رضاشاه، تبدیل نظمیه به شهربانی بود. رضاشاه شهربانی را از وزارت داخله (وزارت کشور) جدا و به وزارت جنگ وصل کرد و آن را به وسیلهای برای تصفیه خونین و کشتار مخالفان خود تبدیل نمود. | یکی از کارهای رضاشاه، تبدیل نظمیه به شهربانی بود. رضاشاه شهربانی را از وزارت داخله (وزارت کشور) جدا و به وزارت جنگ وصل کرد و آن را به وسیلهای برای تصفیه خونین و کشتار مخالفان خود تبدیل نمود. | ||
اولین رئیس شهربانی محبوب رضاشاه، سرتیپ محمد درگاهی بود. کسی که مامورانش، میرزاده | اولین رئیس شهربانی محبوب رضاشاه، سرتیپ محمد درگاهی بود. کسی که مامورانش، [[میرزاده عشقی]]، شاعر آزاده و روزنامهنگار میهنپرست و مترقی ایرانی را ترور کردند. بهار در تاریخ احزاب سیاسی ایران چگونگی ترور عشقی و بزرگداشت تاریخی مردم تهران نسبت به وی را مفصلاً شرح داده است. | ||
از دیگر رؤسای شهربانی مورد علاقه رضاشاه، تیمسار | از دیگر رؤسای شهربانی مورد علاقه رضاشاه، [[تیمسار محمد علی زاهدی|تیمسار زاهدی]]، سرتیپ آیرم و سرپاس مختاری را میتوان نام برد. اینان با کمک پزشک احمدی، نوع جدیدی از قتل سیاسی در ایران را پدید آوردند که خاص دوران نوین رضاشاه بود: قتل در زندان و با آمپول هوا! | ||
شهربانی رضاشاه، یکی از مهمترین پایههای قدرت وی محسوب میشد. سلسلهای از قتلهای زنجیرهای توسط همین گروه، در سالهای دیکتاتوری رضاشاه، فضای سیاسی ایران را بهطور کامل قفل کرده بود. | شهربانی رضاشاه، یکی از مهمترین پایههای قدرت وی محسوب میشد. سلسلهای از قتلهای زنجیرهای توسط همین گروه، در سالهای دیکتاتوری رضاشاه، فضای سیاسی ایران را بهطور کامل قفل کرده بود. | ||
خط ۱۵۷: | خط ۱۵۷: | ||
* نسیم شمال، شاعر ملی و طنزپرداز مردمی انقلاب مشروطه و عضو کمیته ستار نیز در شمار قربانیان رضاشاه است که توسط عوامل رضاشاه به یک تیمارستان انداخته و سربهنیست شد. سعید نفیسی در کتاب خاطراتش درباره نسیم شمال نوشته است: | * نسیم شمال، شاعر ملی و طنزپرداز مردمی انقلاب مشروطه و عضو کمیته ستار نیز در شمار قربانیان رضاشاه است که توسط عوامل رضاشاه به یک تیمارستان انداخته و سربهنیست شد. سعید نفیسی در کتاب خاطراتش درباره نسیم شمال نوشته است: | ||
<blockquote>«او را به تیمارستان «شهر نو» که در آن زمان دارالمجانین میگفتند بردند، در قسمت عقب تیمارستان جایی به او اختصاص دادند. من نفهمیدم چه نشانه جنونی در این مرد بزرگ بود. همان بود که همیشه بود. مقصود از این کار چه بود؟ این یکی از بزرگترین معماهای حوادث این دوران زندگی ماست».<ref>کتاب خاطرات سعید نفیسی، به کوشش علیرضا اعتصام، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۸۱</ref></blockquote>در مورد قتل نسیم شمال یکی از همکارانش به نام حسین نعیمیذاکر میگوید:<blockquote>«از شهربانی، به من (حسین نعیمیذاکر) در روزنامه «شهر فرنگ» خبر دادند که نسیم شمال فوت کرده و توصیه شد ماجرا را در روزنامه نیاورم. جنازه را از دارالمجانین تحویل گرفتم و با درشکه به مسگرآباد''' '''برده و بدون اینکه کسی بفهمد دفن کردم. تاریخ قتل وی را سال ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ ثبت کردهاند.»</blockquote> | <blockquote>«او را به تیمارستان «شهر نو» که در آن زمان دارالمجانین میگفتند بردند، در قسمت عقب تیمارستان جایی به او اختصاص دادند. من نفهمیدم چه نشانه جنونی در این مرد بزرگ بود. همان بود که همیشه بود. مقصود از این کار چه بود؟ این یکی از بزرگترین معماهای حوادث این دوران زندگی ماست».