کاربر:Khosro/صفحه تمرین بحران محیط زیست در ایران
بحران محیط زیست در ایران، به مرحلهای فاجعهبار رسیده که تمامی جنبههای حیات طبیعی و انسانی را تهدید میکند. این بحران، که شامل خشکسالی شدید، تخریب جنگلها و تالابها، آلودگی گستردهی هوا و خاک، و فرونشست زمین است، ریشه در سیاستهای مخرب و سوءمدیریت جمهوری اسلامی دارد. رژیم حاکم، با اولویت دادن به منافع سیاسی و اقتصادی خود، بهویژه از طریق نهادهایی مانند سپاه پاسداران، نهتنها در حفاظت از محیط زیست ناکام مانده، بلکه خود عامل اصلی تشدید این بحرانهاست. پروژههای غیرعلمی سدسازی، که اغلب توسط شرکتهای وابسته به سپاه اجرا شدهاند، منابع آبی را نابود کرده و ۷۰ درصد دشتهای ایران را خشکیدهاند. تخریب جنگلهای زاگرس و هیرکانی، که در دهههای اخیر به دلیل ویلاسازی، زمینخواری، و آتشسوزیهای عمدی شدت گرفته، تنوع زیستی را به خطر انداخته است. تالابهای حیاتی مانند انزلی و میانکاله در آستانهی نابودی کامل قرار دارند، که نتیجهی بیتوجهی به حقآبهها و توسعهی صنعتی غیرمسئولانه است. آلودگی هوا در شهرهای بزرگ، بهویژه تهران، به دلیل استفاده از سوختهای فسیلی یارانهای و فقدان استانداردهای زیستمحیطی، سالانه میلیاردها دلار خسارت اقتصادی و هزاران مرگ زودرس به دنبال دارد. فرونشست زمین، که در ۴۲۳ دشت از ۶۰۹ دشت ایران گزارش شده، نتیجهی برداشت بیرویه از آبهای زیرزمینی برای کشاورزی ناپایدار است. در این میان، سرکوب فعالان محیط زیست، که با اتهامات واهی مانند جاسوسی زندانی شدهاند، نشاندهندهی وحشت رژیم ایران از افشای جنایات زیستمحیطیاش است. بودجهی اندک سازمان حفاظت محیط زیست، که کمتر از ۰.۵ درصد بودجهی ملی است، و فساد نهادینهشده در پروژههای عمرانی، توانایی مقابله با این بحرانها را از بین برده است. سپاه پاسداران، با تسلط بر پروژههای سدسازی، استخراج منابع، و حتی استقرار تأسیسات نظامی در مناطق حفاظتشده، نقش محوری در تخریب محیط زیست ایفا کرده است. این اقدامات، همراه با سیاستهای جنگافروزانه و انزوای بینالمللی رژیم، مانع از همکاریهای جهانی برای حفاظت از محیط زیست ایران شده است. با این حال، مقاومت مردمی و سازمانهای غیردولتی، هرچند تحت فشار شدید، چشماندازی برای تغییر ارائه میدهند. برنامههای پیشنهادی مانند توقف سدسازی غیرعلمی، احیای تالابها، و تقویت نظارت مردمی میتوانند در صورت تغییر رژیم، راه را برای نجات محیط زیست ایران هموار کنند.[۱][۲][۳]
خشکسالی و بحران آب
سدسازی غیرعلمی و نابودی منابع آبی
جمهوری اسلامی با اجرای پروژههای سدسازی غیرعلمی، که اغلب توسط شرکتهای وابسته به سپاه پاسداران مدیریت میشوند، نقش کلیدی در تشدید بحران آب در ایران ایفا کرده است. منابع گزارش میدهند که بیش از ۶۲۰ سد بزرگ و کوچک در ایران ساخته شده که بسیاری از آنها بدون ارزیابیهای زیستمحیطی مناسب اجرا شدند. این سدها، مانند سد گتوند در خوزستان، نهتنها جریان طبیعی رودخانهها را مختل کردهاند، بلکه با افزایش شوری آب، کشاورزی و اکوسیستمهای منطقهای را نابود کردهاند. برای مثال، سد گتوند با حل شدن نمکهای گنبدهای زیرزمینی، آب کارون را به شدت شور کرد و زمینهای کشاورزی پاییندست را غیرقابل کشت نمود. این پروژهها، که با فساد مالی و رانتخواری همراه بودهاند، منابع آبی را به جای مدیریت پایدار، به تاراج بردهاند. منابع نشان میدهند که بیش از ۷۰ درصد دشتهای ایران به دلیل سدسازی و انحراف آب دچار خشکسالی شدید شدهاند، که حیات روستاها و شهرهای وابسته را تهدید میکند.[۲]