<ref>کتاب خاطرات سعید نفیسی، به کوشش علیرضا اعتصام، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۸۱</ref></blockquote>در مورد قتل نسیم شمال یکی از همکارانش به نام حسین نعیمیذاکر میگوید:<blockquote>«از شهربانی، به من (حسین نعیمیذاکر) در روزنامه «شهر فرنگ» خبر دادند که نسیم شمال فوت کرده و توصیه شد ماجرا را در روزنامه نیاورم. جنازه را از دارالمجانین تحویل گرفتم و با درشکه به مسگرآباد''' '''برده و بدون اینکه کسی بفهمد دفن کردم. تاریخ قتل وی را سال ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ ثبت کردهاند.»</blockquote> | ||
* یکی دیگر از قربانیان رضاشاه، دکتر تقی ارانی دانشمند''' '''و زندانی سیاسی نامدار و مبارز برجسته ایران است که در سال ۱۳۱۸ توسط همان گروه ویژه رضاشاه، به بیماری تیفوس مبتلا گشته و بهقتل رسانده شد بهطوری که حتی مادرش قادر به تشخیص هویت او نشد!<ref>روزنامه ستاره شماره ۱۷۱۷ مورخ ۷بهمن ۱۳۲۲ </ref> | * یکی دیگر از قربانیان رضاشاه، [[تقی ارانی|دکتر تقی ارانی]] دانشمند''' '''و زندانی سیاسی نامدار و مبارز برجسته ایران است که در سال ۱۳۱۸ توسط همان گروه ویژه رضاشاه، به بیماری تیفوس مبتلا گشته و بهقتل رسانده شد بهطوری که حتی مادرش قادر به تشخیص هویت او نشد!<ref>روزنامه ستاره شماره ۱۷۱۷ مورخ ۷بهمن ۱۳۲۲ </ref> | ||
===رفتار رضاشاه با دوستان خود=== | ===رفتار رضاشاه با دوستان خود=== | ||
خط ۲۲۳: | خط ۲۲۳: | ||
دکتر مصدق در خاطرات خود این نکته را بهروشنی توضیح داده و نوشته است:<blockquote>«در جلسه ۲اسفند ۱۳۰۵ مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه، دو خط بیشتر نیست: آن که ترانزیت بینالمللی دارد ما را به بهشت میبرد، و راهی که بهمنظور سوقالجیشی ساخته شود، ما را به جهنم!</blockquote><blockquote>و علت بدبختیهای ما هم در جنگ بینالملل دوم همین راهی بود که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند. و اکنون آنچه از این راهآهن ایران عاید میشود، مبلغی در حدود ۲۸۰میلیون تومان است که ۵۵درصد آن صرف هزینههای اداری... و ۴۵درصد بقیه به مصرف تعمیرات رسیده است. و از بابت سود سرمایه و استهلاک، دیناری عاید دولت نشده و باری است که باید به دوش مالیاتدهندگان گذارده شود.</blockquote><blockquote>ساختن راهآهن در این خط، هیچ دلیلی نداشت جز اینکه میخواستند از آن استفاده سوقالجیشی کنند و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفرو شد و از این راه پولی را که دولت از معادن نفت میبرد، (دوباره) وارد انگلیس کند!...».</blockquote> | دکتر مصدق در خاطرات خود این نکته را بهروشنی توضیح داده و نوشته است:<blockquote>«در جلسه ۲اسفند ۱۳۰۵ مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه، دو خط بیشتر نیست: آن که ترانزیت بینالمللی دارد ما را به بهشت میبرد، و راهی که بهمنظور سوقالجیشی ساخته شود، ما را به جهنم!</blockquote><blockquote>و علت بدبختیهای ما هم در جنگ بینالملل دوم همین راهی بود که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند. و اکنون آنچه از این راهآهن ایران عاید میشود، مبلغی در حدود ۲۸۰میلیون تومان است که ۵۵درصد آن صرف هزینههای اداری... و ۴۵درصد بقیه به مصرف تعمیرات رسیده است. و از بابت سود سرمایه و استهلاک، دیناری عاید دولت نشده و باری است که باید به دوش مالیاتدهندگان گذارده شود.</blockquote><blockquote>ساختن راهآهن در این خط، هیچ دلیلی نداشت جز اینکه میخواستند از آن استفاده سوقالجیشی کنند و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفرو شد و از این راه پولی را که دولت از معادن نفت میبرد، (دوباره) وارد انگلیس کند!...».</blockquote> | ||
==ثروت رضاشاه== | ==ثروت رضاشاه== | ||
رضاشاه که به قول پسرش محمدرضا یک قزاق ساده و فقیر بود و هیچ ثروتی نداشت، | رضاشاه که به قول پسرش محمدرضا یک قزاق ساده و فقیر بود و هیچ ثروتی نداشت، در دوران قبضهی قدرت سیاسی و نظامی به بزرگترین ثروتمند و بزرگترین زمیندار ایران تبدیل شد. | ||
وی در دوران حکومتش، آن قدر ثروت تصاحب کرد که بر اساس برآورد یکی از زندگینامهنویسان هوادارش، ثروت وی به هنگام مرگ سه میلیون پوند و حدود ۱٫۵ میلیون هکتار زمین بودهاست. بیشتر این زمینها در منطقه اجدادیاش مازندران قرار داشت. وی همچنین صاحب مزارع گندم در همدان، گرگان و ورامین بود. بخشی از این املاک با مصادره مستقیم، دیگری از طریق نقل و انتقال مشکوک اموال دولتی و بخشی دیگر از طرق آبیاری زمینهای بایر و سرانجام بخشی نیز با مجبور کردن زمین داران بزرگ و کوچک برای فروش زمینهایشان به قیمت اسمی، به دست آمده بود.<ref>آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن،</ref> | |||
در همان اوایل سال ۱۹۳۲-۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوریکه همه خانوادهها را روانه زندان میکرد، مگر اینکه با فروش املاکشان به وی موافقت کنند: <blockquote>«اشتهای سیریناپذیر وی به اندازهای است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلیحضرت بیدرنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمیرساند؟» </blockquote>این گزارش در ادامه میافزاید: <blockquote>«به رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمینداران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را میکنند که دودمانهای پیشین انجام داده بودند، و او بهتر از زمین بهرهبرداری میکند و به هر حال سراسر مملکت در واقع به وی تعلق دارد».<ref>Abrahamian، A History of Modern Iran، 71.</ref></blockquote>روزنامهی فرانسوی اومانیته در تیتر کاریکاتوری نوشت: «باز هم گربه مازندران را بلعید». این روزنامه در ۴ مارس ۱۹۳۷ رضاشاه را بهصورت گربهیی در حال بلعیدن مازندران نشان میداد.<ref>محمود پورشالچی، قزاق، بر اساس اسناد وزارتخارجه فرانسه</ref> | در همان اوایل سال ۱۹۳۲-۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوریکه همه خانوادهها را روانه زندان میکرد، مگر اینکه با فروش املاکشان به وی موافقت کنند: <blockquote>«اشتهای سیریناپذیر وی به اندازهای است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلیحضرت بیدرنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمیرساند؟» </blockquote>این گزارش در ادامه میافزاید: <blockquote>«به رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمینداران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را میکنند که دودمانهای پیشین انجام داده بودند، و او بهتر از زمین بهرهبرداری میکند و به هر حال سراسر مملکت در واقع به وی تعلق دارد».<ref>Abrahamian، A History of Modern Iran، 71.</ref></blockquote>روزنامهی فرانسوی اومانیته در تیتر کاریکاتوری نوشت: «باز هم گربه مازندران را بلعید». این روزنامه در ۴ مارس ۱۹۳۷ رضاشاه را بهصورت گربهیی در حال بلعیدن مازندران نشان میداد.<ref>محمود پورشالچی، قزاق، بر اساس اسناد وزارتخارجه فرانسه</ref> |
ویرایش