برداشت بیرویه از آبهای زیرزمینی
برداشت غیرپایدار از آبهای زیرزمینی، که نتیجهی سیاستهای کشاورزی ناکارآمد رژیم است، به فرونشست زمین و تخلیهی سفرههای آبی منجر شده است. ایران با برداشت سالانه بیش از ۶۰ میلیارد مترمکعب آب زیرزمینی، یکی از بالاترین نرخهای بهرهبرداری در جهان را دارد. منابع گزارش میدهند که ۴۲۳ دشت از ۶۰۹ دشت ایران با فرونشست زمین مواجهاند، پدیدهای که به دلیل حفر چاههای غیرمجاز و نبود نظارت تشدید شده است. برای مثال، دشتهای اطراف تهران و اصفهان با نرخ فرونشست سالانه ۲۰-۳۰ سانتیمتر مواجهاند، که زیرساختهای شهری و کشاورزی را تهدید میکند. این وضعیت، که با حمایت رژیم از کشاورزی آببر (مانند کشت برنج در مناطق خشک) بدتر شده، منابع آبی را به آستانهی نابودی کشانده است. فساد در صدور مجوزهای چاه و عدم اجرای قوانین حفاظتی، این بحران را به یک فاجعهی غیرقابلجبران تبدیل کرده است.[۴]
پیامدهای اجتماعی و اقتصادی
بحران آب، که ریشه در سوءمدیریت رژیم دارد، پیامدهای اجتماعی و اقتصادی ویرانگری به دنبال داشته است. خشکسالیهای مداوم در استانهایی مانند خوزستان، سیستان و بلوچستان، و اصفهان به مهاجرت اجباری میلیونها نفر منجر شده است. منابع گزارش میدهند که بیش از ۵ میلیون نفر در دههی گذشته به دلیل کمبود آب و تخریب زمینهای کشاورزی، روستاها را ترک کرده و به حاشیهی شهرهای بزرگ مهاجرت کردهاند. این مهاجرت، که با فقر و بیکاری همراه است، فشار بر زیرساختهای شهری را افزایش داده و نابرابری اجتماعی را تشدید کرده است. اعتراضات مردمی در خوزستان در سال ۱۴۰۰، که به دلیل کمبود آب و قطع حقآبهی رودخانهها شکل گرفت، بیانگر خشم عمومی از سیاستهای رژیم است. این اعتراضات، که با سرکوب شدید مواجه شد، بیانگر ناتوانی رژیم در پاسخگویی به نیازهای مردم و اولویت دادن به منافع سیاسی و نظامی است.[۵]
تخریب جنگلها و تالابها
نابودی جنگلهای زاگرس و هیرکانی
جمهوری اسلامی با سیاستهای غیرمسئولانه و فسادمحور، نقش کلیدی در تخریب جنگلهای زاگرس و هیرکانی ایفا کرده است. این جنگلها، که از مهمترین ذخایر زیستمحیطی ایران هستند، در دهههای اخیر به دلیل زمینخواری، ویلاسازی، و آتشسوزیهای عمدی به شدت آسیب دیدهاند. منابع گزارش میدهند که بیش از ۲ میلیون هکتار از جنگلهای زاگرس از سال ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۳ تخریب شده، که بخش عمدهی آن به دلیل پروژههای عمرانی وابسته به مقامات حکومتی و نبود نظارت است. جنگلهای هیرکانی، که در حاشیهی دریای خزر قرار دارند و بهعنوان میراث جهانی ثبت شدهاند، نیز با قطع غیرقانونی درختان و توسعهی صنعتی غیرمسئولانه رو به کاهش است. برای مثال، ساخت جادهها و تأسیسات نظامی در این مناطق، اکوسیستمهای شکننده را نابود کرده و گونههای زیستی مانند پلنگ ایرانی را در معرض خطر قرار داده است. این تخریب، که با رانت و فساد همراه است، تنوع زیستی ایران را به خطر انداخته و اثرات اقلیمی مانند افزایش گردوغبار را تشدید کرده است.[۱]
مرگ تالابهای انزلی و میانکاله
تالابهای حیاتی ایران، از جمله انزلی و میانکاله، به دلیل سوءمدیریت رژیم و بیتوجهی به حقآبهها در آستانهی نابودی کامل قرار دارند. تالاب انزلی، که یکی از مهمترین زیستگاههای پرندگان مهاجر است، به دلیل ورود فاضلابهای صنعتی و کشاورزی، کاهش ورودی آب از رودخانهها، و توسعهی غیرقانونی در حاشیه، بیش از ۶۰ درصد از مساحت خود را از دست داده است. تالاب میانکاله نیز، که به دلیل مشابه با کاهش سطح آب، آلودگی، و پروژههای صنعتی غیرمسئولانه مواجه است، حیات پرندگان و گونههای آبزی را تهدید میکند. این وضعیت، که نتیجهی سدسازی غیرعلمی تحت نظارت سپاه پاسداران و بیتوجهی رژیم به حفاظت از اکوسیستمهاست، تالابها را به باتلاقهای رو به زوال تبدیل کرده است. این تخریب نهتنها زیستبومها را از بین برده، بلکه معیشت جوامع محلی وابسته به صیادی و گردشگری را نابود کرده و مهاجرت را در این مناطق افزایش داده است.[۶][۷]
نابودی دریاچه ارومیه
دریاچه ارومیه، که زمانی دومین دریاچهی شور بزرگ جهان بود، به یکی از بارزترین نمونههای فاجعهی زیستمحیطی در ایران تبدیل شده است. منابع گزارش میدهند که این دریاچه، که در شمالغرب ایران قرار دارد، به دلیل سدسازی غیرعلمی، انحراف آب رودخانهها، و کشاورزی ناپایدار، بیش از ۹۰ درصد مساحت خود را از دست داده است. رژیم با ساخت بیش از ۵۰ سد روی رودخانههای منتهی به دریاچه و تخصیص آب به زمینهای کشاورزی آببر، جریان ورودی آب را به شدت کاهش داده است. فساد در پروژههای احیای دریاچه، که بودجههای کلان را به جیب مقامات حکومتی سرازیر کرده، طرحهای نجات را بیاثر کرده است. خشک شدن دریاچه به طوفانهای نمکی منجر شده که سلامت ساکنان منطقه و کشاورزی آذربایجان را تهدید میکند. اعتراضات مردمی در تبریز و ارومیه علیه این سوءمدیریت با سرکوب مواجه شده، که نمایانگر بیتوجهی رژیم به این بحران است.[۸]
پیامدهای زیستمحیطی و اجتماعی
تخریب جنگلها و تالابها پیامدهای زیستمحیطی و اجتماعی گستردهای به دنبال داشته است. کاهش پوشش جنگلی به افزایش فرسایش خاک، سیلابهای مخرب، و گسترش بیابانها در ایران منجر شده است. منابع گزارش میدهند که ایران سالانه ۱.۵ میلیون هکتار به مساحت بیابانی خود میافزاید، که کشاورزی و امنیت غذایی را تهدید میکند. از سوی دیگر، مرگ تالابها به کاهش تولید ماهی و محصولات کشاورزی، و در نتیجه بیکاری و مهاجرت در مناطق اطراف منجر شده است. برای مثال، جوامع محلی در اطراف تالاب انزلی با کاهش درآمدهای صیادی و گردشگری مواجه شدهاند، که به حاشیهنشینی و فقر دامن زده است.[۹]
آلودگی هوا و خاک
آلودگی هوای شهرهای بزرگ
آلودگی هوا در شهرهای بزرگ ایران، بهویژه تهران، اهواز، و اصفهان، به یکی از مرگبارترین بحرانهای زیستمحیطی تبدیل شده که مستقیماً نتیجهی سیاستهای ناکارآمد و فسادمحور جمهوری اسلامی است. منابع گزارش میدهند که تهران سالانه بیش از ۲۰۰ روز با هوای ناسالم مواجه است، که عمدتاً به دلیل استفاده از سوختهای فسیلی بیکیفیت، یارانههای گسترده به سوختهای آلاینده، و نبود استانداردهای زیستمحیطی در صنایع است. برای مثال، پالایشگاههای تحت کنترل دولت و شرکتهای وابسته به سپاه پاسداران، از مازوت و گازوئیل غیراستاندارد استفاده میکنند که غلظت ذرات معلق (PM2.5) را به سطوح خطرناک میرساند. منابع نشان میدهند که آلودگی هوا سالانه بیش از ۴۰,۰۰۰ مرگ زودرس و میلیاردها دلار خسارت اقتصادی به ایران تحمیل میکند. این وضعیت، که با عدم نوسازی ناوگان حملونقل عمومی و بیتوجهی به استانداردهای خودروسازی تشدید شده، سلامت میلیونها ایرانی را تهدید میکند و نظام جمهوری اسلامی هیچ برنامهی مؤثری برای مهار آن ارائه نکرده است.[۵]
آلودگی خاک و منابع طبیعی
آلودگی خاک، که نتیجهی مدیریت نادرست پسماندهای صنعتی، کشاورزی، و شهری است، زمینهای حاصلخیز ایران را به شدت تخریب کرده است. منابع گزارش میدهند که بیش از ۳۰ درصد خاکهای کشاورزی ایران به دلیل استفادهی بیرویه از کودهای شیمیایی، دفع غیراصولی زبالههای صنعتی، و نشت مواد نفتی آلوده شدهاند. برای مثال، مناطق اطراف پالایشگاههای خوزستان و عسلویه به دلیل نشت مواد شیمیایی و فلزات سنگین، به زمینهایی غیرقابل کشت تبدیل شدهاند. پروژههای استخراج معدن تحت نظارت سپاه، مانند معادن مس و طلا در آذربایجان، نیز با تخلیهی پسماندهای سمی در رودخانهها و خاک، اکوسیستمهای محلی را نابود کردهاند. این آلودگیها، که با فساد در اعطای مجوزهای صنعتی و نبود نظارت همراه است، نهتنها کشاورزی را تضعیف کرده، بلکه منابع آب زیرزمینی را نیز آلوده کرده و امنیت غذایی را به خطر انداخته است.[۱۰]
پیامدهای سلامتی و اجتماعی
آلودگی هوا و خاک پیامدهای ویرانگری بر سلامت عمومی و بافت اجتماعی ایران داشته است. منابع گزارش میدهند که بیماریهای تنفسی، مانند آسم و سرطان ریه، در شهرهای آلوده مانند اهواز و تهران به شدت افزایش یافته و هزینههای درمان این بیماریها فشار اقتصادی مضاعفی بر خانوادهها وارد کرده است. کودکان و سالمندان، که آسیبپذیرترین گروهها هستند، بیشترین قربانیان این بحراناند. از سوی دیگر، آلودگی خاک به کاهش محصولات کشاورزی و افزایش قیمت مواد غذایی منجر شده، که فقر و ناامنی غذایی را در میان اقشار کمدرآمد تشدید کرده است. حکومت ایران بهجای رسیدگی، با سرکوب این اعتراضات و نادیده گرفتن مطالبات، بحران را عمیقتر کرده و اعتماد عمومی به نهادهای حکومتی را بیش از پیش از بین برده است.[۳]
سرکوب فعالان محیط زیست
زندانی کردن مدافعان محیط زیست
جمهوری اسلامی با سرکوب فعالان محیط زیست، که تلاش دارند جنایات زیستمحیطی رژیم را افشا کنند، مانع از آگاهیبخشی و حفاظت از طبیعت ایران شده است. منابع گزارش میدهند که از سال ۱۳۹۰، دهها فعال محیط زیست با اتهامات واهی مانند «جاسوسی» یا «اقدام علیه امنیت ملی» بازداشت و زندانی شدهاند. برای مثال، در سال ۱۳۹۶، کاووس سیدامامی، استاد دانشگاه و فعال محیط زیست، به همراه چند تن از همکارانش در بنیاد حیاتوحش پارسیان دستگیر شد. سیدامامی در زندان اوین تحت شرایط مشکوک جان باخت، که رژیم آن را «خودکشی» اعلام کرد، اما شواهد حاکی از قتل عمدی است. این سرکوب، که با هدف خاموش کردن صدای منتقدان انجام میشود، وحشت رژیم از افشای نقش مخربش در تخریب محیط زیست را برملا میکند. فعالان محیط زیست، که اغلب بهصورت داوطلبانه برای حفاظت از تالابها و جنگلها فعالیت میکنند، به دلیل فقدان حمایت قانونی و فشار نهادهای امنیتی در معرض خطر دائمی قرار دارند.[۱۱]
سرکوب جنبشهای زیستمحیطی
جنبشهای زیستمحیطی مردمی، که در واکنش به بحرانهایی مانند خشکسالی و آلودگی شکل گرفتهاند، با سرکوب شدید رژیم مواجه شدهاند. تجمعات اعتراضی برای حفاظت از منابع طبیعی، مانند اعتراضات علیه سدسازی در خوزستان یا تخریب جنگلهای زاگرس، با خشونت نیروهای امنیتی و دستگیری گسترده سرکوب شده است. برای مثال، در سال ۱۴۰۰، اعتراضات مردم خوزستان به کمبود آب و تخریب تالاب هورالعظیم با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی مواجه شد، که به کشته شدن چندین معترض منجر گردید. این سرکوب، که با تبلیغات رژیم برای بیاعتبار کردن فعالان همراه است، نهتنها جنبشهای زیستمحیطی را تضعیف کرده، بلکه مشارکت عمومی در حفاظت از محیط زیست را کاهش داده است. جمهوری اسلامی با این اقدامات، هرگونه تلاش برای اصلاح یا نظارت مردمی بر سیاستهای زیستمحیطی را خنثی میکند.[۱۲]
فرونشست زمین و سرکوب هشداردهندگان
فرونشست زمین، که بهعنوان یکی از هولناکترین بحرانهای زیستمحیطی ایران شناخته میشود، نتیجهی مستقیم سوءمدیریت رژیم در منابع آبی است و فعالانی که دربارهی آن هشدار میدهند، با سرکوب مواجهاند. منابع گزارش میدهند که ۴۲۳ دشت از ۶۰۹ دشت ایران با فرونشست مواجهاند، با نرخهایی تا ۳۰ سانتیمتر در سال در مناطقی مانند تهران و اصفهان. این پدیده، که به دلیل برداشت بیرویهی آب زیرزمینی و پروژههای سدسازی غیرعلمی تشدید شده، زیرساختهای شهری، جادهها، و زمینهای کشاورزی را تهدید میکند. فعالان محیط زیست و کارشناسان که دربارهی این بحران گزارش منتشر کردهاند، مانند اعضای انجمنهای علمی که در سال ۱۴۰۲ هشدارهایی دربارهی فرونشست در تهران دادند، با تهدید، بازجویی، و اتهامات سیاسی مواجه شدهاند. رژیم، که از افشای ناکارآمدیاش در مدیریت منابع میترسد، این هشدارها را سانسور کرده و فعالان را سرکوب میکند.[۱۳]
نقش نهادهای حکومتی و چشمانداز
نقش مخرب سپاه پاسداران
سپاه پاسداران، بهعنوان بازوی نظامی و اقتصادی نظام جمهوری اسلامی، نقش محوری در تخریب محیط زیست ایران ایفا کرده است. منابع گزارش میدهند که شرکتهای وابسته به سپاه، مانند قرارگاه خاتمالانبیا، پروژههای سدسازی، استخراج معدن، و توسعهی صنعتی را بدون رعایت استانداردهای زیستمحیطی اجرا میکنند. بهعنوان مثال، پروژههای سدسازی در خوزستان، که توسط سپاه مدیریت شدهاند، با انحراف آب رودخانهها، تالاب هورالعظیم را خشک کرده و گردوغبار را در منطقه شدت بخشیدهاند. علاوه بر این، استقرار تأسیسات نظامی در مناطق حفاظتشده، مانند پارکهای ملی، زیستگاههای حیاتوحش را نابود کرده است. فساد مالی در این پروژهها، که با رانت و معافیتهای حکومتی همراه است، هرگونه نظارت زیستمحیطی را غیرممکن کرده است. این اقدامات، که اولویت را به سودآوری و تسلط سیاسی میدهند، محیط زیست ایران را به قربانی اصلی سیاستهای رژیم تبدیل کردهاند.[۱۴]
فساد حکومتی و بودجهی ناکافی
فساد نهادینهشده در ساختار حکومتی و تخصیص بودجهی ناچیز به حفاظت از محیط زیست، بحرانهای زیستمحیطی را تشدید کرده است. منابع گزارش میدهند که بودجهی سازمان حفاظت محیط زیست ایران در سال ۱۴۰۳ کمتر از ۰.۵ درصد بودجهی ملی بوده، در حالی که میلیاردها دلار صرف پروژههای نظامی و جنگافروزی منطقهای شده است. این بودجهی اندک، توانایی اجرای برنامههای احیای تالابها، مدیریت پسماندها، یا مقابله با آلودگی را از بین برده است. یک قلم، طرحهای احیای دریاچه ارومیه، که سالهاست مطرح شده، به دلیل فساد در تخصیص منابع و سوءمدیریت، در عمل متوقف شده است. مقامات حکومتی، که اغلب با رانت و روابط سیاسی به مناصب کلیدی منصوب میشوند، از پروژههای زیستمحیطی بهعنوان ابزاری برای پولشویی و کسب سود استفاده میکنند. این فساد، همراه با انزوای بینالمللی رژیم، مانع از همکاریهای جهانی برای نجات محیط زیست ایران شده است.[۱۵]
چشمانداز تغییر و نقش مقاومت
با وجود ناکارآمدی رژیم، مقاومت مردمی و سازمانهای غیردولتی چشماندازی برای نجات محیط زیست ایران ارائه میدهند. منابع گزارش میدهند که گروههای مقاومت، مانند شورای ملی مقاومت ایران (NCRI)، برنامههایی برای حفاظت از محیط زیست پیشنهاد کردهاند که شامل توقف پروژههای سدسازی غیرعلمی، احیای تالابها و جنگلها، و تقویت نظارت مردمی است. این برنامهها، که بر اقتصاد پایدار و دموکراسی تأکید دارند، با حمایت ایرانیان داخل و خارج کشور مواجه شدهاند. اعتراضات مردمی، مانند تجمعات برای احیای زایندهرود و تالاب انزلی، نشاندهندهی ظرفیت جامعه برای تغییر است. با این حال، سرکوب رژیم این تلاشها را محدود کرده است. منابع تأکید دارند که بدون سرنگونی رژیم و استقرار حکومتی پاسخگو، امیدی به بهبود محیط زیست ایران وجود ندارد. مقاومت سازمانیافته، با افشای جنایات زیستمحیطی رژیم، راه را برای آیندهای پایدار هموار میکند.[۱]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ محیط زیست ایران و آینده ای به سوی ویرانی - سایت ایران آزادی
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ تخریب محیطزیست در ایران با ۴۰۰ پروژه خطرناک - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ بحران محیطزیست در ایران؛ بودجه اندک و مدیریت ناکارآمد - سایت آنادولو
- ↑ تخریب زمین؛ بحران زیست محیطی - ایران آزادی
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ عامل اصلی تخریب محیط زیست در ایران خود حکومت است - سایت رادیو زمانه
- ↑ تالابهای انزلی و میانکاله در آستانه نابودی - سایت اپک تایمز
- ↑ محیط زیست ایران در آستانه نابودی کامل - سایت گاناز تیوی
- ↑ آیا همای سعادت به محیط زیست ایران بازخواهد گشت؟ - اپک تایمز
- ↑ ملایان زن ستیز تخریب کننده محیط زیست ایران - سایت زنان نیروی تغییر
- ↑ هولناکترین بحران ایران، بحران محیطزیست است - سایت ملیون ایران
- ↑ جنبش محیط زیست ایران: داستانهای سرکوب - سایت نایاک
- ↑ چرا باید سپاه پاسداران جمهوری اسلامی را “قاتل محیط زیست و تمدن ایرانی” نام نهاد - تایمز اسرائیل
- ↑ هولناکترین بحران ایران، بحران محیطزیست است - ایران امروز
- ↑ تخریب محیطزیست ایران توسط دیکتاتوری حاکم - سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ نقش جمهوری اسلامی در تشدید عوارض خشکسالی و تخریب محیط زیست - سایت پیام